برخی نکات مطرح شده در این جلسه
متن جلسه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
همانجور که توقع میرفت، بحث الحمدلله بحث چالشی شده و ذهن دوستان را درگیر کرده است. سوالاتی هم که میآید، سوالات خیلی خوبی است؛ نکاتی هم که مطرح میشود، نکات خوبی است. باید بیشتر در مورد این بحث صحبت بکنیم. یک جورایی، گل بحث مهندسی خلقت همینهاست؛ و اینها اگر خوب فهمیده شود، هندسه خلقت خیلی دقیق فهمیده میشود.
سوالی که دوستان پرسیدند، یکیاش این بود: «اینجوری که شما میگویید، همه چیز غیر از خدا میشود اعتباری؟» نه! یک دقتی باید اینجا کرد. دو قسم وجود داریم [که باید] از دو حیث دقت [کنیم]. بنا داریم بحث را فلسفی نکنیم، غلظت علمی بحث بالا نرود، ساده مطرح میشود. گفتیم: الان این میکروفون، میکروفون هست. اسم میکروفون... [خودِ] میکروفون کجاست؟ در ذهن ما؟ خودِ میکروفون واقعی است. لفظ میکروفون چیست؟ اعتباری، قرارداد. تا امروز قرار گذاشتیم این باشد؛ چهار سال دیگر ممکن است اسمش را عوض کنیم. در ایران به آن یک چیزی میگویند، در آفریقا یک چیز میگویند، در اروپا یک چیز میگویند. در ایران ممکن است مشهدیها یک چیزی بگویند، آذریها یک چیزی بگویند. قرارداد.
نکته بسیار مهمی که من میگویم، شما به آن توجه داشته باشید؛ یعنی حفظش بکنید. الان من توضیح نمیدهم خاصیتش چیست. این نکته رفع هزار تا شبهه میکند در مباحث فلسفه اخلاق. فقط میگویم: سر وقتش اگر کسی خواست برود به این مباحث مراجعه بکند، این یک جمله خیلی به دردش میخورد.
یک جمله مهم از علامه طباطبایی در کتاب «روش رئالیسم» هست؛ ایشان میفرمایند که: «هر اعتباری که داریم، پشتِ بندش یک امر حقیقی هست. اعتباری محض نداریم.» توضیح دیگری بیشتر نمیدهم؛ چون مبنای فرهنگ غرب اعتباریات است؛ ولی اعتباریات محض به سکولاریسم منجر میشود. همین یک کلمه تفاوتش [است] که مبنا، پشتوانهاش برگردد به حقیقیات یا برنگردد و اعتباریات محض باشد.
یک انتقادی هم که شهید مطهری به علامه [طباطبایی] دارند، جالبش این است: [ایشان] میفرمایند که بعضی جاها علامه این نکته را نگفته؛ حرف ایشان با بعضی فلاسفه غرب یکی شده [که به] لیبرالیسم و سکولاریسم منجر میشود. و بنیانهای سیاسی مثل دموکراسی هم از همینجا در میآید که هیچ چیزی پابند به هیچ چیزی نیست؛ هر چه که قرارداد کردیم. آقا، همجنسبازی: تا دیروز با خودمان قرارداد کرده بودیم که بد است، امروز نظرمان عوض شد!
نه، اعتباریات پشتِ بندش حقیقتی است. اعتباری محض نداریم. این یک نکته [بود]. مطالب، مطلب خوبی است. نکته دوم:
خب، حالا ما چیستیم؟ ما که اعتباری نیستیم. ما حقیقیایم. بله، ما هستیم دیگر، واقعاً هستیم. ما همانجوری هستیم که خدا هست؟ بله، ما اعتباری نیستیم. وجودمان واقعی است. اعتباری در ذهن بودیم [فقط].
آتش! دقت! دقت! آتش واقعی دست شما را میسوزاند. آتشی که در ذهنت میآید چیست؟ استثناً مغز کسی نمیسوزد! تصویر آتش که میآید، وجود ذهنی آتش ذهن کسی را نمیسوزاند. وجود حقیقی آتش [با اعتباری متفاوت است و] واقعی [است].
