برخی نکات مطرح شده در این جلسه
متن جلسه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
درباره زبان و استقامت زبان مباحثی مطرح شد و رسیدیم به اینجا که زبانمان لزوماً آنچه میگوید فقط چیزی نیست که منتقل میشود و فقط آن را نباید کنترل کرد. گاهی دلالتهای فراکلامی در گفتار ما هست؛ گاهی رفتار ما زبان دارد؛ گاهی بدن ما زبان دارد که امروز در روانشناسی اینها را بهطور جدی میپردازند. «زبان بدن» یا «بادی لنگویج» یکی از مباحث بسیار مهم است.
بدن هر کسی لحنی دارد؛ یعنی کلام را بهصرف کلمه، بهصرف کلمات نگاه نمیکند. اصطلاحاً «کانتکست» کلام را هم نگاه میکند یا بهقول معمارها، «پلتفرم» کلام را هم نگاه میکند. در چه قالبی، در چه فضایی دارد مطرح میشود و ریتم او، آهنگ او، لحن او. بدن زبان دارد. روانشناسان میگویند؛ مثلاً، در یک جمعی وقتی که کسی جملهای خندهدار میگوید، جملهای طنزآمیز میگوید، وقتی کسی جمله خندهداری میگوید، در آن جمع وقتی شما موقع خنده به یک نفر نگاه میکنی (یعنی دو نفر به هم نگاه میکنند یا شما به یک نفر نگاه میکنی)، آن آدم محبوبترین فردت را در آن جمع، با زبان بدن، نشان میدهد. میخواهی در جمعی بفهمی چه کسی به چه کسی بیشتر علاقه دارد؟ ببین موقع خنده به چه کسی نگاه میکند.
زبان بدنش، ضمیر ناخودآگاه، قابل مهار هم نیست؛ مگر اینکه کسی خیلی حواسش جمع باشد و بتواند کنترلش بکند. وگرنه عمدتاً آدم اینشکلی است: ناخودآگاه در جمعی، واکنش محبوبترین فرد برایش مهم است. تنها خنده نیست؛ اگر جملهای هشدارآمیز بود یا جملهای زشت بود، واکنشش چیست؟ از نوع نگاهش میشود فهمید چه کسی را در جمع دوست دارد.
دیدید بعضی از مسئولین با مسئولین بالاترشان در یک جمعی نشستهاند؟ بعد مثلاً یک دانشجویی میآید، مسئول بالاتر را نقد میکند. این وزیر هی برمیگردد، نگاه میکند. اربابش است دیگر، آقایش است؛ باید نگاه بکند: «مولای من ناراحت شد؟ نشد؟ واکنشش چیست؟» اینها زبان بدن است. باد میزند.
در جمعی، روانشناسان میگویند: روشهای کشف نارسیسیسم را میتوان از اینجا کشف کرد که چقدر طرف خودشیفتگی دارد. برای بحثهای ازدواج خیلی اینها بهدرد میخورد. خیلی قشنگ است این زبان بدن. مثلاً اگر یک جای سرِ انگشتش زخم شده، هی میآید فوت میکند، هی «اُف اُف» میکند: «داغون شدم! چلاق شدم! پدرم درآمد! چقدر داغ بود!» اینها خودشیفتگی خیلی بالایی دارد. گاهی دستش به اندازه یک سیبزمینی تاول زده، خیالش نیست. «دستم نابود شد!» در این بنده خدا (این حس) ندارد. سمت قابلمه میخواهد برود، قابلمه را بردارد، از یک کیلومتری بالا است! قابلمه چسبیده، تفلون کنده نمیشود. طبیعی است، شاید برای شما هم اتفاق بیفتد.
قرآن به زبان بدن خیلی عنایت دارد: «عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا عِبَادُ الرَّحْمَنِ» (و بندگان [خدای] رحمان کسانیاند که بر زمین با آرامش راه میروند). اولین ویژگی که قرآن در مورد اینها میگوید این است: «مدل راه رفتنشان را ببینید!»
خواستگاری: در خواستگاری چه شکلی (باید رفتار کرد)؟ حضرت موسی از کجا فهمید آن خانم بهدرد زندگی میخورد؟ قرآن در مورد همسر حضرت موسی یک ویژگی فقط گفته است. حضرت موسی آمد برود آب بخورد. بعد آمد گفت که: «شما چرا اینجا ایستادهاید؟ (اینجا) مردانه است و مردم به ما صف نمیدهند و ما آمدهایم آب برداریم. یک بابای پیری داریم، نمیتواند گوسفندان را بیاورد.»
چرا (حضرت موسی) مردانه گرفت، رفت و در صف ایستاد؟ آب را برداشت و آورد و به خانه میخواست ببرد. «تو فقط به من آدرس را بده، من تا آنجا میآیم.» بعد این (دختر) تا دم خانه رفت. حضرت موسی! یاد بگیرید روشهای (خواستگاری) زدن که نه، ولی کنترل (احساسات). یک روز عید است دیگر! حالا اشکال ندارد. خلاصه، راه افتاد، آمد تا رسید به خانه آنها و آب آورد.
بعد قرآن هم خیلی «هندی» تعریف میکند داستان را. میگوید که اینها خوششان آمده بود از هم؛ جفتشان از هم خوششان آمده بود. حضرت موسی یک نگاه کرد، دید: «تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیَاءٍ» (با حیا راه میرود). خانم خیلی باحیا راه میرود. روش شناخت این است: خیلی باحیا راه میرود.
دختر وقتی میرسد به بابایش میگوید: «بابا! «یا أَبَتِ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ» (ای پدر، بهترین کسی که استخدام میکنی، نیرومند و امین است).» کارگر مگر نمیگشتی؟
دختر به بابا میگوید: «ما که بالاخره دختریم، نمیتوانیم هی برویم آب بیاوریم. بالاخره تا یک وقتی؛ من پسفردا کنکور دارم، بالاخره دانشگاه میخواهم بروم. تا کی دیگر؟ استخدام کن؛ کارگر ساده و زحمتکشی را که میخواستی، قوی و امینی، من پیدا کردم. هم قوی است، هم امین است. امین ناموس بود، خیلی هم قدرت داشت. امین بود، آدم خوبی بود.»
خلاصه قرآن، آن از این واسطه میشو. من مهریام. خلاصه میگوید این زبان بدن این بود که قرآن فقط از راه رفتن این خانم توصیف کرده. میگوید با حیا راه میرفت. پس حیا را در راه رفتن هم میشود دید.
زبان بدن است دیگر؛ راه رفتن، همین حیا. میگویند علامه طباطبایی در درس زبان، با دست میخواست اشاره بکند؛ (اما) پیغمبر انگشت اینجور نمیگرفت. (روایات) زبان بدن قشنگ بحث میکنند که این تکانگشتی (استفاده از یک انگشت) در صحبت کردن، علامت قاطعیت و صلابت و گاهی – عرض کنم که – دلالت تکبر هم دارد. بستگی به شرایط و موقعیت و لحن دارد. و این (هم)؛ پیغمبر با انگشت اینجوری اشاره نمیکرد.
با سرِ انگشت، کف دست را میگرفتند. به کسی میخواستند اشاره کنند، اینجوری (اشاره میکردند): «فلانجا را ببینید.» لطافت است دیگر، اینها حیا است. زل زدن، لطافت اینشکلی است. نگاهش نرم است، نگاهش لطیف است. پول دست گرفتن از بعضیها، قشنگ میشود فهمید (که شخص) خیس عرق شده (یا نه). گریه کنی هرچی گریه کنی، خرجت نمیکند. بعضیها صفر گرفتهاند. زبان بدن است دیگر؛ دلالت دارد در نحوه (رفتار). پیغمبر، رحمت للعالمین، لطافتها را میبینی؟
پیغمبر اکرم برای همه اشیایی که داشتند، اسم گذاشته بودند. شما اسم گذاشتهاید برای وسایل؟ اسم کیفتان چیست؟ الان بشود صدایش کرد؟ پیغمبر برای اسبشان اسم گذاشته بودند، برای شمشیرشان اسم گذاشته بودند. اسم اسب پیغمبر، «دلدل» بود؛ همین «دلدل»ی که در (سریال) مختار (میبینید). برای شمشیرشان اسم گذاشته بودند؛ مثلاً امیرالمؤمنین اسم شمشیرشان «ذوالفقار» بود. برای کیف دستیشان؛ پیغمبر کیف دستی داشتند. در این کیف هم سرمه و اینها داشتند. جالب است! کیف آرایشی پیغمبر! برای (هر شیء) اسم گذاشته بودند. برای آن سرمه اسم گذاشته بودند. برای سجادهشان اسم گذاشته بودند. خیلی لطافت است دیگر؛ محبت او به عالم، به موجودات. اینها همه لطافت (است).
حالا یک بحثهای جزئیتری هم در آداب برخورد با همسر و خانواده پیدا میکند که الان واردش نمیشوم. میگویند که برای ارتباطگیری با همسر در اول زندگی خیلی خوب است که آدم از طریق «جعل اصطلاحات» وارد بشود؛ فضای ذهنی دو نفر به هم نزدیک میشود. برای هر چیزی اسم بگذاریم مشترک بین ما دو تا.
زبان بدن، دلالتهای فراکلامی. دیدی بعضیها صحبت میکنند، کلمات قلمبهسلمبه به کار میبرند؟ این دلالت فراکلامیاش چیست؟ که «تو بدان من خیلی باسوادم!» اظهار فضل بهش میگویند. تویوتا و اینها آدم خیلی میبیند. در هر متنی دو سه تا قلمبهسلمبه میگذارد که مخاطب اقرار به جهل بکند: «آقا ببخشید، میشود بگویید فلان کلمه معنایش چیست؟» این لذت میبرد، ارضا میشود نفسش. دو نفر میآیند سؤال میکنند که: «این کلمه چی بود؟ نفهمیدی؟» خوب. خیلی خوب. خوشم آمد. اظهار فضل!
بعضیها گدایی توجه میکنند. از نوع پستها (یشان)، روانشناسی دیگر، اینها. از نوع پستها میشود فهمید این آقا میخواهد جلب توجه کند. منظورش از همه اینها این است: «آقا لطفاً مرا ببینید!» روایت هم نقل میکند، همین است. نماز هم میخواند، همین است. شوخی و بازی هم میکند، همین است: «لطفاً مرا ببینید!» قرآن به این دلالتهای فراکلامی هم خیلی نظر دارد.
حالا اول یک ماجرای بامزه دیگر بگویم و آیه قرآن. و تمام. علامه جعفری، رضوان الله (علیه)، خیلی قلمبهسلمبه حرف میزدند. ایشان را خدا رحمت کند. کتابهایشان را آدم میخواند، مغزم کهیر میزند وقتی دارم اصطلاحات ایشان را میخوانم؛ سنگین، کلمات، عبارات، اصطلاحات.
قبل از انقلاب در دانشگاه، کسی را راه نمیدادند از علما و روحانیون. دو سه نفر را (راه میدادند)؛ یکیشان علامه جعفری بود. شهید مطهری را هم بعضی جاها اِنقُلت داشتند، میگفتند: «ایشان مسائل سیاسی را در آن ورود دارد.» علامه جعفری، میگفتند: «نه، به عنوان شاخص انقلابی و مبارز و اینها (نیست).» وقار کلام او هم جوری بود که به عنوان یک آخوند بیسواد به حساب نمیآمد. پز میدادند، یعنی هر جا دعوت میکردند، پز میدادند (که): «ما فلانی را آوردیم.»
دانشگاه تهران، برای اساتید فیزیک سخنرانی داشتم قبل از انقلاب. نگاه از بالا به پایین؛ همین الانش هم بعضاً هست، نوعاً هست، چه برسد به آن موقع. احکام طهارت، نجاست بگو! دیگر این حرفها چیست؟ ایشان فرموده بود که: «من دیدم الان میخواهم سخنرانی بکنم. این را باید حالتی محل میزنم، با هم حرف میزنند. حالا گوشی نبود آن موقع در تلگرام بروند.»
من شروع کردم یک بحثی را. موضوعش را هم گفته بود، من الان خاطرم نیست. به نظرم یک موضوعی (درباره) فیزیک کوانتوم بود. بحث گفته بود ایشان در مورد چی بود؟ الان خاطرم نیست. بحث را مطرح کردند از دیدگاه فلسفه و از دیدگاه فیزیک. در فیزیک هم مسلط (بودند). رفیق بود با پروفسور حسابی. بعد شروع کردند بحث را هی به آن دمیدن؛ دیگر اوج گرفت. دیدم خیلی رفت بالا.
رئیس دانشکده اینجور چهارچشمی نشسته، دستها روی زانو، با یک حالت خضوع کامل، انگار در حالت تخشع هم دارد نگاه میکند. سخنرانی تمام شد. آمدم پایین. اینها همه تعریف (است)؛ خب آدم وقتی کم نیارند، تعریف میکنند چون نفهمیده، تعریف میکند؛ یعنی انگار من فهمیدم. آمد گفت که: «آقا، خیلی عالی بود آقای جعفری! خیلی زیبا بود! عجب مباحثی!»
من به ایشان گفتم که – حالا با همان لهجه شیرین آذری و تبریزی –: «شما فهمیدی بنده چه گفتم؟ گولت کردی! خودم نفهمیدم!» راهش فقط همین است؛ بنشینم پای صحبت. گاهی نظاره فضلا لازم است. در فضایی که طرف مقابل خصم است، فضاهای رفاقتی، صمیمی، مخابرهای، گزارشی (توسط) ماها، اینها دلالت بر تکبر دارد. البته اینجا در روایت هم داریم: «در برابر آدم متکبر، متکبر باشی.» در برابر متکبر، متکبر باشی. یک جاهایی این فضا لازم است. آدم باید یک بروز، یک جلوهای داشته باشد، یک کَر و فَری بکند. (گاهی این) تکبر دارد.
یک آیه دیگر از قرآن میخواستم بخوانم، وقتمان رفت، که قرآن یک سفارش فوقالعاده به خانمها میکند. میفرماید: «فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ» (پس در گفتار خود نرمی به کار نبرید). نمیدانم بگویم این را هم سریع؟
قرآن میگوید که: «ببینید، یک مشکلی خیلی از خانمها توجه به آن ندارند: خانمها بیشتر به دلالتهای مستقیم کلام توجه دارند، خود کلمات و مدلول کلمات را به آن توجه میکنند؛ (اما) مدلول فراکلامی را کمتر به آن توجه میکنند.»
قرآن میگوید: «ببینید، ذهن مردانه با ذهن زنانه فرق میکند. ذهن مردانه در ارتباط با زن، اتفاقاً اصلاً به دلالتهای کلامی کار ندارد، به دلالت (فراکلامی توجه میکند).» میگوید: «با مرد که صحبت میکنی، خضوع نکن. سنگین حرف بزن. مثلاً دو نامحرم، همکار (هستند).» «انجام بدهید، چشم چشم» خیلی بد است. اینجا کمکم لحن مرد دارد عوض میشود، نوع نگاه مرد دارد عوض میشود، فضای گفتگو دارد عوض میشود. میخواهد سفت برخورد بکند، نمیشود.
با مرد اصلاً با کرنش صحبت نکن، نرم صحبت نکن؛ با صلابت صحبت کن: «بله، تمام، حتماً.» لازم نیست «بله، حتماً، بله» (اینقدر تکرار کنی). دو کلمه سفت صحبت کن. خب، زن مهربان است، طبعش لطیف است. دلش نمیآید که اینجور صحبت بکند، چون خودش هم دوست ندارد که با او اینجوری صحبت (شود). ولی فضای ذهن مردانه با فضای ذهن زنانه فرق میکند. اینها دلالتهای فراکلامی است: زبان بدن، زبان رفتار و زبان گفتار. یعنی گفتار یک زبان دیگری هم دارد بیش از اینی که ما میفهمیم.
خدا انشاءالله به حق امام عسکری که امروز روز میلادشان است، در فرج فرزندشان تعجیل کند. خدایا، قلب نازنین حضرت را از ما راضی بفرما.
جلسات مرتبط

جلسه سی و شش
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سی و هفت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سی و هشت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سی و نه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهل
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهل و دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهل و سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهل و چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهل و پنج
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهل و شش
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنج
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شش
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هفت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هشت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه ده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه یازده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت