تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهل و نه

00:23:01
142

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

متن جلسه

‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
در انتهای جلسه قبل، دوستان سؤالاتی را مطرح کردند و ما خدا را شکر می‌کنیم که بحث، بحث گرمی است و بحث فعالی است. دوستان در بحث حضور دارند. خود همین شادابی و نشاط به بحث می‌دهد و درخواست هم دارم دوستان واقعاً سؤالاتی که مطرح می‌شود را بپرسند. ای کاش مکتوب هم بشود. برای خود بنده اگر بتوانند مکتوب بکنند بهتر است؛ چرا که بعضی از سؤالات، واقعاً سرفصل یک بحثی است.
یکی از سؤالاتی که مطرح شد، البته به واسطه یکی از دوستان، سؤال از یکی از برادران عزیز یمنی‌مان بود که در جلسه حضور داشتند و کمی دلخور شده بودند از طرح یک عنوانی. گفته بودند که: "این جالب نبود." من می‌خواهم دوباره بر آن عنوان تأکید بکنم و توضیحش بدهم. ما عرض کردیم جلسه قبل به عنوان یک ادعا، ادعایی که می‌توانیم اثباتش بکنیم، قابلیت اثبات دارد که رسیدن به واقعیت و حقیقت منحصر است در یک مسیر؛ آن هم مسیری که مسیر ولایت چهارده معصوم است.
این را ما عرض کردیم. گفتیم برای غیر از شیعه اثناعشری، رسیدن به حقیقت میسور نیست. خب، بعضی رفقا ناراحت شده بودند از این عنوان. این توضیح دارد. توضیحش این است که شیعه اثناعشری به اسم نیست. نه اینکه حالا بنده شیعه اثناعشری اسمم است، آن بزرگوار اهل سنت به حساب می‌آید، آن یکی زیدی به حساب می‌آید. خدا خودش را هر شیعه اثناعشری می‌داند، بیاید برود این‌ور، هر کس هم نمی‌داند، برود آن‌ور. اصلاً حساب و کتاب جور دیگری است.
چه بسا، چه بسا، چه بسا حالا این حرف احتمالاً جمع دیگری را علیه من خواهد شورانید. اشکالی هم ندارد؛ برای هر دو طرفش آماده‌ام. چه بسا کسی به ظاهر و به اسم اهل سنت، در باطن شیعه اثناعشری باشد و چه بسا – همان چه بسیار – چه بسا شیعه اثناعشری به اسم و "هُوَ ألدُّ الخِصام" باشد.
رفرنس تاریخی بدهم به شما. مأمون از جهت اعتقادی قائل به چه بود، عزیزان من؟ می‌دانید؟ مأمون شیعه بود از جهت اعتقادی. تا امام رضا را قبول داشت. این هم که به اصرار امام جواد علیه السلام را به دامادی درآورد، به خاطر این بود که می‌دانست نسل امامت، ذریه امامت در امام جواد علیه السلام است. می‌خواست امامان بعدی از نسل او باشد از طریق دخترش. حالا به لطف الهی ام‌الفضل، دختر او، اجاقش کور بود و نسلی از او امتداد پیدا نکرد. خب، قاتل امام رضا آن وقت کیست؟ الان در کدام دسته تعریف می‌شود؟ دسته سنگین‌وزن‌های فرنگی‌کارها، آزادکارها؟ بفرمایید! معادله الان چند مجهولی است. احساس می‌کنم جوابش سخت است.
یک کلمه: "آقا، شیعه؟" می‌دانید یا نمی‌دانی خودش بگوید؟ آفرین! بحث ما این است. بحث ما این نیست که یکی بگوید: "آقا، من شیعه دوازده‌امامی‌ام." واقعیت مسئله را نگاه می‌کنند، نه اسم و عنوان را.
بعدش هم مراتبی که در ارتباط با واقعیت تعریف می‌شود، باز یکی از مشکلات جدی است. ببینید آقایان، عزیزان من، قبلاً چند باری من مطرح کردم. یکی از مشکلات جدی که در فضای علم برای ما ایجاد می‌شود، [و] در فضای سیاسی هم خیلی آسیب می‌خوریم، نگاه صفر و یکی است؛ [نه] منطق فازی. در فضای علمی شما این هست، باید هم باشد. الان به شما می‌گویند که: "آقا، این سیم فاز است یا نول؟" نمی‌توانی بگویی چند درصد. نمی‌توانی بگویی مراتب دارد. نمی‌توانی بگویی بستگی دارد. بستگی دیگر ندارد؛ یا [فاز است] یا [نول]. ولی در ایمان و کفر این شکلی نیست.
در نسبت با واقعیت این شکلی نیست. صفر و یکی نیست که یا هست یا نیست. در تحلیل سیاسی الان مملکت یا عدالت در آن جاری است یا نیست؟ یا عدالت یا ظلم است؟ مگر فاز و نول است؟ مراتبی از عدالت هست، مراتبی از ظلم هم هست. خرد خرد هم بعد از مراتبی از ظلم فاصله گرفت، رفت در مناطق عدالت. مراتبی از صلاح هست، مراتبی از فساد هم هست. درصدی هم است؛ تشکیکی.
یکی از دوستان طلبه چند روز قبل می‌گفت: "ما اگر از درس شما، از درس تفسیر، اگر همین یک جمله را روزی‌مان باشد و برایمان جا بیفتد، بس است. تو همه چیز را تشکیکی نگاه می‌کنی." عالم این شکلی است. حقیقت عالم، مخصوصاً در عالم اعتباریات - در مورد اعتباریات بعداً صحبت می‌کنیم - فضا، فضای تشکیک است. مراتب ایمان درجات دارد، تقوا درجات دارد، ظلم درجات دارد، تشیع درجات دارد، نسبت با واقعیت درجات دارد، نور درجات دارد، ظلمت. همه این‌ها درجاتی است. صفر و یکی نیست؛ [که بگوییم] یا عادل است یا فاسق؟ یا مؤمن است یا کافر؟
نه! قرآن می‌فرماید: "اکثر مؤمنین مشرکند." خیلی حرف عجیبی است. "وَ مَا یُؤمِنُ أَکثَرُهُم بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُم مُشرِکُونَ." اکثر کسانی که ایمان دارند به خدا، مشرکند. چه جور ایمان با شرک جمع می‌شود؟ یک ایمانی را ادعا می‌کند، در باطن، در حقیقت، در رفتار بهره‌ای از آن ایمان ندارد. رفتارش مؤمنانه نیست. بروزی در رفتارش ندارد؛ اسمش است.
ازدواج کرد، نجس نیست. خرید و فروشش حلال است. ذبح او را اگر گرفتی، بخور. در بازار سوق مسلمین اگر دیدی مسلمان از دست چیزی گرفتی، دیگر تفحص نکنی. این‌ها احکام ظاهری است؛ آیا همه مسلمین به واقعیت رسیده‌اند؟
کعبه بودیم. [یکی می‌گوید:] "حاجی زیاد است، حاجی زیاد است." [به او گفتم:] "بهت نشان بدهم چه خبر است؟" از بین دو انگشت مبارک به او نشان دادند طواف کعبه را. طواف کعبه است دیگر. کعبه، طواف حاجی، محرم‌الحاج و عبدالله. مگر روایت نمی‌گوید "حاجی مهمان خداست"؟ این‌ها همه مهمان خدایند. رحمت خدا اینجا الان دارد تجلی می‌کند، موج می‌زند. [او] می‌گوید: "نگاه کردم دیدم همه میمون و خوک‌اند." [من هم] گفتم: "مَا أَکثَرُ الضَّجِیجِ وَ أَقَلُّ الحَجِیجِ." نه آقا! سر و صدا زیاد است، حاجی کم است.
اسم که مسلمان! مگر خدا به اسم نگاه می‌کند؟ به باطن، به کار واقعی. مردم کوفه شیعه ظاهری بودند. این‌ها بحث‌های جدی و چالشی است که الان ما با یک طیف‌هایی هم در مملکت خود داریم که به اسم و رسم و این‌ها می‌خواهند قیاس بکنیم. یا [بحث] ارتباط با اهل سنت، نمی‌دانم چی چی، فلان! مگر این‌جوری دسته‌بندی می‌شود؟ وحدت؟ [که بگوییم:] "ما شیعه‌ایم، آن‌ها باشند آن‌ور؟" دسته‌بندی این شکلی نیست.
نکته دیگر بگویم. این بحث را بیشتر بپزم. چون بحث مهمی است. مردم کوفه به حسب ظاهر شیعه بودند. مورخین گفته‌اند که بیش از هفتاد درصد مردم کوفه شیعه بودند. مردم کوفه شیعه بودند؛ یعنی نمازشان را، آقایان من، با دست باز می‌خواندند. نماز تراویح نمی‌خواندند. ظاهری‌ها، ظاهری شیعه بودند. مسجد امیرالمؤمنین، مسجد کوفه، روی خاک سجده می‌کردند. آمین نمی‌گفتند. "حَیَّ عَلَی خَیْرِ الْعَمَل" می‌گفتند. ببخشید! قاتل امام حسین چه کسانی بودند؟ بفرمایید: مردم کوفه.
مردم کوفه قاتل امام حسین بودند. بعد در لشکر امام حسین شما یک آقایی را دارید به اسم زهیر. زهیر مذهبش، مکتبش چی بوده؟ عثمانی‌مذهب بوده؛ اصلاً اعتقادی به ولایت امیرالمؤمنین نداشته، فضلاً از امام حسین! چه برسد به امام حسین. امیرالمؤمنین را به عنوان امام قبول نداشته، چه برسد به امام حسین.
وقتی زنش را طلاق می‌دهد، چه مدلی طلاق می‌دهد؟ سه‌طلاقه می‌کند. سه‌طلاقه مال کدام فرهنگ است؟ در یک مجلس سه تا طلاق می‌دهند، تمام می‌شود؟ اهل سنت، طلاق در عرض هم اتفاق بیفتد [مثل این است]: یک طلاق می‌دهد، می‌گذرد، عده تمام می‌شود، رجوع می‌کند، طلاق دوم؛ یعنی در همان عده رجوع می‌کند یا بعدش سه مرتبه طلاق بدهد، آن می‌شود حرام ابدی. اهل سنت در یک مجلس اگر سه بار گفت: "اَنتِ طَالِق، اَنتِ طَالِق، اَنتِ طَالِق"، دیگر حرام ابدی می‌شود.
زهیر همسرش را این‌جوری طلاق داد؛ یعنی اصلاً رفتار، رفتار شیعه نبوده، [بلکه] با فقه اهل سنت [بوده]. برخی مورخین می‌فرمودند: "ما رفتیم چک کردیم، دیدیم هیچ رفتار، هیچ، هیچ، هیچ رفتاری که دلالت بر تشیع زهیر داشته باشد، ما ندیدیم."
حالا زهیر الان کجاست؟ در سپاه امام حسین! شما نصرانی دارید؛ وهب. البته مسلمان شده بود. بعد از شهادت اباعبدالله کلی مسیحی و یهودی داری؟ این را هم در قرآن می‌گوید: "بَدترین دشمن شما یهودیان..."
آن راهب نصرانی که در دیرالزور شنیدید دیگر. مقتل لهوف، بعد عاشورایش خیلی مهم است. امام حسین از مسیر کربلا تا شام با رأس مبارکشان چند نفر را هدایت کردند؟ چند نفر از آن‌ها شیعه بودند؟
فرستاده روم نصرانی بود. یهودی در مجلس یزید، یهودی پا شد به امام حسین ایمان آورد. نصرانی ایمان آورد. راهب نصرانی یک شب سر نازنین اباعبدالله را گرفت، تا صبح نگه داشت؛ صبح مسلمان شد، شیعه شد.
آن یهودی وقتی می‌خواستند بکشندش، گفت: "من شب پیغمبر شما را خواب دیدم." [پیغمبر] گفت: "بیا در آغوشم." [یهودی] گفتم: "من که به شما اعتقاد ندارم." [پیغمبر] فرمود: "فردا در آغوش منی، تو بهشت." تاریخ امام حسین است. این‌ها روایات ماست.
پس یهودی هم به اسم نیست؛ همان‌جور که شیعه به اسم نیست، یهودی هم به اسم نیست. مگر اسم یهودی بودن، دشمن است؟
قرآن می‌فرماید که خون دل‌ها بابت این‌ها خورده شده، سفرها طی شده برای فهمیدن یک جمله‌اش. آیا قرآن می‌فرماید که شما الان در نماز هر روز چه می‌گویید؟ "غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِم وَ لَا الضَّالِّینَ." بله. مغضوب علیهم در روایت دارد چه کسانی‌اند؟ یهودی‌ها. ضالین چه کسانی‌اند؟ یهودی‌ها. محشور کن [با آن‌ها]؟ نه، با مسیحی‌ها. بله.
بعد آیه قرآن می‌فرماید: "إِنَّ أَقْرَبَ النَّاسِ مَوَدَّةً لِّلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَیٰ." نزدیک‌ترین مردم به مؤمنین، مسیحیان‌اند. ایام کریسمس، دلارها را روانه کنیم؟ می‌فرماید نزدیک‌ترین مردم به شما مسیحیان‌اند. با مسیحی‌ها رفیق باشید. "بَینَنَا وَ بَینَکُم" [حرف‌های مشترک داریم]. ما یک سری حرف‌های مشترک با هم داریم. بیایید. نماز "الضالین" می‌آییم بیرون.
