برخی نکات مطرح شده در این جلسه
متن جلسه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
درباره روانشناسی گفتار منافقین نکاتی عرض شد. یک نکتهای را قرار شد امروز مطرح بکنیم، و آن هم این است که گاهی نفاق، دورویی، دووجهی و دوزبانه بودن خوب است، بلکه لازم است. دورویی خوب هم داریم؛ دوزبانه بودن خوب هم داریم.
یک بحثی را مرحوم شهید مطهری دارند رضوان الله علیه. میفرمایند: «نفاق خوب، نفاق بد.» هر کدام از اینها را توضیح میدهند. میفهمند گاهی در زندگی بعضی نفاقها خوب است. مثل چه؟ ایشان میفرماید که مثل مثَلِ معروفی که داریم میگوییم: «طرف صورتش را با سیلی سرخ نگه داشته است.» اینها از موارد نفاق خوب است. قرآن از اینجور آدمها تعریف کرده است. میفرماید: یک عده هستند فقیرند، «تَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ». آنقدر پاک است، آنقدر خودش را لُرد نشان میدهد، آنقدر خودش را اعیانی نشان میدهد، آدمی که از حال و روز این خبر ندارد، فکر میکند این خیلی پول دارد، فکر میکند خیلی مایه دارد.
خودش را به درویشی نمیزند. درویشمسلکی اصلاً چیز خوبی نیست. بعضی دارند خودشان را به نداری میزنند؛ اینکه فاجعه است. بعضی دارند بروز میدهند، اشکال ندارد. بعضی ندارند و یکجوری برخورد میکنند که انگار دارند. این فرق میکند با مانور تجمل و اشرافیت و مسابقه. آن چیز بدی است. آن چشم و همچشمی، اینکه من نمیخواهم کم بیاورم، چیز بدی است. او رفته مبل ۱۲ میلیونی خریده است؛ من مبل ۲۰ میلیونی میخرم. ۲۰ میلیونی خرید، ۴۰ میلیونی میخرم. این رقابت چیز بدی است. آنچیزی که خوب است این است: یکجوری برخورد نکنم که دیگران دلشان به حال من بسوزد، گدایی محبت نکنم، گدایی توجه نکنم.
یکجوری نشان ندهم، نشان ندهم مشکلم را، نشان ندهم بیست سال با من زندگی کنند، نفهمند فلان مشکل را داشتم، نفهمند مشکل اقتصادی داشتم. این عفاف، این عفاف خیلی قشنگ است. بعد یکجوری صحبت میکند؛ اصلاً در حرفهایش بویی از شکست نمیآید، بویی از محرومیت نمیآید. بعضیها تا مینشینی پیشش، شروع میکند به ناله کردن. حالا هم وضع مالیاش خوب است، هم مشکل جدی در زندگی ندارد، همهاش مینالد.
صداقت؟ آقا، ما راست میگوییم، دیگر روراستیم. رک بودن خوب نیست. اولاً که خیلی چیزها را ما دستور رک بودنش را داریم. مثلاً اگر مهمان آمد و نمیتوانی پذیرایی بکنی، بگو: «نمیتوانم مثلاً ناهاری، شامی چیزی خدمتتان باشم.» اگر فرصت داشتی، اگر شرایطش بود، تعارفش کن، راهش بده، دعوتش کن.
رفتی جلوی در خانه کسی، از آیات عجیب سوره مبارکه نور است. میگوید: «اگر در زدی...» خیلی جالب است دیگر. مرحوم میرزا جواد آقای تهرانی این آیه را روی زنگ درشان نوشته بودند. ما هم در مدرسه معصومیه قم که درس میخواندیم، بامزه است؛ روی زنگ در نوشته بودند: «اِذا قِیلَ لَکُمْ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا.» برو، برو آقا، بفرما. شرایطش را ندارد، بگذار راحت باشند با تو. ما این آیه را در سوره حجرات نوشته بودیم: «إِنَّ الَّذِینَ یُنَادُونَكَ مِنْ وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ أَكْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ.» پشت در حجره صدایت میزنند، اکثرشان بیعقلاند.
در عین حال، آیه قرآن در سوره مبارکه احزاب [میگوید که] برای پیغمبر مهمان میآمد. یک وقت شاید اینجا گفتم: پیغمبر ما تعارفی بود، تعارفی به معنای رایج امروزی نه؛ لطیف، مهربان بود. یکی از ویژگیهای پیغمبر این بود. در سیره پیغمبر گفتند: مرحوم علامه طباطبایی در کتاب «سنن النبی» نقل کرده است. این کتاب «سنن النبی» کتاب فوقالعادهای است. هر که نخوانده، خیلی زیباست این کتاب. میگوید: یکی از ویژگیهای پیغمبر اکرم این بود، به کسی «نه» نمیتوانست بگوید. [الان کلاس برگزار میکند.] قدرت «نه» گفتن پیامبر، قدرت «نه» گفتن نداشت. سختش بود. آقا، سر ظهر است؛ «بریم فلانجا؟» صورت حضرت سرخ میشد. «خب، پس بریم.»
پشت در خانه پیغمبر میآمدند. بعد از نماز بود، نماز جمعه بود. بوی خوبی هم میآمد: «یا رسولالله! غذایم که الحمدلله آماده است، بریم؟» حضرت نگاهی میکردند. بعد غذایشان را میخوردند. لنگهای مبارک را دراز میکردند. گفتم: «خب آقا، هر کسی میداند که بعد از غذا خواب فایده ندارد.»
آخر، یک مرجع تقلید در نجف فتوا داده بود که سیگار و قلیان روزه را باطل نمیکند. یک بحثی است در مورد اینکه شُرب، اصطلاحاً به آن میگویند شرب. شرب یعنی توتون را مینوشد؟ دوده است دیگر، تبخیر است. میگویند این مصداق شُرب است. یک عده گفتند مصداق اَکل است. یک عده گفتند: نه، تنفس است، مصداق غبار غلیظ هم نیست. حالا بحثهای فقهی دارد.
مرجع نجف فرموده بود که: «آقا، قلیان روزه را باطل نمیکند.» رفته بود خانه یکی از مقلدینش، سر ظهر ماه رمضان، یک چایی دَم کرده و خلاصه هلو، نمیدانم زنجبیل و اینجور چیزها. ایشان فرمود که... آن مقلد قلیان آورد و چاق کرد و گذاشت و چایی هم کنارش آورد و بسمالله... چرا گفت؟ خب، اینها که چیست اینها؟ سر ظهر ماه رمضان قلیان اشکال ندارد؟ قلیان اشکال ندارد؟ گفت: «آقا، هر آدم خوبی میفهمد مزه ندارد خودمان!»
آیه نازل شد: «بابا! این پیغمبر حیا میکند.» پیغمبر من خجالتی است، پیغمبر خجالتی است! دیده بودیم [که] خجالتی [بود؟] پیغمبر خجالتی دارد! خدا میگوید پیغمبر این چیزها را در خودش نگه میداشت. این دوروییهای خوب است. اینجا رک بودن اصلاً فضیلت نیست.
جالب است! برنامههای تلویزیونی ما اینها را آموزش میدهند. مثلاً یکی یک استندآپ کمدی، مثلاً چه میدانم، اجرا میکند، یک آشپزی میکند، یک کوفتی درست میکند؛ در موردش نظر میدهند. بعد با بیرحمی کامل [میگویند]: «من این را باید در سطل آشغال بیندازم.» برنامه همین است؟ این حرفهایگری است؟ اصول حرفهایگری؟ اینها خیلی چیز بدی است. این بد اخلاقی است. اینها بین ماها اینجور وقتها صراحت اصلاً حَسَن نیست، بلکه نفاق اینجا حسنه است، دورویی.
آیه قرآن دارد که حضرت یوسف وقتی برادرانش را دید، یوسف در ماجرای دزدی و اینها، حضرت یوسف که بنیامین را گرفت، اینها برگشتند به یوسف گفتند که: «وَ إِنْ یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ.» «آقا، این دزد است؛ یک داداشی هم داشت، بچه بودیم، او هم دزد بود.» منظورش یوسف [بود]. آن ماجرای معروف کمربند و اینها که در فیلم هم دیدید. داداشش هم دزد بود. اینجا دارد که حضرت یوسف [فرمود]: «قَالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَکَانًا وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَصِفُونَ.» و لم یبدها لهم. حضرت یوسف در دلش [به آنها] فحش داد. این هم مصداق «قول» میداند. حالا در موردش صحبت میکنیم یک روزی، انشاءالله. یکی از مصادیق کلام و حرف که آدم نمیزند، اینها را هم خدا و اینها ملائکه مینویسند اینها را: «خیلی شما پستید!» ولی چیزی نگفته است ها! در دلش گفت. به رو نیاورد. در دلش گفت. اینجا به رو نیاوردن اتفاقاً خیلی چیز خوبی است.
پس بعضی وقتها آدم خوب است بعضی چیزها را به رو نیاورد. اینجا دورویی میشود، اشکال ندارد. بگذارید یکی از مصادیقش را بگویم. یک روایت، بعد دو تا روایت و تمام. لااقل میدانی دیگر، درد را از اول میدانی چقدر قرار است درد بکشی، غافلگیر نمیشوی.
یک روایتی دارد، میگوید: همسر پیغمبر [نقل میکند و] مجلسی در ادامه بحثهایی که داشتند مطرح میکنند، جلد ۷۲، [آورده است که] به یک آقایی اجازه گرفت بیاید خدمت پیغمبر. پیغمبر فرمودند: «اِئْذَنُوا لَهُ، فَبِئْسَ رَجُلُ الْعَشِیرَةِ.» اوه، اوه! چه آدمی است آقا! پیغمبر از حرفهای این، بدیاش معلوم بوده دیگر. یک آدمی بوده که [گفتند]: «اوه، فلانی آمد! این الان میآید دوباره به رگبار میبندد.» اگر یک چیزی علنی باشد که غیبت محسوب نمیشود.
«فَخَرَجَ ثُمَّ رَجَعَ.» رفت، برگشت. حضرت فرمودند: میگوید: «برگشتم، گفتم: یا رسولالله! آقا، واقعاً بروم ببرم؟» [فرمودند:] «عطا کف دستش [باشد]، این زبانش بریده بشود.» [یعنی:] «زبانش را ببر، پولی بهش بده.»
دوزبانه نمیشود؟ یا خدا به موسی میگوید: «پیش فرعون رفتی، نرم صحبت کن.» «قُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّنًا لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی.» او به خدا از فرعون هم قطع امید نکرده است. [با او] صحبت کند. تاکتیک است. دورویی وقتی که بخواهی کسی را از اشتباه دربیاوری، دورویی خوب است. به اشتباه بیندازی، دورویی بد است.
دوزبانه بودنی که بخواهی از اشتباه دربیاوری، به ظاهر موافقت نشان میدهی، آرام آرام تا به او بفهمانی اشتباهش را. [اما دوزبانه بودنی که] به ظاهر نشان میدهی برای اینکه نفهمد که با او مخالفی که منافعت از بین نرود، این خیلی بد است. خیلی به هم نزدیک هم است ها! مرز باریکی دارد.
این آقا آمد پیش پیغمبر. پیغمبر با او گرم گرفتند، نرم صحبت کردند. وقتی که رفت، عایشه میگوید: «به ایشان گفتم: همسر پیامبر! خودت گفتی عجب آدم بیخودی است، بعد آمد تحویلش گرفتی؟» پیغمبر هم باشی، در خانه از این حرفها میشنوی. «إِنَّ شَرَّ النَّاسِ مَنْ یُكْرَمُ اِتِّقَاءً لِشَرِّه.» خیلی قشنگ است. فرمود: «بدترین مردم کسی است که از شرش احترامش کنی.» احترامش میکند که شرش دفع بشود. بعضیها را باید احترام کنی که شرش دفع [شود]، تحویل بگیری که شرش دفع بشود.
فردا عرض میکنم، یعنی شنبه. پاییزی است. توضیح ندهم، به برگ و اینها مربوط میشود. دو تا روایت پاییزی حسابی طوفان است. خیلی راحت عجیب است. اگر قول میدهید نترسید، بخوانم برایتان؟
میگوید که امام صادق [فرمودند]. روایتهای عجیبی است. یک جایی گفتم بچه دانشگاه شریف، یکی [میگفت]: «برق از سر اسلامی که فلانی میگوید، با اسلام همه فرق میکند. اسلام فلانی...» یک شاعری آمد پیش پیغمبر، شروع کرد به تعریف کردن، درخواست داشت. بعد شروع کرد به تعریف کردن از پیغمبر. اصحاب حضرت، به یکی از اصحاب فرمودند: «قُمْ مَعَهُ، اِذْهَبْ بِهِ. فَاقْطَعْ لِسَانَهُ.» برو، زبانش را ببر.
بروید. نوبت دوم شاعری، ماجرایی دارد که امروز دیگر احتمالاً وقت نمیشود. در مورد امیرکبیر که قاآنی را زد، پرپرش کرد. پیغمبر [فرمود]: «پیغمبر! از من ببر، اربعین درهم است و حوله.» چهل درهم با یک حوله، یک لباس خوبی به او. [شاید شاعر میگفت:] «یک قصیده برایت میگفتم در شأنت، قشنگ رسوایت میکردم. بفهمی وقتی ازت پول میخواهم پول بدهی، زبان این بند بیاید.»
پس بعضیها را باید تحویل گرفت برای اینکه زبان اینها بند بیاید. بعضی را دعوت میکنی پشت سرت حرف نزنند. به بعضیها نان میدهی، علیهات حرف نزنند. بعضیها بهشان لبخند میزنی، حرف نزنند. این هم یک تاکتیک است. البته محدوده دارد و حیطه و گسترهای دارد که باید در موردش انشاءالله صحبت بکنیم.
خدایا، فرج امام عصر را تعجیل بفرما، قلب نازنین حضرتش را از ما راضی بفرما. و صلیالله علی سیدنا.
جلسات مرتبط

جلسه سی و چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سی و پنج
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سی و شش
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سی و هفت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سی و هشت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهل
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهل و یک
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهل و دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهل و سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهل و چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنج
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شش
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هفت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هشت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه ده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه یازده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت