تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهل و هشت

00:19:43
139

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

متن جلسه

‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
سؤالی را برخی دوستان پرسیدند؛ هم جلسه قبل و هم جلسات قبل‌تر. نکته مهمی است و بحث مهمی است؛ باید به آن بپردازیم. در مورد صدق و زندگی با واقعیت صحبت کردیم. یک سؤال جدی که مطرح می‌شود این است که عقلانیت کجای ماجراست؟
خب، این توکل سنگین و عظیمی که گفته می‌شود، مخصوصاً از حالات حضرت امام که نکاتی مطرح شد، این نسبتش با عقلانیت چیست؟ پس تدبیر کجای کار است که آدم همه چیز را دیگر به خدا واگذار کرده، به غیر از خدا کسی را کاری نمی‌داند؟ پس خودم نقشم چیست؟ من اینجا چه کاره‌ام؟ نسبت عقلانیت با واقعیت؛ و یک بخش دیگر که باز هم سؤال دوم است، این است که خب، این توکل و اخلاص و این‌ها که گفته می‌شود، داعشی‌ها هم که این را دارند؛ با همین اسم و با همین عنوان می‌آیند جلو که مثلاً ما تابع حقیقتیم و فانی در حقیقتیم، به خاطر خداست، دست از همه چیز می‌شوییم و... خب، این هم که ته‌ِ آن، این ماجراها ختم به آن تحجر می‌شود. پس این دو سؤال را داشته باشیم. کمی در موردش صحبت کنیم؛ نکات خوبی اینجا خواهیم داشت.
واقعی‌ترین چیز در این عالم، اصلاً نگوییم واقعی‌ترین چیست. نگوییم اساس واقعیت، نگوییم اساس واقعیت؛ تنها واقعیت و تنها حقیقت این عالم خدای تبارک و تعالی است. هر چه هم در این عالم هست، جلوه خداست. نکته اول: نسبت ما باید با او تعریف بشود. این واقعی است، دیگر.
عقلانیت هم قشنگ دو مدل دارد: یک عقلانیت واقعی داریم، یک عقلانیت توهمی داریم. عقلانیت توهمی هم داریم؛ بله، عقل فیک هم داریم، عقل قلابی هم داریم. از امام صادق علیه السلام پرسیدند که: "آقا! ما العقل؟" (عقل چیست؟) "عاقل کیست؟" [پاسخ:] "به الرحمن و اکتُسِبَ به الجنان." (خدا پرستیده شود و بهشت‌ها به واسطه آن کسب گردد.) ادامه آن خیلی قشنگ است. طرف پرسید که: "آقا، و اما ما کان فی معاویه؟" (این که معاویه دارد چیست؟) [او] خیلی عاقل است، خیلی باهوش است. چگونه مدیریت می‌کند؟ ذهن مردم را در مشتش دارد، دشمنش را تخریب می‌کند، موج انتقال را از سمت خودش برمی‌گرداند، موج مثبت برای خودش ایجاد می‌کند، سپاهش را متحد می‌کند، دشمنش را متزلزل می‌کند. (آیا) عقلانیت دیگر تدبیر نیست؟
حضرت فرمودند که: "تلك نكرى وتلك شيطنة." (این عقل نیست، این نکراست، این شیطنت است.) "لیست بعقل ولاکنها شبیهة به." (این عقل نیست، شبیه عقل است.) این عقلانیت فیک است. واقعی‌اش چیست؟ واقعی‌اش این است که تو را به واقعیت نزدیک بکند.
واقعیت چیست؟ خدا، رحمان. آن تدبیری که داری برای اینکه به خدا نزدیک بشوی، وظیفه‌ات را می‌شناسی، وظیفه‌ات را عمل می‌کنی، یک نقش مؤثری پیدا می‌کنی، کاری انجام می‌دهی، قرب پیدا می‌کنی؛ اونی که دارد این وسط مهندسی می‌کند، فعالیت انجام می‌دهد، آن اسمش عقل است.
اگر داری یک سری فرایند و فرمول را طی می‌کنی برای اینکه شکمت را پر کنی، فقط در سطح غریزه رشد بکنی؛ فقط این دیگر اسمش عقلانیت نیست، این شیطنت است. "تلك نكرى"، شبیه عقل است، جنس چینی‌اش است. چینی‌ها همه چیز زده‌اند، دیگر عقلانیت هم زده‌اند؛ عقلانیت چینی.
یک وقتی ما یک بحثی داشتیم، "خدای چینی"، سلسله مباحث "خدای چینی". "خدای چینی". بحثمان این بود که شیطان در هندسه عالم هیچ کاری بلد نیست، غیر از مهندسی معکوس. هر چه که خدا زده، یک دانه می‌زند: فیک و جذاب، ارزان، جذاب، بی‌خاصیت، بی‌کیفیت. کار شیطان این است. خدای چینی زده، پیغمبر چینی زده، امام چینی زده، معاد چینی، عرفان و عارف چینی، عقل چینی. از هر کدامش یک دانه تقلبی زده. احساس می‌کند خیلی عاقل است: "مهندسی می‌کنم، این‌ها را بردم، این‌ها را آوردم، این‌ها را ساکت کردم، آن‌ها را بها دادم." بالا رفتی یا پایین آمدی؟ به واقعیت نزدیک شدی یا دور شدی؟ پس این یک نکته.
نکته دوم در مورد همین، این است که عقلانیت، اصلاً عقل خاصیتش چیست؟ یک نعمت که خدا به ما داده. ما نگاهی که به عقل داریم، با آن نگاهی که عقلانیت راسیونالیستی... راسیونالیست، نه ناسیونالیسم (که چیز دیگری است)، راسیونالیستی؛ عقلانیت بنیادگرایی در عقل، یعنی عقل‌محوری و تمحور روی (محوریت حول یک نموره) یک نموره می‌کشد به سمت پوزیتیویسم. ما الان در آسمانیم؟ نه. خیلی متأثر از فضا. حالا نمی‌دانم متأثر از راسیونالیست است یا حالا این ناسیونالیسم متأثر از پوزیتیویست است یا پوزیتیویست متأثر (از چیزی)؟
چیزی که هست این است، می‌گوید: آقا، همینی که من می‌فهمم، تشخیص می‌دهم؛ همین جراحی. این می‌گوید: "من باید بتوانم تصور و تصدیقش کنم، با همین فهم مادی." اونی که می‌گویی: "من می‌توانم بفهمم، تصورش کنم و تصدیقش کنم،" معیار و شاخص هم همین است که من بفهمم و تصدیق کنم. می‌گویی خدا، منظورت چیست؟ می‌گویی بهشت، منظورت چیست؟ بهشت یعنی دنیا آباد بشود. این را من می‌فهمم و تصدیق می‌کنم. این معیار علمی ندارد، پشتوانه در "ساینس" ندارد. وقتی پارسال با همدیگر در این ایام "ساینس" این را رد می‌کند، خیلی جالب است، دیگر! بحث شما علمی نیست، تجربی نیست، اثبات نمی‌شود. جالب است، خیلی از حرف‌هایی که ما می‌زنیم، می‌رویم پیش روانشناسان، می‌گوییم، می‌گوید: "این حرف شما اثبات نمی‌شود؛ قابلیت اثبات هم ندارد."
ابزار اثبات چیست؟ می‌گوید: "عقل." عقل اصلاً ابزار اثبات نیست. آنگاه، نعم، بفهمی و بفهمی، یک سری چیزها را نمی‌فهمی. لطفی که خدا با عقل بر ما انجام داده، البته عقل هر چه به تو گفت حجت است؛ و عقل یکی از بزرگ‌ترین نعمت‌های خداست. خیلی خاصیت دارد و یکی از مهم‌ترین خاصیت‌هایش این است که به تو می‌گوید این را نمی‌فهمی. یکی از بزرگ‌ترین خاصیت‌های عقل. عقل یک سری چیزها را خوب می‌فهمد؛ آن نقاط اول کارمان همان‌هایی که عقل می‌فهمد، با همان‌ها شروع می‌شود.
امروز حوصله ندارید، ایام امتحانات دی ماه است، [شما] شماره گیر آورده‌اید. الان سر ظهر اینجا خسته و کوفته. یک بحثی را دوست دارم با همدیگر داشته باشیم. می‌دانم که وقت نمی‌شود، وقت هم بشود، حال و حوصله می‌خواهد. فقط عنوانش را بگویم، دهانتان آب بیفتد، شاید مسیر زندگی‌تان هم عوض بشود. نمی‌دانم.
یک بحثی داریم. فلاسفه و خصوصاً عرفا، بنده خدا، جور دیگری صحبت می‌کنند. کتاب‌هایتان را می‌خوانید و قبلاً خوانده‌اید و الان هم در این درس اندیشه فلان و این‌ها به شما می‌گویم. مبانی‌اش، مبانی فلسفی مشایی؛ فلسفه مشایی، اسمش مشایی است، یک اسمش ارسطویی است، یک اسمش هم سینایی است. فلسفه ارسطو را ابن سینا زنده کرد. به این فلسفه می‌گویند: فلسفه مشاء. برهان نظم، برهان امکان؛ این دو برهانی که خیلی معروف است بین ما. خدا را معمولاً از همان اول با این‌ها اثبات می‌کنند: برهان علت و معلول. این‌ها مال فلسفه مشایی است.
جناب ابن صدرا آمده، این‌ها را شسته رفته پهن کرده و الان همان‌جور که درس‌هایی که می‌خوانیم، همه مال ۱۰۰ سال ۲۰۰ سال پیش است. مرحوم علامه طباطبایی آمد، ملاصدرا و این برهان را زنده کرد. به این برهان می‌گویند: برهان صدیقین. من تا سه چهار ماه پیش فکر می‌کردم که این برهان دو تقریر دارد: یک تقریرش مال ملاصدراست، یک تقریرش مال علامه طباطبایی. یک حوصله کنید، به دردتان بخورد، خیلی این‌ها خوب است. این حرف تغییر داده است. یک کتابی دیدم، دیدم نوشته بود: "۲۰۰ تقریر برهان صدیقین." برگ‌ریزانی بود، این کتاب. عنوان این کتاب: "۲۰۰ تقریر برهان صدیقین". فقط ۲۰ تقریر از حاجی سبزواری آورده بود؛ یعنی دهن من کولاک. این کتاب "برهان صدیقین" عالی است. اصلاً اسمش "صدیقین" است.
ما در مورد صدیقین و صدیق، صدیق‌ها و این‌ها صحبت کردیم، چند جلسه. صدیقین چه می‌گوید؟ برهان صدیقین، اگر بخواهیم با همدیگر بدون حاشیه صحبت بکنیم، ده تا یک ساعت و نیم لازم است گفتگو بکنیم. اگر وقت دارید، حال دارید، فرصت دارید، یک تایم هماهنگ بکنیم، یک جایی، یک دفتری، کلاسی، چیزی. عرض کنم که بیاییم با همدیگر برهان صدیقین را بحث بکنیم.
داعش. ختم شود. بحث را با داعش ختم کنم و بقیه‌اش باشد برای دوشنبه. واقعیت و خدا و دین و فلان، ته‌ِ آن به داعش ختم می‌شود. برهان صدیقین می‌گوید: یک واقعیت در عالم داریم، آن هم خداست.
برهان امکان ابن سینا چه می‌گفت؟ می‌گفت: "تو هستی. تو که هستی، خودت خودت را آورده‌ای یا یکی دیگر تو را آورده است؟" درست است؟ این برهان امکان. بعد می‌گوید: "اونی که تو را آورده، بالاخره باید به یک جایی ختم بشود. تسلسل محال است، دور هم محال است. آخر باید به یکی ختم شود که واجب‌الوجود است، ممکن نباید باشد." درست است؟
اساس این نگاه غلط است. چرا؟ می‌گوید: برای اینکه تو وقتی می‌خواهی اثبات بکنی "من هستم"، اول باید هستی را اثبات بکنیم. "من هستم" کار را تمام نمی‌کند. "من هستم" یک ادعاست. یک "من" پذیرفتی، یک "هستم". "هستم" را وقتی می‌پذیری، یک هستی پذیرفته‌ای. هستی را وقتی پذیرفتی، یک عین هستی پذیرفتی که هستی‌اش مال خودش است، نه از کس دیگری. در هر "من هستم"ی، "او هست" نهفته است. چون او هست، من هستم. این می‌شود برهان صدیقین.
سنگین بود، نه؟ فشار آمد به چند جا، یا نه؟ حسین که می‌رود به ۵۰... فشار می‌آید به چند جا. فشار آمد یا نه؟ مهندس دیگر، ذهن ریاضی. بعد با ریاضی حرف زد.
واقعیت در عالم اسلام که هیچ! در کل عالم، حرف سنگین بزنم، منفجر بشود، الان اینجا؛ در کل عالم هیچ‌کس غیر از شیعه دوازده‌امامی قائل به خدای واقعی نیست و همه خداهای عالم قلابی‌اند. در بین شیعه دوازده‌امامی هم خیلی‌ها فکر می‌کنند خدای واقعی را قبول دارند.
حضرت امام یک تعبیری دارند در کتاب تفسیر سوره حمد. از یک عالمی نقل می‌کنند در مورد یک عالم دیگر: "محشر!" این تعبیر خیلی زیباست. در مورد یک عالم وارسته، یک عارفی در مورد این عالم وارسته گفته بوده که: "ایشان کافر با تقواست!" خدایی که قبول دارد، خدای واقعی نیست. خدای واقعی واقعی نیست! خدای واقعی یک چیز دیگر است.
داعش که اصلاً کلاً تعطیل است! ابن تیمیه نظریه دارد؛ نظریه "رؤیت" معروف است، دیگر، بین این‌ها. می‌گویند که: "آقا، خدا دیدنی است." آیه قرآن می‌گوید: "اِلی ربها ناظِرة." (به سوی پروردگارش نگاه‌کننده است.) شما در قیامت خدا را نگاه می‌کنی. یعنی چه؟ خدا را نگاه می‌کنی؟
ابن تیمیه می‌گوید که: "خدا روز قیامت عرشی دارد، کرسی دارد، رویش نشسته است. بعد خدا خیلی هم چاق است! قیامت که می‌روی، خدا را می‌بینی. اینقدر هم این چاق است، این 'قرچ قرچ' دارد می‌شکند، این تخته‌های این منبر دارد از هم وا می‌شود. برمی‌گردی. این می‌شود ملاقات خدا." داعشی‌ها که می‌روند شهید بشوند، دنبال این می‌گردند. بندگان خدا! اتفاقی بیفتد... واقع‌گرایی، ولی ختم به اینجاها می‌شود.
توانستم چیزی بگویم و برسانم، یا نه؟ حرف خیلی سنگین نیست، یک کمی تصور دقیق می‌خواهد. خدای واقعی اصلاً این‌ها نیست. حالا البته بعضی‌ها خیلی دورند از خدای واقعی، بعضی‌ها یک کمی دورند، بعضی نزدیک‌اند. در فضای فکری ماها یک خورده نزدیکیم به خدای واقعی. خدا یک حرفی زده. این آقا، این آیات! آیات حرف نمی‌زند. نخبگانی است، دیگر.
قرآن می‌گوید: "فَسُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ * إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ." (منزه است خداوند از آنچه وصف می‌کنند، مگر بندگان مخلص خدا.) هر که در مورد من حرف می‌زند، دهانش را ببندد. من منزهم، من تبری می‌کنم از هر مورد [که در مورد] من حرف می‌زند. مخلص [است]... البته اسم من را می‌آورد، اگر با اعتقاد بیاورد، یک اثرهایی برایش دارد. برکت می‌آورم، نانش را به او نگه‌می‌دارم. بسم الله که می‌گوید، کارش به نتیجه می‌رسد. خیلی توشه این‌ها را دارد. ولی من... من بدم می‌آید. علامه طباطبایی در سطح پایین‌تر می‌گوید: "مخلصین را..." علامه طباطبایی، سید علی قاضی می‌گوید: "قبول دارم." آن خدایی که محمد تقی بهجت می‌گوید را قبول دارم. این‌ها مخلص‌اند، دیگر.
حالا مخلصین هم خودش یک فرمول، حکایتی. در مورد مخلصین صحبت بکنیم. مخلص کیست؟ چه می‌شود [که] آدم به مخلص بودن می‌رسد؟ چه درجه‌ای است؟ مقام اخلاص، اخلاص هم خلوص بالاتر است. مقام خلوص مخلصین، مقام شهود خدای متعال است. مقام شهود خدای متعال است.
تا کسی به شهود خدا نرسیده، "خدا" گفتن خیال است. به تعبیر حضرت استاد آیت الله جوادی آملی، خدایی که ما می‌گوییم، "خ" و "د" و "ا" (خدا)ی ما این است. مورچه... در روایت داریم؛ در روایت داریم که مورچه‌ها فکر می‌کنند خداشان یک مورچه خیلی گنده است. قدرت... خیلی قدرت دارد! یعنی چه؟ خدا این‌قدر قدرت دارد که این دیوار را از اینجا یکهو بکند. خدا قدرت دارد. خدا علمش خیلی زیاد است. علم خدا نامتناهی است. خدای واقعی این‌ها نیست.
البته راه رسیدن به خدای واقعی، یک پله‌هایش با عقل است، یک مراتبش اولش با عقل است. با عقلت باید راه بیفتی، بحث عقلی و منطقی، دو تا چهارت. از یک جایی به بعد، عقل را می‌گذاری، سوار بر مرکب شهود می‌شوی. دیگر عقلی و استدلالی و این‌ها... ملاصدرا گفتن این است: گفتند از خوبی‌های ملاصدرا این است که شهود عرفا را توانست به زبان عقل درآورد. اسفار اربعه فوق‌العاده بیشتر از این است. اونی که عرفا فهمیده بودند، نمی‌توانستند بگویند، ملاصدرا برایش زبان پیدا کرد. خیلی بی‌نظیر است در تاریخ. امروز سر کلاس تاریخ به ملاصدرا بدهکار است.
عاقبت کار... می‌ترسم. برهان صدیقین را هم کارش داریم. مقام صدیقین را هم کار داریم. مقام مخلصین را کلاً کار داریم. با قرآن و اهل بیت کار داریم. ببینیم.
خدایا، در فرج امام عصر تعجیل بفرما. قلب نازنین حضرتش را از ما راضی بفرما. و صلی الله علی سیدنا محمد و.

جلسات مرتبط

محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00