ناتوانی امام حسین علیهالسلام از بازگشت و رهایی از دشمن
تصمیم آگاهانه حضرت برای خروج از مکه و تبدیل حج به عمره
حفظ قداست حرم الهی حتی در آستانه شهادت
تفاوت نگاه عبدالله بن زبیر و امام حسین علیهالسلام به حرمت کعبه
نقش شمر در تحریک ابن زیاد و صدور حکم قتل امام حسین علیهالسلام
تنگناهای دنیا بهعنوان نشانه رشد و تقرب الهی مؤمن
ذکر «لا اله الا انت سبحانک» راه رهایی از زندان نفس و گرفتاری
مناجات امیرالمؤمنین علیهالسلام؛ آموزهای در عبودیت و تواضع
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسمالله الرحمن الرحیم.
**راه برگشت**
میگویند قَطَا حیوانی است که یا خودش از دشمنانش بسیار میترسد، یا اصلاً دشمنانش زیادند؛ لذا در آن آخر کار و سحر که دیگر نتواند بخوابد، سرش را داخل سوراخ یکی از درختها میکند که کسی او را نبیند. شاید هم مقصودش این باشد که کسی از دشمنها او را نشناسد؛ چون دشمنان همان سر او را نشناسند. در این صورت، آنهایی که طالبِ خودِ قَطَا هستند، دیگر او را نمییابند. یا اینکه خودش که کسی را نمیبیند، به خیالش کسی هم او را نمیبیند.
حضرت سکینه (علیهاالسلام) گفت: «ردنا الی حرم جدنا. فقال هیهات لو ترَکَ القط لنام.» عرض کرد: «ما را به سوی حرم جدمان برگردان.» به امام حسین (علیهالسلام) در روز عاشورا. حضرت فرمودند: «هیهات! اگر مرغ قطا را واگذاشته بودند، میخوابید.» یعنی حضرت خودشان را تشبیه به مرغ قطا کردند که دشمنان رهایش نمیکنند. راهی برای برگشتن به مدینه نداشت. از مدینه تقریباً مثل فرار به طرف عراق.
(پاورقی میگویند: ولید، حاکم مدینه، به دستور یزید، امام حسین (علیهالسلام) را نزد خود خواند تا از آن حضرت برای یزید بیعت بگیرد. مقصودش نرسید و امام از نزد او بیرون رفت. فردای آن روز، ولید دوباره عدهای را به سوی آن حضرت فرستاد؛ ولی امام حسین (علیهالسلام) به آنها فرمود: «اصبحوا ثم ترون و بگذارید صبح بشود، بعد شما ما را میبینید.» در این باره فکر ازت. بعد از رفتن آن گروه، همان شب به همراه اهلبیت خودش به سمت مکه حرکت کرد و این آیه را قرائت فرمود:
«فَخَرَجَ مِنْهَا خَآئِفًا يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ.» ترسان از آن خارج شد و به اطراف مینگریست و میگفت: «پروردگارا، مرا از ستمگران نجات بده!»
آنها یعنی مأموران حکومت داد زدند که: «ای خائنها، برگردید و نروید!» وقتی امام حسین (علیهالسلام) از مکه خارج میشد، فرمانده لشکر مکه که تحت امر عمر بن سعید بن عاص بود، با گروهی از مأمورانش راه را بر حضرت بست و گفت: «امیر به تو دستور میدهد که برگردی، وگرنه من مانعت میشوم.» امام حسین (علیهالسلام) نپذیرفت و دو گروه با همدیگر درگیر شدند. مقصودشان این بود که او به عراق نرود، همانجا باشد. کشتنش برای آنها آسان باشد، ولو در داخل مکه.
یزید ۳۰ نفر را تعیین کرده بود برای کشتن او، ولو سلاح را در زیر لباس احرام بگذارند. گفته بود: «ولو سلاحتان زیر لباس احرام باشد.»
