تعریف دو مرتبه عصمت از گناه و خطا
امکان دستیافتن انسانها به عصمت اختیاری
نسبت میان عصمت و دایره وظیفه در رفتار اولیای الهی
تحلیل عرفانی حضور اصحاب امامحسین علیهالسلام در میدان شهادت
تمایز ظاهر مغلوبیت با پیروزی باطنی در عاشورا
تفسیر حدیث اختیار نصر یا لقاء برای سیدالشهدا علیهالسلام
امتداد روح عاشورایی در شهادت سردار قاسم سلیمانی
پیوند معرفتی بین شهادت، ولایت و انتظار امامزمان
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسمالله الرحمن الرحیم
دایرهمدار امرِ وظیفه، امام معصوم است. خیلیها هم ممکن است از عصمتِ معصوم، یعنی در مورد اینکه کسی معصوم باشد، بپرسند. خوب طبق فرمایشات حضرت آیتالله بهجت، عصمت دو مرحله دارد: عصمت از خطا (یعنی اشتباه) و عصمت از گناه. در یکی انسان گناه نمیکند، در دیگری اشتباه. از این نظر، انبیای الهی، فاطمه زهرا سلامالله علیها و دوازده امام صلواتالله اجمعین، صاحب مرحله دوم عصمت هستند؛ یعنی هم از گناه و هم از اشتباه معصومند.
عصمت از گناه به انبیا و اوصیا اختصاص نمییابد، بلکه بزرگان دیگری چون جناب زید بن علی و برخی از اولیای الهی در عصرهای مختلف، عصمت از گناه داشتهاند. یعنی هم از گناه و هم از اشتباه. اما عصمت از گناه به انبیا و اوصیا اختصاص نمییابد، بلکه بزرگان دیگر چون جناب زید بن علی و برخی از اولیای الهی در عصرهای مختلف بودند که عصمت از گناه داشتند. مطلب کمتری یادم نمیآید کسی غیر از آقای بهجت این مطلب را فرموده باشد. حرف و حدیثِ بهجت در حد عصمت، ایشان را قبول دارند، هرچند ممکن است دچار اشتباهاتی شده باشیم. استفاده از خطا علی عصمت از خطیئه. حضرت آیتالله بهجت درباره امکان به دست آمدن چنین عصمتی میفرماید:
«گواه بر این مطلب آنکه هر یک از ما مکلف به ترک همه معاصی در همه جا و هر زمان تا آخر عمر لازم است. قسمی از این مطلب عصمت است و در این صورت آیا ممکن است که همه مکلف به امری باشند که برای غیر انبیا و اوصیا غیرممکن است؟»
گفتند: «همه گناهان را ترک کن! هیچ وقت، هیچ جا، هیچ گناهی انجام نده!» خوب کسی اگر این کار را کرد چه میشود؟ پس معلوم میشود که معصوم بودن برای ما هم ممکن است؛ که معصوم بشویم. شما دستور بده. اگر کسی هیچ وقت هیچ گناهی نکرد، او معصوم است. این هم که از ما خواستند که هیچ وقت هیچ گناهی نکنیم، از همه ما عصمت را خواستند که معصوم باشیم.
بحث از جمله آنهایی که در کربلا حاضر شدند برای کشته شدن در راه خدا، با اینکه میدانستند چه کشته شوند و چه کشته نشوند، به حسب اذهان عوام و اذهان عرف، فایدهای ندارد و امام کشته میشود؛ منتها یک ساعتی نیمساعتی بیشتر فقط ایستادن که شهادت امام حسین برای دقایق باشد. چون قطعاً امام حسین علیهالسلام در کربلا به شهادت میرسید و نبود اصحاب فرقی ندارد. گفتند: «خوب، ما این شهادت را پنج دقیقه به تعویق میاندازیم.»
