
جلسه نه
کتاب آن سوی مرگ کوششی کمسابقه برای به تصویر کشیدن عالم پس از مرگ است. ✔ نویسنده ی این کتاب کوشیده است تا با بهرهگیری از گفتههای افرادی که پیش از این تجربهای نزدیک به مرگ را داشتهاند، تصویری واقعی از عالم پس از مرگ به تصویر بکشد. ✔ مطالب این کتاب بر اساس آیات قرآن کریم، روایات اهل بیت (ع) و نکات عقلی و فلسفی ، طی ۳۹ جلسه در دانشگاه فردوسی مشهد، شرح و تبیین شده است. ✔ این مطالب در ادامه بخش سوم از مباحث تأثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت / نظام تقدیم، بیان گردیده است. ✔ پس از اتمام شرح کتاب طی دو جلسه در تهران به پرسش و پاسخ پیرامون مباحث مطرح شده پرداخته شده است.
برخی نکات مطرح شده در این جلسه
رفتن به هر جا فقط با تصمیم رفتن
شعاع های نور از انگشتان وارد قبر میشد
بهشت برزخی در وادی السلام و جهنم برزخی در برهوت یمن
ذهن خوانی نویسنده کتاب توسط مهندس
قدرت های عطا شده به مهندس بعد از تجربه
امتحان کردن نویسنده از صحت ادعای مهندس
یکی از عنایات امام رضا القائات ربانی ست
ماجرای ساخت موشک توسط شهید طهرانی مقدم
کسانیکه قدرت ملکوتی دارند قدرت القاء نیز دارن
توصیفات مهندس از مزار برادرش
عالم قبر بسیار گسترده است
چشم انداز داخل قبر برادر مهندس
ماجرای قدیس و نابینا
جلوگیری از ورود مهندس به بهشت
توصیف بهشت برزخی
ماجرای کودکی که در دفاع حضرت یوسف شهادت داد
جهنم رفتن تعجب دارد نه بهشت رفتن
متن جلسه
هوش مصنوعی : سلسله مباحث مصطفی امینیخواه با موضوع شرح و بررسی کتاب آنسوی جلسه نهم سلام علیکم و رحمة الله بسم الله الرحمن الرحیم از این کتاب آن سوی مرگ که تجربیاتی بود بعضی افراد مرگ تجربه کرده بودند وقایع هنگام مرگ و بعد مرگ را سه تا ماجرا داشت که ما ماجرای دوم کتاب بودیم این جناب مهندس که این وقایع براش پیش اومده میگه که من یهو یاد برادرم افتادم که از دنیا رفته بود تو اون تایمی که بیهوش بودم عمل جراحی قرار روی بدنم انجام بدم بهت گفتم که یه لحظه به خودم گفتم که ای کاش فیش رضا بودم براد این صدای روحانی به من گفتش که میل داری به قبرستان بری مانعی نیست برو پرسیدم چطوری برم گفت فقط کافیه تصمیم همین که تصمیم گرفتم دیدم در قبرستان هستم قبرستان شهر ما در اطراف مرقد یک امامزاده واقع شده مرقدی با یک گنبد بزرگ امامزادهای که اینجا قبر کنارش توضیحی داره فعلاً داشته باشید مطلب جلوتر توضیحشو میگیم خاصیت این امامزاده چیه نکته قشنگ بعد میگه که دیدم در قبرستانم روبروی قبر رضا که در فاصله کمی از حریم امامزاده قرار داشت ایستاده بودند داشتم به سنگ قبرش نگاه میکردم لاشه گنجشک روی سنگ قبر افتاده بود یهو متوجه شدم که خالم داره به سوی قبر میاد فهمیدم که او در اصل برای خرید دارو از خونه بیرون اومده و مقابل قبرستون که رسیده به خودش گفته خوبه برم فاتحی برای رضا بخونم خالم علاقه زیادی به رضا داشت به هر حال وقتی که خاله نزدیک قبر رسید گنجشک مرده رو دید خم شد گوشهای از بال پرنده رو گرفت لاشهاش رو از روی سنگ برداشت به طرف یه درخت سرو پرتاب کرد بعد کنار چون باتمه زد نوک انگشتای دست راستش رو برای خوندن فاتحه رو قبر گذاشت آهی کشید و مشغول خوندن فاتحه شد نکته قابل توجه در مدتی