حسین (علیهالسلام)
این را هم در پاورقی آوردهاند: حضرت حجشان را عمره مفرده قرار دادند؛ چون با احتمال غافلگیرانه شدن، نتوانست تکمیل کنند. چون که یزید به عمر بن سعید بن عاص لشکری بزرگ داد و کنترل موسم حج و حجاج را به عهده او گذاشت. به او سفارش کرده بود که حسین (علیهالسلام) را مخفیانه [بکشد] و اگر نتوانست، او را ترور کند. و همچنین ۳۰ مرد از شیاطین بنی امیه را پنهانی همراه حاجیان فرستاد و دستور داد: «حسین (علیهالسلام) را به هر صورت که امکان دارد [بکشید].» هنگامی که امام حسین (علیهالسلام) از این ماجرا آگاه شد، از احرام خارج شد و حجش را عمره مفرده قرار داد.
که باز اینجا در ادامه میگویند که نگذاشتند امام حسین (علیهالسلام) در مکه بماند. حضرت میدانست اگر در مکه میماند، داخل حرم و داخل مسجدالحرام کشته میشد. میفرمود: «اگر من یک «با» (به اندازه دو دست که از هم باز است) دورتر از مسجد یا حرم کشته بشم، برای من اولیتر است از اینکه در خود حرم [کشته شوم].» که این را هم باز روایت شده از پاورقی آوردهاند.
امام حسین (علیهالسلام) با عبدالله ابن زبیر خلوت کرد و مدت طولانی سخن گفت. بعد رو به اطرافیان کرده، فرمود: «این به من میگوید کبوتری از کبوتران حرم باش، حال آنکه اگر کشته بشم و فاصلهام از حرم به اندازه یک «با» (یعنی دو دست باز) باشد، نزد من بهتر از آن است که کشته بشم در حالی که فاصلهام از حرم یک وجب باشد؛ و اگر در تف (یعنی نینوا و کربلا) کشته بشوم، برایم محبوبتر از در حرم کشته شدن است.»
بالاخره آنها که مأمور بودند او را بکشند، لابد اگر میکشتند، اجرت داشتند و چیزی میخواستند. ایشان میخواست آن رتبه را بر آنها تثبیت کند و احترام حرم را هم نگاه دارد؛ اما ابن زبیر احترام این مطلب را نگاه نداشت و [با پناه بردن به] داخل مسجدالحرام، عبدالله بن زبیر آنجا پناه [برد] و یزید دستور داد که «او را بگیر» و احترامی برای کعبه قائل نبود.
تفاوت آدمی است که مقدسات را برای خودش میخواهد؛ برای اهداف منافقانه و موذیانه. همهکار میکند که احترام مقدسات فدا وقتی میماند. لذا حضرت در درخواست سؤال فرمود: «مختار باشم.» نمیفرمود: «مختار باشند» یا «مختار باشید.» یعنی «مختار راضی شده یا برود مدینه، یا برود "سغری" از "صغور" مرزهای مسلمین، یا با خود یزید [بیعت کند].»
ابن زیاد به تصویب شمر ملعون هیچکدام راضی شد. تصویب کرد که به هیچکدامش راضی [نشود]. امام حسین [علیهالسلام] بخواهد برود مرزی از [مرزها]، بیا برگرد. شمر گفت: «اگر او از اینجا برود یا داخل شهر تو شود، او قوی میشود و تو ضعیف.» ابن زیاد هم گفت: «جزاک الله خیر جزا.»
(پاورقی آوردهاند که عمر سعد در ضمن نامهای برای ابن زیاد نوشت: «همانا خداوند آتش فتنه را خاموش [کرد]، وحدت را ایجاد، و امر امت را اصلاح [کرد]. این حسین است که من تعهد داده [است] به جایی که از آن آمده برگردد؛ یا ما او را به هر یک از مرزهای مسلمانها که بخواهیم تبعید [کنیم]. پس یکی از مسلمانها میباش [باشد]. هرچه برای دیگران هست، برای او هم هست. هرچه علیه دیگران [هست]، علیه او [هست]. یا نزد امیرمؤمنان یزید بیاید، دستش را در دست او بگذارد، نظر او را درباره خود بپذیرد، و این رضایت شما و صلاح امت را در بر دارد.»
