روایت امام صادق علیه السلام
نه چیزی که از امت پیامبر برداشته میشود.
حسد، فال بدزدن و اندیشه بد درمورد خلقت
حدیث از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در مورد حسد
تکلیف ما لا یطاق محال نیست.
آنچه طاقت فرسا باشد، از سر رحمت رفع میشود.
میزان طاقت به میزان ظرفیت بشر
صرف فال بد اثری ندارد.
سوءظن، منشا فال بد
طایر انسان، اعمال انسان است.
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسمالله الرحمن الرحیم. باب ۵۶: برخی از خصلتهایی که مورد عفو و بخشش قرار گرفتهاند.
در تتمهی بحث حسادت، سه روایت داریم در مورد اینکه خدای متعال این را مورد عفو قرار داده است. «عن ابی عبدالله علیهالسّلام قال: قال رسول الله صلیالله علیه و آله». از امام صادق (ع) حضرت فرمودند، پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «رُفِعَ عَنْ أمّتی تِسعَةُ اشیاء». بزرگان هم بحث کردند؛ مرحوم شیخ انصاری هم در توضیح این روایت بحث کردهاند. فرمود: از امت من نُه چیز – آثارش در واقع – رفع شده است. تکویناً که رفع نشده؛ چون هست، یعنی اثر ندارد؛ یعنی آن آثار سوء مترتب نمیشود بر افراد امت.
اوّلیش «الخَطَأَ»؛ اشتباه است. اگر اثری، کار خطایی را انجام دهند، آثار سوء بار نمیشود. چیزی فکر میکنند و انجام میدهند. بعد معلوم میشود که اینطور نبوده.
«وَ النّسیانَ»؛ فراموشی است. فراموش میکنند. فراموش میکنند که روزه دارند، چیزی میخورد. این اثر مترتب نمیشود.
«وَ مَا أُکْرِهُوا عَلَیْهِ»؛ چیزی که به آن اکراه میشوند، وادار میشوند به کاری، اثری مترتب نمیشود.
«وَ مَا لَا یَعْلَمُونَ»؛ چیزی که علم ندارند. تکلیف ندارند بابت چیزی که نمیدانند.
«وَ مَا لَا یُطیقُونَ»؛ چیزی که طاقت ندارند. تکلیفی بابتش ندارند.
«وَ مَا اضْطُرُّوا اِلَیْهِ»؛ چیزی که اضطرار به آن پیدا کردند. اینجا هم تکلیفی ندارد.
«وَ الْحَسَدَ»؛ نسبت به حسد هم عقوبتی ندارد. منظور حسدی است که در باطن جاریست، هنوز به مرحلهی عمل و فعل نرسیده. کأنّه خدای متعال مورد عفو قرار داده است با رحمت خودش این مقداری که بههرحال خلجانات قلبی و باطنی که این مطلب رفت و برگشت میکند توی دل، یه جوری میشود دل آدم. چون میدانسته انسان بههرحال ضعیف است و این حسادت هم از همان بچگی در انسان هست. از بچههای بسیار کوچک هم شما این را میبینید که حسودی میکند. بچهی بزرگتر میآید بغل مادر مینشیند، این بچهی کوچکتر صدایش درمیآید. لذا اصل اولیه را بر عقوبت قرار نداده در حسادت، مگر حسادت به یک حدی برسد و به یک بروز خاصی برسد؛ آنجا عقوبت مترتب میشود.
«وَ الطِّيَرَةَ»؛ فال بد زدن را هم خدای متعال اثر بد مترتب نمیکند.
«وَ التَّفَكُّرَ فِی الْوَسْوَسَةِ فِی الْخَلْقِ مَا لَمْ یُتَقَوَّلْ بِهِ». حالا این «مَا لَمْ يُتَقَوَّلْ بِهِ» مال سه تای آخر است یا فقط مال آخری است؟ شاید به هر سهتاش بشود خورد. تا وقتی که به زبان نیاورند، یعنی حسد را به زبان نیاورند، فال بد را به زبان نیاورند، تفکر در وسوسه در خلق و اندیشههای بدی که در مورد مخلوقات و خلقت الهی دارند، اینها را در مورد انسانها دارند چه در مورد بقیهی موجودات عالم؛ تفکری که بههرحال میآید تو ذهن آدم، افکار نسبت به اینها تا وقتی به زبان نیاورده، خدای متعال عقوبتی ندارد.
حدیث بعدی از پیامبر اکرم (ص) است. اینجا چهار تا را فرمودند: «رُفِعَ عَنْ اُمَّتِی أربَعَ خِصال». از امت من چهار خصلت برداشته شده است: «الخَطَأَ» یکی همین خطا، «وَ النِّسْیَانَ» فراموشی، «وَ مَا أُکْرِهُوا عَلَیْهِ» چیزی که بهش اکراه میشوند، وادار میشوند، «وَ مَا لَمْ یُطِیقُوا» چیزی که فوق طاقتشان باشد. «وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ» این همان آیه است که فرمود: «رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا» خدایا اگر ما فراموش کردیم، ما را مؤاخذه نکن. اگر خطا کردیم، ما را مؤاخذه نکن. «رَبَّنَا وَ لَا تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا» پروردگارا بر ما چیزی را تحمیل نکن، «کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِنَا». تو امتهای قبل اینطور بود که امور سنگین و دشواری بعضاً برشان تکلیف میشد. مثل آنها نه؛ محمولات تکلیف سنگین نکن. «وَ لَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ»؛ چیزی هم که طاقت نداریم بر ما تحمیل نکن. حالا بحثهایی است که میگویند تکلیف بما لایطاق محال است، ولی از این آیه ظاهراً برداشت میشود که نه، محال نیست. قبیح نیست. اگر محال و قبیح بود که دعایش معنا نداشت. چیزی که طاقت نداریم. طاقت معنا و شأن متفاوتی دارد. گاهی تو همین کلمه، اشتراک لفظی باعث مغالطه میشود. بههرحال چیزی که انسان طاقتفرساست برایش، یا اصلاً هیچ توانی برایش ندارد. طاقتفرساست، تاحدی میتواند، ولی دیگر خیلی بهش فشار میآید و از حد طاقتش خارج میشود. قبحی بود مولا تکلیف بکند اینها را. ولی از اثر رحمتش، خدای متعال حداقل نسبت به امت آخرالزمان این را رفع کرده و این آیه را خواندند: «اِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ». که این هم میشود همان بحث اکراه؛ که این اصلاً به کاری وادار کردند ولی دلش مطمئن به ایمان بود. این هم چیزی مترتب برش نیست.
و حدیث آخر این باب: «عن ابی عبدالله علّیه السّلام قال: قال رسول الله صلّی الله علیه و آله». تعبیر «وَضَعَ» وزن دارد. وضع شده، از امت من پایین گذاشتند انگار نه خصلت: خطا، فراموشی، آنچه نمیدانند، آنچه طاقت ندارند، آنچه اضطرار دارند، آنچه اکراه، فال بد، وسوسه در تفکر در خلق، و حسادت. که اینجا میبینید که این بحث «ظاهر نشدن به زبان» را بعد از حسادت آورد که عرض شد ظاهراً همان سه تای آخر منظور است. این هم یک شاهدی است برایش. میفرماید که حسادت تا وقتی که به زبان یا دست بروز پیدا نکرده – یعنی در اقدام کسی بروز پیدا نکرده، حسادت در گفتار کسی بروز پیدا نکرده – این را هم خدای متعال قرار داده و اثری بر آن مترتب نیست.
بله، حالا «أُمِّرَاتٌ لَنَّا بِهِ» میتواند ظرفیتهای متفاوت افراد شود. یعنی برخی افراد هستند که ظرف بالا است، برای آنها فوق طاقت نیست. برای ماها که ظرفیتمان پایین است. در مورد نماز، بعضی روایات حکایتی این شکلی دارد که خدای متعال اول روزی صد رکعت نماز واجب کرد و همینطور کم شد، کم شد، کم شد به ۱۷. واجب بود، هم میخواندند. بعضی از بزرگان شبانهروزی هزار رکعت نماز میخواندند. آنها میخواندند، برای ما میشود فوق طاقت.
فال بد هم که اثرش منتفی شده، اثری ندارد. یعنی به صرف اینکه ما فال بد بزنیم، اثری مترتب نمیشود که بخواهد یک واقعهی بد شود یا اینکه اگر در دلمان از یک پدیدهای برداشت شوم کردیم. صرف اینکه در دل همچین برداشتی کردی، معصیت به حساب نمیآید. ولی اگر به زبان آوردیم، آنجاست که حالا حکم مترتب میشود؛ که مثلاً بگوییم آقا پرندهی فلان شکل اینطور است، بدشگون، بدقدم، بددست! دستت سبک یا دستت سنگین است. میگوید فلانی آمد از من خرید کرد، دستش سنگین بود. فلانی عقد ما را خواند، توش خیر و برکتی نبود. خب، اینها همش توهمات است دیگر. از کجا اینها را میگویی؟ همش سوءظن. «طَائِرُکُم مَعَکُم» فرمود: طائرت با خودت است. به این و آن تیره نزن. فال بد را به خودت بزن. همش از اعمال خودت است. این دستش سنگین بود و آن قدمش سنگین بود. این چه میدانم عقدی که برای ما خواند، آمد نداشت. تو این آدم آمد ندارد و این آدم آمد دارد و اینها چیست؟ خودت را برو درست کن. خودت هستی که آمد نداری. «طَائِرُکُم مَعَکُم»؛ طیارهات با خودت است، گردن خودت است، احوال خودت است. اینهاست که دارد برای تو جذب و دفع انجام میدهد. حالا به قول امروزیها، انرژیهای مثبت و انرژیهای منفی که اعمال تو در انرژی مثبت و انرژی منفی جذب و دفع میکند. کارهای خوب بکنی، خوبیها را جذب میکنی. کارهای بد بکنی، بدیها را جذب میکنی، خوبیها را دفع میکنی؛ علت رویدادها در واقع. ما فال بد به این و آن میزنیم که مثلاً یک اثر فلان روز است و یک اثر فلان لباس و اثر فلان رنگ. و هر وقت رنگ فلان میپوشم، این شکلی میشود. هر وقت مثلاً اول صبح فلانی را میبینم، بعد در آن روز آن شکلی میشود. اینها تا وقتی به زبان نیامده، اشکال ندارد؛ یعنی اثرات بدش مترتب نمیشود. ولی اگر به زبان آمد، آنجا دیگر بحث حساب و کتابش مطرح میشود.
این هم از این روایت و باب ۵۶ هم تمام شد تا انشاءالله برسیم باب ۵۷ که بحث تعصب است که آن هم باب مهمی است و انشاءالله از فردا آغاز خواهیم کرد.
الحمدلله ربالعالمین.
در حال بارگذاری نظرات...