روایت امام صادق علیه السلام
سه چیز که مایه نجات است.
نگهداری زبان
عمده مشکلات انسان از چیست؟!
گریه بر گناه خود…
حواسمان به خطاهایمان هست؟!
انواع گناهان در طول روز
استغفار بر خطاها
وسعت خانه باید چه اندازه باشد؟!
منزل سلمان چگونه بود؟!
اهل خانه خودت باش…
تعبیر انا الیه راجعون
نوع زندگی امام خمینی در ماه مبارک رمضان
حال عرفانی امام خمینی در چه زمانی بود؟!
انس رهبری با صحیفه سجادیه
مشغولیتهای دنیایی
چگونه از دنیا غافل شویم؟!
داستان علمایی که برنامه تلویزیونی دارند.
روایتهایی از حاج آقای قرائتی
شهرت یا آخرت؟
کدام خلوتها، ناجی انسان هستند!!
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. «عن ابی عبدالله علیه السلام عن آبائه عن علی علیه السلام قال: ثلاث المنجیات: تکف لسانک و تبکی علی خطیئاتک و یسعک بیتک».
امام صادق (علیه السلام) از اجداد طاهرینشان، از امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل میکنند. حضرت امیر فرمودند: «سه چیز مایه نجات است: یکی اینکه زبانت را نگهداری ("کف لسان"). عمده مشکلات انسان و آسیبهایی که به انسان وارد میشود، به خاطر زبانش است؛ به خاطر حرفهایی است که میزند، مواضعی که میگیرد، واکنشهایی که نشان میدهد. اگر (این آسیبها) به حد زبان نرسد و آدم خودش را نگهدارد، بسیاری از این مفاسد و مشکلات برای او پیش نمیآید.»
«و تبکی علی خطیئاتک». دومین چیز این است که بر گناه خودت گریه کنی. سینمای نجات یکیش عدمی است (صفت کنترل شدن زبان) یکیش وجودی است (گریه بر گناه خود). زبانش را کنترل کند؛ یعنی حرف اضافه نزند. این عدمی است؛ فضولات کلامش را نگهدارد. ببینیم که انسان بر گناهش گریه کند. وجودی است و حواسش باشد به اشتباهاتش، به خطاهاش، بداند چهکار دارد میکند. قطعاً ما در شبانهروز فعالیتهای بسیاری از ما سر میزند که اینها وجهی برای توجیه شرعی و الهی و معنویاش نداریم. یا عمل، عمل فاسدی است خدای نکرده (دروغ، غیبت، تمسخر). اعمال هوای نفس و شهوت است، عمل غیر خالصانهای است (ریا، عجب). سوم یا غفلت بدون توجه به خداست (دنیاطلبی، دنیاخواهی، غفلت از مرگ، غفلت از معاد، غفلت از خداست). اینها همش در زمره خطاها میشود که قطعاً در زندگی ماها هست؛ زیاد هم هست، کم نیست.
زیاد هم هست. اگر انسان بخواهد از اینها نجات پیدا کند، یک راهش این است که زبانش را مهار کند که زبان خیلی در آلوده شدن انسان، سقوط انسان، اثر دارد. حکایت دیگرش این است که کنار این، باید اشک بر این خطاها هم داشته باشد؛ استغفار، توبه و گریه برای این خطاها. این گریهها مایه نجات است، اینها آدم را نجات میدهد از این آلودگیها و مشکلات.
«و یسعک بیتک». سومین چیز، خوب عجیب است، میفرمایند که خانهات به اندازه تو جا داشته باشد. «یسعک بیت»، وسعت خانهات به اندازه تو باشد. خوب حالا اینجا احتمالاتی هست. یک معنایش ممکن است همین باشد که مثلاً انسان خانه کوچک داشته باشد که البته از برخی روایات دیگر همچین چیزی برداشت نمیشود و خانه کوچک ممدوح نیست و مذموم هم هست. خانه بزرگ از علامتهای سعادت انسان. خب این احتمال اول که مردود.
