فریاد «ما را از مرگ نترسانید» بهمثابه شعار ایمان عاشورایی
مقایسه فداکاری حاج قاسم سلیمانی با شهدای کربلا
ترویج دین از مسیر شهادت و جانفشانی در راه خدا
تعریف آیتالله حقیقی در نگاه توحیدی و انقلابی
ارتباط میان عشق الهی، شهادت و وصال حقیقی
حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) نماد فداکاری و ایمان ناب
مناجات عارفانه درباره فقر، ذلت و امید به رحمت الهی
جایگاه شهید در نگاه قرآنی و عرفانی به لقاءالله
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
ما را از مرگ نترسانید! عابس هم که در کربلا لخت شد، دیوانه که نبود؛ یعنی که ما را از مرگ نترسان. ای کاش زودتر شهید شوم. خدا میداند که اینگونه کارها چقدر ترویج مذهب است، خیلی نکته قشنگی است. آیتاللهالعظمی... با این ایامی که پشت سر گذاشتیم؛ اینکه یک نفر در راه حقانیت دین، حقانیت یک مکتب، حقانیت یک نظام اینجور بیاید بایستد و بگوید: «بیاین منو بکشین، جونشو کف دستش بزاره»، این اوج ترویج یک مذهب است. این شهید بزرگوار ما، ولیّ خدا، حاج قاسم سلیمانی، جنس شهدای کربلا را داشت. دیدید چقدر این هم تحویل شیعه است، هم ترویج انقلاب و هم تقویت نظام. موجب وحدت و خون چه کردیم؟ انسان شریف، رهبر معظم انقلاب، من در برابر او تعظیم میکنم با این کاری که او، قیامتی که او به پا کرد. آدمهای خفته را بیدار کرد، آدمهای... چه شوری از شهادت و جهاد و رزم و غیرت نسبت به وجود آورد بین مردم! امثال حاج قاسم، البته بعضیها که مجنونند، اینها هیچوقت نه بیدار میشوند نه عاقل. تا بمیرند و خدا آن نور عقل را که نمیآید حالیشان بکند.
چه کردند انسانهایی که یک سلامتی دارد عقلشان، فطرتشان؟ با این حوادث بیدار شد. اینجور احساس فداکاری، این شجاعت! فیلم حاج قاسم در خط مقدم، یک سربازی به ایشان میگوید که در ماشین است: «حاجی، جلوتر از این نرو، اونجا خط آتیشه.» حاج قاسم به او میگوید: با ناراحتی و عصبانیت میگوید: «فلانی، منو از دو تا گلوله نترسون. زشته! منو از دو تا گلوله نترسون.» با ناراحتی... کی بودن؟ چی؟ خدا چی نشون داده بود و چی فهمانده بود؟ لذتی احساس میکردم در قرب خدا، در وصال خدا. ساعات آخر مینویسد: «خدایا، مرا پاکیزه بپذیر. تو میدانی من چقدر مشتاق تو هستم.» امثال منم از مرگ چقدر میترسیم، فرار میکنیم از مرگ. فقط میخواهیم که با مرگ مواجه نشویم، آخر هرجا هم بریم به کام مرگ میریم. خدا میداند که اینگونه کارها چقدر ترویج اینها... ترویج این کارها بیحضرت زهرا (سلاماللهعلیها) است. همینه، تو این مسیر انسان از چیزی، از هزینه... این اوج ترویج مذهب و ترویج دین اینجاست. ابتکار عاقلانه آدم بکنه، شجاعت... مثل حضرت چگونه خود را فدا کرد؟ حضرت زهرا به کام خطر فرستاد. بقیه فکر لقمه نونشون، شغلشونو از دست ندن، اعتبارشونو از دست... انسانهای مریض و حقیر، هنوز زندگیشون خلاصه میشه تو همین. انسانهای بزرگ، راحت و سلامت و دارایی و همه را میده تو این مسیر، برای اینکه رضای خدا حاصل بشه. رضای اهلبیت، قلب او متصل به وصال است.
این علامت کسی در مسیر قرآن فرمود: «اگر شما خودتو ولی خدا میدونید، فَتَمَنَّوْا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِینَ (۱)» علامت ولی خدا اینه که مشتاق ملاقات ماست. از کجا میتونیم بفهمیم تو مسیر سیر و سلوک و رشد و پیشرفت و حرکت چقدر مشتاق رفتنیم؟ چقدر مشتاق پرواز کردنیم؟ پرواز کردن، پریدن... هنوز خیلی کار داریم، هنوز خیلی جاهاست که نرفتیم، هنوز خیلی چیزاست که تجربه نکردم، هنوز حالا حالاها میخوام. من لباسهای مختلف بگیرم بپوشم، عروسی کی در پیشه؟ چه میدونم، داماد کنم، [میخوام] نوهمو ببینم. دلالت حقارت... ولی خدا این شکلی است. حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) میتوانستند بگن: «میخوام دامادی پسرمو ببینم، عروسی دختر...» جای دیگری همه زندگی او تعریف میشود و با کس دیگری تعریف میشود. اینها میشود آیه خدا، اینها میشود نشانه، اینها آدم خوابزده و گرفتار را بیدار میکند، هوشیار. نهیب میزند: «بابا، اینجا تو این دنیا، تو زندگی، تو این چهار دیواری خرابه، خبری نیست. اینور هیچ خبری نیست. اینجا هیچی، هیچی نداره که آدم بخواد اینجا دل ببنده. هیچچیز دلربایی این طرف نیست جز سیاهی و نکبت و ظلمت و آلودگی و جز اینها، جز حجاب.» تو این عالم دنیا، توی عالم طبیعت، عالم ماده، هیچ خبری نیست. انسان شوقش به رفتن باشه، به حرکت، پرواز، رسیدن. چادر کربلا این بودند و این بود که خدا اثر قرار داد تو کار. این نشانه خدا، حجت آیه...
آیتالله حقیقی قاسم سلیمانیها بودند و ممکن است به یک کسی [با] هزار سواد آیتالله گفته شود. آن کسی که فکر منفعت و جناح و حزب و طیف و اعتبار و اسم و رسم و موقعیت و دفتر و بیت و اینها خودش است، این آیتالله است. آیتالله حرکت او، حرف او، زبان او، کار او، حیات او، ممات او، حکایت از خدا بکند، به سمت خدا سوق بدهد. حضرت استاد، آیتالله جوادی آملی، بعد از شهادت حاج قاسم چی میفرمود؟ کفنش را آورده بودند به ما داد که ما امضا بکنیم. گریه میکردند: ما کی باشیم که بخوایم کفن او را [امضا کنیم]؟ آبروی این مملکت از او، نظام، حرف امام، حرف رهبری به واسطه او داشت عملی میشد، پیش میرفت. آیتالله حقیقی قاسم سلیمانی بود و قاسم سلیمانیها هستند. اگر انسان توانست از جان بگذرد در این راه، معلوم میشود که باور دارد که این راه، راه [خدا] است. و این باور را میتونه منتقل [بکنه]. نمیشه؟ جونشو کف دستش بگیره [و] در راه معامله بکنه با خدا، این معلوم میشه این آدم صادقه. «وَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ ۖ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ ۖ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا (۲)». اینها راست گفتن. حرفی که با خدا زدم، پاشم وایستادم. تا امثال من نگین ولی... [اگر] یکم نونمون به خطر بیفته، اسم [فقط]. نه خدایا، [اهل] نه سیر و سلوکی میخواهیم. هیچی، عین همهچیو دیگه با امام رضام قهر میکنیم، حرم نمیریم. فلان حاجتو تنها چیزو خواستم، فلان اتفاق... دروغ، دروغ [هستیم]، صادق نیستیم. البته تو این مسیر هرآنچه برای آدم رقم میخوره خیره. خدای متعال شری صادر نمیکنه. هرچه رقم میزنه... اینم باز از چه؟ حالت... داخل میکنیم که در مسیر جهت [بفهمیم] که این ترویج مذهب اصحاب سیدالشهدا (علیهالسلام) میگفتند: «اگر هفتاد مرتبه کشته شویم و زنده شویم و کشته شویم، دست از یاری تو بر نمیداریم.»
علامت باور، علامت یقین. چقدر! نمیشه گفت که قاسم سلیمانی اگر ۷۰ بار کشته میشد و زنده میشد، دوباره همین مسیر را [ادامه میداد]. ترامپ میگفتش که: «ما ملت امام حسینیم.» علت شهادت... شبی نیست که ما بخواهیم و به تو فکر نکنیم، به شماها فکر [نکنیم]. مرد بزرگ! رضوان خدا بر او. چه شهادتی! خدا چه عظمتی دارد شهادت. چطور مکتب سیدالشهدا را بیمه [کرد]. حضرت زهرا و امیرالمؤمنین را تقویت [کرد]. خوش به حالش! اگه میشه مرگ ما هم جوری باشه که مایه عزت و سرافرازی اهلبیت باشه. سر بالا بگیرن، افتخار بکنن به اینکه این خون ریخته شده، جان داده شده. زندگیمون عزت اهلبیت باشه، مرگمون عزت اهلبیت باشه. نکنه مثل منی هم بودم [و] مردم [که] سرافکنده اهلبیت باشم. [اینکه] با هم زنده بودنش چه کارهایی که نکردیم! مرد بزرگ ماهان [گفت] پس تو حرم امیرالمؤمنین، دست کشیده بود، دیده بود که روی ضریح غبار نشسته. حاج قاسم دستور داده بود [که] «ستاد بازسازی عتبات راه بیفته». ستاد بازسازی مال سپاه قدس بود. این ضریحهایی که ساخته شد، گنبدهایی که ساخته شد، حرمهایی که ساخته شد، اینها همه یه برکت وجود قاسم سلیمانی بود. همه مجموعه تحت امر او این کار را کردند. حرمهایی که آزاد شد، چند هزار آدم آواره نجات پیدا کرد، خونه و زندگی و امنیت. دیدید با این شهادت انگار تکتک این اهلبیت بردن حرم خودشون. انگار ازش تشکر کردن. کاظمین، کربلا، نجف، مشهد، قم، تکتک نظرات [خدا را] آورد. خوش به حال رفیق خوشبخت ما، قاسم سلیمانی! خوشبختی اینه. گوشی حضرت زهرا سر آدم کج نباشه. آدم پایین نباشه، شرمنده نباشه. به همسرش و بچهاش چی میگفت؟ میگفت: «دعا کنید من شهید بشم تا قیامت پیش حضرت زینب شرمنده نباشم.» محبوب اهلبیت بودن. اهلبیت اینها را دوست داشتن. به اینها نظر داشتن. حبیببنمظاهر وقتی خودشو به امام حسین رسوند، حضرت فرمودند: «ما چشمبهراه تو بودیم. خوب شد که اومدی.» چشمبهراه امام زمانی. لبخند میزنن اخم میکنن. کاری نکردیم که میخوام خوشحالش کنیم. غفلت و معصیتهایی که بنا نبودن حضرت از راه خلق عادت و اعجاز پیروز شود وگرنه یک نفر هم لازم نبود. خود حضرت سیدالشهدا کافی بود. اگر قرار بود معجزه صورت بگیره در کربلا، خود امام حسین [معجزه] بود. برای اینکه کمک