و حسب ظاهر حضرت امیر علیهالسلام مغلوب شد. ظاهراً مغلوب شد، لیکن بعد از هیجده جنگی در یک سال و نیم آخر، با آن ماجرای حکمیتِ ملعون، جنگ به نفع سپاه علی بود. ظاهراً آواز جنگ تا ماجرای حکمیت مقصود است، که بنابر بعضی نقلهای تاریخی، حدود بیست نبرد در برخی منابع آغاز شد. نبرد، دو تا سی فیلم: سفر به قضیه حکمیت در شعبان یا رمضان سال سی و شش هجری اینجا هم در کربلا به حسب ظاهر مغلوب شدند. اما تقریباً در حدود یک نبرد، آن جنگ در صفین هجده ماه طول کشید. اینجا حتی زهیر بن قین در مجلس عبیدالله میگوید: «به اندازهای که آدم یک شتری را ذبح کند، چقدر طول دارد؟ ما به همین اندازه شهر را جز این کار را خلاص کردیم.» آه، چقدر طول میکشد کشتن یک شتر؟
آمدند گفتند به عبیدالله که به اندازه کشتن شتر سیدالشهدا که تو پاورقی میگوید، در مجلس یزید با افتخار جنایاتی را که لشکر عمر بن سعد نسبت به امام حسین روا داشتند بیان میکند و از جمله میگوید: «فوالله یا ما کانوا الا جزر جز بخدا قسم جز به اندازه سر بریدن قربانی یا چرت نیمروز، حتی اتینا علی جثث.» تا رسیدیم به این حالت که اجسادهم مجرّد بود. حالا این جسدهای برهنه، لباسهایشان خونی و خاکآلود و صورتهایشان خاکآلود. «تستنفرهم الشمس» آفتاب داغ و «تسبح علیه» باد بر آنها میوزید. بالاخره هر دو، چه اصحاب امیرالمومنین علیهالسلام و چه اصحاب امام حسین علیهالسلام، دایرهمدار امر و وظیفهاند. میخواهد طول بکشد، میخواهد نه. نکته واقعاً وظیفه است. نگو آخرش کشته میشود. بگو نتیجهای ندارد، نتیجهای عقب نیست. اصلاً به عقب انداختن نیست. آن کاروان دارد میرود. کار شهدا، کاروان ابا عبدالله انسان از این کار جداست. قسمت یاران هستند.
عصمت در نبوت و رسالت شرط است. اما اینکه اصلاً تحقق عصمت منحصر است به نبی و وصی، دلیلی بر آن نیست. بله، هر پیغمبری باید معصوم باشد، ولی این طور نیست که غیر پیغمبر نمیتواند معصوم باشد. ما در زید بن علی بن حسین علیهمالسلام، احتمال عصمت میدهیم؛ همچنین درباره ابوالفضل العباس، علی بن الحسین، اصحاب سیدالشهدا علیهالسلام، احتمال عصمت، بلکه بالاتر از احتمال صحبت ممکن است. احتمال عصمت نیست، واقع عصمت در اینها محرز است و نه اینکه احتمال باشد. خود عصمت، همچنین مقداد و سلمان و این بزرگوارها، کوه تقوا بودند. آیا میشود بگوییم عصمت ندارد؟ مقداد و سلمان و اینها، این گونه نیست، بلکه در همین نزدیک ما دیده شده کسانی که مدعی عالماً و آمداً معصیت بر جای نیاوردهاند. خدایا، گفتن در طول عمر یک بار هم گناه عمدی نکردهاند.
خوب این بخش پخش آخرین گفتههای امروز است. خدا میداند آنها چه کردند. حضرت سیدالشهدا علیهالسلام با اختیار خود آن همه مصائب و شهادت و اسارت اهل و عیال خود را تحمل کرد؛ زیرا پیوسته و حتی در روز عاشورا بر آن حضرت عرضه میشد: «کیا نصر و پیروزی را انتخاب کنند یا لقاءالله و وفای به پیمانی را که با خدا بسته است؟» ولی ایشان با اختیار خود آن مقامات عالیه را انتخاب کرد. امام صادق علیهالسلام از پدرم امام باقر روایت میکند: «لما التقوا الحسین علیهالسلام اقیم انزل الله تعالی النصر لحسین.» حسین علیهالسلام جنگ به پا شد، خدا نصر خود را فرستاد، «حتی رفرف علی رأس الحسین». تا جایی که آمد بالای سر امام حسین، «ثم بین النصر علی اعدائه و بین لقاء ربه» مخیر شد بر دشمنان پیروز بشود یا برود اخطار لقاء خود را بپذیرد. خدا میداند چه میشد. حضرت قاسم سلام عرض کرد به مرگ میگوید: «احلی من العسل.» ما نمیتوانیم درجات و مقام تعقل امام حسین و چه خبر بود، چه درک داشت. همین قدر میفهمیم امام حسین علیهالسلام مقامات اخروی آنها را به دست آورد. نشان مظلوم بود. چند ساعت.
خدایا! پاکیزه بپذیر. میدانی چقدر مشتاق ملاقات تو هستم؟ آن طوری که موسی در محضر تو غرق ملاقات شد و از غذا و خوراک و اینها غافل شد، این طور من هستم. اینها چی میگویند. امام حسین گوش نمیدهد، آخر هم شهادت! واقعاً شهادتی هم باید بدن تکه تکه شود پیکر تکه تکه بشود، دست جدا، سر جدا، استخوان تکه گوشت. زیارتگاهها را یکی یکی بچرخ. از بغداد و کاظمین، کربلا، مشهد. سیل جمعیت جوری است که تقریباً صد نفر تو کاروان طالقانی بودند که به تشیع توسط او آمدند. «یوم ملحق». این ولولهای که در عالم در دل تشیع میلیونی در شهر بود. این نمازی که رهبر انقلاب خواندند و آن اشک و گریه و بیتابی. کاروان اباعبدالله معلوم میشود که هنوز هم جا دارد. اگر کسی در این کاروان باشد، حرکت بکند، هنوز هم آدم میگیرد. هنوز هم عضو میگیرد. ما اگر نیستیم، از کم کاری خودمان است. ما لابد نمیخواستیم. لابد هیچ وقت در بسته نیست. هیچ وقت نمیشود کسی بگوید من کشیدم، هرچی داشتم مایه گذاشتم، چیزی نصیبم نشد. چهل سال به دنبال شهادت دوید، از این شهر به آن شهر، از این عمل به آن عمل. آخر وقتی که به خون او نیاز حیاتی بود، یک جور شهادتی نبود که آرام دفن بشود، با تمام وجود. نه، شهادتی بود که اسلام به خون او زنده شد. اسلام به او زنده شد. اسلام به خون او نیاز داشت. خدا او را برای این روز ذخیره کرده بود. وقتی که شرایط ویژه بود، وضعیت این جور بحرانی بود، خون او بیاید و زنده کند آدمهای غافل را. بیدار کند حواس را جمع کند. دشمن را ذلیل کند. دشمن را حقیر کند.
چه خیلی حرف داشتند. رهبر انقلاب دیروز میفرمایند که: «من هر وقت آقای سلیمانی به من گزارش میداد از کارهایی که کرده بود، میگفتم سینهاش فشرده.» ولی الان تعظیم در برابر او تعظیم میکنند بابت کارهایی که انجام داده است. این حرف وقتی از زبان نایب امام زمان شنیده میشود، میفهمیم حرف امام زمان است. حاج قاسم سلیمانی در دل امام زمان بزرگ بود. در چشم امام زمان بزرگ بود. محبوب دل امام زمان بود. کار و جنس کار، بقیهالله بود، منتقم خون بود. حضرت صاحب الزمان منتقم خون جدشان هستند. منتقم خون مادرشان هستند. حاج قاسم سلیمانی جنسش از این جنس بود، از جنس انتقام الهی، از جنس اونایی بود که امیرالمومنین در مدینه دنبالشان میگشت؛ فاطمه زهرا دنبال اینا بود. اینکه شب به شب در میزد، خانهها را تک به تک، دنبال کسانی مثل قاسم سلیمانی میگشت. میگوید: «که آخر هم هیچ خبری نشد.» مثل امروز، مادر ما را غریبانه دفن کردند. هیچ صدایی در مدینه بلند نشد. نه اشکی، نه نالهای. خیلیها انگار خوشحال هم شدند امروز وقتی دیدند فاطمه زهرا دیگر صدایی ازش نیست. بعضیها اذیت میشدند انگار از صدای گریه فاطمه زهرا.
این روز شهادت ما مناجات متوسلین را بخوانیم و توسل پیدا بکنیم به مادر سادات.
