روایت امام صادق علیهالسلام
ریشههای کفر
حرص مذموم در زمینه مادی و سیری ناپذیری آن
خود برتربینی؛ ریشه کفر
حدیث طلایی امام رضا علیهالسلام
دردی که از امتهای گذشته به ما سرایت کرده است.
سراسر عشق بودن حقیقت دین
از هر چه غیر اوست، متنفر باش!!
بغضی که فرع برعشق الهی باشد، خوب است.
به خدا وصل باش.
حسد، نتیجه گسست ها درجامعه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. امام صادق (علیه السلام) فرمودهاند: «اُصولُ الکُفرِ ثَلاثَةٌ: اَلحِرصُ وَالاستِکْبارُ وَالحَسَدُ». ریشههای کفر سه چیز است: حرص، استکبار و حسادت. آن چیزهایی که انسان را به کفر میکشاند، این سه تاست:
یکی حرص و تمایل شدیدی که انسان سیری ندارد، قانع نمیشود. اینها باعث میشود که انسان از حق و حقیقت رو برگرداند. این حرص، حرص دنیایی است، یعنی تمایل به عالم ماده و سیریناپذیری در این عالم. نیازهای انسان ابتدائاً، آنی که برای انسان قابل درک است، قابل فهم است، از نیاز، همین نیازهای مادی است، همۀ نیازهای دنیایی است. اینجا انسان احساس سیری نمیکند و دائماً این احساس نیاز او هی بیشتر و بیشتر میشود. اول یه خانۀ اجارهای احساس نیاز میکند، رو میآورد، تأمین میشود. یه خانۀ از خودش میخواهد. خانۀ ۵۰ متری میخواهد، بعد ۷۰ متری، بعد ۱۰۰ متری، بعد ۱۵۰ متری، بعد محله بالا، بعد یه ویلایی در شمال میخواهد، یک ویلایی در جنوب میخواهد، یا خانهای برای بچهاش میخواهد. یه ماشین میخواهد، دو ماشین میخواهد، ۵ تا ماشین میخواهد. یه کارخانه میخواهد، دو تا کارخانه میخواهد، ۱۰ تا کارخانه میخواهد و این تمام نمیشود. این توسعه مادی، این باعث میشود که هیچوقت او نیازهای اصیل و واقعی و ملکوتی خودش را رو نیاورد و متوجه آنها نشود. میشود کفر.
دومش هم استکبار، تکبر. اینکه خودش را برتر میبیند از دیگران. این هم زمینهساز همین است. طبعاً تن نمیدهد به ولایت کسی، تن نمیدهد به تربیت کسی. به هر استادی که برسد، یک عیبی، یک ایرادی، یک اشکالی در او میبیند. به جهتی خودش را از او بهتر میبیند؛ هوش خودش را، استعداد خودش را، معنویت خودش را، بیان خودش را، کلام خودش را. به هر جهتی خودش را برتر میبیند، باعث میشود که از هیچ استادی بهرهمند نمیشود. هیچوقت شاگرد نمیشود، هیچوقت تربیت نمیشود، هیچوقت تن نمیدهد به کسی. آنی که خودش را درست میبیند، سالم میبیند، خوب میبیند، برتر میبیند، هیچوقت خودش را نیازمند به تربیت و اصلاح نمیبیند. نمیشود که! همیشه در همین تاریکیها و ظلمات و رذایل و پلیدیهای باطنی خودش میماند که نوعاً هم اینها با جهل مرکب همراه است و توهمی دارد نسبت به خودش که دارد درست میرود، بهحق کارهایش درست است. او خوب است بقیه بدند، بقیه مشکل دارند.
و سومیش هم حسادت. این حالتی که نمیتواند فضیلتی و کمالی و امکانی را و نعمتی را در دیگری ببیند، این هم باعث میشود که از حق رو برمیگرداند، نمیتواند تسلیم بشود و سرناسازگاری پیدا میکند با حقیقت و دعوایش میشود با خدا. از اون حالت ایمان و تسلیم خارج میشود و طغیان میکند. این سه تا ریشههای کفر است.
روایت بعد: «عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا علیه السلام عَنْ آبائه علیهم السلام». روایت از آقا و مولایم، امام رئوف، علی بن موسی الرضا (علیه السلام). آوای ایشان که حدیث سلسله الذهب را میرسانند به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، پیامبر فرمودند: «دَبَّ إِلَیکُمْ دَاءُ الْأُمَمِ قَبْلَکُمُ: الْبَغْضَاءُ وَالحَسَدُ». میفرماید که آن درد امتهای قبل از خودتان به شما هم سرایت کرده، جنبیده. "«دبّ»" حالت جنبیدن، "«دابه»" را به جنبنده میگویند. دابه به سمت شما جنبیده و آمده، به شما هم رسیده، سرایت کرده. در واقع به شما هم رسیده. اون درد امتهای قبلی چه بود؟ یکی "«بغضاء»" بود، یکی حسادت بود.
"«بغضاء»" حالت دشمنی. خب، خدای متعال اساساً دینش را بر پایه محبت بنا کرده، بر پایه عشق. خود خدا هم از جنس عشق، بلکه خدا حقیقت عشق، به تعبیری که برخی عرفا دارند، خدای متعال حقیقت او عشق محض است و همه دین او هم عشق است. «هَل الدِینُ إِلّا الحُبِّ». و بغض و نفرت هم فرع بر این عشق و محبت است. در واقع اون عشق است که تعیین میکند انسان از چی (متن ناقص: متن این قسمت مفهوم نیست). عشق به خدای متعال باعث میشود که انسان نفرت پیدا بکند از غیر خدا، از ضد خدا، از هر چیزی که حجاب و مانع میشود برای ارتباط با خدا، برای اتصال با خدا. خب، پس در فرع این عشق چیز خوبی است، ولی معمولاً این بغضایی که میآید چیست؟ این بغضاء برعکس است. این بغضاء فرع بر عشق قلابی و دروغین و توهمی است. عشق انسان به خودش، به هوای نفس، به نفس اماره، عشق انسان به دنیا، عشق انسان به گناه، عشق انسان به طغیان. آنوقت هر کسی که مانع این علاقهها بشود، منفور میشود، مبغوض میشود. انبیا مبغوضاند، اولیا مبغوضاند، وعاظ و ناصحین مبغوضاند، مسجد و محراب و منبر و آخوند و مرگ، اینها همه مبغوضاند و انسانهای دیگر هم از جهت اینکه مانعاند برای رسیدن من به شهواتم، مبغوضاند یا انسانهایی که در این عالم ماده بهرهمندیهایی دارند، سهم من در برخورداریام کم میشود.
حسادت یک بخشیش همین است دیگر. حالا یه وقتهایی من ندارم و دیگری دارد. یه وقتهایی من هم دارم، او اگر داشته باشد سهم من کم میشود. من هم بچهدارم، بچۀ من هم محبوب مثلاً پدر خانم و مادر خانم است، بر فرض اگر برادر خانم من هم بچهدار بشود یا خواهر خانم من بچهدار بشود، این بچههای من دیگر از اون سکه خودشان درمیآیند، از اون رونق خودشان درمیآیند. الان به این واسطه من خلاصه سوارم. بچههای او که بیایند، بچههای من از دور خارج میشوند. رضا دوست ندارم بچهدار شدن آنها را. این هم میشود حسادت، از این جهت که او دارد، من ندارم، نه از این جهت که منم سهمم کم میشود. و این هم نشئت میگیرد از بغضاء، از همان نفرت و بغض، از همین که انسان عشقش، عشق سالم و صالح و تربیتشده و نورانی نیست. یک عشق توهمی است. عشق به مالکیت مطلقه، عشق به اینکه بدون اینکه کسی مانعش باشد، همیشه سوار باشد، همیشه امیر باشد، همیشه نفر اول باشد، همیشه در کانون توجه باشد. این علاقهمندیها و نتیجهاش میشود این نفرتها و کینهها و بغضها و در نتیجه این حسادتها هم اینجا شکل میگیرد.
این بغضایی که گفته شده، همین است. شیطان هم همه سیستمش و نظامش مبتنی بر همین است. میخواهد بین شماها کینه و نفرت بیندازد. نظام شیطانی و فعالیت شیطانی بر محور کندن آدمها از همدیگر و گسست ارتباطی و علاقهای بین اینهاست که این گسست منجر میشود به گسست از حق، گسست از ایمان، گسست از عوالم غیب و عوالم ملکوتی. خدای متعال برعکس میخواهد انسان را، اینها را هی، گسستها را پر کند و هی به همدیگر متصل کند، به واسطۀ این اتصال به عالم غیب، به ملکوت متصل بشوند، به خدا متصل بشوند. «یَدُ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ»، دست خدا با جماعت است و شیطان میخواهد این جماعتها را هی متفرق بکند و «قُلُوبُهُمْ شَتَّی»، دلها از هم جدا و رمیده بشود و هر کسی به یک سمت، به تفرقه و تکثر و تشدد کشیده بشوند. در نتیجه از حق دور بشوند. این گسست که آمد، آنوقت نتایجی دارد. یکی از آن نتایج حسادت است که هر کسی خودش را میبیند و خودش را میخواهد و موقعیت خودش برایش مطلوب است. دیگر در مورد دیگران یا بیخیال است، یا بلکه اصلاً رویکردش هم منفی است نسبت به تنعم اینها، بهرهمندی اینها را با چشم رقابت نگاه میکند به دیگران و بهرهمندی آنها را عدم برخورد و بهرهمندی خودش میبیند. آیا باعث میشود که تمایل ندارد به اینکه دیگران دارا بشوند و داشته باشند؟ این میشود حسادت. خدا انشاءالله ما را از حسادت، از رذایل، در امان بدارد. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...