برخی نکات مطرح شده در این جلسه
متن جلسه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
**بسم الله الرحمن الرحیم**
جلسه گذشته بنا شد که این خطبه از نهجالبلاغه را با همدیگر مروری داشته باشیم؛ خطبه ۱۷۶ نهجالبلاغه. عرض شد که اگر کسی به دنبال استاد میگردد، استاد امیرالمؤمنین و استاد نهجالبلاغه است. اگر مسیر معنوی را کسی میخواهد طی بکند، مهندسی و هندسه اصلاح، هندسه تهذیب نفس و هندسه معنویت در این کلمات امیرالمؤمنین موج میزند؛ خیلی زیبا، جامع و کامل.
امیرالمؤمنین در این خطبه میفرماید که: «ثم ایاکم و تهذیع الاخلاق.» و مراقب باشید اخلاقتان دچار ازهمگسستگی نشود، از هم شکستن؛ انگار یک چیزی اگر وارد اخلاق آدم بشود، همه اخلاق را به هم میریزد. کل این هندسه، کل این سازه با یک چیزی به هم میریزد. آن یک چیز چیست؟ میفرماید: «واجعل لسانًا واحدًا.» زبانتان را یکی کنید: تکزبانی.
معمولاً در سخنرانیهای اخلاقی ما، این بحثی که میخواهم خدمتتان عرض بکنم، کمتر شنیده میشود. اصل رشد و معنویت هم این بخش است. خدا انشاءالله به گوینده توفیق بدهد بتواند به این حرفها عمل بکند. اگر انسان قرار است که تکدل بشود، یکدله بشود. «ای صد دله، یکدله، دل یکدله کن؛ مهر دگران را ز دل خود یله کن.» اگر انسان قرار است یکدله بشود، هم واحد پیدا بکند، دل واحد پیدا بکند. «ما جعل الله لرجلٍ من قلبین فی جوفه.» خدا دو تا دل [ندارد]. همه معنویت در این یکدل بودن است. آدم با چه چیزی به یکدلی میرسد؟ با یکزبانی. وقتی زبان دو تا شد، دل آدم دو تا میشود. اصلاً نفاق که همین دودلی است. نفاق از دوزبانی شروع میشود.
من خدمت شما برسم، جلوی شما چاکریم، مخلصیم، آقای فلانی، مهندس فلان، دکتر [فلان]. پشت سر شما: «این فلانی چی میگوید؟ این چرت و پرتها چیست؟» فلانی میگوید: «این دوزبانه است، این نفاق است.» نفاق از همین جا شروع میشود. چقدر برای ما ساده است، حتی در این حد که بنده مثلاً به فلانی وقتی رسیدم، بهش بگویم حاجآقا، پشت سرش فقط فامیلیاش را بگویم، این هم نفاق است.
فرمود: «در حضور و غیبت یکسان باشید.» حاضر و غایبتان برای هم یکسان باشد. از حقوق برادر [است]: اگر در حضور «حاجآقا» [میگویی]، پشت سر هم «حاجآقا» [بگو]. اگر در حضور ابراز محبت میکنی، پشت سر هم ابراز محبت کن. تلفن [برداشته] صحبت میکند: «بله آقا، چاکریم، مخلصیم!» بعد دارد به رفیقش نگاه میکند: «چیکارش کنم این را؟ فلانفلانشده را...» با عصبانیت، با کراهت. این نفاق است، نفاق از اینجا شروع میشود.
«واجعل لسانًا واحدًا.» زبانت را یکی کن. از راه زبان، دل یکی میشود. زبانت را یکی کن، برخورد با دیگران را یکی کن، دوزبانه نباش. وقتی محبت میکنی، پشت سر هم محبت کن. تعریف میکنی، پشت سر هم تعریف کن. بعضی تازه بودند، پشت سر، زبانشان بهتر بود. یعنی جلوی رو میگفتند: «من تعریف بکنم، طرف پررو میشود، برایش خطر دارد.» پشت سر بیشتر تعریف میکردند. جلوی رو هم خیلی تعریف نکن، چون بوی تملق و اینها میدهد؛ بیشتر پشت سر تعریف میکند.
«واجعل لسانًا واحدًا.» زبانت را یکی کن. حرفهای ما چقدر بالا و پایین میشود، چقدر عوض میشود! تا یک اتفاقی در زندگیمان میافتد، یک فتنهای پیش میآید، چقدر حرفهایمان عوض میشود!
مرحوم آیتالله سعادتپرور، به قول رایج و به قول شاگردان ایشان، مرحوم حاجآقای پهلوانی تهرانی، در این کتاب «فروغ شهادت» که از آثار ماندگار ایشان است، درباره امام حسین (علیه السلام) نوشتهاند. کتابی خواندنی. سفارش میکنم اگر میخواهید یک آشنایی اجمالی (البته خیلی هم اجمالی نیست) از یک زاویه عرفانی و معنوی واقعی، کربلا را صفر تا صدش را باخبر بشوید، این کتاب را بخوانید: «فروغ شهادت»، [تألیف] مرحوم آیتالله پهلوانی تهرانی.
ایشان در این کتاب یک حرف فوقالعادهای دارد. میفرمایند که: «من کلمات امام حسین (علیه السلام) را از اول تا آخر بررسی کردم. از اولین خطبهای که از امام حسین (علیه السلام) موجود است تا آخرین کلماتی که از امام حسین (علیه السلام) موجود است.» ایشان میفرماید: «از عجایب: سر سوزنی تلوّن آدم در این کلمات نیست.» آن به آن فشار بیشتر میشود، اذیت بیشتر میشود، گرفتاری بیشتر میشود، استغاثه به خدا بیشتر میشود.
آدم یک حدی را میگوید: «خدایا، اینقدر آمادهام، تحمل میکنم. اینقدرش هم آمادهام، تحمل میکنم. دیگر نمیتوانم تحمل کنم، کشش ندارم.» آدم به سوءظن میافتد [و میگوید]: «دیگر مگر من چهکار کردم؟ [فلانی] چهکار کرده؟ یا امام رضا، از تو توقع نداشتیم!» زبان آدم دو تا میشود. حمایت میکند، تعریف میکند؛ بعداً میفهمی که این رو به راه نبوده است. خب، یقین داشتی خوب است یا نه؟ تعریف داریم تا تعریف. یکوقت تعریف مصلحتی ظاهر است؛ مصلحت جامعه است. همه را بر اساس حُسن ظن [محسوب میکنیم]. هر که از ما بپرسد: «چهکار است؟» میگوییم: «خوب است.» هر مسئولی را بگویند: «چیست؟» میگوییم: «خوب است، مسئول جمهوری اسلامی است.»
بعداً کمکم رو میآید که نه آقا، اینکاره نیست. بالا میبرم. این آقا دیگر آسمان جر خورده است. این آقا افتاده پایین. بعد یک مدت اصلاً یک دانه جاسوس اگر انگلیس اینجا داشته باشد، همین است. فتنه! ما بین نداریم، میانه ندارد. همه آنتیکهای بهشت، جهنم، جهنم! این خاصیت زندگی احساسی است دیگر. آدمهای احساسی، هیجانی این شکلیاند.
زبانت را یکی کن. از احساسات نگه دار. منفی همیشه میماند، باش میانه باش. تو شنیدی: امکان، جناب ابنسینا همه را در واقعه امکان قرار میدهد؟ ممکن است این باشد، ممکن است آن باشد. دوزبانی خیلی خیلی خطرناک [است]. دوزبانی دودلی میآورد. چرا در روایت فرمود: «غیبت از زنا بدتر است»؟ غیبت از زنا بدتر است، چون هرزگی زبان از هرزگی دامن بدتر است، این را بدانید.
از آدمهای دوزبانه بترسید. آدمهایی که زبان هرز دارند، معمولاً دامن هرز هم دارند. از اینها فرار کنید. اگر یک کسی دامن ناپاک داشته باشد، ما چطور ازش فرار میکنیم؟ یک پسر یا یک دختری هرزه باشد، حرف میزند، صد برابر اینجور فرار کن. جامعه منفور باشم، تو دهنی بخورد. غیبت میکند، بزن تو دهانش. زبان دهان هرزه میشود. هر که هم که دامنش هرزه شده، زبانش هرزه بوده که دامنش هرزه شده است. این راهش است، این مسیر است. آدم از راه زبان خراب میشود. زبان وقتی هرز شد، وِل میشود؛ آدم وِل میشود. وِل شد، کلاً وجودش وِل میشود.
آدمی که اهل مراعات و تقوا [است]، از زبانش میشود فهمید؛ تشخیص میدهم کی چهره واحدی [دارد]. ۴۰ ساله، ۶۰ ساله، ۸۰ [ساله]. یک زمان س*** حزباللهی، یک زمان س*** لیبرال. یک روز اینوری، یک روز آنوری. یک روز با اینها، یک روز علیه اینها. یک روز با اینها خوب است، یک روز با اینها بد است. با این جریان، بر آن جریان است. فلان اتفاق خوب است، فلان اتفاق بد است. نشان میدهد دیگر، حرفش مشخص است.
«واجعل لسانًا واحدًا.» ذکرت را یکی کن. «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ.» یکی این آیه است، یکی دیگر اینکه: «قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ.» گفت: «خدا رب ماست.» پایش وایسادم. گفتم: «این حرف [است و به آن] وایسا!» حرف هزینه دارد. واحد باشد، یعنی به هر که رسیدیم یک چیز را بگوییم. حرفت واحد باشد، ولی لازم نیست ابراز حرفت واحد باشد. حرف واحد [است]. آدم به بچه چی میگوید؟ به پیرمرد یک چیز میگوید. به جوان یک چیز میگوید. به آدمی که در تردید است یک چیز میگوید. به آدمی که در یقین است یک چیز میگوید. با عقلشان حرف بزنیم. همه حرفهایی که به سلمان و به امیرالمؤمنین زدند، به بقیه هم سادهاش را گفتند. پشت سر گذاشتیم.
در ابتدای «رسالة الولایه» چون میفرماید که: «بهقدر عقول مردم حرف میزنیم.» یعنی همه حرفها را زدیم، ولی ساده کردیم، در قالب همین تشبیه و مثال و اینها. عارفش یک چیز میفهمد، آن ولی خدا یک چیز میفهمد، آدم سادهاش یک چیز دیگر میفهمد.
ثواب دارد. گناهانت بخشیده میشود. فلان کار را انجام بدهی، گناهانت بخشیده [میشود]، ذنوب تکفیر میشود. حالا [او] میفهمد، یعنی اینکه آقا صفر میشوی، مثل روزی که از مادر متولد شدی. آن یک چیز دیگر [است]. مرحوم آیتالله پهلوانی تهرانی میفرمودند: «اگر در عالم خواب دیدید یک بچهای بغلتان است، خودتانید. یک عملی انجام دادید، از نو متولد شدید. زیارت که میروی، فکر کن مثل روزی که از مادر متولد شدی.» فهم خودش [این است]. مطلب یکسان است. حالا حرف گاهی یکسان است، ابرازش فرق میکند.
امام رضا (علیه السلام) مناظرهای که روبروی یهودی و مسیحی و زرتشتی و اینها بودند، صحبت کردند. با شیعهاش چطور صحبت [میکرد؟] با اهل سنتش چطور صحبت میکرد؟ «کلمة لا اله الا الله حسنی فمن دخل حسنی.» همه حرف امام رضا (علیه السلام) فرمود: «همین است دیگر.» حالا این کلمه «لا اله الا الله» را به بچه یک چیز میگویند، به آن عارفی که فانی شده یک چیزی میگویند، با آدم دودل یک چیز میگویند. مهم است.
فکر نکنیم که حالا من مثلاً باید آنجوری که در حوزه علمیه صحبت میکنم، با مراجع عظام مثلاً صحبت میکنم، با همه صحبت بکنم که تکزبانی باشم. بیعقلی است. آدم با هر کسی متناسب با فهمش صحبت میکند، متناسب با آن چیزهایی که او پذیرفته صحبت میکند. مسلمات او در علم منطق میگویند: جدل از مسلمات طرف استفاده میکنی، جدل میکنی برای اینکه مطلب بهش بفهمانی. میگوید: «تو که این را قبول داری، چطور این یکی را [قبول نداری]؟»
امام رضا (علیه السلام) به رئیس مسیحیها فرمودند که: «حضرت عیسی خیلی آدم خوبی بود، ولی حیف که کم عبادت میکرد.» او گفت: «جاسعلیق گفت که از شما توقع نداشتم. خیلی ظاهر شما میخورد آدم ملا و باسواد باشی. این حرفها بهت نمیخورد.» فرمودند: «چرا؟ حضرت عیسی این همه اهل عبادت بودند؟ شب از روز نمیشناخت در عبادت.» حضرت فرمودند که: «آخه چطور میشود کسی هم خدا باشد هم عبادت کند؟»
پشت جدل [است]. نه، ما وقتی به خودمان میرسیم، خدا را این شکلی اثبات میکنیم. برای تو هم همین فرقی [نیست]. مدل فهم، اندازه درک او باید صحبت کرد، ولی حرف یکسان است. خدا [با هر کسی] متناسب با فهم [اوست]. زبان را واحد کن.
فردا فرمود که: «ولی یخزن الرجل لسانه.» آدم باید زبانش را خزانه کند. گاوصندوق آدم، زبان [اوست]؛ گاوصندوق آدم. بزرگان معروف بودند، میگفتند: «استروا ثلاثة، سه تا چیز را مخفی کن: ذهبک و ذهابک و مذهبک.» ذهب: طلا، پولت. ذهاب: رفتوآمدت. مذهب: عقاید.
سلمان با ابوذر خیلی رفیق بود. پیغمبر وقتی دو تا دو تا اینها را برادر کردند، امیرالمؤمنین برادر شدند، سلمان را به ابوذر برادر کردند. خیلیهای دیگر هم دو تا دو تا برادر [شدند]. این دو تا دوتایی که برادر کردند: سلمان و ابوذر با هم شدند. بعد پیغمبر فرمود: «اگر ابوذر [بداند]، «لو علم أبوذر ما فی قلب سلمان» (اگر ابوذر بداند در قلب سلمان چه میگذرد،) [میگفت:] «لقال رحم الله قاتل سلم» (میگوید که خدا رحمت کند کسی که سلمان را بکشد)، یعنی قتلش واجب [است].» رفیق فابریک بودند. رفتوآمد بود. جنگ رفتنشان با هم بود. مسجد رفتنشان با هم بود. اگر ابوذر میدانست سلمان چه چیزهایی را قبول دارد، میکشتش. دهان را بسته بود. فهمیده [بود] باید بگوید. یک نکته خیلی مهمی است. فهمیده [بود که] خیلیهایش در توان دیگران نیست.
حالا در مورد برائت و این حرفها، این را هم بگویم دیگر. حالا دشمنان اهلبیت، مخالف اهلبیت؛ [اگر] به این مسیر بکشانی [و] اینها را بگویی، به نظر شما جذب میشوند؟ به دوستان میگفتم. جلسه مناظره بود. تازگی، دو سه روز پیش، یکی دو روز پیش به دوستان عرض کردم. گفتم: «آقا، شما در روایت ما اینها هست؛ فلان چیز را گفتم.» دانلود فلانی گفتند که مثلاً نسلش چگونه بوده، این شکلی به دنیا آمده. قاطی شدند همه اقوام. گفتم: «خیلی خوب، شما الان به آنی که مخالف است چه خاصیتی برایت دارد؟» روایت آمده، آداب زفاف آمده، عروسی [آمده]. چهکار کنیم؟ فهم داشته باش.
یک کسی که در تردید است، میخواهد ببیند حق با کیست. «فلانی این بوده، نَنهاش این بوده، عمهشان بوده، خالهشان بوده.» نشد استدلال ما. حرامزادگیات است، حلالزاده بودی قبول میکردی. مخالفین ما [را] عیادت مریضهایشان بروید. «مرضام» به تعبیر مرحوم «مرزام»: مریضان غیرشیعه. رفتیم. الان هفته وحدت در پیش است. تشییع جنازه برویم. صلوفی مساجدشان هم نماز بخوانید. چند بار رفتید مساجد اهل سنت نماز بخوانید؟ چه اشکال دارد؟ الان اینجا برادران اهل سنتمان میآیند نماز میخوانند. الان هم شاید باشند. اهل سنت! مسجد مال همه است. مسجد مگر شیعه و سنی دارد؟ مسجد شیعه، مسجد مال همه است. «المساجد لله.»
حرف آدم باید بفهمد چه چیزی را کجا بگوید، چه حرفی مال چه وقتی است. این زبان، زبان حکایت دارد از عقل و منطق و فکر آدم.
خدا انشاءالله به آبروی اهلبیت، جامعه ما را جامعهای سالم، رشید و مترقی قرار بدهد. خدایا در فرج امام عصر (عج) (امروز آغاز امامتشان است، روز بیعت با ایشان) در فرج حضرتش تعجیل بفرما. قلب نازنین حضرتش از ما راضی بفرما. و الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
جلسات مرتبط

جلسه بیست و دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه بیست و سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه بیست و چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه بیست و پنج
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه بیست و شش
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه بیست و هشت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه بیست و نه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سی
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سی و یک
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سی و دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنج
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شش
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هفت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هشت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه ده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه یازده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت