تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سی و چهار

00:24:47
137

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

متن جلسه

‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
در مورد سکوت و سخن گفتن گاهی ما دچار تلقیات اشتباه می‌شویم و واقعیتی را باید پذیرفت که اخلاق و عرفان ما، متأسفانه، خیلی متأثر از فضای سکولار است؛ و اتفاقاً سکولارها خیلی دعوت به اخلاق می‌کنند. یکی از روایت‌هایی که سکولارها خیلی دوست دارند و خوششان می‌آید و تبلیغ می‌کنند، این روایت است که پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: «بُعثتُ لاتمِّمَ مکارم الاخلاق»؛ یعنی: «من مبعوث شدم تا مکارم اخلاق را به اتمام برسانم.» اخلاق چیزی است که خود سکولارها اولین مبلّغ و مروّج آن هستند.
در مورد کم صحبت کردن هم وقتی سخن به میان می‌آید، می‌بینیم سکولارها خیلی خوششان می‌آید و پشت این ماجرا را می‌گیرند؛ چون مرزهای خیلی دقیقی دارد که معمولاً به آن دقت نمی‌شود. خیلی از آداب و احکام اخلاقی ما، متأسفانه، از مدار خود خارج شده و کاربرد خودش را از دست داده است. دلیل عمده‌اش هم همان است که ما نگاه مهندسی به معارف دین نداریم.
امروز می‌خواهم یک سری نکات متفاوت مطرح بکنم در مورد کنترل زبان. آیه در قرآن می‌فرماید: «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ». صُمٌّ یعنی چه؟ بُکْمٌ یعنی چه؟ (بفرمایید) عُمْیٌ یعنی چه؟ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ: جهنمی کر و کور و لال!
پیغمبر اکرم فرمودند که اکثر جهنمیان به خاطر دهان به جهنم افتاده‌اند؛ یا زبان، یا خوراک. چطور می‌شود که جهنمی به خاطر زبان به جهنم افتاده باشد، ولی لال باشد؟ جهنم چطور لال است؟ مسئله این است: روایت از پیغمبر این آیه را تفسیر می‌کند. فرمود: «الساکت عن الحق شیطانٌ أخرس.» کسی که در موضع حق سکوت کند، حرف نزند، این هم شیطان است، هم لال. شیطان لال! شیطان لال با لال‌بازی دارد فریب می‌دهد.
بسیاری از آدم‌ها به خاطر سکوتشان می‌افتند جهنم؛ به خاطر سکوت در برابر حق. جایی که باید حرف بزند، حرف نمی‌زند. «اگر بینی که نابینا و چاه است...» بقیه شما بگویید: «گر خاموش بنشینی گناه است.» اگر ساکت بنشینی، گناه است. وقتی یکی دارد می‌رود و می‌افتد در چاه، دارد کج می‌رود، اینجا سکوت معنا ندارد. خیلی وقت‌ها سکوت آدم، آدم را جهنمی می‌کند. این اخلاق سکولار این وَرش را دیگر نمی‌گوید.
امام باقر (علیه‌السلام) فرمود: «خدا لعنت کند بنی‌امیه را.» بنی‌امیه دین را می‌گفتند، ایمان را می‌گفتند، (اما) کفر را نمی‌گفتند. این تعلیم و تربیت ماست! پدرجد تعلیم و تربیت ما بنی‌امیه است. در مدارس ایمان یاد می‌دهیم، (ولی) کفر یاد نمی‌دهیم. در برنامه‌های تلویزیون می‌گفتند که: «حاج آقا، از خدا هرچه دوست داری بگو، از شیطان چیزی نگو.»
برنامه‌ «عمو پورنگ»... امروز افشاگری بکنم: برنامه‌ «عمو پورنگ» چقدر متن‌های ما را حذف می‌کردند! البته خود عمو پورنگ کاره‌ای نبود. تهیه‌کننده، کارگردان و حتی مدیران محترم... ماجرای کلید و این‌ها که از کجا شروع شد و چه شد و به کجا رسید، این‌ها دیگر بین خودمان بماند.
عرض کنم که: (مثلاً می‌گفتند:) «از امام زمان (علیه‌السلام) صحبت نکن، بچه است.» «اسم آوردن از آمریکا و اسرائیل در این برنامه ممنوع است.» بچه‌های مدافع حرم آورده بودیم، حق نداشتیم بگوییم این‌ها بچه‌های که هستند. گفتیم: «باباشان شهید شده؟ جنگ سوریه؟ داعش؟ این‌ها چیست؟» ایمان یاد می‌دهیم! یعنی انگار معاویه نشسته برای ما تربیت دارد می‌کند. تعلیم و تربیت دست معاویه است.
نظام آموزشی، نظام تربیتی؛ از ایمان می‌گوییم، از کفر نمی‌گوییم. بعد می‌گوییم: «خوب باش، حرف بد نزن، غیبت نکن، دروغ نگو، خیانت نکن، تهمت نزن، سوءظن نداشته باش.» یعنی لال باشم؟ آفرین! «شیطان اخرس»! باریکلا! یک شیطان لال باش!
رهبر معظم انقلاب از یکی از روایات نهج‌البلاغه که خیلی سوءاستفاده می‌شود، یک استفاده فوق‌العاده‌ای کردند. یک وقتی، یک سالی، در جمعی فرمودند که: روایتی از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در نهج‌البلاغه است که: «کُنْ فِی الْفِتْنَةِ کَابْنِ اللَّبُونِ»؛ یعنی: «در فتنه مثل ابن لبون باش.» بچه شتر وقتی هنوز کوهان ندارد و شیر ندارد، «ابن لبون» به آن می‌گویند. خیلی در عرب واژه‌گذاری‌ها جالب است. خود شتر در سنین مختلف اسم‌های مختلفی دارد. «ابن لبون».
امیرالمؤمنین فرمود: «در فتنه ابن لبون باش.» یعنی چه؟ (اینطور می‌گویند که:) «آقا ولش کن! هیچی نگو!» «لا ظهرٌ فیُركب و لا ضرعٌ فیُحلب.» نه پشت دارد که سواری بدهد، نه شیر دارد که بدوشندش. این روایت خوراک اخلاق سکولاری است.
(یعنی می‌گویند:) «در جامعه ساکت باش! به تو چه؟ چه‌کار داری؟» اگر یک وقتی با سکوت داری سواری می‌دهی، حواست باشد که نباید سکوت کنی. خیلی قشنگ! (ولی) برداشت متفاوتی (این است که) در دعواها از ساکت‌ها آدم‌کشی می‌کند، یارکشی می‌کند. این ده نفر هم که باید علیه تو حرف بزنند، حرف نمی‌زنند. «همه با همیم؟» مملکت را شیطان اخرس‌ها پدر ما را درآوردند. شیطان ناطق‌ها که دارند (حقایق را) رو می‌کنند، چه خبر است؟ شیطان اخرس‌ها، شیطان‌های لال با لال‌بازی دارند سر ما را می‌برند.
حرف بزنند، می‌بینند چه خبر است، می‌فهمند چه خبر است. از نزدیک می‌شناسند خیلی‌ها را. پشت پرده افشاگری (انجام شود)! (باید) بیاید پرونده ننه و بابا و زن کسی را رو کند؟ خبر داری (فلان چیز) دارد تصویب می‌شود؟ حواست باید باشد. باید حرف بزنی. باید صدایت دربیاید. داری حقوق می‌گیری؟ حرف بزن!
(می‌گویند:) «موقعیتم از دست می‌رود.» «نه من با این‌ها، نه با آن‌ها.» جهنم! من احساس می‌کنم از روایات یک بخش ویژه دارد، یک لژی دارد. می‌گوید: «این لژ نه با این‌ها، نه با آن‌ها.» این‌ها را بفرست آنجا. «مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذَلِكَ لَا إِلَى هَؤُلَاءِ وَلَا إِلَى هَؤُلَاءِ.» این‌ها بهشان می‌گفتی کدام اختصاصی دارد؟ نه با این‌ها، نه با آن‌ها. پیدا کن! بگو! داد بزن! حرف بزن! موضع بگیر!
**نکته اول:** (پایان یافت.)
**نکته دوم:** وقتی حق بخواهد بها پیدا کند، یک اتفاقی می‌افتد. حالا یک مشکل جدی در جامعه شکل می‌گیرد. خیلی بامزه است! (می‌گویند:) «جامعه ما توش دینداری معنا ندارد.» می‌گوید: «چرا؟» می‌گوید: «برای اینکه این همه نفاق زیاد است.» بنده خدا! جامعه وقتی که دینداری رشد می‌کند، نفاق تویش رشد می‌کند. جامعه‌ای که دین ندارند که نفاق (ندارند)!
نفاق یعنی چه؟ یعنی من پوز دینداری می‌دهم. دینداری ارزشی است که من دارم پوزش را می‌دهم. در جامعه کفار که نفاق معنا ندارد. نفاق وقتی رخ داد که پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمدند مدینه، حکومت تشکیل دادند. آنجا منافقین سر درآوردند. پیشرفت می‌کنی، رشد می‌کنی. حالا اینجا اتفاقی که می‌افتد، یک عده اینجا دوزبانه‌ها شکل می‌گیرند. شیطان اخرس نیستند، ولی آن گرانیگاه‌هایی که حق خرج دارد را کار ندارند. آن جایی که سود دارد را (حمایت می‌کنند): نظام جمهوری اسلامی، (صفحه) «پسر خوبی»، رهبر معظم انقلاب را دارم.
دولت، قوانین، مجلس، تتلو... یک جای دیگر هزینه دارد. همان یک کلمه که هزینه دارد، اینجا مؤمن فهمیده می‌شود. اینکه (امام علی علیه‌السلام) فرمود: «لسان تو یکی کن»، یعنی این. یعنی وقتی پول دارد و وقتی زخم دارد، حرفت یکی باشد.
من (شنیده‌ام که می‌گویند:) «هر وقت نان داشت، چرب بود.» یک پیامک معروفی است. می‌گوید که: «هر وقت شنیدی یا علی می‌گویند یا حسین می‌گویند، برو شله (نذری).» «یا علی می‌گویند: چی؟ ماشین روشن نمی‌شود؟ (کمی) حلوایی است، قیمه.» «موقع یا حسین شلوغ است (برای نذری).»
ما شاگردی داشتیم که می‌آمد منزل ما، وقتی قم بود. بعد گفت: «خب، ساعت چند بیایم؟» گفتم که: «مثلاً شما ناهار چی داریم؟» (می‌گفت:) «جان داشته باشم، دو تا (جا) من باید بروم. دیگر قرارمان تا چهار روز (دیگر بود).» (ولی) بزرگوار خیلی مقید بود برای کمک بیاید. احساس عذاب وجدان نمی‌آمد (در او). احساس می‌کرد که امروز یک کاری انجام نداده. موقع سفره و این‌ها بود. موقع رنج می‌گفت: «نه! ببین! بعد یک روزی برگشت گفت: «ببین! اصلاً رنگ برای پوست من می‌پاشد روی صورتم. من باید بدنم را چی‌چی بزنم پاکش کنم.» این‌ها... میل بفرمایید؟ خیلی وقت است این شکلی است. خیلی وقت‌ها این شکلی است.
صدا و سیما، صحبت بکنیم. صدا و سیما زیاد (مشکل) دارد. یکم واقعاً می‌ترسم؛ یعنی می‌ترسم! (ولی) ترس که نداریم ما! وقتی (ما) بودیم، شرایط بود، برنامه روی آنتن داشتیم. من نقد رئیس صدا و سیما نوشتم (در) تنور آنتن! یعنی گفتم همین الان است که بگویم این برنامه را بردار! الان که برنامه روی آنتن نداریم، الحمدلله خدا را شکر فعلاً نداریم.
عرض کنم که فضای ساختار صدا و سیما فضای عجیبی است. از بالا به پایین پرونده را رو کنم و افشاگری بکنم؟ بعضی چیزها را آدم می‌بیند، واقعاً زده می‌شود. خیلی هم (جالب است). یکی از اساتید ما نماینده مجلس شده بود، می‌فرمود که: «وقتی رفتم، حالم به هم خورد. تنها چیزی که اینجا، توی این پاکت شیر گیر نمی‌آید، توی ساختمان بهارستان، تنها چیزی که گیر نمی‌آید، خداست!» همه چیز: رانت و لابی و پارتی‌بازی و دروغ و شیادی و همه چیز هست، غیر از خدا! حقم دارند!
در فضای مدیریت، فضای کار، فضای رسانه که اصلاً نفاق‌خیز است، عجیب نفاق‌خیز است، عجیب غریب است. مورد داشتیم. نمی‌خواهم خیلی چیزها را بگویم که ذهنیت شما خراب بشود. «خوبند دیگر آقا!» سر ضبط یک نقشی (بازی می‌کرد) از همین بچه‌سوسول‌هایی که توبه می‌کنند، پاک می‌شوند. ارادت موج می‌زد در او نسبت به این نقش و این بازی. بعداً فیلم را که دیدم، فهمیدم چرا این اثر ندارد. فیلم بازی کردن مگر شاخ و دم دارد؟
خیلی از این مجری‌های معارفی بزرگوار که خدا حفظشان کند، «کَثَّر الله أمثاله» (کثر با سه نقطه، نه با سین)، بعضی از این‌ها بودند، (که من) شهادت‌نامه امضا کنم (که چقدر...) آدم خوب زیاد است. آدم مؤمن زیاد است، ولی بعضی (ها) تعجب! من مورد (هایی) بوده (که) با مجری معارفی شبکه قرآن، برنامه س*** (حزب‌اللهی) با هم دعوا (کردند)؛ (آیا) انقلاب آری یا نه؟ رسماً طرفدار محمدرضا پهلوی بوده، (همین) مجری معارفی! این قدر مجری معارفی دیگر داشتیم!
مورد (هایی) می‌رفتیم در مسیر پیاده‌روی اربعین. حالا موکبی که ما داشتیم، هتل بود. صدا و سیما و رسانه بود. حضرات می‌آمدند آنجا، آنتن زنده داشتند. می‌رفتند یک پلی‌بک هم می‌گرفتند، پخش می‌کردند. شب می‌شد، نجف هتل می‌خوابیدند. می‌رفتند نجف یا کربلا، حمامش را می‌رفت، تافتش را می‌زد. «عشق را در این پیاده‌روی ببینید! مردم با پای برهنه دارند می‌روند! بچه‌ها...» (بعد می‌گویند:) «من آفیش شدم. آفیش بودم. تمام شد. می‌روم. فردا می‌آیم (که او) بخوابد، راه برود.» این‌ها آنجا دیگر نیست! دیگر آنجا (تظاهر به سختی) نیست! آنجا «یا علی» می‌گویند.
نفاق از این جاها شروع می‌شود. از آن جاهایی که می‌بینی یک سری حرف‌ها در این فضای مجازی دیگر غوغا می‌کند. آقا: «احترام به حیوانات!» «به هم احترام بگذاریم!» «به هم محبت کنیم!» «همدیگر را قضاوت نکنیم!» بزرگوار که آن بالا توی بیو (اینستاگرام) زده: «همدیگر را قضاوت نکنیم»، در مورد همه مسائل قضاوت می‌کند! یعنی پست در همه حوزه‌ها دارد، از گران شدن تخم‌مرغ، گران شدن خود مرغ. در هر زمینه‌ای بگویی، بزرگوار یک نظری داده، بعد می‌گوید: «همدیگر را قضاوت نکنیم!» «قضاوت در مورد دیگران مساوی بلاک!»
حرف خوب زدن جذاب است. جامعه‌ای که حرف‌ها را می‌پذیرد (صرفاً). در مورد شهدا گفتن، در مورد چه می‌دانم امنیت گفتن، در مورد ثروت گفتن، در مورد فقرا گفتن... یک برنامه‌ای که قدیمی بوده، صدا و سیما مجدد دارد پخشش می‌کند. حالا آن موقع چون امکانات نبود. یک برنامه‌اش (در) شبکه نسیم (پخش می‌شود). حالا شبکه نسیم شبکه چیست؟ شبکه شادی، نشاط، تفریح، سرگرمی! سرگرمی! ببین! تو را قرآن! در این وضعیت اقتصادی مردم با پوشک ۹۰ هزار تومانی، شب برنامه پخش می‌کند. ساعت پیک کنداکتور شبکه نسیم، مخاطب‌ترین ساعت برنامه چیست؟ «بفرمایید شام»!
«من و تو» را برداشتند، بَدل زدند اینجا. بازیگر وقت ندارم. ارزشم قائلم برای وقتم. (برای برنامه‌هایی که مربوط به خودمان باشد، درست و حسابی نگاه (کنید).) واقعاً فاجعه! بازیگرها دارند شرکت می‌کنند. قرار است سه نفر بیایند پیش یکی پذیرایی کند، بعد یک نفر برده توی رستوران خودش چهار تا غذا (آورده): راسته گوساله را آورده، ماهی قزل‌آلا، مرغ شکم‌پر، با سوپ چی و نمی‌دانم سالاد چی و فلان و آب‌میوه چی‌چی را (آورده). اسکی رفتن روی مغز ملت در این وضعیت اقتصادی! طرف نشسته، دخل و خرج با هم جور درنمی‌آید. (آن) نفر (دیگر) نشستند که بعضی از این حضرات بابت یک اجرای یک برنامه معمولی (در تلویزیون) – حالا بیرون نمی‌گویم، استیج بیرون را نمی‌گویم، استیج که خیلی نرخ بالاست – برنامه آنتن تلویزیون، یک آنت، یک شب، یک جلسه، یک قسمت، ۷ میلیون، ۱۰ میلیون، ۱۵ میلیون این‌ها درآمد (دارد). حالا بعضی برنامه‌ها هر شب (است)، فکر می‌کنی چقدر (می‌گیرند)؟ بعد این (آدم) با این درآمد، نظر بدهد در مورد آشپزی رفیق رستوران خودش؟
این قدر اصلاً این آموزش قدیم ما، فرهنگمان خیلی چیزهای جالبی دارد. «نمک خوردی، نمک نشکن!» (این‌ها) حرف می‌زند! بی‌معرفتی! نفاق! دورویی! نجاستی که بقیه ساختند، روکش بکشیم؟ بسازیم؟ کجا رفته؟ حلال است؟ این هم باز از حماقت به جهالت که باز برمی‌گردد به حوزه علمیه. امروز در حوزه (به جای حل این مشکلات)، مفصل (داریم) صلوات و ساعات (مطالعه) و مشکلاتمان! (درباره) آداب و فرهنگ و رسومی که دارد یاد می‌دهد، (یعنی) آموزش نفاق، رسماً دورویی. می‌نشیند لقمه را می‌خورد، بعد بهبه و چهچه (می‌زند)، نمره بدهد، نمی‌دانم تأیید کن، رد کن. خیلی زشت است این کارها! خیلی زشت است!
تا استیج مداحی ساخته (شد). «من و تو» استیج خوانندگی داشته، دختر و پسر می‌آمدند می‌خواندند. این‌ها گفتند: «شبکه قرآن چه‌کار کنیم؟» (گفتند که:) «استیج مداحی بگذاریم!» دو تا استاد مداح، مداح‌تر است! استیج مداحی! فکرش را بکن! این قدر وضع ما افتضاح است.
مشکل به کجا برمی‌گردد؟ به همین که این را بگویم، تمام، دیگر آخریش است. واقعاً یکی از دردهای بزرگ ما این است. الان شما نخبه‌های مملکتی (هستید). نخبه مملکت چه رشته‌ای می‌رود درس می‌خواند؟ بفرمایید: مهندسی، تجربی، مدیریت، هنرستان. شما خیلی باهوشی (که می‌روی) هنرستان رسانه بخوانی؟ سینما؟
این‌ها دردهای بزرگ ماست: هم در حوزه مبتلا هستیم، هم در دانشگاه. آدم نخبه فرهیخته که سرش به تنش می‌ارزد، دنبال این کارها نمی‌رود. مشغول کار علمی‌اش است. می‌خواهد فیلسوف بشود، فقیه بشود. این هم می‌خواهد مهندس بشود، دکتر بشود. اهل رسانه حزب‌اللهی هم که اصلاً سمت این کارها نمی‌رود. عنصر مؤمنی که دغدغه وضعیت مملکت (را دارد)، این می‌شود (که) مجری‌ها و بازیگرها و تهیه‌کننده‌ها و مدیرشبکه‌ها (کنترل را در دست می‌گیرند). مشکل اصلی توی تربیت نیروی انسانی ما (است).
ما یک جلسه چهارشنبه اینجا داریم: بوستان نهاد. گفتند: «آقا برنامه باشد، می‌خواهیم تربیت نیرو برای رسانه کنیم بین دانشجوها.» ما عهد کردیم با رفقا، چهارشنبه ظهرها همین مسجد حضرت زهرا (سلام الله علیها). اول فکر می‌کردم خیلی استقبال بشود (از) یک همچین کار بکری. هم حوزه خراسان، هم جاهای دیگر تهران، قم، دفتر تبلیغات قم، با مشهدی‌ها (هم) آمدیم اینجا. الان کم کم به سمت تعطیلی می‌رود. دیگر فکر کنم دو سه جلسه دیگر کلاً مضمحل بشود.
این مشکلات ماست. یعنی آن کار جدی اساسی خیلی مشتری ندارد. حالا بگوییم آقا یک جا جمع بشویم (که) یک وزیری آمده، می‌خواهیم... ۸۰۰ نفر جمع می‌شوند که این را بیاورند پایین. بعد یک آرم ویکتوری هم در می‌کنیم برای خودمان. «ما پیروز شدیم!» این افتخارات ما در پرونده اعمال، در رزومه چی دارد می‌گوید؟ «۸۰ تا وزیر فرستادم هوا!» «آمدم دانشگاه!» این افتخارات ماست؟ کار ایجابی، کار درست و حسابی، با برنامه، (این‌ها) افتخارات ما (نیستند)!
ختم به خیر بفرما. در فرج امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تعجیل بفرما. قلب نازنین امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را از ما راضی بفرما. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.

جلسات مرتبط

محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00