تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هفتاد و یک

00:21:45
123

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

متن جلسه

‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
نکته‌ای را دوستان فرمودند. نکته خیلی خوبی است. گفتند: آقا، این حرف‌ها درست سر جای خودش قبول، ولی این‌ها پیشران می‌خواهد، یک انگیزه‌ای می‌خواهد، محرکی می‌خواهد؛ آدم تو این مسیر بیفتد و با قدرت ادامه بدهد. اگر قرار شد مقید باشیم به این ضوابط و این نظام اعتباری، یک انگیزه‌ای می‌خواهد، یک مایه‌ای. حرف خوبی است.
بنده از امروز وارد وادی جدیدی می‌شوم. درخواستی دارم: دوستان بحث [فردا] پیگیری نکنند. بحث فردامون رو جدی می‌گم، بحث فردا رو خواهش می‌کنم پیگیری نکنند. بحث فردا بحث بسیار سختی‌یه. وارد بحث‌های جدیدی می‌خواهیم بشویم. کسی مشکل قلبی دارد، در بحث شرکت نکند. این را هم جدی می‌گویم. از فردا؛ امروز هم مطالب خاصی می‌خواهیم بگوییم. این‌ها مقدمه بحث فردامونه. بریم ببینیم چه خبره.
ضرب و تجربه‌هایی که شده و پزشکی اثبات کرده، برخی آثاری که چاپ شده، بعضی‌ها که تجربه کرده‌اند مرگ رو؛ یکم بریم یه دوری بزنیم و مرور کنیم ببینیم دقیقاً چه خبره تو عالم، چه اتفاقاتی پیش می‌آید و چه‌کار باید بکنیم. از فردا وارد این بحث [می‌شویم]. البته من تشنه نگهتون می‌دارم؛ احتمالاً یه ۲۰ روزی بحثمون از فردا که آغاز بشود، طول بکشد. امروز هم یه گوشه‌هایی از بحث رو، از باب اینکه اول یه مقدمه کلی تو ذهن شکل بگیرد و ببینیم که اصلاً کجا باید بریم و چه‌کار باید بکنیم، و روی مواردی که قطعی‌یه و متقن، صحبت می‌کنیم.
اونی که لازمه، اون پیشران اصلی، محبت و علاقه است و یاد و توجه. این‌ها پیشران اصلی ماست. در مورد ذکر، ان‌شاءالله مفصل با هم در مورد علاقه و محبت یه مقداری عرض بکنم.
ببینید، خود این مناسبت‌های مختلفی که خدا گذاشته – میلادهای مختلف، وفیات مختلف – سببی‌یه برای تقویت قلب و عشق و انگیزه. به مناسبت‌های مختلف، این علاقه ما تقویت، این عشق ما تقویت می‌شه. این پیشران اینه. محبت حضرت زهرا سلام‌الله علیها که امشب شب میلادشونه، یه پیشرانه. ایام فاطمیه پیشران، ایام نیمه شعبان پیشران، ایام محرم پیشران. و اتفاقات ویژه‌ای در این ایام می‌افتد.
اگر دیروز گفتیم علم نبود، غیر از علم عاشقی که از فردا می‌خواهیم توضیحش بدهیم؛ امروز یکم می‌خواهم تو اون حوالی بگردیم و ممکن است بحث‌های فردامون – اینکه می‌گم دوستان شرکت نکنند – از این‌رو باشد که ممکنه واقعاً قید دانشگاه و حوزه [رو] بزنید. امیرالمومنین فرمود: «اگه یه نسیمی از عالم برزخ بهتون بخوره، من علی رو ول می‌کنین، می‌رین تو قبرستون چاله [می‌کَنید].» [این از] نهج‌البلاغه است. [فرمود:] «من مجلسی هذا، از این مجلس من پا می‌شید، می‌رید چاله می‌کَنید تو قبرستون، می‌شینید، می‌گید: من تا نمیرم از اینجا تکون نمی‌خورم.» یه نسیمی از عالم برزخ بخوره، آدم بند نمی‌شه اینجا. واقعاً این‌جوریه.
ماجرای علامه مجلسی رو که عرض کردم، همینه. خیلی‌ها، همه، نباید وارد این وادیا بشن و مطالب و [بشنوند]. اگه کسی احساس می‌کنه که می‌تونه با شنیدن این‌ها باز ادامه بده به این روند، او بشنوه؛ وگرنه واقعاً آدم رو می‌کنه از همه؛ از زن و زندگی و فرزند و خانواده و کار. یه نسیم و یه روزنه‌ای از عالم بالا به آدم می‌خوره، واقعاً از همه کنده می‌شه.
یکی از بزرگان، یکی از اساتید ما هستند. حالا بعضی از اینا هم که گفته می‌شه، خدا شاهده، بحث این نیست که بنده مثلاً [بگم] چون مثلاً به من گفتن، منم یه کسیم، یه چیزیم. چون دیدم از این بزرگان و شنیدم و به طهارتشون یقین و اعتماد کامل دارم، دارم اونی که دیدم و شنیدم نقل می‌کنم.
یکی از این اساتید وقتی تماس گرفت، ماجرایی بود. بعد ایشون از دوستان مرحوم آیت‌الله احمدی فقیه بودند که چند سال قبل در تصادف، به جهتِ [فوت] بودند. این استاد ما که در ارتباط بودند و حشر و نشر داشتند، یک روزی بعد از رحلت مرحوم آقای احمدی – ماه رمضان هم تصادف کردند تو مسیر یزد – تماس گرفتند. فرمودند که: «یک اتفاقی امروز برای من افتاد. از سر تعجبشون، انگار می‌خواستم با یکی حرف بزنم. من موندم چرا زنده‌ام، چرا نمردم؟! اینکه دیدم، اتفاق افتاد. چقدر دنیا ن فرمانده ماجرا!»
این [بود که] صمیمی شدیم، دو ساله با هم صحبت می‌کنیم. این حرفا رو می‌شه زد؛ وگرنه این حرفا واقعاً اگر مقدماتش طی نشده باشه، جز مفسده و ضرر و توهم و تخیل چیزی [نیست]. فقط مجتهد وقتی این حرفو بزنه [و] براش اتفاق افتاده باشه، فرق می‌کنه. مجتهدِ وارد و خِبره‌ای که خودش مسئله‌دان و وارد [است]؛ مجتهد، فیلسوف! ایشون فرمود که: «من عصری نشسته بودم. مکاشفه [بود]. آدم از تصاویری که داره می‌بینه، فارغ می‌شه، یه چیزای دیگه می‌بینه. [یک] اتفاق [افتاد].»
فرمودند که: «تو عالم مثال، عالم مثال متصل داریم. مثال در عالم مثال که مثال منفصل بود، عالم برزخ بود. دیدم دارم تماس می‌گیرم با مرحوم آیت‌الله احمدی فقیه. ارتباط می‌خواستم برقرار کنم و تلفن دست من بود. اون منشی که می‌خواست تلفن بده به ایشون، بهش گفتم: آقا، گوشی رو بده آقای احمدی کارش داره، کلاس داره. اینجا سالیان سال تو رادیو تفسیر قرآن می‌گفت. کلاس‌های انگار برزخ! کلاس قرآنی که تو رادیو باهاش مواجه شده بودم. استاد [محترم] گوشی رو رو زمین گذاشت. مشخص بود که گوشی یه جوری گذاشته که بره صدا کنه آقای احمدی. با هم داشتن قرآن همخوانی می‌کردند. ایشون در جلسه بود. با هم داشتن قرآن می‌خوندن. اون صدا رو که من شنیدم، یه جوری روحم از تن خارج شد که تعجب می‌کنم چه شکلی برگشتم؟ می‌شه مگه آدم انقدر لذت ببره و دوباره به زندگی برگرده؟»
ایشون از این تعجب کرده بود: «چرا من نمردم؟» اون صدای قرآنی که شنیدم، نغمه‌ای که با هم داشتن می‌خوندن، مشابه و معادل اصلاً نداره، اصلاً نمی‌شه تصور کرد.
عوالم هر چی بالاتر می‌ره، محدودیت‌هاش کمتر می‌شه. لذتی که تو عالم بالاتر می‌برید، اصلاً در دنیا [محدودیت داره]. بالاتر لذت بردی، نمی‌تونی برگردی پایین. منفجرالعین [می‌شوید]! ببینید، سکته می‌کنید. جذابیتش متناسب با عوالم بالاتره. روایت داریم ترسیم کرده‌اند یه چیز مینیاتوری برای اینکه اینجا بفهمیم. اون علوم حقیقی از این جنسه، از این سنخه. دنبال اینا باید باشیم. پیشرانش هم عشقه، علاقه.
متن کتاب آوردم. کتاب «دیدار با علی علیه‌السلام» جناب آقای کریم فیضی که از شاگردان مرحوم علامه جعفری بودند، این کتاب را نوشتند؛ «سیری در تفسیر نهج‌البلاغه علامه جعفری». کتاب خیلی زیبایی است و خیلی نکته داره. مباحث انسان‌شناسی خوبی داره، جامعه‌شناسی خوبی داره. یه بخشی از کتاب مربوط به حالات علامه جعفری و عنایات امیرالمومنین به ایشونه که چی شد ایشون کتاب رو نوشت که مرحوم علامه امینی در عالم برزخ سفارش می‌کنند، نامه‌ای از امیرالمومنین میارن: «تفسیر شما شروع کن؛ تفسیر نهج‌البلاغه.» وقایع رو از ایشون نقل می‌کنه. شاید شنیده باشید. من می‌خوام از رو بخونم. اینا مقدمه بحث فردامونه‌ها. بحث فردا [این است که] اگه دوستی، عزیز، بزرگواری بحث امروزو گوش نده، بعداً به مشکل توهمات و تخیل [برمی‌خوره].
ما اول از علامه جعفری شروع می‌کنیم ببینیم اینا هست، نرخ شاه عباسی و پیش میاد. آدمای معمولی مثل ما هم خیلی چیزا این‌جوری دیدن، با جزئیات. و هر چی هم بگیم به آیات و روایاتش تطبیق می‌دیم، ان‌شاءالله. عالم چه خبره؟ مثل اینکه خیلی ماجراهاست تو عالم!
عنایت اول، دو تا عنایت از جانب امیرالمومنین و مرحوم علامه جعفری می‌رسه. من دومیش برام مهمه ولی اولیش جذابه. اولیش جذاب‌تره، دومی مهم‌تره. اولش هم مربوط به این ایامه. خسته‌کننده نباشه ان‌شاءالله. بعد تا ۱۲:۲۵ هم تمام کنم. سعی می‌کنم دیگه فی‌الفور بریم.
علامه جعفری می‌فرمایند که این مطلب تو این کتابه و ایشون از کتاب – عرض کنم که – «فیلسوف شرق»، به نظرم «جاودان اندیشه»، دو تا ماجرا رو [نقل کرده‌اند]. [ایشان] در فضاهای عرفان به معنای مصطلح و امروزی و اینا نبوده؛ آدم واقعاً دانشمندی بوده تو این فضاها بوده و ذکر و تصوف و اصلاً کسی به اسم تصوف [و...] دانشمندان غربی نبوده. شخصیتی‌یه. غربیا خیلی خوب علامه جعفری رو می‌شناسن. شخصیت دانشمند. دانشمند از کجا مایه گرفته؟ پیشران رو [بگوییم].
وقتی در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم، خیلی مقید بودیم که در جشن‌ها و ایام سرور، مجالس جشن بگیریم و ایام سوگواری را هم سوگواری کنیم. شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها. مثل امشب، داشته باشید! مثل امشبی چه اتفاقاتی می‌تونه بیفته! اول شب نماز مغرب و عشا رو خوندیم و شربتی خوردیم. آنگاه با فکاهیات، مجلس جشن و سرور ترتیب دادیم. آقایی بود به اسم شیخ حیدرعلی اصفهانی که نجف‌آبادی بود و معدن ذوق. او که می‌اومد، [مجلس] من به کفایت، قطعاً به وجود می‌اومد و جلسه در دست او قرار می‌گرفت.
