در روز قیامت دستهای چه کسی بسته است؟!
ناموس خدا!!
خداوند چه چیزی را دوست دارد؟!
فرق انسان احمق و مومن
جنبههای مختلف ریاست
ریاست هم آفات دارد؟!
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. عَنِ النَّبِیِّ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ قَالَ: «لَا یَعْمُرُ أَحَدٌ عَلَی عَشْرَةٍ فَمَا فَوْقَهُمْ إِلَّا جِیهَ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَغْلُولَةً یَدُهُ فَإِنْ کَانَ مُحْسِنًا فَوَکَّ وَ إِنْ کَانَ مُسِیباً یَزِیدُ قُلَّلًا عَلَی قُلَّتِهِ.»
تعبیر بسیار عجیبی است. در این روایت میفرمایند که کسی امیر بر ده نفر یا بیشتر نمیشود، یعنی رئیس و مسئول برای اینها نمیشود، مگر اینکه روز قیامت در حالی او را میآورند که دستهایش بسته است. اگر آدم خوبی باشد دستهایش را باز میکند، اگر بد باشد غل و زنجیرش را بیشتر میکند. یعنی اصل اساسی در مدیران و مسئولان و رؤسا گرفتار بودن، بسته بودن دستان، جهنمی بودن است. جهنمش قطعی شده است وقتی که مسئول شده است. حالا باید زحمت بکشد، دست و پا بزند، بیرون بیاید. حالا زحمت بکشد، غل و زنجیرهایش را باز کند. همین که او را امیر میکنند، به غل و زنجیر میکشند او را. حالا باید همه زور و سعیاش را داشته باشد که از این غل و زنجیرها بیرون بیاید.
این بخش برمیگردد به جنبهی حقالناسیش که با خَلقُالله چه شکلی تا کرده است و به اینها ظلم کرده است یا نه. چون ظلم نکردن به مخلوقات ناموس خداست. خدای متعال بسیار به این تعبیر که حالا تعبیر درستی هم نیست، بسیار حساس است. خدای متعال به ظلم به عبادش، چون خود او «لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبید». «وَ لَا یَظْلِمْ رَبُّکَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ أَحَدًا». خدای متعال مثقال ذره به کسی ظلم نمیکند و اگر ظلم بکند، دیگر ظالم به حساب نمیآید، بلکه ظَلّام به حساب میآید؛ یعنی یک کم از او خیلی است. و این همه خدای متعال اجرای عدالت و حقانیت را دوست دارد، اهمیت میدهد، نسبت به ظلم واکنش نشان میدهد. نه خودش ظلم میکند، نه اجازه میدهد کسی به کسی ظلم بکند.
البته عالم دنیا، عالم ماده است، عالم حجاب، دارالغرور و پستترین مرتبهی عوالم. اینجا ظلم شکل میگیرد، ولی در کل هستی، خدای متعال نسبت به ظلم واکنش شدید نشان میدهد و با اینکه معمولاً گناهان انسان در دنیا عقوبتی ندارد، ولی طبق تعدادی از روایات، ظلم از گناهانی است که در همین دنیا هم خدای متعال عقوبتش را جاری میکند و دامن انسان را میگیرد.
کسی که امیر میشود، طبعاً در معرض خطر دوچندانی است نسبت به ظلم، نسبت به حقالناس. خیلی کار سختتر است. یه وقت خودم و خودم. میروم یه ساعتی. فرض بفرمایید بنده پژوهشگرم. بعد میروم کتابخانه. سر یک ساعتی میروم مینشینم. یک سری مقاله هست، یک سری پایاننامه هست، یک سری کتاب هست، یک سری نرمافزار هست، سایت هست. تو اینها گشت میزنم، مطالبم را پیدا میکنم، تدوین میکنم، مرتب میکنم، ارجاع میدهم. ظهر میشود، برمیگردم خانه، یک ناهاری میخورم، استراحتی میکنم. عصر دوباره برمیگردم کتابخانه، پژوهشم را انجام میدهم. یک آدم خوبی باشم، یک کمی قرآن بخوانم، اهل زیارت و توسل و دعا و این حرفها باشم. تمام. خوب دیگر آدم خودش و خودش. حالا تهش این است که همان ساعتهایی که میرود و میآید و اینها، به خانوادهاش ظلمی نکند و حق و حقوق ضروری اینها را ادا بکند.
ولی وقتی که من اینجا الان شدم مثلاً مسئول آن کتابخانه، حساب خیلی فرق میکند. اگر شدم رئیس همهی کتابخانههای کشور، حساب کار خیلی فرق میکند. اگر شدم وزیر ارشاد، امر تدوین کتب و چاپ کتب و بحثهای مختلف در اختیار من بود. و همینطور میرود بالا، میرود بالا، میرود بالا. گرفتاری این آدم بیشتر، شعاع ظلمش بیشتر است، شعاع حقش هم بیشتر است، ولی ماها نوعاً از آنجایی که لغزشهایمان بیشتر است و آنچه که اصل و اساس درمان شر در ما، ما مجبور بر شریم و آنچه از ما رخ میدهد عمدتاً «شَرُّنا إلیکَ سَاعِدٌ»، لذا اینجا هم معمولاً آنچه که رخ میدهد، جنبههای حق و عدالت و اینها نیست و بیشتر بروز ظلم و بیعدالتی و خطاست.
به همین خاطر، مسئول نیاز به تقوای برابری دارد، نیاز به موعظه و تذکر چندبرابری دارد. اتفاقاً ماها مسئولیت که پیدا میکنیم، این جنبههایمان ضعیفتر میشود. تا قبلش اگر یک چند خطی کتاب از شهدا مطالعه میکردیم، دیگر الان مشغولیتم زیاد است، همانم نمیخورم. یک قبرستانی میرفتیم، دیگر نمیرویم. زیارتی میرفتیم، دیگر نمیرویم. دیدار علما و درس اخلاق و موعظه شنیدن و اینها دیگر نمیشود، وقت نمیشود. دیگر درگیر کار و جلسه و سفر و همایش و گزارش و هی آدم دور میشود از مبدأ خودش. مشغولیتها کمکم کمکم هی این روح معنویت را در انسان ضعیفتر میکند و زمینه را برای خطای انسان بیشتر میکند و خدای ناکرده زمینه را برای ظلم بیشتر میکند.
اساساً مسئولیت از این جهت بسیار خطرناک است. و اینکه انسان هم میداند که ضعفهای فراوان دارد. اگر کسی نمیداند، «کَفَی بِهِ هَمًّا وَ جَهْلًا». اگر کسی خودش را واقعاً شایستهی ریاست میبیند، همین برای حماقت او کافی است. اگر کسی واقعاً خودش را شایستهی ریاست میبیند، همین برای حماقت او کافی است. نه، به هزار دلیل. به همین یک دلیل او احمق است که فکر میکند از پس حق و حقوقی که باید ادا بکند در ریاست برمیآید به تنهایی و صلاحیتش را دارد. اگر حالا خودش را برتر از دیگران میداند و صلاحیتش را بیشتر میداند و بعد برای حذف دیگران دست به تهمت، پروندهسازی و دروغ و چه و چه و چه و چه، او که «کَفَی بِهِ مَلْعُونٌ» است در هفت آسمان و «کَفَی بِهِ خِیَانَةً» او خائن است. تعابیری که حالا در آیات و روایات ما بهش اشاره شده. ولی آن آدم مؤمن میداند از پس کار برنمیآید به تنهایی، مگر اینکه نالهی سحر به داد او برسد، مگر اینکه نصرت حق به داد او برسد، عنایت خاص به داد او برسد. میداند که او از پس کار برنمیآید، او نمیتواند اداره کند، او نمیتواند.
تعبیر قرآن فرمود: اگر همهی «مَا عَلَی الْأَرْضِ» را انفاق میکردی، نمیتوانستی دو تا دل را به هم برسانی و نزدیک کنی. خوب من چه شکلی میخواهم اداره بکنم یک مجموعه را وقتی عاجزم از اینکه دو تا دل را به هم متصل کنم و تألیف کنم؟ حتی اگر کل هستی را خرج کنم، نمیتوانم دو تا دل را به هم پیوند بدهم. یک مجموعه که باید دلها با هم هماهنگ باشد، افراد به هم علاقهمند باشند، همهدف باشند، انگیزهها یکی باشد، دلسوز باشند، پرتلاش باشند، چه شکلی میخواهد این مدیر اینها را ایجاد بکند؟ کار او نیست. اخلاصی و در او باشد، «سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا» شود، خدای متعال مودت قرار بدهد نسبت به خود او، نسبت به اهداف او. چیزی که در واقع در حضرت امام –رحمۀ الله علیه- خیلی بارز انسان میدید.
یک جنبش بحثهای حقالناسی است این روایات که این همه میترساند ما را. یک جنبش جنهی حقاللهی است؛ یعنی مطابقت انسان با حق و به مرِّ حق عمل کردن. یک جاهایی ممکن است ظلم به کسی نباشد، مثل ماجرای حضرت یونس -علیه السلام-. ایشان به کسی ظلم نکرد، ولی به مرِّ حق عمل نکرد، به آن چیزی که عین تکلیفی بود که خدای متعال از او میخواست و همانی که باید ادا میکرد و عین حق بود. عمدتاً مشکلاتی که انبیا و چالشهایی که موجب شدند، در این حوزه بوده و این حوزه هم حوزهی بسیار خطرناکی است. اینکه انسان در کارهای اجرایی و این اشتغالات، توجهش را نسبت به خدای متعال از دست ندهد. این آیه، آیهی بسیار مهم و سنگینی است: «رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ».
میفرماید که اینها کسانیاند که وقتی مشغول تجارت و بوی میشوند، تو معاملات میآیند، تو جامعه میآیند، درگیر میشوند به این روابط در عالم کثرات، روابط اعتباری، به این نیازهای مادی و فعالیتهای مادی، آن مبدأ و توجهشان را از دست یادشان نمیرود. کِیاند و چیاند؟ خدا را فراموش نمیکنند. نه ذکر لسانی، ذکر قلبی. نه ذکر قلبی، ذکر حضوری. با همه وجود متوجه حق تعالی است. خوب این هم کار بسیار سختی است. اینجا با سجده تفاوت دارد، اینجا با نماز تفاوت دارد، اینجا با قرائت قرآن تفاوت دارد. آنجا حضور آن کسی که اهل حضور است. بنده بله، بنده نمازمم چک باز کردن است، نمازم وسط کاسبی و بازار است. این نماز، نماز نیست.
من در هر صورت بازارم، ولی برای معصوم که اینطور نیست. برای اولیای خدا که اینطور نیست. نمازشان نماز است، کاسبیشان هم نماز است، چک باز کردنشان هم نماز است، بدهبستانشان هم نماز است. همش توجه، توجه. این کارهای اشتغالات این شکلی، خصوصاً وقتی انسان ریاستی پیدا میکند، چیزهایی است که موافق با نفس است. فعالیتهای اجتماعی که مخالف با نفس است. اینها خوب است. انسان درگیر یک اتفاقاتی است که نفس شیء در اینها کوبیده میشود. انسان تو ارتباط با همسرش جوری است که به او پرخاش میشود، بد و بیراه میگویند، به او ظلم میشود، اجحاف میشود. البته کسی حق ندارد به کسی ظلم کند و کسی هم حق ندارد زمینهساز ظلم دیگری به خودش باشد، ولی به هر حال در روابط ما اینجوری هست.
معمولاً ما پدر و مادرها به بچههایمان زور میگوییم و ظلم میکنیم. معمولاً ما آقایون به خانمهایمان زور میگوییم و ظلم میکنیم. معمولاً خانمها با آقایون بدزبانی میکنند، نیش میزنند، اذیت میکنند. این رایج است، خیلی، خیلی رایج است. شاید بشود گفت اکثریت قالب همین است. اینها چیزهایی است که زمینهساز توجه به خداست. زمینهساز توجه به خداست. ولی ریاست و مدیریت و اینها نه، اینها موافق با نفس است، مخالف با نفس نیست. این جور وقتها آدم گم میشود، نفسش باد میکند و این خیلی خطرناک. آن وقت دیگر زیر بار نمیرود که عیبی در خودش ببیند، متوجه عیبش بشود. هی میآیند به به و چه چه. آن هم به خاطر رسیدن به دنیاشان، رسیدن به دنیاشان. چهار نفر میخواهند موقعیت پیدا کنند، دور و بر من را میگیرند هی من را بالا میبرند که از قبل بالا بردن من بالا بروم. من را بالا میبرند که بعد مضاف از مضافالیه کسب تعریف کند. واسهی اینکه این مضاف کسب و تعریف کند، همان مضافالیه باید اعرف بشود دیگر. شما طلبید دیگر، سر در میآوری. هی مضافالیه میبرد بالا که مضافاً بعد آخرش که گفتم منم شاگرد فلانیم، بگویند او شاگرد چه کسی است، پس خودش هم چه کسی.
حالا آن مضافالیه خیلی باید احمق باشد که از این تعریفها، چاپلوسیها و بادنجان دور قابچینیها و اینها گول بخورد که البته غالباً اکثریت سدی گول هم میخوریم. چون آدمیزاد شیر خام خورده است، جاهل است، نادان است، نادان. «کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا». این انسان ظلوم جهول است. نفهمی تو ذاتش است. گول میخورد. چهار نفر خم و راست میشوند، گول میخورد. چهار نفر سلام میکنند، گول میخورد. چهار نفر جلو پایش بلند میشوند، گول میخوره. نان چهار نفر دستش است، یکی را اخراج میکند، یکی را میآورد، گول میخورد. فکر میکند نانرسان این و آن است. فکر میکند کسی است. فکر میکند چیزی است. فکر میکند جایگاهی دارد. فکر میکند زیر بلیت. گول بخوریم، گول میخوریم. اینهاست که دنبال ریاست نباید رفت به خاطر این آفات و خطا و خطرهایی که دارد. مگر اینکه کسی مبتلا بشود به ریاست که ابتلا به معنای واقعی کلمه است. مثل سرطان که آدم مبتلا میشود به سرطان، مبتلا میشود به ریاست. آنجا دیگر گرفتاریهای خودش را دارد و دیگر باید انسان تضرع و ناله و اضطرار خودش را محضر خدای متعال ابراز بکند که خدا به داد او برسد.
حالا پرسیدید که یکی از اساتید به ما میگفت این در مورد حتی ما خانمها که خرج خانه میگیریم اگه برای فرزندان و خانه خرج نشود هم در ظلم کردیم. حالا خیلی شاید به این نحو نباشد. خرج خانه که حالا لزوماً به عنوان خرج خانه ما نمیدهند که نفر است. دیگر الان بنده مثلاً پولی که به خانمم میدهم که مقیدش نمیکنم به اینکه حتماً باید خرج کارهای خانه بکند. بستگی دارد به آن قصدی که آن آقا دارد در نفقه که به خانم میدهد، تابع قصد است. اگر واقعاً میداند که او راضی نیست به خرج چیزهای اضافی است که طبعاً آقایون بهش راضی نیستند، وزیر خارجه این شکلی است، چیزهای الکی و بیخود و اضافی. ولی خیلی از خرجها نه. حالا این خانم خرجی گرفته، آرایشگاه میرود، خوشش هم میآید. خرجی گرفته، فرض بفرمایید که حالا مثلاً یک ادکلنی گرفته، خوشبو کرده. لباس زیبایی گرفته و همینطور اینها. خوب در عشق، مشکلی نیست، طبیعی است. مگر عرض میکنم مواردی که توی خارج از این عرف این قضیه باشد یا آن آقا واقعاً به این مسئله راضی نباشد. این جور وقتها را شاید بشود گفت که ظلم به حساب میآید.
و الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...