اسمش؟ چه کار داری؟ به واقعیتش نگاه کن. آن واقعیت است. اگر واقعیتی که جدای از حقیقت است، اسمش مسیحی است ولی باطنش کفر است - [مثل] ترامپ هم خودش را مسیحی می‌داند - اسمش مسیحی است، باطنش کفر است؛ از آن تبری کن. [اما اگر] اسمش مسیحی است، باطنش سَلَم [یعنی صلح و تسلیم] است.
این شهدای ارمنی را بروید نگاه بکنید که رهبر انقلاب هر سال [در] شب کریسمس می‌روند منزل این‌ها. برخورد این زن ارمنی را آدم با رهبر انقلاب می‌بیند، می‌بیند از هزار تا شیعه متواضع‌تر، مهربان‌تر، مؤدب‌تر. "الو، هزار تا شیعه اسمی!" چقدر مؤدب، چقدر مهربان، چقدر گرم. ادب مهم است دیگر؛ اسم مهم نیست. ادب به رهبر انقلاب می‌کند، ادب به ایشان، ادب به [ولایت]؛ یعنی از سر عشق به ولایت و عشق به ولایت رسول‌الله. دیگر ولایت فقیه، ولایت رسول‌الله است. ادب می‌کند.
در ماجرای یوسف و زلیخا اگر حال داشتید یک چیزی می‌گویم. بعداً حالا ببینم حال مجلس چطور است، مقتضی بود [می‌گویم]. چرا مسیحی‌ها را تعریف می‌کند؟ قرآن خیلی قشنگ است این آیات. عزیزان من، دل بدهید: "ذَلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَ رُهبَانًا وَ أَنَّهُمْ لَا یَستَکبِرُونَ." این‌ها بینشان کشیش‌ها هستند، دعوت به زهد می‌کنند. درست است، زهدشان غلط است؛ رهبانیت ابتدایی‌ها. این رهبانیت غلط است؛ می‌رود در کلیسا ازدواج نمی‌کند. حالا هزار تا کثافت‌کاری دیگر هم پیش می‌آید در کلیساها که همین است. [اینکه] بین این‌ها فرهنگ دنبال دنیا دویدن نیست. خود این معنویت صفا آورده برای این‌ها. "لَا یَستَکبِرُونَ." جان فدای این قرآن! این مسیحی‌ها اهل تکبر نیستند. خیلی خوب‌اند. با این‌ها رفیق باشید.
بین رفاقت با یک به ظاهر شیعه متکبر و یک مسیحی متواضع، [من] رفیقم مسیحی است. من با اسم کار ندارم. من واقعیت می‌خواهم. من از تکبر بدم می‌آید. من بندگی می‌خواهم.
نکته دوم: خیلی‌ها خودشان شیعه دوازده‌امامی هستند و خبر ندارند. یک باطن سلیم و لطیفی دارند. نمی‌دانم خودش. ماجراها داریم از این‌ها. دانلود. همین شیعیان یمنی، دوست عزیزمان هم دلخور شده بودند. ما شیعیان یمنی و شیعیان زیدی را از خیلی از شیعیان، شیعه‌تر می‌دانیم. به کدام علامت؟ به این علامت که ظهور امام زمان و فتح مکه با یمنی‌ها رقم می‌خورد و فرمودند: "آخرالزمان دو تا پرچم بلند می‌شود، سه تا پرچم بلند می‌شود، دوتاش پرچم هدایت است: پرچم سفیانی، پرچم خراسانی، پرچم یمانی." پرچم سفیانی کاملاً دلالت بر کفر دارد. پرچم خراسانی، سپاهش مهم [است]، سیستمش خیلی به درد نمی‌خورد. پرچم یمانی مهم‌ترین پرچم [است]. او را هر جا دیدی، دنبالش راه بیفتید.
خب، اهل بیت نمی‌دانستند که یمنی‌ها زیدیه‌اند؟ بعد وقتی حضرت ظهور می‌کنند، روایت ظهور است در مکه. حالا ماجرا دارد. می‌فرماید: "آل فلان به شدت متشدد شده، ضعیف شده، از پس حضرت برنمی‌آید." یک وقتی اینجا با همدیگر، البته خیلی‌هاتان نبودید، یک شبی بود یادواره شهید یمنی از شهدای یمنی دانشکده بود. من روایتش را آن شب برای رفقا خواندم، مفصل.
[سفیانی و یمانی]. حضرت، این‌ها [سپاه] درخواست از سفیانی می‌کنند که سپاه بفرستد [تا] حضرت را در مکه دستگیر بکنند. حضرت هم به یمانی می‌گویند سپاه بفرستد و سپاه یمانی با این‌ها درگیر می‌شود. یمانی می‌آید مکه را فتح می‌کند. اولین نقطه ظهور با یمنی است؛ اسماً نه حقیقتاً. بله.
بعد می‌فرماید: "خیلی از علمای قم روبه‌روی حضرت می‌ایستند." پشم است عزیزم، عمامه است! پنجاه گرم بیشتر [وزنی] ندارد. [اگر] بیاید در سپاه [امام زمان]، آن خیلی ندارد. برو! واقعیت کار را می‌خواهد. حقیقت ایمان چیست؟ "إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ." خدا یک دین بیشتر ندارد. تسلیمی هستی یا نیستی؟ تسلیم واقعیت است یا نه؟ البته فرق می‌کند.
یک وقتی طرف پنج تا امام را می‌شناسد، قبول دارد، بقیه امام‌ها را تکذیب نمی‌کند، مثل شیعیان زیدی ما. این‌ها حرم امام رضا می‌روند، بغداد، [حرم] کاظمین هم می‌روند، به امام زمان هم ارادت دارند.
خیلی از اهل سنت ما [هم همین‌طورند]. خودمان فقط یک مستند ساختیم. مستند [که] خودم دخالت نداشتم: پنجاه نفر از علمای اهل سنت سیستان و بلوچستان [را] بردیم، وقتی که تازه آزاد شده بود از دست داعش. پنجاه تا از علمای اهل سنت [را] بردیم، گلباران کردند نیمه شعبان، سرداب سامرا. [یکی گفت:] "تا دوازده قبول دارم."
جایزه امر به معروف آورده بود دیگر. خاوری علیه ما یستحق من الرحمن. این آقا سال قبلش جایزه بین مسئولین، جایزه امر به معروف برده بود.
راهپیمایی نفر اول از شهدا و امام و [...]. روایت زلیخا را بگویم، تمام. ازدواج دارد تهش. گفت که حضرت یوسف، زلیخا را دید. فرمود که: "آخه فلان فلان از من..." این تیکه‌اش را دوست داشتم. گفتش که: "خب، برای چه عاشق من شدی؟" گفت: "خوشگل بودی، دل بردی از من." [یوسف به او] گفت: "بنده خدا، تو من را دیدی." روایت را به نظرم در "علل الشرایع" [دیدم]. [یوسف گفت:] "تو من را دیدی، تو پیغمبر آخرالزمان را ببینی چه می‌گویی؟ عاشق او هم می‌شوی."
چون در روایت دارد که پیغمبر ما فرمود: "یوسف از من زیباتر بود و من از یوسف نمکین‌ترم. إنّی منه أَمْلَحُ." [یعنی:] نمک من بیشتر [است]. آن خوشگل‌تر، [اما] نمکی [منم]. من تو دل‌برو‌ترم، جذاب‌ترم.
یوسف [به] زلیخا گفت: "تو پیغمبر را ببینی، پیغمبر آخرالزمان را ببینی چه می‌گویی؟ عاشق او هم می‌شوی." وحی نازل شد به یوسف: "صَدَقَ." [یعنی] واقعیت این است: "صَدَقَ. واقعی راست می‌گوید." وحی نازل شد [به] یوسف که این راست می‌گوید؛ این اگر پیغمبر آخرالزمان را هم ببیند، بهش ایمان می‌آورد.
برای همین که این علاقه داشت به حبیب من، علاقه [داشت]. برای همین بهش بگو دو تا حاجت مستجاب پیش من داری. آن ماجرا که در فیلم نبود، اینجا بوده. ای کاش این را هم می‌آوردند در فیلم که اینجا یوسف [به] زلیخا گفت که: "چه می‌خواهی؟" گفت: "دو تا؛ یکی اینکه ازدواج کنم." خدا بهش داد. این باطنش واقعاً پیغمبر می‌خواسته، [اما] نمی‌دانسته. [این‌ها] مستضعف حساب [می‌شوند] و حساب و کتاب قیامتشان، برزخشان، همه این‌ها فرق می‌کند.
خیلی‌ها مؤمن‌اند؛ در واقع این رفتار، رفتار مؤمنان است. در عمرش به کسی ظلم نکرده، دروغ نگفته، حق کسی را نخورده. نمی‌دانسته [که علی کیست] و خبر نداشت. باخبر باشیم، این مهم‌تر است. چرا بی‌خبر با علی زندگی کنیم؟ [باید] خبر داشته باشیم [تا] با واقعیت زندگی کنیم و توجه به واقعیت داشته باشیم.
خدایا، در فرج امام عصر تعجیل بفرما. قلب نازنین حضرتش را از ما راضی بفرما. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.

جلسات مرتبط

محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00