بزرگترین کبائر چیست؟
بهشت بر چه کسی حرام است؟
دسته بندی کبائر بر مبنای توحید
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسماللهالرحمنالرحیم
عن عبدالعظیم بن عبدالله الحسنی؛ حدیث از جناب حضرت عبدالعظیم است که فرمود: «حدثنی ابوجعفر ثانی»، یعنی وجود نازنین امام جواد علیهالسلام فرمود: «سمعتُ ابی یقول». این حدیث هم بهنحوی سلسلهالذهب میشود که از امام رضا علیهالسلام، ایشان از امام کاظم علیهالسلام نقل میکنند: «سمعتُ ابی موسی بن جعفر یقول: دخل عمروبنعبید علی ابیعبدالله علیهالسلام». عمروبنعبید بر امام صادق علیهالسلام وارد شد. «فلما سلم و جلس»، وقتی سلام داد و نشست، این آیه را تلاوت کرد: «وَالَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ» (کسانی که از گناهان کبیره و از فاحشهها اجتناب میکنند). فاحشه بهتر است (بهجای فاحشهها)؛ فاحشه معنای فارسیاش «کاری که بدی هویدای هزینههای اجتناب میکند» است.
آیه را خواند و «خمسم امسککه»، ساکت شد. «فقال له اباعبدالله علیه السلام: ما اسکتک؟» نحوه سؤال پرسیدنش هم جالب است. روحیات سلامین علیک این است؛ البته سلامش را نقل کرده، «سَلَّمَ». صاف نشسته، یک تکه آیه خوانده. آقاجان، سؤالی دارم، عرضی دارم. ببخشید، این آیه چیست؟ معنی آیه چیست؟ توضیحی بدهید. لطف میکنید؟ «عرّف الکبائر من کتاب الله عزوجل»، تو اطرافی، که بگویید، دوست دارم بدانم کبائر در کتاب خدا چیست؟ «فقال: نعم یا عمر، اکبر الکبائر الاشراک بالله». حضرت فرمودند: بله، ای عمر، بزرگترین کبیره شریک گرفتن برای خداست؛ شریک قائل شدن برای خداست. «یقول الله: مَن یُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ». خدای متعال فرمود: هرکس که شرک به خدا داشته باشد، خدا بهشت را برای او حرام میکند؛ یعنی تکویناً ورودش بر مشرک بالله حرام است. البته شرکی که به مرتبه ذات انسان رسیده، نه شرک صفاتی و افعالی. در لایههای پایین آدم (انسان)، چون ما در آن مرتبه ذاتمان خدا را به وحدانیت قبول داریم، ولی در مرتبه افعالمان، افعال مبتنی بر توحید نیست. صفاتمان هم مبتنی بر توحید رسوخ کرده؛ یک چیزی در آن کُنْهِ قلبمان به اسم اینکه خدا یکی است، و هی تکرار میکنیم: لا اله الا هو. آن کلمه شرک، کلمه توحیدی که ملاک اصلی است، همین کلمه لا اله الا الله. در همین حد، اعتقاد کسی بگوید، ذات او از نجاست درمیآید. کلمهای است که باعث طهارت ذات او را متبدل میکند، از خباثت به طهارت، از نجاست به طهارت. اصل ماجرا این است. ولی مراتب بهشت دیگر منوط به مراتب توحید و رستن از مراتب شرک است؛ چون شرک مراتبی دارد و توحید هم مراتبی دارد. مراتب بهشت و جهنم بر همین اساس است.
پس، بعدی «الیأس من روحالله». مرتبه دوم، بعد از شرک بالله، یأس از روحالله است. یأس از روحالله یعنی خدا را به حساب نیاوردن. یأس به این معناست. انشاءالله لزوماً نسبت به گناه نیست که انسان در گناهش دچار یأس شود. کلاً یعنی در محاسبات، در قواعد زندگی، خدا را هیچی به حساب نیاورد. حالا گفته «لا اله الا الله»، ولی عملاً هیچی به حساب خدا نیاورده. هیچ جای زندگی او تعریف نشده، معنا پیدا نکرده. خب، این هم مرتبه دوم است. کبائر پس مبنای توحید دارند. دستهبندی میکنند که این بحث مهمی است. ولی آنی که برای خدا مهم است فعل ما نیست که این ملاکات و اینها لزوماً ملاک مصالح موجود در افعال نیست؛ خود ذات فعل نیست. اصل مصلحتسنجی این کار در قیاس با توحید و در قواره توحیدی است.
