روایت امام باقر علیه السلام
عذاب روز قیامت برای چه کسی کنترل میشود؟
صورت باطنی غضب انسان
روایت پیامبر صلی الله علیه و آله برای قدرتمندترین فرد
انسان قوی کیست؟
مهار نفس
نشانه نفس ضعیف چیست؟!
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
عن ابی جعفر علیه السلام قال: «من کفه غضبه عن الناس کفه الله عنها عذاب یوم القیامه».
امام باقر (علیه السلام) فرمود: «هر که غضبش را از مردم نگه دارد و کنترل کند، خدای متعال هم عذاب روز قیامت را از او نگه میدارد و کنترل میکند.» صورت باطنی همین غضب ما میشود غضب خدای متعال و عذاب جهنم. اگر این را مهار کردیم، با این عذاب مواجه نخواهیم شد و از این عذاب و گرفتاری نجات پیدا میکنیم.
قرائت بعدی این است که امام باقر (علیه السلام) میفرمایند: محمد بن علی بن الحسین (علیه السلام) قال: «مره رسول الله (صلی الله علیه و آله) بقوم یتشائیلون حجرًا، فقال: "ما هذا؟" فقالوا: "نخبروا أشدنا و أقوانا." فقال: "ألا أخبرکم بأشدکم و أقواکم؟" قالوا: "بلی یا رسول الله." قال: "أشدکم و أقواکم الذی اذا رضی لم یدخل رضاه فی ولا باطل، و لم یخرج سخطه من قول الحق، و اذا ملک لم یتأته ما لیس به حق."»
میفهمیم که پیغمبر (صلی الله و آله) گذر میکردند و به قومی رسیدند که سنگی را حمل میکردند. (سنگ بزرگی هم بوده). حضرت فرمودند که: «این چیست؟» گفتند: «به قول امروزیها مسابقه قویترین مردان. میخواهیم ببینیم کی قدرتش بیشتر است، کی توانش بیشتر است.» حضرت فرمودند: «میخواهید به شما بگویم که کی توان و قوتش بیشتر است؟» اینها گفتند که: «بله یا رسول الله.» فرمودند: «شدیدترین و قویترین شما اونی است که بتواند خودش را مهار کند؛ وقتی که راضی میشود، رضایتش او را در گناه و باطل نبرد؛ وقتی ناراضی میشود، نارضایتیاش او را از حق خارج نکند؛ وقتی هم که مالک میشود، دستاندازی نکند به چیزی که حقش نیست.»
عجب! بنازم این مهار نفس و کنترل نفس را. وقتی از کسی خوشمان بیاید، دیگر همهچیزش را توجیه میکنیم؛ وقتی خوشمان نیاید، دیگر هیچ چیزش را قبول نداریم. وقتی هم که قدرت و توان و موقعیت، ملکیت و مالکیت (در واقع شرایط و امکاناتی) برایمان پیش بیاید، دیگر خودمان را محق میدانیم، آنجا دیگر مرزی برای خودمان قائل نمیشویم. وقتی کسی یک محبتی به ما بکند، دیگر چشم پوشی میکنیم؛ یک کادویی میآورند، یک هدیهای میآورند، دو تا هندوانه زیر بغلمان میگذارند، دارند کارهایی میکنند، اطراف میدانی، میبینیم به حق نیست، ولی به هر حال رفیقمان است و محبت کرده.
یک خاطره طنزی داریم ما اینجا، کوچک. از اساتید ما، بنده خدا، بحثمان شد. مشهد بودیم. جنبه طنز دارد، ولی درونمایه واقعیت هم دارد. آن آقا حرفهایی میزد که ما میدانستیم کنار استادمان قبول ندارد. شروع کردیم با این آقا بحث کردن. (رحیمی گفتی). ما هی با این استاد میگفتیم که: «آقا مگر اینطور نیست؟» ایشان سکوت میکرد. هی ما میرفتیم جلو به پشتوانه اینکه ایشان حمایت بکند. ایشان حمایت نمیکرد. باز از طرف مقابل هی جدیتر میشد، هی باز ادامه میداد به حرفش. باز ما میگفتیم که: «آقا مگر اینطوری نیست؟ شما بگویید.» باز ایشان حرف نمیزد. آخر دیدیم که هیچکار نمیکند، ول کردیم قضیه را. بعد آمدم در گوشی به ایشان گفتم که: «شما مگر نظرت عوض شده؟ مگر نظرتان به این نیست که من گفتم؟ چرا پس حمایت نمیکنید؟» گفتم: «این قرار است امروز به ما ناهار بدهد، خیلی شلوغ نکن!» (البته شوخی بود و آنجا کلی خندیدیم). خود ایشان هم با لحن شوخی گفت: «جر و بحث نشود.» کلاً جنبه شوخیاش بود که امروز میخواهد به ما ناهار بدهد.
این قضیه یک درونمایه واقعیتی دارد که همیشه آدم وقتی اونی که قرار است بهش ناهار بدهد را زیر سیبیلی رد میکند، اونی که ناهار نداده باشد را مو از ماست میکشد. یعنی خیلی اینها دخیل است در وضعیت نفسانی ما. وقتی کسی از ما تعریفی بکند، هدیهای و یک کادویی و یک محبتی و دو تا اصطلاحاً چاق بکند نفسمان را، دیگر حسنظنی پیدا میشود برای همیشه؛ و کسی هم که برخوردی بکند، به هر حال برخورد تندی، بیادبی، یک سوءظنی برای همیشه میآید که به صورت ناخودآگاه آدم دیگر هیچوقت به او حق نمیدهد؛ آن یکی هم به صورت ناخودآگاه همیشه جنبههای حقانیت آدم برایش قائل است.
این قویترین مردان ایران و قویترین مردان جهان و اینها، اینان که بتوانند نفس را مهار کنند. سنگ که چیزی نیست که. نگهش میدارند، تریلی را میکشند. نفس را کشیدن و بردن، این پدر آدم را در میآورد، کمر آدم را می شکند. مهار کردن این، کنترل کردن این که طغیان نکند، و این خوش آمدنها، بد آمدنها که چقدر ما مشکل داریم. خدا نکند کسی خوشمان بیاید، خدا نکند از کسی بدمان بیاید. اگر راضی بشویم، بتوانند نظر ما را جلب کنند، دیگر تمام است. اگر جلب نکند، دیگر تمام است. کلاً دیگر چشمش نگرفته. این را در خواستگاری و اینها خیلی پیش میآید؛ وقتی چشمش گرفته و خوشش آمده، چه دختر چه پسر، دیگر نمیتواند. دیگر هرچی که بگویی و هرچی مشاوره میدهیم، هرچی فلان میکنی، فایده ندارد و بدنه هم سر به سنگ میخورد و باز هم تجربه حاصل نمیشود.
به هر حال اینها مشکلاتی است که ما داریم، ضعیف. وقتی که میل به چیزی پیدا کنیم، کندن ازش برایمان سخت است، دیدن عیوبش برایمان سخت است، نمیتوانیم مقابلش قرار بگیریم. وقتی هم که از چیزی کنده بشویم، میل نداشته باشیم، نمیتوانیم بهش حق بدهیم و موافق باهاش قرار بگیریم. در دعوای جناحی و سیاسیمان هم هست که وقتی طرف آن طیف دیگر است، ناخودآگاه من موضع دارم نسبت به هرچی که بگوید؛ و وقتی هم که توی طیف خودمان است، ناخودآگاه توجیه میکنیم. (دولت ما باشد یا دولت آنها باشد، جناح ما باشد جناح مقابل باشد) همین حرف است. البته اینها مرزهایش هم واقعاً مرزهای سختی است. تشخیصش سخت است. یک خودی بزند از جنس خودمان، از رفقای خودمان است، این را نه، این منظورش ایشان این است. اگر همین حرف را آن یکی بزند، نه آقا منظور ایشان آن است؛ چرا؟ چون مال آن طیف است، چون خوشم نمیآید از اینها، چون این بسیجی است، چون این دلواپس است، چون فلان است. یکی نه، میگوییم: روشنفکر است! این نه آقا باسواد است! این تحصیل کرده آمریکاست! این دکترا از کانادا گرفته! این فلان است! همین عنوان که میآید، همین حرف را آخوند میزند، یک مشکلی حتماً داریم که آخوند است. این آقا میگوید نه، این آقا تحصیل کرده آمریکاست، دکتر فلانی است.
برمیگردد به نفس ضعیف ما که بر مبنای حق عمل و رفتار نمیکند. وقتی هم که موقعیتی پیدا میکند، دیگر خودش را محق میداند، دستاندازی میکند به هر چیزی و به خودش حق میدهد. اگر رئیس شد، مدیر شد، به خودش حق میدهد در مورد زیردستانش هر جور خواست رفتار بکند، هر جور خواست حرف بزند، هر جور خواست تصمیم بگیرد، هر کی را خواست بیاورد، هر کی را خواست ببرد، هر نحوهای که دوست دارد اعمال مدیریت بکند. دیده شده در روابط و فعالیتها و اینها، تجربیات زیادی هست که افرادی به چه نحو عمل میکنند و برخورد میکنند.
خدا ان شاء الله عاقبت به خیر بکند و ان شاء الله که خدای متعال این قدرت را به ما بدهد که بتوانیم خودمان را مهار بکنیم و از حق خارج نشویم. بر مدار و محور حق ان شاء الله عمل بکنیم.
و الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...