احتمال دوم این است که معنایش این است که خلوتی داشته باشی. یک وقتهایی، یک اوقاتی بر تو بگذرد که تکوتنها باشی و این خانه جز تو کسی را نداشته باشد. حالا جناب سلمان منزلی را ساخته بود، دستور داده بود ساخته بودند برایش که به اندازه خودش فقط جا داشت، به اندازه ایستادن و خوابیدنش. یک اتاقکی درست کرده بودند که حالا مثلاً تصور بفرمایید سقفش یک و هفتاد، هشتاد ارتفاعش و ابعادش هم مثلاً یک متر در دو متر. یک اتاق دو در یک مثلاً برای ایشان درست کرده بودند که محل عبادت برای ایشان بود و آنجا تنها بود.
کدامیک از معانی «یسعک بیتک» که یکی دیگر از معنیهایش هم این است که اهل خانه خودت باش (البته خیلی معنیها میشود اینجا نهفته باشد) اهل خانه خودت باش. این «بیتک» یکیش آن معنای معنوی و قدسی بیت توست که همان مقام عبودیت تام و تو از آنجا آمدی، مهمان هستی. «إنا لله و إنا إلیه راجعون»، بیت تو عندالله. «رب ابن لی عندک بیتاً فی الجنة و وسعته». تو به آنجا (بیت تو باشی). «یسعک بیتک» این هم یک معنای دیگرش است.
یک معنای دیگرش هم همین خلوت کردن، دوری از مردم، فاصله گرفتن از جامعه، به صورت اصل اولیه. و اگر آدم رو میآورد به جامعه، از باب ضرورت و وظیفه. حضرت امام (رحمت الله علیه) هم همین طور بود. امام (رحمت الله علیه) ماه رمضان که میشد، تمامی ارتباطات و برنامههاشان تعطیل میشد. کنج خانه مینشست. ایشان با کسی ارتباطی نداشت. دیدارشان با مسئولین و رؤسا و اینها هم قطع میشد. یک ماه برای خودشان، خوب یک ماه وقت کمی نیست برای یک رهبر. سی روز از این ۳۶۵ روز اختصاص به خودش داشت. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) ۱۰ روز اعتکاف میکردند در… یعنی این فعالیتها برای کسانی که یک قوتی هم دارند برای حضور در جامعه و اثرگذارند و آسیب نمیبینند، باز هم همراه با یک خلوتهای جدی و مهم نیست. جدای از آن سحرخیزی و نافله شب و تقریباً دو ساعت مناجات سحر و برنامههای اینشکلی. حضرت امام (رحمت الله علیه) دو، سه ساعت برنامه سحر ایشان بوده.
جدای از این، برنامههاشان هم بهنحوی بوده که درگیری ایشان با بیرون درگیری زیادی نبوده و مدیریت شده بوده. حتی در مورد حضرت امام واقعاً صادق است. امام منزلنشین بوده و گوشهنشین بوده، خانهنشین بوده. در این حال فعالیت اجتماعی و سیاسی و اینها را داشته. فرش هر مجلسی نبوده. خودش را از اینور به آنور نمیکشانده. اگر هم فعالیتی، ارتباطی، رابطه کاری، همش بر اساس ضرورت و وظیفه و آن خلوتها حفظ میشده. لذا شما ببینید روزی سه تا نیم ساعت ایشان پیادهروی تنها دارد در روز. و چه اشعار عرفانی عجیب و غریبی را در آن اوقات سروده. معلوم میشود که آن اوقات ذهنش را درگیر البته روزنامه میخوانده، گاهی. گاهی هم خبر و رادیو و اینها گوش میداده. ذهنش را درگیر اینور و آنور و این جلسه و آن جلسه و این ریاست و آن ریاست و این مسئول آنور و آنور دنیا نکرده. آن اشعار آنقدر زلال است که مشخصه حالات عرفانی امام در آن لحظات، حالت خیلی خاص و ویژهای بوده.
