برخی نکات مطرح شده در این جلسه

متن جلسه

‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.**
دربارهٔ نظام عالم، به حقیقت عالم، بحث ما به اینجا رسید که این عالم، مزاجش حق، مزاجش صدق است. در هیچ موجودی ذره‌ای فریب نیست، ذره‌ای دروغ نیست، ذره‌ای توهم نیست. هیچ موجودی خودش را بالاتر از چیزی که هست، فرض نمی‌کند. هیچ موجودی در مورد خودش دچار سوءتفاهم نمی‌شود. تنها موجودی که در این عالم در مورد خودش دچار سوءتفاهم می‌شود، انسان است. تنها موجود «فیک» این عالم، موجود قلابی این عالم، موجود حقه‌باز این عالم، انسان است. کی گفته اشرف مخلوقات است؟ کجا انسان اشرف مخلوقات است؟
انسان واقعی و صادق، که هر اصل و هر نسلی اگر یکی از آن درآید، او اشرف مخلوقات است؛ او در قلهٔ خلقت است. سلسلهٔ خلقت منتهی به او می‌شود. جمادات نبات می‌شوند، نباتات حیوان می‌شوند، حیوان انسان می‌شود که انسان صادق بشود، نسل به نسل بیاید که یک انسان صادقی شکل بگیرد. هیچ حیوانی ادعای خدایی در عالم نداشته است.
بگذارید یک روایت را بخوانم. پرواز کنید! اگر از این حرف‌های پروازی ما می‌خواهید، إن‌شاءالله از شنبه یک سری حرف می‌خواهیم، حرف‌های پروازی. خلوت می‌شود اینجا. ایام فرجه و تعطیلات و این‌هاست. حدود دو هفته بحث عرف و اصطلاح را به کار نبرده‌ام. پرهیز هم دارم از این حرف‌ها، ولی دو هفته هوس کرده‌ایم، نمی‌دانم چرا، آب و هوا خوب است و این‌ها. یک بحث عرفانی دو هفته‌ای از شنبه إن‌شاءالله خواهیم داشت.
اگر دوستان - خدمت شما بودم، تا حالا نگفته‌ام فلان بحث شرکت کنید، فلان جلسه را - اگر کسی می‌خواهد با دم و دستگاه عالم و خلقت و عرفان و قرآن و این‌ها اندکی اُنسی پیدا بکند، از شنبه ما کتاب شریف «رسالة الولایة» مرحوم علامه طباطبایی را، بخشی از آن را می‌خواهیم بخوانیم. تکه‌ای از [کتاب] آیت‌الله جوادی آملی را می‌آوریم، برخی نکات را إن‌شاءالله از روی آن می‌خوانیم. بحث کمی سنگین است، ولی خب اگر کسی جان بدهد در این بحث، جا دارد؛ [این بحث] گل سرسبد آثار علامه طباطبایی [است].
یکی از آن مطالب پروازی این است. در روایت امام رضا (ع) فرمود: «أَکْرِمُوا الْبَقَرَ فَإِنَّهَا سَیِّدُ الْبَهَائِمِ.» (گاوها را گرامی بدارید، زیرا آنها سرور چهارپایانند.) خیلی روایت عجیبی [است]. فرمود: «گاوها را تحویل بگیرید.» گاو فحش نیست. گاو را تحویل بگیرید! گاو سید البهائم است. در بین بهائم، آنچه که بیش از همه برای خدای متعال ارزش دارد، [گاو است.] خدا ملائکه‌ای را به شکل برخی حیوانات آفریده؛ به شکل خروس، مثلاً. ملکی در آسمان هست؛ آن ملک وقتی بخواند، خروس‌های روی زمین می‌خوانند. اینکه می‌بینید خروس‌ها در صحرا می‌خوانند، متصل به آن ملک‌اند، «رب نوع» خودشان را - به قول فلاسفه. و از جنس بهائم هم خدا ملکی به شکل گاو آفریده. گاو بین حیوانات، حیوان بسیار [مهمی است]. چرا؟
روایت را ببینید! چقدر این موجود صادق است! چقدر این موجود واقعی است! چقدر دلبر است! جگرش را، الهی همه با هم بخوریم! فرمود: «گاو را احترام کنید. داد نزنید سرش، تو سرش نزنید.» سید البهائم است. چرا آقا؟ فرمود: «زمان بنی‌اسرائیل...» خیلی روایت عجیبی است. این را شما بروید روی آن تحقیق بکنید. الان من بگویم، می‌گویم آقا این‌ها را مرحوم صدوق هم نقل کرده. [در مورد] روایت صدوق، می‌گویند: «صدوق [کسی است که] علما می‌گویند: «مرسلات او مانند مسانید است.»» صدوق، اگر سند روایت را - تنها کسی بین علما که اگر سند [از او باشد] قبول می‌کنند - صدوق است. می‌گویند خودش سند نمی‌خواهد بیاورد.
مرحوم [علامه] فرمود: «أَکْرِمُوا الْبَقَرَ.» (گاو را تحویل بگیرید.) چرا؟ فرمود: «در زمانی که بنی‌اسرائیل گاو را پرستیدند، گاوها مثل گوسفندها بودند، سرشان گردن داشت، رو به بالا [نگاه می‌کردند].» «مُنذُ عُبِدَ العِجلُ، لَم یَرفَع رأسَهُ إلی السّماءِ حَیاءً مِنَّا.» (از وقتی که گوساله پرستیده شد، هیچ [گاوی] سرش را از خجالت ما به آسمان بلند نکرد.) از وقتی که گوساله در عالم پرستیده شد، هیچ گاوی نگاهش به آسمان نیفتاده است؛ از خجالت. [می‌گویند:] «خدای متعال، بین ما، از جنس ما، یکی را پرستیدند. ما دیگر رویمان نمی‌شود به آسمان نگاه کنیم.» بقیه گفتند: «تو خدا!» گاوها حیا می‌کنند. هیچ گاوی به آسمان نگاه نمی‌کند، حیا می‌کند. این موجود چقدر واقعی است!
بعد، این اشرف مخلوقات! این موجود آن‌قدر «فیک»، آن‌قدر تقلبی، آن‌قدر دروغین! [آیا] واقعی مثل گاو و گوساله نیستند؟ بدترند! خیلی واقعی‌اند ماه و خورشید. خیلی واقعی‌اند! حرف می‌زند. خورشید دارد با شما حرف می‌زند! حضرت ابراهیم علیه السلام فرمود: «فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ.» شب آمد، دید ماه رفت، خورشید در آمد. «قَالَ إِنِّي لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ.» استدلال نیاورد. خیلی زیباست. نگفت: «این پرستیدنی نیست.» گفت: «این دوست‌داشتنی نیست.» همهٔ عالم دارند به شما می‌گویند: «ما دوست‌داشتنی نیستیم. افول بکند، غروب داشته باشد، دل‌بستنی نیست.» همهٔ عالم دارند می‌گویند، همهٔ عالم دارند می‌گویند: «رفتنی‌ایم.» آخه، رفتنی که دوستِ عاشقِ رفتنی است، رفتنی که دوست‌داشتنی نیست! دوست‌داشتنی، البته به این معنا که در شعاع محبت خدا باشد، اشکال ندارد. [اما] دل ببندی به او، تعلق پیدا کنی، معنا ندارد. واقعی نیست. آدمی که به این چیزها دل می‌بندد هم واقعی نیست. آدم واقعی به واقعی دل می‌بندد. آدم واقعی از عالم، واقعیت‌ها را می‌بیند و می‌فهمد.
