روایت امام صادق علیهالسلام در خصوص حسد
آفتهای دین
خدشهدار شدن ذات دین با حسد
حسادت تقابل با حق
معنای جهاد با نفس
عبودیت ،گوهر دین واصل دین
از دست رفتن کارایی دین با عجب، حسد و فخر
توجه به نقایص و عیوب خود، راه درمان عجب
افزایش سرعت سیر با نبود حسادت در انسان
خاموش شدن آتش عشق الهی با عجب، حسد و فخر
دعا یا مدح در حق یک فرد؟!ا
مراقبه عامل از بین بردن عیب
استمرار برمراقبه، رمز سعادت
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. قال ابوعبدالله علیه السلام: "آفة الدین، الحسد والعُجب، والفَخر."
امام صادق علیه السلام فرمودند: "آفت دین سه چیز است." آفت دین، وقتی گفته میشود، مثل آفت درخت است؛ یعنی چیزی که رخنه میکند در آن ساختار، و آسیب میزند به آن ساختار، و از کارایی میاندازد، از بهرهدهی میاندازد، کارکرد یک چیزی را از بین میبرد. دین دیگر کارکردی ندارد با این سه تا چیز، دیگر بهرهای برای کسی ندارد. با این سه تا چیز، ذات دین، گوهر دین، چیزی است که توسط این سه چیز آسیب میبیند، خدشهدار میشود.
اولش "حسد" است، "حسادت". حسادت، نوعی تقابل با حضرت حق است. تقابل با تقدیر الهی. دین همهاش تسلیم بودن است، همهاش بندگی است، همهاش عبودیت است، همهاش توجه به خدای متعال است. حسادت، همهاش توجه به مادیات و دنیا و عَنانیت، سهمخواهی از خدا و گلهمندی و نارضایتی و شکوه و عصبانیت از خدای متعال است. رضا اولین چیزی که آفت دین است، حسد است.
دومیش "عُجب" است. خوددوستی، خودخواهی، خودبینی، خودشیفتگی. این هم با ذات دین منافات دارد؛ برای اینکه دین همهاش به این است که انسان روی خودش پا بگذارد. جهاد با نفس: از خود گذشتن، از خود پایینی؛ «توهمی دنیایی مستقل از خدا». «آن خود فقیر محتاج قدوسی ربانی الهی، نَفختُ فیه مِن روحی» –عالم بالایی- آن چیز خوبی است، چیز بدی نیست. «علیکم انفسکم» فرموده که بهش سفت بچسبید، ازش جدا نشوید. آن معرفت بهشت، معرفتالله. این نفس اماره را باید کوبید، باید به سرش زد. «انما هی نفسی اَروضُها بِالتَقوا» (امیرالمومنین): "این نفس من است که ریاضتش میدهم با تقوا." این را باید ریاضتش داد، تو سرش زد، باید بهش امان نداد، باید بهش فرصت نداد. خدا کمک کند. اوج آن حالتی است که انسان به این نفس پایینی علاقهمند، مستغرق و شیفته است. به این نسبت میدهد کارها را. این را کار میداند، به این راضی است، از این خوشش میآید. "من کتاب نوشتم، من نماز خواندم، من صدقه دادم." حالا گاهی به امور معنوی، گاهی بدتر از این، عجب به امور مادی است: "من خوشگلم، من خوشصدام، من پولدارم، من بزرگزادهام." که این دیگر بدتر از آن یکی هم هست. حسب و نسب. "من خانهام کجاست؟ زندگی من کجاست؟ ماشین من چیست؟ ساعت من چقدر قیمتش است؟ لباس من برند است." اگر به خودی خود نگاه کنیم، میشود عجب. اگر در قیاس با دیگری نگاه کنیم، میشود کِبر. "ساعت من از ساعت تو بهتر است، لباس من از لباس تو قشنگتر است." آفت دین است. دین که گُهرش عبودیت و خضوع و خشوع و تسلیم و "هیچی و نیستی" در برابر حضرت حق است، اینها میآید خرابش میکند. یک پوستهای از دین هم میماند: نماز و مسجد و هیئت و روضه و منبر و... مثل بیچارهای مثل بندهای حرف هم میزند، وراجی هم میکند. خبری نیست. چرا؟ به خاطر عجب. چرا؟ به خاطر حسد. چرا؟ به خاطر فخر که سومیاش است؛ "و الفخر." صبح تا شب هم حرف میزند. ظاهرش هم این است که روایت میخوانم.
خدا رحمت کند مرحوم آیتالله یعقوبی میفرمود که: "بعضی خدا خدا کردنها، خودِ خود گفتن است. من من کردن است. بعضی من من گفتنها، خدا خدا گفتن است." امیرالمومنین میفرماید: "من اَرَاکُم، اَریکُم الله". (کسی که خدا را به تو نشان دهد.) یک وقت هم بنده میگویم: "خدا، خدای من." این "من من کردن" است. خودم را دارم نشان میدهم، خودم را دارم عرضه میکنم، به عرصه میآورم. اینها آفت دین است. دین کاراییاش را از دست میدهد. وقتی دین کاراییاش از دست داد، وقتی نماز هم کارایی ندارد، روزه هم کارایی ندارد، حج هم کارایی ندارد، درس خواندن آدم هم کارایی ندارد، انفاق و صدقه هم کارایی ندارد، میگوییم: "چرا ما بهره نمیبریم؟ چرا اثر نمیبینیم؟" به خاطر همین است، آفت خورده است. آفت حسد خورده است، آفت عجب خورده است، که خصوصاً این عجب حالا حالاها ما درگیرشیم و خلاصی ازش خیلی سخت است؛ چون خودمان خودمان را دوست داریم. روی خودمان نمیتوانیم پا بگذاریم؛ چون خودمانیم، چون همه چیز را به خاطر خودمان میخواهیم. نماز و روزه را به خاطر خودمان میخواهیم. حالا چطور بگوییم که روی خودم پا بگذارم؟ سقف یک انفاقی که میکنم، خوشحالم. حالا یک وقت آدم خوشحال است از عنایت خدای متعال، آن اشکال ندارد. یک وقت هم آدم از خودش خوشحال است: "چه کاری کردم! عجب کاری بود!" عجب همین است: "عجب کاری بود!"
راه درمانش همانطور که گفتند این است که دائماً انسان به نقایص و عیوبش توجه داشته باشد. ما معمولاً توجهمان به عیوب دیگران است. سخنرانی اگر میشنویم، سریع تطبیق میکنیم. "اینجا اینو میگه، ها! اونو میگه، اونو میگه." جایی مطلبی میخوانیم: "این مال فلانیهاست." یا تو ذهنمان میآید، یا برایش حالا مثلاً ارسال میکنیم، یا تو گروه میزنیم که بخونه. همهاش مشغول دیگرانیم، از خودمان غافلیم. عیوب دیگران به چشممان میآید. عیوب خودمان هم وقتی در دیگران ببینیم، به چشممان میآید. تازه همانش هم معمولاً عیبی است که خودمان داریم و در دیگری میبینیم، به چشممان میآید. باز بدیاش را در او میبینیم. باز حاضر نیستیم اقرار کنیم که خودم این را دارم و بد است. مال خودم را توجیه میکنم، مال او را بد میدانم. اینها آفت دین است. اینها باعث میشود که بهره ما از دین کم بشود. اثری نمیبینیم از این اعمال. بدون اینها، خدا رحمت کند مرحوم آیتالله شجاعی میفرمود که: "اگر کسی حسد نداشته باشد، یک شبه راه هزار ساله را میرود." با کمترین عبادت، با یک زیارت عاشورا خواندن، با یک «یا حسین» گفتن، با یک ذکر صلوات، با دو رکعت نماز، با یک نافله، آثاری میبیند، برکاتی میبیند. این آفتها نمیگذارد ما بهرهمند بشویم. این حسد، این عجب، این فخر، فخرفروشی، افتخار به چیزهای توهمی. افتخار کردن به خودم، به ماشینم، به اینکه شوهرم کیست، بچهام کیست، برادرم کیست، بابام کیست، فلانی فامیل ماست. فامیل دور رئیسجمهور، این فامیل نزدیک نمیدانم رئیس مجلس، این فامیل فلانه. این احساسات خاصی که در سینه آدم یک بادی میافتد، این بادی که تو سینه آدم میافتد، که هر صدای اینها یک بادی توش است، یک آتشی توش است یا یک بادی توش است. این آتش و این باد با آن گوهر دین منافات دارد. گوهر دین آتش عشق الهی است. این سه تا یا آتشیاند که نمیگذارند آن آتش فعال بشود، یا بادیاند که آن آتش را... باد به غبغبمان میافتد. عجب همین است دیگر. میافتد. "عجب سخنرانی، عجب حرفی، عجب کلاسی."
