برخی نکات مطرح شده در این جلسه
متن جلسه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. جلسه گذشته از خطبه ۱۷۶ نهجالبلاغه نکاتی عرض شد. منظومه سیر رشد انسان، سیر تربیت انسان، سیر خودسازی انسان، و مسیری که انسان طی میکند تا به کمال و به ملکوت برسد، چه مسیری است؟
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: «وَجَعَلَ لِسَانًا وَاحِدًا»؛ زبانت را اول یکی کن، تکزبانه باش، حرفت یکی باشد. حرف که یکی شد، دل یکی میشود؛ چون دل تابع حرف است. همه اعضا و جوارح تابع زبان هستند. حتی جلسه قبل اشاره کردیم که بین دهان و دامن هم ارتباط خاصی هست؛ دامن انسان هم وقتی آلوده میشود که دهان انسان آلوده باشد. دهان هرز، دامن انسان را هرز میکند، اعمال انسان را هرز میکند. در این معنا روایات زیادی داریم.
اول میخواهیم یکی دو تا روایت برایتان بخوانم، بعد ادامه خطبه ۱۷۶ نهجالبلاغه را پی میگیریم. در روایتی از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است که فرمود: «إذا أَصْبَحَ ابْنُ آدَمَ، أَصْبَحَتِ الأَعْضَاءُ...». خیلی روایت قشنگی است! ملکوت اعمال که هیچ، ملکوت اعضا داریم. ملکوت اعضا؛ هر عضو یک ملکوتی دارد برای خودش. نسبت ملکوت اعضا، نسبت ملکوت اعمال است. ما داریم بحث مهندسی را پیش میگیریم. قرار شد معارف الهی را با یکدیگر مهندسی کنیم، با یکدیگر بنشینیم و هندسهاش را کشف بکنیم. ملکوت اعمال تابع ملکوت اعضاست. خب، حالا ملکوت اعضا چیست؟
میفرماید: «آدم وقتی صبح میکند، فرزند آدم، ابن آدم، آدمیزاد، بچه آدم، صبح که میکند، روز جدیدی را وقتی شروع میکند، همه اعضای او صبح میکنند، روز جدیدی را آغاز میکنند، پس تَقْفُلُ اللسانُ أی تَقُولُ: اتَّقِ اللَّهَ فِینَا».
بعد همه اینها با یکدیگر سلام و علیک میکنند. اعضا و جوارح انسان صبح به صبح با هم سلام و علیک میکنند، بعد همهشان با زبان، وقتی سلام و علیک میکنند، به زبان میگویند که: «تو را خدا ما را به باد نده؛ ما همه تابع توییم. اتَّقِ اللَّهَ فِینَا». همه به زبان میگویند: «در مورد ما تقوا داشته باش، ما را به باد نده؛ فَإِنَّکَ إِنِ اسْتَقَمْتَ اسْتَقَمْنَا». تو اگر سرِ جایت باشی، سفت باشی، درست باشی، ما هم سفتیم، ما هم درستیم. تو اگر مستقیم باشی، ما مستقیمیم. تو اگر استقامت داشته باشی، ما استقامت داریم. و اَعوَجَجْتَ؛ اعوجاج داشته باشی، اعوجاج داریم. تو ما را منحرف میکنی. ملکوت اعمال تابع ملکوت اعضاست.
همه اعضا در پَسِ زبان؛ همه اعمال در پَسِ زبان؛ همه اعمال در پَسِ زبان. این یک روایت.
