برخی نکات مطرح شده در این جلسه
متن جلسه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
خطبه ۱۷۶ نهجالبلاغه را خدمت عزیزان مروری داشتیم. امیرالمؤمنین فرمودند که سازمان اخلاق و اعمال انسان وابسته به زبان است. وقتی که یک سازه را انسان میسازد، یک عضو مرکزی دارد. مثلاً توی ماشین، موتور عضو مرکزی و هسته مرکزی کل این سازه است و همه قطعات وابسته به اوست. او اگر کار بکند؛ [اما] اگر همه قطعات آسیب ببینند، [باز هم] همه قطعات آسیب میبینند.
موتور شخصیت انسان کجاست در این هندسه خلقت انسان؟ موتور اعمال صالح کجاست در این هندسه اعمال صالح؟ موتور، زبان فعال در حرکت است. باید مهارش کرد؛ باید کنترلش کرد. به تعبیر امیرالمؤمنین، اگر موجودی در این عالم شایسته حبس ابد باشد، زبان [شایسته] حبس ابدش کرد؛ [وگرنه] طغیان میکند. آفریدهی خدا یک حرارت و شور و انرژی به او داده، حرکت به او داده، یک توان بسیار بالا به او داده؛ [اگر] رها بشود، انسان را میبرد، انسان را نابود میکند.
گاهی ما تصورمان غلط است؛ کلاً اخلاق ما مشکلات جدی دارد. اخلاق یعنی درس اخلاق ما؛ یعنی مباحث اخلاقی ما. کلاً فضای اخلاق ما، متأسفانه، فضای سکولارزده است و از فضای جامعه به دور است. مثلاً میگویی: «آقا، زبان را کنترل کن!» میگوید: «خب، یعنی با کسی دیگر حرف نزن؟ شوخی نکنم؟» [این تصور] خودساخته [است]. ما مفصل صحبت میکنیم، [اما] نفهمیدیم.
آقا، علمای بزرگی که ما دیدیم، [و] بزرگان؛ وقتی به خدمت این آقایان میرسیم، تصورمان همین بود. فکر میکردیم مثلاً یک دخمههایی [هستند که] یک مشت آدم سیاهپوش نشستهاند آنجا، عرفان دود میکنند و به حالاتی میرسند؛ یک پُک سنگین که بگیرد، دیگر رفته ملکوت! نه آقا! شوخیهای اینها، خندههای اینها، سرحالی اینها! عارفند؛ چرا اینجورند؟ چقدر سرخوشند! اشک نمیدیدیم؛ هرهر و کرکر بود. حتی از علمای مؤدبی که دیدیم که دیگر بدل نداشتند؛ یکیشان مثل حضرت استاد آیتالله آملی که واقعاً ایشان در ادب بینظیر بودند.
آیا این بود [که میگفتند از آیهای مانند]: «وَ مَرْیَمَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا» [چگونه] قرآن گفته [و] تلفظ نمیکردند؟ بعد میدیدیم ایشان هم به شدت اهل شوخی، اهل مزاح، سرحال، گرم و گیرا [بودند]. ما خاطرات شیرینی از ایشان داریم و از این حال ایشان [هم بسیار استفاده کردیم].
یکی از رفقای ما خواب دیده بود؛ یک بار که در درس آیتالله جوادی آملی [بودم]. اول چهارمردان [مسجد] آیتالله جوادی آملی بود؛ کوچه چهارمردان. ده سالی شاید باشد که مسجد جابهجا شده است. مسجد آن موقع آنجا بود. بعد یکی از رفقا خواب دیده بود که آیتالله جوادی آملی جلوی در نشستهاند. بعد این رفیق ما، سید عزیزی است، میگوید: «دیدم که آمدم وارد مسجد شدم، ایشان را بغل کردم، تو آغوش گرفتم، بردم، گذاشتم روی منبر. [ایشان] یک نگاهی به من کردند، با محبت به من فرمودند: «شما بهترین شاگرد من هستید.»»
خیلی خوشحال شدیم. فردا آمدیم همان مسجد با یک حال خوشی این را برایشان تعریف کنم. ایشان چه میگوید؟ حالا آن ادب ایشان: [در] ماشین تکیه نمیداد. آیتالله جوادی آملی فرمودند: «خلاف ادب است.» مراعات این آداب، لبخند، مزاحشان، رفتوآمدشان، حرکتشان خیلی عجیب و غریب [بود].