صله رحم، خب، مصلحت دارد. قطع رحم، مفسده. رحم دیگر خیلی در نظام توحید با خدا، وحدانیت خودش خوب است دیگر، مردم با هم خوبند. خوب بودن مردم با هم، آن هم مؤمنین با هم، بستری است برای رویش توحید. بستری است برای اینکه ظرفیت جامعه توحیدی را بالا ببرد. زمینهساز است برای اینکه مشرکین را بیاورند به موحدین. ملاکات اصلی در مصالح که معمولاً به آن توجه نمیشود. ما یک دور باید بنشینیم همه فقه را شکلی توحیدی کنیم. اصلاً خدا از خود همینها منفک شده؛ سکولاریزه شدن یک بخشش همین است. حیثیت مادی پیدا کردن سکولاریسم همین است. حیثیت مادی پیدا کردن هر چیزی که بخواهد از امور مقدس باشد و حیثیت مادی پیدا بکند، عرفی به این معنا بشود. ممکن است دین هم باشد، خدا هم باشد، اهلبیت هم باشند، احکام هم باشد، مصالح و مفاسد هم باشد، ولی کاملاً مادی شده. حیثیت توحیدی، آن قواره و سنجه توحیدی وقتی منتفی بشود. امشب، گناهان بر مراتب توحید و شرک حضرت دارند دستهبندی میکنند. آدمکشی مثلاً؛ چون مصلحت و مفسدهای که درش موجود است، همه مفاسدی که ما میتوانیم در این عالم ماده از همه بدتر است دیگر. از آدمکشی چه بدتر؟ از همه اینها بدتر است. در حالی که از آدمکشی بدتر، یعنی قتل ممکن است راهی به سمت هدایت و مغفرت داشته باشد. یک نفر را کشته، خوب کشته میشود و حالا در اعمال، سنجشهایی میشود. بالاخره راه هست، ولی شرک دیگر انسداد است؛ راه بسته.
خب، پس مرتبه دوم، یأس از روحالله است. «لعن الله عزوجل، یقول: لَا تَيْأَسُوا مِن رَّوْحِ اللَّهِ». خدای تبارکوتعالی میفرماید: لا تَیأْسوا مِن رَوْحِ الله؛ یأس غلط است. مأیوس به مفعول آیه است، درست است. از رحمت خدا ناامید نشود، ناامید از روحالله نمیشوند مگر قومی که کافرند. (در روایت) در حیطه کفر تعریف کرده یأس از روحالله.
سپس «الامن من مکر الله». مرتبه سوم، در امان بودن از نقشه الهی. حالا یک وقت خودش در محاسباتش خدا را به حساب نمیآورد، یک وقت خدا را به حساب نمیآورد. خودش در محاسباتش اصلاً خدا را به حساب روحالله (نمیآورد)، یک وقت محاسبات خدا را به حساب نمیآورد، میشود امن از مکر الهی. انگار خدا برنامهای ندارد، کاری نمیکند، تدبیری ندارد، نقشهای ندارد. نقش نقشه است، لزوماً معنای منفی ندارد. ما میگوییم نقشه میکشد، نه. نقشه معنای خنثایی دارد. میتواند خودش را نسبت به مکر الهی در امان ببیند، یعنی اصلاً انگار بیربط به برنامهریزی و تدبیر و نقشه خدا. انگار ربطی به من ندارد. برای من، در آن اصل ماجرا از اینکه خودمان را از خدا جدا میدانیم، از این شروع میشود. معالش از جهت اعتقادی همین است: خدا کیست و جایی، و ما کیستیم و جای دیگر یک وجود مستقلیم. همهاش به استقلال در وجود برمیگردد که آیه قرآن فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ يَقُولُ: فَلَا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ». که خب آنجا قوم کافرون بدتر از قوم خاسرون. اول قوم کافرون بودند که اینها یأس از روحالله داشتند، هرکس یأس از روحالله داشت، کافر بود و هرکس هم امن از مکر الهی دارد، خاسر است؛ دچار خسارت. خسارت وقتی است که سرمایه میرود و مازاد نمیآید دیگر.
مشخصات و «منها حقوق الوالدین». حالا دیگر در این مرتبه سوم، حقوق والدین. در همین مرتبه، تفسیرش بدرفتاری با پدر و مادر از همه چیز بدتر است. نه، شریک یک جوری ما دستهبندی میکنیم بدیها را و رتبهبندی میکنیم و تبیین میکنیم. اصلاً شرک انگار هیچ جای ماجرا نیست. اخلاق سکولار هم همین است. شرک، حالا توحید، شرک، اینها خیلی موضوعیت ندارد. میگوید به پدر و مادر احترام «حتی اگر مشرک باشند»، به خاطر اتیان امر که داری احترام میگذاری؟ مسئولیت ذاتی دارد. توحید است دیگر. خیلی وقتها خلط میشود این مسائل با هم. مطبوعیت ذاتی. الان در مقام این نیستیم که بگوییم هست یا نیست، اینجا ربط دارد یا ندارد. بحثمان این نیست، بسانکه نمیشود اینها را منصرف از حیثیت توحیدیاش کرد و منفکش کرد از آن جایگاه توحید. «منها حقوق الوالدین»، آخه والدین شدند. «لَعَنَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ جَعَلَ الْعَاقَّ جَبَّاراً»، چون خدای تبارکوتعالی در قرآن جبار شقی به حساب آیهای است که حضرت عیسی ... یحیی، مریم فرمود: «من را بار به والدین قرار داد و من را جبار شقی قرار نداد.» سیاق هم نمیشود که اگر کسی والدین نداشت بشود جبار.
