تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه و شش

00:31:14
130

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

متن جلسه

‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
نکته‌ای که در جلسات قبل توضیح داده شد و اساساً حول این نکته بود، این است که تفاوت زیست انسانی با زیست حیوانی، و عالم انسان با عالم حیوان، در اعتباریات است. رشد حیوانات منوط به اعتباریات نیست و وابستگی به اعتباریات ندارد؛ ولی رشد انسان وابستگی به اعتباریات دارد. در زندگی حیوانی، اعتبار معنا ندارد؛ حتی در مورد زنبور عسل هم که نوع زندگی‌شان قانون‌محور است، باز هم اعتباری نیست. نوع ارتباطشان با همدیگر اعتباری نیست؛ باز هم تکوینی است. یعنی یک زنبوری که وارد می‌شود، بو می‌کنند؛ اگر بوی گل نداد یا بوی چیز دیگری داد، همان جلوی در دخلش را درمی‌آورند. این اعتبار نیست، قانون نیست، قانون‌مداری نیست. این نیست که بتوانند این را عمل کنند یا نتوانند؛ نه، این‌جور ساخته شده‌اند.
انسان و جامعه وابسته به چیست؟ اعتبار. رشد وابسته به چیست؟ اعتبار. چه در زندگی اینجا، چه برای بعد از اینجا؛ آنچه لازم است، اعتبار است. خب، حالا نکات خیلی مهمی داریم. اگر دوستان دل بدهند، بخش‌های خیلی جذابی از دین اینجا باز می‌شود؛ خیلی نکات اساسی [مطرح می‌شود].
بنده به خودم فکر می‌کردم اگر ما از این مباحث مهندسی خلقت – که سه ترم رسمی با یک ترم غیررسمی، یعنی چهار ترم، چون تابستان هم بحث داشتیم – این چهار ترمی که این بحث را داشتیم، و بعداً هم تا وقتی که اینجا هستیم، خدمتتان بحث ادامه دارد؛ با خودم فکر می‌کردم که اگر ما همین چند جمله محصول کارمان باشد، کفایت می‌کند. همین چند جمله را اگر بتوانیم خوب بپزیم و جا بیندازیم، بس است. هندسه خلقت و نقش ما، و جایگاه و نسبت ما با خدا، همه اینها فهمیده می‌شود. انسان در مسیر اعتباریات رشد می‌کند.
خب، اعتباریات. ما چون جلسات قبل توضیح دادیم، طبیعتاً دیگر [اگر] تکرار بکنیم، برادران و خواهرانی که نبوده‌اند هم ما را می‌بخشند. اگر ما هی اعتباریات را تکرار می‌کنیم و دوستان جلسات قبل نبوده‌اند، [باید بگویم] تا معنی دقیق اعتباریات روشن شده باشد. اعتباریات همین‌هایی است که با هم قرارداد می‌کنیم؛ بودنش را اعتبار [می‌کنیم]. یک بچه وقتی به دنیا آمده، این مظهر صدق است، مظهر لطافت. بچه‌ها را ببینیم؛ بچه دوز و کلک ندارد. همه چیزش واقعی است. گریه‌ها واقعی، خنده‌ها واقعی. خنده بچه‌ها خیلی واقعی است. بچه‌ها سر کاری نمی‌خندند، دل‌خوش‌کنک نمی‌خندند. واقعاً خوشحال می‌شود، می‌خندد؛ واقعاً ناراحت می‌شود، گریه می‌کند. نمی‌شود الان با خودت بگویی که این دارد می‌خندد، دارد من را سر کار می‌گذارد. خنده سر کاری ندارد. همه رفتارهایش عین صدق است. فضولی‌ها و کنجکاوی‌هایش عین صدق است. ور رفتن‌ها، خراب کردن‌ها، به هم ریختن‌ها، همه‌اش صدق است. واقعاً همین است. جذابیت و شیرینی بچه‌ هم به همین است دیگر، به همین واقعی بودنِش است.
این لطافت، این بچه جذاب است. به مرور وقتی که می‌خواهد زندگی اجتماعی تشکیل بدهد و با بقیه زندگی بکند، کم‌کم یک فهمی از اعتباریات پیدا می‌کند. آرام‌آرام بچه یک سری چیزها را می‌فهمد: باید، نباید. این کار خوب است، این کار بد است. اصطلاحاً به بچه می‌گویند ممیز. بچه ممیز، بچه‌ای که وارد فضای اعتباریات شده، تشخیص می‌دهد. البته قبلاً می‌گفتند بچه شش ساله، الان فکر می‌کنم دیگر از دو سال شما می‌توانید ممیز بدانید، بلکه کمتر. دو هفته‌ای مثلاً ممیز داریم! دو هفته گذشته، [بچه‌ها] خوب تشخیص [می‌دهند].
بچه‌ها [چه می‌فهمند؟] باید، نباید، قراردادها. [ما] ملکوت سن داریم، ملکوت سن داریم. «ان اکرمکم عند الله اتقاکم» معنی‌اش همین است. بچه خوب می‌فهمد. بازی می‌کنند، به او می‌گویند تو نقش بابا را بازی کن. این نقش را بازی می‌کند. قرار می‌گذاریم تو بابا باشی، قرار می‌گذاریم این مامان باشد، قرار می‌گذاریم اینجا خانه تو باشد، قرار می‌گذاریم این ماشین تو باشد. بچه کم‌کم از ملکیت سر در می‌آورد: «این ماشین من است؛ دست بهش نزن، برو ماشین خودت را بردار.» کم‌کم این اعتباریات را سر در می‌آورد. از وقتی اعتباریات را سر در می‌آورد، دوز و کلک و شیله‌پیله شروع می‌شود. قالب اعتباریات است دیگر، دوز و کلک. بله، وانمود می‌کند این مال من است، در حالی که مال او [است، ولی وانمود می‌کند که] مال من است! دروغگویی بچه‌ها از این سن شروع می‌شود.
یک دوره تربیت کودک فلسفی داریم؛ می‌گوییم فلسفی و عرفانی. کم‌کم دروغگویی بچه‌ها شروع می‌شود. ساخت عالم این شکلی است؛ بسیط، کم‌کم می‌آید قوانین پیدا می‌کند. وسطش دوست دارم لایه‌ای بکشم، خسته نشوید. یکی از لایه‌هایی که می‌خواهم بکشم، [تا] خسته نشوید، این است. لایه‌ای که می‌کشم سنگین است؛ مواظب باشید. لایه‌ها خیلی سنگین است؛ فقط از باب جذابیتش است. شما دست به گیرنده‌های خودتان نزنید!
حضرت موسی خواب دید، حضرت آدم را [دید]. گفت که: «پدر جان، چرا این کارها را کردی؟ چرا ما را برداشتی تو عالم دنیا؟» حالا خود یک ماجرا مفصلی [است]؛ شاید یک گوشه‌هایی از اینها را عرض بکنم که اصلاً چرا تو دنیا، اینجا، چرا حرف شیطان را گوش دادی؟ عجب روایتی است! فرمود: «پسرم! باورم نمی‌شد در عالم کسی باشد که قسم دروغ بخورد. قسم خورد، باور کردم.» فدای آدم ساده بشوم من! بچه‌ها همین‌جورند. لطافت اولیه ما این است: دروغ باورم نمی‌شود. برای اینکه اصلاً ما از جایی آمده‌ایم که آنجا دروغ نبوده، همه‌اش صدق بوده، عالم صدق. [حالا] آمده‌ایم [در] عالم اعتباریات دروغ یاد بگیریم! این لایه از آن لایه سنگین است، ولی اگر [منحرف نشدید]، می‌روید بهشت؛ یعنی با این دو حالت دارد: یا [منحرف می‌شوید]، یا با خود خدا [هستید].
