برخی نکات مطرح شده در این جلسه
متن جلسه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
درباره جایگاه صدق در هستی با هم صحبت میکردیم و اینکه نظام عالم، نظامی است که بر اساس صدق شکل گرفته و انسان واقعی، انسان صادق است. گفتیم که ما آمدهایم برای اینکه واقعی بشویم، واقعیت را بفهمیم، با واقعیت زندگی بکنیم؛ و اصل کارکرد دین این است که ما را با واقعیت آشنا کند، دست ما را بگذارد در دست واقعیت، لذتهای واقعی ببریم و از واقعیت لذت ببریم. تعابیر روایات، تعابیر بسیار فوقالعادهای است. میفرمایند که مردم، زندگی معمولیشان مثل زندگی مردم در خیالات است، در توهم زندگی میکنند. «النَّاسُ نِیَامٌ إِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا.» مردم خواب هستند؛ وقتی که میمیرند، تازه بیدار میشوند.
ای کاش فیلمی بسازند؛ یک اپیزودی داشته باشد؛ این اپیزود و این سکانس، بخشی از این فیلم باشد و بتوانند ذهن مخاطب را به این معنا منتقل کنند. شما تصور کنید کسی روی تخت ابریشمی در یک کاخ بلورین، با امکانات کامل، سرویس طلا و... خواب است. در خواب، خوابهای رنگی میبیند؛ HD و Full HD. غرق لذت، در خواب همینجور قهقهه میزند؛ یعنی بدن او که اکنون اینجا خوابیده است، صدای قهقهه از آن بلند میشود. حالا در خواب دارد چه میبیند؟ رئیس شده، به حکومت رسیده، به پول رسیده. و دزدی هم دارد خانهاش را خالی میکند. این فیلم را تصور کنید؛ فیلمی ناساخته است، ولی واقعیت برای شما جوک است، در معرض خطر است. واقعیت، خانهاش را خالی میکنند، ولی او در خواب قهقهه میزند.
میگفت: «شب از خواب پا شدم، دیدم که تختم را برداشتهاند و به جایش آجر گذاشتهاند.» جابهجا میکنند، تخت زیرش را، آن ابریشم زیر و آن چوب و همه را دارند برمیدارند. چه کسی میفهمد چه بلایی سرش آمده؟ وقتی بیدار شود. قرآن میفرماید که اینها خواب هستند. در مورد بعضی میگوید خواب هستند، در مورد بعضی میگوید مست هستند. «لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ.» در مورد قوم لوط فرمود که اینها مست بودند، خواب هم نبودند، مست بودند. «به جان تو قسم، اینها مست هستند!» خدا دارد به پیغمبر میگوید: «به جان تو، اینها مست هستند! به جان تو، اینها چند پیک اضافی زدهاند! خیلی دیگر بدمستی دارند میکنند! به جان تو، اینها حالیشان نیست، مست هستند!»
به تعبیر حضرت استاد آیتالله جوادی آملی، فرض کنید یک نفر – مثال قشنگی است، این هم قابلیت فیلم دارد – در عروسی مست است. فرض کنید در یک عروسی چند نفر مست هستند. بعد این (شخص مست) دارد بدمستی میکند، میرقصد، میپرد، خون میآید، زخمی شده، بالا و پایین میپرد و نمیدانم هلیکوپتری میزند و نمیدانم چه کار میکند؛ فرمهای مختلفی که دارد، دیگر. «أنتم أعلم بِهِ مِنّا.» میرقصد. این زخم و این جراحت و عفونت را چه کسی میفهمد؟ وقتی از مستی درمیآید. قرآن میگوید که مرگ، لحظهای است که آدم از مستی درمیآید، از خواب درمیآید، تازه هوشیار میشود، میفهمد چه خبر بود. این دستگاه عالم چه بود، به چه چیزها دل میبست و به چه چیزهایی دل نبست.
مثال سوم، این هم قابلیت فیلم دارد. یکی از بزرگان همین مشهد، مرحوم آیتالله یعقوبی که سالگردشان هم نزدیک است، ایشان میفرمودند: «تصور کنید که امشب از طرف بانک به شما زنگ بزنند: آقای فلانی! بله آقا، مبارک باشد! هشتصد میلیون تومان شما در قرعهکشی ما برنده شدید.» شما چه حسی دارید؟ تا صبح دیگر آدم خوابش نمیبرد. همان شب شبانه یک سور میدهد، کل فامیل و اقوام را دعوت میکند. صبح با مدارک، کارت ملی، شناسنامه میرود بانک. شمارهای که در قرعهکشی درآمده بوده، مثلاً آخرش ۴۰۵۹ بوده، [نه] ۵۸. ببین، کارمند میگوید: «تو چرا این را مثلاً اعلام وصولش را اینجوری کردی؟ در نمیدانم اعلامش، نمیدانم در پرداختش، فلانش اشتباه زدی! به من اشتباه اعلام کردی! من به این بدبخت زنگ زدم!» حالا ماندهاند چه شکلی خبر بدهند به این بنده خدا. این هم خوشحال و شنگول، هی دارند به او زنگ میزنند، تبریک میگویند: «فلانی هستید دیگر؟» بله فلانی. «شرمنده، این به آن یکی تعلق میگیرد، یکی دیگر. این ۵۸ تعلق میگیرد، شما ۵۹.» قطعاً این امشب هم خواب نخواهد داشت. دیشب هم خواب نداشت، امشب هم قطعاً خواب نخواهد داشت. اولاً که میرود تکتک فامیل و فکوفامیلی که برایش خرج کرده، دعوت میکند: «هرچه دیشب خوردید، برگردانید! یک پول هم دستی بدهید، صد تومان خرج کردم!» تا حالا دو تا سکته را هم اگر نزند، دیگر بالاخره تا یکی دو هفتهای که دپرس است، دیگر آنفارکتوس را زده، بالاخره... نخری رفت! صبح یکشنبه، این حاج اصغر نمیدانم ملکی، بیستوپنج هزار تومان در حسابش بوده. دوشنبه به او زنگ زدند، گفتند هشتصد میلیون بردی. سهشنبه رفته، فهمیده که هشتصد میلیون نبرده. شب اول صد میلیون خرج نکرده (آن بخش فانیاش بود، بخش گمراهکننده ماجرا). خرج هم نکرده. این الان روز چهارشنبه، همان بیستوپنج تومان بیشتر ندارد. بله آقا، ولی یک شب از شدت خوشحالی نخوابیده، در این دو روز وسط یک شب از شدت ناراحتی. نه خوشحالیاش واقعی بود، نه ناراحتیاش.
قرآن چه میگوید؟ «لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ.» من آمدهام یک کار با شما بکنم. من و قرآن، من پیغمبر، آمدهام یک کار کنم: اینهایی که از دست میدهی، غصهاش را نخور. آنهایی که به دست میآوری، خوشحال نشو. این عالم دنیا هیچچیزش واقعی نیست. هیچ. رئیس شدی، لنگ است دیگر. لنگ حمام، میز صندلی. چقدر بعضیها خوشحالاند! چقدر دست و پا میزنند برای این بدبختها! واقعاً به حال اینها گریه کند. خودش را کشته، حالا در کل مجلس، در چهار سال مثلاً کل درآمد و حقوقش میشود پانصد [میلیون؟]. برای چه؟ برای کجا؟
امام صادق به جابر جُعفی فرمودند که: «ولیّ ما نمیشوی، مگر اینکه این حال و روحیه را پیدا کنی.» چقدر این روایت قشنگ است! این را بگویم، دو تا داستان تمام. فرمودند: «اگر گردو بود، همه مردم کره زمین جمع شدند، گفتند: به به چه طلایی در دست داری، جوگیر نشو. اگر در مشت طلا بود، همه مردم عالم جمع شدند، گفتند که: یک گردوی پوک در دستت است، غصه نخور. مگر تو نمیدانی این طلاست؟ همه جمع بشوند، بگویند گردو. همه جمع بشوند، بگویند طلا.»
آقا، فالوورهایش پنج کا اضافه میشود، دیگر زن و بچه و شوهر، نمیدانم، هیچکس را آدم حساب نمیکند! حضرت امیرالمؤمنین فرمود که: «لَا یَزِیدُ کَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِی عِزَّتِی.» این روایت اینستاگرامی است! هرچه آدم دوروبرم شلوغتر بشود، بیشتر بشود، حالم به این نیست که من عزتم بیشتر شد. وحشت پیدا کنم یکهو دو میلیون فالو کنند، یکهو پنج میلیون آنفالو کنند! به درک! نه به آن خوشحال نیستم، نه به این ناراحتم. خب، چه شد؟ چیزی به من اضافه شد؟ چیزی از من کم شد؟ اینها زندگی در خیالات است.
چه وضعی! افسردگیها را چه شکلی میخواهند درمان کنند؟ «قرص بخور! نیم ساعت اینجا کرای داشته باش! آرام بشوی عزیزم! دم در هم وقت بگیر برای دو هفته بعد! از الان هم ویزیت را بده، دویست تومان ویزیت! دو هفته بعد بیا همین جا بنشین پیش خودم گریه کن! آرام باش!»
دو تا داستان. تمام. آدم واقعی... آدم واقعی را از آدم فیک چگونه تشخیص بدهیم؟ در علاقههای واقعی، ترسهای واقعی، ناراحتیهای واقعی، شادیهای واقعی... میخواهی زن بگیری، میخواهی ازدواج کنی، میخواهی به پسری جواب بله بدهی، با که؟ با آدم واقعی. با واقعی ازدواج کن. با واقعی زندگی کن. «كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ.» امام خمینی، رحمت الله علیه. یک آدم واقعی داشته باش.
دو تا داستان عجیب. حاج آقا مصطفی خمینی فرمود که: «خدایا، تو میدانی من اهل این حرفها نیستم. دارم میگویم آدم بشوم. اول با خدا مصافحه کردم. نزند یک وقت، چون میگویی جدی میشود. میگوید: «خیلی خب! الان کُنت افتاد، دارم برایت.» تا میگویی صاف کردم.»
حاج آقا مصطفی خمینی فرمود که: «صبح از خواب پا شدم. صحرا صدای گریه امام را شنیده بود. خانه حاج آقا مصطفی بغل خانه امام بوده. رفتید قم دیگر؛ محله یخچال قاضی. اسم یخچال قاضی. خانه امام با خانه حاج آقا مصطفی یکی بوده، یک حیاط بوده دو طرفش خانه بوده. مصطفی مهمان داشته، یک طلبهای بوده. نصف شب پا میشود، ایشان را بیدار میکند، میگوید: "چی شده؟" میگوید: "پاشو! یکی از همسایههایتان مرده! صدای ضجه میآید از توی کوچه." حاج آقا مصطفی یک کم گوش میدهد، میگوید: "بخواب بابا! پدرم است!" این گریه امام برای حاج آقا مصطفی عادی بوده.»
«صبح پا شدم، دیدم که امام متصل دارد گریه میکند. هشت صبح، نه صبح، ده صبح، یازده، دوازده. نماز ظهر را خواندم، دیدم بعد نماز ظهرم دارد گریه میکند. به مادرم گفتم: "چی شده؟" گفت: "هیچی! پدرت دیشب نماز شب خواب مانده. وقتی اینجوری میشود تا ظهر گریه میکند."»
حالا امام همین حاج آقا مصطفی را از دست داد. امام علاقه عجیبی به حاج آقا مصطفی داشت. حاج آقا مصطفی واقعاً علامه بود. در سن کم یک مجتهد. تفسیر ایشان در تاریخ شیعه بینظیر است. پنج جلد تفسیر نوشته. حولوحوش سی علم را در این پنجره آورده: جَفْر، رَمْل، اسطرلاب، عرفان نظری، عرفان عملی، اخلاق، نحو، بلاغت، صرف، فقه، اصول، فلسفه، کلام. کتاب سه بار میگوید که من چیزی ندارم. «پدرم، قَالَ وَالِدِی الْعَالِمُ بِرُمُوزِ الْکِتَابِ.» من که از قرآن چیزی سر در نیاوردم. پدر من میفهمد حقایق قرآن چیست. امام پنجاهساله تقریباً. مصطفی فوقالعاده بود. در درس امام اشکالاتی که میکرده، گاهی امام را به چالش میکشیده. اشکالات جدی میکرد. واقعاً علامه بوده. امام فرمودند: «من میدانستم این اگر بماند، قطعاً یکی از شخصیتهای درجهیک تاریخ اسلام خواهد شد.» ترور کردند. حاج آقا مصطفی هم دیماه همین ایام است. همین امروز است. دو سه روز... نمیدانم همین ایام، خلاصه ایام سالگرد حاج آقا مصطفی است.
صبح میآیند به امام خبر بدهند. حاج احمد آقا میگویند که: «به من بسپارید که من به امام خبر داشته باشم.» خیلی جالب است. آن داستان اول که داشتید، این را هم بغلش داشته باشید. میآید به امام خبر بدهد. امام: «چشمهای حاج احمد آقا پف کرده. چی شده؟» میگوید: «مصطفی حالش خوب نبود، بردند بیمارستان بغداد.» امام میگویند: «با من رو راست باش. از دنیا رفته است؟» تا این را میگوید، حاج احمد آقا میزند زیر گریه. میآید بیرون. نگران قلب امام بودند. امام چه واکنشی نشان میدهد؟ در اتاق همسرشان، قدسی خانم، را میزنند. ایشان میآید بیرون. امام به همسرش خبر میدهد: «یک امانتی به ما داده بودند، از ما گرفتند. من شکایت نمیکنم، تو هم شکایت نکن.» امام اولی که به او خبر [رسید]، دست مبارک را آورد، دست راستش را به این حالت پنجه کرد، گذاشت روی قلبش، یک اینجوری از بیرون فشار داد، کشید بیرون. کسی نفهمید چه بود. در خاطرات گفتند؛ این کتاب «برداشتهایی از سیره امام خمینی»، کتابی نوشته غلامعلی رجایی. آنجا نوشته، جای دیگر هم هست. تصرف تکوینی کرد در قلب خودش. در این چهل روز یک قطره اشک برای حاج آقا مصطفی نریخت. کوثری گفتند که ما به دکترها گفتیم. دکترها گفتند: «احتمالاً سکته کرده، امام یک حال شوکی است. یک نفر را بیاورید به زور اشک امام را دربیاورد. این باید گریه کند برای مصطفی، وگرنه از یک جای دیگر میزند بیرون.» روضه خوب میخوانی؟ بعضیها گاز اشکآوری در وجودشان دارند، اشکها جاری میشود. «بخوان!» من شروع کردم از حالات حاج آقا مصطفی، کراماتش، علمیتش، مقاماتش، هرچه گفتم. «علیاکبرم را بخوانم؟» تا گفتم: «و اما علیاکبر حسین...» دیدم امام دستمال از تو جیب درآوردند، به پهنای صورت دارند گریه میکنند. این شانهها تکان میخورد. در خلوت هم گریه نمیکند آقا. تو یعنی برای نماز شبت بیشتر از حاج آقا مصطفی ارزش قائلی؟ «بله، من آدم واقعی هستم. من یک آدم واقعی هستم.»
قبلش هم گفتند امام یک دختربچهای داشتند، افتاد در حوض و خفه شد. به امام گفتند. امام خیلی ریلکس فرمودند که: «بروید دفنش کنید.» کسی «پا شدم؟» نه، «اگر خواب بمانم، چرا گریه میکنم؟» آدم واقعی بابت چیز واقعی، بابت از دست رفتن واقعی [ناراحت میشود]. خب، ما وقتی رفتیم، تازه میفهمیم چرا [چیزی را] از دست [دادیم]، تازه میفهمیم خوشحالیمان در خواب، ناراحتیمان خواب بوده است. بنده خدا! در خواب میخندیدی، در خواب گریه میکردی! من را از دست ندادی، من را به دست نیاوردی. یک چیز دیگر است زندگی، یک چیز دیگر است. خدا و پیغمبر و اینها هشتاد سال در گوش ما خواندند: «اینها واقعی است، آنها واقعی نیست. با اینها زندگی کن، آنها را ول کن!»
«متحجرید! افراطیها!» الان امام، این کارهایش افراطی نبود به نظر شما؟ آدم برای نماز شبش گریه کند، برای بچهاش گریه نکند؟! ای افراطی! متحجر نیست؟ آقا! شما باکلاسید! برای امام ارزش قائلی؟ من از امام خمینی بودم. تهران، یکی از دانشگاهها، دو سه تا از حالات امام خمینی را گفتم. بعداً ما را توبیخ کردند، گفتند: «به جرم توهین به امام خمینی!» چی گفتم؟ گفتم: «عراق حمله کرد، امام فرمود که بحث مدیریت جنگ را الان بگذارید کنار. فردا هفت صبح پا میشویم صحبت میکنیم. الان وقت استراحت من است، سحر باید پا شوم. مدیریت جنگی نداشته. بنده بوده. وقتی خدا هست، من مدیریت کنم؟! خدا دارم. توضیح بدهی مدیریت جنگی را؟ خرمشهر را آزاد کردیم. من ساعت کاریام تا یازده بود. مدیریت کند! تا صبح هم بیدار بشوم، من نمیتوانم کاری کنم.» این واقعیت است. این است. چه کارش کنیم؟ خندیدند. اینها مسخره، مسخره...
آدم با واقعیت نخواهد زندگی بکند، همه اینها برایش مسخره است. تنها راهش این است: باید برگردیم به واقعیت.
خدایا، ما را با واقعیت آشنا بفرما. روح بلند امام راحل، این شخصیت کمنظیر تاریخ ما، شاگردان بزرگوار ایشان مثل مرحوم آیتالله شاهرودی، و عزیزانی که از دست دادیم، مثل این دانشجویان عزیزی که دیروز در سانحه تصادف به رحمت الهی پیوستند، همه را با اهل بیت محشور بفرما. در فرج امام عصر تعجیل بفرما. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
جلسات مرتبط

جلسه چهل و دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهل و سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهل و چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهل و پنج
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهل و شش
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهل و هشت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهل و نه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه و یک
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه و دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنج
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شش
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هفت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هشت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه ده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه یازده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت