برخی نکات مطرح شده در این جلسه
متن جلسه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
ابتدای بحث، تسلیت عرض میکنم. خبر ناگواری که منتشر شد، رحلت مرحوم آیتالله سید محمود شاهرودی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، بود. رحلت ایشان ضایعهای است برای حوزه و برای فقاهت و مرجعیت.
جایگاه علمی ایشان انصافاً جایگاه کمنظیری بود و شاگردان ممتازی را از میان فضلای جوان تربیت کردند و خودشان هم شاگردان مبرز مرحوم آیتالله شهید سید محمدباقر صدر بودند که در عنفوان جوانی، مرحوم شهید صدر در مورد ایشان تعبیری با این عنوان داشتند: «ولدی العلامه، سید محمود هاشمی شاهرودی، فرزند علامه من».
خب، این حجاب فضای سیاست و کار اجرایی، مانع میشود از اینکه نبوغ برخی شخصیتها دیده شود. خاطرم هست، در درس خارج حضرت استاد آیتالله میرباقری، بحث اجاره بود. یک روزی ایشان کار تحقیقی به دوستان دادند. آن موقع درس ایشان خلوت بود؛ هفت، هشت، ده نفر، شاید بیشتر نبودند که در درسشان شرکت میکردند. بعد فرمودند: «من این رفرنسی که برای کار دوستان معرفی میکنم، کتابهای غیر از کتاب آیتالله شاهرودی است؛ چون آیتالله شاهرودی در این موضوع کار را تمام کرده است». ایشان در این بخش، حق مطلب را ادا کرده است. خب، از جهت اینکه حقی بر گردن ما داشتند و ما البته زیاد توفیق نداشتیم که در درس خارج ایشان مشرف شویم، ولی رفته بودیم و به هر حال، حق استادی بر گردن ما هم دارند.
البته، در مورد اینکه اعلام نهایی رحلت ایشان با نوسانی همراه بوده، [نکاتی وجود دارد]، ولی چیزی که قطعی است، این است که حیات طبیعی و پزشکی ایشان منقطع شده است. حالا، بحث فروع مسئله و جزئیات [بماند]. انشاءالله که روح ایشان همنشین باشد با اجداد طاهرینشان. و ما از این ضایعه ناراحتیم، به همان میزانی که ضد انقلاب از این واقعه خوشحال است؛ ما هم از همین ضایعه به همین میزان ناراحتیم. انشاءالله که روح [ایشان] همنشین باشد با مادرشان، حضرت زهرا سلامالله علیها، به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
اللهم صل علی محمد و آل محمد.
در مورد صدق با دوستان شروع کردیم، بحث بسیار مهم: جایگاه صدق در هستی. نکتهای که آن جلسه عرض شد، این بود که مزاج عالم، [آنطور که] حضرت علامه حسنزاده آملی فرمودهاند، [مهم است]. برایتان تعبیری بسیار زیبا [از ایشان] بخوانم و [میخواهیم] روی این بحث انشاءالله کمی پیش برویم. ایشان میفرمایند: «آن سنگ محک اعمال که اعمال را با آن میسنجند، حق است. سنگی که اعمال بدان سنجیده [میشوند]...»
تحمل بفرمایید؛ چند دقیقهای، چند جلسهای، چند تا تعبیر را میخواهیم بخوانیم: یکی از علامه حسنزاده، یکی هم یک صفحه از تفسیر المیزان. این یک صفحه را شاید ده جلسه لازم باشد در موردش بحث بکنیم؛ یک صفحه [که] پدر [آدم] درمیآورد و فوقالعاده پرنکته است. طباطبایی در یک صفحه غوغا کردهاند؛ کل ماجرای حضرت یوسف را در یک صفحه، ایشان شرحی عرفانی داده و نگاهی فلسفی-عرفانی به آن کردهاند، با ساختار کل عالم، که دقیقاً بخش مهندسی خلقتی است که ما دنبالش میگردیم. پس، اول این تعبیر را از علامه حسنزاده آملی بخوانم.
این را هم بگویم: اول، بعضیها روی این عناوین حساسیت دارند، مخصوصاً در مشهد حساسیتها بیشتر است؛ یعنی اسم این بزرگوار و حتی اسم علامه طباطبایی، حساسیتهایی نسبت به آن است. من چیزی [میگویم]، اول سنگمان را با هم وا بکنیم، چیزی را بگویم، خودم و شما را خلاص کنم. این بحث وحدت وجود که آنقدر دعوا سرش هست و تکفیر و رمی و این ماجراها هست، همین جناب فردوسی که دانشگاهتان به اسم ایشان است، ایشان خودش قائل به همین بحث بوده است؛ قائل به وحدت وجود بوده است. [پس] طرفداران [مخالف] وحدت وجود میخواهم [بگویم] که از دانشگاه فردوسی هم کنارهگیری کنند؛ چون اسم فردوسی هم رنگ و بویی از وحدت وجود دارد.