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌فرماید: «احساسات از خودت نشان می‌دهی.» برخی دوستان گفتند که بعضی مطالبی که [این‌قدر] احساسات نشان می‌دهی، [این‌قدر] احساسات ندارد که مطلب خراب نکن. چه کار کنم؟ نمی‌توانم. موقع مطالعه باید باشید، من را ببینید. الان کنترل شده‌اش این است. این مطلب را می‌شود آدم بشنود، سر به دیوار نکوبد! کدام لذت عالم با لذت عقلی مساوی است؟ بالاترین لذت‌های عالم، لذت عقلی است. هیچ محدودیتی ندارد، لذت عقلی.
لذت‌های عقلی. مرحوم علامه طباطبایی می‌فرماید که چرا آمده‌ایم تو دنیا؟ این ورش به چالش می‌کشد، ولی بعداً جواب می‌گیرد. باید قول بدهید با من بیایید؛ بحث این‌جوری است. موعظه نیست که مگر دو کلمه بگویم که یک تحولی صورت بگیرد. اینها بحث است، درس است، کلاس. فرض کنید درست است. طرف صاحب اینکه دارد حرف می‌زند صلاحیت ندارد، مطلب یکی دیگر را دارد می‌گیرد. شما فکر کن محضر علامه طباطبایی درس. [ایشان] می‌گوید: «یک اسم خدا بود، تجلی نکرده بود. آدم را وقتی خلق کرد، دید یک اسم هنوز تجلی نکرد. این آدمی که الان تو بهشت است، یک اسم [هنوز از] اسم من تجلی نکرده است.» کدام اسم است؟ غف... غفار. کجا تجلی می‌کند؟ وقتی گناه باشد. گناه، خطا، هر چی اسمش را می‌گذاریم، اشتباه. کجا تجلی می‌کند؟ وقتی قانون باشد. قانون کجا تجلی می‌کند؟ وقتی اعتبار باشد. اعتبار کجا تجلی می‌کند؟ در عالم دنیا. به این نتیجه رسید: «باید بفرستمش دنیا.» فکر می‌کنید قشنگ است؟ یعنی زیبا نیست؟ زیبا نیست؟
فرمود: «اگر شما گناه نکنید...» (روایتی خواندیم اینجا با هم از پیغمبر، [فرمودند]: «می‌ترسیم منافق بشویم.») حضرت فرمود: «شیطان است.» آخرش یک جمله عجیبی فرمود. فرمود: «اگر شما هم گناه نکنید، [اگر] گناه نکند، خدا یک سری مخلوقات خلق می‌کند که گناه کنند تا غفاریتش تجلی کند.»
ثواب کنیم، رشد ما وابسته به اعتباریات [است]. کانال می‌خواهد، یک دالون می‌خواهد. چطوری دالون باید برویم؟ این دالون، دالون اعتباریات زندگی ما [است]. رابطه ما، همه چیز ما، بند به این دالون است. باید اعتبار کنیم با هم. الان من دارم با شما حرف می‌زنم. این حرف‌ها در قالب چی دارد به شما می‌رسد؟ قالب چی؟ بفرمایید: «صوت.» صوت حامل چیست؟ صوت. مبهم می‌شنوید؟ کلمات. بله، کلمات محصول چیست؟ قرارداد. قرارداد همان اعتبار است دیگر. اگر ما قرارداد نکرده بودیم، این کلمات [چه معنایی داشت؟]. بین ما قرارداد شده [است] با زبان فارسی، با این قرارداد دیگر. اگر صحبت غیرفارس‌ها [باشد،] نمی‌فهمند. با قراردادی که عرب‌ها با هم دارند صحبت بکنند، با قراردادی که انگلیسی‌ها با هم دارند. قراردادی که ما با هم داریم، یک قرارداد نانوشته‌ای است که هر فارسی‌زبانی باید با هر فارسی‌زبانی این‌جور حرف بزند. درست است؟ این قرارداد است دیگر. این قرارداد نباشد، هیچ مطلبی از من به شما انتقال پیدا نمی‌کند.
