روایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
ویژگیهای تکمیل کننده ایمان
غضب نباید انسان را از حق دور کند.
قدرت با انسان چه میکند؟!
رفتار بر مدار حق یا قدرت؟!
فلسفه حکومت حضرت علی علیه السلام که بود؟!
کدام جامعه در مسیر تکامل قرار میگیرد؟!
رفتار بر محور حق
انسان چه وقت غضب میکند؟!
غضب انسان در برابر چهکسی است؟!
عظمت امیرالمؤمنین علیهالسلام در چیست؟!
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «ثلاث من کن فیه یستکمل خصال الایمان. الذی اذا رضی لم یدخله رضاه فی باطل، و اذا غضب لم یخرجه غضبه من الحق.»
پیغمبر اکرم (ص) فرمودند: «سه چیز است که اگر کسی آنها را داشته باشد، خصال ایمانش کامل میشود. ایمانش تکمیل میشود، ایمان را کامل میکند.» اولش این است که وقتی راضی میشود، رضایتش او را در باطل وارد نکند. حالت انعطاف، کرنش آدم نباید جوری باشد که وقتی به کسی و چیزی روی خوش نشان میدهد، این بیقید و شرط باشد و تا هر جا بخواهد استمرار داشته باشد. بهمحض اینکه به باطل نزدیک شد، آنجا دیگر نباید راضی شود و نباید تأیید بکند. خودش در باطل قرار بگیرد.
وقتی هم که غضب میکند، غضبش او را از حق خارج نکند. گاهی انسان در غضب، چشم میبندد به همهچیز. خروج از حق، ابعاد فراوانی دارد. چشمپوشی میکند از خوبیهای طرف، از محاسن طرف. فیلم «عاشق عبدالکریم حائری» *فرمانده بود*، «هر کسی غیبت من را بکند، راضیام غیر از طلبهها.» اول فاسدت میکنند، واجبالعیبتت میکنند، بعد غیبت میکنند. یک جوری میشود که اشکال ندارد؛ اینکه بابا فلانه، اینکه اله. گاهی ما این جوری چشمپوشی از حق میکنیم. دیگر هیچ خوبی، هیچ منفعتی، هیچ خیری، هیچ کمالی اینجا نمیبینیم. افراد معمولاً سیاهوسفیدند برایمان. اگر خوب باشند که دیگر هیچ بدی ندارند، اگر بد باشند دیگر خوبی ندارند. اگر خوشمان بیاید، دیگر بیقیدوشرط دل میسپاریم. اگر بدمان بیاید، بیقیدوشرط دل میکنیم. اینکه بخواهیم تأیید بکنیم، بپسندیم، خوشمان بیاید، هیچ نقطه قوت و مثبتی را در طرف اصلاً تأیید نمیکنیم. اگر در جبهه مخالف ما باشد، اگر در جبهه موافق ما باشد، هیچ عیب و نقصی را در او نمیبینی و تأیید نمیکند و نمیپذیرد. کسی عصبانی میشود میگه: «یه روز نشد تو فلان کنی، یه بار نشد اون جور کنی، یه روز جور نشدی. یک دانه کار خیر برای ما تو زندگی یک روز خوش من با تو نداشتم.» اینها همان خروج از حق است که باعث حبس اعمال میشود.
و سومین (مش) این است که وقتی قدرت داشته باشد، تعدی نکند، به آن چیزی که برای او نیست، دستاندازی نکند، اقدام نکند. وقتی آدم قدرت دارد، خوب میتواند. دیگر من در منزل خودم همینطورم. تو ارتباط با همسرم، تو ارتباط با بچههایم قدرت دارم و این قدرت برای من حق میآورد. چرا این کار را میکنم؟ چون میتوانم. «زورم میرسد، هر کاری که زورم میرسد میکنم.» به پشتوانه این زور، برای خودم حق قائلم و هر جا دلم بخواهد ماشینم را میگذارم، هر وقت دلم بخواهد میآیم، هر وقت دلم بخواهد میروم، هر چه دلم بخواهد میخورم. این دیگر بستگی به قدرت انسان دارد؛ یعنی انسان بر مدار قدرت رفتار میکند، نه بر مدار حق. این هم در ماها از مسائل خیلی رایج است که اینقدر میرویم و میرویم و میرویم تا مهارمان کنند و زورشان بهمان برسد. هر جا دیدیم که دیگر زورمان نمیرسد، مینشینیم عقبنشینی میکنیم. هر جا زورمان رسید، پیش میرویم. تا آن جایی که زورم میرسد، به شما دیکته میکنم؛ بچه، پدرومادرش را دیکته میکند. چیزهایی که میخواهد، پدر به مادر زور میگوید، به بچهها زور میگوید. رئیس به کارمند زور میگوید. همه همینطوریم. در جامعه، مبنا زور است. هر که زور دارد و قدرت دارد، حرفش را به کرسی مینشاند و حق دارد؛ به پشتوانه اینکه زور دارد، حق دارد. در حالی که باید انسان قدرتش را تابع حق قرار بدهد و حق، قدرت بیاورد برای انسان؛ یعنی هر کسی که حق دارد، قدرت داشته باشد، به میزان حقش قدرت داشته باشد، ولو ضعیف باشد.
امیرالمؤمنین (ع) فرمود که: «من فلسفه حکومتم این است که ضعیف بهخاطر ضعیف بودنش، ساکت نشود از حقش. زبانش رسا باشد و صدایش بلند باشد، حقش را بستاند.» معیار و محور در جامعه، حق باشد. وقتی کسی حق دارد، به پشتوانه حقش حرف بزند؛ نه اینکه کسی زور دارد، به پشتوانه زورش حرف بزند. اگر زور نداشت، لال شود یک گوشهای برود و ساکت شود. اگر اینطور شد، این جامعه در مسیر تکامل قرار میگیرد و انسان هم به سمت استکمال ایمان حرکت میکند و ایمانش رشد خواهد کرد که محور را حق قرار بدهد. «ما لیس له و مالَهُ.» من چی دارم و چی ندارم؟ حقش را دارم و حقش را ندارم. این محور باشد. قدرتم را تابع این کنم، نه اینها را تابع قدرتم کنم. میتوانم. گاهی اینها که خب خیلی رایج است دیگر. در خانه، همسایه پارک میکنیم و کسی جلوِ درِ خانه ما نمیتواند پارک کند. دوستان میگفتند: «جلوِ درِ خانهام پارک کردم. همسایه روبرو گفته اینجا نگذار.» گفتم: «اینجا کوچه است و در خانهام هست، جلوِ درِ تو هم نیست.» گفتند: «نه، من میخواهم ماشینم را اینجا بگذارم.» گفته بود: «خب شما هر کی زودتر بیا، ماشینت را زودتر بگذار. سر شب بیا بگذار، وقتی کسی نیست.» گفته: «نه، شما پارک نکن، من ساعت ۱۲ شب میخواهم بیایم، هر شب دوست دارم، میخواهم بیایم. تو چهکار داری من چه ساعتی میخواهم؟ تو اینجا نباید پارک کنی.» گمان جدی نگرفتیم و کوچه بود، پارک کردیم. چسبانده به ما. جوری هم بود که از بغل و عقب و اینها، عقبش هم چون دیوار بود و بغلش هم که جا نداشت، میگفت که صبح میخواستم بروم اداره. آمدم هر چه در زدم، در را باز نکرد و تا ظهر هم ماشینش را تکان نداد. پیاده رفتم.
خب، اینها همین منطق حیوانی ماست دیگر. حالا اینها صورت ملکوتیاش چیست؟ خدا میداند این وضعیت ماها، این قلدریها چه جور جلوه خواهد کرد برای ما و چه پدری از مادر خواهد آورد، خدا. ولی همین است: «زورم میرسد، مگر اینکه تو یک کسی باشی که زورم به تو نرسد.» تو دادگستری جایی باشی، پلیس باشی، وکیل باشی، وزیر باشی، دَمکلفت باشی، به جایی بند باشی که اگر من ماشین این جوری گذاشتم، تو پدر را… اگر این طور شد، بستگی به این دارد که چقدر بتوانی پدر من را دربیاری. بحث حق نیست. محور، حق و باطل نیست که من حق دارم یا ندارم. برویم از یک مرجع ذیصلاحی بپرسیم که: «آقا اینجا حق با کیست؟ حق چیست؟ اینجا کی درست میگوید؟ اینجا حق این پارک مال کیست؟ حق پارک، مال کیست؟» اینجا مثلاً تو کوچه سهم کیست؟ سهمها چه شکلی است؟ کی کجا میتواند پارک بکند یا بیایم تقسیمبندی بکنیم؟ یا خب ببینیم معمولاً بعضی کوچههای تنگ و قدیمی و اینها خیلی به سهمیه هم نمیرسد. ۱۰ تا ماشیناند تو کوچه. نهایتاً ۴ تا ۵ تا ماشین جا میشود. این دیگر هر کی زودتر آمد، قاعدتاً مال اوست و هر جایی که خالی باشد، مال اوست. مثل مسجد و اینها، کسی حق ندارد بیاید جایی را بگیرد و تصرف بکند و از خودش بداند. خلاصه این طوری (است). معمولاً تو زندگیهای ماها محور حق نیست و این غضب هم باز بر همان محور قدرت است دیگر. کی انسان غضب میکند؟ وقتی که خودش را صاحب حق میداند و قادر میداند در برابر کسی که او را زیر دست و ضعیف میداند. انسان این حق را برای خودش قائل است که به او بشورد، پرخاش بکند، با پرخاشش بخواهد مدیریت بکند، رفتار او را کنترلش بکند یا راه بیندازد برای مقصودی که خودش دارد. اینها به همان روحیه برمیگردد که ما غضبمان در برابر کسی است که احساس میکنیم که ما قدرت داریم بر او اعمال نظر بکنیم. این قدرت خیلی دخیل است در همین غضب. غضبمان فرع بر آن قدرتمان است. خودمان را ولی و وکیل و صاحب و مالک اینها میدانیم نسبت به آن شخص، نسبت به رفتار او، نسبت به مال او، نسبت به امکانات او. وقتی خودم را قادر دانستم و سهیم دانستم و مالک دانستم، طبعاً توقع دارم. وقتی اجابت نشود، طبعاً بازخواست میکنم، مؤاخذه میکنم، رفتار پشیمانکنندهای را نسبت به شما خواهم داشت که دیگر این جور رفتاری…
مثلاً اگر کسی استادی بود در کلاس، طبعاً همچین حقی را برای خودش قائل است و خودش را بالاتر میداند. یکی از آن شاهکلیدهای در بحث غضب که خدا کمک کند و بفهمم، امثال بنده بفهمیم، همین است که انسان بداند که زیردست است. این حال زیردستی اگر به انسان دست داد که امیرالمؤمنین (ع) به مالک همین را میفرمایند که: «بدان تو خودت زیردست یکی دیگری و باعث نشود که با زیردستت بخواهی برخورد تند و مالکانهای داشته باشی، رفتار ملوکانه.» خود زیردستی اگر باورمان بیاید که ما خودمان زیردستیم، وقتی یا دیگران را زیردست نمیبینیم یا اگر واقعاً به حسب ظاهر زیردست بود (اند)، نوع نگاهمان به آنها نگاه زیردستی نیست و نگاه حق و تکلیفی است. از باب اینکه تکلیف دارم به او امر بکنم، امر میکنم. از باب اینکه تکلیف دارم او را مؤاخذه و بازخواست بکنم، بازخواست میکنم. به همان میزان حق، با همان معیار حق، در همان چهارچوب حق. نه کمتر، نه بیشتر. یک کلمه هم حق ندارم اضافهتر بگویم و اینجاست که دیگر آن عظمت امیرالمؤمنین سلاماللهعلیه، اینجاست که کاملاً مدار حق میچرخد؛ بلکه حق بر مدار او میچرخد. تو روابطش هیچ چیزی جز حق نیست. همش بروز حق، رفتار بر مبنای حق است. این نکته اساسی کار است که ما هنگام قدرت خودمان را آزاد نبینیم و بر مدار قدرت رفتار نکنیم و قدرت بهمان حق ندهد؛ بلکه حق برایمان قدرت بیاورد که اگر این طور شد، اگر کسی نقدی به ما کرد، مثلاً در برابر ما عصیانی کرد، نافرمانی کرد، حرف ما را ولی حق با او بود، اینجا انسان بر مبنای حق اگر رفتارش را قرار داد، از آن آدم تشکر هم میکند، دست او را هم میبوسد؛ چون ملاک، حق است. و اینکه حق برای او قدرت میآورد، حق را باید تبعیت کرد. او دارد حق میگوید. حرفی که زده، درست است. البته معمولاً هواهای ما هم اثر نمیگذارد که حقی برای دیگران قائل بشویم.
خدا انشاءالله ما را از شر خودمان نجات بدهد و ما را اهل بکند و ما را اهل حق بکند. انشاءالله که اهل عمل به این روایات بشویم.
الحمدلله رب العالَمین.
در حال بارگذاری نظرات...