روایت بعدی میفرماید که: «الذِّکْرُ مَقْسُومٌ عَلَى سَبْعَةِ أَعْضَاءٍ». ذکر تقسیم شده است بین ۷ عضو. عدد هفت هم عدد مقدسی است. این اعداد هم حساب و کتابی دارد. اگر لازم شد، ملکوت اعداد را هم. تعجب کردم، برخی بزرگان که خیلی بزرگاند و روی سر ما هم جا دارند، از شخصیتهای بزرگ، از شهدای بسیار عظیمالقدر انقلاب و اسلام، در برخی آثارشان فرمودهاند که ما چیزی به اسمِ تقدسِ اعداد نداریم. خب، ما وقتی که در نوجوانی این آثار را میخواندیم، پذیرش داشتیم، بعداً آمدیم دیدیم نه، اعداد واقعاً تقدس دارد، اعداد ملکوت دارد. عدد ۳ ملکوت دارد، عدد ۴ ملکوت دارد. مرحوم علامه مصطفوی در کتاب شریف «تفسیر روشن» بخشی از ملکوت اعداد را اشاره کرده است. آن هم یک هندسهای دارد: ۳ چیست؟ ۴ چیست؟ با هم جمع میشوند چه میشود؟ بعد میشود عدد ۷. عدد ۷ ترکیبی از ۳ و ۴ است. عدد ۳ خودش یک چیز است، ۴ یک چیز است، جمعش با هم میشود ۷ یک چیز است، ۷ با ۳ جمع میشود میشود ۱۰ یک چیز است، سه ضرب در ۱۰ بشود میشود ۳۰ یک چیز است، ضرب در چهار بشود میشود ۴۰ یک چیز دیگر است. یک هندسهای دارد، اعداد ملکوت دارند. اینها بعضی کارها را سهتایی باید انجام دهی، بعضیها چهارتایی، بعضی چله است، بعضی سی است. ماه رمضان ۳۰ روزه، اعتکاف ۳ روزه، دهه اول زیارت ۱۰ روزه. اعداد هم ملکوت دارند.
حالا خود اعضای ما هم باز به حسب اعدادشان ملکوتی دارند. ذکر خدا تقسیم شده روی اعضا. اعضا، ۷ عضو، ۷ ذکر جوارحی داریم ما. هفت عضوی داریم که هر کدام ذکری دارد که حالا رئیس همه کیست؟ زبان. رئیس همه اعمال چیست؟ زبان. روایت را ببینید در «خصال» مرحوم صدوق: «إِلَى سَبْعَةِ أَعْضَاءٍ: اللِّسَانُ وَ الرُّوحُ وَ النَّفْسُ وَ الْعَقْلُ وَ الْمَعْرِفَةُ وَ السِّرُّ وَ الْقَلْبُ».
یک بحثی را داریم بعداً، حالا یا سال دیگر، یا دو سال دیگر، یا ۵ سال دیگر؛ «نظام تقویم». الان نظام تقویم را داریم میگوییم. یک بحث نظام تقویم، مباحث انسانشناسی، انسان کیست؟ بعد میفرماید: روح، نفس، قلب، اینها با هم فرق میکنند. یک روح، یک نفس داریم؛ یک قلب داریم، یک سر داریم، یک خفی داریم، یک اخفا داریم. حساب و کتاب دارد. هر کدام ذکر خودش را دارد، هر کدام عالم خودش را دارد. بحث مفصلی باید به آن برسیم.
زبان، روح، نفس، عقل، معرفت، سر، قلب؛ هر کدام از اینها احتیاج به استقامت دارد. اصلاً اثر عمل با استقامت ظاهر میشود. امروز یکی از رفقا -نمیدانم الان هستند یا نه- پرسیدند که چرا فلان ذکر را میگوییم اثر ندارد؟ در مورد آیه آخر سوره مبارکه کهف. یکی از دلایل، استقامت است. استقامت در ذکر. گاهی زبان چون استقامت ندارد، اصلاً اثر از زبان حاصل نمیشود.
خیلی وقتها اصلاً تابع فرعی نیست. مرحوم نراقی بچهاش مریض بود، خیلی حالش بد بود. یک آقایی رد میشد. گفت: «چته؟» گفت: «این بچه مریض است.» یک حمدی خواند برای این بچه؛ بچه درجا خوب شد. مرحوم نراقی فرموده بودند که: «آقا، شما که حمدت آنقدر خوب است، نفست آنقدر حق است، این تلفظش را هم درست کن؛ کلماتت خیلی غلطغلوط بود، توش غلطغلوط زیاد بود.» برگشت گفت: «حمد ما مالِ خودمان، بچهات هم مالِ خودت!» گفت: دوباره مریضی برگشت؛ دیگر هیچ رقمه خوب نشد. نفس مهم است؛ آن زبان مهم است؛ آن طهارت زبان مهم است؛ آن تلفظ. بنده به تلفظ نیست. زبان یا زبانِ دیگر است؛ زبان یا زبانِ دیگر است.
مرحوم سید مرتضی یک شاگردی داشت. این آقا درس میخواست بیاید. خب، کاظمین را دیدهاید دیگر، درس ایشان هم بغداد و کاظمین بود. اطرافش آب است. این آقا که میخواست بیاید، باید از روی آب رد میشد و قایق باید میآمد، باید منتظر وایمیایستاد که این قایق بیاید و سوار بکند؛ دیر میرسید به کلاس همیشه. یک روز برمیگردد، میگوید: «آقا، من همیشه دیر میرسم، چهکار کنم؟» ایشان یک کاغذی مینویسد، میدهد، میفرماید که: «این را بگذار توی عمامهات. اگر قایق بود که سوار شو؛ قایق نبود، راه بیفت.» دستش را میگیرد، آب میرود، میرسد به کلاس.
یک روز، دو روز، سه روز، میگوید: «بگذار ببینم این کاغذ چه بود؟» نوشته است: «بسم الله الرحمن الرحیم.» امام عسکری (علیه السلام) که شهادتشان را گذراندیم، حضرت فرمودند: نزدیکترین کلمه به اسم اعظم «بسم الله الرحمن الرحیم» است. نسبت بسم الله با اسم اعظم، نسبت سیاهی چشم با سفیدی چشم است؛ آنقدر به هم نزدیک است. «بسم الله الرحمن الرحیم» بحث مفصلی است. اسم اعظم لفظی نیست، قلبی است. این را هم مرحوم علامه طباطبایی در «المیزان» اشاره کردهاند؛ جلد ۸ «المیزان». این هم بحثش است. «بسم الله الرحمن الرحیم». «بسم الله» خودمان است. حالا گُمَم شد!
فردایش آمد، «بسم الله الرحمن الرحیم». پا را گذاشت، رفت توی آب. این «بسم الله» او بوده، نه «بسم الله» تو! این ذکر کدام زبان است؟ این اثر کدام زبان است؟ زبان داریم تا زبان.
کی میگوید؟ کی میگوید مهم است. نوشته است: «فلانی گفت اینجور شد؛ فلانی رفت فلان دعا را کرد اینطور شد.» خب، آن زبان یک زبان دیگر است. زبان یک زبان دیگر است. ملکوت آن زبان یک ملکوت دیگری است. هر زبانی ملکوت خودش را دارد. در روایتی داریم که: «با زبانی که گناه نکردی دعا کن، مستجاب میشود.» حضرت موسی عرض کرد که: «خدایا، زبان گناه نکرده پیدا نمیشود.» ندا آمد که: «هر کسی چون با زبان دیگری گناه نکرده، دعای دیگری در حق او مستجاب است.» عجیب است! چقدر عالم قواعد عجیب و غریبی دارد! چرا دعای شما در حق دیگری مستجاب است؟ همین را من برای شما بخواهم مستجاب است، برای خودم میخواهم مستجاب نمیشود. چرا زبان من به نسبت شما عصمت دارد؟ این ذکر دارد از یک کانال معصوم رد میشود. زبان من در آن حوزه معصوم است. از یک ملکوت معصوم میرود بالا، سریع نتیجه میگیرد. به نسبت خودم آلوده است، جواب نمیگیرد.
بعد فرمود که استقامت هر کدام. پس هفت تا عضو، هر کدام استقامت خودش را میخواهد. اولی: زبان. «صِدْقُ الإِقْرَارِ»؛ قشنگ! استقامت زبان، اقرار صادقانه. این فوقالعاده برای ما کلیدی است. پس زبان را باید اصلاح کرد. باید چهکار کرد؟ اقرار صادقانه. از این اقرار دیگر کوتاه نیاید. در موردش بیشتر صحبت میکنیم.
استقامت روح: «صِدْقُ الاسْتِغْفَارِ».
استقامت قلب: «صِدْقُ الاعْتِذَارِ» (عذرخواهی صادقانه).
استقامت عقل: «صِدْقُ الاعْتِبَارِ» (عبرت گرفتن صادقانه).
استقامت معرفت: «صِدْقُ الاِفْتِخَارِ» (فخرفروشی صادقانه).
استقامت سر: «السُّرُورُ بِعَالَمِ الْأَسْرَارِ».
فَذِکْرُ اللِّسَانِ: ذکر زبان چیست؟ «الْحَمْدُ وَ الثَّنَاءُ» (حمد و ثنا).
ذکر نفس چیست؟ «الْجُهْدُ وَ الْعَنَاءُ» (تلاش).
ذکر روح چیست؟ «الْخَوْفُ وَ الرَّجَاءُ» (خوف و رجا).
ذکر قلب چیست؟ «الصِّدْقُ وَ الصَّفَاءُ» (صدق و صفا).
ذکر عقل چیست؟ «التَّعْظِیمُ وَ الْحَیَاءُ» (تعظیم و حیا).
ذکر معرفت چیست؟ «التَّسْلِیمُ وَ الرِّضَا» (تسلیم و رضا).
و ذکر سر چیست؟ «عَلَى رُؤْیَةِ اللِّقَاءِ» (رؤیت لقاء).
حالا ما با بخش اولش کار داریم. زبانت را باید اول بسازیم. امیرالمؤمنین فرمود: تا همه اعضا ساخته شود. زبان چهشکلی بسازیم؟ «صدق اقرار»، استقامت زبان. در روایت فرمود: تا زبانت مستقیم نشود، قلبت مستقیم نمیشود. شخصیت آدم، روحیه آدم، بند به زبان آدم است.
خب، باید چهکار کرد؟ این نکتهای که آن جلسه عرض کردیم، اصل ماجرا این است: آدم باید حرفش یکی بشود. حرف یکی. حرف آدم یکی بود، بعد خودش بعداً میفهمد کجا برود، چهکار بکند. مهم این است که یک جا را بداند کجا میخواهد برود.
«من میخواهم این کاره بشوم، من میخواهم فلان چیز بشوم، من میخواهم عبد باشم.» آدم گاهی تو همین، همین اول کار نمیداند چی میخواهد، کجا میخواهد برود. «من میخواهم چهکار بشوم؟» آقا، «میخواهیم برویم درس بخوانیم. حالا ببینیم چه میشود.» «این درس که بهتر از آن است دیگر.» حالا نمیخواهم چیزی بگویم، خدایی نکرده به کسی بر بخورد، ولی این تغییر رشتههایی که هی صورت میگیرد: «تغییر رشته، یک مدت تو این رشته، یک مدت تو آن رشته...». «نه، مهندسی چیزی گیرمان نیامد، برویم انسانی.» «نه، انسانی هم به درد نمیخورد، برویم تجربی.» یک مدت اینور، یک مدت آنور؛ یک مدت این جلسه، یک مدت آن جلسه؛ یک مدت این کتاب، یک مدت آن کتاب. پدر آدم را درمیآورد این جابجایی.
یک کاره بشوی. کلیتت را میدانی، میخواهی چهکار کنی؟ ما همان کلیت را هم نمیدانیم. کلیت را هم نمیگوییم. کلیت آن هم راحتترین، بهترین، سالمترین، شفافترین، روشنترین چیزی که هدف است، اینکه میخواهیم بنده باشیم. این را اگر آدم گفت، بعد پایش وایساد، میفهمد چهکار بکند. قواعد بندگی را یا خودش میفهمد یا بهش نشان میدهند. این استقامت است، اگر باشد.
«مشهور بشوم»، «یک مدت میخواهم باسواد بشوم»، «یک مدت میخواهم پولدار بشوم»، «یک مدت میخواهم استاد بشوم»، «یک مدت میخواهم...». مدتی یک چیز است، ثابت نیست. روی زبان کار کردیم. نه فقط اینکه آقا، مثلاً تو حرف زدنت مراقب باش با این چه میگویی؟ نه، این فقط همه ماجرا نیست. آنی که داری میگویی به عنوان هدف، به عنوان ارزش، ما بیشتر در مورد چیزهایی صحبت میکنیم که ارزش دارد، در کلامت شنیده میشود. آن چیست؟
شما سخنرانی حضرت امام را بخوانید، «صحیفه امام» یا «المیزان» را بخوانیم، از اول تا آخر میخواهد بگوید: «جانم، خدا؛ عشق از خدا.» در مورد شاه هم دارد حرف میزند، منظورش همین است. در مورد صدام هم دارد حرف میزند، منظورش همین است. در مورد آمریکا هم حرف همین است. در مورد انتخابات حرف میزند، منظورش همین است. در مورد پول حرف میزند، در مورد ثروت حرف میزند، در مورد قدرت حرف میزند؛ هرچه میگوید، منظورش این است: «جانم، خدا.» کلام میبارد، میشود بندگی.
در فرمولها جابجا میشود. در حوزهها گاهی یک ترفندی. ببینید، حضرت ابراهیم آمد با ستارهپرستان و خورشیدپرستان گفتگو کرد. اول چه گفت؟ گفت: «این ماه چقدر قشنگ است!» «فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي». ماه را دید، گفت: «عه! چه خوب است! این رب من است.» افول کرد. خورشید آمد. گفت: «این چه قشنگ است! حالا اکبر است، این بزرگتر هم هست، بهتر هم هست. هَذَا رَبِّي». این هم افول کرد. دلت رفت. همراهی میکند با آن مخاطب، با فهم او، درک او. مطلب را ساده میکند.
همین که دیروز عرض کردم: «حرف آدم با همه یک جور حرف بزند.» چهجور حرف بزند؟ همان حرف خودش را به هر کسی چهجور بگوید؟ یک چیزی شبیه هالیوود؛ هالیوود اینجوری است دیگر.
گفت که: طرف یک طوطی داشت. پادشاهی گفته بود که: «هر کس مرگ طوطی مرا به من خبر بدهد، میکشمش.» این طوطی افتاد، مرد. اهل دربار گفتند که: «خب، کی میآید برود خبر بدهد؟» هیچکس حاضر نشد. گفت: «هر کس خبر بدهد که میکُشندش.» یک رندی برگشت، گفت: «من حقوق یک سالتان را میگیرم، میروم خبر میدهم.» آمد پیش پادشاه نشست و گفت: «اعلاحضرت، طوطی شما امروز نخوانده؛ برای چه؟ آب هم نخورده؛ غذا هم نخورده؛ مرده است.» گفت: «اعلاحضرت، من نگفتمها؛ خودتان گفتید!» ماجرا این است. اینها ترفند است.
ببین، حرف آدم باید بلد باشد چه بگوید، ولی نه اینکه با هر جمعی نشست، قالب کلام و زبان او بشود مثل آن جمع. این خیلی مهم است. آدم باید بلد باشد با بیدینش هم وقتی مینشیند، چه بگوید که او را بیاورد. در فضایی صحبت کن که فضای اوست. تو هم تو آن فضا برو. اگر دیدی نشستهاند، دارند آیات خدا را مسخره میکنند، با اینها ننشین. پاشو برو. تمسخرشان تمام شد، استهزا تمام شد، باید بیا بنشین. تو این فضا با همراهی نکن، مگر اینکه بلد باشی جهت بدهی. این خیلی مهم است.
تمام. چون خیلی بحث مهمی است، خیلی میگویند: «آقا، ما میرویم مثلاً با یک آدمی که تو این فضا نیست مینشینیم، خدا و پیغمبر بگوییم که مسخره میکنند.» یک هنری میخواهد. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در جمع مینشستند. خب، اینها مگر چه بودند؟ بعضیهایشان آدمهای بادیهنشین و بیسواد و بعضیها وحشی. طرف نشسته بود پیش پیغمبر. ایام میلادشان بود. چقدر عجیب! واقعاً آدم میماند گاهی چقدر این اهل بیت (علیهم السلام) در چه موقعیت عجیب و غریبی بودند! نوه پیغمبر آمده بود. پیغمبر را روی پا نشانده بودند، بوسش کردند. بعد طرف میگوید: «یا رسول الله، من تعجب میکنم شما بچهتان را بوس میکنید؟ من ده تا بچه دارم.» «عجیب غریبها! ۱۰ تا دختر خدا بهم داد، همه را بردم به مادرت برس. خاله! چی؟» چقدر سخت است در این فضا! ما حالا یکی بیاید مثلاً یک کمی سطح فهم طرف پایین باشد، عقل طرف پایین باشد. خیلی سخت است. اصلاً هیچ راه مشترکی برای تکلم نمیبیند آدم.
ظرافت پیغمبر این است: غذا میخوردند، خب سفره که دیگر میشود دور هم بنشینیم. بعد سر سفره که مینشستند، شروع میکردند از خواص بادمجان گفتن، خواص کدو گفتن، مثلاً ماست با (چیزی) خوب است یا نه، فلان چیز با فلان چیز خوب است یا نه. یک زبان مشترک است.
الان در قم الحمدلله باب شده است. رفقای ما کانال جدیدی را ایجاد کردهاند؛ خیلی هم خوب دارد جواب میدهد. «کانال طب». طب اسلامی داریم؟ نداریم؟ خوب است؟ بد است؟ کار ندارم. یک ظرفیت فوقالعاده است. راه افتادهاند، جاهای مختلف دنیا، چند صد هزار نفر تا حالا توانستهاند مسلمان کنند. میرود، درمان میکند. یک جمله پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) دارم: «این روش درمانی، هنر است دیگر.»
حرفت یکی باشد؛ نه اینکه هرجا رسیدی، بگویی: «خدا، پیغمبر اسلام!» همین حرف خدا و پیغمبر اسلام را بلد باشی چهجور به قالب فهم او درآوری. مثلاً حضرت ابراهیم (علیه السلام) خیلی داغ بود. گفت: «ستاره بزنم توی گوشت؟ ستاره میپرستی؟ خورشید را؟» آن پیغمبر غیور قرآن است دیگر. نماد غیرت است. در قرآن بتها را زده، شکسته، و با بابایش سرشاخ شده، و توی آتش انداختهاند و... بعد مدل حرف زدن را ببین. گاهی تندرویهای ما همینها است دیگر. آدم معتدل، آدمی نیست که حرفش را جابجا میکند. آدم معتدل، آدمی است که یک حرف ثابت را بلد است هر شکلی بزند.
امیر جان، حرفمان این بود: من که با او نشستی، گفتی: «خدا، اسلام، پیغمبر»؛ گفتی: «نه!» «تو هم خوبی عزیزم، تو هم خوشگلی ماشاءالله!» یک کم با آن، یک کم با این. دیگر حل است؟ میشود معتدل؟ این نفاق است، این اعتدال نیست. اعتدال ابراهیم (علیه السلام)؛ حرف عوض نمیشود؛ حرف یک چیز است، قالبش عوض میشود برای تأثیرگذاری و جذب.
خدا به ما انشاءالله این استقامت در زبان و این وحدت رویه را عنایت بفرما.
خدایا، در فرج امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تعجیل!
جلسات مرتبط

جلسه بیست و سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه بیست و چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه بیست و پنج
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه بیست و شش
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه بیست و هفت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه بیست و نه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سی
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سی و یک
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سی و دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سی و سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنج
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شش
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هفت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هشت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه ده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه یازده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت