برتریطلبی مذموم؛ طلب برتری در زمین [00:55]
برتریطلبی مذموم؛ علاقهای که منجر به کار حرام شود [01:28]
برتری طلبی در روابط خانوادگی؛ دیکته کردن نظر و خواسته خود [02:53]
کسب دانشی که با هدف برتریطلبی انجام شود [04:41]
آسیبهای برتریطلبی میان اهل علم [05:58]
ناله طاووس از زشتی پاهایش! [07:33]
نافرمانی اجتماعی؛ از شاخههای برتریطلبی [09:42]
علاقه به ثروت؛ یکی از شعبههای علاقه به دنیا [11:03]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. روایت امام سجاد (علیه السلام) را میخواندیم. مطلب به «حبالکلام» رسید که نکاتی عرض شد. مطلب بعد «حبالعلو و ثروت» است. آخرین شعبهای که از حب دنیا اینجا حضرت اشاره میکنند، حب علو و ثروت هست. حب علو یعنی: برتر بودن، بالاتر بودن در موقعیتهای دنیایی. کسی علاقهمند به این است که بهتر باشد، بهترین را در دنیا و در زمین طلب میکند: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا». آخرت از آن کسانی است که اینجا اصلاً نخواهند هیچ علوی بر زمین و به همان میزان که علو در زمین را میخواهند، محروم میشوند.
خوب اینجا هم ملاک همان علو منشأ حرام است؛ یعنی برتریطلبی که انسان را به حرام میاندازد. برای بهتر بودن، برای رئیس بودن، منجر به حرام میشود. منجر به حسادت میشود که حالا خود حسادت فینفسه بد است، اگر منجر بشود به رفتارهایی که باز بدتر است. تلاشش را میکند برای اینکه این را از چشم بیندازد، حذفش بکند، کنارش بزند، بیآبرویش بکند. روش او بر مبنای حسادت است. حسادت هم عمدتاً بر مبنای برتریطلبی میخواهد این بهتر باشد، میخواهد این بالا باشد، میخواهد این اول باشد. چشم ندارد ببیند یکی دیگر جای این نشسته است. جای این نشسته! برای اینکه اصلاً این برای خودش آنجا را رنگ کرده، یک جای برتری را برای خودش معین کرده، چشم ندارد کسی را آنجا ببیند. میشود حب علو؛ برتریطلبی.
خیلی شعبههای وسیعی هم دارد و در ابعاد وسیع بروز پیدا میکند. در روابط خانوادگی گاهی این برتریطلبی خودش را نشان میدهد. میبینی که هر کدامشان میخواهد سوار بشود، دیکته بکند، آن یکی باید زیر بلیط این باشد، آن یکی باید گوش بدهد. به یک معنا میشود "بله، علویی که به فساد هم کشیده میشود"؛ دیگر زندگی را خراب میکند. میزان خرابیش نیزم، آخرتش خراب میشود. در ارتباط کاری خودش را بالاتر از این میبیند که برود زیر بلیط آن یکی. بعضی وقتها جنبههای ظاهری هم به هر حال دخیل است در این قضیه. مثلاً، «اون زن، من برم زیر بلیطش؟» مثلاً، «این، مثلاً سوادش ۶۵% کمتره، من برم زیر بلیط این؟» این مثلاً خود علم هم که بله، تکبر و غروری میآورد. آن رفعت عندالله میآورد، نه رفعت دنیایی. آن باید بالاتر باشد، نه من باسوادم و بالاتر باشم. آن عالم است، باید او من را بالاتر بنشاند، نه اینکه من عالمم و بالاتر بنشینم. این میشود علو دنیایی.
اشکال میکنم به کسی؛ کارشناس تلویزیون بوده، یک چیزی گفته. منم میگویم: «اشکال شما؟ تحصیلاتت چقدر است؟» تحصیلات! سؤال پرسیدم، جواب نباید. اول تحصیلاتت را بگو! این مسخرهبازیها و امور جعلی و اعتباری و توهمی است. یک حرفی دارد میزند. اگر منافق هم هست، کافر هم هست، اگر حرفش درست است، باید گوش بدهی و قبول کنی. بچه هم هست، باید قبول کنی. مگر تحصیلات، شعور و صلاحیت میآورد؟ چون که مثلاً این دکتر است، دیگر تمام است؟ من یک وقت هست میخواهی تحصیلات را بپرسی، مبتنی با تحصیلاتش مقایسه کنی، منبع معرفی کنی. تازه آن هم وقتی که حرف تو حق است، میخواهی به او بفهمانی. وقتی حرفش باطل است، چیزی که داری میگویی غلط است، زیر بار نمیروی به خاطر اینکه احساس میکنی تحصیلاتت از او بیشتر است. اینها میشود همین «حب علو» و این مسائل. برای خودش یک جایگاه ممتاز و برتری میبیند، احساس میکند کسی است، احساس میکند چیزی است. متأسفانه بین کسانی که اهل علمند، گاهی مسئله خیلی دیده میشود. در مشکلات خانوادگی هم خیلی بروز پیدا میکند. این خودش را هیچ وقت محتاج مشاور نمیبیند. کمترین آمار مراجعه به مشاور، ظاهراً در همین طیف است. خودش همه چیز را بلد است، خودش درسخوانده است، خودش کتابخوانده است، خودش فلانی است. همه باید بیایند مشورت بگیرند. همه هم مشکل دارند، همه بیسوادند، همه یک مشت فلانند، هیچ کس هیچی بارش نیست. اینها همین علو و رفعتی است که جهنمی میکند و به چیزهای ظاهری! حالا یک وقتی هم امکانات مادی که دیگر بدتر است، بازی حقیقت معنوی دارد. به خاطر اینکه خانهمان بزرگتر است، به خاطر اینکه محلهمان بالاتر است، خوشگلتر است، قدم بلندتر است. هیچ کدامش هم معمولاً نه حالا جدا از اینکه فضیلت به حساب نمیآید، معمولاً خودمان هم دخالتی در آن نداشتیم؛ یعنی همش بر مبنای تقدیر الهی است. این چشمانش مثلاً فلانی است، مثلاً لب و دهانش فلانی است. همه تعریف میکنند، میگویند: «چه چشمان خوشگلی دارد!» این دیگر فکر کرده کیست؟ دیگر در مواجهه با بقیه...
امیرالمؤمنین فرمود: «خدای متعال، طاووس را چه شکلی آفریده که وقتی پر و بال را باز میکند، همه مقهور او میشوند و اینها...» یک حسی میخواهد پیدا بکند که: «من کیم؟» و اینها. نگاهش به پاهایش. پاهای او را به شدت زشت قرار داده. در طاووس، صدای نالهاش بلند میشود، به تعبیر امیرالمؤمنین در خطبهی طاووس، وقتی این پاها را میبیند، از این زشتی صدای نالهاش بلند میشود و خورد میشود، میشکند. خدای متعال این حس غرور و خودشیفتگی را حتی برای طاووس هم نپسندیده. طاووسی که واقعاً در رأس همه پرندگان از زیبایی. ما هیچ پرندهای به زیبایی طاووس نداریم، حقیقتاً نداریم و اعجابانگیز و انسان را مقهور خودش میکند زیبایی طاووس. ولی خدا به حال همین حیوان هم نظر داشته در نفس او یک وقت توهماتی شکل نگیرد. کلاً در عالم وهم زندگی میکند، ولی همان هم برایش ضرر دارد اینکه فکر کند، چه برسد به این انسانی که آمده خلیفةالله باشد و طاووس پستتر است و زیباییهای این هم ندارد. انسان همش چرک و کثافت. این پرنده پرواز میکند، خاصیتی دارد، ظلمی به کسی نمیکند، کسی را نمیکشد، جنایتی نمیکند، اضلالی ندارد، دروغ نمیگوید، نفاق ندارد. انسانی که اینها را دارد، انسان از راه به در میکند، انسان آدم میکشد، انسان جنایت میکند، انسان دروغ میگوید، انسان منحرف میکند. این حیوان معصوم است. خدا با این همه زیبایی واقعی حواسش هست فریب نخورد. ماها گم میشویم و بر مبنای این چیزها در ارتباطم با دیگران خودم را در یک سطح بالاتر از این میبینم که بخواهم از کسی سؤال بکنم، بالاتر از این که بخواهم سؤال کسی را جواب بدهم، بالاتر از این که کسی بخواهد به من انتقاد بکند، بالاتر میبینم که بخواهم مثلاً زیر بلیط کسی کار بکنم.
یک اردوی سفری چیزی داریم میرویم، یک دستوری، پروتکلی، ضابطهای معین میکنند: «آقا! همه سر ساعت فلان اینجا باشند، این حرکت، همه سر ساعت فلان سر ناهار باشند، همه سر ساعت فلان، همه فلان چیز را بیاورند، همه فلان چیز را نیاورند.» گوش نمیدهد. اگر خود را بالاتر از این میبیند که بخواهد تحت ضوابط دیگران قرار بگیرد. خوب این نافرمانی اجتماعی موجب فساد همیشگی یک کاروان معطّل است. گفتند ۶ صبح از مثلاً پشت حرم حرکت! ۷ صبح تازه از حرم آمد بیرون. یک ساعت ملت علاف! چرا؟ آقا دوست داشته حرم باشد. خواب بوده بیدار شده، دیر شده، ساکش را ۵ صبح شروع کرده جمع کردن. اگر دیشبش را جمع میکرده، فکر اینکه «آقا بقیه معطلاند» این حرفها را ندارد. جدا از اینکه حالا تازه وقتی که فکر بقیه هم هستیم، فکر آبرومان، برای خدا نیست، آن هم باز یک حب جاهی است که آبرویم نرود، مثلاً یک وقتی بدگویی نکنند در مورد من.
این حب علو و حب ثروت هم که خوب همین جا حضرت بهش اشاره کردند. این علاقه به ثروت و چشم دارد به این، پول دوست، پول را هم برایش ارزش قائل است، ارزش ذاتی قائل است. به چشم یک ابزار تکلیف و یک چیزی که گرهگشایی بکند از دیگران به این چشم نگاه نمیکند. داشته باشد و از این دارایی کیف میکند. از این اینکه پول تو حسابش است، هر وقت هر کاری دلش میخواهد میتواند با این بکند. میریزد و میپاشد و خرج میکند و سفر میرود و غذای آنچنانی میخورد و رستورانهای فلان میرود و بستنیهای فلان میخورد و هرجا رفت بهترین هتلها را میتواند بگیرد و اینها برایش مطلوب است و از اینها کیف میکند. اینها یکی از شعبههای حب دنیاست و این اسیر به این زندگی مادی شده، فرو رفته توی این چنگال هوسها، این شهوات دنیایی. متعال انشاءالله همه ما را در امان بدارد از این مشکلات و از آسیبها. انشاءالله که قلبمان از حب دنیا خالی بشود. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...