تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهل و دو

00:15:52
128

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

متن جلسه

‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
درباره دوزبانه‌ها و دوزبانه بودن صحبت‌هایی شد و مطالبی را عرض کردیم. دیروز به این رسیدیم که دوزبانه بودن لزوماً در کلام نیست؛ گاهی زبان رفتار انسان، گاهی زبان بدن انسان باعث می‌شود که انسان دوزبانه [شود]. خطر دوزبانه بودن هم به این است که انسان را منافق می‌کند.
اگر انسان توانست زبانش را یکی کند، دلش هم یکی می‌شود. این دلِ یکی، همان تمرکزی است که ما دنبالش می‌گردیم. آدم از تشتت نجات پیدا می‌کند، از تفرقه نجات پیدا می‌کند. دل یکی می‌شود، یک‌جهته می‌شود. هم‌واحد برای آدم شکل می‌گیرد و همه این غم‌ها و ناراحتی‌ها و پریشانی‌ها به خاطر همین تشتت است: «انما اشکو بثّی و حزنی الی الله.»
این پراکندگی خاطر، تشویش خاطر، آدم خواب‌های آشفته می‌بیند. پنج دقیقه نمی‌تواند در مورد یک مسئله فکر بکند. ده دقیقه نمی‌تواند ذهنش را یک جا نگه دارد. قلبش چند جهت است، ذهنش چند جهت است. این برمی‌گردد به اینکه زبانش چند جهت است. اگر زبان یکی شود، قلب هم یکی می‌شود.
یکی از بیماری‌هایی که اینجا برای آدم رخ می‌دهد، بیماری اخلاقی، بیماری تملق و چاپلوسی است. در روایت فرمودند که: «المنافق وقحٌ متملق». منافق چند ویژگی دارد: یکی‌اش این است که وقیح است؛ پررو، متملق، سرزبان‌دار؛ خوب بلد است کلمه به هم ببافد. در برخی روایات دیگر دارد: «منافقٌ علیمُ اللسان.»
پیغمبر فرمود: «برای بعد از خودم از هیچ‌کس نمی‌ترسم. مؤمن که روبه‌راه است، کارش را انجام می‌دهد؛ کافر هم که موضعش روشن است. من برای امتم نه از مؤمن نگرانی دارم، نه از کافر؛ از منافق می‌ترسم، آن هم منافقِ علیم‌اللسان.» منافقِ زبان‌دان، سرزبان‌دار؛ بلد است چه بگوید، بلد است چطور حرف بزند، بلد است هر قشری را چه شکلی راضی کند. تملق یکی از مشکلات و معضلات جامعه ما نیز متأسفانه، تملق و چاپلوسی است. یکی از عوامل پیشرفت، عوامل رشد، چاپلوسی، تملق، پاچه‌خواری است. اگر بلد باشی دم تکان بدهی، ارتقا پیدا می‌کنی؛ [اما اگر] زبان تند و تیز داشته باشی، سقوط می‌کنیم.
این تملق خیلی چیز بدی است بین ما. حالا من روایات و نکاتی را آورده‌ام برایتان عرض بکنم. نکته اول این است که باید متملقین بین ما منفور باشند. تعریف کردن جلوی چشم کسی خیلی چیز بدی است.
اول روایت بخوانم یا یک نکته روانشناسی بگویم؟ نظرتان، نظر مثبتتان به چیست؟ بله، می‌خواهم اول جمله فروید را بگویم برای «باکلاس‌ها»؛ بعد روایت پیغمبر را می‌خوانم برای «بی‌کلاس‌ها». بی‌کلاسی است دیگر! فرویدش را بگوید، قشنگ. بله، حالا در مورد فروید هم من اظهارنظر نمی‌کنم دیگر. فروید جمله‌ای دارد؛ چون روایت پیغمبر هم تأییدش می‌کند، می‌خوانم وگرنه وقت شریفمان را نمی‌گذاریم برای فروید.
جمله فروید می‌گوید: «انسان‌ها می‌توانند در مقابل حمله مقاومت کنند، ولی متأسفانه در برابر تحسین، تملق و چاپلوسی بی‌دفاع می‌باشند.» خیلی جالب است! انتقاد می‌کنند، موضع می‌گیریم؛ موضع تهاجمی برای هجوم. وقتی تعریف می‌کنند، شل می‌شویم.
برای اینکه کسی که تعریف را می‌کند، خطرناک است. یک وقت ماجرای آن داستان مولوی را گفتم اینجا برایتان، دیگر [نمی‌دانم] باز کردن اینجا گفتم یا نگفتم؟ مولوی می‌گوید که: «این گوسفندها را دیدید؟ گوسفندی که سر می‌برند، پوستش را وقتی می‌خواهند جدا بکنند، این قصابِ محترم بغل پای این را فوت می‌کند. متواضع، چه باادب! خوش به حال این گوسفند، کاش من ای کاش من هم یک گوسفند... پای مبارک را در دهان قرار داده، همین‌جور هی می‌دمد...» نه، این دارد فوت می‌کند که این گوشت را از استخوان جدا کند.