من خیلی به این ادبیات اصرار دارم: کلاهبرداری می‌کنند با ادبیات واقع‌نمایی. منافقین با ادبیات واقع‌نمایی و واقع‌گرایی، مردم را فریب می‌دهند. واقعیت‌ها، واقعیت‌ها این‌ها را نشان می‌دهد. واقعیت‌های جامعه را ببینید. واقعیت یعنی چه؟ خداست و نیست جز او. این می‌شود واقعی، این می‌شود واقعیت.
امام خمینی (ره) این را [آیت‌الله] پرورشی نقل کرده است. [آیا] ایام سالگردشان هم الان است؟ به نظرم زمستان بود ایشان از دنیا رفتند. ناوهای آمریکایی که آمدند در خلیج فارس و دکل ما را که زدند، به امام خبر دادند. همان لحظه امام می‌خواستند تکبیر ببندند، نماز بخوانند. به امام گفتند که آمریکایی‌ها آمدند، یک همچین کاری کردند. امام اقامه را گفته بودند، دو تا دست [برای تکبیر] آورده بودند که «الله اکبر.» قبل اینکه تکبیر را بگویی، فقط بگو: «آمریکایی! چه‌کار کنیم؟» [امام فرمودند:] «همه‌شان را بزنید!» الله اکبر. امام که از سیاست سر در نمی‌آورند؟!
بزرگوار! بعد [می‌بینیم که] خدا برای همشیرهٔ ابوی شما [هم] شن فرستاد! مرحوم صدوق می‌گوید که کعبه را بارها سنگ‌باران کردند، به سنگ بستند، با منجنیق زدند، آتش به آن پرتاب کردند. عبدالله بن زبیر رفت در کعبه پنهان شد. [کسی] از استادش نقل می‌کند، می‌گوید که هیچ کدام از این‌ها [دفاع نکردند، چون خدا خودش با] «تَرْمِیهِم بِحِجَارَةٍ مِّن سِجِّیلٍ.» (با سنگ‌های سفت و سخت بر آنان می‌ریختند.) [دفاع می‌کند.] مگر برای دفاع از کعبه [لازم است] اقدام [کنیم]؟ [عبدالمطلب] برگشت به این سپاه ابرهه، گفت که: «می‌خواهید بیایید بزنید، من شترهایم را می‌خواهم. شترهای مرا بدهید. «لِلبَیتِ رَبٌّ یَحمیهِ.»» (برای خانه پروردگاری است که از آن حمایت می‌کند.) [بنابراین] من برای دفاع از [عقیده و سیره] عبدالمطلب آمدم. کعبه را که صد بار با خاک یکسان کردند، یک بار [انسانی] دفاع نکرد. عبدالله بن زبیر رفت در کعبه، با منجنیق تکه‌تکه کردند، به آتش بستند. سیل آمده، برده، خراب کرده. همهٔ این‌ها رفته. آن مقام ابراهیم مانده. [گفتند:] «سیل آمده، کعبه را برده، مقام ابراهیم مانده.» خیلی جالب است! برای چی؟ امام خمینی و این‌ها هستند که خدا توی دوره‌هایی یهو می‌آید شن می‌فرستد و این‌ها را می‌برد و آن‌ها را می‌آورد. و واقعی [است]! دل به واقعیت بسته. می‌گوید: «خدا [همه کاره است].» خدا [تنها قدرت] وقتی است، دیگر! کی به که باید دل ببندی؟ خدا ابرقدرت است. باور [کنید]! نه، حالا نه. این جور نگو حاج آقا! زورش زیاد است. این جور بگو: «شرک!» اعتقاد ما این است: «آقای دکتر! اول خدا، دوم شما؟» دکتر به خدا احتمالاً در حین عمل کم می‌آورد. ببینم چه‌کار می‌کنی! آقای دکتر! «هُوَ الأوَّلُ وَالآخِرُ وَالظّاهِرُ وَالبَاطِنُ.» سورهٔ حدید را نخوانده، عزیزم! او هم ظاهر است، هم باطن است. [باید بدانی که] همه کارها دست این است؛ علیم [است]. حالا [بگذار] همه کارِ قدرت مطلق، حال بکند.
البته این را قبلاً توضیح داده‌ام؛ ما در مسیر اسباب باید قرار بگیریم. یک بحث دیگر، جمله‌ای به خاطرم آمد، نمی‌دانم بگویم یا نگویم؟ بگویم، [چون] حرف‌ها هستم. اسباب مهم است. نظام عالم، نظام اسباب است. خدا بخواهد آب بدهد، با باران می‌دهد. ابرها مهم‌اند. خدا در مورد ابرها کلی حرف زده است در قرآن. باد مهم است، خورشید مهم است، نور می‌دهد. این‌ها، این‌ها همه درست است. کار بکنیم، پول در بیاوریم، زحمت بکشیم، عرق بریزیم، اقتصادمان درست بشود. من مسلمانم، قبول.
مرحوم آیت‌الله پهلوانی تهرانی [فرمودند]: «خیلی کافر نشوید.» این را گفتم. بعد از سخنرانی [یکی از شنوندگان] گفت: «آقا این چه بود؟!» از خدا می‌خواهم که فهم خود این را هم به من، به خود بنده، عنایت بکند. چون مطلب، مطلب سنگینی است. یک عارف سوال کرده، یک عارف دیگر جوابش را داد. صحبت می‌کنند، [اینها] به کارگر نمی‌آید بگوید: «سوئیچ بیلم کو؟» در کتابی هم به نظرم نیامده، چون سینه به سینه نقل شده.
مرحوم آیت‌الله پهلوانی تهرانی که از عرفای بزرگ بودند، ایشان محضر مرحوم علامه طباطبایی می‌رسیدند. جلسات خاصی سه‌شنبه‌ها داشتند که بقیهٔ شاگردان مرحوم علامه طباطبایی در جریان نبودند. خیلی از شاگردان خوب علامه طباطبایی هم که روزهای دیگر می‌آمدند - پنجشنبه می‌آمدند، چهارشنبه می‌آمدند - سه‌شنبه هم اگر آن ساعت می‌آمدند، علامه بحث را عوض می‌کردند. چهار پنج نفر در آن جلسه بیشتر نبودند که حالا بحث‌های عرفانی و بحث‌های معنوی داشتند. غزلیات حافظ آنجا خوانده می‌شد، شرح می‌کردند. روایات «معاد» جلد ۸۹ [کتاب] «بحارالانوار» خوانده می‌شد، علامه توضیح می‌دادند. پهلوانی تهرانی یک سوال عجیب کردند. جانم به این سوال! جانم به آن جواب! ایشان پرسیده بودند که آقا، اگر یک نفر در اتاق بنشیند، در را قفل کند و یقین محض و صد درصدی دارد که خدا رزقش را می‌رساند، آیا از در بسته این رزق به او می‌رسد یا نمی‌رسد؟ [برای] استفاده [از] حضار در جلسه [علامه نگذاشت]. جواب سوال [شیرین بود]. جواب [علامه، آن قدر شیرین بود که] یعنی آدم دوست دارد برود [کنار] قبر علامه [و او را] [ببوسد]. ایشان فرمود که: «نظام عالم نظام اسباب است. هر چیزی باید از طریق اسبابش جور بشود. ولی، ولی چه سببی بالاتر از یقین؟»
گفتی: «خدا می‌دهد.» صد در صد باور داری. امام گفت: «بزنید، حل است.» یعنی می‌زدیم، حل بود. آری! چون امام... [اگر] می‌خواهم [قضیه را] بیاورم، پرونده‌ام در و داغان [می‌شود]. خدا می‌گوید: «این ۴۰ تا گفتند خوب بوده.» ملائکه می‌گویند: «خدایا! آن را ول کن. این خوب نبود.» وقتی کسی صادق شد، حرف را هوا بزند، خدا روی هوا می‌گیرد، برایش یاری می‌کند. «بنده‌ام آدم حسابی است.» طرف این آقا [اگر] بروی چک بکشی، یک وعده‌ای بدهی، یک وزیری از طرف رئیس جمهور وعده بدهد، بعد رئیس جمهور می‌آید در [موسسه] عمومی می‌گوید: «آقا! ایشان یک حرف چرتی فرمودند. بزرگوار ناشتا بودند، مثلاً یک چیزی گفتند.» [نه!] «دیگر حرف ایشان، حرف ماست.»
یک قبری در تبریز است. بعضی‌ها - نمی‌دانم عزیزان از اهل تبریز اینجا داریم یا نه، یا بعضی‌ها شاید تشریف برده باشند - قبر مزار حمال [است]. یک حمال تبریزی. ایشان یک کرامتی ازش صادر شده، قبرش شده زیارتگاه. می‌رفته [که دید] یک مادری با بچه پشت بام بوده - معروف [است،] شنیده‌ایم - بچه از بغل مادر افتاده. جیغ و داد و سر و صدا از طبقه سوم مثلاً داشته می‌آمده. این حماله بین زمین و آسمان با لهجهٔ آذری که من بلد نیستم، گفته که: «بچه! وایسا!» بین زمین و آسمان وایستاده. رفته بچه را گرفته، آمده. مادره آمده تحویل مادر [داده]. همه ریختند سرش، «لباس را بگیر و بکن و پاره کن!» این حرف‌ها. ریختند سرش، گفتند که: «آقا! ماجرا چی بود؟» [گفت:] «چیز خاصی نبود. ۷۰ سال او حرف زد، من گفتم: چشم! یک بار هم من گفتم، او گفت: چشم!»
خطبهٔ رجبیه فرمود که: «أنا مطیعٌ مَن أطاعنی.» (من مطیع کسی هستم که از من اطاعت کند.) پیغمبر اکرم از خدای متعال نقل کرد: «من مطیع کسی هستم که اطاعت [کند].» من گفتم، تو گفتی. آری! این همه تو حرف مرا زدی. ۲۵ سال آینده را درد نخواهند کرد. بزن! اگر نمی‌خواستم بشود، [نمی‌شد.] چون گفته، من انجام می‌دهم. وقتی کسی کامل جور بود، بعد عالم با او جور می‌کند. خیلی روایت [شریفی است]: «مَن کانَ لِلَّهِ، کانَ اللّٰهُ لَهُ.» (هر کس برای خدا باشد، خدا برای او خواهد بود.) دوباره این جمله بود که مرحوم آیت‌الله پهلوانی تهرانی قاب کرده بودند، در منزلشان زده بودند: «مَن کانَ لِلَّهِ، کانَ اللّٰهُ لَهُ.» هر کس برای خدا باشد، خدا برای [اوست]. این قاعده دو طرفه است. تا حالا هر چه گفتی، حرف من بود. صداقت، واقعیت این است. آدم واقعی این است.
فردا یک توضیحاتی می‌دهم در مورد درجات واقعیت، مراتبی که انسان از «فیک» بودن در می‌آید و واقعی می‌شود. از فناء در خود باید در بیاید. ورود در عالم مثال، ورود در عالم تجرد و می‌رسد به فناء. انسان واقعی کسی نیست جز فانی. فلاح. کسی آدم به حساب نمی‌آید. آدم واقعی [نیست اگر] به حساب ۱۰ درصد انسانیت داشته باشد، ۲۰ درصد انسانیت داشته باشد، ۳۰ درصد داشته باشد. [تا] نشود انسان واقعی. به حساب حیوانات اینجوری نیستا؛ همه گاوها واقعی‌اند، همه گوسفندها واقعی‌اند. در مورد انسان باید سیر کند تا به واقعیت برسد و رمز سیر و سلوک در همین یک جمله است: «مَن کانَ لِلَّهِ، کانَ اللّٰهُ لَهُ.»
خدایا! در فرج امام عصر (عج) تعجیل بفرما.

جلسات مرتبط

محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00