که فاتحه میخوند شعاعهای نور از نوک انگشتاش بیرون میومد موارد قبر میشد بدیهیه که او شعارهای نور رو نمیدید فقط من میدید قبر هم که گفته میشه یه قبری که اینجا بتنی رو زمین این یه دریه انگار باز میشه به عالم برزخ طرف نیم متر جا نشسته و در میزنیم و بعد نور داره میره اون تو تصوراتی نباید داشته باشی نور رو داره میفرسته این مکان مادی قبر او ارتباط داره به برزخ ملکوتی حالا مختلفن افراد بعضیا در بهشت برزخیان که میشه وادیال السلام بعضیا در جهنم برزخیان که میشه برهوت در یمن وادیالسلام در نجف بعضیام سرگردانن که حالا در مورد این سرگردانها توضیح عرض میکنم از فاتحه رو که خوند دستهاشو به سمت آسمون بالا برد تا برای رضا دعا کنه در حین دعا بازم نور از سر انگشتاش خارج میشد طبیعتاً این بار به جای اینکه نور در زمین فرو بره به آسمون میرفت عاقبت خالم کف دستاشو روی صورتش کشید دروازه قبرستان به راه افتاد به محض رفتنش خواستم داخل قبر رضا رو ببینم اینجا که رسید علاقه پیدا کردم تو قبر رضا رو ببینم نویسنده کتاب نویسنده کتاب میگه به خودم گفتم چرا خواسته داخل قبر برادرش را ببیند مگه چه چیز جالبی در آن گودال کوچک و ترسناک و نفرت انگیز وجود داشت اینجا مهندس یه نگاه تندی به من کرد و گفت اون گودال اصلاً هم کوچیک و ترسناک و نفرت انگ یهو جا خوردم اینم یهو شرمنده شد که لو داده که ذهن منو خونده چی شده بعد از اون تجربه این اتفاق برام افتاده که گاهی میتونم ذهن افراد رو بخونم تجربه مرگ که برام پیش اومده میتونم از افکار دیگران باخبر میگه که با کلی گیر و التماس و اینا همینقدر لو میده چه چیزایی نصیبت شده بعد از تجربه مرگ میگه ولش کن رد شیم بریم ایشونم آخرش قبول کرد گفت که فقط به دو دلیل کمک میکنم یکی اینکه بتونی یه کتاب جامعی بنویسید به شرط اینکه هیچ اسمی از من تو کتاب نیارید بعد گفت که خب من یه بخشی از چیزایی که خدا بهم داده اینه که قدرت ذهن خوانی پیدا کردم بعد میگه که بیایم امتحان کنیم سه تا چیز میگه به من دادن یکی قدرت ذهن خوانی یکی قدرت القاء یه چیزی رو من تصمیم بگیرم شما بهش فکر میکنی القای دومیش سومیشم اینه که هر ضربی رو بیارید طولانی باشه من تو یه ثانیه جوابشو به شما که هر سه تا رو تست میکنن اینجا روش بازیتون گرفته سرگرمی شده اشاره میکنم به ماجرا که فیلم اینا همه رو داریم حالا درسته که طرف راضی نیست که منتشر بشه ولی همه اینا فیلمش هست میگن که تست کنیم که شما ذهن ما رو میخونی چشمامو میبندم به چیزی فکر میکنم شما سعی کنید زمینمو بخونید نویسنده به اون طرف ۱۰ ثانیه فکر کرد و بعد چشماشو باز کرد گفت که بگو من در چه فکری هستم اونم گفت که دو تا جمله تو ذهنت گذشت مهندس دو تا جمله الان تو ذهنت گذشت جمله اولش با ای کاش شروع شد جمله اولم این بود ای کاش فاطمه میتونست از نزدیک شاهد ماجرا باشه او عاشق اینجور چیزاست فاطمه همسرش فاطمه است مگه نه این رفیقمون میگه لرزید و ازش پرسید که نویسنده دیگه این جمال و حسین جمال میگه که به حسین گفتم که واقعا همین تو ذهنتون اومد با سر جواب مثبت داد من با خودم گفتم اگه این قضیه رو برای نسرین تعریف کنم باور داشته باشیم بامزه است خود نویسنده جمال میگه منم تو ذهنم اومد این قضیه رو ای کاش برای باور میکنه ولی اگه برای برادرم بگم محاله بعد به یاد ماجرا افتادم که با حسین از بلوچستان برمیگشتیم برگشته بودیم برادرم اومد خونمون وسطای صحبت بهش گفتم سفر که رفتیم با مرد عارفی مواجه شدیم عارفی که از قدرت خارق العاده برخوردار بود چه مدتی داشت شرح دادم باور نکرد گفتم حسین شاهد بود میتونی ازش بپرسی گفت حسین به روباه گفتن شاهدت کیه جواب داد این مهندس برگشت به من گفتش که معلومه که برادرتون خیلی شما رو قبول داریم سکوت کردم به چه کسایی فکر کردی نسرین برادرت مرد عارفی در شرق کشور بیشتر بعد گفتش که من فقط بعضی وقتا میتونم ذهن کسی رو بخونم غیر از من آدمای دیگهای هستند که قادر این کارو انجام بدن ذهن خوانی هم چیز عجیبی نیست که قدرت شیطانیه شیطان هم گاهی به یه آدم گمراه قدرت ذهن خوانی رو بعد گفتم غیر از ذهن خوانی چی بلدی گفت همون سه قابلیتی گفتم و گفت بعد گفت که خب شما الان تو ذهنت یه چیزی بیار من بهت میگم که همونه گفت نه بزار من من به شما نگاه میکنم برای ۱۰ ثانیه یکم بیشتر بعد به شما میگم که تو ذهنت چی میگه ساکت شدم و حدود ۱۰ ثانیه به صورتم خیره شد بعد از اون کلمه انار در ذهنم نقش بست مهندس گفت انار واژه انار تو ذهنت اومد با هیجان کودکانه گفتم خدای من درست است حسین به مهندس گفت حالا نوبت منه لحظاتی گذشت اون وقت بهش گفت اسب نه از خطاب نکرده کلمهای که به ذهنتون رسیده اسبه حسین تایید کرد توضیح اساسی بدم من کلمات انار و اصل رو به ذهن شما دو نفر ال در حقیقت خودتون این دو لغت رو انتخاب نکردید متوجه حرفم شدید این غیر از قدرت ذهن خوانیه من میتونم القا کنم اینجوری بودن دیگه حرم امام رضا که میرید دفتر و قلم داشته باشید با خودتون چون یکی از عنایات امام رضا القائات ربانی القائات ربانی علوم و معارفی را حضرت به شما منتقل میکند از طریق الهامات یه طهارتی داشته باشه قوه خیالش دیگه بغل ضریح وایساده داره دید میزنه کتابخانه دیدم و عاشقش شدم و به خواستگاری رسیدی گفت هیچی وایسادم تو خیابون شماره پلاکو برداشت اتوبوس عاشق یکی شد میخوام بگم که گاهی اینجوریه فضای آدم تو فضای زیارت و اینا فکر درگیر مسائل دنبال کیس مناسب میگرده کیس و ساندیس و اینا با طهارت اومده اونجا یه القااتی مرحوم تهرانی مقدم فرمانده بود که من این صنعت موشکی دوربردو از حرم امام رضا دارم روزها فناوری به ما بدید اینا گفتن که خیلی قبول نکردم حرم امام رضا سه روز بیتتوته کرده رو زدیم به ما چیزی نداده ما لازم داریم موشک دوربرد منم حالیم نمیشه این چیزا ما موشک میخوایم اومدن اینجا من موشک گفت سه روز اعتکاف کردم با خودم گفتم بشینم هرچی بلدم رو کاغذ بیارم شاید به یه چیزایی رسیدم خاطرات ایشون خوندم هم یکی از نوشتن نوشت نوشت نوشت جمع کرد دیدار بعدی که با این روزها داشت اینا رو به اینا نشون داد گفت نظرتون در مورد اینا چیه گفت برق از سه فاز این پدید آخری که نوشتی ما خودمون الان دنبال اینی که به این یکی برسیم قدرت القا تهرانی فرمود که من خدمت آقای حداد تفسیر سوره قل هو الله سوره توحید میگفتم و میفهمیدم او داره در من القا میکنه این حرفا رو خودم برای خودم عجیب بود که این حرفا رو دارم این قدرت القا اونایی که قدرت ملکوتی دارند آقای ملکوتی قدرت القاء خلاصه قدرت القا رو به ما نشون داد و بعد گفت ضرب و تقسیم هم میتونم دیگه چی بلدی همون گفت ضرب و تقسیم بلدم بعد ضرب و تقسیم جمع و تفریق خیلی سریع بهتون میگم بدون استفاده از قلم و کاغذ در عرض چند ثانیه عدد ۵ رقمی به من بگید ۵ رقم ۶ رقم ۸ رقم حسین قلم کاغذ در چشم مهندس دو عدد چهار رقمی رو کاغذ نوشت بعد اون دوتا رو در هم ضرب کرد بعد از به دست آوردن جواب به مهندس گفت ۴۸۷۶ ضربدر ۷۲۶۰ ۷۶۰ ما خیلی تعجب کردیم و گفت که حالا تقسیمشو بگو ۴۷ میلیون و ۴۰۱۷۰۰ بعد گفت که ببخشید ۶۴۴ میخوای تکرار کنم گفت نه جواب داد و اعداد اعشاری رو میتونی بگی مهندس گفت که دیگه کم کم فکر میکنم شما مسخره گرفتید ماجرا رو ماجرای قبل از اینجا وارد یه داستان خیلی قشنگی میشه ماجرا فردا یه سری حرفهای مگو داریم انشالله با دوستان از شنبه میگه که اومدم کنار قبر برادرم قبر شکل معمولی نداشت معیارها و تئوریهای زمینی سازگار نیست به عبارتی ظاهرا دور از علم منطق و آموختههای دنیوی است شاید خیلی کسل کننده باشه ولی مجدداً میگم من فقط موظفم اونی که مشاهده کردم بگم توضیح قانع کننده و علمی بدم من بسیاری از پرسشهایی که براتون پیش میاد جوابشو نمیدونم توقع نداشته باشین که به شما جواب دقیق بدم بعد میگه چی دیدی قشنگ نمای کلی از قبر دیدم قبر مکانی به طول ۵۰۰ متر و ارز ۳۰۰ متر قبر برادرشو دیدیم ۵۰۰ متر در ۳۰۰ معمولی بوده اگه مومن از اون درجه یکها باشه به اندازه سماوات وال اندازه کل آسمان و زمین با ارتفاع ۱۰۰ متر یه مکعب مستطیل بزرگ از هر سمت به دیواره بلند و مه مانند ختم میشد و من نمیتونستم اون سوی این دیواره مات و ابر مانند رو ببینم میگه جسد رضا رو میدیدی به طور واضح نه ولی جسدش اونجا بود داخل هاله افقی به رنگ و شکل پنبه من قادر نبودم داخل هاله رو ببینم شکل چقدر بود به اندازه قامت یک انسان بود جایی در بالای اون مکان در گوشه سمت راست قرار گرفته بود انگار که در اون فضا شناور باشه چون زیرش نزدیک ۱۰۰ متر فضای خالی وجود داشت خیلی عجیب غریبه بالاش چی بود بالاش به ارتفاع کف یک قبر تا سطح زمین فضای خالی دیده میشد بعد از اون فضا سطح ابر مانند به چشم میخو بعد میگه که اونایی که من دیدم با این دنیا خیلی متفاوته دنیای ما مکانها یا به بیانی دنیاهای دیگری قرار دارد مکانهایی که ما با چشم جسمانیمون نمیتونیم ببینیم اونها رو تنها با چشم روح میشه دید فرض کن یه قطره خون رو در اختیار شما گذاشتن در نگاه اول چی میبینید یک دایره کوچک قرمز رنگ حالا اگه این دایره کوچک را با چشم مسلح نگاه کنیم چی میبینی گلبول سفید و قرمز میبینید پلاسما میبینید پلاکت میبینید شما قبلا با چشماتون نمیتونستید این چیزا رو ببینین ولی وقتی از چشم مسلح استفاده کردیم تونستیم در مورد دنیاهای درون مکانهای زمینی هم تقریبا اینطوره به عنوان نمونه قبر فقط با چشم روحی میتونیم فضایی را که درونش هست ببینی حالا ماجراهایی دارد خیلی داستانها و حرف اینجا توضیحات در مورد اینکه تو قبرها چه خبر و چه اتفاقاتی میفته عالم قبر و اینا فقط خود قبر برزخ نه کلی حرف است توجه تو جلب کرد یه بوی خیلی خوب بعد میگه دیگه چی میگه من کنجکاو بودم ببینم اونور این دیوارهای مه آلود چه چیزی هست دیوارهها رفتم چطوری رفتی میگه سر خوردم بدون اینکه پاهام رو سطحی قرار گرفته باشه نزدیک دیواره که رسیدم سعی کردم بفهمم جنسش از چیه از نوعی نور مات بود واردش شدم ناگهان عطر موجود در فضا هزار برابر به پهنای ۵۰ متر آروم آروم تو اون فضای شیری رنگ جلو رفتم تو اون دیواره عاقبت از غشای شیری رنگ رد شدم در سوی دیگر غشای شیری رنگ تونستم چشم انداز جلو به صورت شفاف ببینم البته برای مدتی کوتاه و از فاصله نه چندان نزدیک مکانی پر از جاذبههای رویایی مکانی بینهایت زیبا با طراوت تحیرآور واژهای پیدا نمیکنم برای اینکه بخوام توضیح بدم چی دیدم پر از درخت رودخونه پرنده نظیر یه همچین چشم اندازی تو زمین وجود نداره درخت دیدی پرنده دیدی مگه میشه نظیر نداشته باشه میگه درخت بود ولی از جنس درختای زمینی نبود رودخونه بود اما جنس رودخونههای زمینی نبود همه اینا جنس درختاش با درختان اینجا فرق داشت بعضیا تقریباً حالت شیشهای داشتن میشد درون تنه شاخه و برگاشو دید بعضی از حالتی بخار مانند برخوردار بودند بعضی از حالت ژلهای خاصی بودن متفاوت با درختایی که تو دنیا وجود داره آب رودخونهها شبیه نور مواج بود رنگ و شکل پرندهها از این رنگها و شکلهایی نبود که تا حالا دیدید پرندهها کلاً از یه جنس دیگه بودن حق دارید نابینایی بوده در یک روستایی روزی قدیس به روستا میاد زیر کهنسالترین درخت آبادی نشسته بوده مرد نابینا پیشش میره بهش میگه که یه لحظه ببینی خروس میبینه دوباره نابینا بعد میگه که بعداً هرچی رو که هرکی براش توضیح میداد میگفت مثلاً این روبرو چیه میگفتن کو خروسه خروس دیده بود تو ذهنش میومد دریا شبیه خروسه آسمون شبیه خروسه عالم برزخ نسبت به این دنیا این شکلیه نمیشه اصلا فهمید ملاصدرا فوق العاده است این رضوان الله خیلی عالیه خیلی عالی من لا کشف له لا علم کسی که مکاشفه نداره هیچ چیزی از علم حالیش مک تا کسی عالم برزخ ندیده باشه بعد ایشون توضیح میده در مورد صراط تو تفسیر سوره حمد صراط مستقیم که میشنویم یاد چی میافتیم پل نمیدونم قاسم آباد و نمیدونم زیرگذرتم کجا سر میخوره میفته مثلا اینجوری نیست پل نیست صراط مستقیم شما هرچی که راه دیدی اینجوری دیدی اصلا مستقیم رو به جلو دیدی مستقیمی که آسمون مستقیم رفتن مستقیم از استقامت میاد از پایین بره بالا فضای دیگه داره یه نمیشه توضیحش داد خلاصه میگه که من هرچی بگم بعد میگه خب حالا خروس گفتی اونجا خروس هم داشت میگه آره فقط تفاوتش مثل تفاوت اصل دریایی با اسب خشکی بود حتی بیشتر فردا میگه من این افتخار برام نصیب شد که بهشت برزخی رو ببینم ولی از دور لحظات لطیفی بود قصد کردم جلوتر برم وارد طراوت به زیبایی بهشت بشم حتی به اندازه یه قدم جلو رفتم همون موقع صدای روحانی ازم پرسید داری چیکار میکنی گفتم میخوام برم تو بهشت گفت نه تو نمیری متاسفم اجازه این کارو نداری همه لذت گرم و بی سابقه رو که کسب کرده بودم از دست دادم من اصلاً نتونستم وارد بهشت بشم یکی از اساتید ما که از انسانهای کمالاتن مجته خیلی فاضل پدر همسرشون از دنیا رفته بود یه صمیمیتی هم ما داشتیم بعد فرمودند که بعد از مرگ پدر همسرم کسی ایشون رو دیده آدم باصفایی بود البته یه کمی هم گاهی بدعنق