این عکس معروف منسوب به پیغمبر اکرم که عکس نوجوانی رسول الله به حساب میآید، در واقع آقای رحیمیان میگویند که من این عکس را برای امام هدیه آوردم. معمولاً خب عکسها و مسائل اینشکلی که برای امام میآوردند (مال شمال و اینها که به کنار، عکسهای دیگر هم همینطور) امام یک نگاهی میکردند، میفرمودند: «ببرید.» این عکس را که بردم، یک نگاهی کردند، فرمودند: «بگذارید.» و یک مدت بیرونی دفتر بود. بعد دیگر خبری ازش نشد. آقای رحیمیان در همین کتاب «در سایه آفتاب» میگوید: ... میگوید که تولیت مسجد جمکران میگوید که من دیگر از این عکس خبری نداشتم و فکر کردم این هم مثل بقیه عکسها آوردند، بردند. تا اینکه امام بیمارستان رفتند و چند روزی نبودند. من به مناسبت اندرونی اتاق امام، یعنی اتاق شخصیشان که معمولاً اینها راه به آنجا نداشتند، کارم آنجا خورد و رفتم داخل. دیدم که این عکس را امام آنجا روبهروی خودشان گذاشتهاند. تو اندرونی.
بعد میفرمودند که امام فرموده بودند که من گاهی که میروم بیرون از این اتاق، کارهایی دارم. دو ساعت که میگذرد، دلم برای این عکس تنگ میشود و برمیگردم این عکس را نگاه میکنم. و خصوصاً آن حالت چشم ایشان. حالا اگر عکس هم دارید، بگذارید دوستان ببینند (اینجا الان تهیه میکنید اگر تو اینترنت بزنید). آن حالت چشم ایشان خدمت شما عرض کنم که، نگاه ایشان خیلی نگاه خاصی است. و برخی دوستان، مثل این راوی کتاب «صدیق در قیامت» که حضرت زهرا (سلام الله علیها) را زیارت کرده بودند، میگفتند که چشم و ابروی این عکس خیلی شباهت ویژه با چشم و ابروی حضرت زهرا (سلام الله علیها) در آن حالت دارد.
امام نفرمودند که این عکس، عکس پیغمبر است. از این جهتش اشارهای نکرده بودند که حالا این عکس، عکس کیست. میدانیم فرمودند: «نگاه این عکس خیلی نگاه ویژه محبتآمیزی است.» در واقع شاید همین وجه این طرف هم باشد که شباهتی که این عکس به حضرت زهرا (سلام الله علیها) دارد به صورت کلی. بله، به این چشم و ابرو. در کل، جمال اهل بیت، جمال در نهایت نورانیت و لطافت و دلربایی است. حالا این عکس هم که منسوب به نوجوانی پیغمبر اکرم است. آن حالت چشم و ابروی تصویر. گفتم که خیلی این، حتی بینیاش. بهترین تصویر صورت، باید صورت بسیار نورانیتر و شفافتری باشد. این نگاه، نگاه محبتآمیز (حالا مادرانه یا پدرانه) خیلی خاصی است.
به هر حال اینهایی که اهل خلوت بودند، همچین حالی داشتند، همچین احوالی داشتند. این معمولاً با این مشغولیتها و درگیریهای ما، همچین حس و حالی پیدا نمیشود. آنقدر ماها درگیریم که بخواهیم با یک عکس اینجور عشقبازی کنیم و آن حال لطافتی که امام میفرماید: «دو ساعت نمیبینم، دلم تنگ میشود و برمیگردم یکم نگاهش میکنم دوباره میروم به بقیه کارها میرسم.» اینها یک حال دیگری نشان میدهد که آدم باید یک جور دیگری، یک احوال خلوتی داشته باشد. خلوت با خدا. خلوت با حضرات معصومین. آن خلوت با خودش حسابرسی کند از خودش. ببیند چهکار کرده؟ چهکار دارد میکند؟ کجاست؟ و مشغول چه چیزهایی است؟ چقدر روی حساب کارهایی که دارد میکند؟ چقدر با حجت کارهایی که دارد میکند، به کجا؟ بنده این اعمال. او از کی دارد خط میگیرد؟ اینها یک خلوتهایی نیاز دارد.
این است که «یسعک بیتک» فرمود جز عوامل نجات انسان است. اینی که امثال حضرت امام و حضرت آقا در این مشکلات، در این لااقل روزمرگیها (نمیگوییم در فتنهها و اینها که حالا مثلاً عقایدشان را از دست بدهند و خدای نکرده بلغزند، آلوده بشوند.) نه، لااقل روزمره بشوند، تبدیل به یک عنصری بشوند که حال آدم خوبی است، اهل حلال و حرام است ولی دیگر درگیر جلسات و برنامهها. نه، اصلاً اینشکلی نیست. اصلاً اینشکلی نیست. شما آن روحیه و لطافت معنویت حضرت امام یا حضرت آقا را کم از یک عارف گوشهنشین عُزلتنشین نمیبینید و احساس میکنیم که کأنّهو اینها ۸۰ سال خلوت کردهاند و اصلاً با کسی و جایی و چیزی ارتباط نداشتهاند. ولی فعالیتهاشان هم قطع نشده. برمیگردد به همان خلوتهای قوی که حالا حضرت آقا خصوصاً این ویژگی خیلی درشان ممتاز است که خیلی اهل دعا. انس خیلی ویژهای با صحیفه سجادیه دارند. حضرت امام خیلی اهل قرآن بودند. انس خیلی خاصی با قرآن داشته. حضرت آقا هم البته همین طور و حالا بخش اعظمی از قرآن را حفظ کردند. در این چند سال اخیر حافظ شدند و انسشان با قرآن خیلی ویژهتر و خاصتر شده. انسشان با صحیفه سجادیه خصوصاً خیلی زیاد است و خودشان تعبیر میکردند به اینکه «ساحل آرامش من است صحیفه سجادیه و من به اینجا پناه میآورم به این ادعیه و با این...».
خب اینها یک حالی میخواهد، یک خلوتی میخواهد، یک انسی میخواهد. ماها بهانه میآوریم. گاهی در طول روز درگیریهای خودمان را داریم. خوب سحر چطور؟ سحر چطور با این شبهای بلند؟ الان شما نگاه کنید شبها چقدر بلند است. به سمت طولانیترین شب سال داریم میرویم. سهم ما، بهره ما از این شبها چقدر است؟ مشغولیت ما در این شبها چیست؟ فلان سریال و فلان برنامه طنز و شبنشینی و دورهمی و ... توی گوشی و فضای مجازی و اینستاگرام و بچه میخواهیم و نماز دَم تیغ آفتاب هم بخوانیم و ... و خودم عرض میکنم درگیریم دیگر. هر شب که دیگر درگیر کارهای روزمره یا مشغول آشپزی و کارهای بچهها و یا مشغول مشاغل اجتماعیمان و کسب و کارمان و دانشگاه و پایاننامه و درس و مباحث. از خودمان غافلیم. به خودمان نمیرسیم.
یک «یسعک بیتک». اینها عامل نجات است. آدم گاهی یک سلامت نفس ابتدایی هم دارد ولی در درازمدت میبیند که اهل نجات نیست. به همین آقای احمدینژاد در اولین دیدار شاید بود که رهبر انقلاب با ایشان داشتند (دولت ایشان). آنجا بحث خلوت و نماز شب را مطرح میکنند و اینکه درگیر کارهای اجتماعی نشوید بهنحوی که از سحر و خلوت و اینها بمانید و بهنحو خاصی به این نکته توجه داشتند و عدالتی بدون معنویت را میفهمند که این توهمی بیش نیست. یعنی آدم عدالتخواه و عدالتطلب هم هست ولی بهمرور در طول ایام که آدم نگاه میکند میبیند همه آنچه بهعنوان عدالت و این حرف مطرح میکرد، همش کاسبی بود. و آخرش میبیند که این از هر ظالمی ظلمش بیشتر میشود و آسیبش بیشتر میشود و هر آنچه در مورد امام زمان و فلان و اینها گفته، آخرش میشود تفی سربالا. دودی میشود که تو چشم خودمان میرود.
اینها برمیگردد به اینکه حالا نمیخواهیم کسی هم را مذمت بکنیم. خودمان درگیر این قضایا هستیم و اینها را در خودمان میبینیم. مشکلات و آسیبها. اگر میخواهد انسان اهل نجات باشد، باید اهل خلوت باشد. خلوتهای جدی و محکم و قرصی باید داشته باشد. تو آن خلوتها حسابرسی بکند، به صورت خاص از خودش. وقت بگذارد برای خودش. مشغول خودش بشود. مشغول امور خودش بشود. یک کمی هم به خودش برسد. وگرنه یا از جیب خوردن است یا به باد دادن سرمایههاست. و توهمِ توهمِ مفید بودن و فعالیت اجتماعی کردن و کار فرهنگی کردن و تصدّق تو اینستا و هفت صبح پاشد و نماز صبح را میخواند و حالا اگه نخوابد میرود سر کار. اگه بخوابد تا ۱۰ و ۱۱ مثلاً. و بعدش حالا دیگر باز کارهای دیگر که آن هم باز عمدهاش بیدار میشود همین فضای مجازی و اینور و آنور بچرخد و یک غذایی و یک ناهاری و حالا یک نماز هم مثلاً. با اینها چیزی درست نمیشود.
اینها اسمش کار فرهنگی کردن و فلان. در درازمدت همین است که داری میبینی. و این فعالان عرصه فرهنگ و فلان و اینها را داریم میبینیم دیگر. خودمان داریم خودمان را میبینیم که اوضاع چطور است. در درازمدت شما یک کسی مثل حاج آقای قرائتی را مقایسه بکنید با خیلیهای دیگر. خوب کسی وضعیت شهرت جز چهار پنج تای اول ایران باشد در بین روحانیون، وضعیت ماندگاری کار. همه آمدند و رفتند. ما تقریباً هیچ آخوندی نداشتیم در جمهوری تلویزیون که برنامهاش دائمی باشد و تریبون و رسانهاش دائمی باشد. از اول انقلاب تا الان ایشان چهل و خوردهای سال است که تریبونش دائمی است و موقعیت از دست نداده. بلکه موقعیتش هم افزون میشود. یعنی شبکه یک بود، حالا شبکه سمت خدا و چندین شبکه (شبکه قرآن) به صورت دائمی. و همینجور درخواست و التماس است از ایشان که شرکت بکند.
همین برنامه «خندوانه». اینها به تعبیری خودشان را کشتند که «قرائتی شرکت بکن.» الان هفت و هشت تا، چند تا فصل شده از این «خندوانه» و هرچی بهشان التماس و اصرار کردند (الان حالا خیلی فرازی ندارد و تو دوران فرود خودش است و دیگر دارد کمکم از چشمها میافتد «خندوانه»). آن زمانی که در اوج بود، سال حالا مثلاً ۹۴، ۹۵ اینها که دوران اوج «خندوانه» بود. هرچی بهشان التماس میکردند. با اینکه خیلی دیگر التماس میکنند (چه جلوی دوربین) برنامه رایزنیهایی میکند. با چشم دیده شده به اینور و آنور سفارش میکنند که «بگو مارم خندوانه دعوت کن.» با چشم دیده شده. اینها قبول نکرد. و این برنامه را در شأن خودش نمیدید. در شأن لباس خودش و در شأن حضور خودش. حالا البته نقدی نیست به بقیه عزیزان روحانیونی که در آن جلسه، در آن برنامه حضور پیدا کردند. اگر بر اساس حجت و استدلال خودشان در آنجا شرکت کرده باشند. غرض این است کسی که اهل همچین مراقبتهایی است، اهل همچین دقتهایی است، خدا برکت در کارش.
اهل اخلاص. حاج آقای سرل، برادر عزیز میگفتند که یک بار با آقای قرائتی رفته بودیم یک جای اطراف تهران و ایشان خوب برنامههای ضبط قرآنش را همه جا دارد دیگر. چون دائم هم در سفر است و دائم سفر است. این تیم ایشان همراهشان هستند و هر وقت فرصت خالی پیدا میشد، ایشان کتابش را درمیآورد همانجا ضبط میکرد و صوت و تفسیر صوتیشان را دارد. از وقتش خیلی استفاده کرده ایشان و وقتش هم با برکت بوده. یک دور تفسیر مکتوب قرآن، یک دور تفسیر صوتی قرآن، یک دور تفسیر تصویری قرآن. خدا به وقت ایشان برکت داده. جدایی از بقیه آثار و سخنرانی و جلسات و برنامهها و کارهای اجرایی. میگفتند که ایشان نشسته بود در حال ضبط بود. صدای پارس سگ میآمد. آن بیابان بود. (هر وقت صدای سگ بلند شد، شما سکوت کن. صدای سگ تموم شد). که ما این صداها ... ایشان شروع میکرد دوباره صدای سگ میآمد، متوقف میشد. صدا تموم شد، ادامه میداد. گفتند که ... میگفتند که یکهو دیدم که حاج آقای قرائتی اشک در چشمانش جمع شده. (صدای سگ میآمد، بغض کرده). گفت: «نمیدانم خدا صدای پارس این سگ را بیشتر دوست دارد یا صدای تفسیر قرآن؟» گفتند: «مگر قرائتی را از کدامش راضی است؟» اینها لطافت. اینها معلوم میشود که آدم اهل یک خلوتهایی است. اهل مراقبتهایی است. اهل وقت گذاشتن برای خودش است که در این فعالیتها گم نمیشود. غرق نمیشود. یادش نمیرود کیست و چیست و قرار است چهکار بکند. و نمیبردش. دنیا نمیبردش. شکارش نمیکند. چرا؟
به خاطر حفظ نام و موقعیت و جاه و شهرت. از زبانها نیفتد و از چشمها نیفتد. و اینها به هر کاری دست بزنند که معمولاً کاری که اینشکلی است، برکتی ندارد و دولت مستعجلی است و تمام میشود و میرود. نه، خدا برکت میداند کاری که اینشکلی است و توی بدترین هجمهها و سنگینترین فشارهایی که ایشان را قرار دادند در آن ماجرای دوربین و اینها. برخی که کینههایی داشتند (که اسم نمیآوریم از اینها، خوشمان نمیآید که اصلاً بخواهیم یادی ازشان بکنیم) که «قرائتی تمام شده و تقصیر صدا و سیماست که یک آدم تمامشده را دارند میچلانند. ۲۰ سال است دارند میچلانندش.» تو آن اوضاعی که همه کسانی که زخمخورده از نظام و انقلاب و قرآن و اینها بودند، شروع کردند بهشان حمله، هجوم آوردند.
ایشون ایستاد. یک عذرخواهی جانانهای کرد. و بعد مطالب نابی که بعد آن قضیه دوربین فرمود و... که گفت: «ما خواستیم دوربین در آن جلسه دیده نشود. اتفاقاً بیشتر از همه جا دیده شد.» اینها درس خداست به ما که تو کارهای نیستی. خب این لطافتها و این روحیات. بعد ایشان محبوبتر از قبل هم شد. اتفاق. جایگاهش در قلوب هم افزایش پیدا کرد. به هر حال خدا انشاءالله همچین اخلاصهایی به ما بدهد. همچین لطافتهایی به ما بدهد. یک خلوتهای خوب و ناب و یک ارتباطات عمیق و ناب با خدای متعال نصیب آدم بشود که آسیب نبیند توی فضای جامعه و این فتنهها و درگیریها و اهل نجات باشد.
فرمود این خلوتها یکی از منجیات است: «یسعک بیتک». خانهات برای خودت جا داشته باشد. آنقدر بریز و بپاش و رفت و آمد و برو بیا نداشته باش. آنقدر دنبال ارتباط با این و آن و اینور رفتن و آنور رفتن. مگر در حد ضرورت و لازم و آنچه که واقعاً انسان بهش نیازمند است، به معنای واقعی کلمه. رفت و شبنشینیها و دورهمیها، چه حقیقی چه مجازیاش که مجازیاش بدتر هم هست. توی این پیج رفتن و تو آن کانال رفتن و توی این گروه رفتن (۶۰ تا گروهی که آدم توش عضو معمولاً). غالباً، غالباً (آن خوب خوباش) حرفهاشان لغو است. اگر معصیت نباشد. خوب خوباش، اگر معصیت نباشد، لغو است: خانوادگیها و چه میدانم دوستانه و فلان و اینها. معمولاً اینشکلی. مگر حالا یک گروه خیلی خوبی که دیگر فضایش واقعاً مدیریت شده و کنترل شده و اینشکلی باشد.
خدا ان شاءالله ما را نجات بدهد و وظایفمان را آشنا بکند. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...