«و قتل النفس التی حرم الله الا بالحق.» در همین رده، قتل نفس که حالا حقوق والدین را به قتل نفس مقدم کرده. چون اول توحید است، بعد والدین. قتل نفسی که خدای متعال تحریم کرده، کشتن نفس را مگر به خاطر حق قصاصی هست، ارتدادی هست، هرچه از این قبیل جهادی هست. قتل تنها بد نیست، بلکه واجب است. «جهنم خالداً». کسی که قتل نفس میکند به این نحو که حالا از باب تعمد میکشد، مؤمنی را میکشد. شاید هم آن جزای خلودش به خاطر این باشد که اثر ایمانش را میکشد. این خلود در جهنم به هر حال جزای سنگینی دارد. حالا بحث خلودش باید محل بحث مفصل، رویش بحث شود که هر قتلی موجب خلود میشود یا نه. پرواز، در مقام بیان این بحث هم نیست، ولی به هر حال باعث خلود میشود. جزای اینکه کسی کسی را بکشد، جهنم است.
در حالی که خلود در جهنم لا آخر (پایان ندارد). «و قذف المحصنه». گناه بعدی که باز در همین سطح «قذف مُحصنه» (تهمت زدن) است. زن پاکی که دامنش پاک است، این را متهم کنی به آلودگی. «لَعَنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ»، و مُحصنه اینجا فرق نمیکند خصوصیت میکنیم از مُحصَن بودن مرد باشد، زن باشد، تفاوتی ندارد. «لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ». در دنیا و آخرت لعن شدند و عذاب عظیمی دارند.
«و اکل مال الیتیم». گناه بعدی خوردن مال یتیم. «لَعَنَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ يَقُولُ: إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا». در مورد اینها اصلاً مال یتیم را نمیخورند، آتش میخورند. ظاهرش این است که «وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا». بعد به زودی آتشی را خواهند گداخت، یعنی بروز پیدا خواهد، چه چیزی را شعلهور کرد.
«والفرار من الزحف». در همین رده (است)، فرار از روبرو شدن با دشمن. «لَعَنَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ: وَمَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفًا لِقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيِّزًا إِلَى فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ». که فرمود هرکسی که اینها در امروز پشت بکند به دشمن، مگر اینکه پشت کردنش از باب اینکه «متحرفاً لقتال» باشد (تلفظ درست: مُتَحَرِّفًا لِقِتَالٍ). مُتحرف لقتال معنای یک تاکتیک نظامی را دارد؛ پشت میکند برود از یک جای دیگر دشمن را متحرف کند، از جای دیگر بزند. یا اینکه «متحیزاً الی فئه» (تلفظ درست: مُتَحَيِّزًا إِلَى فِئَةٍ)؛ تحیّز به یک کانونی، به یک حوزهای، برگشت (است). میخواهد برگردد به یک گروه محکمتر و قویتر، با آنها بیاید. تَحَیُّز اِلّا اگر این دوتا نیست، برگشتش از جنگ، فقط دوتا مورد استثنا شده. اگر این دوتا هست، اشکال ندارد، فرار از زحفش کبیره نیست. ولی اگر این دوتا غیر از این دوتا باشد، فرار از زحف باشد، «فقد باءَ بغضب من الله». خودشو در معرض غضب خدا قرار داده و «مأواهُ جهنم»؛ این آخر هم بازگشتش جهنم. «و بِئْسَ الْمَصِيرُ». سرورتگاه بدی است جهنم. قوایی را بالفعل میکند. جهنمیها قوایی را بالفعل کردند، حیوانیت، حیوانیت مطلق را بالفعل کردند، بدتر از حیوان بودن را. شما حیوانات را بالفعل بدتر از حیوانیت میپندارید؟ بالقوه است. همانجور که بالاتر از ملک بودن (است)، آن و اینها بدتر از حیوان بودن را بالفعل کردند و خیلی جای بدی است. جهنم جایی است که کسانی که این ازل از انعام بودن را بالفعل، سیرورتگاه روز سیرورت و فعلیت که جای روایت را داریم: «اکْلِ اللَّيْلِ بِالْخَارِ».
انشاءالله فردا ادامه روایت. الحمدلله ربالعالمین.
در حال بارگذاری نظرات...