ایام مصادف شده بود با «قلب الاسد» – ۱۰ تا ۲۱ مرداد – که خرماپزان می‌گفتیم. نجف تا ۵۲ یا ۵۳ درجه گرم بود. آن سال در اطراف نجف باتلاقی درست شده بود و پشه‌هایی به وجود اومده بود که عرب‌های بومی را هم اذیت می‌کرد؛ چه برسه به ما ایرانیا که اصلاً خواب و قرار نداشتیم! قابل تحمل نبود. نکته دیگه اینکه حجره من رو به مشرق بود، رو به آفتاب و تقریباً هم مخروبه. من فروردین در اونجا به طور طبیعی مطالعه می‌کردم و می‌خوابیدم. اردیبهشت هم مقداری قابل تحمل بود، ولی دیگه از خرداد امکان استفاده از حجره نبود. گرما واقعاً کشنده بود. وقتی می‌خواستم از حجره کتاب بردارم، مثل این بود که وردست نونوا از داخل تنور برمی‌داره؛ در اقل وقت و سریع.
با این تعاریفی که جشن افتاده بود و به این موقع، در بغداد و بصره و نجف، گرما تلفات هم گرفته بود. ما شب بعد از نماز نشستیم. روشنه، دارم می‌خونم، سخت که نیست. داشته باشید! اینجا شربت هم درست شد. آقا شیخ حیدرعلی اصفهانی که کتابی هم نوشته بود به اسم «شناسنامه خر آمد» – کتاب [بسیار] بزرگوار! [ایشان] مدیر مدرسه سید اسماعیل اصفهانی هم بود – ایشون به شیخ علی گفت: «آقا، شب نگذره! اگه حرفی داری بگو.»
کاغذ روزنامه درآورد که عکس یه دختر بود و زیرش نوشته بود: «اجمل بنات عصرها» – زیباترین دختر روزگار. [گفت:] «شوخی طلبگی هم داشته باشیم؛ بامزه‌اس. من درباره این عکس از شما یه سوال می‌کنم: اگر شما رو مخیّر کنند بین اینکه با این دختر به طور مشروع و قانونی ازدواج کنی – از همون لحظه اول ملاقات عقد جاری بشه و حتی خلاف شرع نباشه – و هزار سال زندگی کنی با این خانم با کمال خوشرویی و بدون غصه؛ یا اینکه یک بار جمال علی علیه‌السلام را مستحباً زیارت و ملاقات [کنی]، کدومو انتخاب می‌کنی؟» چالش طلبه‌ها این بوده. چالش طلبگی، کمپین. «با این دختره هزار سال [زندگی]، یا یه نگاه به امیرالمومنین؟» سوال خیلی حساب شده بود. طرف [دختر] حلال بود و زیارت علی هم مستحب. گفت: «آقایان، واقعیتو بگید! جانماز آب نکشید! عجله نکنید! درست جواب بدین.»
کاغذو مدیر مدرسه گرفت و نگاه کرد. بعد خطاب به پسرش که در کنارش نشسته بود، با لهجه اصفهانی گفت: «سید محمد، من یه چیزی بگم، به مادرت نمیگی؟!» معلوم شد نظر آقا چیه. شاگرد اول ما نمرشو گرفت. همه زدن زیر خنده. کاغذو به دومی دادن. نگاهی به عکس کرد، گفت: «آقای شیخ، اختیار داری! وقتی این آقا که مدیر مدرسه این‌طور فرمودن، مگه ما قدرت داریم که خلافشو بگیم؟» آقا فرمودند. دیگه در هر تکه خنده‌ها راه می‌افتاد. نفر سوم گفت: «آقا شیخ حیدر، این روایت از علی علیه‌السلام معروفه که فرمود: «من یمت یرنی»؛ هر که از دنیا بره، منو می‌بینه. پس ما ان‌شاءالله در موقع [مرگ] جمال علی علیه‌السلام را ملاقات می‌کنیم.» باز همه زدن زیر خنده. ذوقی بودن و واقعاً سوال مشکلی بود. زیارت مولا مستحبیه. گفتی اونم شرعی صد درصده. عاشق پدر [گفت]. نفر پنجم من بودم. پیشران اینه. اینجاها اتفاقات ویژه [می‌افتد]. حلال و حروم نیستا، یه بزنگاه‌هاییه تو زندگی.
این کاغذ رو به دست من دادن. دیدم نمی‌خوام عکس رو نگاه کنم. لذا اون رو به نفر بعدی رد کردم، گفتم: «من یک لحظه دیدار علی رو به هزاران سال زناشویی با این زن نمی‌دم.» این رو گفتم، یه وقت دیدم یه حالت خیلی عجیبی دست داد. تا اون وقت چنین حالتی ندیده بودم. شبیه به خواب و بیهوشی. بلند شدم. در اول شبِ شبِ «قلب الاسد»، وارد حجرم شدم. حالت غیر عادی. حجره رو به مشرق. یه بار [دیگر] به حالت عجیبی دست یافتم. یک دفعه دیدم اتاق بزرگی است و یک آقایی در صدر مجلس نشسته. تمام علامات و قیافه‌ای که شیعه و سنی درباره علی علیه‌السلام نوشته بودند، در این مرد موجود بود. از جوانی که در سمت راست من نشسته بود، پرسیدم: «این آقا کیست؟» گفت: «این آقا خود علی علیه‌السلام است.» من سیر او را نگاه کردم. یک وقت به هوش آمدم و دیدم در حجره‌ام هستم و گرما را حس نمودم. یه لحظه که کنده شده بود، گهواره حس [بود]. مفصل [توضیح می‌دهم].
بیرون آمدم و به همان جلسه رفتم. کاغذ به دست نفر نهم یا دهم رسیده بود. انقدر وقت [گذشته بود که] نمی‌دونم. شاید مرحوم شمس‌آبادی بود که خطاب به من گفت: «آقا شیخ محمدتقی، کجا رفتید و اومدید؟» نمی‌خواستم ماجرا رو بگم. اصرار کردن. من بالاخره قضیه رو گفتم. ماجرا رو شرح دادم. خیلی منقلب شدن. «خدا [سید] اسماعیل مدیر رو رحمت کنه.» او خطاب به شیخ حیدر گفت: «آقا، دیگه از این شوخی‌ها نکن! ما رو بد آزمایش کردی!» این از خاطرات بزرگ زندگی منه. این ملاقات ۵ دقیقه طول نکشید و اون شخص گفت: «آقا، خود آقا به من شرابی دادند و گفتند بخور، ولی به هیچ‌کس نگو. اگر آن شراب را به کوه‌های عظیم حنین می‌دادند، نعره‌اش بلند می‌شد.»
فرمودند که گفته می‌شه اگه جمال علی رو به کسی نشان بدن، دنیا از نظرش می‌افتد. آنچه ما درباره علی می‌دانیم، جلال است. جمال چیز دیگری است. در قم به یک نفر گوشه‌ای از جمال علی را نشان داده بودند که بعدها نتوانسته بود نگه دارد. می‌گفت: «من وقتی از پله بالا می‌روم، وزن ندارم.» صاحب کتاب می‌گن که بعداً که من به آقای علامه جعفری گفتم این ماجرا رو از علامه حسن‌زاده شنیدم، [پرسیدم:] «اولین بار امیرالمومنین رو دیدید؟» ایشون اول سکوت کرد. نمی‌خواست چیزی بگه. بعد گریه کرد. با سوز و عشق خاصی گفتن: «فلانی، چه خیال می‌کنی؟ من هنوزم که هنوز است و اینجا نشستم، تصوّر نکن که اینجا هستم. جسم جعفری اینجاست، روحش در نجف است.» این عنایت اول [بود]. این [مطلب] جذاب بود، [اما] مهم نبود. دومی مهمه. دومی خیلی جذاب نیست ولی خیلی مهمه. این برای من و شما نکته اصلی‌یه که می‌خوایم بگیم. اینجاست.
فرمودند که: «بعد از عنایت نجف اشرف که علی را در حجرم زیارت کردم و جمال مبارکش را سیر نگاه کردم، خسته که نمی‌شدم. برای من مهمه که خسته نشید.» یه بار دیگر آقا در منزل تهران مشمول عنایت خویش قرار دادند؛ وقتی که مشغول تفسیر نهج‌البلاغه بودم. جریان از این قراره؛ دقت [کنید]: روزی در کتابخانه نشسته و مشغول نوشتن یکی از مجلدات ترجمه و تفسیر بودم. از عقب دستی رو شونه‌ام احساس کردم. ظاهراً صدایی شنیدم که می‌فرمود: «دستتان درد نکند.» اما وقتی برگشتم و به عقب نگاه کردم، کسی رو مشاهده نکردم. حس کردم: «خدایا، این دست و صدای چه کسی بود؟!»
در این لحظه برام حال عجیبی دست داد. غوغای وصف‌ناپذیری سراسر وجودم را در بر گرفت. دیدم مثل اینکه این روح می‌خواهد از جسد خارج شود. گویا تمام [اشیا] از جا برخاسته و ناخودآگاه کتابخانه را با کتاب‌ها به حیاط ریختند! ولی حال همان بود، بدن به شکل عادی برنمی‌گشت. این بار با جارو حیاط را جارو کردم تا بلکه آرام گیرد، ولی حال همان بود. خلاصه، هر کاری کردم دیدم روح در کالبد نمی‌ایستد و می‌خواهد پرواز کند. به فکرم رسید قرآن بخوانم و گریه و نیایش کنم تا شاید نیایش، تعادل را کم‌کم بازگرداند. همین هم شد.
بعد از آن حادثه، این جمله رو داشته باش. اصل ماجرا [این است که] آروم [شدم]. بعد از آن حادثه، به هر کتابی در هر موضوعی که مراجعه نموده و مطالعه می‌کردم، می‌دیدم آن را بلد هستم و قبلاً خوانده و مطلعم. شیمی، فیزیک، تاریخ و غیره؛ دیگه مجهولی برای من نماند. علم نبوت، غیر [از این] علم، اینا چیه؟ سنگ استنجاع علافین تو حوزه و ابزار [است]. دیگه [این‌ها] ابزار [است]. یکی ماست‌بندی داره، یکی هواپیما می‌سازه، یک اتم می‌شکافه. اتم شکافتن با ماست‌بندی فرقی نمی‌کنه، چون جفتش بیرون منه.
بله آقا، این حرفا سنگین نیست. تکفیر کنید! دیگه [آدم] داره می‌بینه. این مهمه، این مهمه، یاد بگیری. یه انسانی. بعد اونی هم که خروجی می‌شه، خروجی برای انسانه. انسان یه کاری می‌کنه، تحویل انسان می‌ده. خروجی هم می‌شه انسان. جامعه می‌شه جامعه انسانی. بله، این‌هاست ماجرا! روح به یه جای دیگه‌ای باید نور بتابه. من روز ۱۱ تا درس می‌گفتم. با یه واسطه شنیدم [که می‌گفتند] از انقدر که من مطالعه می‌کردم زیر نور ماه – چراغ نداشتم – چشمم ضعیف شد تا مرز نابینایی رفتم. فرمودند: «با این همه مطالعه، فهمیدم تا یه قطره از جانب معصومین به آدم داده نشه، آدم عالم نمی‌شه. نحوه‌ای قدسی می‌خواد باری که [حقیقت] داخل [انسان] بیاد رو دوش [او]؛ تورات می‌گه اینه. تورات اینه. تورات رو دوشه، بار باربری [است].»
خدایا، ما را اهل علم و معنا و معرفت قرار بده. روح ما را از حقیقت سیراب بفرما. بالاترین عنایت‌ها در این شب میلاد حضرت زهرا، از جانب حضرت زهرا و امیرالمومنین نصیب ما بفرما. در فرج امام عصر تعجیل بفرما. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.

جلسات مرتبط

محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00