تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هشتاد و دو

00:34:05
126

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

متن جلسه

‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله، این کتاب بین دوستان خوب جا افتاده. موج خوبی راه افتاده.
ماجرا این شد که ایشان می‌گوید: «من برگشتم بالای بدنم.» این دوست من، این صدای روحانی، به من گفت که: «می‌خواهی بروی تو شهر یه دوری بزنی؟» گفتم: «آره.» آمدم وارد شوم که در شهر دور بزنم؛ وارد یک استوانه‌ای شدم که قهوه‌ای سوخته بود. آنجا از ازل هرچه که داشتم، یادم آمد. یادم در مورد این عالم مطرح می‌کند: عالم ارواح و عالم ذر و این‌ها. چند صفحه‌ای را بعد می‌آید (اتفاقاتی که در شهر افتاد و چیزهایی که دید) و می‌گوید که دیگر طبعاً آن بخش می‌ماند برای سال بعد. من تا سر این ماجرا فقط بتوانم برسانم، اگر خدا توفیق بدهد. یک کمی هم اگر طول کشید، دیگر دوستان حلال کنند. همه آزادند. امروز دیگر ما یک نفر آنجا بنشینیم، با هم می‌رویم، دیگر مشکل ندارد. فقط این را بتوانم تا یک جایی برسانمش؛ برخی نکاتش را عرض بکنم.
خیلی خوب. ایشان می‌گوید که: «خیلی از علوم را یادم آمد. دیدم اصلاً من این علوم را داشتم؛ به ما داده [شده]، در فطرت ما نهفته است. «أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟» «أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ».» می‌فرماید که به خودشان نشان دادند. ما همه علوم را داشتیم، نیاز به تذکر داریم. همه علوم و حقایق درون ما هست؛ انبیا نمی‌آیند تعلیم بدهند، می‌آیند تذکر بدهند. این علومی که درون ما هست، به تعبیر امیرالمؤمنین (ع) در نهج‌البلاغه: «لِیُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ». این گنجینه‌هایی که در وجودمان هست، از این عالم ماده اگر جدا بشویم، از این تعلقات اگر جدا بشویم، این تعلقات دنیوی باعث شده [که] از این اگر فاصله گرفتیم، حقایق را می‌بینیم. هر چقدر شدیدتر و بلندتر فاصله بگیریم، حقایق بهتر و بیشتری را شکار می‌کنیم.
ایشان می‌گوید که: «من آنجا خیلی چیزها برایم واضح شد. مثلاً دیدم که هر چیزی در دنیای مادی دارای قوه ادراک است.» یک بخش‌هایی از این مباحث قبلاً با هم همین‌جا داشتیم که هر چیزی در عالم شعور دارد، هر چیزی در عالم مزاج دارد. خاطرتان هست دیگر؟ همه عالم تسبیح می‌کند؛ هر کلمه، یک کتاب [ادراک دارد]. این کلمات، این [ذرات]، ادراک [دارند]. هر نت موسیقی، هر ذره عطر، شعور و احساس و حافظه دارد. روز قیامت شهادت می‌دهد. حافظه نداشته باشد، چه می‌خواهی شهادت بدهی؟ شاهد حاضر باشد دیگر. کسی که صحنه‌ای را درک نکرده، چه شکلی می‌خواهد شهادت بدهد؟ همه عالم ادراک دارد، حافظه هم دارد، یادش می‌ماند. خیلی عجیب است‌ها! حالا این توضیحات مفصل در این بحث؛ می‌خواهم سریع رد شوم.
همه آن‌ها صداهای اطراف خودشان را می‌شنوند، تصاویر اطراف خودشان را می‌بینند. در برابر صداها یا تصاویر واکنش نشان می‌دهند. علامه طباطبایی (رحمة الله علیه)، مرحوم آیت‌الله وجدانی فخر [می‌فرمود]: «ظهر عاشورا امروز چه خبر است؟ از تو دل این کلوخ خون می‌زند! امروز همه عالم در حال خون گریستن بر اباعبدالله [است].» نشانش می‌دهد. «شب‌ها از صدای تسبیح در و دیوار خواب ندارم.» «شب‌ها از صدای تسبیح در و دیوار خواب ندارم.» تصویر یک صدایی دارد، یک جای دیگر از صدا، یک جای دیگر است. فوق‌العاده است این یک نکته. کل این علومی که ما خواندیم، زیر و رو می‌کند. هر چه در عالم داریم، نازل شده؛ یک حقیقتی از عالم بالا نازل شده است. «إِن مِّن شَيْءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ». کجاست؟ سوره مبارکه حج. از آیات عجیب و غریب قرآن. هر چه در عالم می‌بینی، نازل شده. همه حقیقت در عالم بالا بالاست. ادراک دارد، شعور دارد، روح دارد، نفس دارد، ملکوت دارد. «سُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ». همه چیز عالم ملکوت دارد، همه چیز ادراک دارد. حیوانات حرف می‌زنند به خاطر این است؛ با آن نفس ملکوتی او حرف می‌زند، با در و دیوار حرف می‌زند. این کاغذ به حرف می‌آید. مسئله این است که پدیده‌های موجود در طبیعت نمی‌توانند به زبان انسان حرف بزنند. انسان هم قادر نیست که به انبار حافظه آن‌ها دست پیدا کند. اگر دست پیدا می‌کرد، مجهولات زیادی برایش روشن می‌شد. می‌توانست از یک دانه شن در بیابان جواب بسیاری از سؤالاتش را بگیرد، یا از یک قطره آب در اقیانوس، یا از یک مولکول کوچک در هوا. خیلی فوق‌العاده است این حرف‌ها. محشر است این‌ها.
می‌گوید: «من در آن زمان تفسیر تک‌تک آیات قرآن را می‌دانستم. هنوز بخشی از آن تفاسیر در ذهنم مانده.» بعد می‌گوید: «چه چیزهایی در ذهنت هست الان؟ قبل از تولد، درباره ساکنین زمین قبل از آفرینش آدم، دوره ارواح مجرد، دوره ذر و غیره را به یاد آوردم.» می‌گوید: «ساکنین زمین قبل از اینکه انسان پیدا بشود، چه موجوداتی بودند؟» می‌گوید: «آن موقع مخلوقات عمده روی زمین [این‌ها بودند].»
یکی از دوستان پیام داده بود که آقا این بخشش چیست و این‌ها. گفتم: «حالا یک توضیح می‌دهیم در این جلسه، اگر جلسه را گوش بدهد، خیلی مفصل است این بحث‌ها.» بحث‌های زمین‌شناسی، کیهان‌شناسی، مبانی فلسفی‌اش، مبانی تجربی [آن]. یک اشاره‌ای چون کرده و قرآن به این آیات اشاره دارد، یک اشاره خیلی سریع بهش می‌کند.
می‌گوید: «جماد، جمادی که می‌گویند موجود بی‌روح و بی‌شعور نیست. جماد یک موجودی است که از جهت وجود مادی، بهره‌اش کم است. در عین حال نفس هم دارد: گیاه، حیوان، جن، بشر قبل از حضرت آدم. این پنج تا بوده.» بعد می‌گوید: «گفتم: بشر قبل از بشر، بشر بوده؟» می‌گوید: «بله، بشر بوده، ولی فرزندان آدم نبود. پس چه کسانی بودند؟» می‌گوید: «مخلوقاتی بسیار شبیه آدم [بودند]. عقل و اراده نداشتند؛ عقل و اراده به معنای انسانی‌اش را نداشتند. یک چیزی بین حیوان و جن بودند.» انسان [فعلی]، دقت کنید خیلی مهم است‌ها! «انسان فعلی که از نسل حضرت آدم است، یک چیزی بین حیوان و فرشته است؛ ترکیبی از این دو تاست. بشری که قبل از حضرت آدم بوده، ترکیبی از جن و حیوان بوده. آن مقدار ارادی‌اش از جن بوده؛ جن اراده‌شان ضعیف است، مثل انسان نیست. نفسشان ضعیف‌تر از نفس انسان [است].» وارد بشوم.
بعد می‌گوید که: «مخلوقات خیلی شبیه آدم از نظر ظاهر، ولی با جثه درشت‌تر و ذهنی نارس، این‌ها بودند. نسل میمون بودیم، آمدیم جلو، قاطی آن‌ها. موجودات چندان مهمی نبودند. شعورشان فقط کمی بیشتر از حیوانات بود، به طوری که قادر نبودند مراحل تکامل را طی کنند.» بله، ولی به صورت نامرئی. پس بشر می‌توانست جن‌ها را ببیند؟ می‌گوید: «بله، به صورت نامرئی، بله.» رابطه جن و بشر چطور بود؟ رابطه کارد و پنیر. بعد به طور کلی آن دوره پر از نزاع و خونریزی بود. برای همین ملائکه گفتند: «سابقه [دارند].» جن‌ها با همدیگر درگیر بودند، افراد بشر با هم می‌جنگیدند، جن و بشر با هم خصومت داشتند. نهایتاً کشتارهای وحشتناک به حدی رسید که باعث خشم خدا شد. نسل آن بشر را از بین برد. اضافه [بر این]، تعداد زیادی از جن‌ها را - جن‌هایی که جنایتکار نبودند - زنده نگه داشت. یکی از آن جن‌هایی که جنایتکار نبود، شیطان بود که زن و بچه‌اش هم رفتند. خیلی چیزهای عجیبی دارد. می‌گوید: «یک جن بود، ولی همه‌اش مشغول عبادت بود.» بعد از آن واقعه، فرشته‌ها شیطان را با خودشان به آسمان بردند. «به خاطر شیطان زن و بچه داشت؟» می‌گوید: «بله، ولی بقیه با بقیه جنایتکاران به هلاکت رسیدند. شیطان در آسمان بود و این‌ها.» می‌گوید: «خیلی‌هایش یادم رفته؛ همان چیزهای کلی فقط یادم مانده که همه...»
می‌گوید که: «شیطان در آسمان عبادت می‌کرد، اظهار بندگی می‌کرد. سال‌ها ادامه داشت تا اینکه خدا آدم را از روی خودش خلق کرد. آدمی که از روی خودش در آن دمید، علوم را بهش داد. آدمی که از لحاظ باطن با بشر قبلی تفاوت بسیاری داشت.» بعد خدا از شیطان خواست که بر کامل‌ترین آفریده‌اش، بر اشرف مخلوقاتش سجده کند. شیطان نپذیرفت. خداوند او را [راند]. غرور شیطان بود. غرور که می‌گوید، یاد داستان خیلی قشنگ [افتادم]. خیلی قشنگ می‌گوید که: «آهان! غرور یادم آمد. بشنوید! یک روز ملائکه - این ماجرا مال قبل از خلقت آدم است - مطلع شدند که به زودی یکی از مقربین به لعنت الهی گرفتار می‌شود.» سراسیمه آمدند پیش شیطان که خیلی زاهد بود. رفتند، شیطان در حال نماز بود که در روایت دارد که یک سجده‌اش ۲۰۰۰ سال طول کشید. صبر کردند تا نمازش را تمام کند. آن‌ها موضوع را بهش گفتند. شیطان گفت که از این قضیه باخبر بوده، پیش از اینکه این‌ها بفهمند. فرشته‌ها ازش خواستند که دعا کند تا هیچ کدامشان به چنین عاقبتی دچار نشوند. شیطان درخواست فرشته‌ها را نپذیرفت. ملائکه اصرار کردند. شیطان باز نپذیرفت. مجدداً اصرار کردند. این بار شیطان به درگاه خدا گفت: «پروردگارا، این ملائکه را مورد لعنت خودت قرار نده.» نکته ظریف قضیه را گرفتی؟ شیطان گفت: «این ملائکه را» نگفت: «ما را مورد لعنت خودت قرار نده.» مغرور [بود،] تصور نمی‌کرد مغضوب واقع بشود. آخر هم همین غرور باعث آوارگی‌اش شد؛ باعث آوارگی‌اش و باعث از دست دادن آرامشی که در آسمان‌ها داشت.» می‌گوید: «آرامشش را؟» می‌گوید: «بله، شیطان مطلقاً زندگی آرامی ندارد، به خاطر حمله‌های مداوم فرشته‌ها و صدمه‌هایی که مکرراً بهش وارد می‌کنند. همه بحث مهندسی خلقت که ما می‌خواستیم، همه را دارد می‌گوید دیگر. خیلی کنتراتی جمع [می‌کند] و به خاطر ترس عظیمی که از مرگ دارد، به خصوص ترس از اینکه یکهو مرگ ناگهانی می‌آید.» «شیطان که تا قیامت زنده است؟» «تا قیامت زنده است.» شیطان به خدا گفت: «تا قیامت به من مهلت بده.» مگر خدا قبول کرد؟ گفت: «إِلَى یَومِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ.» «تا یک مهلت می‌دهم. این چون نمی‌داند کی می‌میرد، همه‌اش استرس [دارد].»
شیطانی بحث مفصلی است که مشهد فکر کنم یک سال شد، هر روز بحث شیطان‌شناسی و مباحث مربوط به شیطان داشتیم. تمام عرض کنم که روایت دارد که طرف شیطان را دیده بود، گفت که: «کثافت! کاری [ندارم]. پنج تا اسم بلدم؛ روز قیامت این پنج تا غوغا [می‌کنند]. می‌دانم این اسم‌ها را که بیاورم، خدا را قسم بدهم، بخشیده [می‌شوم].» کارکرد را دارد، ولی این ملعون به خاطر این آلودگی‌هایی که دارد، با سکرات موت هرچه دارد یادش می‌رود. وگرنه اگر یادش می‌ماند، بله، این پنج تا اسم را قسم می‌داد. «اوضاع [فرق می‌کرد].»
می‌گوید که: «یکم در مورد دوره ارواح مجرد، یکم از این دوره بگو. صحنه‌ها پراکنده در مغزم تاب می‌خورند، غالباً گیج‌کننده، به صورت مات یا سیاه‌وسفیدند. در عین حال با جمع‌بندی صحنه‌ها، حقایقی دستگیرم می‌شود.» می‌گوید: «بگذار جواب بدهم. هر انسانی قبل از آمدن به زمین دو دوره آسمانی را تجربه کرده است: دوره ارواح مجرد و دوره ذر.»
خدا اول روح آدم‌ها را خلق کرده، بدون هیچ بدنی. می‌گوید: «حتی بدون جسم اثیری؟» می‌گوید: «بدون جسم اثیری. حتی بدن مثالی هم نداشته. روح خالی، عالم انوار، عالم ارواح.» روایاتش هم مفصل [است]: نور پیغمبر (ص) چه بود؟ نور حضرت زهرا (س) چه بود؟ از نور این‌ها چه خلق شد؟ خدا اول روح آن‌ها را خلق کرد [و] در آسمان‌ها جا داد. این دوره، دوره ارواح مجرد است. بعدها خدا برای آن ارواح بدن‌های [مادی داد]. معضلات علمی را که علما درش مانده‌اند، بزرگوار رفته شهود کرده، آمده مسائلی را دارد حل می‌کند.
می‌گوید که: «یک مدت بعد، خدا بدن‌های کوچکی به این‌ها داد. بدن‌های بسیار کوچک، اما به شکل همین بدن‌های خاکی‌شان. از آن پس ارواح مجبور شدند که تا زمان تولد در این بدن‌های ریز زندگی کنند. به این دوره می‌گویند: دوره عالم ذر.» «عالم ذر این است.» بعد می‌گوید: «پس ما قبل از اینکه متولد بشویم، در بدن‌های کوچکی بودیم؟» می‌گوید: «آره. یادتان است؟» حالا البته جلوتر هم اشاره می‌کند. یادتان است وقتی که از آن تخته سر خورد، داشت می‌آمد زمین، چه دید؟ دو تا آدم کوچک، از آدم‌های فوتبال‌دستی کوچک‌تر. «این دو تا آدم کوچک‌ها چه کسانی بودند؟» می‌گوید: «بچه‌های من بودند که قرار است بعداً به دنیا بیایند.» بچه‌ها خودشان را در عالم ذر دیده بود. «این دو تا را باید بیاوری.» «بچه‌های من بودند. در سن ۳۰ سالگی من از الان می‌دانم بچه‌هایم ۳۰ سالگی چه شکلی‌اند.» نکته است؛ چون خود سنین حکایتی دارد. عالم ذر این است. از معضلات علمی، از بحث‌های بسیار سنگین که درش مانده‌اند. «عالم ذر چه بوده؟ این بنده خدا چه کار می‌کردیم؟» روایت [است] هر جمعی که با هم رفیق می‌شوند، آن‌ها که علاقه‌ای پیدا می‌کنند، این‌ها در عالم ذر با هم بودند. ولی نکته عجیبی را می‌گوید: «کتک‌کاری با هم نکرده باشیم.» می‌گوید که: «آنجا معاشرت داشتیم، اما نه با همه ارواح انسان‌ها، با بعضی از [آن‌ها]. در حقیقت ما در گروه‌های مختلف به سر می‌بریم؛ گروه‌های مجزا. اکثر ارواحی که در آن دوره در گروه بودیم، الان هم در این دنیا کنار همیم. حتی خانواده با هم بودیم.» یک نکته خیلی جالب گفت: «همسر اولم را طلاق دادم.» دیگر اعضای خانواده، دوست و اطرافیان، افراد تأثیرگذار در زندگی بقیه [بودند]. «من در استوانه قهوه‌ای به یاد آوردم که زمانی با چه کسانی در یک گروه بودم. خوب است بدانی که همسر اولم در گروه ما نبود. گروه متفاوت و نامأنوس بودیم، نتوانستیم با هم کنار بیاییم.» بعد این نقل‌قول نویسنده را ۱۰ تا نقطه‌چین گذاشته با یک علامت تعجب، یعنی موهای سرش ریخت. دیگر نویسنده وقتی این را شنید...
نکته دیگر اینکه: کسانی که در آسمان عضو گروه بودیم، همدیگر را با اسم صدا می‌زدیم، اما نه با این اسم‌های زمینی. ما آنجا اسامی متفاوتی داشتیم. مثلاً اسم مردی که اینجا پدر من است، در آسمان «آپو» بود. اسم مکانی که در دوره ذر در آن به سر می‌بردیم، «تیزول» بود. حالتان چطور است؟ «ما در عالم بالا همه چیز را می‌دیدیم، ولی نه به کمک گوش و چشم و مغز.» بدیهی است که در عالم آسمانی اثری از زمان نبود، در نتیجه از شب و روز و فصول چهارگانه نشانه‌ای وجود نداشت. در روایت اسامی عالم ذر، اهل‌بیت (ع) هم اشاره کرده‌اند که مثلاً امام حسن (ع) و حسین (ع) در عالم ذر اسمشان چه بوده؟ امیرالمؤمنین (ع) [نیز اشاره شده است].
بعد می‌گوید: «هر گروهی در آسمان با یک روح بسیار باعظمت مرتبط بود. آن روح مقدس اعضای گروه را تعلیم می‌داد.» یا بهشت برویم حوصلمان سر نمی‌رود؟ بنده خدا این همه مطلب دارد آنجا. چند هزار میلیارد سال نوری هم که برویم، تمام نمی‌شود. آن‌قدر معارف و حقایق [وجود دارد].» بعد می‌گوید که: «گفتم: «تیزول» چه جایی بود؟ در «تیزول» چطور روزگارتان را می‌گذراندید؟ روح مقدسی که شما را تعلیم می‌داد، چه کسی بود؟ چه تعلیماتی به شما می‌داد؟» «قبل از اینکه نخستین پرسشم را مطرح کنم، این‌ها در ذهنم بود، می‌خواستم بپرسم.» گفت: «سؤال نکن! هیچ سؤالی از من نکن! هر چه را که اجازه داشته باشم بگویم، به شما [می‌گویم].» بعد گفتش که: «آن ماجرا را گفتش که: «بچه‌هایم را دیدم.» درست است که مکان اصلی ما «تیزول» بود، ولی گاهی برای مدتی به زمین می‌آمدیم. من خودم چند بار به کره زمین آمدم. جزئیاتش را به یاد نمی‌آورم، اما می‌دانم که هر بار به مدت چند سال زمینی ماندم.» زود نتیجه‌گیری نکن. من در مورد تناسخ حرف نمی‌زنم. نظریه حلول [است]. «می‌میرند، بعد روح می‌آید در یک چیز دیگر برمی‌گردد. یک عالمی می‌رود، روحش می‌آید در جسم یک سوسکی، مثلاً.» تناسخ است دیگر. آسیای شرقی خیلی مبتنی بر تناسخ و فیلم‌های چینی، ژاپنی و این‌ها خیلی به تناسخ کار دارد. تناسخ محال است. «خودش برمی‌گردد به جسم خودش، نه در جسم یکی دیگر. مرده بیاید در جسم موجودات دیگر، کاملاً غلط است. تناسخ یک دروغ بزرگ است. لطفاً مواظب باشید که حرفم [را بفهمید].» «من با همان بدن کوچک اثیری هم به زمین می‌آمدم. هر دفعه در نقطه‌ای از زمین بین مردم شناور می‌شدم، بدون اینکه کسی من را ببیند.» «با نگاهش همچنان از من می‌خواست که سؤال نکنم.»
حالا من قول داده بودم یکم حرف‌های مگو [بزنم]. یکی از اساتید می‌فرمود که - ایشان را هم می‌شناسم - فرمودند: «فلانی رفت حرم حضرت عبدالعظیم (ع) دعا می‌کرد. یک انسان همین‌جوری کوچولو این‌ها آمد بهش گفت که: «من را هم دعا کن.» گفت: «شما چه کسی هستی؟» گفت: «من فلانی‌ام، بچه برادر فلانی.» بعد گفت که: «فلانی که بچه ندارد!» گفت: «چرا، به زودی من را بهش [می‌دهند].» بعد می‌گوید که: «خانم او [که] باردار شده بود. این برادره که از آن بزرگوار شنیده بود، گفته بود که: «خدا یک بچه بهت می‌دهد، دختر، اسمش هم فلانه. حواست باشد نسلش را.»»
