روایت امام صادق علیهالسلام در مورد تعصب
کیفر خردلی تعصب در قلب
حشر متعصبین با اعراب جاهلی
اسلام، معیار حقانیت
تعصب براساس جنسیت و نژاد
وسعت ابعاد تعصب
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
عن ابی عبدالله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: "من کان فی قلبه حَبَةٌ من خردلٍ من عصبیهٍ، حشره الله یوم القیامة مع اعراب الجاهلیة."
روز میلاد آقا و مولامون، میوه دل امام رضا (علیه السلام)، امام جواد (سلام الله علیه) است. همه مباحثاتی که امروز هست، اگر در پیشگاه فضل و کرم و رحمت الهی ثوابی دارد، هدیه میکنیم محضر آقا امام جواد (علیه السلام) تا انشاءالله حضرت هم توجه کریمانهای در این ماه رجب به ما داشته باشد.
حدیث اول از امام صادق (علیه السلام) از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل میکند: فرمودند هرکس که در قلبش یک حبهای از خردل - یک دانه خردل، خردل دانهای بسیار ریز و بسیار کوچک است - گفتند کمترین واحد مقیاس به حساب میآید، کمترین واحد اندازهگیری و کمترین مقیاس برای چیزی. منظور آن کمترین حد، حالا مثلاً شاید به امروزش بشود اپسیلون، یک اپسیلون. مثلاً اگر در قلبی عصبیت باشد، تعصب باشد، خدا این را روز قیامت با اعراب جاهلیت مبعوث میکند و بحثش و حشرش با اینها خواهد بود که حاکی از این است که در دنیا هم با اینها بوده باطناً، معلوم نبوده، آنجا باطنش معلوم میشود. اعراب جاهلیت که نماد تعصبورزی، لجاجت و یکدندگی و معیارهای ناحق و اینها هستند. این آدم هم با آنها محشور میشود.
تعصب این شکلی است: انسان به جای اینکه مبنایش را حق بگذارد و تابع حق باشد، یک سری پیشفرضهای سری، ساختههای ذهنی بر اساس یک سری علاقهها برای خودش دارد. به اینها پایبند است: حزبش، جناحش، تیمش، استادش، رفیقش، بچهاش، همسرش، نژادش، شهرش. هرکدام دایره بسیار وسیعی است. پایبندی به اینها دارد. این میشود تعصب و باطناً این آدم جاهل و جزو اعراب جاهلیت است.
اسلام آمد که ما تابع حق بشویم، معیارهایمان حق بشود، بر اساس حقانیت انتخاب کنیم، بر اساس حقانیت دل ببندیم، بر اساس حقانیت دل بکنیم. آن چیزی که حق است، بر محور آن بچرخیم.
یک وقتی نه، انسان به حق کار ندارد، این کار دارد که اینجا بچه او کدام طرف است. تعصب است، دیگر! وقتی که مثلاً دختر بنده یا پسر بنده میآید از همسرش گله میکند، با همسرش اختلاف دارد، بنده بررسی نکنم حق با کیست؟ خوب ببینید این یک نمونه چقدر در ماها رایج است. در خوبخوبهایمان هست، چه برسد به غیرخوبمان. کار ندارم به اینکه حق را میگوید یا حق را نمیگوید، حق را بشنوم، حق با فرزند من است یا با همسرش؟ بدون هیچ تعصبی، بدون هیچ پیشفرضی بررسی کنم کدامشان درست میگوید. این میشود حقگرایی، ولی ماها غالباً چکار میکنیم؟ ما غالباً طرف بچهمان را میگیریم. بعضاً توی این مشاورهها دیده میشود بچه سر تا پا تقصیر است، سر تا پا تقصیر است. مادر طرف بچهاش را گرفته، پدر طرف بچهاش را گرفته است. یکمی اگر عادلانه - که چه عرض کنم - یکمی اگر عاقلانه نگاه کنند، تشخیص میدهند اینجا حق با کیست. بعضی وقتها هم نه، در بعضیها دیده میشود، در مواردی به حق، به حق طرف عروسش را میگیرد، حتی تا جایی که به پشتوانه عروسش با بچه خودش دچار چالش میشود، دچار اختلاف میشود و تذکر میدهد، حتی قهر میکند. مثلاً، اینها نمونههایی است از تعصب و تحقق حقگرایی.
تعصب کار ندارد به اینکه حق با کیست: بچهام است؛ یعنی تو میگویی من طرف بچه خودم را نگیرم؟ یعنی تو میگویی من بچه خودم را ول کنم؟ بیا تو نمونههای دیگر. حرف که میزنی نوعاً شکلی است. خانمها طرف خانمها را میگیرند، آقایون طرف آقایون را میگیرند. کسی کار ندارد اینجا حق چیست که این هم متأسفانه خیلی رایج است. تا یک روایت میخوانی، تکلیفی از خانمها را گفت، سریع میگویند که شما که همیشه طرف آقایونید! پس خانمها چیست؟ پس اگر اینطور است، آنطور است. اگر احساسات هم که گاهی غلبه دارد متأسفانه، سریع حرفهایی که هیچ مبنا و برهان و پایهای ندارد، بیشتر طرف را از حق دور میکند. مخصوصاً خانمها خیلی زود و سریع اینجور وقتها دچار چالش میشوند، فاصله میگیرند از حق. همان میزان که لطافت باطنی اینها، اینها را میکشد به سمت حق، زودتر میآید به حق، به سمت حق، این تعصبها و هیجانات هم زودتر اینها را از حق دور میکند، مگر افرادی که تربیت شدند و خودشان را ساختند و خودشان کار کردند که اینجا واقعاً نگاه میکنند حق با کیست، حق چیست. تعصبورزیهایی که به جنسیت خودش نگاه میکند، طرف جنس خودش را میگیرد. این هم خیلی رایج است، این هم تعصب است دیگر، تعصب بر اساس جنسیت، تعصب بر اساس نژاد. فیلم به صورت ناخودآگاه طرف همشهریش، طرف فامیلش، طرف هممیهنش، وقتی جاهایی که اقلیت میشوند، مولوی - کمک - حمایتها بیشتر است. انسان نگاه کند حق چیست. بله، مظلوم هم واقع میشود; برای اینکه دیگران تعصب میورزند، دیگران میگویند بچه خودت را ول کردی رفتی طرف یک غریبه را گرفتی مثلاً. خوب معمولاً همیشه طرفداران حق در اقلیتند. و یک بحث، بحث انتخاب حق است که این سخت است. یک بحث، بحث پایداری بر حق است که این سختتر است. "تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ". هم انسان توصیه به حق بکند، هم توصیه به صبر بکند؛ برای اینکه بعد که حق را خاص انتخاب بکند، تازه الان وقت صبر است، تازه اول مصیبت است. حالا تو بر اساس حق میخواهی عمل کنی، تعصب به خرج ندهی، دیگران با تو چاک - چه کار - که نمیکنند. صداهایی که بلند میشود، مخالفتها و متلکها، آزارها و فشارها و همه اینها با هم.
ابعاد تعصب هم خیلی وسیع است. میشود خود عزیزانم در این موضوع کار بکنند. مصادیقی که میبینند، دو نمونهاش اینها بود: طرف بچه خودش را میگیرد، طرف جنسیت خودش را میگیرد. حالا موارد دیگر: طرف، عرض کنم که نژاد خودش را میگیرد، طرف، خدمت شما عرض کنم که مسلک و مرام و طیف سیاسی و طیف فکری خودش را میگیرد. خاستگاههایی معمولاً ماها داریم، وابستگیهایی داریم به یک سری گروهها و جناحها و مجموعهها و اینها. معمولاً به صورت ناخودآگاه و اولیه طرف اینها را میگیریم و کشش به سمت اینها داریم، حرف از اینها گوش میدهیم و نگاه میکنیم در مسائل مختلف اینها چه موضعی میگیرند، بعد به همان موضعی که اینها میگیرند پایبندیم. اگر چیزی باشد که با حرف اینها و موضع اینها جور در نیاید، به صورت اولیه گارد داریم، مخالفت داریم. خوب، اینها همه حاکی از این است که ما تعقلمان معمولاً ضعیف است. کمتر خودمان فکر میکنیم، کمتر استدلال داریم، کمتر حجت داریم. میشود چشممان به دهان این و آن است، نگاه میکنیم که بقیه چی میگویند. این بقیهمان هم دیگر دایرهاش خیلی وسیع است. اینها میشود همهاش تعصب.
یک نمونهاش همین. بله، محیط کار طرف. کسی را میگیریم که هوایمان را دارد. در عروسی هم شرکت نکنیم، متهم میشویم به تعصب. بله، آنها ما را متعصب میدانند. کار آنها عین تعصب است. همه پشت هم. بیمبنا، الکی، بر اساس هوای نفس، بر اساس شهوات. یکی با حجت و برهان وقتی که مخالفت میکند، این میشود تعصب. این دارد پافشاری الکی میکند روی عقیدهاش. خوش آمد! پافشاری الکی میکند روی شهواتتان. شما چه دلیلی دارید برای اینکه باید این شکلی ازدواج؟ شما غیر از شه - غیر از هوای نفستان - چه دلیلی دارید؟ یک زندگی باید این شکلی شروع بشود، این شکلی آغاز بشود. شما چه برهان و حجتی دارید؟ اصلاً شما چه فکری میکنید در زندگیتان کلاً؟ در این شصت سالی که عمر از خدا گرفتین، چند ثانیه فکر کردید کلاً؟ غیر از اینکه مثلاً صبح پاشی فکر ناهار چی درست کنی. غیر از اینها، کلاً در زندگی چند بار فکر کردی، چند؟ و این میشود که حق میشود طرفدارش کم است و آن طرفدار اقل است. حق هم فشارش و پایداریش کم است، یعنی حالا تعداد کمی حق را انتخاب میکنند. تعداد کمتری برای این حق فشارش و پایداری میکند. ماندن پای حق، زحمات و مشکلات خودش را دارد. خوب، این هم از این روایت تا حالا. انشاءالله دیگر این باب را هم سر وقت خودش بخوانیم و الحمدلله.
در حال بارگذاری نظرات...