دستور پیامبر صلی الله علیه و آله به کنترل غضب
عواقب عدم مهار غضب
انسان با غضب خود چه کارهایی میکند؟!
زمینه ساز غضب
عصبانیت بیجا، از دست دادن یک عمر عبادت
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
«عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ أَتَاهُ رَجُلٌ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَلِّمْنِي إِذًا أَتَّعِظُ بِهِ فَقَالَ إِنْ غَضِبْتَ فَلَا تَغْضَبْ ثُمَّ عَادَ إِلَيْهِ فَقَالَ إِنْ غَضِبْتَ فَلَا تَغْضَبْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ.»
عبدالاعلی میگوید که خدمت امام صادق (علیهالسلام) رسیدم، عرض کردم: «آقاجان، یک موعظهای به من یاد بدهید که من بپذیرم و به موعظه ملتزم بشوم.»
کسی آمد خدمت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله)، عرض کرد: «یا رسولالله، یک موعظهای به من یاد بدهید که من متعظ بشوم، با موعظه عمل بکنم.» حضرت فرمودند: «انطلق! برو غضب نکن! همین غضبت را مهار کن.» دوباره برگشت خدمت حضرت، حضرت فرمودند: «برو، غضب نکن!» سه بار هم آمد، حضرت فرمودند: «برو، غضب نکن!» که حالا بیشتر هم نشان میدهد که این دفعه دوم و سوم که آمده، عمل نکرده به دستور اول.
اگر دفعه اول عمل کرده بود، دفعه دوم که میآمد حضرت نمیفرمودند: «برو، غضب نکن!» حضرت چیز جدیدی میفرمودند. از این جهت هم تویش نکتهای است که پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) تو همان نقطه اصلی دست گذاشتند. ده بار هم که بیاید، طرف عمل نکند، حرف همین است.
مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت (رضواناللهعلیه) برخی خدمت ایشان میرسیدند و یک بار یکی از این آقایان که از علما هم بود، گفته بود که: «آقا، ما سری قبل که خدمتتون رسیدیم یک چیزی فرمودید. این سری چیزی نگفتید.» آقای بهجت فرموده بودند که: «بعضیها در جایی دوست دارند که آن حرفی که میخواهند را بشنوند، نه آنی که لازم دارند.» آنی که میخواهند بشنوند، آنی که لازم داریم را باید بشنویم... تا اینکه بگوییم: «آقا، از این حرفها، یک سری حرفهای عرفانی شاخدار و از این چیزها که خودمان هم عمل نمیکنیم، فقط خوشمان میآید!»
جالب است! بر نفس خوشش میآید، نفس توهم رشد پیدا میکند. یک حال مقطعی، ظاهری، سطحی پیدا میکند. همین را جزو حال و سیر و سلوکی به حساب میآورد. حال که حال سیر و سلوکی بزرگترین بزرگان میگویند این است که در اثر عمل و توجه، از درون آدم به جوش بیاید، نه اینکه یک کسی یک چیزی بگوید من یک حالی پیدا کنم. بدبختی باید یک چیزی بیشتر بگوید که حالا بیشتر پیدا کنم و سری بعد باز بیشتر باید بگوید بیشتر پیدا کنم. ده بار هم اگر بیاید از تو میفهمم: «برو، غضب نکن!»
کسی که خشمش را نمیتواند کنترل بکند، دل میشکند که خدا به داد همهمان برسد. وقتی که این مشکل در آدم هست، طبعاً رشدی هم نخواهد بود، حرکتی هم نخواهد بود. به تعبیر مرحوم آقای قاضی، تو ماجرای معروف آقای حسنزاده که چند باری نقل شده تشری به بچهها زده بودند، حالشان ناخوش شده بود، از آمل میآیند تهران، سوار مینیبوس میشوند، میروند تبریز خدمت مرحوم آیتالله سید محمدحسن الهی. تا در را باز میکنند میفهمند. که الان آقای قاضی را دیدم که به آقای حسنزاده بگویید که: «رحمت خدا برداشته شده از کسی که نمیتواند خشمش را کنترل کند.» رحمت خدا برداشته شد از کسی که نمیتواند خشمش را کنترل کند.