بکنند. نصرت امام سجاد [علیهالسلام] منصوب علیه با آن حال برای ترویج مسلک سیدالشهدا (علیهالسلام). عصا و شمشیر به دست روایتش را نقل میخواد [بکنند]. امام سجاد به اون وضع. میگوید: «حتی حضرت نمیتوانستند بشینن ظهر عاشور روی شکم دراز کشیده بود.» امام سجاد (علیهالسلام) از درد خود میپیچید. وقتی سیدالشهدا فرمودند: «پسرم، من میخواهم به میدان برم.» اینجا اسد [شجاعت] از جا بلند شد. عرض کرد: «میخواهم از شما دفاع کن.» تو ترویج مذهب دفاع از مکتب، دفاع از اباعبدالله، دفاع از خداست. باز امیرالمؤمنین... کسی با گذشتن از جان نشون بده: «آقا، ما سربازیم.» کی بود تو مدینه برای امیرالمؤمنین غیر از فاطمه [که] اینو اثبات بکنه؟ کیو داشت امیرالمؤمنین غیر از یه نفر حاضر شد جونشو کف دستش بگیره؟ همه داراییشو، مال و منال و اینها را که از همون اول به عشق امیرالمؤمنین [بود]. همه مردان ثروتمند قریش به خواستگاری او اومدن. همه رو پس زد. همسر امیرالمؤمنین شد. زنهای مدینه و مکه و اینها ملامت میکردند: «تو چه [کار] رفتی؟ با یه مرد فقیر ازدواج کردی.» اولین چیزی که گذشت به خاطر علی [باید] از پول و [رفاهش] از سلامتش گذشت به خاطر علی. جان [خودم] و یه توانی در بدن دارم. من یه نصاب بازوی سالم [دارم.] پهلویی در [دارم]، بچهایی در رحم دارم، آبرو هرچی داشت گذاشت [بگذارم]. برم بیرون. این امیرالمؤمنینی که قاسم سلیمانی را تو حرمش نجف از او تشکر میکنه، در برابر فاطمه چه کار خواهد کرد؟ این همه فداکاری فاطمه زهرا و اون عشق امیرالمؤمنین به فاطمه زهرا، اتصال وجودی امیرالمؤمنین به چه شد؟ چه آمد بر سر امیرالمؤمنین؟ بهترین ماجرای شهادت حضرت زهرا و بعد از شهادت حضرت زهرا. امروز اولین روز علی است بدون فاطمه. این خونه دیگه صفایی نداره. این زندگی... هنوز بستر فاطمه. همه رونق زندگی امیرالمؤمنین فاطمه بود. فرمود: «هر وقت به او نگاه میکردم همه هموم [غمها] و عموم [دردها]، هرآنچه هم و غم داشتم از دل من خارج [میشد]. بوسههای عالم از دلم میرفت.» الان فکر کنم این روزها هرچی به جای او نگاه کنه، هرچه هم و غم باشه به قلب او وارد میشه. امیرالمؤمنین چند تا یتیم قد و نیم قد. علی مانده و یک شهر ناجوانمرد و ناسپاس و بیمعرفت. با چند تا یتیم قد و نیم قد.