ابن زیاد در ابتدا رأی عمر بن سعد را پذیرفت؛ ولی شمر چنین گفت: «والله لن یرحل من بلد. به خدا اگر حسین از سرزمین تو خارج بشود و دستش را در دستت نگذارد، به یقین او نیرومند و با عزت [میشود]، و به یقین تو ضعیف و ناتوان [میشوی]. پس این جایگاه را به او نده که ضعف تو [را نشان دهد]؛ ولی فرمان بده که او و یارانش حکم تو را بپذیرند. پس اگر مجازات کنی، تو حاکمی و در مجازات کردن صاحب اختیاری؛ و اگر ببخشایی، بخشش تو از موضع ضعف نبوده، بلکه منت گذاشته و اختیار بخشش داشتی.»
ابن زیاد رأی او را پسندید و گفت: «نِعْمَ الرَّأْیُ! چه حرف خوب، چه رأی خوبی.» همان نظر [خوب]. «خداوند بهترین جزای نیکوکاران را به تو جزاء دهد.» بالاخره او سبب شد برای شهادت حضرت. به همین نص شمر ملعون که «جزای خیر»، علت تامه شهادت حضرت. آخرین بخش در واقع مصمم کرد سپاه دشمن را [برای] کشتن امام حسین (علیهالسلام).
تشبیه کردن به قطا، حیوانی که آرامش ندارد از دست دشمن و خواب ندارد. ببینید این ابتلائات را انسان وقتی در اهلبیت میبیند، بخواهد با خودش [مقایسه کند]، اصلاً قابل قیاس نیست. این مظلومیتها، این تنگناها. ما توی این شرایط قرار بگیریم، چهکار میکنیم؟ به تعبیر حضرت، اگر مثل قطا بشیم که رهایش نمیکنند، مگر اینجا قرار بگیریم، چهکار میکنیم؟
دشمن نمیگذارد مکه بمانی، نمیگذارد مدینه بمانی، نمیگذارد کوفه بروی. تو را در بیابان، توی زمین بیآب و [علف] نگه میدارد. آن هم کسانی که خودشان دعوت [کردند]. سر از تن جدا میکنیم؟ یا باید تنگناها، چیزهایی توش قرار [بگیرد]. کسی که توی مسیر بندگی است، در مسیر تقرب، در حرکت به سمت خدای متعال، اینها جز لوازم راه است، جز ضروریات این مسیر است. هرکه هر چقدر به [خدا] نزدیکتر، این مشکلات و این مصیبتها برایش به عنوان یک قاعده [بیشتر]. هر چقدر توی این مسیر پیشرفت [کند]، این تنگناها بیشتر. دنیا لیست برای مؤمنین زندان است و برای کافر [بهشت].
با من دائم لای [نمیتواند]. تا یک کم حالش بهتر میشود، یک کم به سر و وضع خودش میرسد، دوربین زمین و زمان سر لجبازی زمین و زمان. آنقدری توی این تنگنا قرار میدهد که اول آدم از دنیا بیزار میشود، از خودش بیزار. بعد از غیر خدا [بیزار میشود]. جوری است که دیگر به هیچ چیزی در این عالم غیرحق تعالی دل نبسته و هیچ کس را نمیخواهد، به هیچ [کس] اعتنا [ندارد]. مثل یونسی میافتد در شکم نهنگ. «لا اله الا انت سبحانک.» شما هم برای اینکه از زندان رها بشید، از زندان این ذکر را [بگویید]: «لا اله الا انت سبحانک.» ما هم گرفتاریم در قفس نفس. در قفس این تعلقات به عالم ماده. در قفس گناه. دست و پای ما را غیر خدا بسته.
ببینید امام موسی [کاظم] (علیهالسلام)، رحمت واسعه در قید و بند نیست، رحمتی که همه عالم را. آن تنگنا اول باید باشد. بدین [معنی که] هر چقدر کسی میخواهد [بالاتر برود]، تنگناهای سختتری را تحمل میکند. خدا باید بخواهیم کمک بکند توی این تنگناهایی که مواجهیم. عمومی. این شرایط اقتصادی که الان هست، این بیماری کرونا. گفتند هوا گرم میشود، از بین میرود. هم گرما را باید تحمل بکند، هم کرونا ذره اثر برایش نداریم. اطلاعاتی را آدمیزاد تحمل میکند. گرفتار یک مدتی آدم توی خانه [بود]. الان هم باید بیرون بیاید، هم گرم است، هم آلودگی، بیماری. عزیزانش را از دست [میدهد]. یکی یکی پر پر [شدن] جماعت با این بیماری. از جوان و پیر. نه [فقط] اینها. اینها [همه] گرفتاریهای ما است.
وقتی آلات خودمونو نگاه [میکنیم]، یکی آن همین است که میرویم حرم، در این ضریح به رویمان بسته. توی صحن [باید بنشینیم]. این هم تنگنا. بغض به گلوی آدم فشار میآورد. قدر نعمت ندانستیم. قدر نماز بالای سر حضرت ندانستیم. قدر زیارت ندانستیم. توی این ضلع آفتاب انسان باید برود بنشیند آنجا توی آن گرما. من حسی برای زیارت [ندارم] نه فضای زیارت. تا کی میخواهد ادامه پیدا بکند؟ زیارت اربعین امسال معلوم نیست وضعش چطور باشد. مجالس محرم معلوم نیست چطور باشد. اینها تنگنا است. اینها فشار است. دلخوشی ما در این عالم به مجلس ذکر اباعبدالله بود، از همان هم محروم [شدیم]. دلخوشی ما به زیارت اهلبیت بود، از همان هم محروم [شدیم]. به کربلا بود که سال به سال میرفتیم، از همان هم محروم [شدیم].
توی این تنگناها انسان باید برگردد: «خدایا، من ظالمم. سبحانک. من تقصیرکارم. مشکل از من است. من کوتاهی کردم. من ناشکری کردم. من [بدم]. از جانب تو هیچوقت رحمت قطع نمیشود.»
این مناجات امیرالمؤمنین را بخوانیم، انشاءالله در این ایام توجهات امیرالمؤمنین شامل حال [ما شود]. چیزی هم توی ماه ذیالقعده نمانده دیگر. اهلش برای این ۴۰ روز آماده میشوند. چهل روز طلایی. از اول ذیالقعده تا روز عید قربان. این هم ضیافتالله است، این هم میهمانی است. همانجوری که از موسی کلیم پذیرایی کرد، از آنهایی که اهل توحیدند، اهل سُلُک [سلوک]، خدای متعال توی این ۴۰ [روز] پذیرایی میکند. با این مناجات امیرالمؤمنین، با این زبان امیرالمؤمنین گفتگو از خدا. عنایت شامل [حال ما شود].
بسمالله الرحمن الرحیم.
اللهم انی أسئلک الأمان یوم لا ینفع مال ولابنون الا من اتی الله بقلب سلیم و اسئلک الأمان یوم یعض الظالم على یدیه یقول یا لیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا و اسئلک الأمان یوم یعرف المجرمون بسیماهم فیؤخذ بالنواصی و الأقدام. و اسئلک الأمان یوم لا یجزى والد عن ولده ولا مولود هو جاز عن والده شیئا ان وعد الله حق و اسئلک الأمان یوم لا ینفع الظالمین معذرتهم ولهم اللعنه و لهم سوء الدار. اسئلک الأمان یوم تحمل کل نفس ما کسبت و هم یومئذ لا یظلمون و اسئلک الأمان یوم یفر المرء من اخیه و امه و ابیه و صاحبته و بنیه لکل امرئ منهم یومئذ شأن یغنیه و اسئلک الأمان یوم یود المجرم لو یفتدی من عذاب یومئذ ببنیه و صاحبته و اخیه و فصیلته التی تؤویه و من فی الارض جمیعا ثم ینجیه. کلا انها لظى نزاعه للشوى.
مولا مولا انت المولی و انا العبد و هل یرحم العبد الا المولی؟ مولای یا مولای.
انت المالک و انا المملوک و هل یرحم المملوک الا المالک؟ مولای یا مولای.