حالا ما سر چه چیزی عصبانی میشویم؟ اگر سر مسائل حرام، توی این بازار ماهیفروش آمده بود، فروشنده را میخواست بزند که مشتری از تو پرسیده بود که این ماهی سرخکردنی است؟ تو گفتی نه. از من سؤال کرد. گفت: «به تو چه که جواب میدهی؟!» این قبلش آمده از من خریده. من بهش گفتم سرخکردنی است. بعد آمده از تو پرسیده. تو گفتی سرخکردنی نیست. من را برگردانده. «به تو چه که جواب میدهی؟ بگو نمیدانم.» کارشان را به کتککاری کشاندند. این مردم آمدند اینها را از هم سوار کردند. اینها غضب برای حرام است. آدم چرک و کثافت وجودش غضب برای حلالش، امور حلالی که حالا ناهار دیر شد و آن زود شد و خواب بودم، چرا بیدارم کردی؟ این هم یک مرتبه است. به خدا پناه میبریم. و حالا دیگر هر مظلوم ضعیفی که زورمان بهش برسد. گاهی مرد به زن زورش میرسد، گاهی زن به مرد زورش میرسد. الان ما شاء الله خانمها هم زوردار شدند. زمانه، زمانی است که اهرمهای زور زیاد در اختیار خانمها قرار گرفته.
الان که الان اینها میگویند: «گوشی ما اسلحه ماست.» سریع فیلم میگیرد، توی کانالها و توی گروهها و توی فک و فامیل. و عکس میگیرد و فلان. و زور پیدا کردیم. و هر کس به نحوی اعمال قدرت و اعمال غضب میکند. نقطه اول، یعنی اصلاً ورود به رحمت الهی، که همه این مسائل بودن در رحمت الهی، همه عنایات فرع رحمت الهی است. آنی که اصلاً آدم را از رحمت الهی بیرون میکند، غضب است، غضب نابجا! اصلاً نمیآید انسان در این بسته و در این اتمسفر رحمت که بعد بخواهد در اثر این بودن در این فضا، چیزی هم نصیبش بشود. قشنگ به این مدرسه راهش نمیدهند که حالا چیزی هم بخواهد یاد بگیرد. به این باغ و گلستان راهش نمیدهند که حالا بخواهد نسیمی بوزد و عطری به مشامش برسد و میوهای نصیبش بشود. غضب آدم را بیرون میکند، غضب نابجا. که پناه میبریم به خدا. سخت است رهایی از غضب، سخت است. و خیلی کار میخواهد، خیلی تمرین میخواهد، خیلی زحمت میخواهد. بزرگان خودشان را به کار میگرفتند.
مرحوم آیتالله بروجردی (رضواناللهعلیه) عهد کرده بود اگر سر درس تشری به طلبهای زد. خب، پیرمرد بود و کثرت مشاغل. درس طلبگی هم که خب انشاءالله سؤال بیربط و خارج از موضوع زیاد است. حالا بنده طلبه مطلب نفهمیدم. هی دارم پافشاری میکنم مثلاً، یا آن چه که باید بروم در مباحثه حل بکنم، میخواهم سر کلاس حل بشود. درک مطلب توسط استاد گفته شد، دیگر برگشت. من خودم باید بروم زور بزنم با مباحثه و این طرف و آن طرف قضیه را حل بکنم. بروجردی عهد کرده بود اگر تشری زد به طلبهای، یک روز روزه بگیرد. آقای گلپایگانی عهد کرده بود یک مبلغ پولی را به آن طلبه بدهد. لذا معروف بود تو درسهای آقای گلپایگانی که طلبهها همه سعیشان را میکردند که ایشان را عصبانی کنند. نحو شوخی و هر چه بوده. این معروف است که ایشان را یک نحوی عصبانی کنند که آن خلاصه وجهی که ایشان پرداخت میکند شامل حالشان بشود. و خب اینها مواظبت داشتند نسبت به خودشان، نسبت به غضب خودشان.
آقای حسنزاده بعد از آن ماجرای کذایی. خب پیش خودشان چیزی نفهمیدند. آقازادهاش فرموده بود که: «پدر ما هر وقت عصبانی میشد، خودش را میزد.» هر وقت خیلی اذیت میکردیم، شلوغ میکردیم. که معلوم میشود که بعد آن ماجراست. قاضی گاهی لازم بود تشر بزنند. نقل شده که ایشان، خلوت میآمد به حالت استغاثه عرض میکرد که: «خدایا، من صوری با اینها غضب میکنم. ای، میفرمود که با بچهات اگر میخواهی دعوایش کنی، دعوای صوری کن. ادای عصبانیت را در بیاور. نه واقعاً عصبانی بشوی. ادایش را در بیاور که نه خودت آسیب ببینی نه او آسیب ببیند.»