بیتی دارد. فردوسی حکیم بوده، دیگر؛ حکیم، فیلسوف بوده. بیتی دارد؛ این بیت، جان مطلب است. یعنی وحدت وجود را به این قشنگی نمیشود کسی توضیح بدهد. ایشان گفته: «خداوندا! بالا و پستی ندانم چهای، هرچه هستی تویی.» [توضیح میدهند:] «من که نمیدانم چی؛ بالاخره یک چیزی هستی؛ همان که هستی، تویی.» حکیم ابوالقاسم فردوسی وقتی شعر میگوید، درست شعر میگوید. [در بیت آمده:] «ندانم چهای، هرچه هستی تویی.» [و منظور از «هستی» چیست؟] نه [اینکه] «هرچه هستی» [به معنای خطاب باشد]؛ [بلکه] «هستی» [یعنی] هستم [و] هست. نه [«هرچه هستی» به معنای] گیاه [است، بلکه] «هستی» مصدری [است به معنای] وجود. هرچه هستی، همه هستی تویی؛ همه وجود تویی.
قبلاً هم گفتم: وحدت وجود این نیست که همه خدا هستند؛ نخیر، خدا همه است، به تعبیر مرحوم خواجه نصیر در کتاب «آغاز و انجام»: «او همه است.» الحمدلله، کم نمیخوریم از جهات مختلف بابت مسائل مختلف؛ یکیشان هم اینهاست. [همین که] اسم [علامه حسنزاده را] میآوری بالا منبر، [میگویند:] «آقا، این هم [مگر] قال الصادق است؟ [این که] از قرآن گرفته [نشده]، از نهجالبلاغه گرفته [نشده]!» ببینید، پس سنگ محک عالم چیست؟ شما با چه [چیزی] برآوردبندی میکنی در عالم؟ با چه [چیزی] وزن میدهی؟ وزن با چیست؟ معیار چیست؟ با چه [چیزی] میسنجی؟ بحث مهندسی است، دیگر! ها؟ ذات حق، مسئله است. آنی که معیار است، آنی که ملاک است، آنی که میزان است، چیست؟
ایشان میفرماید: «سنگی که اعمال بدان سنجیده میشوند، حق است.» حقِ عمل، خوراک، کار، معاشرت، رفتوآمد، بحث، مسجد، عبادت؛ همه و همه سنگ محک دارند و آن سنگ محک، حق است. عمل باید به حق سنجیده شود. اگر حق [آن را] امضا نفرمود، فماذا بعد الحق الا الضلال؟ از چه [چیزی] گذشتی، باطل است. از راستی که گذشتی، دروغ است. همه چیز باید به حق سنجیده شود. طرح مسئله بکنم، [تا] کمی با آرامش بیشتری بحث را دنبال بکنیم؛ چون بحث علمی اذیت میکند.
طرح مسئله این است: یکی از مسائلی که هست، این است: آقا، ما این همه دروغ میگوییم و کفار این همه راست میگویند؛ آخر چی به چیست؟ کی به کیست؟ یک سؤال دیگر: یک سؤال جدی است. در مغازههای ما، صدی نود به حرفها نمیشود اعتماد کرد. در مغازه آنها، صدی نود میشود اعتماد کرد. در کرج، ما [یک] تعمیرگاه [داریم]: آن سه تا مسلماناند، این دو تا بهاییاند. به آن بهایی [اعتماد میکنم]. بهاییها جنس درست میاندازند؛ عیب و ایراد الکی روی ماشینت نمیگیرند؛ خرج الکی برایت نمیتراشند؛ دستمزد و اینها هم اضافه نمیگیرند؛ همان که هست. ولی اینها (مسلمانها) اول میآیند میگویند: «آقا، این خراب شده، آن ده تا چیز دیگرت هم یک خرده ساییدگی دارد.» [بعد] آن را کلاً عوض میکند؛ دستمزد هر کدام پنجاه تومان است، صد و پنجاه تومان میگیرد! [میبینی که] به نماز میرسد؛ بزرگوار خیلی مقید است از نماز جا نماند! این طرح مسئله ماست.
میخواهیم بحث بکنیم و میخواهیم بگوییم: اصل صدق، اتفاقاً صدق در گفتار نیست؛ هرچند صدق در گفتار خیلی مهم است، ولی صدق در عقیده خیلی مهم است. آنی که اصل ماجراست، صدق در عقیده است. تیر اول را بزنم، بعد بیاییم با هم صحبت بکنیم. مدل ملاصدرا این شکلی است. ملاصدرا اول میآید، میگوید: «آقا، حرف من این است.» [و بعد] شروع میکند به اثبات. مدل قشنگی است. بحث علمی یک فضای خاصی دارد. ایشان شخصیت واقعاً دوستداشتنیای است. حالا من تعجب میکنم چطور بعضیها با ایشان حال نمیکنند؛ آدمی [است] با شخصیت جذاب و دوستداشتنی، شخصیتی بسیار تند و تیز. کتاب «مردی در تبعید ابدی» از نادر ابراهیمی – نمیدانم خواندهاید یا نه – زندگینامه جناب ملاصدراست. [در آن میبینیم که] در بچگی و نوجوانی، [ایشان] آدم تند و تیزی [بود که] به [بیماریای] صعبالگذرنده مبتلا میشود. بیست، سی سال مجبور میشود از مردم فاصله بگیرد که بعداً در «شواهد الربوبیه» میگوید: «من هرچه دارم، از همان بیست سال عزلت و تنهاییام است. در آن بیست سال، خدا همه حقایق را به من فهماند و [ایشان اکنون] یک ادبیات و بیان و طرز دید کاملاً متفاوتی دارد.»
یکی از بحثهایی که دارد، این است: [در فلسفه،] کپیرایت نیست! چیزهای عجیبش این است! و فلسفی هم [هست]؛ یعنی بحث فقهی نیست، بحثش فلسفی [است]. کپیرایت معنا ندارد! چرا؟ خیلی عجیب است دیگر! [برخلاف] سرقت علمیِ بعضی از این حضراتِ نماینده مجلسی که میروند [کار دیگران را] میزنند و چاپ میکنند، آن [سخن ملاصدرا]، نه. ایشان میگوید: «اگر کسی حرفی زده [و] من هم این حرف را فهمیدم، حالا اگر گفتم حرف خودم است، [چرا که] من فهمیدم دیگر؛ جزئی از وجود من [شده است].» [در واقع] اتحاد عقل و عاقل و معقول [را هم] منتشر کرده و [در ادامه] میگوید: «اضافه [بر آن]، این را هم فهمیدم.» خیلی [از] فلاسفه بعدی، چون بیشتر فاز حرف [زدن او] را [نمیفهمند]، پدر صاحب بچه را درمیآورند. حرف من این است: وحدت وجود. همه که هنگ کردند و موتورها پیاده شد، بعد شروع میکند یکییکی اثبات کردن؛ قدم به قدم نابود میکند آدم را. بحث بکنیم: اول مسئله را طرح کردیم، جوابش را هم میخواهیم بدهیم، بعد طریق استدلالش را میخواهیم برویم.
جوابش چیست؟ جوابش این است که صدق یعنی مطابقت با واقعیت. «مطابق با واقعیت صادق» یعنی چی؟ ما در فارسی یک «راستی» داریم، یک «واقعی» داریم. «واقعی» با «واقعی» فرق میکند؛ تعبیرش درست است. رفیق راستگو، آن رفیق واقعی است؛ نه اینکه دروغ میگوید ها، نه اینکه این واقعی نیست، راستگو نیست. راستگو هم هست و واقعی است. فیک است. فعالیت هم دارد ها، ولی فیک است، واقعی نیست. صدق یعنی چی؟ یعنی واقعی باش. صادق یعنی کی؟ یعنی کسی که واقعی است. کسی که با واقعیت زندگی میکند. آها، پس عوض شد! کسی که با واقعیت زندگی میکند. اگر همه زندگی او عجین شد با واقعیت، به این میگویند «صدیق». حالا شما میبینید که به امیرالمؤمنین میگویند «صدیق»، به فاطمه زهرا میگویند «صدیقه». صدیقین و شهدا... صدیقین کیان؟ صدیق یعنی چی؟ [آیا] «بسیار بسیار راستگو»؟ ترجمههای فارسی [اشتباه است]. [مثلاً میگویند:] «خیلی دیگر راست میگوید این بزرگوار؛ دیگر از شدت راستگویی دیگر حناق میشوی بس که ایشان راست میگوید!» این نیست که صدق یعنی مطابقت وجود با واقعیت. یک وقت کلامت با واقعیت مطابق است، [یک وقت] قلبت مطابق است. اینها ساختار لایهای [دارند]. اگر همه وجود تو شد همه واقعیت، این میشود صدیق.
بعد، حالا ممکن است یک نفر کلامش راست باشد، فکرش دروغ باشد؛ مثل چی؟ آقا، من اعتقادم بر این است که اینجا بخشی از دانشگاه فردوسی نیست؛ نمازخانه را جزئی از دانشکده مهندسی و دانشگاه فردوسی نمیدانم. ازم میپرسید که آن کاپشن آنجا آویزان است؟ میگویم: «بله.» میگویید: «این پنجرهها مثلاً چند تاست؟» [میگویم:] «چند تاست.» حالا خانمها بخش چپ نماز میخوانند یا سمت راست؟ کدام سمت؟ چپ. چند تا ردیف نماز داریم؟ ده تا. همهاش درست است. مشکلش چیست؟ آخرش یک چیزی، یک روحی دارد همه اینها؛ آن [فرد] واقعیت ندارد! [مانند کسی که] دانشگاه [را واقعی] نمیدانی، با این [فرد] چه کار کنیم؟ خیلی نکته مهمی است ها! خیلی خلط میشود [و این] بحثی نیست فردا [ادامه دهیم]. ولی اصل ماجرا، فهم واقعیت، باور واقعیت است. تعبیر ادعیه چیست؟ «کذب العادلون بالله.» «کذب العادلون بالله» یعنی چی؟ «عادلون بالله» یعنی اینها که از خدا عدول کردهاند. «کذب العادلون بالله»؛ این سرتاپا دروغ است، این فیک است! خود این آقا فیک است، واقعیت ندارد. افکارش هم واقعیت ندارد. وجودش با توهم و خیال یکی شده است. در مورد توهم و خیال مفصل انشاءالله صحبت خواهیم کرد. اصل ماجرا در صدق، واقعیت و فرار از توهم [است].
حالا من در توهم، راست میگویم؛ وقتی همه فکر من توهم و خیال است، هیچی واقعیت ندارد. مستها وقتی مست میکنند، اتفاقاً راست میگویند. شنیدهاید؟ ندیدهاید؟ پاکیزه کی بودید شماها؟! [اینها] میگویند این مستها... در مورد معتادان البته یک قولی هست، برخی علما قائلاند که وقتی شیشه و اینها میکشند، اینها خیلی جدی از گذشته و اینها [را تعریف میکنند]. اگر [کسی را] داری، در حال مستی از او بپرس: «مستی و راستی». راست میگوید. از عجایب [این است که] آدم وقتی خیلی غرق خیال شد، اتفاقاً راست میگوید. یک چیز عجیبی [است]. از قواعدش [این است که] عقل وقتی تعطیل میشود، آدم راستگو میشود؛ راست میگوید. هیچی، هیچی نیست! [این] صادق [است]!
حالا، ساختار عالم را صدق تشکیل داده است. هیچ موجودی در این عالم با توهم زندگی نمیکند. هیچ موجودی با غیر واقعیت خوش نیست. همه با واقعیت صحبت میکنیم. امروز فقط فهرست دادم. سطح دریافتی از واقعیت پایین است. روشن است؟ یک روایتی هم بخوانم، [ببینم] جانتان حال میآید یا نه؟
در روایت دارد، پیغمبر اکرم فرمودند. روایت سنگینی است ها! خودتان را آماده کنید. پیامبر اکرم فرمودند که: «چقدر بدبخت است آنی که سوار بر یک دابّه است – دابّه یعنی حیوان، مرکب – سوار بر یک دابّه است و [آن دابّه در حالیکه] یغنی [است]...» چیزها داشتند [که] در گوش میزدند قدیم؛ نمیدانم چهکار میکردند، با روده گاو مثلاً یک هندزفری درست کرده بودند؛ پیچ هم نمیخورده دیگر، هندزفری. چقدر بدبخت است اینی که روی مرکب نشسته، غنا گوش میدهد یا غنا میخواند؟! چرا؟ چون آن دابّه، آن مرکب، هی «تُسَبِّحُ الله». این مرکبه دارد تسبیح میکند، [ولی] این بابا در توهم است. تسبیح، خودش بخشی از ادراک واقعیت [است]. در مورد این هم انشاءالله صحبت میکنیم. [آن دابّه] نشسته [و] واقعیت است؛ واقعی است. ولی [فقط یک] شتر است! [آن دابّه مثلاً] دو کیلو واقعی است، ولی پنج کیلو، ده کیلو شتر است، ولی واقعی است. واقعیت و زندگی با واقعیت؛ در مورد این انشاءالله جلسات بعد بیشتر صحبت خواهیم کرد.
خدایا، در فرج امام عصر تعجیل بفرما. قلب نازنین حضرتش را از ما راضی بفرما. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.
جلسات مرتبط

جلسه چهل
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهل و یک
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهل و دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهل و سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهل و چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهل و شش
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهل و هفت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهل و هشت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهل و نه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنج
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شش
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هفت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هشت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه ده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه یازده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت