چرا أکل ربا حرام است؟
سِحر کنندگان بی بهره در قیامت
علامت کبیره بودن گناه چیست؟
تجسم اعمال
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه روایتی را که کبائری را که باید از آن اجتناب کرد مطرح میکرد، میفرمایند: و اکل الربا؛ "لَعَنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لَا یَقُومُونَ إِلَّا کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ. اکل ربا" میفرمایند که حرام است؛ چون که خدای تبارک و تعالی میفرماید: کسانی که ربا میخورند قیام نمیکنند، مگر مثل کسی که شیطان تماس با او پیدا کرده و او را دچار خبط کرده. خبط به معنای افتادن، تخبط، جایی که خیلی پایین است و جاهایی که وضعیت ناهموار دارد، به آن خباته میگویند. در نجف همه جا خباته... خبط همین حالت است؛ که شخص در چالهای افتاده است: "یتخبطه الشیطان من المس" گویی مستی کرده است. این طرف ظاهراً ایستاده، ولی این ایستادن "تخبط" است. ربا این شکلی است؛ ظاهرش ظاهر قوام اقتصادی و رشد و اینهاست، باطنش گرفتاری و جنون و اعتیاد و درماندگی و پریشانی و همه اینها کنار هم است. این وضعیت کسی است که ...
**و سحر**؛ "لَعَنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ: وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ." اینها میدانند که کسی که اشترا کند آن را، یعنی سحر را، در آخرت هیچ بهرهای ندارد؛ بیبهره در آخرت هم. پس دلالت بر کبیره بودن گناه دارد. هر آنچه که خدا وعده آتش به آن داده، کبیره است. چه تصریح کرده که آتش دارد، چه تصریح شده که عذاب دارد، چه تصریح شده که بهره ندارد. که این بهره نداشتن هم خودش یکی از مراتب عذاب است. وقتی مراتب عذاب شد، میشود کبیره.
نکته بسیار مهمی است در فقه الحدیث. این: ما حتماً "توعد به نار"، خصوص "نار"، خود کلمه "عذاب" این باید باشد تا بشود کبیره. نه اینکه حضرت دارند ذیل کبائر میشمارند، با همین تعبیر "ما له فی الآخرة من خلاق"، اینکه طرف در آخرت بهرهای ندارد و در فقر به سر میبرد، این خودش معلوم است که این کار کبیره بوده که طرف را بیبهره میکند در قیامت؛ که این بیبهرهگی خودش اذعان است.
**و زنا**؛ "لَعَنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ:" خب زنا هم شاید همینطور باشد که تعبیر... حالا ابزار تعبیر "عذاب" را دارد، ولی این تعبیر "عذاب" که "مَن یَفْعَلْ ذٰلِک" در سوره مبارکه فرقان، این تعبیر شامل حال همه آنهایی میشود که ذکرش گذشته، نه خصوص زنا. چندین بحث را دارد آنجا یاد میکند و آخرش زنا را مطرح میکند. به هر حال زنا را هم جزء کبائر شمردند؛ چون خدا امتحان میفرماید که: "وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً." هرکه این کار را انجام بدهد، یا مجموعه این کارها را انجام بدهد، ملاقات میکند اثام را. اثام، آن شاید اثر اسم فاعل، شاید اینجا اسم مصدری باشد. حالا باید بررسی کرد که ما "افعال" اسم مصدری داریم یا نداریم، یا خود مصدر باشد. اثام خودش پستتر باشد یا صفت مشبهه باشد. یعنی "ما یسبب له الاسم العذاب یوم القیامة" و عذاب برایش در روز قیامت مضاعف میشود: "وَ یَخْلُدْ فیهِ مُهاناً." و در آنجا به صورت مهان، به صورت خوار، خلود میکند. خب.
**گناه بعدی یمین غموس الفاجره**؛ سوگند دروغی که موجب فجور میشود، تبهکاری است. "لَعَنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ: إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَيْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِیلًا أُولَئِكَ لَا خَلَاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ." باز آن خلاق را میبینیم که دلالت بر "توعد آتش" میگیرد و خود همین باز میشود علامت بر کبیره بودن. کسانی که عهد خدا و قسمهایشان را به یک ثمن قلیلی میفروشند، اینها در آخرت بهرهای ندارند.
**و الغلول**؛ خیانت در غنیمت جنگی، اینجا مدنظر است. "لَعَنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ: وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ." هرکه غلول کند، خیانت کند، غنیمت جنگی را ببرد، روز قیامت میآید با آنچه که غلول کرده. خب، خود همینم باز جالب است. این هم پس میشود وعده آتش؛ اینکه روز قیامت صورت ملکوتی عملش را که خوب، سیاهی هم میرساند؛ که به صورت بدی میبیند. خب، خود همینم وعده آتش است دیگر. مبانی کلامی بحث باید خوب منقح بشود که آتش یک چیز جزایی نیست که بگوید این کار را کردی اینجور میزند. نه، خود عمل از صورت نار پیدا میکند. خب، حالا یک وقت میگوید صورت نارش را بهش نشان میدهیم. این هم همان "توعد آتش" است دیگر. "توعد عذاب" است. این هم دلالت بر کبیره بودن میشود.
ثمره فقهی هم دارد. آن اگر قائل به این شدیم که پرهیز از کبیره، قید موضوع است در عدالت؛ برای امام جماعت، برای قاضی؛ که باید پرهیز از کبیره داشته باشد. چون کبیره را قید گرفتن، عجز از گناه به معنای کبیره... اصرار به صغیره و خود کبیره. خب، آن وقت کبیره را وقتی میخواهیم تعریف بکنیم که دایرهاش وسیع میشود و اینهایی که حضرت دارم میگویم از باب نمونه است. حذفش، حذف اضافی، حذف مطلق نیست که همین است و جز این نیست. نه، حصر اضافی. اینها هست. اینها، آن اصل ماجراست در کبائر.
**و منع زکاة المفروضة**؛ "لَعَنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ:" منع آن، نه یعنی مانع دیگران بشود. نه اینکه، یعنی مانع شدن از دیگران که بخواهند زکات بدهند، به این معنا. آن از پیاده شدن، مانع از اجرایش بشود. بله، مانع از تحققش که زکات مفروضه را پرداخت نمیکند. این هم میشود کبیره.
"لَعَنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ: فَتُکْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ." اگر یک آیهای به شدت تصریح داشته باشد بر تجسم اعمال، همین آیه است. آبادیم بحث خیلی خوبی در مورد تجسم دارند. بقیه هم تجسم اعمال را روی این آیه دارند که این داغ میشود. "تُکْوَىٰ" اتو را میگویند. چی در عرب؟ "مکویات" "مکویه" میگویند. یک همچین تعبیری. "اتو" حالت داغ گذاشتن، "اتو" کردن. "یُکْوَىٰ" همین "یُکْوَىٰ بِهَا". اموالی که پرداخت میکرد و زکاتش را میداد و نداد، روز قیامت داغ گذاشته میشود به این اموال. هم پیشانیاش را، هم پهلویش را، هم پشتش را. یک تحلیل در مورد حکمت آن را آبادی میدهد که چرا این سه جا؟ قشنگ هم هست. خب، این همان تجسم اعمال بر آتش است. وعده آتش دارد میدهد. دلالت بر کبیره بودنش میشود. و این هم یکی دیگر از کبائر است.
حالا ادامه روایت را انشاءالله جلسهی بعد خواهیم خواند.
الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...