یکی از دانشجویان دانشگاه هنر تهران، از رفقا بود؛ یعنی هم‌هیئتی بودیم. رفت لبنان، زن گرفت. جهادی رفته بودند زیارت دسته‌جمعی اینها. خلاصه پسندیده بود. بعد گفتم که: «چه جالب! مگر تو زبان بلد بودی؟» گفت: «نه.» گفتم: «چه کار کردی؟» گفت: «هیچی. از همان خوشمان آمد، ازدواج کردیم.» گفتم: «خب، بعد چه جوری حرف می‌زنی؟» گفت: «تا شش ماه نقاشی! فارسی یاد گرفت.» ادابازی‌اش هم، همان نقاشی‌اش هم، آن هم باز برمی‌گردد به آن قراردادهای ما یا با آن تصاویری که ما با آن آشنایی داریم. بدون قرارداد، بدون اعتبار، هیچ اتفاق جدیدی تو این دنیا [نمی‌افتد].
[چه چیزی] یاد می‌گیریم از علامه طباطبایی کلمات را بفهمیم؟ علوم چی یاد می‌گیرید؟ قراردادهایی که [دانشمندان] کردند که فلان طایفه از دانشمندان به فلان چیز چی می‌گویند؟ به این می‌گویند دیفرانسیل، به آن می‌گویند دیزل، به این می‌گویند چی، به این می‌گویند چی. شما کشف قراردادها می‌کنید. بخش عمده‌ای از مسائل اینهاست. دیفرانسیل طرحش چیست؟ نقشه‌اش چیست؟ به چی می‌گویند دیفرانسیل؟ اعتبار است. همه علوم اعتبار است، اعتباریات. استفاده می‌کنیم، با آن زندگی می‌کنیم، قرارداد می‌کنیم. به این می‌گوییم وجود، به آن می‌گوییم ماهیت، به این می‌گوییم مقولات عشر، به آن می‌گوییم معقولات عشر. علم اصول فقه همین است: به این می‌گوییم مفهوم، به این می‌گوییم شرط، به این می‌گوییم وصل، به این می‌گوییم تعادل، به این می‌گوییم تراجیح. در علم فقه همین است: به این می‌گوییم واجب، به آن می‌گوییم حرام، به این می‌گوییم مستحب. همه علوم قراردادهاست. بدون قرارداد و اعتبار، هیچ علمی حاصل نمی‌شود. [این] دالون رشد ما اینهاست.
خب، همان‌قدر که دالون رشد است، سد راهم هست. سد راهم؟ چرا؟ چه اتفاقی می‌افتد سد راه می‌شود؟ دو تا اتفاق می‌افتد. یک وقت هست این دالون پشتش بند به ملکوت [است]، می‌رود به ملکوت می‌رسد. دانی که خودت با یکی دیگر زدی برای اینکه خوش باشیم. همه قرآن از این‌جاها در می‌آید، همه معارف از این‌جاها در می‌آید، همه حرف‌ها از این‌جا در می‌آید. بین من و شما قرارداد می‌شود. اگر پشتوانه از ملکوت دارد، ما را به ملکوت می‌رساند. اگر پشتوانه از ملکوت ندارد، قرآن بهش می‌گوید: «لهو و لعب حیات دنیا.» لهو و لعب، مثل بازی‌ها، بازی بچه‌ها.
گفتیم بچه‌ها وارد عالم قرارداد می‌شوند، عالم اعتباریات. بعد بازی می‌گذارند: «استپ کردم! هرجا هستی وایسا!» این هر آهنگ قطع شد، صندلی، توپ انداختن به زمین که خورد، هر کی گرفت برنده است، سوخته [است]. نامش قراردادی است دیگر. بله، بچه‌ها به عقلشان از رشد در اینجا می‌شود فهمید. هر چقدر اعتباریات را اینجا بهتر بفهمند، ریزه‌کاری داشته باشند... تو روایت هم داریم، «تجارت عقل آدم را کامل می‌کند.» بچه را با اعتباریات باید مأنوس کرد. این هم یک بحث تربیتی است. حالا باشه طلبتان، اگر وقت شد توضیح می‌دهم. این بچه، حالا مشکل اعتباریات چیست؟
این ۱۰ ساعت از این‌ور به آن‌ور بدود، هیچ اتفاقی تو شخصیتش نمی‌افتد، غیر از بخش اعتباری که عقلش را فعال می‌کرد. بچگی و بازی، لازمه‌ها [است] برای اینکه آن عقله کار بکند. هیچ اتفاقی [دیگری نمی‌افتد]. «یک گل دارم یا یک گل دارم؟» با شما بهتر می‌دانید. «یک گل دارم، دوستش دارم، منتظر دومی‌اش هستم.» این یک گلی که داری الان چیست؟ کجاست؟ تو بازی مثلاً این بزرگوار دکتر، آن مافیا، آن نمی‌دانم شهروند. مافیا مثلاً چیزی ازش کسب شد؟ آن دکتره مثلاً چیزی، آن [قدرت] افزایش پیدا کرد؟ چیزی اضافه شد؟ قرارداد مافیا خصوصیات این شکلی دارد که شارلاتان‌بازی آدم خیلی قوی می‌شود، وگرنه هیچ اتفاقی نمی‌افتد. شما بگویی آقا من تو این بازی ده بار مافیا بودم، ده بار بردم، ده بار باختم. خب، چی بهت اضافه شد؟
چند روز پیش یکی از دوستانم [گفت]: یکی از اقوام [من] مرتد شده [بود]. پیام داد که: «اینی که من بهت گفتم مرتد شده، کارش به جای باریک کشیده. شرف داشته باش، وقت بگذار.» گفتم: «بیا پنجشنبه، بیا حرم. یک تایمی را دادیم صحبت کنیم.» یکی از اقوام نزدیکش هم بود. دیدیم یک گارد اساسی [دارد] و طرف از بیخ بسته [بود]. مرتد به معنی واقعی کلمه. خود پیغمبر هم قبول نداشت. بعد خلاصه دو سه تا از این فنون زدیم، یکهو قفل کرد بنده خدا. فلان حرف را ادامه بدهیم. بعد آمدیم دوباره برگشتیم. لابلا قبول می‌کرد. یک، دو، سه قبول می‌کرد. می‌گفتم: «سه را قبول کردی؟ بریم چهار!» اول فهمید [چه کار کنم،] اشاره کنم یا نکنم. یعنی این قرارداد هست، قرارداد اعتبار هست. پشت این قرارداد اعتبار [نیست.] رشد [ندارد]. بازی، لهو و لعب حیات دنیا. اضافه نمی‌شود. هر چقدر مراعات بکند این قراردادها را، امتیاز کسب بکند تو این قراردادها، هیچی بهش اضافه نمی‌شود. قرارداد خدا این‌جوری نیست. احکام خدا قراردادی است، ولی یکی یکی بهت اضافه می‌کند. هر روزه‌ای که می‌گیری... روزه مگر چیزی غیر از قرارداد است؟ اعتبار است دیگر. همه احکام ما اعتباری است. روزه اعتباری، حج اعتباری است.
بعد جالب است، می‌گوید که: «یعنی من دو کلمه این را می‌خوانم، این به این محرم می‌شوم؟ اگر نخوانم، نامحرمم؟» عزیزم! شما توی هواپیما که نشستی، این خلبان همین دو تا کلمه را اگر به برج مراقبت نگوید، سقوط می‌کند! یعنی دو تا کلمه را نگوییم، سقوط [می‌کنیم؟] «تجدید شدم؟» بله. «انداختی؟» بله. «تیک؟» بله. خنده‌دار است، کلمه است اصلاً. ازت می‌پرسند: «تو کی هستی؟» چی می‌گویی؟ «اکبر؟ مثلاً ملاقلی‌پور؟» مثلاً تو زندگی [می‌گویی] اکبر باشی. نوشته، گفته. با این تفاوت که این حرف خودش را زده و قرارداد خودش را گفته. این قرارداد خودش را نمی‌گوید، قرارداد یکی دیگر را دارد می‌گوید. پدر صاحب بچه‌ام در می‌آید برای اینکه قرارداد یکی دیگر را کشف بکند!
یکی از چیزهایی که بنده خیلی توصیه می‌کنم، رفتن در درس‌های حرم [است]، ظهر بعد نماز. یعنی احکام که می‌گفتیم. یک روزی گفتم یک مسئله فقهی که شما می‌خوانی، مثلاً می‌گوید آقا نماز صبح کی قضا می‌شود؟ نماز مغرب کی قضا می‌شود؟ همین بحث نماز مغرب کی قضا می‌شود، یک سال درس خارجش وقت می‌برد. درس خارجش وقتی مقدماتش ۱۵ سال وقت می‌برد. یعنی ۱۶ سال زحمت علمی کشیده می‌شود. خروجی‌اش می‌شود یک خط: «نماز مغرب نیمه‌شب شرعی قضا می‌شود.» ۱۶ سال زحمت کشید این را کشف کرده. حداقل حداقل ۱۶ سال.
قرارداد کی با کیست؟ قرارداد خدا با ما. کتاب یعنی همین. یعنی قرارداد خدا با ما. یا نه؟ اداره [کردن] ولایت، بند به چیست؟ ما جامعه نداریم که ولی نداشته باشد. همه بدی ولایت، بند به اعتباریات است. قراردادهایی که عوض کردی، ولایت جامعه عوض می‌شود. خیلی حساسیت را نباید روی اینکه امیرالمؤمنین فلانی یا فلانی یا فلانی [بود] [گذاشت.] به قراردادهایی که آن پشت است نگاه کن.
فرمود: «انما بدع وقوع الفتن و احکام تبتده.» جان به فدای امیرالمؤمنین با این حرف زدن! فتنه از کجا شروع می‌شود؟ وقتی که حرف امیرالمؤمنین [عوض می‌شود]، وقتی قراردادها عوض می‌شود. یک قرارداد دیگر می‌آورد، سبک زندگی منجر می‌شود به ولایت. از اینجا در می‌آید. این‌جور قراردادی بین من و شما [اگر باشد،] رئیسش معلوم است. این‌جور اگر می‌خواهی زندگی کنی، رئیسش این [است]. آن [را] اگر می‌خواهی [داشته باشی]، [پس] می‌خواهم اثبات کنم این بعد از آن خوب است. تا وقتی نظام قراردادها را اصلاح نکردی، هیچ اتفاقی نمی‌افتد.
مهم‌ترین سوره قرآن از جهت سیاسی و تمدنی کدام سوره است؟ مهم‌ترین سوره تمدنی؟ بعضی از اینها محصول ۲۰ سال خون دل خوردن است؛ ۲۰ سال خون دل. سوره اساسی قرآن کدام سوره است؟ آخرین سوره که بر پیغمبر نازل شد [و] امت را به این سوره واگذار کرد: سوره مبارکه مائده. محوری در مورد ولایت. آیا اول سوره چیست؟ «یا ایها الذین آمنوا اوفوا بالعقود.» مردم به این قراردادهایی که با همدیگر دارید، وفا کنید. این قرارداد وقتی تویش دست ببرند، یکی دیگر می‌آید. مردم با این قراردادهای بانکی نابود می‌شوند. مردم با این قوانین آموزشی نابود می‌شوند.
امیرالمؤمنین آمد حکومت کند، دید نمی‌شود. چرا؟ یک چند جای خاص، چهار تا چیز خاص جعل [شده بود.] یک نماز تراویح جعل کردند، واکنش نشان نداد. حکومت بند به این است: اصلاح بکنم. طرف یک‌جوری طراحی کرده، یک جاهایی یک چیزهایی گذاشته تا هزار سال نمی‌شود حکومت کرد. امام فرمودند: «تو حکومت‌های قبلی یک کارهایی کردند، ما تا ۵۰ سال، ۶۰ سال، ۱۰۰ سال گیریم.» یکی‌اش کشف حجابی بود که رضاخان کرد. تو این ایام بود. این کاری که این دو تا پدر و پسر در مورد حجاب کردند، تا سالیان سال ما درگیریم با آن. یک جاهایی دریچه‌هایی وا می‌شود، یک کانالی، یک دالونی زده می‌شود. دیگر با این دالون نمی‌توان [کار کرد]. اول که می‌آید، یک کلمه حرف بزنی، [و] تمام [است]. عهد کسی را دارم، نه اجازه می‌دهم کسی حرف بزند یک کلمه. ان‌قلت بیاوری، خدشه [وارد کنی]، و نمی‌دانم اپوزیسیون‌بازی و چوب لای چرخ گذاشتن، اینها دیگر نداریم. این ساختار [است].
حالا من یک دو کلمه دیگر بگویم فردا. ساختار رشد ما از چی شروع می‌شود؟ از همین اعتباریات و قراردادها. بحث سر این است. یک جلسه دیگر [اینکه] کی این قرارداد را بگوید؟ چی این اعتبار را بگوید؟ رو چه مبنایی بگوید؟ یا خدا یا اکثریت؟ شما می‌بینید قطعاً خدا شارلاتان‌بازی‌اش زیاد است! یک عده به اسم خدا دارند حرف می‌چسبانند، قتل عام می‌کنند. داعشیان به اسم خدا؛ «الدولة الاسلامیة فی العراق و الشام.» بله، داعش است دیگر. به اسم خداست. با اکثریت هم کار ندارد. قرارداد می‌کنیم. حالا مشکلش چیست؟ مشکلش چیست؟ «گزینه تماس استفاده کنیم؟ گزینه ۵۵؟» مشکلش چیست؟ مشکلش این است که واقعی نیست. یعنی حرف اکثریت که واقعیت نمی‌آورد. می‌آورد؟
دو با دو. یک کلیپی ساختم این را چند بار گفتم. این را بگویم، دیگر تمام. الان من و شما می‌خواهیم قوانین ریاضی‌مان را برایش مقدمه‌سازی کنیم. یک مقدمه درست بکنیم. با این فرض بریم جلو: کسر، ضرب، تقسیم. قرارداد است دیگر. بله، می‌گوییم: «این علامت آمد یعنی جمع کن با هم.» حالا دو با دو. الان در واقعیت ما دو تا را که دو تا دیگر می‌ریزیم سرش، می‌شود چند تا؟ تو این کلیپ می‌آید از بچه‌ها می‌پرسد. اول می‌گویند همه چهار تا. با یک دیکتاتوری خاصی می‌آید می‌گوید: «پنج تا می‌شود.» «پنج تا مساوی چهار!» دعوت می‌کند از این بازوبندها بستن. خیلی قشنگ است. احتمال هم نمی‌دهم، یعنی احتمال خیلی کم، خود آنی که ساخته نمی‌داند چی دارد می‌گوید. «چهار را به رگبار می‌بندم، می‌کشم، خون جاری [می‌کنم،] منشوریت می‌کنم سازمان ملل و شورای امنیت و این‌ور و آن‌ور را تا بفهمید که دوتا پنج تا می‌شود!» مبنا اکثریت است دیگر. دعواهای بقیه‌اش دیگر از این‌جاها شروع می‌شود: دموکراسی و ولایت فقیه و حجاب و اینها کشک است. ببین! اینها کشک است. اصل دعوا این‌جاست. گولت نزنم! بعضی‌ها می‌آیند [در] مناظره و مباحثه می‌گویند: «بیا در مورد این صحبت بکنیم، [در مورد] خدا صحبت بکنیم.»
هر جا هر غلط و گندی زده می‌شود، فردا ان‌شاءالله عرض می‌کنم. در نزد جمهوری اسلامی چه شکلی باید وارد بشویم و معیار [چیست]؟ اگر می‌خواهیم بفهمیم پیشرفت کردیم یا عقب‌ماندگی داشتیم، از کجا باید بفهمیم؟ معیار چیست؟ اصلاً برای چی انقلاب کردیم؟
در فرج امام عصر تعجیل بفرما. قلب نازنین حضرتش از ما راضی بفرما. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.

جلسات مرتبط

محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00