حبّ راحتی؛ یکی شعبههای حبّ دنیا [00:28]
حدّ خطرناک محبت راحتی؛ جایی که منجر به ترک واجب شود [01:41]
نشسته خوابیدن؛ سیره آیت الله بهجت (رحمهالله) [04:35]
عاشق خدا با راحتی رابطهای ندارد [05:12]
عشق خدا با هوای نفس جمع نمیشود [06:13]
حد لازم برای ما => رعایت حلال و حرام [07:08]
منافات اکثر دستورات دینی با راحتی [08:02]
کسب حلال بدون زحمت نمیشود [08:54]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. روایتی از امام سجاد (علیه السلام) را میخوانیم. جلسات قبل در مورد شعبههای حب دنیا صحبت کردیم؛ یکی از شعبههای حب دنیا، حب راحت است. انسان علاقهمند به راحتی میخواهد به زحمت نیفتد و اذیت نشود. این "به زحمت نیفتادنها" و "اذیت نشدنها" در ساحت عالم دنیاست؛ یعنی انسان در ابعاد مادیاش به تحرک و اذیتی نیفتد. همان تنبلی خودمان: راحت بخوابد، بیداری نه، بیداری سحری نه، نظمی نه، تلاشی نه، پیگیریای نه. راحت باشد. هر وقت خواست بیاید، هر وقت خواست برود، هر طور خواست باشد. خیلی در چهارچوب و قاعده و دستور و اینها نباشد. این میشود علامت حب دنیا.
خب، این دوباره باز همان نکته جلسات قبل. آن حدی که این را به خطر میکشاند و باعث میشود که انسان را جهنمی بکند و گرفتار بکند، آن چه حدی است؟ در حب راحت، آن حدی است که انسان بهخاطر راحتی به حرام بیفتد. راحتْ منجر به انجام حرام بشود یا منجر به ترک واجب بشود. نماز واجبش را هم نمیخواند، تنبل است. تنبلی تا آنجا رفته؛ حوصله اینکه بخواهد نماز صبح پاشود ندارد، حوصله اینکه بخواهد نماز ظهر پاشود ندارد. این دیگر شدیدتر است دیگر. حال اینکه بخواهد بلند شود و وضو بگیرد، حال اینکه پاشود بخواهد برود غسل بکند، حال این چیزها را ندارد. حالا یک وقتی توی مسائل شرعی و مسائل واجب و حرام است، یک وقتی هم کمتر از آن است. حالا کمتر از آن هم باز مراتب دارد دیگر. فرض کنیم یک مثلاً پیادهروی اربعین و زیارت پیاده. حوصله اینها را ندارد. زیارت راحت میخواهد، دنبال این است که زیارت راحتی داشته باشد. حالا فرض کنید مثلاً پول هم دارد، قشنگ هتلی، تشکیلاتی، با هواپیما میرود توی هتل، میرود. حوصله اینکه بخواهد پیاده بیاید، زحمت بدهد به خودش، بعد توی موکت بخوابد، حوصله اینها را ندارد. این هم یک مرتبه از راحتطلبی است. البته خب این مرحلهاش لزوماً بهمعنای سقوط نیست که حالا اگر اینطور بود، یعنی ساقط شده، سقوط در جهنم. ولی به هر حال سقوط از یک سری مراتب هست.
شما میبینید امام مجتبی (صلوات الله علیه) سفرهای بسیاری را با اینکه مرکب دارند و امکانات دارند، پیاده میروند به سمت مکه. این برای چیست؟ برای این است که با حب راحت مبارزه کند. ببینید، اهلبیت معصومین لباسی که به تن میکنند، زیر آن لباس خشن و زبر میپوشند، رویش لباس نرم میپوشند. یک لباسی که تن را میخورَد. خب چرا اینطوری است؟ نمیخواهند گرفتار حب راحت شوند. مرحوم بهجت سفارش میکردند برای خواب – البته مال همه نیست، آنهایی که میخواهند خواب اینها را نرباید و غلبه نکند بهشان – نشسته بخوابند. خودشان هم نشسته میخوابیدند. میترسید از حب راحت. این حب دنیا ثمرات بسیار بدی دارد؛ یکیاش این است که انسان را از حب الهی محروم میکند. حب راحت که آمد، علاقهای به راحتی؛ این دیگر با عشق خدا جمع نمیشود. عاشق خدا نمیتواند محبت داشته باشد به راحتی، میل داشته باشد به راحتی. اصلاً عشق با راحتی تناسب ندارد. عاشق بیقرار است، عاشق آرام ندارد. "ما زنده به آنیم که آرام نگیریم، موجی که آسودگی ما عدم ماست." آسودگی ندارد، آسایش ندارد، قرار ندارد، یک جا بند نمیشود در جهت جلب رضایت محبوبش؛ و هیچوقت این نفس را که بزرگترین دشمن خودش است و بزرگترین دشمن خداست – و آنها باید به ما بگویند، ما حرف آنها را میگوییم و تکرار میکنیم، خودمان هم نمیفهمیم که چیست حقیقت این مطالب – وقتی که عاشق خدا شد، دیگر این جمع نمیشود با اینکه من این هوای نفس را هم راضی کنم، نفس را دلش را به دست بیاورم. دشمناند. چطور هم من دل خدا را میخواهم به دست بیاورم هم دل نفسم را؟ جهاد با نفس این میشود، مبارزه با نفس این همانی است که کل این کتاب محل بحثمان "جهاد با نفس" با این نفس که دشمن است، مبارزه میکند. نمیگذارد این هی برایش تعیین تکلیف بکند.
البته این به معنای اینکه به صورت بیاندازه و بیقواره به خودش فشار بیاورد نیستا. خودش را از خواب بیندازد، از خوراک بیندازد، از آسایش بیندازد. نه. عرض فعلاً برای ما آن حدیاش است که لازم است؛ حد حلال و حرام. بیشترش نیاز دارد به ارتباط با یک انسانی که نسبت به این قضایا تسلط دارد که حالا ازش تعبیر میشود به "استاد" که او باید تعیین بکند که الان چه حدی انسان به خودش فشار بیاورد. مرتبه بعد این چیست؟ حالا اولش که حرام و حلال است، بعدش هم مکروه و مستحب. بعد از اینکه این مستقر شد در انسان قضیه حلال و حرام، بهخاطر راحتی حلالی را حرام نکند، حرامی را حلال نکند. حالا البته تعبیر بهترش این است که واجبی را از دست ندهد، حرامی را مرتکب نشود. حج باید بروی؟ بله. حج سفر راحتی نیست. خب، بهخاطر راحتی نمیروی؛ چون راحت نیستی. دنیایی که ترخیص ندارد، راه در رو ندارد، نجات ازش نیست این حد اصحاب دنیا. صله رحم، رسیدگی به برادر مؤمن، رسیدگی به فقرا، رسیدگی به یتیم؛ منافات دارد با راحتی و راحتطلبی. باید وقت بگذاری، زحمت بکشی، پولی که به دست آوردی را خرج کنیم. خیلی از این پول درآوردنها از راه نزولخوری و ربا راحت است. خیلی از دلالیهای حرام راحت است. کنارش زحمت دارد. اصلاً کسب حلال بدون زحمت نمیشود. پول حلال این شکلی است، زحمت دارد. آن پولی که راحت به دست میآید معمولاً حلال نیست. اینها میشود آن راحتطلبی که این حدش را باید ماها دیگر مراعات بکنیم. بعد از اینها رد شدیم، توی مکروهات و مستحبات انسان مراعات بکند. آن هم زحمت دارد، راحتی توش نیست تا برسد به مراحلی که دیگر میشود مصاحبه وحشت که توی خوابیدنشان هم نشسته میخوابند. و باز بیش از اینها که حالا مراتب دیگری است، آنها مال ماها، مال بنده نیست. من همین فعلاً همین "بهخاطر راحتی به حرام نیفتم" را گفتم. این آنقدر است که تکلیف بنده است و الان از من میخواهند و باشد انشاءالله نجات پیدا کنیم.
خب، این هم سومین شعبه است؛ حب دنیا، بانک حب راحت بود تا انشاءالله بقیه شعبههایش را جلسه بعد و جلسات بعد.
الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...