روایت امام صادق علیهالسلام
پافشاری برمسائل ظاهری بدون استدلال
تعصب در آمدن از ایمان
ابلیس، نماد تعصب
تعصب برخانواده، همکیشان بدون دلیل
پایبندی به شئون ظاهری درتعصب
پایبندی به حق ولو برعلیه خود وخانواده!!
محوریت برغیر حق، عامل سقوط
حق دارای شئون مختلف است.
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
**بسم الله الرحمن الرحیم**
**باب ۵۷: حرمت تعصب درباره امور ناحق**
عن ابی عبدالله علیه السلام قال: «من تعصب او تعصب له فقط خلء ربقت الایمان من عنوقه.»
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «اگر کسی تعصب داشته باشد یا برایش تعصب ورزیده شود، این ریسمان ایمان را از گردن خودش باز کرده است.»
تعصب، همان حالت تعلق بیمنطق به یک جریان یا یک جناح است. تعصب یعنی تعلقی که برآمده از یک سری شئون خیالی است؛ مثلاً «همشهری ماست، من کاری ندارم به اینکه این حق است یا حق نیست، به او تعلق دارم، از او دفاع میکنم و حمایت میکنم چون همشهری ماست، چون مال خانواده ماست، از قوم ماست، از عشیره ماست.» بر این حساب، انسان بر مسائل و مشخصات ظاهری پافشاری میکند و بنا ندارد که تابع برهان و استدلال و حق و اینها باشد. کاری به استدلال و اینها ندارد، صرفاً به خاطر اینکه مجموعه ما، رفقای ما، دوستان ما، همکیشان ما، هممسلکان ما یک چیزی را گفتهاند، به پشتوانه همین، انسان یک چیزی را میپذیرد. این از ایمان درآمدن است.
ایمان یعنی محوریت حق، یعنی تابع حق بودن، یعنی حقپرستی. در تعصب، انسان اهل حقپرستی نیست. کار ندارد حق چیست و ناحق چیست. نگاه میکند به همان مشخصات ظاهری، مثل ابلیس که در سجده نگاه کرد به مشخصات ظاهری خودش را از جنس آتش دید و آدم را از جنس خاک دید. تعصب ورزید نسبت به جنس خودش، تعلقش به این جنس بود، تعلقش به آتش بود، نه به حق. کار نداشت حق چیست، کار نداشت چه چیزی محبوب و مرضی خداست. نگاه به همان خاصیتها و نشانههای ظاهری کرد و آنها را معیار قرار داد.
بعضی امور بسیاری وجود دارد که اینگونه به آنها تعصب ورزیده میشود. فرض بفرمایید: «بنده موافق فلسفه، مخالف فلسفه؛ کاری هم ندارم به برهان و استدلال و حرف حق و اینها. در یک خانهای بزرگ شدهام که از اول مخالفت با این حرفها بوده است. در یک شهری بودهام، در یک مدرسهای بودهام که با این مسائل مخالفت میشده است.» به همان حساب مخالفت میکنم؛ کاری هم ندارم شما برهانت چیست، یا همکیشان من، هممسلکان من و دوستان من برهانشان چیست. چون این همتیمیهای ما، رفقای ما، هممسلکان ما اینجور میگویند، ما هم میگوییم. حالا میگویند فلسفه خوب است، دیگر مطلقاً دفاع میکنیم. میگویند بد است، میگوییم بد است و مطلقاً دفاع میکنیم.
اگر کسی همسرش را کُشت، نگاه میکنی که مال کدام جناح است. اگر میشود او را از جناح رقیب به حساب آورد، تو سرش میزنی. اگر جناح خودمان باشد، حمایتش میکنیم. مال جناح خودمان باشد، میگوییم: «هیچی نگو. من و تو هم در معرض لغزشیم، ممکن است خدایی ناکرده یک روزی همچین عملی از ما سر زند.» اگر از جناح مقابل باشد، میگوییم: «اینها تبعات مذهب و خشونتهای مذهبی و غیرتورزی و این حرفهاست.»
این ذات و نفس قضیه تعصب است. نفس این قضیه این است که وزنی که به امور میدهد بابت حقانیتشان نیست. اول یک سنجشها و فیلترهای خودساخته و فیلترهای در واقع برآمده از این منافع گذاشته برایش، بعد نمره میدهد به قضیه. در ایمان، منافع را کنار میگذارد، به خود آن قضیه نمره میدهد، بعد میپذیرد. حالا میخواهد مطابق با منافع پیش برود و دربیاید یا بخواهد منافعش نباشد.
در ماجرای هواپیمای اوکراینی، رهبر معظم انقلاب فرمودند که: «این را اعلام کنید، با مردم صادق باشید.» «النجات فی الصدق.» خوب، معمولاً اینجوری نیست؛ این رویه نیست، این روش نیست که آدم اینجور وقتها بیاید صادقانه صحبت بکند و قضیه را، آنچه معلوم شده و مکشوف شده است، صادقانه مطرح کند. معمولاً ماها میسنجیم ببینیم منافع اینجا به کدام ور میچربد و منافع را مد نظر قرار میدهیم. ولی وقتی که حق معیار و ملاک باشد، انسان از ظواهر منافع و شئون اعتباری ظاهری خودش دست برمیدارد. در تعصب، انسان به این شئون اعتباری و ظاهری پایبند است و او نمیخواهد خراب بکند، روی این نمیخواهد پا بگذارد. مصرّ بر این است که: «اگر اینطور باشد، رفقایم ناراحت میشوند. همجناح ما آسیب میبیند. جناح آنها تقویت میشود. این حرف را اگر بزنم، به نفع آن جناح میشود. این را اگر بگویم، به نفع این جناح میشود.» نفع این جناح را باید ملاک قرار دهم، نفع نبردنِ آن جناح را باید ملاک قرار دهم. آدم منصف تابع حق است، البته سیاستمدار هم هست. سعی میکند در عین تابع حق بودن، سواری به باطل هم ندهد و باطل را تقویت هم نکند. ولی این به معنای این نیستش که شاخص حق را منافع خودش و منافع گروه و حزب و جناح و اینهایش قرار دهد.
تعصب این است. تعصب این است که امری را که به خانواده ما برمیگردد بپذیریم. فرمود: «حق را تابع باش، ولو علی انفسکم او الاولادین.» ولو ضرر خودت باشد، ضرر پدر و مادرت باشد، ضرر نزدیکانت باشد. بعضی وقتها آدم شاهد یک قضیهای است، بخواهد شهادت دهد، برای پدر و مادرش بد میشود، برای برادر و خواهرش بد میشود. خوب، اینجا چه کار باید بکند؟ اینجا باید پدر و مادرش را بچسبد؟ نه، اینجا باید حق را بچسبد، ولو خویشان او، نزدیکان او، فرزند او متضرر شوند. تابع حق باشد.
چقدر ما در این مملکت دیدیم افرادی که محورشان خانوادهشان بود، تا سطح قائممقام رهبری. ما کسانی را داشتیم و به خاطر همین جدا شدند، به خاطر همین سقوط کردند، چون معیار برایشان حق نبود، معیار برایشان خویشان و نزدیکان بود. مستند «قائممقام» را دوستان حتماً دیدهاند، اگر ندیدهاند ببینند. مستند بسیار زیبا یی است که چطور آن شخصی که بعد از امام، گزینه اصلی رهبری مملکت به حساب میآمد، او به خاطر تعصب به برادر دامادش، روبروی امام و نظام و همهچیز درآمد. در مستند میگوید که به او گفتیم: «تو که میدانی خود قضیه اینطور است.» میگفت که: «نه، من تو خانه تحت فشارم از خانواده.» حالا چه کسی بوده آن عضو خانواده که ایشان را تحت فشار قرار میداده؟ فشار باعث میشده که ایشان موضع بگیرد و حمایت بکند. تا حتی اعترافات خود آن مجرم را که خودش مجرم بود و دوربین به تصویر کشید و اعتراف کرد، جرائم او یکییکی لو رفت، سلاحهایی که پنهان کرده بود در زمین، قتلهایی که انجام داده بودند، همه را اعتراف کرد. در این حال باز این شخصیت از او حمایت کرد.
خوب، این را مقایسه کنید با روحیه بسیاری از بزرگان در این انقلاب، مثل حضرت آیتالله جنتی (دامت برکاته). ایشان نذر میکند روزه بگیرد، فرزندی که از او جزو منافقین شده است، سزای اعمالش برسد و سزای کارش را ببیند. آیتالله محمدی گیلانی حکم اعدام فرزندش را خودش صادر میکند. خوب، اینها یک چیزی میگویند و یک چیزی میشنویم. یا برخی از عزیزان در دوران خود ما که حالا اسم نمیخواهیم بیاوریم، چون فرزندان اینها به حمدالله چند وقت است که فضاشان عوض شده، از ساکنان بااخلاص اهلبیت و عزیزانی که در دفاع مقدس از پیشقراولان بودند و بسیار تأثیرگذار بودند بر رزمندهها. در یک دورانی که حالا فرزندشان دچار انحرافاتی شده بود، صریحاً آمدند از رسمیترین تریبونها اعلام کردند، تبری کردند از فرزندشان. الحمدلله، به لطف خدا، مدتی است بعد از شهادت حاج قاسم، به برکت این خون مطهر، تحولاتی حاصل شده و فرزند ایشان هم فضاش عوض شده است، الحمدلله. انشاءالله که خدا همه ما را ثابتقدم بکند تا آخر.
خوب، شما میبینید این میشود محوریت حق: پا گذاشتن روی خودم، روی بچه خودم. نه، من تابع اینم؛ هر چه میخواهد بشود، بشود. حق این است. «من باید طرف بچهام باشم، به من چه که حق با کیست!» میگوید: «نه، من طرف حقم. تو هم اگر کج بگذاری، از تو هم دست برمیدارد.»
این حقی که گفته میشود، البته شئون و شعب مختلفی دارد. حالا به مناسبت چند دقیقهای نکتهای عرض میکنم، انشاءالله توجه بیشتری بکنیم. ما تابع حقیم، تابع حجتیم. در پیشگاه الهی باید حجت داشته باشیم. امام زمان فرمودند: «فقهایی که ما امورشان را به اینها واگذار کردیم، در زمان غیبت، با آن شاخصها، اینها حجت خدا بر شما هستند. من هم حجتم بر اینها. اگر اینها را انکار کنید، ما را انکار کردید.» «من رد علیهم فقد رد علینا.» کسی اینها را رد بکند، ما را رد کرده است.
خوب، از بارزترین مصادیق این فقها در طول تاریخ، حضرت امام (رحمت الله علیه) بود. بعد از ایشان، رهبر معظم انقلاب، حجت ما هستند. خوب، اگر انسان تابع حق و تابع حجت باشد، تابع رهبر دانا و حکیم و بصیر و دانشمند، بیهوای نفس، زیرک که فریب نمیخورد، فریب نزدیکترین دوستانش را نخورده و نمیخورد. کسی که دوست و دشمن از بصیرت و ذکاوت و دوراندیشی او در تعجباند. خوب، نسبت به قضیه گاهی نگاه مثبت دارند، گاهی نگاه منفی دارند. ممکن است برای بنده و شما هم با تحلیلهای علمی و تازه اگر تحلیل علمی و استدلال ی باشد، تحلیلهای تخیلی نباشد، با منطق موجود درنیاید و ایشان اصرار بر یک قضیه دارند، اصرار بر نهادینهشدن یک فرهنگی دارند، اصرار بر فراگیر شدن یک عملی در جامعه دارند. وقتی که اینطور است، دیگر حجت تمام است.
حالا بنده نمیخواهم وارد مصادیق بشوم که باز معرکه آرا بشود و تمام وقتمان بخواهد به این بحث بگذرد. ولی مواضع رهبر انقلاب نسبت به خیلی از امور، خصوصاً در این دوران کرونا، مواضع شفافی است و هرچه پیش رفت، شفافتر شد. همه این حرفها و مواضع و استدلال ایشان را خبر دارند و میشنوند، از این طرف و آن طرف.
حالا بنده خودم تا به حال از واکسن کرونا استفاده نکردم، بنا به شرایطی، برای اینکه واقعاً بین متخصصین هم اختلاف نظر هست. نه متخصصین طب مدرن و طب اسلامی؛ طب اسلامی به هر حال نه آن هم بابت اینکه حالا مثلاً چون اینها میگویند یا آنها میگویند، چون به هر حال خیلیهایش ریشههایی دارد در روایات ما و خیلیهایش هم مجرب است، تجربه شده است. مال یک روز و دو روز و این نسل و آن نسل هم نیست، از سابق همیشه بوده و هست. همین اثرات درمانی مثلاً بخورات که متأسفانه امروز خیلی از آن غافلیم، عطرها، عرض کنم عود و مسائلی از این قبیل بسیار اثرگذار است و متأسفانه غافلیم. خوب، اینها نکات خوب و درستی است. استفاده هم میکنیم. طب سنتی و طب مدرن، هر کدامشان بر اساس نکات درست و دقیق و تجربهشده، مورد اعتناست.
خوب، یک عده از این طرف تعصب دارند، یک عده از آن طرف تعصب دارند. یک عده طب مدرن ولاغیر را میپذیرند و با دیده تحقیر و تمسخر نگاه میکنند به طب اسلامی. یک عده طب اسلامی یا سنتی ولاغیر را میپذیرند و با نگاه جاسوسی و صهیونیستی و نفوذ و اینها نگاه میکنند به طب مدرن. و در نهایت میگویند: «دیگر با استدلال اینها، رهبر انقلاب هم بازیخورده جاسوسها و اسرائیلیان است.» پناه بر خدا از این همه حماقت. پناه بر خدا. مصرّ هم هستند. حالا چه آن طرف و این طرف فرقی نمیکند. بعد حالا استدلال هم میآورند، مثلاً: «تو بحث تحدید نسل گول خوردید، باز میخواهید ما را گول بزنید؟» خوب آخه آدم یک کم فکر کن روی حرفت. اینی که تو داری میگویی، اگر این بوده و رهبری گول خورده، او از ولایت ساقط است. بعد تو با کدام استدلالی داری میگویی که گول خورده، فریبش دادهاند؟
کتاب «رساله نکاحیه» آقای تهرانی که ایشان اواسط دهه ۷۰ از دنیا رفته و کتاب او مال اوایل دهه ۷۰ است. آنجا به صراحت میآید میگوید که رهبر انقلاب مخالفاند با قضیه تحدید نسل. نقل میکند ماجرا را در رساله نکاحیه. از همان ابتدا ایشان مخالف بودند و در دهه ۷۰ شما هیچ سخنرانی عمومی از رهبر انقلاب نمیبینید که مردم را تشویق بکنن به تحدید نسل. دولت مصرّ بوده بر یک قضیه، از جهاتی هم در یک محدودهای اصل کار خوب بوده. بعد دیگر در مسیر اجرا، طور دیگری اجرا کردند، بعداً هم رهبری هشدار دادند بعد از چند سال و مصرّ بودند. بعد اینور قضیه آخه این چه ربطی به این ماجرا دارد که از اول رهبری با نگاه مثبت نگاه کردند، بعد دیگر با صراحت آمدند چند بار گفتند که: «من واکسن زدم و دوز سومم را زدم.»
حالا بنده خودم اینجا اعلام میکنم، بنده واقعاً دیگر حجتی ندارم در قضیه واکسن نزدنم. خودم لااقل برای خودم دارم میگویم، هر کی هر چه میخواهد بگوید، بگوید. و تا به حال هم نزده بودم و قصد نداشتم که بزنم و خدمت شما عرض کنم که برای اینکه جایگزین داشتم برایش. ولی این بیان رهبری که حالا با این تأکید مطرح فرمودند، بنده به عنوان مقلد رهبر انقلاب، یک جایی باید نشان بدهیم دیگر، کار خوب. اگر قرار باشد که بنده هم همان باشم با اسم انقلابیگری و ولایت فقیه و اینها، خوب چه فرقی میکند؟
رهبر انقلاب میگفتند: «من به مذاکره خوشبین نیستم.» میگفتش که این موضع جای خوشبینی نیست. بدبینی نیست. خوب رهبر انقلاب میگویند: «من به پزشک مدرن و حرف اطبا اعتماد میکنم.» بگوییم: «نه، اینجا جای اعتماد نیست.» خوب این چه فرقی کرد؟ بنده اینجا خودم به صراحت و صادق انه اعلام میکنم که امروز انشاءالله میروم و واکسن میزنم، اگر واکسن ایرانی باشد. عرض کنم که اگر هم بمیرم، هم به امر رهبری میمیرم، یعنی چیزی ی که میدانستم رضایت رهبری در آن هست و حجت دارم برایش. و اگر هم بنا بر عرض کنم که آسیب دیدن بود، خوب ایشان تا حالا با این سه دوز واکسنی که زده بودند، بعد از دوز آسیب اول، هی میگفتند: «الان اینطور میشود، الان آنطور میشود، الان رهبری آنطور میشود، الان هم فلان میشود.» هیچی هم نشد. سه تا واکسن هم زدند و به حمدالله هیچی هم نشد. انشاءالله خدا طول عمر هم به ایشان بدهد تا روز پایانی بنده. لااقل خودم دیگر بیحجتم در این قضیه.
بله، تفاوت دوز سوم با دوز اول و دوم در چیزی نیست. تفاوت صراحت ایشان بعد از ۱۰ بار است. که اگر قرار است کسی حالیاش بشود، دیگر باز بعد ۱۰ بار گفتن باید حالیاش بشود. اگر هم قرار نیست حالیاش بشود، که حالیاش نمیشود. بعد صد بار هم حالیاش نمیشود. تفاوتی در دوز اول و دوم و سوم و صدم و اینها نیست. تفاوت این است که حرف را یک بار میزند. اگر قرار است که کسی به کسی یک چیزی بفهماند، اگر قرار است ایشان عرض کنم که، و امثال بنده، یک چیزی را بگوید، اگر قرار طبق رضایت ایشان به عنوان حجت شرعی و الهی خودمان، حجتی که امام زمان برای ما قرار داده است، و در صدق و صفا و عقلانیت و منطق و بیهوا بودن ایشان اگر ما شکی نداریم که نداریم و حاضریم جانمان را تقدیمشان بکنیم به امر ایشان، اگر قرار است اینطور باشد، دیگر یک حرف را یک بار میزند.
تا به حالش میگفتیم: «خوب نه، فرمایشات رهبری بر اساس همان فضای کلی دارند ترسیم میکنند.» ولی این نحوه بیان دیگر جای شک و شبهه نمیگذارد، یعنی بنده وقتی دیروز پیامک آمد و آن را خواندم، گفتم دیگر حرفی نمیگذارد برای گفتن. این نحوه بیان ایشان که: «توصیهها را گوش بدهید و بنده هم به هر حال اینها را امر ارشادی به همینی که به عنوان مسیر معمول فهمیده میشود میدهم. ولی این بیان به این نحو که گوش بدهید، من خودم گوش میدهم و من هم سه تا بر اساس این گوش دادم، سه دوز واکسن زدم.» خوب، یعنی چه؟ یعنی اینکه شما حرف دکترها را گوش بدهید. «واکسن نزنید؟» «توصیه به شما میکنم، شما هم گوش بدهید. منم گوش دادم و واکسن زدم.»
ببینید، اگر کسی یک کمی صغری کبری چیدن را آشنا باشد با نحوه بیان ایشان، روی مصالحی به هر حال حالا امر به آن نحو نمیکنند، ولی دیگر اگر احکام تابع مصالح و مفاسد است و قرار است ما حجت داشته باشیم، لااقل دیگر بنده از الان حجتی برای خودم احساس نمیکنم. و به هر حال هر چه شد، ما لااقل حجت داریم. اینور قضیه هر چه شد، حجت داریم. آنور قضیه اگر چیزی شد، حجت نداریم.
از دیشب بنده بعد از مدتها ماسک زدم. شاید شش ماهی بود، فکر میکنم پنج شش ماه بود که ماسک نزده بودم. و ایشان توصیه که کردند، حالا باز برخی بیان میکنند و میگویند: «آقا، این نمیدانم اینطور میشود و آنطور میشود، نمیدانم نفست برمیگردد.» این هم همان است دیگر. حالا مثل این میماند که بگوییم آقا ما سوریه بریم، اینطور میشد. همان جملهای که حاج قاسم میفرمود: «یک عده از تو خود فرماندهها برگشته بودند، گفته بودند ما برای چی باید پاشیم بریم سوریه، از بشار اسد دفاع بکنیم؟» تعبیر ایشان این بود که: «بدن دست گرفتن.» «برای چی باید بریم از یک دیکتاتور حمایت کنیم؟» تعبیری بود که حاج قاسم به کار بردند. نقل قولی بود که ایشان میفرمود در جلسات. برخی فرماندهها برایشان سوال بود. بعد از امر رهبری که: «برید سوریه.» آنها چه کار کردند؟ آنها رفتند، جانشان را گذاشتند، به قول خودشان برای دفاع از یک دیکتاتور، به امر رهبری. آثارش را دیدید. دیدید که چقدر این حرف درست بود و این تحلیل، تحلیل دقیقی بود. ما باید میرفتیم از سوریه دفاع میکردیم. بحث از یک فرد نبود. با همه چیزهایی که به ظاهر با منطق و فکر ما جور در نمیآمد. این مرد بزرگ چیزی که دیده بود، فراتر از همه بود و در واقع همه اینها را لحاظ کرده بود.
خوب، حالا چطور میشود که این مرد بزرگ در آن زمینهها اینقدر قشنگ نقشههای دشمن را خوانده، ولی اینجا چهار تا صهیونیست دورش را گرفتند، هر چه میگویند گوش میدهد؟ یک کمی آدم عقل داشته باشد، واقعاً قیاس به نفس نکند. رهبری را با خودش مقایسه نکند. این مرد حکیم بزرگی که بزرگان در عظمت این شخص متحیرند، عظمت علمی، عظمت ادراکی، فهم این مرد، عظمت شخصیتی، عظمت معنوی، در طهارت این مرد، در قداست این مرد. بروید بخوانید تعابیر امثال علامه حسنزاده را در مورد ایشان و دیگران را. خوب، ما چطور آنجاها فرمان میبریم، اینجاها که میرسیم خر خودمان را میرانیم؟ این اگر تعصب است، به باب تعصب رسیدیم دیگر. فرمود: «اگر کسی تعصب نشان بدهد، این ربقه ایمان را از گردن خودش باز کرده است.»
جای تعصب نیست. اگر قرار بر محور حق و حجت عمل بکنیم، لااقل این طرف حجت داریم. حالا او را هم اگر با خودشان مقایسه میکنند، انشاءالله که حجت دارم. بنده در مورد خودم دارم عرض میکنم. بنده تا این لحظه احساس میکردم که حجتی دارم در این قضیه. الان دیگر احساس حجت نمیکنم. البته چند وقت قبلاً هم اقدام کردیم ما برای واکسن. واکسن «فخرا» را میخواستیم بزنیم و عرض کنم که یک کمی چون واکسن فخرا در قم نبود، باید کرج میرفتیم میزدیم. ثبت نام هم کردیم، رفتیم کرج. بعد آن روز کمی ناخوش شد حالم، گفتند نزنید. ولی حالا دیگر حالا واکسنهای جایگزین ایرانی را انشاءالله اقدام میکنیم و به هر حال این هم باشد امری که مورد رضایت نائب امام زمان باشد انشاءالله و انشاءالله مورد رضایت امام زمان باشد و مورد رضایت خدا باشد و انشاءالله حجتی باشد و خدای متعال به همین بهانه انشاءالله دست ما را بگیرد و ما را عاقبتبهخیر کند.
والله، والله، والله، از مهمترین شئون عاقبتبهخیری، رابطه قلبی داشتن با این حکیمی است که امروز سکاندار انقلاب است و این از اموری است که در قیامت خواهیم فهمید. این جمله حاج قاسم سلیمانی بر دل و جان ما میکوبیم و انشاءالله تابع هستیم. انشاءالله به دعای این شهدای عزیز و امثال حاج قاسم، ما هم عاقبتبهخیر بشویم و در این مسیر انشاءالله بتوانیم قدم برداریم و انشاءالله که دعای رهبر عزیز انقلاب هم پشت سر ما باشد و انشاءالله لبخند رضایت ولیعصر (ارواحنا فداه) هم انشاءالله شامل حالمان بشود.
و الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...