لذا خیلی هم باید پرهیز کرد از اینکه هم خودمان، هم دیگران درشان این را بخواهیم ایجاد بکنیم. این مدح و ثنا و اینها را نسبت به دیگران نباید داشت. ماها ضعیفیم و این حالی که، این وضعی که بخواهیم نسبت به دیگران مدح و ثنا و اینها داشته باشیم، تو چشمشان... این چیز خوبی نیست. چیز بدی است. و از دو حال خارج نیست: یا آن آدم، آدم اهل مراقبهای است یا اهل مراقبه نیست. یا اگر اهل مراقبه نیست که با این حرفها خراب میشود، بنده خدا. اگر اهل مراقبه است که هی زحمتش بیشتر میشود، هی مبارزهاش بیشتر میشود و کارش سختتر میشود. اگر بنا داریم از کسی حالا به هر نحوی، به هر دلیلی، به خاطر اینکه احساس دین میکنیم، احساس علاقه میکنیم اینها را، حالا جلوی طرف که میرسی مدح و ثنا و تشکر و محبت و یا گاهی هم عبارات مبالغهآمیز، به جای اینها تو خلوت دعایش کنیم. تو خلوت دعایش کنیم. حالا البته خب بعضی از اساتید و اینها حکایتشان فرق میکند، اینها جایگاهشان فرق، جنس اینها. بعضی از آن اساتید بزرگ. ولی امثال بنده و امثال ما که ضعیفیم، هزار و یک مشکل داریم، اینها برایمان آسیب است. اوضاع خرابمان را خرابتر میکند. نباید این باد را دمید که آسیب میبیند شخص. یک وقتی کسی کامل رها شده، آن دیگر فرق میکند. آن هم باز خوشش نمیآید از مدح و ثنا و این حرفها. و بهترین محبت و اینها هم این وقتها همان گوش دادن به حرف این بزرگان، اطاعت اینهاست. خیلی با خم و راست شدن ماه چیزی عوض نمیشود، نظر آنها هم جلب نمیشود. همین که حرفشان را گوش بدهیم، این بهترین راه است.
فخر، فخرفروشی، همین حالت افتخار میکنم به فالوورهایم و اینکه فلانی شاگرد من است و کتابم کتاب سال شده و در مورد کتاب دیگران این را گفتند و فلانی از طرفدارهای ماست و فلانی آرزویش است ما را ببیند و اینها، همهاش آسیب میزند به ما. با عبادت هم لزوماً اینها از بین نمیرود. با مراقبه از بین میرود، با توجه. توجه به عیوب، توجه به نقایص، کمبودهایمان، مشکلاتمان. نفس میدان نمیدهد برای توجه به عیوب. پس میزند، تو سر آدم میزند. اگر آدم بخواهد عیبی را در او پیدا کند و به رویش بیاورد، نفس قبول نمیکند، نفس توجیه میکند، نفس پس میزند، لگد میزند. استمرار میخواهد، دوام بر این توجه به صورت دائمی و همیشگی و همه جا. آدم به ضعفش توجه داشته باشد. خدای متعال هم که ضعفهای ما را جلو چشممان قرار داده؛ یا به طور عام یا به طور خاص. اینها را اگر توجه بهش داشته باشیم، همین که بنده میبینم خشمم را نمیتوانم کنترل کنم، مثلاً همین که میبینم چشمم را نمیتوانم کنترل کنم، زبانم را نمیتوانم کنترل کنم. زبان قشنگ محسوس است برایم دیگر. آدم میشود دو ساعت با یکی حرف بزند، یک دونه غیبت نکند؟ یک دونه نیش نزند؟ میشود؟ سراغ داریم کسی را این جور باشد؟ همین اگر بهش توجه داشته باشیم، خیلی حالم عوض میشود. خدا ان شاء الله کمک کند و به ما این عنایت را بفرماید که بتوانیم تغییر و تحولی در احوالمان ایجاد بکنیم و در این ایامی که در پیش داریم و ماه رجب که در پیش است، ان شاء الله حال و روز ما هم تغییر بکند. والحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...