روایت امام صادق علیهالسلام در مورد ریاست
تفاوت ریاست در امور دنیوی و اخروی
سخن ابوحمزه ثمالی
دعوتهای نفسانی در دنیا
قسم امام صادق علیهالسلام در مورد ریاست طلبی
داستان آیت الله پهلوانی تهرانی
مراقبت از نفس
تعبیر هلک و اهلک
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
عن ابیعبدالله علیه السلام قال: «مَن طَلَبَ الرِّیاسَةَ حَلَکَ.»
امام صادق علیه السلام فرمودند: «هر کسی طالب ریاست باشد، هلاک میشود.» ریاست از «راس» میآید؛ یعنی در رأس بودن. هر که بخواهد در رأس باشد، هلاک میشود. بالا نشین باشد در امور دنیایی. در امور اخروی، خوب خوب است آنجا انسان بالا نشین باشد، صحیح است و همّتش بر این باشد که ارتقا پیدا کند، رشد کند؛ ولی در امور دنیایی نه. اینجا انسان به چیزهایی تکیه میکند و خودش را سوار بر آنها میداند و به ظاهر بر آنها مینشیند برای اینکه رئیس باشد، که اینها واقعیت ندارد و توهّم و خیال اوست. از چیزی لذت میبرد که واقعیت ندارد، به جایگاهی پیدا میکند که جز مسئولیت و سنگین شدن بارش، برایش در واقع فایده و خاصیتی ندارد، فقط بار او را سنگین میکند.
عن ابیحمزه ثمالی قال: «قالَ لی اباعبدالله علیه السلام اِیّاکَ وَ الرِّیاسَه.»
ابوحمزه ثمالی نیز فرمودند که امام صادق علیه السلام به من فرمودند: «مبادا سراغ ریاست بروی.» این اِیّاکَ ادات تحذیر است؛ یعنی حواست باشد، وقتی سراغ ریاست نرویم، دنبال ریاست نرویم. مراحل، تعابیر مهم نیست. خیلی دانستن اینها و توجه به اینها برای ما ضروری است در امور مختلف زندگیمان که مراقب باشیم این جور مسائل که دعوتهای نفسانی است، ما را به سمت خودش نکشاند. حالا ممکن است در حد یک گروه واتساپی باشد، مثلاً این میل و تمایل و علاقه به ریاست و مدیریت؛ اینکه بقیه زیر دستم باشند، من حکم کنم، دستور دهم، اطاعت شود، آنچه میگویم انجام شود، بدون اجازه من کاری نکنند، فقط حرف من را گوش بدهند و همینطور چیزهایی که مطرح میشود، اینها جنبههایی از ریاست است. حتی در یک جماعتی در حد مدرسه، مبصّر کلاس بشوم، در حد پایگاه بسیج فرمانده بشوم، در حد یک گروه سرود، در حد یک کانال، در حد یک مجموعهای که دارند مطالعه میکنند و کار فرهنگی میکنند، هیئت، یک جلسه علمی... هر چیزی. در همه اینها ریاست خیلی برای انسان خطرناک است، انسان را زمین میزند و غافل میکند از اصل خودش و از حقیقت خودش، انسان را وادار میکند تا فراموش کند که در این عالم چه کاره است، برای چه آمده و چه باید بکند.
حدیث بعدی از عبدالله بن مسکان یا مسکان میباشد. اباعبدالله علیه السلام میفرماید که: «شنیدم از امام صادق علیه السلام میفرمود:
اِیّاکُم و هؤُلاءِ الرُّؤَساءَ الَّذینَ یَتَرَأَّسُونَ.
فَوَاللهِ ما خَفَقَتِ النِّعالُ خَلفَ رَجُلٍ اِلّا هَلَکَ وَ اَهلَکَ.»
فرمود: «از این رئیسانی که خودشان را رئیس میگیرند، بپرهیزید. حواستان به اینها باشد، مراقب باشید. به خدا قسم صدای کفشی پشت آدم نمیآید، مگر اینکه هم هلاک میشود، هم هلاک میکند.»
صدای تقتق کفش که پشت آدم میآید، آدم دارد راه میرود، یک نفر، دو نفر، پنج نفر. اصفهان عشقمونه به اینکه هر جا میرویم یک چند نفر هم با خودمان ببریم. عنوان حالا مریدان، شاگردان، به عنوان رفقامون. این همین ویژگی است. یا یکی از بزرگان در مذمت یک آقایی که ادعای فضائل اخلاقی داشت، میفرمود: همین قدر بس که ایشان هر جا دعوت میشود، یک چند تا شاگردش را هم با خودش میبرد. این همین باعث شد که بعداً آن آقا به وضعیت بسیار بدی دچار شد و عاقبت بسیار عجیبی پیدا کرد. این بحث مریدبازی و اینها همین است.
یا آن یکی آقایی که الان در فرانسه این ماجراها پیش آمد و این مطالب را گفت، خصوصاً پارسال که العنصر الشّرور رسانهای را اعدام کردند. این آقا که از مریدان علامه طباطبایی و معروفین نسبت به اخلاق و معنویت و اینها به حساب میآمد، برگشت گفت که: «این شهید شد و همه خونها به گردن رهبر انقلاب است.» و بعد هم که گفت: «از اول انقلاب هر که اعدام شده، اینها همهشان به نام شهیدان، خون همهشان گردن انقلاب و رهبرانش و اینهاست.» همین موجب شد که خوب وضعیت این شکلی و عجیبی پیدا کرد.
رحمت و رضوان خدا بر مرحوم آیت الله پهلوانی تهرانی. یک وقتی صبح جمعهای حرم مشرف بودند، این آقا را میبینند که یک تعدادی را دور خودش جمع کرده؛ یعنی در زیارت و اینها. ایشان عبای آن آقا را گرفته بود، سفت کشیده بود، فرموده بود: «کیست؟ چه شده؟ چه خبر است؟ اینها را دنبال خودت جمع کردی، دور خودت جمع کردی؟» این آقا از ایشان ناراحت شده بود و بعداً به یکی از شاگردان آیت الله پهلوانی گله کرده بود، گفته بود که: «این حاج آقا چرا این حرف را به ما زد؟ یکی از این چیزها را عبور کردیم. ما در قید و بند این چیزها نیستیم.» آن شاگرد آیت الله پهلوانی تهرانی میفرمود که: «به استناد یک خوابی بود که این آقا دیده بود که دیده بود در منبر دارد پشتکپارو میزند. رفته بود خدمت یکی از بزرگان، گفته بود: ببین چقدر این مسائل دقیق است و چقدر ما در معرض خطریم.» رفته بود خدمت بزرگان، گفته بود که: «من همچین خوابی دیدم.» آن بزرگ به ایشان فرموده بود که: «این از آن حال توحیدی تو نشئت گرفته که اینقدر مست و غرقی در خدا که بالای منبر خلاصه بالا و پایین میپَری.» این استاد و شاگرد یا شاگرد آیت الله پهلوانی فرمود که: «این تعبیر خواب این نبود. تعبیر خواب این بود که تو داری بالای منبر دلقکبازی میکنی.» «جلب مشتری» جمع کنیم، منظور کلامشان این بود، به این تعبیر نفرمودند. فرمودند که: «این به استناد این خواب خودش را رها شده از این ماجرا میداند.»
ریاست همهاش بحث مدیریت یک مجموعه و اینها نیست. یک بخشش هم مرید داشتن است؛ تعدادی دنبالش باشند، خفق نعاله، فالوور داشته باشد، ممبر داشته باشد، پای منبر داشته باشد، شاگرد داشته باشد، شاگردش ۵ تا، ۱۰ تا بشوند. از ۱۰ تا بشوند ۲۰ تا، از ۲۰ تا بشوند ۲۰۰ تا. آدمهای دور و برش و دنبالش زیاد بشوند. زیاد دنبالش راه بیفتند. خیلیها دنبال این هستند. دنبالش که میآید، یک عکسی وقتی در این فضای اینستاگرام درست کرده بودم که: «یک شیری دارد یک آهویی را دنبال میکند. رد نشدن.» هر فالووری لزوماً عاشقت نیست. فالوورش بود دیگر! این شیره فالوور آن آهو بود، میآمد که بگیردش، بکشدش، بدردش. خیلی از این فالوورها برای این است که میگیرند و میکشند آدم را پایین، میدرند آدم را. از این که کسی دنبال آدم راه بیفتد، این بزرگان فراری بودند.
آیت الله حسن زاده آملی را که خودمان با چشم دیدیم، رضوانالله تعالی علیه، چه برخوردی میکرد. خود بنده را با عصای ایشان زد که: «همینجا وایمیستی، من برم. دنبالم کسی حق ندارد راه بیفتد.» حالا با لحن شوخی و محبت و خنده و اینها. هنوز یادم است که ایشان، ضرب دست ایشان یادم است. یک خاطره و شیرینی. ما را گرفتند، کوبیدند به دیوار. عصا را از آن گردی بالایش انداختند دور گردنمان، کشیدند: «دنبال من راه نیفت!» حضرت امام، رحمت الله علیه، همینطور بودند: «چند متر جلوتر از من میرین، چند متر عقبتر از من. دنبالم کسی راه نیفتد.» به خاطر همین بود که اینها اینقدر مراقبت داشتند از نفسشان و خودشان که این صدای تقتق کفشها را میدانستند چه میکند با آدم. وقتی دنبال آدم میآید، آن حس اینکه: «من مرادمها، شاگرد دارمها، فالوور دارم و طرفدار دارم، خواهان دارم.» خیلی هم شیرین است، برایم، و افتخار هم بهش میکنیم. مایه مزیتمان است در ارتباط با دیگران. به همین میبالیم که: «من فالوورهایم بیشتر است، من طرفدارانم بیشترند، من را بیشتر میشناسند و خواهان بیشتر دارند.»
در حالی که خدا حفظ کند حضرت استاد حاج آقای مویدی را. ایشان فرمود که: «موقع مردن آدم آرزو میکند ای کاش شاگرد اول نبودم! ای کاش هیچ وقت بیست نمیگرفتم! پایینتر از همه بودم، در عمر دنیایی اول نبودم، رأس نبودم.» رأس بودن آنجا مزیت و افتخاری نیست، مگر اینکه حالا کسی واقعاً اهل پرهیز و مراقبت باشد و نیتش چیز دیگری باشد و انگیزه و تلاش و توجهش به چیز دیگری باشد. به خودی خود اینها «حتماً رتبه یک کنکورم و نفر اول فارغالتحصیلم و من پرفروشترین کتاب را داشتم، بیشترین فالوور را دارم، بیشترین شلوغترین منبر محرم را داشتم.» اینها آدم را به جهنم میبرد. از مسیر معکوس میکند. و به جای اینکه آدم سمت خدا برود، سمت نفسش میرود و میبَرَد. این حَلَکَ وَ أَهْلَکَ همین است؛ یعنی دارد در نفس خودش سیر میکند، به جای اینکه به سمت خدا سیر کند. این حَلَکَ وَ أَهْلَکَش هم این است که دارد به سمت خودش دعوت میکند، خودش را عبادت میکند و دیگران را هم عابد خودش میکند. معبود هم برای خودش، هم برای دیگران. این میشود حَلَکَ وَ أَهْلَکَ؛ هم خودش هلاک میشود و هم دیگران را هلاک میکند.
خدا ان شاء الله همه ما را به فضل و کرم و رحمت بیانتهایش نجات بدهد از این چیزهایی که این گوینده است، خودش را به شدت مبتلا میبیند به این حرفها، اسیر میبیند در این چیزها. خدا ان شاء الله رحم کند به ما، به رحمت واسعهاش، و از این مسائل و این چیزها ما را نجات بدهد و ما را اهل ایمان و توحید و اخلاص بکند، ان شاء الله.
الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...