تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شصت و نه

00:20:27
134

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

متن جلسه

‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
جمع‌بندی نکات جلسات قبل این شد که انسان واقعی، یعنی انسان حقیقی، مهم‌ترین ویژگی‌اش عبد بودن، عبد خدا، است. روزه. همه عبد هستند؛ فقط معبود را انتخاب می‌کنند. انتخاب و اختیار معبود با خودمان است که عبدِ که باشیم. این عبودیت هم به آن امرپذیری در امرِ چه کسی هستیم که آن مشخص می‌شود عبد چه کسی هستیم.
قرآن بعضی‌ها را می‌فرماید شیطان‌پرست. ما برای شیطان‌پرست‌ها آداب و تیپ و فضای خاصی قائلیم. فکر می‌کنیم این‌ها مثلاً آدم‌های خاصی هستند؛ علامت‌های خاصی دارند، تیپ خاصی دارند، شعر خاصی دارند، مدل مو، انگشترشان... این طیفی که الآن به اسم شیطان‌پرست معروف است، این‌ها شیطان‌پرستند. قرآن می‌فرماید هر کس که در امر شیطان است، شیطان‌پرست است. "أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ؟" ما با هم قرار نداشتیم شما شیطان را نپرستید؟ شیطان‌پرست داریم مگر؟ بله.
حضرت ابراهیم به پدرش گفت: "یا أبتِ لا تعبد الشیطان، فتکون للرحمن." البته پدرش نبود، عمویش بود. بابا جان، بندگی شیطان را نکن. بنده شیطان بود مگر؟ آدم به ظاهر مهربانی هم بود، نصیحت می‌کرد. ابراهیم را می‌گفت: «عزیزم، ببین! من دوستت دارم. اگر این کار را بکنی، به جانت می‌افتم، درگیر می‌شوی.» چهره‌های سیاه و سفیدمان هم خیلی با هم متفاوتند دیگر. وقتی یکی سیاه شد، دیگر کامل سیاه بشود. وقتی سفید شدیم، کامل سفید. صفر و یک است؛ این وسط‌ها و این‌ها ندارد. قرآن خیلی از ویژگی‌هایی که از این‌ها می‌گوید، گاهی ویژگی‌های خوبی هم هست.
یا مثلاً در مورد ابوجهل، جالب است: شبی که این‌ها می‌خواستند بریزند و پیغمبر را بکند. ببینید، الآن اگر بودند، قشنگ این یک کار رسانه‌ای بی‌بی‌سی. خیلی قشنگ. بی‌بی‌سی آن موقع بود، من یقین دارم از این صحنه مستند خوبی می‌ساخت. ابوجهل برگشت به این‌ها گفت: «ابولهب الآن تهدید کرد...» این‌ها گفتند: «حمله کنیم، برویم پیغمبر را بکشیم.» لیلة المبیت که پیغمبر خواب بودند... امیرالمؤمنین... الآن شک کردم ابوجهل یا ابولهب... برگشت گفت: «زن و بچه پیغمبر جلوِ درند. این‌ها چه گناهی کرده‌اند؟ از آن دیوار پشتی...»
مهربانی، ناز، دوست‌داشتنی، حقوق بشر! به فکر بچه‌ها، خانواده‌اش... چه گناهی کرده‌اند؟ انصاف را ببینید! چقدر مهربان! مستند برایش بسازم: «مهربانی‌های ابولهب!» مهربانی‌هایش را دوست دارم. چهره قشنگ است. اصلاً این ملاکی نیست که... خود فرعون، برای شما بگویم؛ جالب است. این‌ها را بشنوید، جالب است: فرعون به‌شدت بخشنده بوده. برای همین عمرش طولانی شده. فرعون بیش از سیصد سال عمر کرده. عمر طولانی خدا بهش داد. غذا تنهایی از گلویش پایین نمی‌رفت. سر سفره: «من به این‌ها غذا بدهم، لذت ببرم، بعد بخورم.»
مشکل فرعون چیست؟ الآن با چیش مشکل دارید؟ شما دقیقاً مشکلتان را معین کنید. با کجایش مشکل دارید؟ آدمِ به خوبی، مهربان، دلسوز... مشکل کجاست؟ مشکل شما «امر» است. آن امر آخر را از که داری می‌گیری؟ صحبت کردیم دیگر. نظمی که حاکم کرد فرعون، پیشرفتی که حاکم کرد فرعون... نام ابزار؟ کجا می‌خواهیم برویم؟ امروز با خودم فکر می‌کردم، امروز صبح می‌خواستم بیایم، گفتم: «بعضی نظم‌ها چقدر شر است!» بعضی‌ها نظمشان پدر همه را درمی‌آورد. با نظمِ خیلی منظم عالم را به کثافت می‌کشند، مرتب به آتش می‌کشند کل عالم را. خیلی دقیق، با برنامه، مرتب، تمیز! بعضی نظم‌ها شر است.
[این را نمی‌گویم که] توجیه بکنم بی‌نظمی‌ها و بیکارگی‌ها و بی‌عارگی‌ها و این ماجراها را. ولی اگر آدم [مثل] روغن، وقتی دارد منظم کار می‌کند، کارش دارد پدر یکی را درمی‌آورد، صد رحمت به بی‌نظمی. مصیبت این است؛ آخرین ماجرا، آن نکته کلیدی و اساسی چیست؟ «امر» است، «امر»! امرِ کی؟ کجا؟
فرمود: "يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ". خیلی این‌ها مرتباً، خیلی تمیز، تشکیلاتی... تشکیلات فرعون تر و تمیز، مرتب! همه مرتب، منظم دارند می‌روند توی جهنم. "النَّارُ، فَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ". این هم جلوتر از همه، خیلی مرتب، تر و تمیز، شیک و مجلسی، ته جهنم.
صحبت بکنم و معطلتان نکنم. خلاصه‌اش: اگر کسی عبد شد، با امر زندگی می‌کند. امرِ کی؟ می‌خواهد برود بالا، دیگر نمی‌خواهد برود پایین. امرِ یکی از خودش بالاتر؛ دنبال امر است. حرفِ دستور، خاصیت کسی است که صادق است. علامت صدق این است، ها! علامت آدم واقعیِ صادق... خود زندگی‌هایی که ما می‌گوییم همین است، دیگر. واقعی! مثلاً دختر و پسر می‌گویند: «تو واقعاً مرا دوست داری؟» این «واقعاً» که دارد می‌گوید، واقعیتش چیست؟ دوست داشتن واقعی یعنی چه؟ آقایان، عزیزان، بزرگواران! به که می‌گویند واقعاً دوست دارد؟ دوست داشتن واقعی چیست؟ بگذری؟ ها! دوست داشتن واقعی چیست؟ یکم رویش فکر کنیم. رشد بده؟ دیگر چه؟ جانش را بدهد؟ دوست داشتن واقعی به این است که امری که من دارم...
حالا «امر» دو تا معنا دارد: یکی به معنای دستور، یکی به معنای کار. جفتش را می‌گویند «امر». یعنی امر... مهم نیست در امور... یک عوامل داریم یا امور داریم، جفتش امر است. «امر فلانی را جدی بگیر.» واقعاً دوست داشتن درست است؟ قرار است امر مرا جدی نگیری، بعد مرا دوست داشته باشی؟! می‌شود؟ علامتِ صادق، جدی گرفتنِ امر است. این‌که واقعاً کسی را جدی گرفته؛ هرچه که مربوط به اوست، جدی گرفته می‌شود. واقعاً واقعیتش این است: جدی گرفتنِ ماجرا.
بگویم برایتان، خیلی قشنگ است. علامه جعفری در مورد امیرالمؤمنین (رحمت خدا بر این مرد بزرگ) [گفت]: «همه مشکل جدی نگرفته بودند.» دمش گرم، انصافاً با این تعبیری که به کار [برد.] بعضی از شما سر کلاس می‌آیند، من می‌بینم دیگر، هم اینجا، یعنی هم دانشگاه، هم حوزه... کلاس نیستم! هستند ها! نیستند. امتحان می‌دهد، پروژه می‌آورد، مرتب سر وقت می‌آید، سر وقت می‌رود، حرف نمی‌زند، توهین نمی‌کند... [اما] جدی نگرفته! جدی نگرفته! بازی! نمازش هم بازی، درسش هم بازی. اطفال، بچه‌اید! دنبال بازی‌اید. عدالت‌طلبیتان هم بازی است. عدالت‌طلبیتان هم بازی! جدی نیست! جدی نیستید. در کار جدی می‌شوید، پس می‌زنید. از چیزهای جدی خوشتان نمی‌آید. بازی بازی داشته باشد، دنبالش هستید. امیرالمؤمنین را جدی نگرفته‌اند.
مشکل اصلی ما در عالم چیست؟ خدا را جدی نگرفته‌ایم. نه این‌که [مشکل] که می‌گویید قبول نداری؛ قبول داشتن نیست. جدی نگرفته‌ایم خدا را. خدا هست؟ نه، دیگر. حالا همه کارها با خداست که دیگر! نه، دیگر! خیلی جدی گرفته بود [او] ماجرا را. خاطره‌اش را برایتان [بگویم]. معمایی پرورشی گفت که امام می‌خواستند تکبیر بگویند، نماز بخوانند. آمریکا ناوهای ما را زده بود توی خلیج فارس. سریع آمدند به امام خبر بدهند. (خاطره سینه به سینه، جایی ندیدم نوشته شده باشد.) [گفتند:] «الله‌اکبر بگویم؟ نبستید؟ آمریکا ناوهایمان را زد. چکار کنیم؟» امام فرمودند: «بزنیدشان.» [این] «الله»... دیپلماسی... این‌ها می‌شود حل بشود؟ رفتند دنبال کارهای دیگر. [این‌که] امام را نه، خدا را [جدی نگرفته‌ایم].
حضرت ابراهیم مشکلش چی بود؟ خدا را خیلی جدی گرفته بود. جدی گرفتن [مثلاً] آتش... سرد بشویم؟ مثلاً قله را که ببینیم، یک کمی من آتش توی وجودم می‌آید دیگر. یکم تکان می‌خورد آتش. آن هم چه آتشی! یک ماهه مردم رفتند هیزم جمع کردند. با دست نمی‌توانم بیندازم. منجنیق آنجا اختراع شد. منطقه کجا اختراع شد؟ ماجرای آتش انداختن حضرت ابراهیم. پرت کند... با منجنیق پرتش کردند. پولاک؟ این صحنه... می‌گوید: «این‌جوری دارد می‌آید پایین.» چند ثانیه وقت می‌برد. این چه حالی دارد؟ آدم دارد پرت می‌شود توی آتش. آن هم یک همچین آتشی!
جبرئیل آمد بغلش. «کمک می‌خواهم؟» صحنه را داشته باشید. فرمود: «اما الیک فَلَا.» از شما نه. «شما جبرئیل هستم، خوش آمدی عزیزم، عِلمُهُ بِحالی کَفا عَن سُؤالی.» دو تا سؤال ندارد. خیلی جدی است. آتشم؟ جبرئیلم؟ نه! خودش! چقدر جدی گرفته خدا را؟
پیغمبر من دیدم... تازگی از پیغمبر نیست. این خیلی... این شعر... من سنگ‌کوب کردم وقتی این را دیدم، خیلی برایم عجیب بود. پیغمبر فرمودند، این را داشته باش: خیلی جالب است دوستان من، دقت بفرمایید، این‌ها را. مطالب مهم است. قالَها شاعِراً. صادق‌ترین کلمه‌ای که تا حالا توی عالم کسی [گفته]. قشنگ‌ترین شعر عالم از دیدگاه پیغمبر است. واقعی. واقعی‌ترین شعر عالم، درست‌ترین شعر عالم چیست؟ «یا رسول‌الله؟» کلمه‌ی لبید. یک شاعری بود به اسم لبید. گفته: "أَلَا كُلُّ شَيْءٍ مَا خَلَا اللَّهَ بَاطِلٌ". همه چیز غیر از خدا باطل است. محی‌الدین بگوید که «غیر از خدا نیست»، آن خار دارد. فقط پیغمبر بگویند درست است. مشرک می‌شود، بی‌دین می‌شود. «همه چیز غیر خدا باطل است»، صادق‌ترین شعر عالم است. یک نفر حرف درست‌حسابی زده. بین شعرا همین است. تنها چیز جدی عالم خداست. یکی واقعی است، امر یکی فقط واقعیت دارد. آن هم خداست.
یک شعری عطار دارد. این را برایتان بگویم، دیگر تمام. در «منطق الطیر» خیلی قشنگ [آمده]. اول بخوانم بعد توضیح بدهم؟ یا اول توضیح بدهم بعد بخوانم؟ دومی. «چون خلیل‌الله در نظر افتاد / جان به عزرائیل آسان می‌نداد.» حضرت ابراهیم موقع جان دادنش شد. عزرائیل آمد جان بگیرد. جا دارد یک نیشابور به‌خاطر همین برویم زیارت کنیم برگردیم! گفت: «از پسِ او بگو با پادشاه / کز خلیل خویش آخر جان مخواه.» ابراهیم به عزرائیل فرمود: «برو به خدا بگو آدم که جان خلیلش را نمی‌گیرد.» استد [؟]. «حق تعالی گفت: «اگر هستی خلیل / بر خلیل خویشتن جان کُن سبیل.»» آدم جان می‌دهد؟ «جان همی باید ستد از تو به تیغ / از خلیل خود که دارد جان دریغ؟» حاضری؟ گفتش که: «ای شمع جهان / از چه مینتی به عزرائیل جان؟» یکی به ابراهیم گفت، این دیگر زبانِ حالی است که عطار دارد. درست داشته باش. خیلی قشنگ. «خیلی عاشقان بودند جانبازان راه تو / چرا می‌داری آخر جان نگاه؟» گفت: «من چون گویم آخر ترک جان / چون عزرائیل باشد در بر؟» سر آتش درآمد جبرئیل. گفت: «از من حاجتی خواه، ای خلیل!» «من نکردم سوی او آن، زان‌که بندِ راهم آمد جز اله. / چون بپیچیدم سر از جبرئیل / من کی دهم جان را به عزرائیل؟» خودش... چطور؟ آنجا گفتم خودش. خودش فقط خودش. چقدر ماجرا را جدی گرفته!
«زان نیارم کرد خوش‌خوش جان نثار / تا از او شنوم که گوید: «جان بیار.» / چون به جان دادن رسد فرمان مرا / نیم جو ارزد جهانی جان مرا. / در دو عالم کی دهم من جان به کس؟ / تا که او گوید سخن: «این است و بس!»»
من فقط جان به که می‌دهم؟ امر می‌خواهم. موقع جان دادن دستور بده. من برای جان دادنم دستور می‌خواهم. خودش بگوید «بده»، می‌دهم. به کسی دیگر نمی‌دهم.
من یک سؤال بکنم، تمام. الآن ما شب‌ها که می‌خوابیم، فرمود: «خواب چیست؟ برادر مرگ.» "اللهُ یَتَوَفَّاکُم" [سوره زمر، آیه ۴۲]. موقع خواب خدا جانتان را می‌گیرد. موقع خواب تحویل می‌دهیم به خدا. تا حالا دیدی کسی شب تحویل بده، تحویل بگیرد؟ همین یک نگاه زندگی آدم را زیر و رو می‌کند. من بزرگانی را دیدم، توفیق داشتم زیارت کردم. خواب بودیم، دیدم پا شد وضو می‌گرفتند. اگر می‌خواستند بخوابند، دوباره با وضو می‌خوابیدند. مزه‌اش می‌پرد. مزه‌اش همان است که بیدار می‌شود، همان‌جا بری بعد سجده می‌رفت. کاری که پیغمبر می‌کردند: "الحمدلله الذی احیانی بعد اَماتَنی". حمد مخصوص خدایی که بعد از این‌که مرا از دنیا برده بود، دوباره برگرداند. تحویل داده، تحویل گرفته. به خودش تحویل. آدم الکی نمی‌خوابد. خواب الکی نداریم. مردن الکی هم ندارد. به عزرائیل هم تحویل نمی‌دهم. فقط خودش باید بیاید بگوید: «بده.» خودش!
الآن شما خیلی باکلاس باشی، مثلاً یک دانشجویی بیاید بگوید: «آقا، رئیس دانشگاه فرمودند فلان کار را بکن.» بفرمایید! خودشان تماس بگیرند. بله، آقا! غیر از این است؟ ما کلاس‌مان بالاست. با هم رفیقیم. خودش. جان دادنش این است. بقیه کارهایش چیست؟ عشق! آن عشقی که می‌گوییم خیالات و توهمات نیست؛ با واقعیت زندگی کردن است. جدی گرفتن خدا. خدا خیلی جدی‌تر از آنی است که فکرش را می‌کند. آخه ما توجیه هم برایش می‌تراشیم: «بابا، رحیم است، درست می‌کند.» بازی گرفتیم. رحیم است، ولی جدی است. ماجرا جدی است.
خدایا توفیق جدی گرفتن خودت را به ما عنایت بفرما.

جلسات مرتبط

محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00