انت العزیز و انا الذلیل و هل یرحم الذلیل الا العزیز؟ مولای یا مولای.
انت الخالق و انا المخلوق و هل یرحم المخلوق الا الخالق؟ مولای یا مولای.
انت العظیم و انا الحقیر و هل یرحم الحقیر الا العظیم؟ مولای یا مولای.
انت القوی و انا الضعیف و هل یرحم الضعیف الا القوی؟ مولای یا مولای.
انت الغنی و انا الفقیر و هل یرحم الفقیر الا الغنی؟ مولای یا مولای.
انت المعطی و انا السائل و هل یرحم السائل الا المعطی؟ مولای یا مولای.
انت الحی و انا المیت و هل یرحم المیت الا الحی؟ مولای یا مولای.
انت الباقی و انا الفانی و هل یرحم الفانی الا الباقی؟ مولای یا مولای.
انت الدائم و انا الزائل و هل یرحم الزائل الا الدائم؟ مولای یا مولای.
انت الرازق و انا المرزوق و هل یرحم المرزوق الا الرازق؟ مولای یا مولای.
انت الجواد و انا البخیل و هل یرحم البخیل الا الجواد؟ مولای یا مولای.
انت المعافی و انا المبتلى و هل یرحم المبتلى الا المعافی؟ مولای یا مولای.
انت الکبیر و انا الصغیر و هل یرحم الصغیر الا الکبیر؟ مولای یا مولای.
انت الهادی و انا الضال و هل یرحم الضال الا الهادی؟ مولای یا مولای.
انت الرحمن و انا المرحوم و هل یرحم المرحوم الا الرحمن؟ مولای یا مولای.
انت السلطان و انا الممتحن و هل یرحم الممتحن الا السلطان؟ مولای یا مولای.
انت الدلیل و انا المتحیر و هل یرحم المتحیر الا الدلیل؟ مولای یا مولای.
انت الغفور و انا المذنب و هل یرحم المذنب الا الغفور؟ مولای یا مولای.
انت الغالب و انا المغلوب و هل یرحم المغلوب الا الغالب؟ مولای یا مولای.
انت الرب و انا المربوب و هل یرحم المربوب الا الرب؟ مولای یا مولای.
انت المتکبر و انا الخاضع و هل یرحم الخاضع الا المتکبر؟ مولای یا مولای.
به رحمتت، به جودت، و کرمت، و فضلک، یا ذالجود و الاحسان. همچنان به رحمتت یا ارحم الراحمین.
ایام شهادت آقا امام صادق (علیهالسلام) به قربان تو آقا جان! یا امام [جعفر] صادق (علیهالسلام). گفتند: «اگر روزی کنار او ما [ذکر] «عنده ابوعبدالله الحسین» الا ما رعی ذلک الیوم.» اگر در روز یک بار نام حسین (علیهالسلام) کنار او میآمد، دیگر کسی تا شب لبخند به روی لب آقا نمیدید. حال آقا متغیر میشد، به هم میریخت. هی میفرمود: «الغریب العطشان.» «پدرم فدای آن غریب، پدرم فدای آن عطشان.»
یا امام صادق، آقا جان شما برای ما روضه میخوانی. چه خبر بوده کربلا؟ شاعر میگوید: «آمدم خدمت امام صادق (علیهالسلام). حضرت به من فرمودند: «یک کم برای ما روضه بخوان، شعر بخوان.»» میگوید: «فضای جلسه سنگین بود. شروع کردم اشعار رسمی خواندن.» فرمود: «نه! آن مدلی که بین خودتون روضه میخونین، اونجوری که توی جلسههای خصوصی میگی، اونجور بین ما روضه بخوان.»
روایت میگوید: حضرت فرمودند: «بگین دخترم هم بیاد بشینه روضه جدش رو گوش بده.» لا اله الا الله. روضهخوان شروع کرد روضه خواندن. پرده کشیده [بودند]. زنها پشت پرده بودند. دختر امام صادق (علیهالسلام) نشسته. روضهخوان میگوید: «شروع کردم اشعار خواندن، روضه خواندم، دیدم صدای ضجه دختر امام صادق بلند شد. از حال غش کرد.» حضرت فرمودند: «در را ببندید! کسانی که بیرونند صدا رو نشنوند.»