خیلی سخت بود مصیبت برای امیرالمؤمنین از دست دادن فاطمه، اونم به یه [این شکل]. عزیزی بود تو اقوام ما خانمش میگفتش که یکی از چیزایی که منو میسوزونه اینه که این خیلی خوشاخلاق بود. در زندگی یه بار سر من داد زده بود. الان به همون فکر میکردم یکم آروم میشدم. «هر وقت یاد محبتهاش میافتم، آتیشه وجودم شعلهور [میشه].» امیرالمؤمنین هرچی فکر میکنه [به] این همه مدت [که] دست شکسته. از مسجد برمیگرده، سیلی خورده بود به من. علی باید الان موقع غسل [فاطمه] بفرماید. مناجات امروز با این حال، با حال امیرالمؤمنین. با این اضطرار امیرالمؤمنین بخونید: لیست کسایی که ندارن. مستقیم آبرویی از در او به هیچ... سوخت زان که مثل وجود [علی] را قصه مستقلی [نیست]. مستقر فاطمه زهراست. مناجات مستقلی را باید با این حال، با این حس، با این نیاز، با این حس خالی فاطمه زهرا باید بگیره. من احساس میکنم، [امام] عسکری فرمودند: «ما اهلبیت وقتی به [چیز] متوسل میشید، ما به مادرمون فاطمه زهرا متوسل میشیم.» انگار همه ائمه، همه ۱۲ امام به حضرت زهرا متوسل میشن. احساس میکنم امیرالمؤمنین هم کنار قبر فاطمه زهرا به خود فاطمه متوسل [شده] که زنده بماند. ای مصیبت! بتونه بلند از کنار این قبر نجات پیدا بکنه. طمأنینه قدسی که از زهرا [نشأت گرفته] به داد امیرالمؤمنین رسید. این همون غمی که برطرف میکرد، اینجا هم زهرا به داد امیرالمؤمنین رسیده. این حس ماست در مناجات توسل. راه رسیدن توسط حضرت صدیقه کبری رسیدن [هست].
ماجرا رو نگفتم. یکی از اساتید امام فرمود از آیتالله مهدوی اصفهان کرد که آقای مهدوی فرموده بود که ما چندین سال منزل، اون شبهای جمعه روضه و مادر ما آبگوشتی درست میکرد تو مجلس. مستاجریم، مناجات میخواهیم بخونیم. حواسمون باشه طرف حسابمون کیه، اینو حواسمون باشه. همون سالهای [شروع] روضه بود و مادر ما کمکم پیر شد. بعد مدتی به پدر ما گفتش که من سختهمه شام درست کردن برای [مجلس]. از این به بعد مجلس را قبل غروب بگیرید که دیگه تا قبل غروب همه برن به شام نرسند. گفتش که باشه. [این] شب جمعه که اومدن و شام دادیم. برای جلسه بعدش اعلام میکنیم که از پنجشنبه عصر بیاین. قرار بود که پنجشنبه اعلام [کنند]. مثلاً دوشنبه بود. دیدن که این مادر خواب بود. از خواب پرید گریه کرد گریه. گفتش: «چی شده؟» گفتش که: «شبهای جمعه هیئت باشه خودم تا آخر عمرم. خواب دیدم در این منزل ما که مجلس روضه است، دو تا خانم وارد جلسه شدند.» یکی حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)، یه خانمی هم کنار ایشون. قدیمی، شاید دیده بود قدیمتر. [دیس] سی بود توش لیوانها را میچیدند و نعلبکی بود و دیس میذاشتن، یه قاشقی هم میذاشتن. بعضیا که میخوان چایاشونو شیرین کنن، فیلمو پخش [نمیکنن] تو مجلس روضه. حضرت زهرا وارد مجلس ما شدند. فرمودند: «هرچی توی مجلس روضه میبینی بنویس.» به اونم گفتش که: «خانم، نوشتم.» حضرت زهرا فرمودند: «تو به عشق من دست[شویی]»...
گدایی در برابر مقدس [نیست]. نداریم. دستمون خالیه. احوال ما با این زندگی ما، حواس [مون] داریم به مقامات عالیه برسیم، مثلاً [آیا] ما کجا ایران؟ باید نظر بکنه. بسم الله الرحمن الرحیم. «الهی کسر لا یجبره الا لطف حنانک.» خدایا، این شکستگیهای منو جبران نمیکنه مگر لطف تو، رحمت تو. «و فقری لا یغنی الا تفضلک و احسانک.» گدایی منو، فقر منو غنی نمیکنه مگر عاطفه تو، عطوفت تو، احسان و [مهربانی] تو. «و روعتی لا یسکنها الا امانک.» این اضطراب و ترس و به همریختگی منو هیچی آروم نمیکنه مگر امانی که تو به من بدی. تو منو در امان قرار [بده]. «و ذلتی لا یعزّها الا سلطان ک.» ذلت من عزیز نمیشه مگر با سلطنت تو. «و عسرتي الا فضلك.» به آرزو نمیرساند مرا مگر فضل تو. «و خلّتي لا يسدّها الا طَوْلُك.» این نداشتن من، خالی بودن من پر نمیشه مگر با عنایت تو. «و حاجتي لا يقضيها غيرك.» حاجت منو کسی جز تو نمیتونه بده. غیر از تو برآورده نمیکنه. «و كربي لا يفرجها الا رحمتك.» این حال آشفته منو برطرف نمیکنه مگر رحمت بزرگ [تو]. «و ضرّي لا يكشفه الا رأفتك.» این ضرری که به من رسیده برطرف نمیشه مگر با رأفت تو. «و غلّتي لا يبردها الا وصلك.» آتش درون من خنک نمیشه [و] آروم [نمیگیرد] مگر با وصال تو. به تو برسم، آروم بشم. «و لوعتي لا يطفيها الا لقاؤك.» این شعله درونمو خاموش نمیکنه مگر ملاقات با [تو]. «و شوقي لا يُسكّنه الا النظر الى وجهك.» این شوقی که به تو دارم آروم نمیشه مگر اینکه به روی تو نگاهی کنم. نظر به [خدا]. فرمود: «شهید نظر میکنه به وجهالله.» خوش به حال شهدا! با به همه آرزوهاشون. «و قراري لا يتم الا قربك.» این قرار من قرار نمیشه مگر اینکه به تو نزدیک بشم. تا به تو نزدیک نشم بیقرارم، بیقرار نمیرسم. «و لهفتي لا يردّها الا روْحُك.» این حسرت درون من آروم نمیشه مگر اینکه تو در من بدمی آرامش ایجاد کنی. «و سقمي لا يشفيه الا طبّك.» بیماریهای من فقط با تو [مداوا میشه]. به چه مریضی بدتر از [غفلت]، چه بیماری بدتر از غفلت دارم. فقط تو میتونی درمان کنی. «و وَثَمي لا يُزيله الا دَرْجُك.» غم من برطرف نمیشه، از جا کنده نمیشه، چیزی نمیتونه بکنه این مگر نزدیکی به تو، قرب تو. «و جرحي لا يلبّده الا مرهمك.» این زخمهای منو خوب نمیکنه مگر اینکه تو مرهم بزاری بر این. «و قلبي لا يجلوه الا عفوك.» زنگارهای دلمو جلا نمیده مگر عفو [تو]. «و وسواسي و صدري لا يزيحه الا امرك.» وسواس درون سینه منو، وسوسههای نفسانی، خطورات برطرف نمیشه مگر با فرمان تو. «و يا مُنتَهى أملِ العامِلينَ،» ای نهایت آرزوی آرزومندان! «و يا مُجيبَ دعوةِ المُضطَرينَ!» ای پایان درخواستکنندگان، طالبین! «و يا مُنْتَهى طَلَبِ الطّالِبين.» ای نهایت طلب! «و يا أعْلى رَغْبَةِ الرّاغِبينَ!» ای عالیترین رغبتها و «يا وَلِيَّ الصّالِحينَ!» ای کسی که ولایت داری بر صالح، اونایی که صالح ادراک دارن، از ولایت خدا احساس دارن، از ولایت [او]! «يا أمانَ الْخائِفينَ!» ای امان کسانی که در ترس! «وَ يا مُجيبَ دَعْوَهِ الْمُضْطَرّينَ!» ای جوابدهنده درخواست کسانی که در اضطرار! «يا ذُخْرَ الْمُفْتَقِرينَ!» ای ذخیره کسایی که هیچی ندارن. اونایی که هیچی ندارن تو رو فقط دارن. «و يا كَنْزَ الْبائسينَ.» گنج بدبختها و ندارها. و سرپرست کسانی [هست] که یه جوری تو گرفتاریند، هیچ تکونی نمیتونن بخورن، هیچ طرفی نمیتونن برن، اونم خداست. «يا غِياثَ الْمُسْتَغيثينَ!» ای فریادرس فریادخواهان! «يا قاضِيَ حَوائِجِ الْفُقَراءِ وَالْمَساكينِ!» ای کسی که حاجت فقرا را میدی. ما بدبخت و ندار و بیچاره. «يا أكْرَمَ الْأَكْرَمينَ، يا أَرْحَمَ الرّاحِمينَ!» لک و سؤالاً من پیش هیچکس سر کج نمیکنم. اینطور خودم رو کوچیک نمیکنم. دست من پیش هیچکس اینجور دراز نیست. همه فقرمو برا تو میارم. همه التماسم پیش توئه. به کس دیگه رو نمیزنم تا تو هستی. چطور روم بشه در خونه کسی برم؟ از کسی چیزی بخوام؟ اونم هرچی داره از توئه. به تعبیر اون دعا [میگوید]: «چطور نگاهم به یکی غیر از تو باشه، وقتی تو هنوز در رو به روی من نبستی؟» کی یقین داره، کی میتونه بگه من باورم اینه [که] خدا درو رو من بسته؟ میرم یه در دیگه رو میزنم. این اصلاً مگه میبنده درو؟ بارون داشت تو زمین میرفت. موسی رو صدا زد. رفت تو [زمین]. ندامت به موسی [گفت]: «اگه به جای اینکه تو رو صدا بزنه، منو صدا میزد، دفعه اول نجاتش [میدادم].» لحظه در بسته [نیست]. من کمکارم، من ضعیفم، بیتوفیقم. این دریای کرم، این اقیانوس رحمت، حرم امام رضا (علیهالسلام). اینجا کنار... بعد من کنار این دریا. گاهی من حرم میرم به این فکر میکنم. میگم: «آقا برای شما زشته، ما کنار دریا باشیم.» کثافت اشک و ناله و زاری و التماسم برا تو. «اَنْتَجني بَرَوحٍ رَوْحِ رِضْوانِكَ.» درخواست منو به روح رضوان خودت برسان. «و عَلَيَّ نَعْما سَوابِغَ امْنانِكَ.» تو دوام بده بر من نعمتهایی که از سر منت تو [است]. «وَ ها أَنا ذا بِبابِ كَرَمِكَ.» اومدم پشت در کرم تو ایستادم. «الان من همون بنده فراریم.» هرچی صدام زدی نیومدم. ماه رمضان صدام زدی نیومدم. عرفه صدام زدی نیومدم. صبح تا شب صدام زدی نیومدم. مشغول زندگی بودم. درگیر شهواتم بودم. تو غفلتهای خودم بودم. الان اومدم. الانم تو منو آوردی پشت این [در]. الانم با پای خودم نیومدم، با فضل و کرم تو اومدم. تو فضل و کرمت خیلی زیاده، منو رد نمیکنی. «از این متحرك در معرض نسیم رحمت تو خودم رو قرار دادم. و به حَبْلِكَ الشّديدِ مُعْتَصِماً.» به ریسمان محکم تو انداختم. «و بِعُرْوَتِكَ الْوُثْقى مُتَمَسِّكاً.» به عروه وثقا چنگ [زدم]. «الهی ارْحَمْ عَبْدَكَ الذّليلَ،» ببین بنده ذلیلت [هستم]. «الْبَرَمَ الْكَسيرَ.» این بندهای که زبون نداره، حاجتشو قلیل [است] عملی نداره. در محضرتون «مَمْنُونًا عَلَيْهِ بِالْجَزيلِ» عنایتهای سرشار خودت منت بذار بر این بنده. «يا كَريمُ وَ يا جَميلُ.» برو زیر سایه خودت قرار بده ای کریم ای جمیل. «يا أَرْحَمَ الرّاحِمينَ.»
اسم [فاطمه]. معمولاً کسی از دنیا میره یادگاریهاشو میارن. بین ما رایجه. آلبوم عکسی اگر میارن عکساشو نگاه میکنن، خاطراتی، فیلمهایی، صدایی هرچی از او به یادگار مونده. کتابی اگه داره، دستنویسی، خطی، اثر هنری، اینا رو میذارن به یاد اون کسی که از دنیا رفته با آثارش به یادش میافتند. آخه امروز آثار مادر چیه تو این خونه؟ آره، چهار تا ظرف غذا و اینا هست. این تنور خونه هنوز بوی دست مادر رو میده. این ظروف منزل هنوز بوی بدن فاطمه رو میده. ولی یه یادگاریهایی مادر به جا گذاشته. هر چقدر با یادگاریها این بچهها آروم میشن، ولی یادگاریهای دیگه هست دل این بچهها رو خون میکنه. هر وقت این بچهها نگاشون به در خونه میافته، این همون دریهکه شعله [گرفت] و مادر ما بین در و دیوار [بود]. هنوز قطرات خون مادرمون [روی] در و دیوار [است]. اینجا همون برادرمون محسن رو کشتن. بچهها از این کوچه رفت و آمد کنن، خاطرات زنده میشه. اینجا همون جاییه که تازیانه رو مادرمون [بلند شد]. اینجا همون جاییه که چهل نفر [بودن]. لا اله الا الله. یکی با [شمشیر]، یکی با غلاف شمشیر. کیا با [آن کینهها]... کوچه رد بشن براشون زنده میشه. اینجا همون جاییه که دستم تو دست مادر بود، یه وقت دیدم یه ضربه سیلی به صورت [مادر خورد]. دیدم نقش بر زمین شد. مادر یه طرف، چادر یه طرف، گوشوارههای [مادر]. یا زهرا، یا زهرا، یا زهرا، یا زهرا. «وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ (۳).» لعنت الله علی القوم الظالمین.
اسئلک اللهم و [ادعوک] باسمک العظیم الاعز الاجل الاکرم به عظمتک یا یا رحمان و یا رحیم، یا مقلب القلوب قلوبنا علی دینک. انک علی کل شی قدیر. یا حمید، به حق محمد، یا علی، به علی، یا فاطمه، به حق فاطمه، یا محسن الحسن، یا قدیم الاحسان، به حق الحسین. اللهم عجل لولیک الفرج. خدایا، قسمت [مکن] و مظلومیت و غربت فاطمه زهرا، این حبیبه حبیب [الهی]. فرج آقامون امام زمان برسان. نازنینش از ما راضی بفرما. عمر بانوکری حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. هوای [ما را]، هوای شهدا، فقها، امام راحل، حاج قاسم سلیمانی سر سفره با برکت حضرت زهرا مهمان بفرما. شب اول قبر ما را هم مهمان حضرت زهرا قرار بده. مرزای مسلمین مرزایی [که] منظور مریضهای یاد شده و خاص اَلشَّخصُ [شفایشان]. لباس عافیت به آبروی حضرت زهرا بر تنشون بپوشان. حاجتمندان برآورده بفرما. شر ظالمین به خودشون برگردان. دشمنان دین، قرآن، انقلاب، ولایت اگر قابل هدایت نیستند، نیست و نابود [کن]. رهبر عزیز انقلاب حفظ [کن]، نصرت عنایت بفرما. الهی در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت، هنگام مرگ شهادت نصیب ما بفرما. هر آنچه گفتیم و صلاح ما بود، آنچه نگفتیم و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن. بانبی و رحم الله من قرأ الفاتحة مع الصلوات.
---
(۱) سوره بقره، آیه ۹۴
(۲) سوره احزاب، آیه ۲۳
(۳) سوره شعراء، آیه ۲۲۷