تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سی و سه

00:14:20
145

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

متن جلسه

‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
خطبه ۱۷۶ نهج‌البلاغه را با هم مرور می‌کردیم. این کلمات فوق‌العاده از امیرالمؤمنین، صلوات الله و سلام علیه، درباره فرق بین مؤمن و منافق در کلام است، در زبان. زبان مؤمن با زبان منافق فرق می‌کند.
«إنّ المؤمن إذا أراد أن یتکلم بکلام، تدبّره فی نفسه.» مؤمن وقتی می‌خواهد حرفی بزند، تدبر می‌کند. تدبر یعنی چه؟ تدبر از ماده «دبر». «دبر» یعنی پشت. حرف را، پشتش را نگاه می‌کند. منافق به پشت حرف کار ندارد، به جلوی حرف کار دارد، از این جهت که این الان چه چیزی را تأمین می‌کند؟ مؤمن به پشت حرف کار دارد.
مؤمن کلماتش را مثل مهره‌های شطرنج می‌بیند. باید ببیند که... سیاستمدار اصلاً همین است. آدم دیپلمات همین است. دیپلمات کسی است که وقتی حرف می‌زند، یک هندسه‌ای را در نظر می‌گیرد. می‌بیند: «این الان این قطعه را من دارم جابجا می‌کنم؛ باید چه اتفاقی بیفتد؟» بعد «چه حرفی در پسش می‌آید؟» بعد «من چه حرفی باید بزنم؟» نمی‌شود. آدم باید تدبیر کلمات داشته باشد. مؤمن تدبر کند، ببیند این حرف آخرش کجا می‌رود؟ بعدش چه اتفاقی می‌افتد؟ این حرف‌ها که زدم، یا این اتفاق می‌افتد یا آن اتفاق می‌افتد. اگر این اتفاق افتاد، چکار بکنم؟ اگر آن اتفاق افتاد، چکار بکنم؟
بزرگان خیلی فکر می‌کردند تا حرف بزنند. آیت‌الله استادی می‌فرمودند که: «ما یک استادی داشتیم، به ما بلاغت درس می‌داد؛ کتاب «مختصر». بعد، این استاد ما می‌فرمود که: «من شب‌ها برای درس فردا مطالعه می‌کنم. برای اینکه چه بگویم، یک ربع مطالعه می‌کنم؛ برای اینکه چطور بگویم، یک ساعت فکر می‌کنم. چطور بگویم؟» - یک ساعت فکر می‌کنم.
در حرف زدن، در سخنرانی، در ارائه، آنچه مهم‌تر از مطلب است، فرم است: چطور بزنم؟ همین ماجرای «بشین» و «بفرما» و «بتمرگ» که همه‌اش مفهومش یکی است. مخاطب چه می‌فهمد؟ مخاطب به کجا می‌رسد؟ ری‌اکشنش چیست؟ چه برخوردی می‌کند؟ چه واکنشی نشان می‌دهد؟ متناسب با واکنش، من چکار باید بکنم؟ سطح کلام، سطح فهم مخاطب را در نظر گرفتن.
چقدر روایت داریم: «لعن کردند اگر کسی حرفی را بزند که در حد فهم مخاطب نیست، اگر او کافر شد، بی‌دین شد، تو بی‌دینش کردی.»
سلمان و ابوذر، رفیق فابریک. سلمان چیزهایی را می‌دانست که اگر می‌گفت، ابوذر بی‌دین می‌شد و او [سلمان] را می‌کشت؛ سلمان را می‌کشت. سلمان چقدر پخته بوده که این‌ها را نمی‌گفته!
جابر بن یزید جُعفی هفتاد هزار روایت از امام صادق (علیه السلام) شنیده که همه‌اش جزو اسرار است. حضرت فرمودند: «اگر یکی از این‌ها را منتشر بکنی، لعنت خدا و ملائکه و انبیا و مردم بر تو باد!» خیلی سینه‌ام تحت فشار است. بعضی حرف‌ها را دوست دارم بزنم.
آدم وقتی یک چیزی می‌داند، در یک فضای... مثلاً شما فرض بفرمایید اینجا مثلاً روح فلان نبی حاضر باشد؛ مثلاً اشکال متن را می‌خوانده از ابن ادریس، یکی از فقهای قرن ششم: «چطور من این را گفتم به قرینه‌ای که در فلان کتاب همین را گفته؟» خب حالا مثلاً یک کسی روح فلان نبی را دارد می‌بیند، روح فلان عالم را دارد می‌بیند، فلان حرف را دارد می‌شنود... می‌بینید؟ خیلی سخت است برای آدم نگفتن، خیلی سخت است.
جابر بن یزید گفت: «آقا! من خیلی بهم فشار می‌آید، چکار کنم؟» [حضرت فرمودند:] «برو یک تکه زمین را شیار بزن. خیلی عجیب است! زمین را شیار بزن، بکن. سرت را بگیر به سمت این چاله، حرفت را بزن، بعد چاله را پر کن. اگر نمی‌کشی، برو به زمین بگو!»
آخری (اجازه دادن برای گفتنش) «الا ملک مقرب» [یعنی: فقط ملک مقرب]. پرسید: «آقا! یعنی چه؟» [فرمودند:] «فضایل شما را فقط ملائکه می‌توانند... ملائکه مقرب می‌توانند تحمل بکنند؟» حضرت فرمودند: «ملائکه مقرب فضایل ما را وقتی می‌بینند، نمی‌توانند تحمل بکنند یا نمی‌توانند جلوی زبانشان را بگیرند؛ به هم می‌رسند، می‌گویند... [روایت] عجیب غریب! ملائکه مقرب که می‌توانند فضایل ما را ببینند و هیچی نگویند، زور می‌خواهد دیگر!»
مثل آقای بهجت. حرم برود، هر حرمش غوغایی باشد از حقایق و معارفی که دریافت می‌کند. به استاد [خود] فرموده بود که: «حرم می‌آیی، دفترچه با خودت بیاور. این‌هایی که می‌بینی و می‌شنوی و می‌فهمی... این‌ها را آدم حرم می‌آید تا از محضر امام درس بگیرد.» حالا خود او چه بوده؟ چکار می‌کرده؟ روزی سه ساعت زیارتش بود. یک ساعت فقط روبروی ضریح می‌ایستاد. چه می‌فهمید؟ چه می‌گفت؟ چه می‌شنید؟ رفت و آمدها، اخبار، مطالب او، غوغایی بود.
حضرت عیسی را دیده بودند. کاغذهایی آمده بودند. به برخی از شاگردانشان فرموده بودند. فرمودند که: «حضرت عیسی مجموعه‌ای از کاغذ [با خود] آوردند اینجا خدمت امام رضا (علیه السلام)، گفته بودند که این‌ها 'حوایج' [خواسته‌های] مسیحیان است که از من خواستند. من آمدم خدمت شما عرض کنم. از من و مادرم هست [از جانب من و مادرم مریم است]، خواستم آمدم خدمت شما عرضه کنم که شما جواب بدهید.» این‌ها در حرم زیارت‌نامه را خواندند. به امام زمان که رسیدند، سلام به امام زمان، ساکت شدند که مثلاً این قرینه بوده که خود حضرت بوده‌اند.
بعضی‌ها را خیلی تک و توک، یک ماجرایی را به برخی از دوستان موقع عمامه‌گذاری آقای بهجت فرموده بودند. ماجرای عجیبی [است]. حرف می‌زنیم، اتفاقات دیگر هم دارد می‌افتد. من گوشم نمی‌شنود، چشمم نمی‌بیند. منزل یکی از اساتید [بودم]. تبعات دارد و [باید] تدبر در کلام خودم داشته باشم.
بیا تو حیاط. زمستان هم سرد [بود]. فلان گوشه منبر، فلان آقا نشسته بود. رئیس فلان طایفه از جن‌ها... خواستم بگویم حواست باشد، از این‌ها هم می‌آیند. حرفی می‌زنی، یک چیزی نگویی که این‌ها ناراحت [شوند]. خلاصه، در روضه‌ها حاضرند، در سخنرانی‌ها حاضر. واقعاً دارم خویشتنداری می‌کنم، بعضی‌هایش را نمی‌گویم.
خدمت شما عرض کنم که بهجت فرموده بودند که یک آقایی یک جایی آمده بود استراحت بکند. چند تا جن آمده بودند متعرض [او] بشوند. این مسلمات است دیگر؛ قرآن گفته است: «خیلی هم انگولکشان نکنید تا بهتان کار نداشته باشند.» دستوراتی دارد. مثلاً در خانه کبوتر داشته باشی یا سرکه مثلاً باشد. آیت‌الکرسی... اگر سقف یک جایی مثل این‌جوری است، سقفش بلند است، مثلاً [این] محل رفت و آمد جن است... بعد روی سقفش، دور تا دور – یعنی دور سقف – آیت‌الکرسی را بنویس. از این قبیل ماجراها. خلاصه، بعد عرض کنم خدمت شما که یک آقایی آمده بود استراحت کند. یک چند تا جن آمده بودند متعرضش بشوند. [این‌ها] باز کرده بودند، دیده بودند که این آقا عمامه دارد. یکی‌شان به آن یکی گفته بود که: «با این آقا کار نداشته باش. او از لشکریان خداست. بیا برویم!» خیلی بهش علاقه داشتند. پسر حاج علی‌آقا ایاق بودند.
حالا چه می‌دیدند در این بچه [که] از دنیا رفته؟ بچه گفته بود که: «ببین باباجان! بیا طلبه شو!» حالا شما گوش نکنید، «بیا طلبه شو!»
«من یک روزی اینجا خوابیده بودم. دیدم یک چند نفر انگار دارند می‌آیند مزاحمم بشوند. بعد یکی به آن یکی گفته بود که عمامه مرا دیده بود، [کنارم] گذاشته‌ام. گفته بود: «بیا برویم! این از لشکریان [خداست].» ماجرا آنجا به این زبان گفته [شد]. مسائل را می‌بیند. گفتنش، نگفتنش سخت است.
تدبر در کلام. [علامه] طباطبایی فرموده بودند که: «آن‌قدر واردات قلبی من زیاد است که فرصت نمی‌کنم به قلم بیاورم. برای همین، فقط با کدگذاری می‌نویسم؛ بعداً بیایید مرتبش کنم.» علم بهشان هجوم می‌آورد.
یکی از اساتید ما فرموده بود: «یک جایی از حرم حضرت معصومه، فلان جا، یک لحظه بهم عنایتی شد که اگر [آن را] مکتوب بکنم، تمام نمی‌شود.» چه فهمیده؟ چه دیده؟ چه اتفاقی افتاده؟
کنترل زبان، تدبر در کلام، حد پایین‌ترش این است: غیبت نشود، تهمت نشود، تمسخر نشود، کسی آزار نبیند، رنجشی پیش نیاید. این حرف را گاهی من اینجا می‌زنم، او یک برداشتی می‌کند، آن یکی یک برداشت دیگر می‌کند.
فلان [شخصی] در روایت دارد: روز قیامت یک نفر را می‌آورند. [می‌گویند:] «مهجَمَةً مِنَ الدَّمِ» [یعنی به اندازه خون حجامت، خون از او می‌گیرند]. چقدر خون می‌گیرند! یک مِهْجَمَه [ظرف خون] به اندازه حجامت می‌دهند. می‌گویند که: «شما شریکی در این [خون]!» می‌گوید که: «این خون فلان مظلوم است که فلان گوشه عالم ریخته [شده]. شما فلان کلمه را گفتی.» این فلان کلمه... [این] مهندسی حساب می‌کند؛ این فلان کلمه، این این مقدار سهم داشته در این پروسه قتل.
اگر کسی اینجا توهینی به مقدسات بقیه فرق بکند... با یک واسطه دارم نقل می‌کنم برایتان... توهینی به مقدسات سایر فرق بکند، حرفی بزند، آن موقع نه اینترنت بوده؛ سال ۵۱ این را فرموده بودند؛ نه اینترنت بوده، نه فیلم این‌جور منتشر می‌شده، نه کلیپ. قاتل آن شیعه به حساب می‌آید. یعنی در تحریک یک عده‌ای علیه شیعه از حرف او بشود استفاده کرد. حالا ببینید دیگر چه خبر است در این فضای مجازی. [کسی که] شریک [باشد]، در نظر بگیریم که این حرف بد چه اتفاقی می‌افتد!
با اولیات اصول شیعه آشنا نیست. با اولیات ضوابط عملی و فرهنگ امام صادق (علیه السلام) آشنا نیست. این‌ها حرف امام صادق (علیه السلام) و اهل بیت است. فردا فرمودند که تدبر بکند در کلام. «اگر خیلی تویش بود: «مَنْ کَانَ شَرّاً، وَارَاهُ.» [یعنی] اگر شر بود، بپوشاندش.» و إنّ المنافق [یعنی منافق] یتکلم بما أتی علی لسانه؛ هرچه به زبانش بیاید، می‌گوید. [او] به نفعش است؟ به ضررش است؟ [او] نفع و ضرر حقیقی را – نه نفع و ضرر دنیوی – تشخیص می‌دهد. [او] به ملکوت [و اینکه] چه اتفاقی می‌افتد؟ بعدش چه اتفاقی می‌افتد؟ آبروی کسی می‌رود؟ حیثیت کسی لطمه می‌خورد؟ زندگی کسی لطمه می‌خورد؟ توجهی ندارد.
یک دل خونی هم نسبت به صدا و سیما دارم و یک بحث مفصلی دارم. امروز می‌خواستم مطرح بکنم، وقت نمی‌شود؛ به عنوان «نفاق در صدا و سیما». فردا، ان‌شاءالله، یک سری اسرار که تا حالا نگفته‌ام را می‌خواهم اینجا برای اولین بار... پرونده دارم، می‌خواهم بیایم بگویم. بگویم اینجا را بیاورم. واقعاً قابل تحمل نیست. داد جدی لازم دارد. به نظرم یک سیلی می‌خواهد. یک بحثی باید داشته باشیم. و خود اینکه اصلاً فضای رسانه و فضای شهرت، فضای نفاق‌خیز است، بحثی است که فردا با هم خواهیم داشت.
خدایا، در فرج امام عصر تعجیل بفرما. قلب نازنین حضرتش را از ما راضی بفرما. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.

جلسات مرتبط

محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00