بسمالله الرحمن الرحیم، الهی لیس لی وسیلة الا عواطف و رافت من وسیلهای به سمت تو ندارم مگر اینکه رافت تو به دادم برسد. یا امام رضا! یا امام رئوف! و ای فلانی! و ذریه الیه الا اباعف رحمت من دستاویزی به سمت تو ندارم مگر اینکه رحمتت به دادم برسد. به شفاعت نبی که نبی الرحمن و منقل امته من الاسائه. چشم امیدم به شفاعت پیغمبر؛ کسی که امت را از هم و غم نجات داد. «فاجعلها لی سبباً لغفرانه». این دو تا را رحمت و شفاعت را سببی کن من به آنها برسم و «سیر هما لیسلت الی الرضوان». اینها را سبب وصل شدن قرار بده به رضوان خودت برای من فقط. هل رجال به حرم کرم؟ من با امیدم وارد آستان کرم تو شدم و حتی «طمع فیها جوده». طمع من را کشانده به آستان جود تو به و قف آرزوهایی که درباره تو دارم برام محقق شود.
شهید عزیز را میبیند، غبطه میخورد. خدا شاهد است. آقا فرمودند: «رفیق خوشبخت ما آقای قاسم سلیمانی، رفیق که به هر آرزویی که داشت رسید.» تابوتِ خدمات بیکران از حرم اهل بیت را نجات داد. جان شیعیان را نجات داد. دشمنان اهل بیت را قلع و قمع کرد. این همه خدمت، این همه روز به روز، این همه سرشار از برکت. آخر هم به آرزویش رسید؛ یک همچین شهادتی، همچین عزتی، همچین جایگاهی. معلوم میشود خدا خیلی دستش باز است. نباید ناامید شد از آدم. به طمع میافتد. یک سر کرم هم به ما نشان بده. یک دستی هم به سر و روی منم بکش. عاقبت بخیر باشم. عاقبت خودم هم شهادت باشد. رفتن منم مایه ناراحتی اولیای تو باشد، مایه خوشحالی دشمنان تو باشد. نکنه خدای نا کرده برعکس بشود! با مرگ من دشمنان ناراحت بشوند، دوستانت خوشحال. پناه بر تو از این رسوایی و بدبختی. جوری باشد مرگ ما هم باعث بشود آقایمان امام زمان برای ما گریه کند. قلب او به درد بیاید برای ما. نماز «لیلة الدفن» کنار قبر ما بیا. جوری که امیرالمومنین بدن سلمان را رها نکردند. از فرسخها میآید. میگوید موسی بن جعفر را در تشییع جنازه آن ولی خدا دیدند. ظاهراً بی بی شطیطه بود. حضرت فرمودند: «ما اولیای خودمان را تنها نمیگذاریم. شیعیان خالصمان را خودمان دفن میکنیم. خودمان کفن بهشان میرسانیم.» خوش به حالشان! این شهدا این طور بودند. قاسم سلیمانی این طور بود. وضع ما چی میشود با این همه گلاب غفلت؟ این همه جا ماندگی روز به روز؟ گاهی خودمان غبطه یک ماه، یک هفته پیشمان را میخوریم. نگاه به زندگی دنیا بدجور ما را گرفتار خودش کرده. سیلاب ما را برده. بدجور از امام زمان داریم دور میشویم. مگر اینکه خودش به دادمان برسد. مادرش دستمان را بگیرد. «و اجعلی من صفتک الذین اهل جنت». من از آن خواصیم قرار بده که ببری وسط بهشت. رهبر انقلاب فرمود: «رفقای شهید قاسم سلیمانی او را در آغوش گرفتند. شهدا آمدند به استقبال.» ما هم این طور باشیم. تو عالم برزخ اولیای خدا منتظر باشند. موقع مرگ بی کس و تنها و سرگردان و آواره نباشیم. بعد از «دار کرامته» از کسانی که بردی آنها را به منزل کرامت مهمان ببری. جز کسایی باشیم که چشممان به ملاقات تو روشن باشد. مثل این شهید چی؟ بعد از شهادت این بدن پاره پاره تو این دنیا اینقدر کرامت و موقعیت داشت. اینقدر عزیز شد. خدا میداند آن روح مطهر کجا بوده. چطور پذیرایی شده. شب جمعه ز کربلا بوده. شب جمعه به شهادت رسید. حتماً همانجا بردندش کربلا. کنار مادر سادات. حتماً خانم را کربلا زیارت کرده. بعد از شهادت. آخه آقا فرمودند: «رفقای شهیدش به آغوشش کشیدند.» شهدا شب جمعه همه کربلا هستند. لابد حاج قاسم را هم بردند کربلا که رفقای شهید با آغوش کشیدند. «و منازل الصدق». از کسایی باشیم که همسایه تو بشویم در منزل صدق.