و خدمت شما عرض کنم که: «خدایا، من با این حال تو یک وقت با من واقعی غضب نکنی! من اثر تکلیفم که حالا لازم بود اینها تشری. تو یک وقت با من جدی به من غضب نکنی!» این دیگر حالا حالات این بزرگان بوده. و مخصوصاً تو ارتباط با همسر و خانواده. حالا اینجا به مناسبت نکتهای هم عرض بکنم. گاهی پیامهایی میآید و اینها که: «افرادی میگویند آقا مثلاً خانمی هم خانم داریم، هم آقا داریم. شوهر ما سخنرانی تو را دائم گوش میدهد و بددهن است با ما، غضب میکند.» حالا ادای عصبانیت را چطور در بیاوریم؟ با آن بچه لازم بزنیم، ادایش مشخص است دیگر. واقعاً عصبانی نشو، پُرون! آقا میگفت: «من میخواهم بچهها را دعوا کنم، خندهام میگیرد. میخواهم ادای عصبانیت را در بیاورم، خودم خندهام میگیرد.» گفت: «بچهام خندهاش میگیرد از اینکه من میخواهم ادا. بشین! دیگر لحن این شکلی که این مشخص است که دارد ادای عصبانیت در میآورد، نقش عصبانیت را داری بازی میکنی، نه واقعاً عصبانی شده، از درون گر گرفته و آتشی است که حالا دارد خالی میکند. نه، اصلاً از درون آرام است. این آب به جوش نیامده، به ظاهر فقط دارد به بچه میگوید که حالا صداش را مثلاً میخواهد بالا ببرد، نبرد، با یک کلمهای که مثلاً بچه را بفهمانمش.»
بله، عرض میکردم حالا این را سریع بگویم که وقت کلاس نرسد. میگویند: «شوهر ما دائماً صحبتهای تو را گوش میدهد و با ما بددهن است.» یا «خانم ما دائماً صحبتهای تو را گوش میدهد و نسبت به حقوق ما...» حالا هم نسبت به عزیزانی که صحبتها را گوش میدهند، هم نسبت به عزیزانی که تو کلاسها شرکت میکنند، که خصوصاً کلاسها که خب چون کلاسها زنده است و وقتش هم زیاد است. الان ما روزی چند ساعت خدمت رفقا هستیم. دیگر، مثلاً یک ساعت الان، یک ساعت ساعت بعد. مقایسه کفایه را که مجازی کردیم، توی بعضی عزیزان آنجا میآیند. یک روزهایی مثل شنبه هم که شبها تقریباً دو ساعت، دو ساعت و نیم باز مقایسه شبه، سهشنبهها همینطور. خب، طبعاً برادران و خواهرانی که اینجا حضور دارند، این را ما پیشفرض میدانیم و مسلم میدانیم که نسبت وظایف و حقوق همسری خودشان واقفند و کوتاهی ندارند. حتماً همینطور است. از باب تأکید، از باب اینکه ما وظیفه خودمان را ادا کرده باشیم، عرض میشود که رضایت قلبی نیست و حلال نمیکنیم اگر عزیزی در این جلسات شرکت بکند به هر نحوی از حقوق همسری خودش کم بگذارد. به هر نحو. قید مطلق داریم عرض میکنیم. حقوق همسر و حقوق پدری و مادری نسبت به فرزندان، نسبت به همسر. اگر درست کردن غذا، رسیدگی به بچه است، رسیدگی به همسر، توجه به همسر، او بالاخره نیازی که همسر دارد و آن توقعاتی که دارد. این درسها را اولاً که آفلاین میشود شرکت کرد. ثانیاً همان آفلاینش هم اگر تزاحم پیدا میکند با وظایف و حقوق خانوادگی، همانجا هم باز دوباره بحثهای خانواده اولویت دارد.
ما که نمیخواهیم یک سری اصطلاحات برای خودمان جمع بکنیم و بعد آخر هم فقیر از دنیا برویم با یک مشت اصطلاحات. وظایفمان را باید عمل بکنیم. وظیفهمان را باید تشخیص بدهیم. عزیزانی هم که صحبتها را گوش میدهند، سخنرانی و بحثهای نکبت! بحث روغن! واقعش این است که آدم وقتی خودش فکر میکند به درد نمیخورد. یعنی نه گویندهاش صلاحیتی دارد، نه مطالب مطالبی که حالا مثلاً حالا حُسن ظن نیست، نمیدانم هرچه هست، امتحان، هرچه که هست. عزیزانی رغبتی دارند. حالا اُنسی دارند بدانند اگر خدای نکرده به هر نحوی کوتاهی بشود نسبت به خانواده، ما رضایت به اینکه کسی بخواهد این بحثها را گوش بدهد، نداریم.
خلاصه بعضی گزارشها، گزارشهای نگرانکنندهای است. بعضی پیامها، پیامهایی است که آدم احساس نگرانی میکند. گلههایی که میکنند عزیزان که مثلاً: «همسر من از وقتی بحثهای برزخی و فلان و اینها را... اصلاً از زندگی کنده شده است. ما مال اینجا نیستیم و فلان نیستیم. همش روی حال و قبر و مرگ.» بابا! اولیاء خدا این شکلی نبودند. اساتید این شکلی نبودند. بزرگان این شکلی نبودند. شوخی میکردند، میگفتند، میخندیدند، مسافرت میرفتند، تفریح میرفتند. چون کارهای ضروریشان را رسیدگی میکردند. بازار میرفتند، هدیه میخریدند، هدیه میدادند، محبت میکردند، اُنس میگرفتند، لطیفه میگفتند.
ما وقتی با یکی از بزرگان توفیقی شد مشرف شدیم کربلا، ایشان و هشت، نه تا از شاگردهای اصلیشان که یکی از مشایخ اصلی ایشان به رحمت خدا رفت (رضواناللهتعالیعلیه). تمام این سفر کربلا ما فکر میکردیم که آقا از اول که همش روضه و قدم به قدم هی گریه و ناله. با اینکه آن استاد بزرگوار یکی از بکّائین عالم است، به معنای واقعی کلمه. از اول این سفر تا آخر سفر شوخی بود و خنده بود. تو بینالحرمین شب شوخی و خنده بود. تو مسیر رفتن به حرم امام حسین (ع) هم شوخی بود و خنده بود. تو مسیر برگشتن هم شوخی بود و خنده بود. شب جمعهاش هم همینطور. تو کربلا ایشان را دیدیم که کباب خورد و بعد صبح حرم امام حسین (ع) آمدیم بیرون. پول ما ارزش داشت. عرض کنم که آمدیم و قبل از تحریمها بود. ایشان دید یک پیرزنی بغل خیابان سرشیر میفروشد. پول داد و سرشیر خرید و آمد توی هتل به همه ما سرشیر داد و این محبتها و این صمیمیتها و این رفاقتها. و کجا سیر میکرد تو آن زیارت؟ خدا میداند به چه چیزی داشت میگرفت از اهلبیت در آن زیارت؟ خدا میداند. ولی اینی که داشت کباب هم شب جمعه بود، دیدیم که ایشان من کبابش را هم خورد و پیادهاش را هم خورد و همه مسائل کنار هم از حق همسری و خانواده و فرزند. خاطرات در مورد مسائلی که ایشان تو ارتباط با همسرشان دارند فراوان است. گاهگداری نکاتی عرض شده، چیزهای عجیبی است واقعاً در نوع خودش که حتی یادمان است نماز اول وقتشان را فرمودند که: «همسرم باید ببینم که شرایطش چطور است. اگر ایشان میتواند...» تو فرودگاه فرمودند که: «اگه الان ایشان راضی است به اینکه من نماز اول وقت بخوانم، میخوانم. اینها میروم هتل میخوانم.» از خانوادهشان اجازه گرفتنشان. بعد هم که نماز را خواندند بدون مستحبات و بدون نافله سریع خواندند، آمدند بیرون، وایسادند دم در که یک لحظه خانم ایشان متوقف نشود. فرودگاه یک لحظه بیرون منتظر ایشان نشود. کسی که چهل سال است نماز اول وقتش، چهل چهل و پنج سال است که نماز اول وقتش از دست نرفته، نافلش از دست نرفته. این اینجوره. خب اینها درس برای ما. ما مشغول وظایفمان باید بشویم.
یک کمی امروز طولانیتر شد به خاطر همین پیامها و مسائلی که منتقل میشود، گلههایی که میشود، که مثلاً همش تو ماشین صحبتهای فلانی را گوش میدهم شوهرم. حالا ما یک چیز دیگر هم میخواهیم بگذاریم، یک چیز دیگر هم گوش بدهیم. خب اینها اصلاً جالب! حالا جدا از اینکه نفرت ما را ایجاد میکنند و فحش برای ما میخرند که آنها ارزش لایق هستیم نوش جانمان، ولی این کار درست نیست. این از همه چیز زده میکند آن زن و آن بچه را. همش فلانی، این چیست؟ با سخنرانی فلانی باز چیست؟ باز کلاس فلان باز چیست؟ باز حتماً اینطور نیست. حتماً اینطور نیست. ولی حالا واسه همین بحثهای مدرسه و جلسات و دورهها و اینها، اندازههاش باید رعایت بشود. حالا ما تعداد کلاسهامان بیشتر شده، به این معنی نیست که همه تو همه کلاسها شرکت بکنند. هر کسی باید فضای خودش را، توجه داشته باشد و فرصت خودش را بسنجد و اولویت سنجی بکند. این کلاسها خب بله تعدادش زیاد شده. الان امروز مثلاً کلاسهای مجازیمان سه ساعت صبح، دو سه ساعت هم شب است. تقریباً پنج شش ساعت ما مباحثه امروز داریم. خب یک عزیزی بخواهد تمام اینها را شرکت بکند مگر اینکه فرصت داشته باشد. بله، آن هم اشکال ندارد، خوب است. اگر کسی فرصت شده، چه بهتر از اینکه وقت بگذاریم برای مباحثه علمی. اگر شرایط خانوادگی آدم هماهنگ است، همسر آدم هماهنگه، به بقیه کارهایش دارد میرسد. الحمدلله، گوشی و اینهاست، آدم دارد درست میکند و مثلاً درس هم دارد گوش میدهد، اشکالی هم ندارد. یا مثلاً بچهاش را دارد شیر میدهد، دارد درس هم گوش میدهد و همینطور دارد همزمان به فعالیتها میرسد. ولی اگر نه، حالا امور خانه مانده و ظرفها کثیف و شوهر از بیرون آمده و نه غذایی و وضع خانه به هم ریخته و نه به سر و وضع رسیده و نه به خانه رسیده و هر وقت هم که بهش میگوید درس دارم و مباحثه دارم الان به صورت کلاس فلان برسم. اینها نه رشدی برای آدم میآورد نه اثری دارد و احتمالاً سلب توفیق هم میآورد در درازمدت و نتایج معکوسی برای آدم ظاهر میشود. آدم حالا اثرات ظاهریش همین است که زندگیش را از دست میدهد، آسیب به زندگیش میخورد و محرومیتهای فراوانی که برای آدم پیدا میشود.
دیگر حالا امروز یک کمی این را هم عرض میکنم. مرحوم حاج میرزا غلامرضا فقیه خراسانی (رضواناللهتعالیعلیه) که از بزرگان بود، از بزرگان درجه یک بود. آیتالله بهجت فرموده بود که: «خدای متعال قدرتنمایی کرده حاج میرزا غلامرضا و نشان داده که اگر بخواهم میتوانم همچین بندههایی تربیت کنم.» ایشان شاگرد آخوند بود در نجف، آخوند خراسانی صاحب کفایه. همدورههای ایشان افراد بسیار معروفیاند. ایشان هم در سطح مرجعیت بود و اگر میرفت تو آن فضا جز مراجع قطعی بود. ولی آمد رفت یزد. یک منبری سادهای شد که البته خدا بهش عنایت کرد و عزت عجیب و غریبی به او داد. و یکی از شلوغترین تشییع پیکرها در طول تاریخ برای علما تشییع پیکر ایشان است که هشتاد کیلومتر آدم، بیشتر مردم پیادهروی کردند در تشییع پیکر ایشان. و یهودیهای یزد هم مراسم ختم گرفتند برای ایشان و جمع شدند و همه گریه کردند توی همان محل عبادت خودشان. زرتشتیها و یهودیها و اینها برایشان مجلس ختم گرفتند. شخصیت فوقالعادهای بود (رضواناللهتعالیعلیه). زندگینامه ایشان: "تندیس پارسایی" چاپ شده. هشتصد صفحه این کتاب. از کتابهای فوقالعاده است. این کتاب آنجا دارد که یک طلبهای در نجف بیمار شد حالا ایشان ایام وبا. لباس طلبهها را جمع میکرد آن وقتی که من آن حاج غلامرضا فقیه خراسانی، و فقیه یز، حاج میرزا غلامرضا. حاج میرزا غلامرضا فقیه، قبر ایشان در یزد و حاجت میدهد قبر ایشان. راهی که از بزرگان به ما گفتند از که: «داری میروی یزد کنار قبر حاج میرزا غلامرضا، من حاجت فلانی میخواهم حافظ قرآن بشوم از ایشان بخواه به من عنایت بکند.» خیلی شخصیت فوقالعادهای است حاج میرزا غلامرضا.
ایشان لباس طلبهها را جمع کرد تو وبا که کسی به کسی نزدیک نمیشد، میبرد همه را میشست، برمیگرداند. دیده بود یک طلبه بیمار شده و طبیب و پرستار هم ندارد. چارهای نیست. خیلی اینها عجیب است. اینها به حرف ساده است، به حرف ساده است. من برای بچه خودم همچین کاری نمیکنم، برای همسرم همچین کاری نمیکند. گفت: «یک سال تو اوج دوران شکوفایی و درس و تو آن سختیهایی که آدم زندگی را ول کرده رفته نجف، با آن سختی یک انگیزهای دارد درس میخواند که یک چیزی یاد بگیرد و برگردد.» با آن وضعیتی که نه هوای مناسبی، نه آب مناسبی، نه خوراکی، نه پولی، نه لباسی، هیچی. تو وضعیت عجیب و مضیقههای سنگین و ک... تو آن دوران، دوران مشروطه و سختیهای آن دوران. گفت: «یک سال درسش را تعطیل کرد حاج میرزا غلامرضا، پرستاری کرد از این طلبه.» ایشان فرموده بود بعد از یک سال. خیلی عجیب است! حال آدم یک جوری میشود وقتی ماجرا را یادش میآید. «بعد از یک سال وقتی که برگشتم درس آخوند نه تنها احساس نکردم یک سال از درس عقب افتادم، احساس کردم سالها از درس بقیه جلوتر افتادم.» جمله خیلی عجیبی است. «فهمیده بودم احساس کردم سالها از درس بقیه جلوتر افتادم، بقیه عقب افتادند. خیلی خودم را جلوتر از بقیه دیدم تو درس. نه تو معنویات، آن که هیچی. ایشان به شدت مورد عنایت حضرت ولی عصر (ارواحنافداه) بود.» فرمودند که: «خودم را جلوتر از بقیه دیدم تو همین درس، تو همین امور درسی.» و آثاری که ازشان چاپ شده هم که دیگر هویداست که چقدر وضعیت علمی هم قوی بوده.
به هر حال اینها برکات میآورد. این دیگر نکتهای که امروز به مناسبت این بحث غضب و اینها که به خانواده و اینها که اشاره شد، مدتی بود که میخواستیم عرض بکنیم، دیگر حالا امروز وقتش شد بهش اشاره کردیم. و این گلههایی که عزیزان دارند و کاملاً به حق. حالا از فرزندان خیلی نه، ولی حتماً قاعدتاً از آن طرف هم باید گلهها باشد که مثلاً از مادر و از پدر و اینها. ولی خب طبعاً همسرها زودتر متأثر میشوند و زودتر هم واکنش نشان میدهند و منتقل هم میکنند بعضاً این چرا اینجوری است و چرا اینجوری میشود و چرا اینطوری میکنند. بله، اینها این عزیزان اگر قبول دارند حرف را و پذیرشی دارند بدانند که ما حرفمان این است. این هم البته بهانهای نشود برای اینکه باز از این به بعد یک چوبی بشود که بکوبند. باز آن طرفی هم نشود که حالا مثلاً تذکر به این وربودی. اگر دادی مثلاً آقایی بوده که مراعات نمیشده، حالا خانمش از این به بعد این را چوبی بکند بزند تو به آن. قطعاً راضی نیستیم و آن هم حلال نمیکنیم اگر کسی بخواهد از اینور بازی اهرمی بکند این را هی بکوباند تو سر این آقا که فلانی! را دیگر هر کس خودش باید بسنجد دیگر آن میزان اعتدال و حق و حقوقی که باید مراعات بشود. دو دو طرفه باید رعایت بشود ولی همیشه ما حق را به طرف مقابلمان بدهیم و بیشتر از خودمان هم. یعنی میشود از خودمان برای طرف مقابل حق قائل باشیم. انشاءالله خدا کمک کند و ما را آشنا کند به وظایف.
و الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...