روایت امام صادق علیه السلام
غضب تباه کننده چهچیزی است؟
قلب حکیم استعاره از چیست؟!
قساوت قلب باعث چه میشود؟!
گرفته شدن لطافت قلب به وسیله غضب
چه کسی مالک عقل خود است؟!
تفاوت قلب و عقل
محصول لطافت قلب
مهمترین ویژگی برای ازدواج
بهترین معیار برای شناسایی انسان عاقل
مهار غضب برای چه کسی سخت است؟
چه چیزی باعث ازبین رفتن کارکرد عقل و قلب میشود؟!
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
قال اباعبدالله (علیه السلام): «الغضب من حقّه قلب الحکیم و قال من لم یملک غضبه لم یملک عقله».
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: خشم، موجب تباهی قلب حکیم میشود. تباه میکند قلب حکیم را! خشم و عصبانیت قلب حکیم را از بین میبرد و نابود میکند. قلب هم عمدتاً در این روایات منظور همان دستگاه ادراکی و معرفتی انسان است؛ دستگاهی است که انسان به واسطه آن میفهمد و شناخت پیدا میکند. قلب حکیم که قرار است حقایق را بفهمد، در صورتی حقایق را خواهد فهمید که لطافت داشته باشد. به واسطه لطافت، حقایق بر او مکشوف میشود. هر چقدر لطافتش بیشتر باشد، حقایق لطیفتری را ادراک میکند؛ هر چقدر قساوت داشته باشد، از درک حقایق محروم میشود.
غضب، منظور غضب نابهجاست؛ غضب مهارنشده و تربیتنشده و کنترلنشده، سبب میشود که انسان از لطافت دربیاید و دچار قساوت بشود. وقتی هم که اینطور شد، طبعاً اون حقایق لطیف را دیگر نخواهد فهمید. به همین خاطر میفرمایند موجب نابودی قلب حکیم.
فرمودند که کسی که خشمش را مالک نباشد، مالک عقلش هم نخواهد بود. این هم همینطور است؛ یعنی باز اینجا عقل گفته میشود، عقل هم همان قلب است. اینها یکساناند؛ دستگاه معرفتی و دستگاه ادراکی انسان. عقل از جهتِ «عقال» گفته میشود و مهار کردن، و در رابطه قرار گرفتن. قلب، از جهت تحولات و انقلابهایی که دارد. حیثیت اینها متفاوت است، اما حقیقتش تفاوتی ندارد. همه اینها حقیقتش، حقیقت انسان و حقیقت نفس انسان است. گاهی تعبیر به نفس میشود، گاهی تعبیر به عقل میشود. عقل از آن جهت است که حقایق را ادراک میکند. نفس از جهت تدبیر بدن است. تدبیر بدن با نفس است. کار قلب، انقلابات و تحت تأثیر قرار گرفتن در برابر این حقایق و واکنشهایی است که نشان میدهد.
یک وقتی باید از خودش شدت نشان بدهد، یک وقتی باید از خودش نرمی نشان بدهد، یک وقتی محبت نشان بدهد، یک وقتی نفرت نشان بدهد. لطافت قلب، آن حالتی است که این احوالات انسان لطیف میشود، عمیق میشود، پردههایی از آن برداشته میشود. لایههای عمیقتر و زیرینی را انسان به آن میرسد. خشم او هم، نفرت او هم، محبت او هم. آن کسی است که متأثر میشود؛ مثلاً، از دیدن یک بچه یتیم، از دیدن یک فقیر، از دیدن انسان ضعیف، انسان مستمند. وقتی که دیگران از دیدن این تصویر تعصبی پیدا نمیکنند، این میشود لطافت قلب این انسان که در برابر این واقعه متأثر میشود. و خیلی از حقایق را هم دیگران نمیفهمند و این انسان متوجه میشود. زشتی خیلی کارها را خیلیها نمیفهمند، او میفهمد، متوجه میشود، متأثر میشود. اینها همهاش از لطافت قلب است و محصول لطافت قلب.
آن تأثری که پیدا میکند که مثلاً اگر حرفی زد که احساس کرد شاید آبروی کسی این وسط لطمه دیده و خدشهدار شده، وضعیت روانی او و روحی او مثل کسی میشود که عذاب وجدانی دارد. انگار کسی را کشته است. کسی که بابت قتل دیگری عذاب وجدان دارد چه حالی دارد؟ اینکه یک حرفی زده و احساس میکند به آبروی کسی آسیب وارد کرده، همچین حالی دارد. در حالی که خیلیها موقع قتل دیگران هم هیچ حالی ندارند، خودشان را کاملاً محق میدانند. باز در درصد و درجه شدیدتری از قساوت قلب است.
اگر کسی مالک غضبش نبود، مالک عقلش نخواهد شد. اینجا همان عقل، همان قلب است. قلب، همان عقل. عقل از آن حالَت سنجش و مهار کردن است. خب، وقتی غضب از دست انسان در رفت، این بندی که قرار است عقال و این کمربندی که قرار است انسان بیندازد برای مهار خودش (مهار در برابر شر، مهار در برابر بدیها و زشتیها)، این کمربند کانّه پاره شده است. وقتی هم که پاره شد، انسان میلغزد و میافتد به مشکلات و آسیبهای فراوانی، و جاهای فراوانی آسیب خودش را نشان میدهد.
لذا بحث ازدواج که عرض شده، از بعضی روایات فهمیده میشود که مهمترین ویژگی این کسی که انسان میخواهد باهاش ازدواج بکند، عاقل بودن اوست. چک کردن عقلش، که در روایت ما هست: معاشرتها، ارتباطات با دیگران. ببینید که عقلش چطور است. یکی از بهترین شاخصها برای محک عقل، همین کنترل خشم و عصبانیت است؛ اینکه شخص کی عصبانی میشود، برای چی عصبانی میشود، چقدر عصبانی میشود، چطور عصبانی میشود، تا کی عصبانی میشود، برای کی عصبانی میشود، برای چی عصبانی میشود. این حوزه غضب شخص خیلی میتواند حکایت داشته باشد از میزان عقل او و درک او.
اگر مالک غضبش نبود، مالک عقل نخواهد بود. وقتی عقل هم نباشد، هم جان خودش در عذاب است و هم جان دیگران. وقتی این آدمی که عقل ندارد، مالش را هم تلف میکند، عمرش را هم تلف میکند، خیانت میکند، قدر نمیداند، تشخیص نمیدهد که چه چیزی به دردش میخورد و چه چیزی به دردش نمیخورد، دوست را تشخیص نمیدهد، دشمن را تشخیص نمیدهد. اینها میشود همه فروع این قضیه است که وقتی مالک غضب نبود، مالک عقل هم نخواهد بود و ابزار مهارکننده نخواهد داشت. فرمون نخواهد داشت، ترمز نخواهد داشت. ماشین اگر ترمز نداشته باشد، اگر فرمون نداشته باشد، خیلی خطرناک است؛ مخصوصاً هر چقدر سرعتش بیشتر باشد و ظرفیتش بیشتر و بتواند افراد بیشتری را تحت پوشش قرار دهد.
آدمی که مالک غضبش نیست، هر چقدر هوش بیشتر داشته باشد، خطرناکتر است. هر چقدر روابط اجتماعی بالاتری داشته باشد، خطرناکتر است. مسئولیت اجتماعی بالاتری داشته باشد، خطرناکتر است. سواد بیشتر داشته باشد، خطرناکتر است. هر چقدر امکاناتش بیشتر باشد، خطرناکتر است. چون فرمون ندارد، چون ترمز ندارد. مهار نمیشود. ماشینی که مهارنشدنی است، بسیار خطرناک است. یعنی اساساً مساوی است با سقوط.
مالک غضب نبودن یعنی خشم آدم در اختیار خودش نیست. دست خودش است، میداند کجا این را استفاده کند، در برابر کی استفاده کند، چقدر استفاده کند، برای چی استفاده کند. و به محض اینکه آثار و نشانههایی ظاهر شد که مثلاً کسی متنبه شده، همان لحظه میتواند رفتارش را عوض کند. این کسی که خشمش در مهار خودش است. ولی عصبانی شدم، حالا طرفم عذرخواهی میکند، بازم داد و بیداد میکنم، میگویم: «عذرخواهی تو به چه درد من میخورد؟» اینجا خشم من اساساً برای این نیست که طرف تنبّهی پیدا کند یا اصلاحی انجام بدهد، فقط برای این است که آرام بشوم، تخلیه بشوم.
به هر حال اینها همه معارفی است که اهل بیت به ما فرمودند و غضب در اثر و قلب و عقل در اثر غضب کارکرد خودش را از دست میدهد و آسیب میبیند. از خدا التماس دعا دارم و میخواهیم که ما را امیر بر غضبمان قرار بدهد و نه اسیر غضبمان. انشاءالله بتوانیم مهار بکنیم غضبمان را و به همین واسطه لطافت قلب و لطافت عقل پیدا کنیم. انشاءالله.
الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...