«یا من لا یفد الوافد و علیه» ای کسی که هیچ مهمانی به کریمتر از تو نمیشود. امیرالمومنین روی قبر سلمان نوشتند: «وفتوا علی الکریم». از زبان سلمان نوشتند: «مهمان کریم شدم با دست خالی.» چون مهمانی کریم رفتن با اساس بردن زشت است. آدم مهمان کریم میشود، دست خالی میرود. کریم خودش همهچیز برای پذیرایی دارد. «قاصد و ارحم مه». هرکس دنبال چیزی باشد، رحیمتر از تو پیدا نمیکند. خوش به حال اونایی که دنبال تو بودن. آخر به تو رسیدند.
«یا خیر من خلاف» ای بهترین کسی که آدمهای تنها میتوانند با تو خلوت کنند. خالی از مردم آدمهای درمانده و وامانده، بهترین پناهگاهی که دارند تویی. «الهی امده یدی». دستم دراز است سمت تو. با وسعت عفت. دستمو درانداختم به دامان کرمت. که خریدی، بردی. من جا نمانم. کاروان ابیعبدالله هنوز که هنوز است، بعد از چهارده قرن سوا میکند، میبرد. هم رنگ و بویی از قمر بنی هاشم، رنگ و بویی از علی اکبر، هم رنگ و بویی از شهدا. معلوم میشود هنوز ابیعبدالله مانده. «لن الحرمان». منو محروم نکن. «خسران». یا سمیع! یا ارحم الراحمین! سید حسن نصرالله میفرمود این شهید بارها به من میگفت: «قصهام سینهام تنگ شده. سخت است برام زندگی. از رفقای شهیدم جا ماندهام.» این هم رنگ و بویی از مادرمان فاطمه زهرا. سینهاش سنگ شده بود.
دیگه این بچهها را جمع کنید. بچهها! مادر میخواهد دعا کند. دستها را بالا بگیرید. بچهها شما هم بگیرید. بچهها امیدوار شدند، خوشحال شدند. مادر میخواهد برای سلامتی خودش دعا کند. بازار امید و آرزو باز شد. دستها را بالا بردند. یک وقت دیدند مادر شروع کرد دعا کردن: «اللهم عجل وفاتی سریعاً». خدایا فاطمه را به رسول الله رسان. دیگه طاقت تنگ شده، ماندن ندارد. امان از دل این بچهها! چی کشیدند! مادر، جلو چشمشان آرام آرام آب شد گوشه خانه. این آخر این بچهها رسید. نمیتوانست غذایی درست کند. شانهای که سر بچهها را شانه کند مریض بود. هر وقت دیدی خیلی دارد سرحال میشود، خیلی وقتها این جوری است که نشان میدهد دیگر آخرای کارش است. انگاری واکنش متفاوتی نشان میدهد که میخواهد متوقف بشود و آخرین انرژی را دارد تخلیه میکند. شاید این بچهها خوشحال شدند. مادر روپا شده، سرحال شده.
پدر، مادر شروع کرد وصیت کردن. یکی یکی. خانم جان! ما بچههای شما را باید بارها نوازش میکردی. نمیدانم. بریم. بچهها چه گذشته بود؟! امروز که مادر به شهادت رسید، بدن را نگه داشته بودند برای اینکه شب دفن کنند. بچهها آرام دارند گریه میکنند. شب شد. امیرالمومنین مخفیانه در دل شب شروع کرد غسل دادن فاطمه. لا اله الا الله. آخه به امام صادق عرض کردند: «آقا جان! نماز خواندن در کنار آتش چه حکمی دارد؟» سوال سوال فقهیِ داوود بود. میگوید: «دیدم امام صادق شروع کردند به گریه کردن.» گفتم جان! سوال بدی پرسیدم؟ فرمودند: «نه.» پس چرا گریه میکنی؟ فرمود: «به یاد شبی افتادم که پدرم امیرالمومنین مادرم فاطمه زهرا را غسل میدادند. آتشی روشن کرد، ظرف آبی را آتش گذاشت. آب برای غسل دادن آماده شود. ولی پدرم شروع کرد کنار آتش نماز خواندن.» این نماز صبر بود؛ یعنی خدایا به داد علی برس. این حال امیرالمومنین با آن همه رشادت و شجاعت! ببین حال بچههای فاطمه چیست امشب! بدن را غسل، کفن را بست. صورت کفن فقط باز مانده. میخواهد فاطمه را در قبر بگذارد. صدا زد: «بچهها! یا حسن! و یا حسین! و یا زینب! بیایید با مادر خداحافظی کنیم. فنا فراق و القا فی جنة». دیگه تا بهشت مادرتان را نمیبینید. دیگه خداحافظی. این بچهها دوان آمدند. خودشان را روی سینه مادر انداختند. لا اله الا الله. متن روایت میگوید: دستها در کفن بسته بود. کفن. یک وقت دیدند کفن از کنار تابوت داره باز میشه. دستهای مادر بیرون آمد. دستها بیرون آمد. به سینه بچهها چسباند. یک وقت امیرالمومنین شنید ملکی از آسمان صدا زد: «علی! جان سینه مادر را بلند کن. لقد والله طاقت ندارند.» آسمانیها طاقت ندارند این صحنه را ببینند.
حاضرم آمادهای دو تا روضه بخوانم؟ روضه اول بگویم چرا مادر بچهها را اینجا در آغوش گرفت؟ آخه در نه اینکه چند روز فقط. استخوان پهلو و استخوان بازو شکسته بود. بچهها بغل مادر نمیرفتند. خواستیم بچهها را سیر کنیم از آغوش. یا صاحب الزمان! روضه دوم بگویم: شب جمعه است. امشب مادرم کربلا است. بریم کربلا. امیرالمومنین آمد با نوازش بچهها را بلند کرد. لابد من میبوسید آنها را. ای اگر آغوش بود، اشکهایشان را پاک میکرد. لایمکنهیوم یا اباعبدالله! بچههای تو را وقتی خواست از تو جدا کنن، حسین جان! علی بود که بازش کند، نه کسی بود که اشکشان را پاک کند. اینقدر اینقدر با تازیانه به معرفت این بچهها. سکینه رو کرد به بابا: «نگو بابا منو دارن میزنن.» گفت: «یا بابا ببینم منو دارن میزنن.» حسین! حسین! ای منقل! لعنالله الظالمین! دشمنت، ولی نور تو نشد. جلوه که فانی نشود نور خدا. صلی الله علیک مظلوم، صلی الله علیک مظلوم، صلی الله علیک یا ثار الله. صلی الله علیکم یا اهل بیت النبوه جمیعاً و رحمت الله و برکاته.
اسئلک اللهم و ندعوک باسمک العظیم الاعظم عظمتک یا الله یا الله یا الله یا رحمن و یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا علی دینک انک علی غدیر. الهی امید به حق محمد و علی یا فاطمه به حق فاطمه یا محسن به حق الحسن یا قدیم الاحسان به حق الحسین اللهم عجل لولیک الفرج. خدایا به حرمت و عصمت و مظلومیت فاطمه زهرا، به حق خون شهدای اخیر، خصوصاً شهید حاج قاسم سلیمانی، فرج منتقم شهدا، آقایمان امام زمان را برسان. قلب نازنینش از ما راضی بفرما. عمر ما را نوکری حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. اموات علم، شهدا، فقها، امام راحل را امشب کربلا مهمان ابیعبدالله قرار بده. خدایا در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت، و هنگام مرگ شهادت نصیب ما بفرما. رهبر عزیز انقلاب را حفظ کن و نصرت عنایت بفرما. ستم ظالمین را به خودشان برگردان. دشمنان دین، قرآن، انقلاب و ولایت اگر قابل هدایت نیستند، نیست و نابود شان کن. مرزهای اسلام را مصون بدار. شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. حوائج حاجتمندان را از ساعتی برآورده بفرما. الهی توفیق بندگی، عبادت خالصانه، توجه، اخلاص، عبودیت، تقرب نصیب ما بفرما. موانع توجه، اسباب غفلت را از ما دور بفرما. الهی تو آنی هستی که ما میخواهیم. ما را همچنان که تو میخواهی قرار بده. هرچه گفتیم و صلاح ما بود، هرچه نگفتی و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن. نبی و آله رحمالله من قرأ الفاتحه.