[شاگردم به من گفت:] «یک جواب شیرینی بهش میدهم.» [من پرسیدم:] «چه دیدهای؟» گفتم که با لحن خود ایشان میخواهم بگویم که نمکش بیشتر [شود]: «یک خواب دیدم که شما را از جلوی در بغل کردم، گذاشتم روی منبر. شما یک نگاهی به من کردید، فرمودید که شما بهترین شاگرد من هستید.»» آیتالله جوادی آملی یک نگاهی به من کردند، فرمودند: «مگر اینکه خوابش را ببینی! مگر اینکه خوابش را ببینی!»
این نمک، این ملاحت، این شیرینی [را] صفر تا صد نابودش کردند. خوشمغز و نادان! وقتی «لغو» فرمودند، شوخیهای علما مجوز نشر هیچ وقت پیدا نمیکند. راست هم میگوید؛ بسیاری از این مزاحها را حتی نمیشود گفت. استاد ما فلان آقا – اسم نمیآورم – فلان آقا، یک شوخیهایی میکرد که من حتی یادش میافتم، خجالت میکشم. گفتنش که هیچی! یادش میافتم خجالت میکشم. در درسها، درس فقه، چیزهایی که خودمان دیدیم، مزاحهایی که میکردند در سفر، در حضر، در درس.
لغو به این چیزها نیست. زبانت را کنترل کن به این چیزها نیست. به این مزاح و شوخی و اینها نیست. خود اهل بیت تعابیر تندی [به کار میبردند و سپس] استغفار میکردند. [مثلاً] استغفار امیرالمؤمنین! استغفار [به لحن] مادرت [که میگویی]: «جذب بشود!» [یعنی آیا کسی که چنین میکند، بعدش] استغفار میکند؟ ۲۰ ثانیه را هی بازپخش [کن]! علی فرمود: «مادرت به عزایت بنشیند!» [اگر] من و تو ۱۰ بار پخش میکردیم، [مردم میگفتند:] «۵ میلیون [نفر میگویند]: علی گفته این! ببین! این امامشان همین است! ببین چقدر بیادبند اینها! بمیری!» استغفار میدانی چیست؟ تعابیر تند، این تشرها...
جوادی آملی در درس [ما اینگونه بودند]. یادم است ما ۱۶ سالمان بود، درس آیتالله جوادی آملی میرفتیم. فیلمهای قدیمی آیتالله جوادی [را ببینید]؛ بچه کوچولو دارد یادداشت میکند. مدل حرف زدنمان شده بود مدل ایشان؛ نگاهمان، راهرفتنمان، شخصیت [مان]. اصلاً یک سیدی اشکال میکرد، یادم است؛ چهرهاش هم یادم است، اصلاً همهچیز یادم است، دقیقاً. خیلی [سال پیش در] سوره حجر بود؛ بحث سوره حج بود. تو نوارها درآوردهاند اینها. رفتم چک کردم اینها تو نوار. در بحث تحریف قرآن بود. اگر قرآن تحریف شده بود، ازش چیزی کم شده بود [که] اضافه که نشده [بود]. اگر کم شده بود، دیگر تحدّی به قرآن معنا نداشت. به پیغمبر میگوید: «برو تحدّی کن!»
دو تا رفیق بودند؛ همیشه که آن یکی سید را باز ما میدیدیم، این سید دیگر آخرین باری بود که ما در این درس دیدیمش. [ایشان گفت:] «استدلال شما تام نیست؛ اشکال دارد.» این بهش اشکال [کرد]. مثلاً یک طلبه هفتاد، هشتاد ساله [گفت]: «به صورت الف و لام ندارد، تنوین دارد. تنوین نکره باشد، تنوین فلان است.» این هی اشکال کرد که آقا جواب دادند؛ اشکال کرد که آقا جواب دادند.
درس همیشه مستقیم نگاه میکرد؛ نه چپ، نه [راست]. فیلم ببینید [متوجه میشوید]. همینطور مخاطب واحدی در آن ته [جلسه بود]. بعد عجیب هم بود. باز از عجایب این بود: در درس هرکه از هر جا سؤال میکرد، ما که جلو مینشستیم، نمیشنیدیم. کمسنوسال بودیم. یک بار هم پیش نیامد در همه سالهایی که رفتیم که ایشان در درس برگردد [و] بگوید: «دوباره بگو!» [چون] نشنید. شروع کرده بود. نصف سؤالش را گوش میدادند، جواب میدادند. یک کمو قدیماً بود، عرب بود؛ سؤال عربی [بود]. اولین بار [و] آخرین باری بود که ما این صحنه را دیدیم. شاید در این سالهای اخیر رخ داده باشد، نمیدانم؛ ولی آن دوران برای ما خیلی [شگفت بود].
ایشان این میکروفون که جلوی صورتشان بود، سر را آوردند پایین. عمامه مبارک خورد به این میکروفون، رفت عقب [و] جلو ما [ایستادند]. مثل اینکه [میخواستند بگویند]: «شما حالیتان نمیشود؟ من باید با شما طور دیگری صحبت کنم!» [گفتند:] «این تنوین، تنوین نکره! فهمیدی؟» آیتالله جوادی آملی تُناژ صدایش تا یک جایی به بعد [فوقالعاده است و] قطع میشود؛ نمیشود اصلاً بالاتر از این برود. صحنهای [با این شدت] نداشت. دو دقیقه یا سه دقیقه، چند دقیقه مختصری گذشت. ببینید، خیلی عجیب است واقعاً.
درس [عجیبی] است! حالا این مرجع تقلید، این شخصیت فوقالعاده، این علم و عرفان و فلسفه سیار آیتالله جوادی آملی را نسلهای آینده در فلسفه خواهند شناخت. در فلسفه، ایشان بینظیر است؛ واقعاً بینظیر است؛ شخصیت استثنایی ایشان. بعد چند دقیقه مختصر، [به سمت آن سید] رو کردم، فرمودند: «عذر میخواهم، سید بزرگ!» بغل باز کردم. درس که تمام شد، تو آغوش [گرفتمش]. از خسارت خودش هم بود. محبت ایجاد میشود. خلاف عدالت است و فلان.
و مثلاً فضای ذهنی ما از تقوا و ادب و لغو و اینها، یک فضای دیگری است. خوشبیان مثلاً مؤدب، کلمات تروتازه استفاده میکند. خیلی وقتها این حالت را به حالت نفاق تعبیر کردهاند. آدم همیشه بله، اصل با تبسم است؛ اصل با لبخند است. «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً.» آدم خوب حرف بزند؛ حرف درست بزند. کتک زدن است! روایت داریم: امام سجاد علیه السلام دست بلند کردند، روی خادمشان را گرفتند، زدند.
آقا، این همان آقا است که شترش [را در] ۲۵ صفر، حضرت با این شتر رفتند حج. یک بار حضرت شترشان را نزدند. قافله جدا [شترانشان را] میزد [ولی امام میگفت:] «میترسم از خدا [که] بزنم.» بعد از اینکه امام سجاد به شهادت رسیدند، این شتر آمد؛ آنقدر سر کوبید به مزار امام سجاد تا از دنیا رفت. همانجا دفنش کردند در قبرستان بقیع. چطور دفن شده [بود]؟ خیلی میخورد به اخلاق سکولار. این خیلی خوب است؛ دست بلند کردن [و] زدن [هم خوب است].
از امام رضا از رأفتش میگویند. یک سال ما امروز بنا به نقلی روز میلاد امام رضا است. همین سخنرانی روز میلاد امام رضا این بود: «خشونت در رفتار امام رئوف.» داد زدن، کتک زدن، اینها را جمع کردیم؛ برخوردهای سفت و سخت. یک غلام سیاهی را آوردند، دارند کار میکنند. حضرت فرمودند که: «چقدر باهاش طی کردیم؟» حضرت [با] حالت اینکه میخواستند چوب را بردارند [و] بزنند، [فرمودند]: «ما را شِبْهَ الْمَغْضُوبِ.» [یعنی] مگر من صد بار به شما نگفتم با کارگر اول طی کنید، بعد کار بکند؟ رفتار خشونتآمیز [است]؛ مهربان باشید آقا!
امام رئوف توهمی را دوست دارم؛ امام رضا توهمی را دوست دارم؛ امیرالمؤمنین توهمی را دوست دارند؛ امام حسین توهمی هم دوست دارد. اخلاق ما اخلاق توهمی است. حالا اصل کنترل زبان فردا [چیست؟] اصل کنترل زبان به چیست؟ شوخی نکن، مزاح نگو، در مورد دنیا حرف نزن. نه، نفاق نداشته [باش]؛ وفاق! اصل مشکل زبان در نفاق است: «دوزبانه نباش!» توضیح دادم دیروز: با عینک [این موضوع را ببینید]! به ضدانقلاب که میرسد، به! به! چهچه! ضدانقلابِ انقلابی!
در هر فضایی متناسب با فهم مخاطب آدم حرف میزند. آن سر جای خودش درست [است]. مسیحی، گبر، یهودی، مسلمان است؛ اصلاً معلوم نیست کداموری است. این با هرکه بنشیند [رفتار میکند]. اصل مشکل زبان اینجاست. کنترل کن زبانت را! زبانت را عادت به حق بده؛ حرف حق بزند، [حتی اگر] به ضررت است. «أَلْسِنَتُ دِینٌ.»
به تعبیر باز حضرت استاد آیتالله جوادی آملی، دین مثل آدامس است. خیلی قشنگ آدامس را در زبان انداخته، میچرخاند هر طرف دلش بخواهد. شعار عدالت میدهیم، آزادی. یک روز میگوییم: «ببندید!» «[آن را] نبندید!» اعدام کنید! چرا اعدام کردید؟ اعدام کردن! اصل مشکل آدم اینجاست؛ و آدم تا این زبان این شکلی [را] کنترل نکند، با تقوا نمیشود. عادت بده به حرف؛ بفهمد مقدماتش [را] بگو؛ با مسلّمات طرف بگو. زواردررفته، نخراشیده و نتراشیده، یک چیز قلمبه حق را میآید میاندازد وسط. ما باید اندازه فهم طرف به او [بگوییم]. [نمیتوان گفت] خدا دو تاست! نفاق!
زبان نباید رها باشد. به تعبیر مرحوم علامه مغنیه بگویم: «تمام خاص آدم»، دقت بکنید، «خاص آدم» نباید مهار زبان را در دست بگیرد. این آدم را به نفاق میکشاند. آن که مهار را میگیرد، حق است؛ حق خدا. خدا اگر دست هوا افتاد، منافق «ذو اللسان»، دوزبانه [است]. اولین مشکل اینجاست. سیاست ندارد؛ اصلاً [لازم نیست که] همه آدم سیاست داشته باشد.
یکی از دوستان دیروز در همایش صادرات گفتش که: «مادرم من را نهی کرد از اینکه ورود در کار سیاسی بکنم.» گفتم: «همینجا که الان نشستی، کار سیاسی است.» نمازتان [هم] یک عده ناراحتند. نشستن من و شما اینجا مفهوم سیاسی دارد؛ پیام سیاسی دارد. نشستن؛ اصلاً شما قبول نداشته باشید هیچی را، این خودش نشستن پیام سیاسی دارد. نماز جماعت پیام سیاسی دارد. فاصله بگیر از سیاست! اخلاق تمیزتر است.
اصل اخلاق اینجاست: نفاق. از آن خودت را طاهر کن. مرحله به مرحله رشد میکنی. فرمود: «بزرگترین درد، بزرگترین سرطان، نفاق است.» بزرگترین درد. کار نداریم. دردهای خردهریزه را میخواهیم مداوا کنیم. چهکار کنم چشمم آنور نگاه نکند؟ من سر کلاس احساس میکنم یک کم تمایل دارم. تو تمایل به کفرت را حل کن؛ تمایل به نامحرم درست میشود. «یُسارِعُونَ إِلَى الْکُفْرِ ۚ تَصِیبُنا دَائِرَةٌ.» دل مریض را دو جا گفته: «تمایل به نامحرم دارد، این دلش مریض است.» گفتم این اصل نیست؛ اصل تمایل [به] کفر است. اینها دلشان مریض است. نامحرم اصلی را وقتی تمایل نداشتی، این نامحرمهای خردهریزه هم تمایل پیدا نمیکنی. آن نامحرم گنده را اگر تمایل نداشتی، این خردهریزها هم حل میشود. اخلاق از آنجا اگر شروع بکند آدم، خیلی سرعت سیرش بالاتر است.
اصل درمان، خردهریز نیست؛ [اصل] ۵۰ ساله درس اخلاق [این است که] مرکز را باید زد؛ مرکز کفر و نفاق است. این را باید حلش کرد. زبان را اول از کفر و نفاق باید نجات داد. این حل شد، آدم، این موتورش راه میافتد.
انشاءالله. خدایا، در فرج قلب نازنین حضرتش از ما راضی بفرما. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.
جلسات مرتبط

جلسه بیست و چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه بیست و پنج
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه بیست و شش
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه بیست و هفت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه بیست و هشت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سی
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سی و یک
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سی و دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سی و سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سی و چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنج
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شش
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هفت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هشت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه ده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه یازده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت