آیا برای خروج از منزل برنامه داشته باشیم؟!
روابط محدود یا روابط زیاد؟!
نیاز اصلی انسان
تاثیرات منفی فضای مجازی
اسباب ظلم در دنیای معاصر
با دشمن چگونه مقابله کنیم؟؟
تعبیر آیه الهاکمُ التکاثر
انسان در خلوت خود چه اعمالی را انجام دهد؟
صومعه انسان کجاست؟!
استدلال اشتباه درمورد معاشرت و بیرون رفتن از منزل
روایت امیرالمؤمنین علیه السلام درمورد ذهن
داستان حضرت موسی علیهالسلام و دام شیطان
دعوت به خیر گروهی یا فردی؟
معاش و روابط افراد باید درچه راستا باشد؟!
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسمالله الرحمن الرحیم
در ادامه روایت امام صادق علیه السلام، حضرت میفرمایند: «ان قدرت علی ان لاتخرج من بیتک فافعل»؛ اگر قدرت بر این داری که از خانه خارج نشوی، این کار را بکن. «فان علیک فی خروجک الا تقطابه و لا تکذبه و لا تحسده و لا ترائی و لا تتصنع و لا تداهنه».
خیلی روایت جالبیست. میفهمند که اینکه از خانه خارج بشوی، باعث این مشکلات میشود و اگر خارج نشوی، از اینها در امان میمانی. میفهمند که چون وقتی از خانه خارج میشوی، باید غیبت نکنی، دروغ نگویی، حسادت نکنی، ریا نکنی، ظاهرسازی نکنی. مداهنه و ماستمالی و کوتاهآمدن نسبت به حق نداشته باشی. پس هر چقدر میتوانی روابطت را محدود کن تا کمتر به این مسائل دچار شویم.
یک عده فکر میکنند که فضیلتی است انسان روابطش زیاد باشد و میگویند انسان در رابطهها اگر این چیزها را حفظ کرد، مهم است. خب بله، در رابطهها اگر بود و دروغ نگفت و غیبت نکرد و مبتلا به این آفتها نشد، آن وقت درست است و مهم؛ ولی مسئله این است که ماها نوعاً ضعیفیم. حالت اولیه ما ضعف است. انسان نیاز به خلوتهای جدی و محکم و قوی دارد تا در اثر این خلوتها قدرت پیدا کند و بتواند در جلوتها و روابطش نفسش را مدیریت و مهار کند. ماها نوعاً چون خلوتهای قوی و محکمی نداریم و بیشتر اوقاتمان در رابطههاست، مخصوصاً الان دیگر با این فضای مجازی که عملاً خلوتی برای ما نمانده است. و طرف اگر سحر هم بیدار شود و بخواهد مناجات یا نجوا، نماز شبی داشته باشد، اول گوشیاش را چک میکند، دو رکعت میخواند، دوباره گوشیاش را چک میکند، دو رکعت میخواند، دوباره یک دوری در اینترنت میزند و سرچ میکند؛ این سحر و این خلوتش است.
و در نمازها و قبل نماز و بعد نماز و اساساً ما دیگر خلوت نداریم و همه وقتمان به همین روابط دارد میگذرد. این روابط هم خیری برایمان نداشته، رابطههایمان را بهتر نکرده. این امکانات باعث نشده که ماها با همدیگر گرمتر باشیم و بیشتر حق و حقوقی را که بر گردنمان هست، در قبال همدیگر ادا بکنیم، بلکه بدتر شده است؛ اسباب ظلم بیشتر فراهم شده است، اسباب آبروریزی و تهمت و غفلت و روابط آلوده بین زنها و مردها و تکثیر شهوات و لهو و لغو؛ و این فضای مجازی در خدمت نفسانیت و هواهاست دیگر، در خدمت عقل که نیست.
لذا هم نسبت به خود اینها باید محدود کرد و خیلی کم کرد و در حد ضرورت و بسیار برنامهریزی شده، و هم در خود روابط، حضرت میفرماید: «از خانهات خارج نشو تا جایی که میتوانی». وقتی ضرورت ندارد، برای چه خارج میشوی؟ بعضی فکر میکنند که این در مورد خانمهاست و تازه همان را هم توهین تلقی میکند. نخیر! این هم در مورد خانمهاست و هم در مورد آقایان. میفرماید که اگر قدرت داری که از خانهات خارج نشوی، خارج نشو. تا جایی که میشود در خانه باش، مگر در حد ضرورت. یک مسجد و نماز جماعتی، آن هم حسابشده و بدون حواشی، آن هم از یک محیط خلوت یادم میرود، از یک محیط خلوتی برمیگردد.
روابطش بر محور تکلیف باشد، حقی را باید ادا بکند، دستگیری و کمکی نسبت به کسی داشته باشد. این میشود آن مقدار درست از رابطهها و محور خروج از منزل. چرا بعدی هم دارد که از حضرت سؤال میکند که آقا ما در خانه باید بنشینیم، اینها که خب پس چه شکلی فقیه میخواهیم بشویم در دینتان؟ این روایت خیلی در کنار همدیگر معنا را برای ما روشن میکند. یعنی از خانهات میخواهی خارج بشوی برای تحصیل علم، برای فهم، برای کسب معارف، برای عمل به تکلیف. این روابط به این نحو برای کسب درآمد در حد ضرورت، در حد واجب، با حساب و کتاب، با برنامه. آدم یک جوری میرود و یک جوری میآید که آلوده نشود.
این را هم نوعاً خود ماها میفهمیم از کجاها آلوده میشویم. اگر کمی آدم اهل حساب و کتاب باشد، اهل محاسبه و دقت باشد، معمولاً میفهمد با فلانی که حشر و نشر دارم، آلوده میشوم. مثلاً ماها کمی اهل توجه باشیم، میفهمیم برای نوع ماها اینستاگرام سبب آلودگیست. مطالبی که در آن کتاب در مورد فواید اینستاگرام گفته شد، آن کتاب چون مال سه سال پیش بوده، امروز اگر قرار بود آن کتاب نوشته شود، همان مقدار فایده هم برایش نوشته نمیشد. دوستان موقع اعتراض میکردند که چرا اینقدر فوایدش را در برابر آفاتش کم گفتی؟ گفتیم برای اینکه واقعاً غلبهاش با آفاتش است و خود غربیها هم وقتی اثر نوشتند در مورد شبکههای اجتماعی و خصوصاً اینستاگرام، مضراتش را بیشتر گفتند تا فوایدش. الان که دیگر همان مقدار فوایدش هم تقریباً از بین رفته، مضراتش هم چند برابر شده است.
خب بنده میدانم وقتی میروم در اینستاگرام، آلوده میشوم، چشمم آلوده میشود. حالا آن تصاویر قبیح و مستهجنش یک طرف، خوب خوبهایش که دیگر تحلیل سیاسی و فلان است یک طرف، خوب خوبهایش که دیگر طرفداری از اسلام و این حرفهاست یک طرف؛ و حالا اینکه چه کسی را فالو کرده باشید و اینها. خیلی این فضا برکتی ندارد، قداست و معنویتی ندارد. همان معارف را از کانالهای دیگری آدم میتواند تحصیل بکند و تقریباً شاید چیز ضروری اینجا نباشد که بگوییم اینجا یافت میشود و جای دیگری نیست. همان احوالاتی از عرفا و اینها که میگویند هم در سایتهای دیگر هست و هم در پلتفرمهای دیگر است و هم در کتابها هست. هیچچیز هم نورانیت کتاب را ندارد. نورانیت نفس را که هیچچیز ندارد. انسان نفس بهش بخورد مستقیم از یک بزرگ و صاحب نفس. اینها خیلی... اینها فقط توسعه روابط و اختلال. این یک چیزی میگوید، آن یک چیزی میگوید. در همان پیج عرفایش میروی، میبینی یک کامنتی میآید زیر و زبر هوا را میشوید و میبرد. خب اینجا تکلیف برای آدم درست میشود، نهی از منکر باید بکند، سکوت نمیتواند بکند، سکوتش تأیید میکند آن طرف را. بخواهد حرف بزند، وارد یک فضاهایی میشود. یک دانه میگوید، چهار تا دیگر میآید، باز باید دفاع. این است که تکلیف آدم را زیاد میکند.
البته معنای منفعل بودن و عللی تلی این حرفها هم نیست. ماها کلاً ول بکنیم فضا را برای آن کسانی که دارند عناد میکنند. نکته اصلی در این است که همه اینها وابسته به قوت است و «اَعِدّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ». در برخورد با دشمن، حق تعالی فرموده که نیاز به قوت دارید. خب ماها عمدتاً، نوعاً، خودم را عرض میکنم، به خودم نگاه میکنم، قوی نیستیم. نه قوت فکری داریم که در برابر شبهات آسیب نبینیم و نه قوت روحی داریم که در برابر این جذابیتها و هواها کشش پیدا نکنیم و نه قوت عملی داریم که چشم و دهان و دست و گوشمان نلغزد و آلوده نشود. قوتی میخواهد. یک سحری میخواهد. یک انس با قرآنی میخواهد. انس با استاد اخلاق و بزرگانی میخواهد. یک عقبه علمی قوی میخواهد. سالها درس خواندن میخواهد. مطالعات و رهایی از دام شبهات و در واقع شک و شبهات فکری و اعتقادی میخواهد. اعتقادات سفت میخواهد، اعتقادات محکم میخواهد. یک دور لااقل آدم باید آثار شهید مطهری را خوانده باشد، حداقلِ حداقل. و حالا بعدش آثار آیتالله مصباح و مباحث جدید و المیزان و یک قوتی، یک مبنایی، یک چیزی در مشتش باشد، بعد بیاید اینجاها وارد بحث و گفتگو شود.
لذا نوع افرادی که آمدند اینجا با انگیزههای خوب، لغزیدند و رفتند و بعد از مدتی تبدیل شدند به یک عنصر نخاله ضد نظام که الان در همان اینستاگرام میبینید بعضی از این دوستان که آمده بودند، چقدر عناصر مفیدی بودند. فلان سید عدالتخواه، اوایل واقعاً بنا داشت به اینکه کار اخلاقی و معنوی و اینها بکند و خوب هم بود، یعنی آن اوایل مطالبی میگفت، قابل استفاده بود. آرام آرام! آرام آرام! آرام آرام! میبرد این فضا آدم را. قوت ندارد و استحکام شخصیتی درونی ندارد. چهار نفر هم که تعریف میکنند، ما هم که ضعیفیم، خوشمان میآید. و معمولاً هم افراد از چیزهایی تعریف میکنند که خوششان میآید و افراد هم از دنیا و هواها و اینها خوششان میآید. آنها از این خوششان میآید، من هم از تأیید اینها خوشم میآید. آرام آرام همه با هم یک چیز خوشمان میآید؛ آن هم شیطان، آن هم طغیان، آن هم ظلم.
یک روز فلان منبری را به لجن میکشیم، یک روز فلان پاسدار را به لجن میکشیم، یا کل نظام را به لجن میکشیم. کارمان میشود فقط به لجن کشیدن. این فکر را هم میکنیم که داریم کار خوب میکنیم، «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا». عدالتخواهی، طلب حق، زبان مردم بودن، مطالبه حقوق مردم، اینها همش عناوینی است که شیطان میریزد در مغزمان و هیچ هم پشتش به جایی بند نیست. خیلی کار دقیق و سختی است. تا میتوانی اصلاً نیا. تا میتوانی اصلاً ارتباط با کسی نداشته باش. یک قوتی حاصل شود، آن هم در حد ضرورت. تازه همان کسی هم که قوتی دارد و میآید، در حد ضرورت، در حد نیاز، در حد لازم؛ بیشترش نه. به قول ایشان: «خودتان را فرش هر مجلسی نکنید.» آن کسی هم که تازه خودش را ساخته است، این را به مرحوم آیتالله پهلوانی فرمودند. تازه ایشان که ولی خدا و عارف رهیده بود از این دامهای شیاطین و نفس، به او فرموده بود که خودتان را فرش هر مجلسی نکنید. هر جایی آدم نمیرود، با هر کسی ارتباط برقرار نمیکند، در هر کانالی، در هر پیجی، هر مطلبی مال من نیست.
خب ما خیلی هم اینجاها میلغزیم. یک سرچ میخواهیم بزنیم مثلاً فلان غذا را درست بکنیم برای ناهار، میبینیم همینجور میآید، میآید، میآید، میآید. ده دقیقه میخواستیم برویم نگاه کنیم یک غذایی پیدا کنیم، تبدیل میشود به سه ساعت و نیم. اینجا اصلاً آدم احساس گذشت وقت هم نمیکند. حالا خدا نکند بخواهم من یک صفحه قرآن بخوانم، میبینم ده ساعت گذشت! پنج دقیقه نشده دو خط مطالعه کنم، میبینم انگار یک هفته دارد میگذرد. اینقدر که کند میگذرد؛ ولی رفتن در این پیجها و توهمها دیگر عالم کثرت است دیگر، تکثر است دیگر. «الهی کم التکاثر» میگیرد آدم را، میگیرد و مشغول لهو میکند و میبرد.
حضرت فرمودند وقتی میآیی بیرون، آنقدر تکلیف بهت بار میشود در رابطههاست که باید دروغ نگویی، غیبت نکنی، حسادت نکنی، ریا نکنی، ظاهرسازی نکنی، نسبت به حق کوتاه نیایی. خب ماها که نمیتوانیم اینها را کنترل بکنیم، پس اصل رابطههایمان را کنترل بکنیم. توجیه هم که همیشه داریم. میگوییم صله رحم. مگر صله رحم به این است که هفته به هفته با این همه اقوام بیحجاب و عرقخور و ضد نظام و بی نماز و با اینها دور هم جمع بشویم و بگوییم و بخندیم؟ آن هم از صبح برویم تا غروب! این را چه کسی صله رحم دانسته است؟ چه کسی آن را واجب کرده است؟
صله رحم اولاً اصلاً این است که آدم باید به داد رحمش برسد. اینها که اصلاً نوعاً خراب شدند سر کینه که مصیبت است. با این هزینهها و خرجها معمولاً در خانه ننه بابا است، به جای اینکه یک دردی از اینها دوا بکنیم، همه بچهها با هم در خانه ننه بابا جمع میشویم و کمر ننه بابا را میشکنیم. یک خیریه، یک کمکی. صله رحم عمدتاً به دادن پول است. یک پولی بهش بدهی، گرهای ازش باز بکنی، مشکلی را، یک دردی را ازش برداری.
آن هم اینجور رابطههایی. یک وقتی در محضر برخی بزرگان و اساتید عرض شد که برخی از اقوام درجه یک اهل نماز نیستند، اهل طاعت نیستند، حلال و حرام سرشان نمیشود؛ اینجا صله رحم واجب است؟ فرمودند خیر. یک تعبیری به کار بردند که احتمالاً شبهناک است. حالا خاطره بویی نداریم، چون آسیبهایش را دیدیم. در همین جلسه دیدیم که برخی از خاطرهها شر میشود برای آدم، ولی حالا فقط این نکته را اشاره میکنم که بدانید یک فقیه، عارف، فیلسوف اینها چه فرمود در مورد صله رحم. ایشان فرمودند که سالی یک بار یکیتان اگر میمیرد، دور هم جمع میشوید، همانجا صله رحمتان را انجام بدهید. نگفت عروسی! نفرمود عروسی! فرمود اگر کسی میمیرد، وقتهایی که کسی میمیرد دور هم جمع میشوند، صله رحمتان را همانجا انجام بدهید. خب اینها خیلی درش نکته است. ایشان فرمودند که سیره اساتیدشان هم بر این نبود که با این جور اقوامشان رفت و آمد داشته باشند. یعنی استادشان علامه طباطبایی و بقیه بزرگان، روششان و دعوایشان به این نبود که اینجور رفت و آمدهایی داشته باشند. اینها خیلی نکات مهمی است.
که حضرت در آخر میفرماید که: «نِعمَ المُسْلِمُ بَیْتُهُ»؛ چه صومعه خوبی است برای مسلمان خانهاش، عبادتگاه مسلمان خانهاش. این خانه نه اینکه در خانه بنشینم در گوشی بروم، این که همان شد. این که بدتر شد که! یعنی خلوت خودت باش و خانوادهات، مشغولیتت به قرآن و مشغولیت به مطالعه و مشغولیت به ذکر. مشغول خودت باش و محاسبه و مراقبه که اینها اصلاً هیچ وقت برایش وقت ندارد. مثلاً نمیرسیم به این چیزها. «قدر» که درگیری، من هنوز ۵۰ تا پیج دیگرم را که فالو کردم نرسیدم بروم ببینم، چه کسی دیگر وقت کنم محاسبه کنم که یک وقت مراقبه کنم؟ این اعمالی که این ایام هست، نماز روز پنجشنبه، نماز روز جعفر در روز جمعه، اعمال شب جمعه، اعمال عصر جمعه، ایام هفته و کاری که هست. خب اینها معمولاً میل ما به اینها نمیکشد. جاهای دیگر داریم هی پر میشویم. وقتی کمی آدم خلوت کرد، میبیند حالا دیگر همش میلش به این است: سخنرانی گوش بدهد، مطالعه بکند، با اولیا خدا حشر و نشر داشته باشد، زندگینامه شهدا، زندگینامه اولیا خدا. نه اینکه در خلوت بنشیند بازی مرکب ببیند و کوفت و زهر مار نگاه کند. اینها خلوت نیست. این «صومعة المسلم» این چنین چیزی است که در خانه بنشیند و این کارها را بکند. همین که کمی خلوت کرد تازه میفهمد عالم چه خبر است. خدا نصیبمان بکند در خلوت آدم خودش را پیدا میکند، خدا را پیدا میکند، هستی را میفهمد چیست.
«فرمود که در خانهاش اگر مسلمان صومعهاش باشد، چه صومعه خوبی است در خانهاش باشد که «یَکفُ فِیهِ بَصَرُهُ وَ لِسَانُهُ وَ نَفسُهُ وَ فَرْجُهُ»؛ چشمش را کنترل میکند و زبانش را کنترل میکند و نفسش را کنترل میکند و فرجش را کنترل میکند.» این معاشرتها و روابط را ببینید، گاهی پیام میآید، دوستان منتقل میکنند از این قبیل هم زیاد است متاسفانه و نشان میدهد وضعیت جامعه چه نحوی است که مثلاً یک خانم عفیفه، مومنه، چادری در محیط کارش با یک آقایی همکار بوده. گفتهاند بعضاً این را گفتهاند، حالا هیچ کس حق ندارد نسبت به کسی سوءظن داشته باشد، ولی موارد منتقل شده. پرسیدهاند گاهی و میپرسند که از آن همکار مردش خوشش آمده و کم کم کار به جاهای باریک کشیده شده. الان رابطه را ول کردهاند، ولی دلبستگیاش را نمیتواند کاری بکند. این چه کار کند؟ کار راحتی هم نیست رها شدن از این وابستگی و این علاقه و میگوید هنوز همکاری و باز میبینمش. نمیتوانم که کارم را عوض کنم، هر روز میبینمش. رابطه را رها کردیم، آن مسائل آنجا باریک که رفته، آن را ول کردی، ولی علاقهام را چه کار کنم؟ خب اگر ما روابط را محدود میکردیم، در حد ضرورت بود، کنترل بود، مدیریت بود، آن چیزی را که شریعت برای ما تعریف کرده است، رعایت میکردیم، این همه آسیبها، این همه افسردگی، همه مشکلات برایمان پیش نمیآمد. حریمها را مراعات میکردیم. هی خودمان را به لجن میاندازیم به اسم اینکه بالاخره اینجاها اگر آدم خودش را کنترل بکند، هنر است.
خب شما برو پس خاک سفید تهران، البته الان دیگر جمعش کردهاند، وسط آن معتادها زندگی کن با آنها حشر و نشر داشته باش. صبح برو وسط عملیات تا ظهر، بگو بنشین غصه بخور در آنها. بعد بگو بین عملیات اگر یادم باشد، دودی نشود، هنر است. بچهات را هم بفرست در آنها، بگو این هم اگر رفت بین عملیات دودی نشد، هنر است. چه استدلال مزخرف و مسخرهای است که شیطان به خورد ما داده! نخیر، آدم باید «و الرُجزَ فَاَهْجُر»؛ از پلیدی و رجس باید هجرت بکند، فاصله بگیرد و دامن خودش را آلوده نکند.
حالا نکاتی هم نوشتید، وقتمان هم گذشته. آن سالی که شما از اینستا درآمدید، ما گذاشتیم کنار. اما در بحث تبلیغات گفتم باید باشید و غیره، پس اشتباه. این فکر کنم از این بسته بیرون باشیم. ما که از اینستا در نیامدیم که شما باخبر شدید! ما اصلاً از اول اینستا نرفتیم. خیلی سال پیش بود که تقریباً هفت سال پیش بود که ما از اینستا در آمدیم. عرض کنم که یک مدت مختصری رفتیم و به دردمان نمیخورد، آمدیم بیرون. این را عرض میکنم نیاز به قدرت دارد و نیاز به همراهی و همکاری دارد. یک مجموعه آدمها باشند. حالا نه اینکه رفقا که فعالیت دارند اینها همه ول کنند، نه. نیاز دارد به یک فعالیت منسجم. اینکه من تکی میروم و همینجور میگردم و اینها، این چیزی از رویش در نمیآید. گروهی منسجم با تعریف برنامه و هدف و کار و اینها. اینجا اگر یک فعالیت شکل گرفت، احتمالاً بتواند فایده داشته باشد. البته آن هم بین این همه خوراک فاسد و کثیف و جذاب، چقدر مشتری پیدا کند، خدا میداند. خب، بله هدفمندی دقیق لازم دارد. برای چی؟ برای چه مدت؟ رها هم کنیم، احتمالاً «ماده ترک فعل» بخورد بهمان. حالا این را خیلی نمیدانم، ترک فعل و اینهایش را نمیدانم. ولی یک وقتهایی ممکن است واقعاً لازم باشد، ضرورت باشد. نمیدانم، این را هر کس باید خودش تشخیص دهد. برای خودم که بنده هنوز به این تشخیص نرسیدم که حضور ما در حالا خصوصاً اینستاگرام ضرورت باشد. در فضای مجازی هم احساس ضرورت شاید خیلی نباشد. فقط تکلیف شد و هستیم، وگرنه همین هم کلاً در فضای مجازی مطلقاً نبود. متأسفانه در فضای مجازی کشور، بانک آن رعایتهای لازم با وجود این همه تأکیدی که من کردم، صورت نمیگیرد. در یک جهات واقعاً ول است. بله دیگر فضای مجازی و مدیریت. خدا انشاءالله کمک کند به همۀ ما، انشاءالله که پس آنهایی که پیجتان را اداره میکنند، مسئول نیستید؟ نیستید، نیست؟ نیستید؟ کی؟ الان این رفقا دارند زحمت میکشند، خالصانه تلاش میکنند و به آن رفقای ادمین اصلی پیج هم گفته شده که وقتتان را تلف نکنید. به دو نفر که مسئول اصلی این هستند و یکیشان دانشجو، یکیشان طلبه، عرض کردم بنده راضی نیستم وقتتان را به خاطر ما و پیامهایی که میآید و اینها تلف بکنید. در حد ضرورت میروید مطلب را میگذارید و پیامهایی که میآید، اولاً به گفتگو اینها نمیکشد کارتان. با افراد صحبت نداشته باشیم، خصوصاً حالا اینها چون پسرند، گفتهاند با خانمها و اینها که ابداً. آیا پیامهای عجیب غریبی هم میآید؟ نمیخواهم بهش اشاره بکنم. فضای لجنزار اینستاگرام. خود ما هم کلی طعمه و دام داریم و عرض کنم که اینها را گفتم اصلاً بهش توجه نکنید و میروید آنجا کارتان را انجام میدهید مختصر و مفید. حالا کامنتها را یک چکی میکنید و آنقدری که لازم است منتقل میکنید و بررسی میکنید و اینها. وقت تلف نکنید. این رفقا هم اینجور بناشان به همین است و اینقدر جاهای دیگر کار هست و کارهای دیگر لازم داریم و باید آنجاها باشیم که به این اتلاف این جوجهها کشته نمیشود دیگر. حالا امروز طولانیتر شد.
الان کار فرهنگی را مدیران برنامهریزی میکنند در اینستا تا در جستجو برود کلیدهای مذهبی برود بالا. آها، آفرین! این روایت امیرالمومنین هم مهم است: «ان رأیک لا یسع کل شیء». یعنی ذهن تو جا برای هر چیزی ندارد. فکر تو برای هر چیزی جا ندارد. «ففرغه للمهم»؛ خودت را برای آن چیزی که مهم است خالی کن و آن را وقت بگذار. حالا اینها در حد ضرورت، عرض میکنم. آن را تشخیص بدهد و پای نفس هم نباید بیاید وسط. خب من ضرورتم چیست؟ بروم ببینم که پیجهای ضدانقلاب چه میگویند؟ هی بنشینم بعد هی بخواهم بررسی کنم چقدرش برایم حل شود، چقدر حل نشود؟
بله در طرح کلی اندیشه، آقا فرمودند عالم دینی باید دل به جامعه بزند و فرق عالم دینی در اسلام و رهبانیت مسیح را مقایسه میکنند. حدیث شبیه رهبانیت نیست. رهبانیت که خوب است! روحانیت مگر بد است؟ فرمود: «رهبان باللیل، لُغُمٌ بالنهار». اینها شبها راهباند، روزها شیرند. روزها شیرند، نه روباه. نمیشوند به دام گرفتار شوند، به دام میگیرند. این خیلی مهم است. این فضای مجازی، فضایی است که تو شیر باشی نه روباه. عرض میشود که باید با قوت وارد شد. آن رهبانیت شب و خلوتهای قوی، خلوت قلبی، خلوت ذکری، خلوت فکری، اینها را آدم باید داشته باشد. عقاید و مبانیاش را سفت کند. وقتی وارد میدان شد، مثل یک شیر وارد میشود. کسی جرئت نکند به مقابله با او بیاید. نه اینکه ماها میآییم و فقط آسیب میخوریم، فقط شبهه بهمان وارد میشود. نوع ما این شکلی هستیم دیگر، فقط تضعیف میشویم. یعنی آمدنمان در این فضا، افکارمان را تضعیف میکند، حالاتمان را تضعیف میکند. اینها اصلاً معنای منفعل بودن نیست.
بله عالم دینی به دل جامعه میزند، ولی روی حساب. یا حضرت موسی علیه السلام سالها داشت تشکیلات شکل میداد. در بحثهای سوره مبارکه قصص عرض کردیم آن بابا که آمد درگیر شد با آن قبطی و حضرت موسی ازش کمک خواست، او کلاً زد همه چیز را خراب کرد برای اینکه هنوز تشکیلات حضرت موسی پایهاش شکل نگرفته بود. حضرت موسی در معرض قرار داد. حضرت موسی لو رفت. آن مشتی کرد زد به سینه طرف و اینها و سالها آواره، ۱۰ سال آواره بیابانها شد. عمل شیطان! این کار شیطان بود. این برنامهای که برای من درست کرد. موسی بود، عصمت داشت و مخلص بود، در دام شیطان افتاد. ما خیلی به خودمان مطمئنیم. نه من که رفتم، تازگی همین بحث مطرح بود جایی که فضای مجازی. من که تا حالا آسیب ندیدم. خب همین خود این غرور است، این بزرگترین آسیب است و معلوم میشود که آدم اصلاً آسیب را نفهمیده چیست. آن خوب خوبهایش که میآیند میفهمند این فضا چه مشکلاتی دارد.
خب بله برای ما وقت تلف کردن، ولی مدیریت جوانها که بالاخره هستند. عرض میکنم این عرض ما را دقت بکنید. دیگر چه گفتیم؟ عرضمان این است که باید جوری حضور داشت که آسیب نخوریم و مفید باشیم که نوعاً با این حضورهای تک و تنهایی ما این نتیجه حاصل نمیشود. یک عدهای میخواهد، یک گروهی میخواهد. «ولْتَکُنْ مِنکُمْ اُمَّةٌ یَدْعُونَ اِلَى الْخَیْرِ و یَأمُرُونَ...» نخوانده باشم. میفرماید یک گروهی باید باشید، امر به معروف و نهی از منکر کنید، دعوت به خیر کنید و تشکیلات لازم دارد، تنها نمیشود، مجموعه لازم است. خب بله، بحث معاش. احادیثی که در مورد فعالیت مردم برای معاش وجود دارد، آن هم همین است. معاش به نحوی باشد که کمترین آسیب به آدم زده شود و روابطش در حد ضرورت، برای معاشش در حد ضرورت، مدیریت شده، کنترل شده. این نکته اساسیش همین بخش است. باید با دقت در حد ضرورت، در حد لازم، روابط آدم برای محور شکل بگیرد که از دستش در نرود، نفسش گم نشود، یک جوری نرود که گم و گور شود، خودش را از دست بدهد، خودش در مشت خودش باشد. در فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و رسانهای و اینور و آنور خودش را از دست ندهد. این خیلی نکته مهم و کلیدی و ضروری است. کمی آدم در فضای مجازی و اینها تجربه شده، لااقل برای ما که مجرب است. حالا شاید شما تجربه نکرده باشید. کمی که درگیر این فضا میشوی، از دست میروی، درست از دست میروی و خلوتت از دست میرود و ذهن تو، فکر تو، خانوادهات را... این را دوستان گفته بودیم آن اولا که از دانشگاه استعفا دادیم، برگشتیم منزل، سال ۹۸. بچه سوممان دو سالش بود آن موقع. بعد گفتم اینها بعضی جاها بس که این بچه ما را ندیده بود و ما بین سالهای ۹۶ تا ۹۸ درگیر بودیم حوزه و دانشگاه. صبح میرفتیم، شب آخر شب میآمدیم. مثلاً ۸ صبح، نزدیک ۸ صبح اینها میرفتیم، نزدیک ۱۲ شب معمولاً میآمدیم. بعضی وقتها حالا مختلف، ساعت ۱۰ شب، ۱۱ شب، ۱۲ شب. این بچه وقتی ما استعفا دادیم، آمدیم در خانه، تا مدتی به ما میگفت دایی! بچه سوممان مدتها طول کشید بفهمد بابایش هستم. نمیشناختم و آرام آرام باورش آمد که این بچه بابا دارد. این مردی که میآمده خانهشان، نسبتی باهاش داریم. فکر میکرده داییاش است. مثلاً گاهی میآید میرود. خب این مقدارش را آدم میبیند دیگر. خانوادهاش دارد از دست میرود، روابطش تحتالشعاع قرار گرفته است. اینها مدیریت میخواهد، کنترل میخواهد. سخت هم هست یک فضایی که هی میبرد آدم را. آدم احساس تکلیف میکند اینجا ضروری است، تکلیف من باید انجام بدهم. اینها را باید بهش دقت داشت، حواسم به این باشد. دیگر حالا امروز خیلی طولانی شد چون مهم بود. نکاتی بود، ببخشید دیگر کمی طول کشید.
و الحمدلله رب العالمین
در حال بارگذاری نظرات...