وحی خدا به انبیا درمورد غضب
آیا مهار غضب انسان موجب مهار غضب خدا میشود؟!
یاری رساندن خداوند به شرط مهار غضب
اگر کسی به انسان ظلم کرد، چه اقدامی کند؟!
درهنگام غضب چه کسی را باید یاد کنیم؟!
طلب مغفرت پیامبر برای چه بود؟
انتقام را باید به چه کسی واگذار کرد؟!
برای شخص ظالم دعا کنیم؟
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
فصل پنجاهوچهارم از کتاب «جهاد با نفس»: «باب وجوب یاد کردن خداوند هنگام خشم».
آل اباعبدالله (علیه السلام) فرمود: «اللّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَی بَعْضِ أَنبیَاءِ بَني آدَمَ: اذْکُرْني فِي غَضَبِكَ، أَذْکُرْکَ فِي غَضَبِی.»
خدای متعال به برخی از انبیای خودش وحی کرد که: «فرزند آدم، در غضبت مرا یاد کن، من هم در غضب خودم تو را یاد میکنم.» یعنی آنجایی که تو هم کمبودی داری، اوصافی داری که مستحق غضب است، من همانجا یاد میکنم، یاد میکنم این چشمپوشی تو را، که وقتی دیدی زمینه غضب بود و استحقاق غضب بود، غضبت را مهار کردی، من هم غضبم را مهار میکنم. یا غضب فعل خدا است، یادت میکنم موقع غضبم، وقتی که جای این است که من به تو غضب کنم، یاد تو هستم.
خوب، غضب خدای متعال سنگینترین و شدیدترین چیز است. اینکه خدای متعال انسان را یاد بکند و به انسان در آن لحظه رحم بکند، خیلی رحمت بزرگ و عنایت بزرگی است؛ «فِیمَنْ أُمَحِّقُ.» وقتی که غضب میکنم، یک جماعتی را دارم محو میکنم، نابود میکنم، به خاک سیاه مینشانم، تو را یاد میکنم و نگهت میدارم، حفظت میکنم و جدایت میکنم. «فارْضَ بِی مُنْتَصِراً رَاضِیاً، وَ بِي مُنْتَصِراً.»
نصرتکننده، یاریرسان، «فَإِنَّ انتِصَارِی لَكَ خَیرٌ مِنِ انتِصَارِكَ لِنَفْسِكَ.» اینکه من به تو یاری برسانم، حالا انتصار به معنی انتقام اینجا باشد یا به معنی یاری رساندن باشد، اینکه من این نصرت یا این انتقام را به تو برسانم، بهتر از این است که خودت برای خودت انتقام بگیری. خودت اقدام بکنی برای انتقام، آسیب زدن به آن کسی که به تو ظلم کرده، کار به من که برسد، خوب طبعاً خیلی متفاوت است تا اینکه انسان بخواهد این را انجام بدهد.
روایت بعدی این بخش اضافه کرده که: «وَ إِذَا ظُلِمْتَ بِمَظْلَمَةٍ، فَرُدَّهَا إِلَیَّ.» به من واگذار کن، نمیخواهد خودت اقدام کنی. دنبال این نباش که تقاص بگیری و آسیب بزنی به آن کسی که به تو ظلم کرده. به من واگذار کن، من برای تو انتقام میگیرم؛ «فَإِنَّ انتِصَارِی لَكَ خَیْرٌ مِنِ انتِصَارِكَ لِنَفْسِكَ.» انتقام من برای تو بهتر از انتقام تو برای خودت است.
روایت بعدی این باب از اسحاق بن عمار است که گفت: «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیهِ السَّلَامُ یقُولُ: إِنَّ فِی التَّورَاةِ مَکْتُوباً.» امام صادق (علیه السلام) فرمود که در تورات نوشته شده است: «یَا بْنَ آدَمَ، اذْکُرْنِی حِینَ تَغْضَبُ، أَذْکُرْکَ عِنْدَ غَضَبِی، فَلاَ أُمِحَقُكَ فِیمَنْ أُمِحَقُ.»
فرزند آدم، وقتی غضب میکنی، مرا یاد کن، من هم وقتی غضب میکنم، تو را یاد میکنم. در بین آنهایی که دارم نابودشان میکنم، تو را نابود نخواهم کرد و «وَ إِذَا ظُلِمْتَ بِمَظْلَمَةٍ، فَارْضَ انْتِصَارِی لَكَ.» وقتی ظلمی به تو کردند، مرا به عنوان منتقم راضی باش، به من واگذار کن، به من بسپار، من برایت انتقام میگیرم. چنین انتقام من برای تو بهتر از این است که خودت برای خودت انتقام بگیری.
البته حالا اینجاها هم وقتی که انسان واقعاً ظلمی است که مستحق انتقام است، نه آن ظلمی که مستحق عفو است. بسیاری از ظلمهایی که به ما میشود، مستحق عفو است، باید بگذریم. «الَّا تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ.» آنجا جایی است که انسان میگذرد، به شرط اینکه طرف را جری نکند برای اینکه راحتتر از این به بعد ظلم بکند یا به افراد دیگری ظلم بکند. یا از کسی یک ظلمی رخ داده و حالا یا عمداً یا سهواً، و طرف هم بنا ندارد به اینکه استمرار بهش داشته باشد، از جهلش است، از نادانیش است. همان که پیغمبر اکرم وقتی که این جماعت اذیتشان کردند و آزارشان کردند، عرض کردند که: «خدایا، این قوم من را ببخش، انَّهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ.» اینها نمیدانند، حالیشان نیست. سنگ انداختند به پیغمبر، پیامبر طلب مغفرت میکردند برای اینها و واگذار نمیکردند به خدا. که اگر واگذار میکردند، اینها نابود میشدند.
ظاهراً منظور این است که آنجایی که استحقاق انتقام هست، خودت دست به کار نشو. که عرض شد چند وقت پیش جوانی که گفت: «برادرخانم من تو زندگی من فلان کرد.» که آنجا مشخص بود که خودش مقصر است و دارد الکی میگوید. بعد گفت: «من پدرخانمش را جور کردم و دو نفر اجیر کردم که بریزند سرش و بگیرند بزنندش.» بهش گفتیم: «به خدا واگذار میکردی. اگر واقعاً بهت ظلم کرده بود، به خدا واگذار میکردی. چرا خودت اقدام کردی؟ آن هم همچین اقدامی؟ همچین انتقامی؟» اگر واقعاً در پی انتقام هستی، که این انتقام این شکلی است، ولی ظلم شخصی، انتقام اثر ضعف آن انتقام نسبت به ظلمی که به حق شده. که انسان هم وظایفی دارد طبعاً و باید انتقام را بگیرد. ولی همانجا هم باز به خدا واگذار کند. منافاتی ندارد بین اینکه انسان به خدا واگذار کند و اقدام هم بکند.
حالا یک وقت هستش که دیگر دستش از اقدام کوتاه است. آنجا خوب فقط واگذاری به خداست، مثل حضرت زهرا (سلام الله علیها) در ماجرای سقیفه و در ماجرای کربلا. واگذار کردن به خدا بود و انتقام را از خدا خواستن بود. یک وقت هستش که او هم میتواند انتقام بگیرد و مأمور به انتقام، مثل ماجرای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که خب ایشان منتقِمَند و انتقام میگیرند. در این حال، انتقام را هم به خدا سپردن قابل جمعاند با همدیگر.
یک وقت هم هستش که اصلاً جای انتقام نیست، مسئله شخصی است، مثل ماجرای مالک، یک کسی به او توهین کرده و رفت تو مسجد مشغول استغفار برای شخص شد. اینجا دعا میکنیم برای شخص که هدایت بشود، نه اینکه انتقام بخواهیم از خدا. مسائل شخصی، مگر اینکه دیگر روالی است و طرف برایش قاعده شده و به چنگ انداخته. یک وقتی کسی یک چیزی گفت، حالا یک توهینی کرد، حالا یک حقی هم از ما ضایع کرد. ولی وقتی کسی روالش این است و مستکبر، مستبد، دارد سوءاستفاده میکند، از نجابت ما درست استفاده میکند، از قدرت خودش دارد سوءاستفاده میکند، از اینکه من مراعات میکنم اوضاع و احوال او را. اینجا خب اگر واقعاً بنا به انتقام است، انسان به خدا واگذار کند، خودش اقدامی برای انتقام این شکلی نداشته باشد.
خب، این هم شد باب ۵۴ و باب ۵۴ هم تمام شد. تا ان شاء الله باب ۵۵ را هم فردا، فردا که دوشنبه است، پس فردا ان شاء الله باب ۵۵ را بخوانیم.
الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...