ولی ما واقعیایم، ولی نه واقعی مثل خدا. سوال: دو تا مثال میزنم، محشر! اگر کسی این دو تا را بفهمد، همین الان میرود تا خود لقاءالله! دو تا مثال محشر: این دو تا مثال؛ «سایه». سایه چیست؟ سایه وجود دارد یا ندارد؟ وجودش اعتباری [است یا] حقیقی؟ سایه چیست؟ بیرون نیست؟ هست یا نیست؟ هست یا نیست؟
مثال دوم دقیقتر؛ توضیحات بیشتر داریم.
مثال دوم: آن چیزی که در آینه میبینید، خودتانید. خیلی سنگین! اسم آینه، خودِ اسم آینه چیست؟ حقیقی [است یا] اعتباری؟ شما [که] آینه نداریم، جیوه داریم. بله، آینه نداریم؛ اسم آینه اعتباری [است]. با این مثال خیلی کار داریمها! هشتاد درصد قرآن تقریباً فهمیده [میشود]. خود این آینه، اسمش اعتباری است. خودِ شیء حقیقی [است]. تصویری که از شما در آن است، چیست؟ حقیقی؟ ولی وجود این [تصویر]، این وجود حقیقی چیست؟ هست یا نیست؟ هست، ولی انگار نیست! درست است، جلوه است، تجلی، آیه است. آیات! همه عالم آیات خداست. همه هستند، واقعاً هستند. یک سری چیزها نیست [ولی] فکر میکنی هست. به آنها میگویند: «حیات دنیا». اینها «حیات دنیا»اند که بیچاره میکنند آدم را، جهنمی میکنند آدم را. اعتباریات!
البته یک جور اعتباری دیگر داریم که آنها میبرند [ما را] به بهشت. با آن کار داریم: «دین». دین هم اعتباری است. ما رشد و سقوطمان بند به اعتباریات است. با اعتباریات کار داریم. خودمان چی؟ کدام واقعی؟ الان اینی که توی آینه هست، حالا من نه، شما! این تصویر خوشگل است دیگر، بله، خوشگل، متناسب، جذاب! آن سایه اثر دارد دیگر. اینجا یادی کنیم از کارتون بسیار عرفانی و فوقالعاده «بابا لنگ دراز». واقعاً این کارتون فوقالعاده است! ای کاش من یک هنرمند به این معنا بودم که یک گرافیست بودم، یک انیمیشنساز بودم. لطف الهی بود نجات پیدا کردن نسل خردسال از دست ما. چقدر در کارتون قشنگ میشود حرفها را زد!
«بابا لنگ دراز» هیچ تصویری از او در کارتون [نبود]؛ قسمت آخر، لحظه آخر نشانش داد که این [جودی] با او ازدواج [کرد]. بعد، در کل این سریال، کارتون، انیمیشن، حضورش چی بود؟ سایه بود! آخر به لقاء رسید، خودش را دید. یک عمر با سایهاش زندگی میکرد. چقدر قشنگ است، عرفانی! همه کارتونهای عرفانی دنیا عرفان است.
دوستمان دیدهاند، میگویند که سایه... سایه یک سری ویژگیها دارد. تصویر در آینه [یک] سری ویژگیها دارد، یک سری کمالات دارد. سایه بابا لنگ دراز که میافتاد، جودی ابوت آرامش پیدا میکرد، بله، [با] وسایل لذت میبرد دیگر. خوشش میآمد. این سایه که میافتاد، دلش آرام میشد. تصویری که در آینه میبینی، خوشت میآید، ذوق میکنی. به چهره زیبایی افتاده در آینه؛ خوشگلی دارد.