با خدا رحمت گفتن که اینو دیدم ازش پرسیدن که اون و چطوره گفته بود انقدر بهشت برزخی اینور زیباست که اگر تمام عمرم رو سجده میکردم که بیام فقط یه لحظه اینجا رو بهم نشون داد نشون بدن ارزش داشت اگر تمام عمر سجده میرفتم هیچ کار دیگه نمیکردم که یه لحظه اینجا رو بهم نشون بدن یه سر سوزن حق الناس آدمو بیچاره میکنه معمولی همین کسی نماز معمولی آخر وقت حضرت یوسف علیه السلام یه بچهای تو زندان به نفع شهادت داد میدونید دیگه داستانو میدون فیلمشم وقتی به حکومت رسید خیلی قشنگ این تفسیر منهج الصادقین اینو میگه وقتی که به حکومت رسید یه روز نشسته بود این یه جوان رعنایی رو دید حضرت یوسف حضرت جبرئیل بهش گفت که یوسف اینو میشناسی گفت نه این کیه وقتی بچه بود به نفع تو شهادت داد الان بزرگ شد آشپزخانه کجا رئیس اینا باش یه ریاستی بهش داد یه لباس خیلی خوبی هم بهش داد یه پول کلانی هم بهش جبرئیل برگشت گفت ببین این یه شهادت به حق به نفع تو داده تو چقدر تحویلش گرفتی شهادت دادی به وحدانیت خدا چقدر تحویلت بگیره لا اله الا الله بهشت تموم امام سجاد فرمود تعجب نداره کسی بهش بره تعجب داره کسی جهنم بره اینش تعجبه اومد ده اوج بدبختی آدمه بیچاره باشه جهنم رفتن بدبختی بهشت رفتن عجیب نیست بهشت رفتن ساده است الحمدالله جهنمی داریم یکی دوتا نیست بهشته که رفته و دیده و اتفاقاتی که تا حدی براش افتاده ایشالا فردا جنازه رو میارم اینجا دفن کنند یه سری افراد جلو در بودن یه سری ارواح رو تو اون قبرستون میبینه و ماجرایی که پیش میاد تا میره برمیگرده کنار بدن خودش در بیمارستان فردا با در فرج امام عصر تعجیل بفرم قلب نازنین حضرتش از ما راضی بفرما و صلی الله علی سیدنا محمد و آله
جلسات مرتبط

جلسه چهار
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه پنج
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه شش
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه هفت
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه هشت
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه ده
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه یازده
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه دوازده
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه سیزده
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه چهارده
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه چهل و یک
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه چهل
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه بیست و پنج
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه سی و دو
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه سی و هشت
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه سی و نه
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه بیست و دو
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه بیست و سه
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه بیست و چهار
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه بیست و شش
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