روایت امام صادق علیهالسلام
حسد جلوهای از عدم تقوای الهی
آیا حسد، سرکشی در برابر خداوند است؟
آیا فقر به کفر نزدیک است؟!
انواع فقر
کدام نوع فقر در معرض کفر است؟!
تسلیم خدا شدن مانع حسادت میشود.
پاسخ حق به کسانی که تقدیرشان را قبول ندارند.
با چه چیزی اشتباهات بخشیده میشود؟!
درد و درمان انسان ها در دنیا چیست؟!
شکست نفس…
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
«بسمالله الرحمن الرحیم»
داوود رقی از ابیعبدالله، امام صادق (علیه السلام)، روایت میکند که حضرت فرمودند: «اتق الله و لا یحسد بعضکم بعضا». تقوای الهی داشته باشید و هیچکدامتان نسبت به دیگری حسد نورزید.
حسد یک جلوهای از عدم تقواست، حاکی از عدم تقواست. تقوا آن حالتی است که انسان در برابر خدای متعال کنترل دارد، نفسش را مدیریت میکند، نفسش به سمت معصیت و تقابل با حضرت حق نمیرود، عصیان نمیکند و طغیان نمیکند. حسد هم طغیان و عصیان و سرکشی در برابر خدای متعال است؛ خروج از حریم بندگی، از قیود بندگی تجاوز کردن، پا توی حریم ممنوعه گذاشتن، پا را از گلیم بیشتر دراز کردن، برای خدا تعیین تکلیف کردن، اعتراض و انکار و شاخوشانه کشیدن برای خداست. اینها همه در حسد هست.
روایت بعدی از امام صادق (علیه السلام) است که فرمودند: «قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): کاد الفقر ان یکون کفرا و کاد الحسد ان یقلب القدر». فقر خیلی به کفر نزدیک است و حسد خیلی به غلبه بر قدر نزدیک است.
فقر به کفر نزدیک است یعنی چه؟ کفر یعنی چه؟ فقر یعنی چه؟ کفر یعنی بیاعتنایی و نادیده گرفتن؛ نادیده گرفتن چیزهایی که باید به آن توجه کرد. فقر یعنی چه؟ یعنی کمبود امکانات، آن زمینهها نباشد. حالا این بحث مفصلی دارد که «کفرا» به چه معناست؟ یعنی اگر کسی فقیر بود، دیگر کافر باشد؟ حرفی نیست، رواست کافر باشد؟ توجیه دارد؟ اتفاقاً معمولاً فقرا به ایمان نزدیکترند، افراد دارا بیشتر طغیان میکنند. آن چیزی که آدم در بیرون میبیند، تدیّن همیشه بیشتر و بهتر است تا بالای شهر.
پس چرا فقر زمینهساز کفر و بیاعتنایی است؟ خصوصاً وقتی که امور اصلی آدم برآورده نشود، آن نیاز وقتی شدید میشود و انسان در اضطرار و گرفتاری قرار میگیرد، آنجا نزدیک است که به خاطر رفع نیازش، دیگر دست به هر اقدامی بزند؛ نیازی که نیاز ابتدایی و ضروری باشد. فقر یعنی کمرشکن. فقر یعنی حالتی که ستون فقرات کسی شکسته است؛ حالا چه فقر عاطفی باشد، چه فقر مادی باشد، فقر فکری و فرهنگی باشد، فقر در سلامت باشد. فقر عاطفی نزدیک است که آدم را به هر چیزی بکشاند.
(روز زن را تبریک عرض میکنیم خدمت همه خواهران عزیز و محترم، روز مادر، روز زن.)
خانمی که واقعاً در حد ضروریات و ابتداییات یک زندگی مورد محبت واقع نمیشود، علاقه به او نشان داده نمیشود، نزدیک است که به کفر کشیده شود، نزدیک است که برای رفع نیاز دست به هر اقدامی بزند، به هر کسی رو بیاورد. آن دختری که این شکلی است، همینطور؛ آن زنی که این شکلی است، همینطور. آن دیگر آن کفه و کف است که دیگر انسان واقعاً کارد به استخوانش میرسد؛ نه اینکه حالا یکم اگر وضع مالیمان به تلاطم کشیده شد و جنس گران شد و یک کمی مثلاً اوضاع مالی به هم ریخت، خب دیگر الان همه باید کافر شویم، کفر موجه است. نخیر. اینها. خدای متعال یکی از ابتلاعاتی که ما را میکند، همین فقر است. فقر در خیلی از موارد حتی سبب رشد معنوی انسان میشود. در روایات هم هست: فقر میدانم، نگاه میکنم، میبینم این الان جز فقر، چیزی درستش نمیکند، گرفتار فقرش میکند. البته به این معنا نیست که به صورت اولیه چیز خوبی باشد و همدیگر را توصیه بکنیم به فقر یا جامعه را سوق بدهیم به سمت فقر. ابداً و به خیر. ولی گاهی شرایط به نحوی میشود که انسان مبتلا میشود و این هم خیر است و انسانها رشد میکنند.
اتفاقاً آن فقری که دیگر واقعاً کارد به استخوان میرسد و انسان هیچ قدرت قیام، یعنی برای هیچ نیازی دیگر قدرت قیام ندارد و هیچ نیازی را نمیتواند برآورده کند، اینجا دیگر این فقر در مرز کفر است و در آن حالت دیگر انسان به اضطرار که برسد، بعید نیست که ماها چون ضعیفیم و ضعفمان هم هست، چون ضعیفیم، در آن موقعیت که قرار میگیریم، دیگر بیاحترام میشویم به حقایق و وظیفه و تکلیف و خواست خدا و آن چیزی که رواست انجام بدهیم. این است که فقر نزدیک به کفر است و حسادت هم نزدیک به غلبه بر قدر است.
قدر، تقدیرات الهی و اندازههایی است که خدای متعال گرفته است. حسد این شکلی است. اینجا فرقش با فقر این است که فقر خودساخته نیست و انسان دچار میشود، ولی حسد خودساخته است؛ انسان خودش، خودش را به حسد میاندازد. لااقل در بروز حسد، حالا اگر بگوییم قلبش طبیعی است و از اختیار انسان خارج است، به هر حال انسان از بچگی همچین روحیاتی در خودش میبیند، حسادت و اینها را؛ ولی از وقتی که دیگر انسان عاقل میشود و به فهم میرسد و میفهمد، میتواند مهارش بکند، کنترلش بکند، لااقل بروزش ندهد، لااقل رفتار مبتنی بر حسد نشان ندهد.
این رفتارها و این غلبه بر قدر، همچون کفر به قدر، طغیان به قدر است. قدر الهی و تقدیر انسان گویی قبول ندارد این اندازههایی که گرفته شده است. چرا من آنقدر و او آنقدر؟ مگر من چه کم دارم؟ همه همسنهای من ازدواج کردهاند، او را ببین، او را ببین، او را ببین، چرا من نباید ازدواج کنم؟ چرا من ندارم؟ چرا من فلان؟ چرا او فلان؟ چرا اینجور؟ چرا آنجور؟ همهاش چرا چرا؟ و این روحیهای است که انسان تسلیم خدای متعال نیست. اینها خروج از حریم عبودیت است. اگر کسی تقدیر مرا کافر است و قبول ندارد، «فللت مثل الهً غیری». از آن روایت: کم اگر کسی این را بفهمد، باید چه سر به بیابان میگذارند؟ فرمود: اگر قبول ندارید که من برایتان تقدیر کردم، بروید برای خودتان یک خدا پیدا کنید. من همینم. عجیب نیست؟ من که خودمو تابع تو نمیکنم که. من که بنده نمیشوم. من خدایم. قبول نداری؟ برو برای خودت. من هرچه میکنم بر اساس حق است. هرچه میکنم بر اساس خیر است. مشکل از تو است که نمیخواهی تن بدهی.
اگر تن بدهد انسان، آن وقت میبینی چه برکاتی، چه الطافی، چه خیری؟ نوع البته برمیگردد به گناه خودمان و اشتباهاتی که کردیم و خدای متعال به این هوشیار و بیدار کناد و برگردیم و اصلاح کنیم. لذا با استغفار اکثر مشکلات، بلکه همه مشکلات برطرف میشود، با استغفار. استغفار واقعی که انکسار درش باشد، انسان بگردد و پیداکند مشکلش را، عیبش را، ضعفش را، کاستیاش را. از استغفار لسانی شروع کند، به زبان بگوید تا کمکم دل کشیده شود به این سمت و کمکم دل تصدیق بکند این را که من اشتباه و کم گذاشتهام، خطا کردهام و تصمیم به اصلاح بگیرد. آن وقتی که تصمیم به اصلاح میگیرد، خدای متعال هم اوضاع را عوض میکند.
«الا اخبرکم ردائکم و دعاکم». پیامبر فرمود: بگویم دردتان و درمانتان را؟ یک کلمه: «دعاکم الذنوبائکم الاستغفار». دردتان گناه است، درمان در استغفار است. مشکلاتتان با استغفار حل میشود؛ استغفار درمانی برای همه مشکلات. همه مشکلات با استغفار است؛ استغفار واقعی، استغفاری که توش کشف گناه و اشتباه باشد و اصلاحش باشد، آن انکسار و شکستگی و اصلاح و تصمیم بر عوض کردن مسیر. آنجا خدای متعال هم اوضاع را عوض میکند. دیگر با سروصدا و طغیان و جیغ و داد و اعتراض و گله و اینها چیزی حل نمیشود. به خودمان برگردیم، خود شکن، خودت را بشکن، خودت را اصلاح کن، به این و آن کار نداشته باش. ما خودمان را حق میدانیم، سر خدا داد و بیداد میکنیم، خدا اشتباه میکند. ما که درستیم. مشکلات من به همین برمیگردد. تا این از این روحیه و حال برنگردیم، درست نمیشود.
لذا مشکل حسادت به این ور قضیه است؛ به این نادیده گرفتن قدر و طغیان در برابر قدر خدا. انشاءالله مارا از این آسیبها و این مشکلات نجات دهد و به الطاف بیکرانش انشاءالله توفیق دهد و به آبروی حضرت زهرای مرضیه (سلام الله علیها) با رحمت و فضل بیکرانش دست ما را بگیرد. انشاءالله «الحمدلله رب العالمین».
در حال بارگذاری نظرات...