اینجا چند جور احتمال دادند. یک احتمال این بوده: کسی نفهمد اینجا مجلس روضه است، روضه اباعبدالله. یک احتمال دیگری که دادند این بوده: آقا میخواستند صدای گریه دخترشان به گوش نامحرم نرسد. فرمودند: «در را ببندید! بیرونیها نشنوند اینجا چه خبره!» آری، حق هم همین است. از غیرت شما جز این [انتظار] نمیرود. طاقت ندارید صدای گریه دخترتان را نامحرم بشنود.
یا اباعبدالله، من بمیرم برای دخترهایی که بین نامحرم گرفتار شدند. کاش فقط مسئلهشان این بود که نامحرم صدای گریهشان [را میشنید]. نامحرمها ریختند سر [آنها]. هرچه سر و صورت به غارت بردند. دست میانداختند گوشواره را از گوش میکردند. خلخال را از پا میکردند. عرض کردم: «آقا جان یا امام سجاد، چه کنند این زن و بچه بین نامحرم گرفتار شدند؟» فرمود: «علیکم بالفرار. بگو به این بیابانها دور تا دور خیمه [در حال آتش]. هرکه میخواهد فرار کند باید توی آتش برود.» انقدر دامن آتش! های های.
اگر میتوانستند فرار کنند، چه حالی داشتند؟ بدونند الان شب تاریک است، همین که صبح بشود، آفتاب طلوع کند، چه حالی میخواهند بشن این دخترهای معصوم، این زن و بچه با سر و صورت برهنه؟
متن مقطول است. یکی از زنهای یکی سردارهای سپاه عمر سعد، همین که غروب عاشورا رسید، زن و بچه را دید. دیدند برگشت سمت خیمههای خودشان. شروع کرد تیکهتیکه این خیمهها را بریدن. زیر بغل [گرفته بود] داشت سمت خیمه اباعبدالله میرفت. یکی بهش [گفت]: «چهکار میکنی فلانی؟ چرا اینها رو کندی؟ کجا میبری؟» چه حالی بوده. یا صاحب الزمان، چه وضعی بوده. من نمیدانم دل دشمن به رحم بود؟ برگشت گفت: «دختر پیغمبر! سرش به راه. یک کم از این پارچه خیمهها [کنده بودم] سر و صورت رو بپوشونم.»
حسین، حسین، حسین، حسین، حسین. «وسيعلم الذين ظلموا ای منقلب ينقلبون.» الا لعنة الله علی القوم الظالمین.
اللهم و ندعوک العظیم الأعظم، لحظه الأجل الأکرم، یا الله یا رحمن و یا رحیم، یا مقلب القلوب. ثبت قلوبنا علی دینک، انک علی کل شیء قدیر. الهی یا حمید بحق محمد، یا عالی بحق علی، یا فاطر بحق فاطمه، یا محسن بحق حسن، یا قدیم الاحسان بحق حسین.
اللهم عجل لولیک الفرج. خدایا، فرج آقایمان امام زمان را برسان. قلب نازنینش از ما بفرما. عمر ما را نوکر حضرت قرار بده. مانع و کران حضرت قرار بده. شهدا، فقها، امام راحل، سفره با برکت امام صادق. بفرما [در] شب اول قبر، امام صادق (علیهالسلام) به فریادمان برساند. در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت اهلبیت نصیب ما بفرما. شر ظالمین را به خودشان برگردان. دشمنان دین، قرآن، انقلاب، ولایت، اگر قابل هدایت نیستند، [نابودشان کن].
رهبر عزیز انقلاب نصرت بفرما. حاجت حاجتمند امیرالمؤمنین از ساحل حاجت روا بفرما. هر آنچه گفتیم و صلاح ما بود و هرچه نگفتیم و صلاح ما میدانی برای ما رقم [بزن]. بانبی و رحم الله من قرأ.