آبا و اجداد امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: «من در جنگ وقتی می‌خواهم یکی را بزنم، تمام آن هفتاد پشتش را تا قیامت نگاه می‌کنم. اگر مؤمنی باشد، نمی‌زنم. یک بررسی می‌کنم عالم ذرش را ببینم، اگر آنجا کسی کاری ندارد، تو مؤمنی، می‌زنم، می‌فرستم.» می‌گوید که: «در دوره ذر می‌دانستم که روزی در ایران متولد می‌شوم، در شهر کوچک فلان، داخل بیمارستانی در داخل فلان، در خیابان فلان. می‌دانستم که خانواده از نظر معلومات، فرهنگ و دارایی در چه سطحی قرار دارند.» انسان چه موجود پیچیده‌ای است! اگر کسی تصور دارد [که] می‌روند، همه معتادها، همه کراکی‌ها همین عالم ذر را داشتند. این‌ها تا ملکوت خدا راه برایشان باز است. آینده عجیب و غریب [است]. یک همچین عجیب و غریب [چیزی] خدا بهشان داده؛ سرمایه عجیبی که خدا به ما داده. انسانیت چیست؟ «نوع شغلی که انتخاب می‌کردم، آگاه بودم. انتخاب کنم شغلی که قرار است انتخاب کنم و می‌دانستم.» بعد می‌دانستم که خدا من را در زمین امتحان می‌کند، مخصوصاً از طریق شغلم.»
بزرگوار می‌گوید: «بچه‌ها، مراقب گناه باشید؛ مواظب باشیم با شغلتان امتحان می‌شوید.» رئیس‌جمهور [با] قاچاقش امتحان می‌شود و نمی‌دانم. همه، همه چیز امتحان [می‌شود]. توضیح دادیم. تصادف یادتان است دیگر؟ بچه کجا رفت؟ «در استوانه قهوه‌ای از اصل جریان باخبر شدم. حتی توانستم آن صحنه را یک بار دیگر ببینم، به صورت کامل. من دیدم که فرشته در کنار آن دخترک در یک آن، دخترک را [از] جلو ماشینم بلند کرد و او را گذاشت کنار جدول خیابان.» «فرشته این کار را با سرعتی بیش از سرعت نور انجام داد.»
فرشته‌ها توضیح می‌دهد که این هم بحث قشنگی است. می‌گوید که: «تعداد فرشته‌ها خیلی زیاد است؛ خیلی بیشتر [از] تعداد ذراتی که در این عالم وجود دارد. ما از اتم و مولکول بیشتر ملائکه داریم در این عالم. به قدری زیادند که از تصور انسان خارج است.» خدا برای هر قطره باران که نازل می‌کند، یک فرشته آفریده تعیین شده [است] [که] هدایت کند. خدا برای هر دانه گندم یا برنج، برای هر دانه برف، فرشته‌ای را موظف [کرده است]. کنار شب قدر که می‌آیند، بر قلب امام نازل می‌شوند. هر کس می‌آید مسئولیتش را می‌گیرد. امام کیست؟ امام زمان (عج) کیست که یک خوشه گندمی که ۷۰۰ تا دانه دارد، ۷۰۰ تا ملک فقط برای این یک خوشه می‌آیند پیش حضرت؟ هر کدام را که خدا رؤیتش را ان‌شاءالله نصیب [کند]. برای تک‌تک میوه‌ها، پرنده‌ها، چرنده‌ها، آبزیان، برای یکایک موجوداتی که آن‌ها را روزی ما کرده، فرشته‌ها مکلفند روزی‌مان را در هر نقطه‌ای که هست، به ما برسانند. مسئول دارد. رزق شما اصلاً باید بیاید بهت بدهد رزقت را. استان خراسان، یادم رفت کدام شهر بود. این اموات را شستم. بعد یکی را می‌خواستم بشویم، این غسال‌ها گرسنه‌شان بود. قورمه‌سبزی داغ کرده [بودند]، آورد [ند]، گذاشت [ند] و مرده یک نفس عمیقی کشید و چشمش را باز کرد. گفت: «من سردم است، دارم می‌لرزم، گشنه‌ام است.» یک دوباره غسل اضافه شد. دیگر الکی کار این‌ها را اضافه کرد. پیام اخلاقی‌اش چی بود؟ «یک لقمه قورمه‌سبزی کم دارم.» عجیب است‌ها! ولی با اینکه نوشتند: «برو سهمت را بگیر، آن سهمی که برایت کنار گذاشته‌ام. فکر نکنم بدوی سهمت عوض می‌شود.»
خدا از ابتدای خلقت قوت هر روز ما را تعیین کرده است. مثلاً اراده فرموده که قوت امروز من گوشت گوسفندی از فلان کشور باشد. از مدت‌ها پیش فرشته‌ها مشغول به کار شدند. فرشته‌های مخصوص، فرشته‌های مخصوص، بخارات را به طرف آسمان راندند. فرشته‌های دیگر ابرها را به سمت دشتی از دشت‌های کشور هدایت کردند. فرشته‌های قطره‌های باران را در دشت‌ها نشاندند. فرشته‌ها به وسیله باد تخم گیاه کوچک را به محل مورد نظر آوردند. فرشته‌ها نظارت کردند تا تخم‌ها به خوبی رشد کنند. فرشته‌ها گوسفند داستان ما را به طرف آن گیاه‌ها کشاندند. گوسفند از آن گیاه‌ها خورده و پروار شده. هزاران فرشته دیگر مأموریت داشتند و دارند تا تکه‌ای از گوشت آن گوسفند امروز به من برسد. به من گناهکار و خودخواهی که نه شکر نعمت‌هایش را به جا می‌آورم، نه فکر می‌کنم [درباره] رزاقیت و این‌ها. با نکاتی می‌گوید. می‌گوید: «باز این‌هایی که می‌گویم یک وقت حمله بر جبر نشود.»
بعد می‌گوید: «باز هم از فرشته‌ها بگویم. خدا برای هر انسانی دو فرشته خلق کرده است. آن‌ها اعمال خوب و بد ما را ثبت می‌کنند. البته این‌ها فرشته‌های ثابت هستند. یک سری فرشته‌ها هم دائم می‌روند و می‌آیند. فرشته روز با فرشته شب فرق می‌کند. از بچگی با ما هست تا آخر. ملائکه دیگری هم به مناسبت‌های دیگر می‌آیند. مثلاً کسی که زیارت اهل‌بیت (ع) می‌رود، ملائکه همراهش می‌شوند. ملکی می‌آید. یک سری اعمال ملائکه خاص خودش را دارد. ولی این دو تا [فرشته ثابت هستند]. یا مثلاً ملائکه سالیانه داریم، ملائکه ماهیانه داریم. بحث مفصلی است خودش. ثابت [هستند]، اسامی مشخصی هم دارند. بعد از مرگ، آن‌ها هم کنار قبرم [هستند].»
بعد فرشته‌ها [می‌گویند]: «اینجایش خیلی قشنگ است. من حیف که وقت دارد تمام می‌شود. هر کدام این‌ها یک بحث مفصلی می‌خواهد.» «فرشته‌ها ما را به هنگام وسوسه‌های شیاطین هشدار می‌دهند. با الهامات یا القائات خودشان. اگر نورانی [است،] ملک دارد می‌دهد. اگر ظلمانی [است،] شیطان دارد می‌دهد. چون به معادل فرشته‌ای که با ما هست، دو تا شیطان هم با ما [هست].» حالا پیغمبر (ص) فرمود که: «شیطان من اصلاً [مسلمان شد]. من شیطان خودم را مسلمانش کردم. شیطانمان را گرفتیم، مسلمان کردیم.» فاصله بگیریم، مخلصین همین‌اند. احاطه و تصرفی دلسوزانه تلاش می‌کنند تا مرتکب گناه نشویم. «می‌رود بنده به سمت گناه، دیگر از چشم این‌ها دور می‌شود. از آن ملک سمت راستی تا هفت ساعت نمی‌بیند. بعد ۷ ساعت باخبر می‌شود که می‌نویسد. هفت ساعت مال هفت ساعت دنیا چه شکلی [است]؟»
بعد فرشته‌های نگهبان لحظه‌ای ما را تنها نمی‌گذارند. آن‌ها برنامه‌های مختلف ما را از شر بلاها محفوظ می‌دارند. ملائکه مسئولند ما را نگه دارند تا اجلمان [برسد]. خود اجل نگهبان [ماست]. هواپیما نشستی، ملائکه نگهبان تو هستند که سقوط نکنی. ملائکه نگهبانی می‌کنند. ملائکه اجلند، نگهش می‌دارند، نخورد.
بعد می‌گوید که: «مثلاً با ایجاد موانع بین ما و بلاها، از طریق برانگیختن حس ششم، با نوعی مداخله مستقیم، مثلاً کنار ماندن ما از جلو یک ماشین، با برهم زدن برنامه‌هایی که از پیش برای خودمان تعیین کردیم.» فرمود: «رَفَعَ اللهُ فَسْخَ الْعَزَائِمِ.» خدا دارد کار می‌کند. ما از اکثر این عنایت فرشته‌ها غافلیم که هم عنایت خداست، همه‌اش رحمت است. برای همین لطف، این را به حساب خوش‌شانسی [می‌گذاریم]. در [این زمینه]، بنده خدا حکایاتی را می‌گوید از اتفاقاتی که می‌افتد و ما فکر می‌کنیم که از شانس ماست. که این دو سفر [نام برده شده] دیگر دوستان مطالعه کنند. دیگر وقت نیست.
«قبل از تولد» این هم نکته دیگر. خیلی سریع می‌گوید که: «قبل از اینکه به زمین بیایی، نکته یا نکاتی را به شما توصیه نکردند؟» می‌گوید: «چرا. یکی اینکه: در دنیا دیگران را دوست بدارید. از انس آمده [است]. با بقیه انس بگیر، با بقیه خوب باش، مهربان [باش]. پیام خداست از عالم ذر که می‌خواسته بفرستد: «با هم خوب باشیم. همه با هم باشیم. هرچه را که از طریق وحی می‌گویم، گوش بدهید. همه با هم خوب.» «به من توصیه شد که به همه کمک کنم.» «گفتند که مهم‌تر از این [است].» گفتم: «نباید فراموش کنم که خدا همیشه ناظر اعمال من است.» مهم‌ترین توصیه اخلاقی و عرفانی هم همین است. «پرسش بی‌ربط دارم. چه چیزی بیشتر از همه در این دنیا ناراحتت می‌کند؟» می‌گوید: «اینکه بعضی از آدم‌ها می‌گویند خدا وجود ندارد. تحصیل‌کرده‌هایش می‌گویند عالم را پر کرده. جز خدا مگر هست؟» ماهی‌ها در دریا بودند، همای بزرگه گفتند که: «آقا، پس کی ما را می‌بری دریا؟ دریا کی می‌بری؟ دریا کجاست؟» می‌گوید: «آب دریا [است]. کی می‌رویم جنگل را ببینیم؟» خدا همه عالم را پر کرده. دیگر چه چیزی دنبال چه چیزی می‌گردی؟ نشانه برای کسی که چشم باز کند.»
تا اینجا ماجرای آن عوالمش را می‌گوید. بعد دیگر می‌آید در شهر، یک اتفاقات فوق‌العاده و خیلی قشنگی پیش می‌آید که این‌ها را باید فیلم [کرد]. حالا انیمیشن و فیلم خیلی ظرفیت رسانه‌ای و سینمایی بالایی دارد این صحنه‌ها. خیلی خدا توفیق بدهد ان‌شاءالله. خدمت دوستان باشیم. ان‌شاءالله با هم ادامه می‌دهیم. سال ۹۷مان هم تمام شد. یک سال دیگر هم گذشت. سال ۹۸ می‌گذرد و زندگی‌مان هم به همین چشم به هم زدن تمام می‌شود.
از دوستان حلالیت داریم. اذیت کردیم عزیزان را. برای نماز گاهی دیر آمدیم، سخنرانی گاهی طول [کشید]. جمله‌ای گفتیم، کسی ناراحت شد. خدای ناکرده کسی اذیت [شد]. حلالمان کنید. ما به همه رفقا علاقه داریم. بچه‌های مهندسی را واقعاً از صمیم دل دوست داریم. بچه‌های خوب، پاک، نورانی، باصفا. یکی از رفقا آمده بود چند روز پیش [پیش] حاج آقای شاند، اعتکاف دانشجویی [بود]. فضا آن‌قدر فضای باصفا و معنوی است، جمع رفقای خیلی خالص [است]. یکی از رفقای طلایی پریشب به من گفت که: «شما مشهد از همه دوری، ناراحت نیستی؟» گفتم: «نه. این رفقایی که ما در دانشگاه داریم، واقعاً هر خلأیی را برای ما پر می‌کند. آدم احساس تنهایی و غربت نمی‌کند.» در این خلاصه برویم. به لطف امیرالمؤمنین (ع)، ان‌شاءالله اگر سالم برسیم، مهمان امیرالمؤمنین (ع) هستیم. ایام اعتکاف را در مسجد کوفه ان‌شاءالله ناگزیر [خدمت] همه دوستان هستیم. هر جا رفتیم، ان‌شاءالله ما نایب‌الزیاره‌ایم. شما هر جا رفتید، نائب‌الزیاره باشید. این ایام به یاد هم باشیم ان‌شاءالله. که در این دنیا که رفقای خوبی ما داشتیم. ما که برای شما خوب نبودیم، شما برای ما خوب بودید. ان‌شاءالله آن ور هم زیر سایه امیرالمؤمنین (ع) رفقای خوبی باشیم. ان‌شاءالله به برکت صلوات بر محمد و [آل محمد].

جلسات مرتبط

محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00