روایت امام صادق علیه السلام
معنای خلوت و تنهایی و فاصله گرفتن از دیگران
چه وقت باید روابط را تقویت کرد؟!
رفت و آمدهای پر خیر و برکت
با اقوام در رفت و آمد محدودیت ایجاد کنیم؟!
ملاک تفقه در دین چیست؟!
فرد محبوب نزد خداوند
آیا پا گذاشتن روی تعلقات موجب رضایت الهی است؟!
با چه روحیه ای باید وارد میدان و روابط جامعه شد؟!
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیهِ السَّلَامُ قَالَ: قَالَ لَهُ رَجُلٌ فِدَاکَ رَجُلٌ عَرَفَ هَذَا الْأَمْرَ لَزِمَ بَیْتَهُ وَ لَمْ یَتَعَرَّفْ إِلَى أَحَدٍ مِنْ إِخْوَانِهِ قَالَ کَیْفَ یَتَفَقَّهُ هَذَا فِی دِینِهِ. امام صادق (علیهالسلام) فرمودند که (یعنی از امام صادق (علیهالسلام) ماجراست) که شخصی به حضرت عرض کرد: «فداتون بشوم، مردی است که با این امر آشنا شده، یعنی شیعه است، ولایت شما را قبول دارد و نشسته در خانهاش و با هیچکدام از برادرانش ارتباطی و رفتوآمدی و آشنایی و برخوردی ندارد.» حضرت فرمودند: «پس این چگونه در دینش تفقه میکند؟»
معلوم میشود که اینی که گفته شده خلوت و عزلت و تنهایی و فاصله گرفتن از دیگران، معنایش این نیست که انسان روابطی که میتواند او را رشد دهد و رشد حقیقی دهد، اینها را هم از دست بدهد و مطلقاً با کسی ارتباط نداشته باشد. نه، آنجایی هم که گفته شده، ملاکش این است که چون آن روابط انسان را از حقیقت دور میکند و دچار غفلت میکند، برای همین گفتهاند آنها را کم کن و کنترل کن. و اینجایی هم که انسان میبیند در روابط بهره علمی میبرد، بهره معرفتی میبرد و رشد پیدا میکند، اینجا باید رابطهها را نگه دارد، تقویت کند و از این رابطهها استفاده کند.
اهل رفتوآمد باشد با کسانی که او را متوجه میکنند و تکالیفش را به او میفهمانند و به معارف دین آشنا میکنند. ذکر فضایل میشود، ذکر حقایق میشود، دیدار مؤمنین میشود. آدم میبیند چقدر کم دارد نسبت به این برادران مؤمن از فضایل و خوبیها و معرفت و این آدمها حرکت میکنند. این رفتوآمدها موجب برکت و موجب خیر است. با کسانی آدم نشست و برخاست کند که وقتی کنار او نشست، از دنیا فارغ بشود. فرمود: «از جهت دنیایی از شما پایینتر، از جهت معنوی از شما بالاتر.» انسان با همچین کسی حشر و نشر میکند.
ما معمولاً برعکسش عمل میکنیم، با کسانی که از جهت دنیایی از ما بالاتر، از جهت معنوی و معرفتی از ما پایینتر. خانهی خواهر و برادر و خاله و عمه و دایی و دوست و آشنا و همکار میرویم: بالاشهر، خانههای بهتر؛ آنجا متری ۳۰ تومان است، محلهی ما متری ۱۰ تومان. بعد امکاناتش چه میدانم، خیابانهایش، موقعیت شهریاش، آبوهوایش. کنار هم میبیند. بعد محیط توی خیابان پر از سگ و خانهها اکثراً خانههای مجردی و عرض کنم خدمتتان که وضعیت دیگرِ (حالا حجاب و چه و چه و چه) در موقعیتها و محیطهایی انسان رفتوآمد میکند که از اینی که هست فاصله میگیرد، به این سمت اینجا برایش مطلوب میشود و اگر آمد و ناشکری نمیکند، دیگر نوعاً شکر ایجاد میشود. اگر آمد با کسی ارتباط گرفت که از جهت دنیایی از او ضعیفتر بود و خصوصاً اگر از جهت معنوی هم از او بالاتر بود «شکر بکن خدا را». میگوید: «اینها سرویس بهداشتیشان توی حیاط است، توی زمستان آب یخ میزند، کلیههایشان سرما میخورد، چند تا لباس باید تنشان کنند، یک دقیقه بروند بیرون برگردند، دستی بخواهند بشورند. ما سرویس بهداشتیمان اینجور گرم و نرم و راحت و آب داغ و خدایا شکرت. اوه اوه چه سرویس بهداشتیای! شیرآلاتش و سرامیکش و سقفش و دیوارش و درش و سیستم تهویهاش! ما کجا زندگی میکنیم اینها کجا زندگی میکنند!»
ناشکری میکرد از آنچه که هست، اینجا که میآید میگوید: «اوه خدایا چقدر ما نعمت داریم، حواسمان نیست.» اینها خیلی مهم است. روابط اینشکلی باشد، این روابط خیلی خوب است. البته گاهی بعضی از ما از جهت اقتصادی پایینترند، در اثر ارتباط با اینها دوباره باز فضا، فضای غفلت میشود. حضرت معنوی را آورده است. آمدن در این روابط برای آدم نفعی ندارد، بلکه سوخت هم دارد. اینجا هم خیلی نیاز نیست، نیاز نیست، یعنی در حد ضرورت. همهی اینها در حد ضرورت. آن بحث دیروز هم که عرض شد، نه یعنی آدم با اقوام و خویشان که صلهی رحمشان واجب است اینها را رها بکند، نه. در حد ضرورت و با مدیریت، تماس تلفنی، کمک اقتصادی از دور، دیدارهای در جلسات عمومی. چنین افرادی را آدم سعی کند یکسری محافلی برایش طراحی بکند، در یک جاهای خاصی، در یک بسترهای خاصی با اینها ارتباط داشته باشد که این مفاسد پیش نیاید. مثلاً باغی اگر دارد اینها را دعوت بکند هر از گاهی آنجا یک غذایی هم بدهد. باغی اگر یکی از اقوام دارد، همانجا دعوت بشوند به شرط اینکه باز بزن و بکوب ماجرا اینشکلی نشود، یکجور باشد که قابل مدیریت باشد، سروتهاش را بشود جمع کرد و محدود بشود، در حد ضرورت باشد. چون نفس به شدت اثر میگیرد از این نشستوبرخاستها. نفس، از نفس مسری است. نفس دزد است، ویژگیهای دیگران را ازشان میدزدد و تاثیر میگیرد.
واقعاً شُل میکنند آدم را. شما یک بینماز وقتی میبینید اهتمامی به نماز ندارد (پناه میبریم به خدا) هیچ اهتمامی، اصلاً انگار نه انگار. یعنی همینجور که بهائم زبانبسته صدای اذان را میشنوند، اصلاً فرقی نمیکند در اینکه اذان شد یا نشده، علفش را دارد میخورد. این بندگان خدا، همین بدبختها هم اذان که میشود انگار نه انگار. اگر حالشان بد نشود، بدشان میآید از این نغمه و از این اذان و این حرفها. اگر حالش بد نشود و بد نگه ندارد، اعتنایی ندارد. انگار نه انگار. خوب آدم شما فرض کنید اهتمام به نماز اول وقت دارید، از ده دقیقه قبل نماز استرس دارید که نمازتان دیر نشود و اذان میشود و آماده باشید برای اذان و نماز و اینها. سر اذان شده این نشسته دارد بازیش را میکند توی گوشیاش. بعد میرود ناهارش را میخورد. بعد میرود میخوابد. بعد میآید پای تلویزیون مینشیند. یک سیگاری میکشد، چپقی میکشد، یک قلیانی. حالا اگر اهل کار دیگر هم نباشد. مینشینند و گپ میزنند، شوخی و خنده و دوباره توی گوشی و غروب شد و تاریک شد و پا میشود و یک حیوان به حمل شایع صناعی به معنای واقعی کلمه. البته حیوان حضور مفیدی در این عالم دارد. یک بنده خدا همان را هم ندارد. یک دنبهای میدهد، گوشتی میدهد، کباب راستی میدهد به ما. این جز دردسر و مصیبت و اتلاف منابع عالم و اتلاف انرژی، هیچی ندارد.
یکم که آدم با این رفتوآمد میکند، نه یکم، یک روز، یک ساعت. به خودش که برمیگردد میبیند که برای نماز بعدی، انگار خیلی هم... ما خیلی انگار داریم مطلب خشخاش میگذاریم. دیگر ضروری نیست که حالا اگر اذان شد من سر وقت نماز بخوانم. یککمی شل میکند آدم. «خدا با شیطان هم همینجوری است، قدم به قدم.» یکهو که آدم را نمیپد، آدم را نمیخواباند. کلاً نمازش را بگیرد. از آن اهتمام ۱۰ دقیقه قبل نماز میشود حالا بهت ۱۰ دقیقه بعد از ۱۰ دقیقه قبل اذان میشود ۱۰ دقیقه بعد اذان، یک ربع بعد اذان. همینجور آرامآرام در واقع خردخرد میبیند که همینجور شل میشود، شل میشود. بله.
پس این روابط بر محور رشد تفقه آدم باشد. چی یاد بگیرد؟ علمش بالا برود، دینشناس بشود و حرف حالیاش بشود. آدم رفتوآمد میکند. این هم خودش ملاک است. از این کلامشان فهمیده میشود. پس با اینها باید رفتوآمد کرد، با کسی که آدم چیزی یاد بگیرد، رفیقی، دوستی، فامیلی. حرفهایی زده میشود که خیر است، برکت است. از احوال اولیای خدا میگویند. مطالبی که مطالب خوب است میگویند. این فقط حضور حقیقی هم نیست، حضور مجازی هم هست. توی گروههای فامیلی که یا گروههای دیگری که آدم عضو میشود. بعضی وقتها گروههای مذهبیاند به ظاهر. تجربه کردیم این را. در برخی گروههای بهظاهر مذهبی، فعالان رسانهای بودند و الان هر کدامشان یک گوشه مسئولیت گرفتند در دولت جدید، الحمدلله. و خلاصه بعضیهایشان به آرزوشان رسیدند، بعضیهایشان هم حالا به آرزوشان رسیدند. عرض کنم که بعضیها هم شاید واقعاً تکلیف از تکلیف کردن است. نمیدانم. خلاصه. توی این جمع این دوستان که بودیم، آدمهای حزباللهی، معنوی، مذهبی، بهظاهر خوب. آنقَدَر که بداخلاقی توی جمع این دوستان دیدیم، جای دیگر ندیدیم. کینه و حسادت و خصوصاً تکبر، خصوصاً تکبر از دماغ فیل افتادن و از موضع بالا نگاه کردن. واقعاً یک وضعیت مشمئزکنندهای بود.
دو تا گروه اینشکلی بود. یکیاش مال فعالان رسانهای بود، یکیاش هم مال نخبگان حوزوی بود که آن گروه نخبگان حوزوی بدتر بود و ما آمدیم بیرون و مسئولش که از معارف و مشاهیر بود دو سه بار آمد اصرار کرد، گفتم من به این مضمون که: «اگه تکهتکه هم بکنی دیگر توی این جمع نمیآیم.» واقعاً مشمئزکننده بود. انقَدَر که اینها عرفا را مسخره میکردند. آن جوانی که حالا مثلاً هیچی نشنیده، عارفی را مسخره میکند، اثر نادانی است، بندهی خدا جهل بسیط است. اثر جهل مرکب است. یعنی نقد علمی میکرد مثلاً فلان آقا را و از بالا تا پایین عرفا و بزرگان و این هم که باب شده الان توی این فضای مجازی یکی از مصیبتهای بزرگ است. مینشینند دیگر همه نقد همه و از فلان امام جمعه و از فلان آقا و از فلان عارف و این چرا اینجوری گفته و چرا این کار را کرده. همینجور به سمت جهنم آدم سوق پیدا میکند. اینها خیلی خطرناک است.
با کسانی حشر و نشر بکند آدم چیزی یاد بگیرد و تفقه کند در عین حال. اخلاقمدار، نه با این جماعت اینشکلی که به ظاهر یک چیزی هم یاد میگیرد، دو تا تحلیل سیاسی، دو تا مطلب علمی که توی این گروههایی که عرض کردم بود ولی اونی که نبود اخلاص بود، تقوا بود، معنویت بود، صفا بود، لطافت بود. اینها نبود. دماغهای پرباد و کلههای پرباد، اعتماد به نفسهای بالا. و و حالا الحمدلله مشغولند این دوستان و دلمان هم برای رئیسی میسوزد که ایشان هم ناچار است که با این جماعت کار بکند. لذا همیشه هم گفتیم که رئیسی و روحانی و اینها تفاوتی نمیکنند وقتی این بدنه، بدنهای است که آدمهای حسابیاش کم است و خدا هم ایشان را کمک کند، هم به این بدنه توفیق دهد، همواره درست کند. اینی که دارد حرف میزند، خودش اوضاعش از همه بدتر است و خدمتتان عرض کنم که خطرش بیشتر است. یعنی جماعت لیبرال مغرور از دماغ فیل افتاده شرف دارند به جوان بسیجی حزباللهی که ولایت از دهانش نمیافتد ولی با کلهای پرباد. دو کلمه انتقاد ازش نمیشود کرد، دو کلمه نصیحت نمیشود کرد، دو کلمه حرف نمیشود زد. بله، خلاصه خدا انشاءالله به دادمان برسد.
این پس ملاکش میشود تفقه در دین. حالا اینجا دوستان نوشتهاند: «وقتی خوبان ترک فعل دارند، جهت ایمن ماندن از ابتلا، کار دست نااهل میافتد.» اگر کسی واقعاً تصورش این باشد که من اگر رفتم توی این کار، من خوبم و مبتلا نمیشوم. این خودش نااهل است. خوب اونی است که میترسد از دین خودش. به خودش اعتماد به نفس ندارد و همیشه هم وقتی جلو میاندازندش، دیگران جلو میاندازندش و با التماس جلویش میاندازند، با امر ولی جلویش میاندازند که دیدیم از این افراد. آن هم که خودش را انداخته جلو، هیچکدام ندیدیم به نتیجه برسند و عاقبتبهخیر بشوند. بله.
این حرف همان است که چی... حضرت میفرمایند: «آن جوانی که سخاوتمند و در گناهان غرق است، پیش خداوند عزوجل از پیرمرد عابد بخیل محبوبتر است.» خب این روایت هم بله. حالا توضیحش هم همین است دیگر که بعضی چیزها برای خدای متعال افضلیت دارد. بحث سخاوت اینشکلی است. چون دل کندن از تعلقات. خدای متعال اینها ملاکها تعلقات است. خدای متعال پا گذاشتن روی تعلقات را خیلی دوست دارد. خیلی به نماز ایستادن و خم و راست شدن و اینها برای خدا ارزش ندارد. مهمتر از این، پا گذاشتن روی تعلقات است. یک جوانی غرق در گناه است ولی یک جاهایی خوب از تعلقاتش میگذرد. یک پیرمردی هم غرق در عبادت است ولی سفت و محکم است در دل کندن از مال. آن یکی محبوبتر است که پا میزند روی تعلقاتش، روی نفسش در واقع پا میگذارد به سخاوت.
بله، آقای رئیسی چرا با امر ولی آمدند و مسئولیتی که اول آستان قدس قبول کردند؟ دل کندن از آستان قدس برای ایشان و رفتن به قوه قضاییه واقعاً پا گذاشتن روی نفس بود و ما از نزدیک در جریان بودیم تا حدودی که یک موی تن ایشان راضی نبود که بخواهد برود قوه قضاییه و حضرت آقا به ایشان فرمودند که «من هم همینجوری شد که رفتم مشهد، از قم پا گذاشتم روی خودم، شما پا بگذار، برکاتش را میبینی.» درمورد قوه قضاییه. و و بنا هم نداشت برای ریاست جمهوری بیاید و اصرار و وضعیتی که پیش آمد از شرایط اینجوری شد که بله. عرض میکنم دیگر، برای ریاست جمهوری هم همینطور شد و شرایط به نحوی شد که واضح شد برای ریاست جمهوری که هیچکسی با امر ولی تا حالا نیامده که آقا رئیس جمهور باشند. شرایط جوری شد که دیگر تعین ایشان احساس کرد در اینکه نیاید و واقعاً هم همین بود یعنی اگر نمیآمد خیانت بود واقعاً. حالا انشاءالله خدا کمکشان بکند بضاعتی که دارند و افرادی که هستند ایشان بتوانند کار بکنند. و و حالا نسبت به آن دوستانی هم که گفتم الان مسئولیت و اینها، سوءظن پیدا نشود. ممکن است که خودمان… دوستان حرفم را بشنوند، در مورد آن دوستانی که میشنوند وقتی ما کلام بدی القا نکرده باشیم و افراد متن و متعدد بودن. آن دوستانی که توی آن فضا بودند. به هر حال عرض ما این بود ثمرش که ملاک این است که انسان توی ارتباطاتش رشد داشته باشد، رشد معرفت.
حالا دوستان سؤالاتی دارند میپرسند که از ایشان کسی واقعاً بهتر نبود و نمیدانم آی فلانی. اینها را دیگر من نمیتوانم تشخیص بدهم یا ایشان خودش تشخیص داده یا با مشاوره به تشخیص رسیده یا با شرایط به تشخیص رسیده. مهم این است که آن روحیه اینکه آدم ولع ندارد برای اینکه ریاست پیدا کند و برود بالا، ایشان ندارد. سال ۹۵ یکی از بزرگان، سال ۹۵ بود یا ۹۶ بود؟ به نظرم ۹۵ بود، آخر ۹۵ بود. بله. هنوز بحث آمدن آقای رئیسی و اینها برای آن دوره هم اصلاً مطرح نبود یعنی ایشان آستان قدس بود. با یکی از بزرگان حرف ایشان شد. داماد آقای رئیسی ایشان این تعبیر به کار را برد. یکی از بزرگان درجه یک فرمودند که: «تواضع در ایشان مَلَکه شده.» خیلی تعبیر جالبی بود. آن موقع ایشان فرمود. فرمود: «آقای رئیسی خدا حفظش کند تواضع در ایشان ملکه شده.»
و خدمتتان عرض کنم که اینکه ولع ندارد کسی برای ریاست و جلو انداختن و رئیس بودن و بالا بودن و این، این نکته اصلی است و طمع ندارد برای اینکه هی یک جوری خودش را بیاید جا کند. سالهای سال ایشان توی قوه قضاییه بود و مسئولیتهایی که داشت هیچ وقت خودش را جلو نمیانداخت. هیچ وقت رسانه. ایشان یکی از پرکارترین افراد جمهوری اسلامی بود تو قبل از همان آستان قدس. به آستان قدس بیاید. گاهی ایشان را شوخی میکردیم و در واقع میگفتیم که دیگر هرچی پست بوده آقای رئیسی جارو کرده است. جاهای مختلفی فعالیت میکرد ولی هیچ وقت دنبال اینکه خودش را جلو بیندازد و موقعیتی پیدا کند و تو چشم باشد و تو رقابت باشد. دنبال دفتر و دستک و دم و دستگاه باشد. تریبون و رسانهای برای خودش علم بکند. ایشان همان رئیس قوه قضاییه هم که بود روضهخوانیاش ترک نمیشد توی امامزاده صالح، منبر طلبگیاش ترک نمیشد. اینها خیلی نکته است. دوستانی که طلبه هستند، احتمالاً که همه شما طلبهاید، احتمالاً میدانید چی دارم میگویم. رئیس قوه قضاییه با شیوهی روضهخوانی ای، خیلی تویش نکته است. خصوصاً که حالا دیگر بماند موارد مشابه را هم آدم میتواند مقایسه بکند و تفاوتهای دورانهای برخی افراد را میتواند آدم مقایسه بکند.
اینکه من حرفم به کرسی نشیند، یک جاهایی استعفا بدهم، تفاوت میکند با اینکه آدم از خودگذشتگی بکند. اینها نکات مهم است. دیگر حالا توی بقیهاش هم شما متشابهاتش را به این محکمات برگردانید. هر جایی که به شبهه خوردید که حالا مگر این بهتر بود و بهتر نبود و فلان و اینها، اینها را برگردانید به محکماتی که آدم میبیند که زمینه را برای نفوذ شیطان و شبههافکنی شیطان هم فراهم نکند. بله، ما الان در فضای رسانهمان این حرفها، حرفهای غریبی است و هی به ما سیخ میدهند به اسم تکلیف. باید در عرصه بود، در صحنه بود، مسئولیت به عهده گرفت، دست نااهل نیفتد. این حرفها را این را دقیق متوجه نشدیم. قیودش را متوجه نشدیم. باید در صحنه بود آن وقتی که آدم قرار است از خودش خرج بکند. اکثر در صحنه بودنهای ما خرج کردن از خود نیست. این را دوستان بهش توجه داشته باشند. به عنوان یک کسی که تجربه کرده، تجربه نزدیک به مرگ داشته در فضای رسانه و در فضای مدیریتی، در دانشگاه بوده، در صدا و سیما بوده، در رسانه بوده، در جاهای مختلف بوده دارم خدمتتان عرض میکنم. عمده این فعالیتها از سر دغدغه و اخلاص نیست. اسمش فقط اخلاص. فریب نفس و شیطان به اسم تکلیف است. یک تریبونی داشته باشم، یک موقعیتی داشته باشم و چهار تا پامنبری داشته باشم و چهار تا فالوئِر داشته باشم و مشهور باشم و تو چشم باشم و تریبون داشته باشم و برنامه تلویزیونی آنچنان داشته باشم. همه یش هم به اسم اینکه ما اگر نباشیم کار دست کی میافتد؟ کار دست بهتر میافتد. غصه نخور. ما همیشه تجربه کردیم همیشه کار دست بهتر میافتد. یعنی اگر آدم با خدا معامله کرد و به خدا سپرد اگر این رفت و از آن کانال دوباره به آدم برگشت این خیلی فرق میکند. این تجربه از دنیا رفتن، این است.
تجربه نزدیک به مرگ شوخی بود. اینکه دارم میگویم همین است. تجربه نزدیک به مرگ یعنی حضور در این عرصهها همه یش نزدیک به مرگ است. مرگ قلب، مرگ دل، مرگ ایمان. این را که عرض میکنم. بله. خلاصه توی این فضاها اخلاص خیلی کم است. هر جا که بله. حالا دیگر قبول دارید ندارید به خودتان مرتبط است. تجربه نیست. نمیخواهم، از خدا که شما مبتلا بشوی تا متوجه این که عرض میکنم بشوید ولی به هر حال ما مبتلا شدیم تا فهمیدیم این حرفها را. خیلی وقت پیش به ما میگفتند قبول نداشتیم. خیلی سال پیش از اولین ملاقاتهایی که با برخی از بزرگان داشتیم این بود و به ما این نهیب را زدند که در آینده این طور خواهی شد. این هشدارهای اینشکلی را ما دادند که حواست را جمع کن. نه یک نفر، چندین نفر. ما میگفتیم خوب این جوری که اینها میگویند که پس باید صحنه را خالی کرد و عرصه را خالی کرد و پس ما فلان کنیم و از این قبیل. نه امام دقیقاً همین تفکر را داشت و انقلاب کرد. امام دقیقاً این تفکر را داشت انقلاب کرد. عرض بنده معلوم میشود که دوستان خوب متوجه نمیشوند. نمیتوانم حرفم را برسانم که منظور چیست. دارم عرض میکنم از خود خرج کردن. این نکته را باید به آن توجه داشت.
امام دقیقاً اهل از خود خرج کردن بود. وقتی امام علم مبارزه با طاغوت را دست گرفت، آن وقتی بود که هیچکی از این کارها نمیکرد. امام خودش را جلو نینداخت برای ریاست. امام خودش را انداخت روی مین و فقط فحش شنید. شما آخر کار امام را دارید میبینید که آخرش به ریاست ختم شد وگرنه هرکی قبل امام این کارها را کرده بود فقط به شهادت ختم شده بود. اگر مرد شهادتی و تو این میدان خودت را میاندازی روی مین، بسم الله. ماها مین نمیخواهیم. ما موقعیت، ما میز میخواهیم. ما تریبون میخواهیم. ماها برنامه آنتیک تلویزیون میخواهیم. ما توی رسانه که میرویم فالوئِر میخواهیم. اصل آن حرفی را بزنیم که فحش بخوریم. همین آقای آقامیری و چند نفر علیهش موضع میگیرند. ما هم که موضع میگیریم میگویند نگو موقعیت را از دست میدهی. خب همین را دارم میگویم، مین همین منظورم است. همین را دارم میگویم چند نفر از اینهایی که تریبون دارند از ایشان حاضرند حرف بزنند؟ اگر حرف میزدند چه اتفاقاتی میافتاد؟ آقای رفیعی اگر ۵ سال زودتر این مطالب را فرموده بود، چه اتفاقاتی میافتاد؟ اگر زودتر آقای مویدی موضع گرفته بودند به مناظره دعوت کرده بودند به چالش کشیده بودند، جدی گرفته بودند این آدم را، چه اتفاقاتی میافتاد؟ رقیب آقامیری میگویم بگذار من حرفهایی نزنم در ضدیت با او بتوانم آرامآرام فالوئِرهای او را هم برای خودم جمع کنم. یعنی رقابت در فالوئِر. امام این روحیه را داشت که آخر خدا برکت داد بهش. عرض بنده این است دوستان بهش توجه داشته باشند. آن جاهایی که باید خرج بکنیم خرج نمیکنیم. به کرات هم برای خود ما پیش آمده.
میگویند آقا اینها را نکن. تازگی یکی بحث واکسن بود. یکی یک جایی دعوت بودیم. گفتند نظرت چیست و یکسری مطالب گفتم. یکی از دوستان گفتند که فلانی این حرفها را نباید رسانهای کند، برایش بد میشود. که ما بعدش موضع رسانهای در مورد واکسن هم منتشر نکردیم. اگر بد میشود پس باید گفت. پس لازم است. ما میخواهیم هی جمع بکنیم برای خودمان. اینها است که خطرناک است. به اسم تکلیف، این اسم تکلیفش از همه یش خطرناکتر است. بسمه که نه بالاخره ما باید جذب بکنیم که اگر جذب ما نشوند، جذب آقامیری میشوند. خب جذب چی برای او است؟ آنها جذب حیلهگریها و شیادیهای ایشان دارند میشوند. من فرق بین حیلهگری و شیادی آقامیری و بنده را نمیفهمم. من فرق بین بطلانی که او به خلقالله دارد میدهد با بطلانی که من دارم به خلقالله میدهم را نمیدانم. من فرق بین کفر و شرکی که او دارد القا میکند با کفر و شرکی که من القا بکنم. چون من، منم دیگر. پاک شدم و دیگر فقط آقامیری خوار دارد مال من دیگر مشکل ندارد، حله. توجه داشته باشند. آن از خودگذشتگی، آن فدا کردن، توی میدان بودن به این معنا است. این کتاب «خون دلهایی که لعل شد» را بخوانید. بنده به کرات در حین خواندن این کتاب گریه کردم از عظمت رهبر معظم انقلاب، از فداکاری این مرد. ۱۵ سال گُل عمرت را، آن سنی که همه توی این سن داشتند مجتهد میشدند و گلو گذاشته بودند برای کارهای علمیشان، ایشان تو کنج زندان بود. کسی که از ۱۷ سالگی مستقیماً از آیتالله بروجردی تقلید شده بود. گُل عمرش، یعنی از سنین، یعنی سن دهه ۳۰ و ۴۰ این بزرگوار، از ۲۷ هشت سالگی تا ۴۰ سالگی، اینها تو زندان گذشت. به همسر ایشان بچهها که آن دوران چهار تا بودند و مصیبتهایی که تحمل کرد. حالا وقتمان هم گذشت. بعد شما فداکاری این آدم را ببینید و دقیقاً هم خدا به این جور آدمها برکت میدهد. یعنی دیگران مشغول محافظهکاری که خودشان بودند. خاطراتی که میگوید دردناک است. میگوید: «از زندان آمدم، رفتم توی صحن مسجد گوهرشاد و رفقای همدرس خودم را دیدم. خوشحال شدم که از زندان آمدم بیرون، رفقای طلبه را میبینم. به اینها نزدیک شدم، اینها مرا چپچپ نگاه کردند. یکی به آن یکی گفت این زندان بوده، راهت را کج کن با این مقابل نشویم.» دلم شکست که این طلبه زحمت که نمیکشد. ما هم که افتادیم زندان ساواک به چشم اینکه مثلاً مثل دزد به ما نگاه میکنند. دزدی که زندان افتاده. به ما تحقیر میکردند. فضای حوزه و طلبگی افراد اینشکلی و فداکاری که از خودگذشتگی اینها است. اگر کسی آمد تو میدان به این شکل، این خیلی فرق میکند. خودش را فدا کند نه برای اینکه خودش را علم کند. این خیلی، این دو تا مقوله کاملاً جدا است و یک جاهایی آدم باید ازش کشف میشود این روحیات که کجاها خرج میکند خودش را. این برخی از این رفقایی که عرض شد تو آن فضاها و آن گروهها و اینها، هر جا که یک موضوعی برجسته میشد و خرج میکردند، جایگاهی برای خودش قائل است. هر جا موقع گرفتن بود صفحه اول ایستادن. خب نفاق اگر این نیست پس چیست؟
یعنی تو همان ایام انتخابات مثلاً ما میدیدیم برخی از این دوستان، از این حضرات، هر جا که به رزومه علمیشان لطمه نمیزد و برایشان رزومه داشت موضع میگرفتند. هر جا که خراب میشدند ساکت میشدند. خب عالم دینی کارش چیست؟ عالم دینی کارش هدایت است، کارش فدا شدن است. نه یک گندهای را درست بکنیم، یک رستم و درست بکنیم. انقدر گنده باشد که نتوانیم صدایش بکنیم. این الان ما انحراف داریم توی جامعه. یکیاش آقای آقامیریه، یکیاش آقای حیدریه. مکاتب مختلف، مذاهب مختلف. خب علمای ما کجایند؟ جایگاهها کجاست؟ کسی توی مقالهای که ۱۰ نفر هم نخواندهاند توی یک سایتی در مورد یکی از مراجع بزرگوار یک کلمهای به کار برده، از ۸۰۰ جای حوزه علمیه صدا بلند میشود. همین ایام دیدید دیگر. ولی آن جاهایی که باید خرج بکنیم خودمان را، فدا بکنیم خودمان را در برابر همین فرقههای شیرازی، چند تا از بزرگان موضع صریح و شفاف گرفتند؟ رهبری آمد تو میدان تعبیر «شیعه انگلیسی» را به کار بردند. چند نفر حمایت کردند؟ و همینجور در مواقع بسیاری در این فضای انقلاب تو آن فضای برجام که برخی کلاً ۴۰ سال توی این انقلاب ساکت بودند، یکهو به حمایت از برجام صدایشان بلند شد و همینطور قضایای مختلف که دست این آقا هم میبوسیم و اینها. وجودشان خیر است از جهت علمی. مسائل اینشکلی برای حوزه لازم است ولی آنی که تعریف دین و نهجالبلاغه است از عالم و جایگاه عالم و اینها یک چیز دیگر است. این فداکاریها و این به دل آتش زدن یک کسی مثل آیتالله مصباح را میخواهد و هنوز که هنوز است یک سال بعد از رحلت شما میبینید چه فضایی است. چه کینههای انباشته، چه آتشفشانی علیه ایشان فعال است. چند نفر اینجوری پیدا میشود؟ چند نفر اینجوری داریم؟ این توی میدان آمدن، توی میدان فدا شدن. توی میدان آمدن این خیلی آقایان دیگر قرار است بیاییم تو میدون فقط یک چیزی علم کنیم برای خودمان، یک بادی برای خودمان درست کنیم. این است که آدم را جاهای دیگری میکشاند. خدا انشاءالله عاقبت ما را به خیر بکند و خدای ناکرده حرفم طعنه به آقایان نباشد. اینها به هر حال همهشان با تقوا و با سلامت نفساند و حتماً بر اساس تکلیف و حجت عمل میکنند. به هر حال آنچه که به ذهن رسید و خصوصاً با مطالبی که حضرت امام میفرمایند در فضای تعریف حوزه و علما و اینها نکاتی عرض شد که انشاءالله خدا راضی باشد از ما. این هم که گفتیم یک وقتی برداشت از این نشود که ما اهل فداکاری و چه میدانم روی مین رفتن هستیم. نه، ما طلبهایم و هزار و یک مشکل و ایراد داریم و توی امر خودمان ماندهایم واقعاً ولی این برایمان حل شد تا یک حدی که خیلی از این احساس تکلیف کردنها حجت شرعی و مبنایی ندارد. نفس است که دارد تصویر یک گوشه کار را دارد برایمان جلوه میدهد به اسم تکلیف و باید تو صحنه بود و باید فلان بود، تهش «تشنه کرم» است. مرید داشته باشم. نه باید تو صحنه بود، تو دانشگاه و فلان کرد. یعنی من میخواهم من بروم و پای منبرم شلوغ باشد. وظیفه از کجا دارد درمیآید؟ وظیفهات این است که فدا کنی خودت، این است که حق را بگویی. وظیفه این است که طرف حق باشی. وظیفهات این است که روشنگری کنی. وظیفهات را که خیرخواهی کنی برای مردم. اگر میبینی یک چیزی غلط است و مردم دارند اشتباه میافتند، روشن کن. دین مردم دارد آسیب میبیند، عقایدشان دارد آسیب میبیند. روشن کن. اینها نکات بسیار مهم است. این که حالا طولانی هم شد ببخشید.
الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...