اینجا استثناً دو کلمه فلسفی بگویم. [در] خداییاش، اینجا فلسفیاش به درد نمیخورد! هر چه کمال دارد، [از] صاحب تصویر [است]. هر چه نقص دارد، از کیست؟ از خودش است. این سایه الان مشکلش از چیست؟ سایه طول و عرض دارد. سایه ممکن است یک مقداری از کمالات شما را برساند. این قد رعنا و رشید شما را این سایه دارد، حالت دارد. بر قد رعنای شما کمال است دیگر. دلالت دارد بر این سرِ به اندازه شما، بینی مثلاً کشیده شما. ولی همه اینهایی که دارد، اینها کمال است. هیچ کدامش مال خودش نیست. خیلی چیزها ندارد؛ یعنی از محرومیت خودش است. درست است؟
در مورد فنا، حرفی که میشود زد: «فنای فیالله». واژه فنا را [به معنی] فنای فیالله، فنای در خدا [به کار میبریم]. سر ظهر، خورشید که میرود سمت نصفالنهار، شما فرض کنید زیر نصفالنهار باشید. دقیقاً سر ظهر، دقیقاً سر ظهر که میرسد به مرکز نصفالنهار، اینجا میگویند سایه چی شد؟ از بین [رفت]، [رفت] داخل خودش. یعنی چی؟ یعنی دیگر هیچی از این نیست. آنی که به فنای فیالله میرسد، اینجوری میشود. یک موردهای فنایی هم داریمها! فنا، تمرکز در یک چیز، محو شدن در یک چیز، غافل شدن از همه چیزهای دیگر است. این را بهش میگویند «فناء». درست است؟
الحمدلله هست. یک حافظی میخواهد بلد باشد اینها را به شعر در بیاورد. بنده مقاله نوشته بودم؛ گفتم که اگر کسی اهل ذوق باشد، به جای شخصیت عرفانی «مجنون» که توی آثار کهن بوده، الان ما یک شخصیتی داریم: دست مجنون از پشت بسته! یک آدم عاشقپیشه معرکه: «دوربینی»! من جای حافظ باشم، [جای] مولوی و بقیه [باشم]، اشعار عرفانی با تمثیل بر آقای دوربینی [میسرایم]. از عشق دوربین زنت را از دست بدهی، کارت را از دست بدهی، زن طلاق بگیرد، عاشقی [است]، محو [است]، فانی [است]؛ فقط دوربین! کار ندارد.
مجنون هم دوره با امام حسن مجتبی هم بودند. این را هم شنیدم از روایات. یک گفتوگویی هم بین مجنون و امام حسن داریم. پیدایش نکردم؛ فقط شنیدم از اساتید. [مجنون] گفته بود که: «من استاد نداشتم؛ اگر استاد داشتم، مرا میبرد با آن معشوق حقیقی، چرا عاشق سایه بشود؟»
یک سایهای افتاد. نام سایه است. اینها همش... همش آیه است. آیه، سایه است. همش آیه است. همه عالم «کل من علیها فان». «کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام». چقدر این آیات قرآن محشر است! سر به بیابان بگذار! آدم وقتی میشنوی [که] «وجه ربک ذوالجلال و الاکرام»... نه! [همه] فانی میشوند؟ فانی میشوند؟ نخیر! فانی هستند. فانی نه بعداً فانی میشوم، الان اصلاً نیستند که فانی بشوند! [ولی] فکر میکنی هستند.
بعد، در این دنیا هم یک وقتهایی برایت پیش میآید که میفهمی همش سایه است. خدا نصیب بکند [که] یک همچین ایامی سوار هواپیمای توپولوف بشویم. انشاءالله [لحظه] نشستناش است! یک دور کلاس عرفان پرید و یک جرقهای آمد و یک بال کنده شد و «فان»! دل بستن به اینها چیست؟ خیالات. دل بستنش خیالات است؛ نه اینکه خودش وجود ندارد؛ هست، سایه است. میتوانم حرف را برسانم؟ هست! همه ماها هستیم، ولی سایه، آیه است.
هر چه خاصیت برای هم داریم، قرار شد چی بگوییم؟ بگوییم سایه. هر چه کمال دارد، مال کیست؟ برو، صاحب تصویر است. هر چه نقص دارد، مال خودش [است]. الان بنده با شما انس میگیرم، شما به بنده محبت میکنید، من حرف شما را گوش میدهم، شما با من درد و دل میکنی، من به شما مشورت میدهم، [به] مشورت عمل میکنی، میروی، موفق میشوی، به نتیجه میرسی. الان کی به شما حرف را رساند؟ کی مشکلت را حل کرد؟ یک سایهای داشت.
بعد، سایه، یک نور است دیگر. یک نور [و] ده میلیارد سایه. بله، نور میآید. نور چند تاست؟ یک نور. یک نور با چند میلیارد سایه. تکثیرش مال خود نور نیست، مربوط به سایه است. یک نور است: «یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد.» بله، «منشور» میگفتند بهش دیگر. نور از اینور میافتد، از آنور تکثیرش میکند، رنگهای مختلف. بله، «منشور» میگفت. منشوری میشود مثلاً! طرف، معنای خوبش این [است]. منشور الان چند تا [است]؟ اصلاً نور چه رنگی است؟ نور رنگ دارد؟ منشوری که میگیری، تکثیر میشود: آبی، زرد، سبز، رنگینکمان میافتد. عارف اینجوری زندگی میکند؛ با واقعیت زندگی میکند.
امیرالمومنین فرمود: «چیزی را ندیدم، مگر آنکه خدا را قبلش دیدم، بعدش دیدم، با آن بودم.» یعنی چی؟ خدا را قبلش دیدم، بعدش دیدم، با آن بودم [با خدا بودم]. همه چی برای من جلوه است، سایه است. من به این دل ببندم؟ بعد تازه، سایه، خودِ سایه را بهش دل نمیبندم [بلکه] اعتبار سایه، اعتبار دنیا [است].
علی به ریاست دل ببندد؟ علی به حکومت دل ببندد؟ آقا، ریاست خوب است یا بد؟ کدامش را میگویید؟ ریاست یعنی دردی را دوا کنی؛ این را میگویی؟ این اعتباری نیست، این حقیقی است. خدا را ببینی، میگویی: برایش [هر کاری میکنم]. اگر کشته بشوی، شهیدی.
امام حسین برای حکومت قیام کرد یا نکرد؟ پدرش امیرالمومنین، [مردم] آمدند التماس کردند، گفتند: «حکومت را بگیر.» فرمود: «بروید بیرون!» پسر... [به] پسرش، بله، سوال خوب است. حکومت بگیر! به پسر میگویند: «آقا، ما حکومت داریم.» میگوید: «غلط میکنید! آمدم حکومت تشکیل بدهم.» جفتش یکی است. دنبال اعتباریاش نیست. دنبال این نیست که آقا حکومت امیرالمومنین... آنهایی که میخواستند به امیرالمؤمنین حکومت بدهند، میخواستند اسم حکومت را به امیرالمؤمنین [بدهند]؛ اسمِ اسمش. که آقا شما رئیس [باشی]، بعد هر غلطی خواستی بکنی، ما میکنیم؛ فقط چون اسمش باید باشد، اسمش... اسمش هم داشته باشد، راضی است. حکومت هم برسد، باز اسمش [است]. یعنی حکومت واقعی که همه تابع و مریدش نیست.
کفشی که اینقدر وصله کردهاند، پیش من از حکومت بر شما ارزشش بیشتر است. اینقدر وصله کردم که پیش آن پینهدوز که میبرم، خجالت میکشم ازش. امیر، رئیس، مسئولیت دارد. پیش خدا سیر بخوابم. این واقعی چی میشود؟ امیرالمومنین زندگی نمیکند؟ واقعی است. علی فرمود: «پدرم آدم، نان گندم را بهش گفتند نخور، خورد. به علی مجاز [نیست]؛ علی نمیداند طعم گندم چیست. در عمرش گندم نخورده، همیشه نان جو خوردهام. نکند روز قیامت بگویند: «یکی بود گندم نخورده بود»، من شرمنده زنده بمانم.» شاید در یمامه کسانی باشند که من [طعم سیر شدن را] لا عهد له [باشم و] ندانند سیری یعنی چی. حکومت این است! اول بدبختی است! اول میفهمی دنبال چی میدوی یا نمیفهمی. از مسئولیت باید فرار کرد، نه از اعتبار باید فرار کرد. از دنیا فرار کرد؛ ولی دنیا همیشه یک پشتوانه واقعی دارد: خدمت مردم، دلسوزی به مردم است.
چون خیلی اینجا خلط میشود [و] همه با هم [اشتباه میگیرند]. سوالاتی هم که دوستان میپرسند، گاهی «دنیا این است، خوب است یا بد؟» دنیا منظورت چیست؟ یعنی اعتباریات؟ اعتباریات خودش که خوب است.
در مورد مدرک هم، من دیروز گفتم، باز این هم سوال پیش آمده بود: «مدرک خوب است، یعنی چی؟» شما امام صادق هم که باشید، شاگرد تربیت کنید. آقا یونس بن عبدالرحمان را تأیید میکنید. آدم مطمئنی هست. مدرک دیگر. امام صادق [علیهالسلام] دارد مدرک میدهند. شاگردشان مدرک دارد، «ثقه» است. علم رجال که ما اینقدر بحث میکنیم: [فلان شخص] صلاحیت دارد یا ندارد، ازش میشود حدیث قبول کرد یا نه؟ نامش مدرک است.
دستش... [به دستش] عمل جراحی کند، دست [به او] هرگز نمیدهم؛ ولی روحشان را دست هر کسی میدهند. میگوید: «چرا عاشق این آقا شدی؟ استاد عرفانت شده؟» میگوید: «اصلاً میبینم مدرک میخواهد!»
آنی که بد است، مدرکگرایی است. آنی که بد است، مدرک دزدی است. فرمولش را بلدند چه شکلی بدون درس به مدرک برسند. اینها... آن نظامی که به مدرک کار دارد، نظام تحصیلی که به مدرک کار دارد و به نیاز مردم کار ندارد، این نظام آموزش، نظام آموزشی ماست. دکتر شو! درسی هم که میخوانی، بیرون نیاز بهش هست یا نیست؟ دکتر من بشوی عزیزم...
اعتباریات خودش خوب است، [اگر] در ساختارش قرار بگیرد. ساختارش اعتباریات دیگری است که در موردش صحبت میکنیم؛ بهش میگوییم «احکام»، بهش میگوییم «دین».
دو تا واژه کلیدی داریم در نهجالبلاغه. این را بگویم، تمام؛ بقیهاش برای شنبه. دقت ویژه به این دو کلمه را داشته باشید. از قرآن که هشتاد درصدش را در چند کلمه گفتم، نهجالبلاغه را میخواهم صد درصدش را توی یک جمله بگویم. همه نهجالبلاغه خلاصه میشود در دو کلمه. همه نهجالبلاغه خلاصه میشود [در] دو کلمه:
۱. حب دنیا
۲. تقوا
امیرالمومنین حکومت تشکیل داده [تا] مردم را تربیت کند، میخواهد مردم را از حب دنیا نجات دهد، به تقوا برساند. جفت اینها هم در اعتباریات [است]. تربیت در اثر تقواست. تقوا چی میخواهد؟ امر و نهی میخواهد. امر و نهی چیست؟ اعتباریات، [آن هم] برای رشد.
دوباره آن جمله کلیدی را تکرار میکنم و تمام: «آنی که ما را نابود میکند اعتباریات است، آنی که ما را آباد میکند اعتباریات [است].»
انشاءالله جلسه بعد، شنبه، بیشتر صحبت خواهیم کرد. خدایا در فرج امام عصر تعجیل بفرما. قلب نازنین حضرت...
جلسات مرتبط

جلسه پنجاه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه و یک
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه و دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه و سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه و چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه و شش
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه و هفت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه و هشت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه و نه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شصت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنج
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شش
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هفت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هشت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه ده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه یازده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت