تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سی و شش

00:21:11
151

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

متن جلسه

‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
مفهوم کلیدی و اساسی‌ای که می‌تواند عالم ملکوت را تحت شعاع قرار دهد، مفهوم ایمان است و آنی که همه عالم را در ساختار و سازه خودش قرار می‌دهد و به مدار می‌اندازد، ایمان است. امیرالمؤمنین از پیامبر اکرم نقل کرده‌اند – در نهج‌البلاغه است – که پیغمبر فرمودند: «ایمان انسان مستقیم نمی‌شود تا وقتی که قلب او مستقیم و دل انسان تک‌جهتی و مستحکم باشد.» بعد فرمودند که: «قلب انسان هم مستقیم نمی‌شود تا وقتی که زبان انسان مستقیم باشد.» پس همه عالم تحت شعاع ایمان، ایمان تحت شعاع قلب و تحت شعاع زبان است. همه چیز در نهایت به زبان برمی‌گردد.
فرمود: «جهنمی‌ها با زبان جهنم می‌روند، بهشتی‌ها با زبان بهشت می‌روند. فتنه‌ها و مشکلات و آسیب‌ها و رزقی اگر از ما دور می‌شود، به خاطر زبان است؛ رزقی اگر به ما نزدیک می‌شود، به خاطر زبان است. دوستی اگر جلب می‌شود، به خاطر زبان است؛ دوستی اگر دفن می‌شود، به خاطر زبان است. زندگی ما بر محور زبان است؛ هم زندگی مادی‌مان، هم حیات معنوی‌مان، همه‌اش محور زبان است و کنترل و اصلاح زبان.»
از امروز می‌خواهیم بحثی را با هم داشته باشیم: «روانشناسی گفتار» و اینکه چگونه آدم‌ها را از طریق زبانشان بشناسیم. ابتدا به روانشناسی گفتار منافقین می‌پردازیم؛ که خب، بحث نفاق بحث خطرناکی است. آیه‌ای در قرآن داریم. ابتدا این را بخوانیم، بعد بیاییم سراغ روایات و کلامی از مرحوم علامه مجلسی که خیلی کاربرد دارد.
قرآن می‌فرماید: «یَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِم مَّا لَیسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا یَکتُمُونَ.» (سوره مبارکه آل عمران) اینها با دهان، حتی با زبان، یک سری چیزها را می‌گویند که در دلشان نیست. پشتش خالی است؛ هیچ پشتوانه قلبی ندارد. حرفی که پشتوانه قلبی نداشته باشد، حرف منافقانه است. بحث مفصلی است؛ در موردش باید حسابی با همدیگر صحبت کنیم. و گفتیم که ویژگی انسان منافق این است که دوزبانه است.
روانشناسی منافقین: این «دوزبانه» را، من هم روایتش را برایتان بخوانم، هم توضیحات مرحوم علامه مجلسی را. خیلی عادت ندارم متن از رو بخوانم؛ چون ریتم سخنرانی را پایین می‌آورد، یعنی سخنرانی را کند می‌کند و از هیجانش می‌اندازد. اما این عبارت‌های علامه مجلسی آن‌قدر زیباست که حیفم آمد از خودم بگویم. حالا معمولاً (رضوان‌الله علیه) علامه مجلسی خیلی عالم‌اند؛ ولی آن‌قدری برای من جذاب نیستند. متنشان، کلامشان با عرفان و فلسفه و اینها مخالف است. [علامه] طباطبایی معمولاً وقتی به متون علامه مجلسی می‌رسند، خیلی نقد وارد می‌کنند؛ خیلی به کلمات علامه مجلسی انتقادات زیادی دارند. [اما] علامه طباطبایی این بحث اخلاقی‌شان خیلی به من چسبید. جلد ۷۲. البته این بحث اخلاقی را هم ایشان از قول خودش نمی‌گوید. ایشان می‌فرماید: «بعض المحققین...» [ظاهراً اشاره به علامه] مجلسی شاید به همین دلیل بوده که شخصیتش فوق‌العاده است و کم‌نظیر، بلکه بی‌نظیر است در جمع‌آوری متون و آثار. در این جهت، ایشان فوق‌العاده است. پدر ایشان هم از جهت عرفانی، شخصیت فوق‌العاده‌ای بوده است. خود ایشان آن‌قدری شناخته‌شده مباحث عرفانی نیستند و اخباری هم بودند، یعنی مخالف بحث‌های علوم معقول و عقلی بودند. (رضوان‌الله علیه). ایشان خیلی به گردن همه ما حق دارند. [حدیث:] «المسلمین بوجهین و لسانین...»
کسی که وقتی با مسلمین مواجه می‌شود، با مسلمان‌ها با دو رو مواجه می‌شود؛ دورویی. منافق مساوی «دو رو» نیست‌ها! ولی دورویی نفاق است. هر منافقی دورو نیست، ولی هر دورویی قطعاً منافق است. ولی آدم منافق حتماً لزوماً دورو نیست. همین قدر که یک رو دارد، ولی این رو همیشه لبخند می‌زند، ولی در قلبش هیچ محبتی نیست، همین نفاق است. لازم نیست دو رو داشته باشد؛ یک رویش هم بس است. وقتی یک تقلب... ولی آدمی که دورو است، قطعاً منافق است. زیاد. به تعبیر مرحوم صفایی حائری: «منافق، بی‌رو است، دوزبان نیست. آب می‌ماند، در هر ظرفی بریزند، همان شکل را می‌گیرد.» پس دورویی مساوی منافق نیست. این یک نکته. مردم وقتی که مواجه می‌شوند، با دو صورت مواجه می‌شوند، با دو زبان مواجه می‌شوند.
روز قیامت در حالی می‌آیند که «له لسانان من نار»؛ دو تا زبان از آتش دارد. این تعابیر، عرض کردم، مثال است. بارها این را گفتیم، اینجا شاید ده بار من شاید گفته باشم. مثل این می‌ماند که به یک بچه‌ای که در رحم مادر است، شما الان بخواهید به بچه‌ای (به یک جنین) دندان‌درد را بگویید، کلیه‌درد را بگویید. چه می‌گویید؟ بچه چه درکی دارد؟ چه دریافتی دارد از دندان‌درد؟ تازه به دنیا بیاید، حالا مدت‌ها باید طول بکشد دندان دربیاورد. دندان‌درد یعنی چه؟ تازه، هر آدم بزرگ هم نمی‌فهمد دندان‌درد یعنی چه. درست است؟ الان آنی که دندان‌درد نداشته، الان در این جمع ما دقیقاً نمی‌گیرد دندان‌درد یعنی چه. آنی که دردش را داشته، می‌فهمد کلیه‌درد یعنی چه، دندان‌درد تمثیل برای یک بچه است. می‌گوید: «آقا دو تا زبان دارد.» حالا بعضی دست می‌گیرند، دست می‌اندازند، می‌خندند. «حوریان مثلاً قدشان چقدر است؟ توصیف‌گر در روایات مثلاً هیکل اینها از این‌ور تا آن‌ور، مثلاً نمی‌دانم چند ده متر، چند صد متر.» مسخره کرده‌اند اینها را، دست انداخته‌اند. با یک زبانی دارد می‌گوید که ماها بفهمیم؛ وگرنه حقیقتش خیلی خیلی متفاوت است با این. «دو تا زبان دارد.» کسی که با دو زبان مواجه می‌شود، این دوزبانه است. خب، علامه مجلسی می‌فرمایند که من حالا متن عربی‌اش را سعی می‌کنم خیلی نخوانم.
بعضی از محققین گفته‌اند که دوزبانه کسی است که روبه‌روی اینها که می‌آید یک چهره نشان می‌دهد؛ روبه‌روی آنها که می‌رود، یک چهره دیگر نشان می‌دهد. خیلی قشنگ. [تعبیر] «بین المتهادیین»: دو نفر که با هم دشمنی دارند. روانشناسی آدم‌های دوزبانه. «دوزبانه زمانت را بشناس.» «رشته شمر زمانت را بشناس.» «دوزبانه ضمانت را بشناس.» موارد فراوانی را در اطراف [داریم]. دو نفر با هم دشمن‌اند؛ «یُکَلِّمُ کُلَّ وَاحِدٍ بِکَلَامٍ یُوَافِقُ...» پیش این می‌آید یک چیزهایی می‌گوید که این خوشش می‌آید و این با او احساس رفاقت می‌کند. پیش او می‌رود یک چیزهایی می‌گوید که آن خوشش می‌آید و او با این احساس رفاقت می‌کند. با دو تا دشمن رفیق است. هر دو رفیق خودشان می‌دانند، ولی آن دو تا با هم دشمن‌اند. مشکلش چیست؟ ادامه: «وَ کَمْ یَخْلُو عَنْهُ مَنْ یُشَاهِدُ مُتَعَادَیْنِ». و این هم [این‌که] هر کدام را جدا جدا بهشان باهاش رفاقت دارد، حق نیست. کار ندارد کی حق است، کی باطل است، کی راست می‌گوید، کی دروغ می‌گوید. ملاک این است که این یک سری منافع برای من دارد. اگر این بفهمد من دارم از این سرویس می‌گیرم، دیگر او سرویس نمی‌دهد. اگر او هم بفهمد از این سرویس می‌گیرم، سرویس بگیرم. در پی‌وی هر دو می‌روم. با هر دو هم رفیق هستم. اگر خدای نکرده اسکرین‌شاتش دربیاید، دیگر نابودم. اسکرین‌شاتش دربیاید. مهم نیست که الان در این دعوا حق با کیست.
یک وقت هست من هم با این رفیقم، هم با آن رفیقم. می‌گویم – خوب دقت کن، خیلی اینها مهم است – می‌گویم: «یک مقدار تو حق می‌گویی، یک مقدار هم تو حق می‌گویی. جفتتان هم یک سری اشتباهات دارید.» به خاطر این مقداری که تو حق می‌گویی، با تو رفیقم؛ به خاطر آن مقداری هم که تو حق می‌گویی، با تو رفیقم. [این] امام حسینی، اهل‌بیتی، خدا، پیغمبر، نماز، من به خاطر منافعم، به خاطر مقداری از حق که با تو است، دوزبانه بودن نیست. کی حق می‌گوید؟ کجایش حق است؟ کجایش باطل است؟ «ذلک عین النفاق.» این خود نفاق است؛ پدرجد نفاق.
بعضی گفته‌اند که «ملاقات الاثنین بوجهین» نفاق است. [یعنی] دو نفر را با دو چهره مواجه بشوی، این نفاق است. بعد گفته‌اند که نفاق علامات زیادی دارد؛ یکی‌اش این است. چرا آدم – خیلی قشنگ، خدا رحمتشان کند – چرا آدم دوزبانه می‌شود و محدوده‌اش کجاست؟ دوزبانگی. یک مقدارش را امروز [می‌شنویم]. شنبه. وقتی به دو تا دشمن وارد می‌شوی، اگر «جامع الروابط» [باشی] و «منما و کان صادق» در مقداری که اینها حق می‌گویند و حق دارند، این نفاق نیست، دوزبانگی هم نیست. یک نفر با دو تا دشمن [رفیق است]. ولی یک وقت شما با یک کسی سر خدا و پیغمبر و دین و دیانت و حق‌الناس و اینها مشکل داری. من هم با شما ابراز رفاقت می‌کنم، هم با آن طرف. چه چیزی برایم مهم نیست که کی درست می‌گوید؟ منفعت کجاست. نفاق وقتی است که آدم به جای اینکه دنبال حق برود، دنبال منفعت می‌رود. زبانش کاری به این ندارد که چه چیزی درست است، چه چیزی غلط است. این پول تویش است، این نان تویش است. حالا دیگر برو در مغازه‌ها و بازار ببین چه خبر است!
شیطان، البته روایت است، شیطان برای بازاری‌ها منبر رفته بود. من خودم بچه کف بازارم؛ هشت، نُه سالگی در بازار بازاریاب [بودم]. منبر رفته بود. بعد به بازاری‌ها می‌گفت: «نورچشمی‌ها، عزیزان دلم، خوشگل‌های من، جگرهای بابا! من از شما فوق رضایت دارم. فوقِ رضا! چون من به دروغ راضی‌ام، شما بابتش قسم هم می‌خورید. خیلی خوبید! قسم به جان بچه‌ام!» عجیب و غریب و چه خالی‌بندی‌های فوق‌العاده‌ای زده بود! «تربت اعلا مال کربلا.» تربت می‌فروخت: «تربت اعلا مال کربلا!» اطراف بیابان‌ها می‌آورند. آن زیر [می‌گوید]: «دروغ نیست که تربت اعلا مال کربلا.» «تربت اعلا می‌خواهی، برو کربلا، به من چه! تربت اینجاست، تربت اعلا مال کربلا.» یک مهارت و شگردی است. اینها اصلاً خوراکند. اینها برای مدیریت و ریاست، این‌جور آدم‌ها خیلی موفق‌اند؛ خیلی می‌توانند آرا را به سمت خودشان جلب بکنند. این دوزبانه بودن این شکلی است. بقیه‌اش...
وقتی با یکی دشمنی، با یکی هم دوستی؛ اینها حساب‌وکتاب دارد. روایت داریم. می‌فرماید: «تو سه تا رفیق داری: یک رفیق، رفیق خودت است.» خیلی قشنگ است، خیلی به درد می‌خورد. یک ضابطه فوق‌العاده‌ای در روابط اجتماعی و حتی روابط دیپلماتیک. دیپلماتیک! این روایت برایش فوق‌العاده است: «صدیقک و صدیق صدیقک...» رفیق رفیقت هم رفیق تو است. و «عدو و عدوک...» دشمن دشمنت هم رفیق تو است. کشور می‌بندید برای اینکه فلان کشور با فلان کشور دشمن است. دشمنِ دشمن، رفیق ماست. فلان کشور رفیق ما نیست، دشمنِ دشمنمان است؛ دشمنِ دشمن است، باهاش رفاقت داریم. رفیق محسوب می‌شود. دشمنت هم سه گروه: «و عدو صدیقک...» یکی دشمن خودت، یکی دشمن رفیقت. دیگر چی؟ و «دوست دشمنت». خیلی پیچیده شد، نه؟ انتگرال! و دوست دشمنت هم دشمن تو است. حالا وقتی تو رفتی با دوست دشمنت یا با دشمنِ دوستت بستی، یعنی رفیقم [درست است]، حساب‌وکتاب دارد یا ندارد؟ بر فرض دشمنی دارد. دوستم یعنی چه؟ معنایش این است دیگر: «به من چه که تو با این دشمنی؟» این ظاهرش این است. باطنش این است که خالی بستم که با تو رفیقم. دشمنم که با آن رفیقم! دشمنم که با این رفیقم! باطن کار من دشمنی است. حالا من هرچه نفاق است [می‌گویم].
آدم‌ها خوششان می‌آید: «او همه گرم است، با همه می‌گیرد، همه را از دم تحویل می‌گیرد، برای همه پپسی وا می‌کند.» اینها آدم‌های خطرناکی‌اند. این‌جور آدم‌ها که با همه رفیق‌اند، اتفاقاً با همه دشمن‌اند. آدم‌هایی که حساب‌وکتاب دارند، می‌بینی یک وقت‌هایی تحویل نمی‌گیرند. اینها خیلی قیمتی‌اند. اگر جایی گیرشان آوردی، سلام می‌دهی، سرسنگین جواب می‌دهد. محبت می‌کند، وقتی لبخند [می‌زند] حساب‌وکتاب دارد.
سه تا همکار بودند؛ اینها هر روز ظهر غذا [از] خانه می‌آوردند. یهو یادم افتاد، بامزه [است]. نفر اول [که] غذا را وا کردید، قورمه‌سبزی است. گفت: «اه! بازم قورمه‌سبزی! اگر فردا هم قورمه‌سبزی بشود، خودم را می‌کشم!» نفر سوم نگاه کردید، مثلاً بادمجون است. «بادمجون باشد، من خودم را می‌کشم!» فردا آمدند، و عید؛ قورمه‌سبزی، بادمجون. هر سه تا رفتند خودشان را پرت کردند! رفتند با زن اولی صحبت کردند، گفتند: «آقا ماجرا چیست؟» گفت: «والا همیشه می‌گفت من دوست دارم قورمه‌سبزی! من نمی‌دانستم این‌قدر بدش می‌آید.» نفر دوم پرسیدم: «حساب‌وکتاب ندارند؟» خودش، مثلاً سر خودشان حساب‌وکتاب دارند. غلط رفتی. یک حرفی زدی. اینها خیلی عالی‌اند. این را هم بگویم. روایت داریم که رفیقت، صدیق، کسی که [بخواهد] من یکی را بخنداند. رفیق کسی که اشکت را دربیاورد. چقدر قشنگ! فوق‌العاده است! اشکت را دربیاورد، نهیب می‌زند، تذکر می‌دهد. حالا صحبت می‌کنیم که حالا تذکر دادن [و] پنچرت می‌کنند، می‌گویم اثبات می‌کند رفاقتش را. بعد وارد باقی مسائل می‌شود. ملاحظه ندارد. منفعتش را این وسط [در] میدان [می‌داند]. اگر بهت چیزی بگوید، منفعت خودش [نیست]. این نفاق نداریم. این زبان را باید قطع دانست.
خدایا، به آبروی امام عصر، ما را ببخش و بیامرز. در فرج امام عصر تعجیل بفرما. قلب نازنین حضرتش از ما راضی [باد].

جلسات مرتبط

محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00