کسی دارد ازت تعریف می‌کند، مولوی می‌گوید: «دارد در تو می‌دمد، می‌خواهد یک وقتی، یک جایی گوشتت را از استخوان جدا کند. از این قصاب بترس.»
گفتم روایت پیغمبر، فرهنگ نیست. الان کیا نمره می‌آورند؟ کیا ارتقا پیدا می‌کنند؟ کیا درسشان حذف می‌شود؟ کیا گوشه عنایتی از طرف استاد بهشان می‌شود؟ کیا نمی‌شود؟ توی خانه کیا عزیزترند؟
پیغمبر فرمود: «لَو مَشیٰ رَجُلٌ اِلَی رَجُلٍ بِسِکِّینٍ مَصقُولٍ کانَ خَیراً لَهُ مِن اَن یُثنِیَ عَلَیهِ فِی وَجهِه.» یکی با چاقو برود سر یک نفر را ببرد، با چاقو راه بیفتد برود سر یکی دیگر را ببرد، این بهتر از این است که راه بیفتد برود تعریفش را بکند.
پیغمبر دارد [خطر تملق را] تعریف می‌کند. بگو: «سرش را نه! [بلکه مثل] گوسفندم بپاش!» مداحین! کسی دارد تعریف می‌کند؟ خاک به پشت صورتش!
تأیید خوب است؛ تعریف خوب نیست. تأیید چه شکلی است؟ تأیید این‌جوری است که یک کار خوبِ من را تأیید می‌کنی، به من جهت می‌دهی ادامه بدهم. قدم بعدی این است، دو قدم بعدش این است. این مسیر را باید ادامه بدهی. این تأییدیه خوب است، ولی مدح و ثنا بد است.
امیرکبیر، رضوان الله علیه، واقعاً شخصیت فوق‌العاده‌ای بود. یعنی استحکام شخصیتی این آدم، یک چیز کم‌نظیری است. یک شاعری بود در دربار به اسم قاآنی. حالا من این دو بیتش را هم آورده‌ام برایتان بخوانم. میرزا حبیب‌الله شیرازی اسمش بود، متخلص بود به قاآنی. یک شاعر دربار بود. قبل از امیرکبیر یک پادشاهی بود به اسم حاج میرزا آقاسی. امیرکبیر که آمد، این شاعر آمد برای امیرکبیر شعر بخواند. قبلاً برای آقاسی شعر خوانده بود. گفته بود که: «قلب گیتی، انسان کامل، خواجه دو جهان.» این‌ها را در وصف آقاسی گفته بود. آقاسی که رفت، امیرکبیر که آمد [این شعر را خواند]: «به جای ظالمی شقی، نشسته عالمی تقی.» «به جای ظالمی شقی، نشسته عالمی تقی که مؤمنان متقی، افتخارها...» «به جای ظالمی شقی، خواجه دو جهان، قطب دو گیتی. به جای ظالمی شقی نشسته مؤمنی تقی، عالمی تـ...»
امیرکبیر یک دادی زد سرش: «فلان فلان‌شده! تو تا دیروز شعر می‌خواندی برای آقاسی، پول ازش می‌گرفتی، حالا شد ظالمی شقی؟» مردک را با لگد پرتش کرد بیرون. رفت بیرون. «خصم خانگی این امیرکبیر اهرمنِ خوب و بدِ گهر...» زبان فرانسه بلد بود. کلی التماس کرد این‌ور و آن‌ور. یک جایی با شرط و شروط، امیرکبیر قبول کرد که به بعضی‌ها فرانسوی یاد بدهد.
حالا چند نفر این‌جوری سراغ دارید؟ چند مسئول این شکلی سراغ دارید؟ چند آدم این شکلی سراغ دارید؟ خدا رحمت کند مرحوم آیت‌الله روحانی را. سه چهار روز پیش از دنیا رفته. شخصیت فوق‌العاده‌ای بود ایشان. [در] مسجد امام حسن عسکری [قم، ایشان] خیلی هم شناخته‌شده نبود. ایشان در مسجد امام حسن عسکری قم به نظرم بیش از پنجاه سال امام جماعت بود. زیاد محضرشان می‌رسیدیم. منزل [با] موتور نزدیک بود به مسجد. وقتی هم دور بودیم البته می‌رفتیم. وقتی نزدیک بودیم، خب بیشتر می‌رفتیم. انسان فوق‌العاده‌ای بود.
روزی فقط هیجده نماز جعفر طیار می‌خواند و بیش از شصت بار هم حج رفته بود. و آدم عجیبی بود. روزی هفتاد تا می‌گفتند کتاب می‌خواند؛ البته استخاره‌ای برمی‌داشت. شاگرد مرحوم آیت‌الله خوانساری بود. انسانِ ملا، انسانِ عجیب و غریب و صاحب تعبیر خواب. یعنی تعبیر خواب‌های قبل از ایشان کاملاً سوءتفاهم بود، اصلاً واقعاً سوءتفاهمِ عجیب و غریبی بود.
اول دو تا تعبیر خوابشان را بگویم، بعد یک چیز دیگر بگویم، بعد بیایم به تعبیر خواب دیگرشان برسم که جالب است. تعبیر خواب کردم ازشان. خواستم [بگویم] توی سرویس بهداشتی منزل داریم نماز می‌خوانیم، نقاب... رفتم به ایشان گفتم. ایشان هم حال و حوصله شنیدن و جواب دادن این‌ها را نداشت. آدم عجیبی هم [بود]. این‌جوری گوشش را می‌گرفت. بعضی وقت‌ها خواب را نصفه که می‌گفتی، نصف دیگر خوابت را بهت می‌گفت؛ آن هم دیدی نمی‌گویی «فلان چیزم یادت رفته»، این بود! این‌جور تعبیر خواب! تعبیر خوابت این است: «پول می‌گذاری بانک، می‌روی مکه.» [و اضافه می‌کرد:] «چاه مستراح بانک بود سجاده، بعدش مکه!»
باز یکی دیگر از دوستان خواب دیده بود که دارد به چند نفر انار می‌دهد. [آیت‌الله روحانی] گفته بود که: «خانتان یک ختم صلواتی می‌گیری و انار می‌دهی. هر کسی از آن انار بخورد، می‌رود نجف.» همین هم ما را دعوت کرد، از آن انارها داد؛ همه با هم رفتیم [نجف].
به تعبیر خواب‌های استثنایی، حالا داشته باشید. یک خاطره: برگردم به یک تعبیر خواب دیگرشان که این عجیب است. رهبر معظم انقلاب که آمده بودند قم سال ۸۹، ایشان رفته بود خدمت رهبری. خیلی هم آدم رک بود. اصلاً خیلی با [مسائل] انقلاب [در مسجد مشکل داشت]. توی مسجد می‌آمدند، انتخابات و صندوق را با لگد می‌زدند. [می‌گفت]: «این‌ها را پرت کن[ید]! اینجا مسجد خداست، جای انتخابات نیست. این بازی‌ها را اینجا درنیاورید؛ شعار انتخاباتی و نمی‌دانم تبلیغات شهرستان فلانی، شهرستان هفت هشت...» [با وجود این، به] رهبری علاقه داشتیم.
بعد ایشان آمده بود پیش آقا. عکسی که هست، جمعی که نشسته‌اند، همه دارند می‌خندند. معلوم نیست با چه تشرّی دارد می‌زند که آقا [و] آیت‌الله جوادی و یکی دو تای دیگر از آقایانی که هستند، همه دارند قاه‌قاه می‌خندند توی آن عکس! من شنیدم، باخبر شدم، با واسطه این بوده: ایشان که آمده بوده، همان اول گفته بوده که به رهبری گفته: «جمعیت و رفت‌وآمد و این‌ها، یک زائرسرا برای ملت بسازید. زیارت قم...» خلاصه این لحن ایشان بود.
حالا احتیاط کرده بودی چی بوده... [اینکه] کسی [می‌آمد] پیش ایشان، می‌گفت: «من خواب رهبر معظم انقلاب دیدم، خواب آقای خامنه‌ای.» [ایشان می‌فرمودند]: «خواب امام رضاست. اگر کسی توی خواب آقای خامنه‌ای را دید، یعنی امام رضا را دید. از ایشان اگر چیزی بگیرد، یعنی از امام رضا چیزی [گرفته است].»
عجیب بود این تعبیر! می‌خواهم بگویم این حرف یک آدمی نیستش که مثلاً دنبال یک پستی، مقامی، رتبه‌ای، پولی، چیزی باشد. پشت سر این‌جور تعبیر کنی: «خوابش را می‌بینند، امام رضاست.» حالا خودش چی؟ پشت سر کسی خواب تعبیر می‌کند. آدم مؤمن این شکلی است؛ نه اینکه به رهبری می‌رسد، تا کمر خم می‌شود، بعد می‌رود جلسه چیزهای دیگر و مغازه و پشت تریبون و این‌ور و آن‌ور و این‌ها، تملق است، این‌ها چاپلوسی است، این‌ها نفاق است، این‌ها معضل جامعه ماست، این‌ها مصیبت ماست؛ تملق و چاپلوسی.
چند داستان دیگر هم داشتم، به [علاوه] روایت دیگر که روایات خیلی زیبایی هم هست. دیگر وقتمان گذشته، فرصت نیست. فردا یک سری نکات دیگر را اگر فرصت شد، ان‌شاءالله در این زمینه عرض بکنم و این بحث را در این بخش تمام بکنیم، [و] وارد فاز بعدی [شویم].
در فرج امام عصر تعجیل بفرما. قلب نازنین حضرتش از ما راضی [بفرما]. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.

جلسات مرتبط

محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00