فریاد «کونوا أحراراً»؛ دعوت جاودان به شرافت انسانی.
پیوند عرفان و جهاد در کربلا؛ مقاومت تا آخرین نفس.
دعای عرفه؛ عرفان ناب در لباس توبه و فقر.
از غفلت تا حضور؛ سیر دل از خود به سوی خدا.
محبت الهی، ریشه همه محبتها در عالم.
انسانِ فانی در برابر رحمت بینهایت الهی.
توحید امام حسین علیهالسلام؛ شناخت خدا از درون هستی نه از برون.
فهم بلا و نعمت به عنوان تجلیهای گوناگون ربّ.
اشک، نشانه بیداری دل در مناجات عرفه.
امید بنده گنهکار به خدای جواد و رحیم.
مناجات عارفانه با خدا؛ از ضعف تا یقین
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
**بسم الله الرحمن الرحیم**
سنگ ستم در روایت آمده است که در روز کربلا، وقتی حضرت سیدالشهدا (ع) مانع دشمنان شدند که به سمت قیام زنان حمله کنند، آنها به طرف خود حضرت برگشتند و با سنگاندازی کار خودشان را ادامه دادند. اینجا روضهای است که مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت به آن اشاره میکنند. در پاورقی اشارهاش آمده: «فقال له شمر ما تقول یا ابن فاطمه». لحظات آخر، امام حسین (ع) با آنها گفتوگو میکردند، اما آنها متوجه فرمایش حضرت نمیشدند. پس شمر به او گفت: «ای پسر فاطمه، چه میگویی؟» فرمود: «میگویم من با شما میجنگم و شما با من میجنگید، زنان که گناهی ندارند.» گفت: «خواستهات انجام میشود.» یعنی حضرت خواستند که اینها سمت خیمهها نروند و آنها نیز از سمت خیمهها برگشتند.
سپس به جنگ او روی آوردند و او را از بسیاری زخم و ضرب شمشیر و تیر و نیزه چون پارهگوشتی درآوردند. جرعهای آب میطلبید و هفتاد و دو زخم برداشته بود. پس ایستاد به جنگ. او را ضعیف کرده بودند که سنگی بر پیشانیاش خورد. و آن روز، البته ادامه دارد. من (نویسنده متن) حسین در لهوف این را ادامه میدهم: «حداقل آزادهمرد باشید.»
هنگامی که حضرت سیدالشهدا (ع) از اسب بر روی زمین افتاد و لشکر اعدا به خیام حرم هجوم بردند، با زانو مقداری به سوی خیمه رفت و جمعیت را به نبرد با خود دعوت کرد. حضرت افتاده بودند روی زانو. این نشان میدهد تا لحظه آخری که انسان توان دارد، باید مقاومت کند در برابر شیاطین. خدای ناکرده گناهی از ما سر میزند، یک کم عقب میافتیم، حالاتمان کمی ضعیف میشود، ناامید میشویم، در برابر شیطان مقاومتمان را از دست میدهیم، خودمان را رها میکنیم و باخته میدانیم. اینها درسهایی است که امام حسین (ع) در عین روضه و مصیبت و غم، به ما میدهند. در برابر دشمن، حالا این دشمن چه نفس باشد، چه شیطان باشد، چه شیطان درون و چه شیطان بیرون باشد، چه کفار و منافقین باشند، در برابر اینها نباید مقاومت را از دست داد. تا لحظه آخر باید ایستاد. با آخرین توان باید جنگید تا جایی که انسان زور دارد. این درس امام حسین (ع) است به این لحظات آخر.
از اسب روی زمین افتاده بودند. خب، از اسب وقتی کسی روی زمین میافتد، طبعاً استخوان جراحت پیدا میکند. اگر نشکند، لااقل زخمی میشود بدن. آن بدن ضعیف اباعبدالله الحسین، آن بدن با آن لب تشنه که سه روز آب، جرعه آب به کام مقدس آقا نرسیده، این همه عزیز از دست داده، این همه غم و هیجان به او وارد شده، از صبح این همه فعالیت کرده، هی رفته، آمده، این خستگی. شب نخوابیده تا صبح مشغول عبادت بوده. خستگی تن نازنین اباعبدالله الحسین (که از امروز تا عاشورا چهل روز مانده، چهل روز عاشورا). با همه اینها، لحظات آخر روی زانو نشست. با زانو مقداری به سمت خیمه رفت و جمعیت را به نبرد با خود دعوت کرد و فرمود: «یا شیعة آل ابوسفیان»، اینها را صدا زد: «ای شیعیان آل، ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد»، اگر دینی ندارید، اگر از معاد نمیترسید، «فکونوا احراراً»، لااقل مرد باشید، آزاده باشید، پستی به خرج ندهید. «و ارجعوا الی احسابکم»، برگردید به آن حسب و نسب خودتان. شما عربید، در بین عرب این کارها زشت بود. هیچ عربی این کار را نمیکرد که به زن بیدفاع در جنگ بخواهد حملهور شود. «ان کنتم عرباً»، اگر عربید، برگردید به حسب همانطور که خودتان، خودتان را عرب میدانید. «انا الذی اقاتلکم»، منم که با شما جنگ دارم و «و انتم تقاتلون»، شما هم با من جنگ دارید و «و النساء لیس علیهن جناح»، زنان گناهی ندارند. برای چه سمت اینان؟ لحظه آخر هم دعوتش را کرد، هم اتمام حجتش را کرد، هم دست از مبارزه برنداشت، هم تسلیم نشد، رها نکرد. اینها همان چیزی است که ما لازم داریم. از امام حسین (ع) باید بخواهیم که حضرت به ما هم عنایت بکنند. نظر ما هم این شکلی (است).
خب، این بخش دیگر روضه سنگینی است. از اینجا دیگر روضههایی را مرحوم آیتالله بهجت نقل میکنند و چندین صفحه روضههایی است که حالا عنوانش هست: «زیر سم اسبها». خود ابن زیاد گفت: «من میدانم بعد از مرگ، اسبتازی دیگر به درد نمیخورد. لاکن گفتم و خواستم این مطلب را که انکار بشود.» در پاورقی میگوید که عبیدالله بن زیاد به عمر بن سعد اینجور فرمان داد: «اگر حسین کشته شد، با اسب سینه و کمرش را لگد کن؛ زیرا او متجاوز و ستمکار است. و میدانم این بعد از مرگ ضرری نمیرساند، ولی سخنی گفتهام.» یعنی عهدی بستم که اگر او را کشتم، این کار را بکنم. درست است بعد از مرگ خاصیتی ندارد اسب تاختن بر بدن، ولی من این عهد را بستم. آنها هم تابع همین گفتن و خواستن او بودند. او هم تابع نصیحت شمر ملعون بوده که گفت: «اگر حسین (ع) به طرف مدینه یا به طرف شام حرکت کند، همینکه حرکت کرد، کان اولی بالقوه و کنت اوّلی». او قوی میشود، تو ضعیف میشوی. چرا که همه همراه با او خواهند رفت. او هم به شمر گفت: «جزاک الله خیر جزاء المحسنین». خدا بهترین جزای نیکوکاران را به تو. عمر سعد قضایا را برای ابن زیاد نوشت. عمر سعد این قضیه را نوشت برای عبیدالله. او هم جواب داد: «تو را نفرستادیم بروی و صلح بکنی. خیر، باید خبر دهی از کشته شدن او و بعد هم اسبتازی بکنی نسبت به جسد مطهرش. تو را فرستادیم که او را بکشی و اسب بتازانی». یعنی خیلی تأکید داشت عبیدالله بن زیاد بر این اسب تاختن. این سابقه نداشت در هیچ جنگی، در هیچ ماجرای تاریخی، در زمان جاهلیت همین مسائل نبود. اینها دیگر اختصاصیات اباعبدالله الحسین در طول تاریخ (است). این وجود نازنین و مظلوم، منحصر به فرد (است). اباعبدالله در این مظلومیتها: بین دو نهر آب، با لب تشنه. نه فقط خودش، بچه شش ماههاش هم کشته شود. آخر، بر روی بدنها اسب بتازانند. لابد دیدهاید پای قدرتمندی دارد اسب. اگر به کسی لگد بزند، ممکن است همانجا درجا بمیرد. بعد این سم اسب و این نعلی که به کف سم میزند. هم سم خیلی قوی است. لااقل در این حیوانها میبینید این اعضا متلاشی که میشود. این سم سالها میماند. بعد نعل که دیگر خیلی قویتر از همه اینهاست. حالا اینها را نعل تازه زدند، این اسبها را، که استحکام و قدرت بیشتری داشته باشد. آن هم نه ده (اسب).
روز شهادت امام جواد (ع)، دردانه و دلبند امام رضا (ع) هم بنا به نقل، سه روز بدن نازنینش زیر آفتاب بود. با لب تشنه هم جان داد. امام جواد (ع) مظلومانه هم کشته شد. آب جلو چشم او آوردند، روی زمین ریختند. ولی اینها دیگر نبود. بعد از اینکه حضرت کشته شد، بعد از سه روز جسد مطهر حضرت را با احترام تشییع، غسل دادند، کفن کردند، دفن کردند کنار موسی بن جعفر، پدربزرگ عزیزشان. این حرفها دیگر نبود. تازه همسر امام جواد (ع) قاتل حضرت بود. کسی به همسر او تعرض نکرد. کسی به همسر او بد نگفت. ولی زن و بچه اباعبدالله با دست بسته، با رخت اسارت. بعد اینجور این بدن زیر سم اسب، جوری که این حرامزادهها آمدند به عبیدالله گفتند: «آن خواستهای که تو داشتی، محقق کردیم. ما اسب در این بدن تاختیم. یا صاحب (امیر)، جوری که صدای خرد شدن استخوانها را شنیدیم. باید هموزن ما به ما طلا بدهی. ما خواسته تو را محقق کردیم.»
**یا دعای عرفه**
بخش پایانی آن را قرائت (میکنم). این بخش معمولاً کمتر خوانده میشود در مجالس دعای عرفه. بزرگان نظرشان بر این است که مهمترین بخش دعای عرفه همین بخش است و اصل بهترین مباحث در دعای عرفه اینجای دعای عرفه طرح شده و گفته شده و (آنها) میفرمودند که بخش اصلی حال رو در دعای عرفه باید برای این بخش گذاشت. از خدا بخواهیم که این بخش را حالی به ما بدهد. این چراغها را هم اگر میخواهید کم بکنید، خاموش. با حال توجهی، انشاءالله این بخش از دعای عرفه را بخوانیم. امشب شب اول ماه ذیالحجه است. ده روز و ده شب طلایی در این دهه دارد آغاز میشود. پایانش با عرفه و قربان. از خدا بخواهیم یک ذرهای هم حال ما را آنجوری کند که خودش دوست دارد. از این حال دلردگی، از این حال غفلت، از این پریشانی قلبی. هر چیزی را در زندگی به حساب میآوریم غیر از خدا. هر چیزی را ارزش قائلایم غیر از خدا. از هر چیزی میترسیم غیر از خدا. به هر چیزی امید داریم، دلبستگی داریم غیر از خدا. از این بیماری، خدا ما را نجات بدهد. حال ما را حال خوبی کند. ما را هم اهل عبودیت کند، اهل توجه کند، اهل مراقبه کند، به حرمت اباعبدالله، به حرمت امام جواد (ع).
**بسم الله الرحمن الرحیم**
«یا اسم» (اینجا امام حسین (ع) در حال دعا این عبارت را میگویند)، اباعبدالله (ع) مثل مشک، اشک از چشم مبارکش جاری بود. با صدای بلند این بخش را میخواند. ما هم به تبعیت از مولایمان، آقای نازنینمان اباعبدالله الحسین، این بخش را بلند بگوییم. این بلند گفتن حال کسی است که ته چاه گرفتار شده؛ مانند چاه گرفتاری. تأثیر نفسانیاش امان از ما بریده. نفس ما. هرچقدر آدم میخواهد با این درگیر بشود، میبیند زورش به خودش نمیرسد، مگر اینکه خدا کمک کند. دست ما را بگیرد. حال یک کسی که دور مانده از محبوب، اینجور با صدای بلند باید صدایش بزنیم وگرنه او که به ما نزدیک است، ما از او دوریم. اعمالمان، حالاتمان ما را از او دور کرده.
یا اسم یا ابصر نظر... (ادامه دعا)
«و یا ارحم الراحمین، صل علی محمد و آل محمد»
«اللهم انی حاج» (تلاش برای خواندن ادامه دعا)
این همه دعای عرفه خواندیم، تقریباً توش حاجتی نبود. همهاش یا شکر بود یا استغفار بود. از خوبی خدا گفت، از بدی و ضعف ما. یک حاجت اینجا فقط مطرح شده آخر این دعا. عرض میکنم: اباعبدالله اگر این حاجت را بهم بدهی، هیچ حاجت دیگری بهم ندهی، بهم ضرر نمیرسد. اگر این را ندهی، هرچه دیگر بهم بدهی، برنده نمیشوم. تک حاجتی که میخواهیم چیست؟
«لم ینفع ...» (بخشی از دعا)
چی میخواهی؟ «اسئلک فک رقبتی من الناس». این گردن من را از این غل و زنجیر آزاد کن. من را جهنم نبرند. جهنم اصلاً نمیشود تو را دید. آنجا حجاب مطلقه. هر کاری میکنی، بکن، فقط ما را گرفتار این حجاب نکن. یک جور نباشد اینقدر از تو دور باشم.
«لا اله الا الله وحدک لا شریک لک المالک و ... الطاهر کل شیء»
اینجا گفتند: مکرر تکرار کردی عبارت «یا رب یا رب یا رب یا رب یا الهی». «ان الفقیر فقیر فی فقری فک» (دعایی که امام حسین (ع) میخواند).
داشتم، بازم محتاج تو بودم، چه هیچی ندارم. فقر محضم. «فی علمی من» (در عالم معرفت) من آنهایی که میدانم هم باز توش جاهلم، چه برسد به اینکه همه وجودم جهل است. اگر هم تو بهم دادی.
«الهی اختلاف تدبیرک سرعت منو آب رفیق ولیعصر منک فی بلا» (ادامه دعا)
میبینم تدبیر تو دگرگون میشود. میبینم این مقادیر تو جابجا میشود. سرعت تحولات. اینها نمیگذارد بندگان عارف تو وقتی که بهشان عطایی میشود، ساکن بشوند. وقتی هم که بلایی میرسد، ناامید بشوند. این حالات دائماً در حال تغییر و تحول است. یک روزی حال انسان خوش است، یک روزی ناخوش است. یک روزی روز جذبه است، یک روزی روز دفع. یک روزی روز قبض است، یک روزی روز بسط. بنده عارف تو در روز خوشی بالا نمیزند، فقرشان یادشان برود. در روز قبض ناامید نمیشوند. در هر دو حال، ما دستمان جلوی تو دراز است. حال من درست است حال بدی است. ماه ذیالقعده تمام شد. خیلی دلخوش به این ماه بودهایم. میبینم بدتر از گذشتهام. الان انگار نه انگار ماه گذشت. ولی از تو ناامید نیستم. از گناه ماست. از نالایقی ماست. حریم بندگی را رعایت نمیکنم. حق مولا بودنت را به جا نمیآورم ولی ناامید نیستم. آنقدر کریمی. بارها تجربه کردم. در اوج آلودگی آمدم. آنقدر روی خوش بهم نشان دادی.
گفت: آن ارباب، غلامش را گرفت زد. غلام بیادبی داشت. غلام خطاکاری بود. حرف ارباب را گوش نمیداد. بیادب بود، بیتربیت بود، تنبل بود، خرابکار بود. ارباب گرفت زد این غلام را. از خانه انداخت بیرون. بقیه نوکرها دیدند. ارباب آمد رفت یک گوشهای نشست. شروع کرد گریه کردن. گفتند: «برای چه زدی؟ لیاقتی بیش از این ندارد. جایی برای محبت و رحمت نگذاشته.» گفتند: «برای چه گریه میکنی؟» گفت: «گریه میکنم. آخه غیر از من کسی را ندارد.» آخه ما هم غیر از تو کسی را نداریم.
این نالایقی، این وضع عبادتهایمان است. غفلت بماند. این نماز خواندنهایمان است. این شکمبارگیمان است. از صبح فکر اینیم ناهار چی بخوریم. فکر میکنیم شب چی بخوریم. همهاش به فکر شکم و شهوت. همهاش درگیر و بند ظواهر و مادیات. یک قرانمان گم میشود، دو هفته درگیریم، حواسمان پرت است. نهال عبادتی، نهال مناجاتی. وضع ما این است. خیلی ضعیفیم. ولی آخه غیر از تو هم کسی را نداریم.
«الهی ما یلیق بالمومنین». اینها را که انجام دادم، لایق پستی من بوده. لیاقت سرزنش من بوده. لایقم سرزنش بشوم. «و من کمال یلیق ب کرمک». از تو هم چیزی که رخ بدهد، لایق کرم توست. تو به من نگاه نکن. به خودت نگاه کن. وقتی میخواهی با من تا کنی، من لایقت نیستم. ولی تویی که لایق (این کار) هستی. تو اگر عطا نکنی، برات زشت است. برات خوب نمیشود. تو نمیتوانی عطا نکنی. تو کرم و رحمت (هستی). ای خدای من، منم پستی و گناه، عین ذاتم.
«الهی و سبقت نفسک لطفک و رأفتک لی قبل وجود ضعفی» (ادامه دعا)
قبل از اینکه من را به دنیا بیاوری، وجود بهم دهی، تو خودت، خودت را با اسم لطف و رحمت توصیف کردی. قبل از اینکه من باشم، لطف و رحمت تو بوده. از ازل بوده تا ابد خواهد بود. از من دریغ نکن لطف و وجود. حالا که اینجور محتاج شدم، من را ممنوع میکنی از لطف و رحمت؟
«الهی بفضلم» (همچنان ادامهی دعاست)
اگر کار خوبی از من رخ داده، از فضل تو بوده. «و لک المنه و الیک» (ادامه دعا)
جا دارد تو منت بگذاری بر من. بگویی من این کار خوب را از طریق تو جاری کردم. به تو منت میگذارم. من برای تو ارزش قائل شدم. از طریق تو این کار جاری بشود. ما منتی نداریم بر خدا. لطف کرده به ما. «من زهرت المساوي مني و لي اشتباقعدلك و لک الحجة علیّه» (ادامهی دعا)
زبانم. اگر میخواهی عادلانه رفتار کنی، هیچی نمیتوانم بگویم. حجت با توست. بر من.
«الهی کیف تترکنی» (چگونه رهایم میکنی؟)
چطور میتوانی رهایم کنی؟ «و قد تکفلنی» (و تو سرپرستیام را بر عهده داری). این همه تا حالا هوایم را داشتهای. من را رها میکنی و میبینی بقیه من را لت و پار میکنند؟ از دشمنان بیرون، دشمن درون، نفسم من را بیدفاع رها میکنی؟ «من ناصر لی» (چه کسی یاریام میکند؟) همیشه کمککارم بودی همه جا. «کیف اخیب و انت الحفی و بی» (چطور ناامید شوم وقتی تو نگهبانم هستی؟) همیشه مشت رحمتت را بر من گشوده بودی. «توسل کعبه فقری» (به فقر خود متوسل شدم). آمدم فقرم را گرفتم جلو دستم. توسل پیدا کردم به تو با فقرم. ببین چقدر ندارم. به کی فاطمه (زهرا)؟ میخواهم بیایم شکایت از حال خودم کنم. تو که از حال من خبر داری. میدانی چه حال بدی دارم. چطور وصل کنم وضعیت درونم را؟ حرفم را با تو بزنم. قبل از اینکه حرفم را بزنم، میدانی چی میخواهم بگویم. «ره قدت آرزوها » (آرزوهایم را چگونه ناامید کنی؟) چطور میخواهی ناامید کنی من را که آرزوهایم را جلو تو گرفتم، به درگاه تو بردم. «امکی فلا تحسن احوالی و بک قامت» (چگونه حال مرا خوب نکنی و با توست که حال من برقرار است؟) چطور میشود تو حال من را خوب نکنی وقتی همه حال من به توست؟
بگذار من هم طعم مناجات را بچشم. موسی کلیمالله چهل روز با تو حرف زد. یک لحظه پلکش سنگین نشد. حسرت به دلم مانده یک سحر با شوق و ذوق بلند (شوم). حسرت به دلم (مانده) نمازی بخوانم، خوابم نگیرد، بیحوصله نشوم، خسته نشوم. چهل روز حرف زد، نه گرسنه شد، نه تشنه شد، نه خوابش. چرا من اینقدر دورم از آنی که باید باشم؟ چرا من اینقدر بدم؟ این همه سال از عمرم گذشت. تا کی بیاید و برود؟ من آدم نشوم.
«الهی ما تتفکرنی» (ای خدای من، چه چیز را به من یادآور نمیشوی.) چقدر به من لطف داشتی. «جعل داشتم این همه لطف داشتی.» (بخشهایی از دعا که کلمات دقیق آن مشخص نیست.)
چقدر بهم رحم کردی. «فعلی» (ادامه دعا) با این همه کارهای زشتم چقدر تو به من نزدیکی؟ چقدر من از تو دورم؟ چقدر به من رئوفی؟ «ف من الذی یحجمنی» (پس چه کسی مرا از تو ای دور میکند؟) چرا من اینقدر در حجاب افتادم؟ چرا صبح تا شب یک بار، یک بار تو را احساس میکنم در زندگیام؟ اصلاً انگار نیستی. همهاش مشغول فکر و خیالات خودم، احوالات خودم. صبح تا شب داری من را اداره میکنی. یک بار نمیشود حواسم سمت تو بشود.
اختلاف و تنوع نعمتها و آثار. و اینطور شدنها. هی هر دوره یک طوری است. الان شرایط چه جور است؟ با این کرونا، وضعیت اقتصادی پارسال یک طور دیگر بود، دو سال پیش یک طور دیگر بود، سال دیگر یک طور دیگر است. از اینکه این شرایط هر وقتی یک طوری میشود، اینطور فهمیدم، خیلی این عبارت زیباست. فهمیدم: «انه مرادک مني انت تعرف علیه فی کل» (ادامه دعا) فهمیدم میخواهی هر دوره یک جور جدیدی خودت را به من نشان بدهی. دیدی معشوق خودتش را به عاشق عرضه میکند؟ هر وقت یک جور جدیدی خودش را عرضه میکند. بلا تشبیه فقط برای اینکه فهممان نزدیک بشود. یک همسر میخواهد دل از شوهرش ببرد، هر وقت با یک سیما و نما و جلوه جدیدی خودش را عرضه میکند. خدایا فهمیدم از صبح تا شب تو فقط داری خودت را به من نشان میدهی. تو در جلوههای مختلف. وقتی سیرم، یک جور داری خودت را بهم نشان میدهی. میگویی: بنده من، تو را سیر کردم. گرسنه میشوم، خودت را یک جور نشان میدهی. میگویی: بنده من، دستت سمت من در لقمه (است)، بده. وقتی لقمه را برمیدارم، خودت را داری بهم نشان میدهی. بنده من، من برای تو لقمه گرفتم. تو وقتی این را دارم میجوم (میگویی): بنده من، من این استخوان فکر را به (دهانت) انداختم. من این دندانها را برنده قرار دادم. من دارم این غذا را خرد میکنم. اگر من نبودم، میخواستی با این لقمه چکار کنی؟ چطور این را ببلعی و هضمش کنی؟ از گلو پایین میرود (میگویی): بنده من اگر بخواهم همینجا متوقفش میکنم، خفه میشوی. هیچکسی نمیتواند به دادت برسد. لقمه را از تو حلقومت در بیاورد. پایین میرود. حذف میشود. هر کاری میشود. صبح تا شب «با صد هزار جلوه برون آمدی که من با صد هزار دیده تماشا کنم تو را». یک جوری داری خودت را به من نشان میدهی. منم کورم، غافلم. «اصلاً لا اجلک فی» (ادامه دعا) خواستی یک طوری بشود هیچ جایی نباشم که من تو را ندیده باشم. هیچ جایی از تو غافل نباشم.
«الهی كلما آخرسني لومي انطقني كرمك» (ادامه دعا)
هر وقت بدیها میخواهد لالام کند، کرمت زبانم را باز میکند. «و کل لبای اوصافیت» (ادامه دعا) هر وقت حال و روزم میخواهد مأیوسم کند، منتهای تو من را به طمع میاندازد.
«الهی من کرم آدمی که خوبیاشم زشته» (ادامه دعا)
فکر «فلا تکون مصابی مصابی» (ادامه دعا). چطور زشتی زشت نباشد؟ آدمی که حقیقتش ادعا (است)، چطور ادعا نباشد؟ «و مشیتک حالا الهی چقدر با خودم گفتم بنا میزارم این تئاتر رو انجام بدم بنا میزارم این حالت رو داشته باشم تصمیم جدی گرفتم دیگه از امروز زیارتم ترک نمیشه از امروز مراقبه ام ترک نمیشه از امشب سحر و عبادتم ترک نمیشه همین که شروع کردم اعتماد کردم به خودم گفتم خودمم که شروع میکنم اراده منه عدل تو اومد خراب کرد اینو پس خواستی فقط تو دیده بشی من به خودم تکیه نداشته باشم تکیه من به تو باشه ممنونم از این محبتت محبت اینا اگر از کسی بدش بیاد اونو مشغول خودش میکنه اینی که موانع رو کنار میزنه یعنی هنوز میخواد ما ببینیمش صورتش رو از ما دریغ نکرده جمال دلرباش را از ما نگرفته برو محروم از ملاقات نکرده بلغا لنی منا فضل ولی باز با فضلت منو برگردوندی که دوباره اراده کنم این کار رو لای انک اعلم انی من فعلا جزم فقط داند محبت دزد تو کار خیلی ضعیفم میبینی بیعرضم اهل کار نیستم ثابت قدم نیستم درسته یه روز هستم یه روز نیستم یه روز شوق دارم یه روز شوق ندارم یه انجام میدم یه روز انجام نمیدم تو کار ثابت نیستم ولی اینو میدونی محبتم به تو ثابته از درون همیشه این علاقه به تو بوده علاقهام از خودته این کششیه که خودتم انداختی این کشش رو بیشترش کن نذار محبت دنیا محبت تو رو کور کنه تو قلبم محبت دیگران محبت تو را ازم بگیره محروم بشم الهی کیف عظم القائل چطور تصمیم بگیرم در حالی که همه چیز دست توئه چطور تصمیم نگیرم تو دستور دادی عزم داشته باشم الهی ترددی فی الاثار یوجب بعد المظار تو وقتی حواسم به این جلوهها و آثار بند سرم به اینا گرمه تورو نمیتونم ببینم علیک به خدمته تو منو جمعم کن در مقام خدمت به خودت حواس من جمع بشه قلب من متمرکزه به تو باشه به هیچ چیزی در این عالم رو نکنم حواسم به چیزی پرت نشه یعنی میشه اینو محقق بشه در مورد ما ما که از فضل خدا ناامید نیست الهی کیف یستدل علیک بما هو فی وجودی مفتقر چه شکلی بخوام با چیز دیگه تورو نشون بدم یکون لغیرک من الظور ما لیس از تو روشنتر در این عالم چیه که چیزی بخواد روشن کننده تو باشه حتی یکون هو المظهر متقبت حتی تحتاج الی دلیل کی غایب بودی که بخواد نیازی به دلیل باشه تورو نشون بدم تو از همه چیز روشنتری تو از همه چیز واضحتری من در حجابم نمیتونم ببینم همه هستی رو تو پر کردی همه جا جلوه توئه الا دلیل یدالله علیه و متابعتا تکون الا تو کی دور بودی که بخواد چیزی بیاد تورو به ما نزدیک کنه لا اله الا الله یا رقیبا کور بشه اون چشمی که تورو بر خودش مراقب نمیبین یعنی منی که حس نمیکنم تو همیشه مراقب منی من کورم خودم حالیم نیست اگه چشم ظاهریم یکم سو کم بشه یکم ضعیف بشه پریشون میشم از این دکتر به اون دکتر شده با قرض و غول خونه رو بفروشم هرچی دارم بدم برم خارج از کشور عمل کنم بیناییمو از دست ندم همه کار میکنم حالا این دل من کوره صبح تا شب خدا رو احساس نمیکنه خدا رو حاضر نمیبینه پیش طبیب باید برم برا مداوا چه طبیبی بهتر از خودت چه روزی بهتر از عرفه مداوا کن ما رو این دل هرجایی رو مداوا کن این چشمه کور رو خوبش کن معامله هرکی که از محبت تو نصیب نداشته برشکستگی همه ورشکستن غیر از اونی که عاشق توئه الهی مرتبه به کسوت الانوار دستور دادی به آثار تو توجه کنم قبول ولی منو محروم نکن از اون پوششهای نور خودت این آثار دلمو نبره از تو غافل بشم اینی که بچهمو دوست دارم همسرمو دوست دارم پدر و مادر رو دوست همه جلوهای از محبت توئه تویی محبت رو تاباندی ولی حواسم به همینا پرت شد از تو غافل شدم یادم رفت کی بود اینجا داشت جلوه میکرد محبتش جلوه گر بود بین من و بچهام داشت خودشو نشون میداد میگفت ببین محبت چقدر زیباست به این بچه ضعیفت محبت داری منو ببین در پشت این محبت توام مخلوق ضعیف منی من به تو محبت دارم ببین چقدر حواست سرت گرمه به این بچه همش چشمت به این بچه چون ضعیفه مگس رو صورتش بیاد نمیتونه بلند کنه همش مراقبت میکنی بچه دیدید اول به دنیا میاد اگه کج بشه خودشو نمیتونه صاف کنه مادر شب تا صبح صد بار بیدار میشه که یه وقت بچه رو صورت نخوابیده باشه رو صورت بخوابه خفه میشه این موجود ضعیف انقدر مراقبت میخواد منم همینقدر مراقب توام نه همین قدر اصلا این مثال قابل قیاس نیست تو همه وجودت فقر به منه در همه روزگار تا ابد منم دائماً توجهم به توئه کاری کن با دلم از این آثار برگردم به سمت تو تورو ببینم و هدایت الاستبصار حتی ارجع الیک منها کما دخلتو الیک منها مصون النظر الیها و مرفوع الحمت عن الاعتماد علیها انک علی کل شی الهی هذا ذلی ظاهر بین یدین این ذلت منه که پیش تو هویدائه اگه ذلت جمونو باور نداریم بریم اینایی که این ایام دفنشون میکنن و ببینیم الان که دیگه قبرستونارم بستن نمیذارن کسی حاضر بشه تو تشییع جن چهار تا مامور میگیرن این جسد رو کسی نباید نزدیک بشه یه جور غریبانه میبرن تو این قبر میذارن اصلاً انگار نه انگار این کسی بوده مادر کسی بوده بچه کسی بوده با اهرم و طناب از چهار طرف میگیرن تو قبر میفرستن خاک میریزن میپوشونن پر میکنن میرن کسی هم نمیتونه سمت قبر بره مگر برخی افراد تک و توک اقوام نزدیک نامش داره داد میزنه مادر برابر تو ذلیلیم این مردنمونه اینم زنده بودنمونه ما در برابر تو هیچی به این هیچ رحم کن بچه بودیم چی میگفتیم میگفتیم بچه که زدن نداره این موجود ضعیف که زدن نداره لیلا یخفا له فقط از خودت میخوام منو به خودت برسونی فقط با تو میشه راه تو پیدا کرد فردنی به نور کلک با نور خودت به سمت خودت در مح تو بندگی صادقانه داشته و سنی به سترک المسون الهی حقت نی به حقایق اون حقیقتهایی که به اهل قرب نشون دادی به منم نشون بده عسل مسلکی مسلک اهل چه زمانی بزرگان میگن بدون جذب این راه رفتنی نیست تا معشوق نباشد کش گوشش عاشق بیچاره به جایی نرس با کششت بگیر بارون سمت خودت الهی به تدبیر خودت سررشته امورمو به دست بگیر منو بینیازم سرنوشت دست من باشه دست من باشه همه چی خراب میشه دست تو باشه همه چی درست میشه اختیار اختیاری با اختیار خودت منو از یار خودم بینیاز کن مراکز اضطراری اونجاهایی که نقطه خاص اضطرار منه منو بهش واقف کن ببینم چقدر محتاج الهی اخرجنی من ذل نفسی منو از ذلیل بودن نفسم خارج کن مطهرنی من شکی و شرکی از این شک و شرکها منو پاک کن ابله رمسی به قبل از اینکه بمیرم پاک بشم پاک تورو ملاقات کنم این همه آلودگیا تردیدها شکها شرکها وجودمو پر اگه میخوام بیام ملاقات تو خیلی خجالت زده میشه بکن تصرف عنصرنی از تو کمک میخوام کمک توکلو فلا تکلی به تو توکل کردم رهام نکن تو خیر نی از تو درخواست کردم ردم نکن نسبت به فضل تو رغبت نشون دادم محرومم نکن من به تو چسبوندم به تو نسبت دادم از خودت دورم نکن فلا جلو در خونت ایستاده نکن نگو برو اون طرف الهی تقدس رضا من تو بزرگتر از اینی که برا راضی شدن تو نیاز به خودت داشته چه برسه به اینکه بخواهی نیاز به من داشته باشی تو سریع الرضایی لایت الغنی و به ذاته تو انقدر بینیازی که از خودتم نفعی نمیرسه چه برسه به که بخواد از من به الهی من زنجیرهای هوای نفس منو اسیر شهوات کرده بدجور پابند اینا شدم فکون انت نصیرلی خودت کمکم کن حتی تنصرنی و توبصرنی چشممو باز کن وغننی به فضل حتی استغنیه بک انتل با فضلت بینیازم کن این طلبم برام برآورده بشه آخه ایناش دیگه مال اولیای خداست من سر در نمیارم از اینا عاشقای خدا وقتی اینا رو میخونن ضجه میزنن خدایا به حال اولیا یکمم طعم مناجات و حال مناجات به ما بده این چند خطم بخونیم انت الذی اشرقت الانوار فی قلوب اولیا تو دل رویا خودت رو روشن کردی حتی عرفوک و به تو معرفت پیدا کردن توحید پیدا کردی و انت الذی اذالت الاغیار القلوب احبات از دل محبین خودت قیرها رو دور ریختی حتی لم یحبو سما تا جایی که غیر از تو دیگه کسی رو دوست ندارم دیگه به غیر تو اعتنا ندارن تکیهای ندارند انتلم تنهاییا فقط تورو دارم با حضور تو هیچ وقت احساس تنهایی نمیکنم لهم مادر من فقط اونی که تورو از دست داده چی به دست آورده چی داره اونی که تورو نداره من وجد اونی که تورو داره چی نداره اونی که تورو به دست آورده چیو از دست داده لقد خواب من زیاد دور ک غیر از تو راضی بشه سرش کلاه رفته گل باخته چطور میشه به غیر از تو به امید داشت احسان مگه قطع کردی که بخوایم بریم سراغ یکی دیگه تو که هنوز عادت امتناعتو داری چه شکلی بریم دست جلو یکی دیگه دراز کنیم ای کسی که شیرینی رو به محبین چشان چقدر لذت میبرن از بودن با تو از گفتن ذکر تو چقدر حالشون خوبه در اثر عشق تو چقدر ما دور افتادی متولدین استغفرین از هیبت سیب دل ما هم بکن ازت حساب ببری انتساکر قبل از ذاکرین هرکی میخواد به یاد تو باشه اول تو بهش توجه میکنی که بتونه توجه کنه بن تن بادی احسان قبل توجه عابدین قبل از اینکه بدین به تو توجه کنند تو اول احسان را آغاز میکنی سررشته محبت از جانب توئه کس اجازه میدی بیان به تو توجه کنند دست سمت تو دراز کنن خود این لطفی از جانب توئه منزل جواد بالاطا قبل طلبتالبین قبل از اینکه کسی از تو طلب کنه تو باجودت به این میگن جواد جواد کسیه که قبل از اینکه ازش درخواست بشه عطا میکنه منط الوهاب ثم لما وهبت لنا من المستغرضین به ما عنایت میکنی اصلاً آدم نمیفهمه اینا بد به من میگی یکم از اینایی که داری بهم قرض میدی از من طلب قرض میکنی وقتی میگی به فلان موس من کمک کن از چیزایی که خودت بهم دادی میگی کمک کن بعد باز بابت کمک صد هزار برابر بهم برمیگردونی میگه تو به من قرض دادی من والذی یقرض الله قرضاً حسنا فیضاعفه له بیا من قرض بده من چندین برابر بهت برگردونم همینیم که دارم از خودته این چه کرمیه به یکی سرمایه بدی بعد بگی برو بفروش اگه فروختی بابت فروختنش ۱۰ برابر جایزه میدم کی با کی اینجوری تا میکنه که خدا با ما تا لا یطلبنی به رحمت تو هم خاطرخواه من باش منو طلب کن تو هم طالب من باش الیک منم به تو واصل بشم با منت جذبه به من داشته باش تا به تا منم به تو رو کنم الهی نرجایی لا ینق درسته گناه کردم ولی ناامید نمیشه اگرم طاعت تو کنم ترسم از تو ظاهر نمیشه فقط دلم همه عالم منو به سمت تو دعوت میکنه و حال میده فقط افغانی الهی کیف اخیب و انت ولی ناامید بشم تو آرزوی منی علیک متکلی چطور میشه به من اهانت بشه وقتی من پشتم به تو گرمه الهی کیف استهز و فی ذلت هرکسنی الیک و نصبنی الهی کیف لافتقر فقرا غم تنی و انت الذی لا اله غیر در رفتن کل شی وما جهلک شی و انت الذی تعرفت الیه فی کل شیء فرای تو که ظاهراً فی کل شیء و انتظاهر لکل یا من استوا به رحمانیته فصار العرش و غیبا فی ذات حق الاثار بالاثار و معوت الاغیار به محیطات افلاک انوار یا من احتجب فی صراط قاطرشه انعم تدرک الابصار یا من تجلا به کمال بهائه فتحق عظمته الا استوا کیف تخفی ام کیف تقیب و انت الرقیب اله چه شکلی مخفی بشیم وقتی تو ظاهری چه شکلی غایب بشی وقتی تو رقیب حاضری دائما مراقب منی حاضری در هر انک علی کل شی قدیر و الحمدلله وحد اللهم و ندع بسمک العظیم الاعظم العزل جن الکرم عظمتک یا الله یا رحمان و یا مقلب القلوب قنوبن آلادین لکه علی کل شیء الهی یا حمید و به حق محمد یا عالی بقالی یا فاطمه به حق فاطمه یا محسن به حق الحسن یا قدیم الاحسان به حق الحسین اللهم عجل لولیک الفرج خدایا به حق این روز شهادت آقامون جوادالائمه فرج فرزندش امام زمان برسان قلب نازنینش از ما راضی بفرما عمرمان نوکری حضرتش قرار بده نسل ما نوکران حضرتش قرار بده امواج الما شهدا فقها امام راح اجتماعی سر سفره با برکت امام جواد مهمان بفرما شب اول قبر امام جواد به فریادمون برسان آبروی امام جواد حالاتمون حالات توحیدی و بندگی گلستانه و مراقبه و توجه و توحید قرار بده مرزای اسلام شفای عاجل و کامل عنایت بفرما شر ظالمین به خودشون برگردان دشمنان دین قرآن انقلاب ولایت اگر قابل هدایت نیستند نیست و نابود الهی در دنیا زیارت در آخرت شفاعت اهل بیت نصیب ما بفرما رهبر عزیز انقلاب حفظ نصرت عنایت بفرما هرچه گفتیم و صلاح ما میدانی هرچه نگفتیم و صلاح ما میدانی برای ما رقم بانبی و آله رحم الله من قرأ الفاتحه مع الصلو» (ادامه دعا)
الهی، چقدر با خودم گفتم بنا میگذارم این (اعمال عبادی) را انجام بدهم. بنا میگذارم این حالت را داشته باشم. تصمیم جدی گرفتم دیگر از امروز زیارتم ترک نمیشود. از امروز مراقبتم ترک نمیشود. از امشب سحر و عبادتم ترک نمیشود. همینکه شروع کردم و اعتماد کردم به خودم، گفتم: «خودم هستم که شروع میکنم، اراده من است.» عدل تو آمد و این را خراب کرد. پس خواستی فقط تو دیده شوی. من به خودم تکیه نداشته باشم. تکیه من به تو باشد. ممنونم از این محبتت. اینها اگر از کسی بدش بیاید، او را مشغول خودش میکند. اینکه موانع را کنار میزند، یعنی هنوز میخواهد ما او را ببینیم. صورتش را از ما دریغ نکرده. جمال دلربایش را از ما نگرفته. (ما را) محروم از ملاقات نکرده است.
«بلغالني منّا فضل» (بلکه از فضلت به من منت گذاشتی). ولی باز با فضلت من را برگرداندی که دوباره اراده کنم این کار را. «لای انّک اعلم أنّی من فعلاً جزم فقط دان محبت دزد» (اینجا کلمات عربی کمینامفهوم است و به نظر میرسد از دعای عرفه نیست و کلام سخنران است.)
تو کار خیلی ضعیفم. میبینی بیعرضهام. اهل کار نیستم. ثابتقدم نیستم. درست است یک روز هستم، یک روز نیستم. یک روز شوق دارم، یک روز شوق ندارم. یک روز انجام میدهم، یک روز انجام نمیدهم. در کار ثابت نیستم. ولی این را میدانی محبتم به تو ثابت است. از درون همیشه این علاقه به تو بوده. علاقهام از خود توست. این کششی است که خودت هم انداختهای. این کشش را بیشترش کن. نگذار محبت دنیا، محبت تو را در قلبم کور کند. محبت دیگران، محبت تو را ازم بگیرد و محروم شوم.
«الهی کیف اعظم القائل» (ای خدای من، چگونه سخنوران بزرگ سخن میگویند؟) چطور تصمیم بگیرم در حالیکه همه چیز دست توست؟ چطور تصمیم نگیرم، (وقتی) تو دستور دادی عزم داشته باشم؟
«الهی ترددی فی الآثار یوجب بعد المظاهر» (ادامه دعا)
تو وقتی حواسم به این جلوهها و آثار بند است، سرم به اینها گرم است، تو را نمیتوانم ببینم. «علیک به خدمتی، تو من را جمع کن در مقام خدمت به خودت.» حواس من جمع بشود. قلب من متمرکز به تو باشد. به هیچچیزی در این عالم رو نکنم. حواسم به چیزی پرت نشود. یعنی میشود این (مسئله) در مورد ما محقق بشود؟ ما که از فضل خدا ناامید نیستیم.
«الهی کیف یستدل علیک بما هو فی وجودی مفتقر» (ادامه دعا)
چه شکلی بخواهم با چیز دیگر تو را نشان بدهم؟ «یکون لغیرک من الظّواهر ما لیس» (ادامه دعا) از تو روشنتر در این عالم چیست که چیزی بخواهد روشنکننده تو باشد؟ «حتّی یکون هو المظاهر متقباً حتّی تحتاج الی دلیل» (ادامه دعا)
کی غایب بودی که بخواهد نیازی به دلیل باشد؟ تو را نشان بدهم؟ تو از همه چیز روشنتری. تو از همه چیز واضحتری. من در حجابم، نمیتوانم ببینم. همه هستی را تو پر کردهای. همه جا جلوه توست. «الا دلیل یدالله علیه و متابعتا یکون الا» (ادامه دعا) تو کی دور بودی که بخواهد چیزی بیاید و تو را به ما نزدیک کند؟
«لا اله الا الله. یا رقیبا. کور بشود آن چشمی که تو را بر خودش مراقب نمیبیند.» یعنی منی که حس نمیکنم تو همیشه مراقب منی، من کورم. خودم حالم نیست. اگر چشم ظاهریم یک کم سویش کم بشود، یک کم ضعیف بشود، پریشان میشوم. از این دکتر به آن دکتر. شده با قرض و قسط، خانه را بفروشم، هرچی دارم بدهم، بروم خارج از کشور عمل کنم، بیناییام را از دست ندهم. همه کار میکنم. حالا این دل من کور است. صبح تا شب خدا را احساس نمیکند. خدا را حاضر نمیبیند. پیش طبیب باید بروم برای مداوا. چه طبیبی بهتر از خودت؟ چه روزی بهتر از عرفه؟ مداوا کن ما را. این دل هرجایی را مداوا کن. این چشم کور را خوبش کن.
«معامله هرکه از محبت تو نصیب نداشته باشد، ورشکسته است.» همه ورشکستهاند غیر از آنی که عاشق توست.
«الهی مرتبتُ به کسوت الانوار». (ادامه دعا)
دستور دادی به آثار تو توجه کنم. قبول. ولی من را محروم نکن از آن پوششهای نور خودت. این آثار دلم را نبرد. از تو غافل شوم. اینکه بچهام را دوست دارم، همسرم را دوست دارم، پدر و مادر را دوست دارم، همه جلوهای از محبت توست. تویی محبت را تاباندهای. ولی حواسم به همینها پرت شد. از تو غافل شدم. یادم رفت کی بود اینجا داشت جلوه میکرد. محبتش جلوهگر بود بین من و بچهام. داشت خودش را نشان میداد. میگفت: «ببین محبت چقدر زیباست. به این بچه ضعیفت محبت داری. من را ببین. در پشت این محبت توام، مخلوق ضعیف منی. من به تو محبت دارم.»
ببین چقدر حواست سرگرم این بچه است. همهاش چشمت به این بچه است چون ضعیف است. مگس روی صورتش بیاید، نمیتواند بلند کند. همهاش مراقبت میکنی. بچه. دیدید اول به دنیا میآید، اگر کج بشود خودش را نمیتواند صاف کند. مادر شب تا صبح صد بار بیدار میشود که یک وقت بچه روی صورت نخوابیده باشد. روی صورت بخوابد، خفه میشود. این موجود ضعیف اینقدر مراقبت میخواهد. من هم همینقدر مراقب توام. نه، همینقدر؟ اصلاً این مثال قابل قیاس نیست. تو همه وجودت فقر به من است. در همه روزگار تا ابد. من هم دائماً توجهم به توست.
کاری کن با دلم از این آثار برگردم به سمت تو. تو را ببینم. «و هدایت الاستبصار حتی ارجع الیک منها کما دخلت الیک منها مصون النظر الیها و مرفوع الحمّه عن الاعتماد علیها انک علی کل شیء الهی هذا ذلی ظاهر بین یدیک» (ادامه دعا).
این ذلت من است که پیش تو هویداست. اگر ذلت خودمان را باور نداریم، برویم اینهایی را که این ایام دفنشان میکنند، ببینیم. الان که دیگر قبرستانها را هم بستهاند. نمیگذارند کسی حاضر بشود در تشییع جنازه. چهار تا مأمور میگیرند این جسد را. کسی نباید نزدیک بشود. یک جور غریبانه میبرند، در این قبر میگذارند. اصلاً انگار نه انگار این کسی بوده. مادر کسی بوده. بچه کسی بوده. با اهرم و طناب از چهار طرف میگیرند، در قبر میفرستند. خاک میریزند. میپوشانند. پر میکنند. میروند. کسی هم نمیتواند سمت قبر برود مگر برخی افراد تک و توک، اقوام نزدیک. نامش دارد داد میزند: «ما در برابر تو ذلیلیم.» این مردن ماست. این هم زنده بودن ماست. ما در برابر تو هیچی (هستیم). به این هیچ رحم کن. بچه بودیم چی میگفتیم؟ میگفتیم بچه که زدن ندارد. این موجود ضعیف که زدن ندارد.
«لیلی یخفا له» (ادامه دعا) فقط از خودت میخواهم من را به خودت برسانی. فقط با تو میشود راه تو را پیدا کرد. «فارددنی بنور کلّک» (پس مرا با نور خودت بازگردان.) با نور خودت به سمت خودت. در محضر تو بندگی صادقانه داشته باشد. «و سنّنی بسترک المسجون» (ادامه دعا).
الهی حق تویی. حقایقی که به اهل قُرب نشان دادی، به من هم نشان بده. «عسل مسلکی مسلک اهل» (ادامه دعا) چه زمانی بزرگان میگویند بدون جذب این راه رفتنی نیست؟ تا معشوق نباشد، گوش عاشق بیچاره به جایی نمیرسد. با کششت بگیر. باران سمت خودت.
«الهی به تدبیر خودت سررشته امورم را به دست بگیر.» من را بینیاز کن. سرنوشت دست من باشد، همه چیز خراب میشود. دست تو باشد، همه چیز درست میشود. «اختیار اختیاری با اختیار خودت من را از یار خودم بینیاز کن.» «مراکز اضطراری.» آنجایی که نقطه خاص اضطرار من است، من را بهش واقف کن. ببینم چقدر محتاجم.
«الهی اخرجنی من ذلّ نفسی» (ادامه دعا) من را از ذلیل بودن نفسم خارج کن. «مطهرنی من شکی و شرکی» (ادامه دعا) از این شک و شرکها من را پاک کن. «ابلغ رمسی به قبل از اینکه بمیرم پاک بشم پاک تو را ملاقات کنم.» این همه آلودگیها، تردیدها، شکها، شرکها وجودم را پر کرده. اگر میخواهم بیایم ملاقات تو، خیلی خجالت زده میشوم. «بکن تصرف انصرنی» (ادامه دعا)
از تو کمک میخواهم. کمک. «توکلت فلا تکلنی» (به تو توکل کردم پس مرا رها مکن.) به تو توکل کردم، رهایم نکن. «لا خیر لی» (خیری برایم نیست). از تو درخواست کردم، ردم نکن. نسبت به فضل تو رغبت نشان دادم، محرومم نکن. من به تو چسباندم (خودم را). به تو نسبت دادم (خودم را). از خودت دورم نکن. «فلا» (ادامه دعا)
جلو در خانهات ایستادهام، نکن. نگو: «برو آن طرف.»
«الهی تقدّس رضاء من تو بزرگتر از اینی که برای راضی شدن تو نیاز به خودت داشته باشم، چه برسد به اینکه بخواهی نیاز به من داشته باشی. تو سریعالرضایی. لایتالغنی و بذاته تو آنقدر بینیازی که از خودت هم نفعی بهت نمیرسد، چه برسد به اینکه بخواهد از من (نعمت) باشد.»
«الهی من زنجیرهای هوای نفس من را اسیر شهوات کرده. بدجور پابند اینها شدم. فکون انت نصیر لی.» (ادامه دعا) خودت کمکم کن. «حتی تنصرنی و تبصرنی» (تا مرا یاری کنی و بینایم کنی). چشمم را باز کن. «و اغننی بفضلک حتی استغنی بک عن کل» (ادامه دعا). با فضلت بینیازم کن. این طلبم برایم برآورده بشود. آخه اینها دیگر مال اولیای خداست. من سر در نمیآورم از اینها. عاشقهای خدا وقتی اینها را میخوانند، ضجه میزنند. خدایا به حال اولیا. یک کم هم طعم مناجات و حال مناجات به ما بده. این چند خط را هم بخوانیم.
«انت الذی اشرقت الانوار فی قلوب اولیائک» (ادامه دعا) تو دل اولیای خودت را روشن کردی. «حتی عرفوک و به تو معرفت پیدا کردن. توحید پیدا کردند. و انت الذی اذلت الاغیار من قلوب احبائک» (ادامه دعا) از دل محبین خودت، غیرها را دور ریختی. «حتّی لم یحبّوا سوک و لم یلتجئوا الی غیرک» (ادامه دعا) تا جایی که غیر از تو دیگر کسی را دوست ندارند. دیگر به غیر تو اعتنا ندارند و تکیهای ندارند. «انتالله» (تو خدا هستی).
تنهاییها. فقط تو را دارم. با حضور تو هیچ وقت احساس تنهایی نمیکنم.
«لهم مادر من فقط اونی که تو رو از دست داده، چی به دست آورده؟ چی داره اونی که تو رو نداره؟ من وجد اونی که تو رو داره، چی نداره؟ اونی که تو رو به دست آورده، چیو از دست داده؟» (مضمون حدیث قدسی)
«لقد خاب من زیاد دور که غیر از تو راضی بشه سرش کلاه رفته گل باخته». (ادامه دعا)
چطور میشود به غیر از تو امید داشت؟ احسان (را) مگر قطع کردهای که بخواهیم برویم سراغ یکی دیگر؟ تو که هنوز عادت (به) امتناعت را داری. چه شکلی برویم دست جلو یکی دیگر دراز کنیم؟ ای کسی که شیرینی (محبت) را به محبین چشاندهای. چقدر لذت میبرند از بودن با تو! از گفتن ذکر تو! چقدر حالشان خوب است در اثر عشق تو! چقدر ما دور افتادهایم. «متولدین استغفرین» (ادامه دعا).
«از هیبت سیب دل ما را هم بکن، از تو حساب ببریم.» (درک دعا)
«انت الساکر قبل الذکرین» (تو قبل از ذکرکنندگان ذاکری). هر کس میخواهد به یاد تو باشد، اول تو بهش توجه میکنی که بتواند توجه کند. «ابن تبادی الاحسان قبل توجه العابدین». قبل از اینکه عابدان به تو توجه کنند، تو اول احسان را آغاز میکنی. سررشته محبت از جانب توست. (تو) اجازه میدهی (که) بیایند به تو توجه کنند. دست سمت تو دراز کنند. خود این لطفی از جانب توست. «منزل الجواد بالعطاء قبل طلب الطالبین» (نازلکننده کرم با عطاکردن قبل از خواستن خواستاران). قبل از اینکه کسی از تو طلب کند، تو با جودت (میدهی). به این میگویند جواد. جواد کسی است که قبل از اینکه ازش درخواست بشود، عطا میکند.
«مَنَ الوَهّاب ثُمَّ لَمَا وَهَبتَ لَنَا» (ادامه دعا). (بخشهایی از دعای عرفه)
«مِنَ المُسْتَقْرِضینَ» (ادامه دعا).
به ما عنایت میکنی، اصلاً آدم نمیفهمد اینها چیست. بعد به من میگویی یکم از اینهایی که داری، بهم قرض بدهی؟ از من طلب قرض میکنی؟ وقتی میگویی به فلان مؤسسه کمک کن از چیزهایی که خودت بهم دادی. میگویی کمک کن. بعد باز بابت کمک، صد هزار برابر بهم برمیگردانی. میگویند تو به من قرض دادی، من (قرآن: «وَالَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ»)، بیا من را قرض بده، من چندین برابر بهت برمیگردانم. همین چیزهایی که دارم از خود توست. این چه کرمی است؟ به یکی سرمایه بدهی، بعد بگویی برو بفروش. اگر فروختی، بابت فروختنش ده برابر جایزه میدهم. کی با کی اینجوری تا میکند که خدا با ما تا میکند؟
«لا تطلبنی به رحمتِ تو، هم خاطرخواه من باش. من را طلب کن. تو هم طالب من باشی، الیک من هم به تو واصل بشوم. با منت جذبه به من داشته باش تا به تا من هم به تو رو کنم.»
«الهی ما راجعی لا ینق» (ادامه دعا).
درست است گناه کردم ولی ناامید نمیشوم. اگر هم طاعت تو کنم، ترسم از تو ظاهر نمیشود. فقط دلم. همه عالم من را به سمت تو دعوت میکند و حال میدهد، فقط «افعلنی» (ادامه دعا).
«الهی کیف اخیب و انت ولیّ ناامیدم، تو آرزوی منی، علیک متکلی. چطور میشود به من اهانت بشود وقتی من پشتم به تو گرم است؟ الهی کیف استهز و فی ذلّتی هر که سنی الیک و نصّبنی. الهی کیف افتقر فقراً غمّتنی و انت الذی لا اله غیر در رفتن کل شیء و ما جهلک شیء و انت الذی تعرّفت الیه فی کل شیء فرای تو که ظاهراً فی کل شیء و انت الظاهر لکل یا من استوی برحمته فصار العرش و غیبا فی ذات حق الاثار بالآثار و معوّت الاغیار به محیطات افلاک انوار یا من احتجب فی صراط قاطرشه انعم تدرک الابصار یا من تجلا بکمال بهائه فتحققت عظمته الا استواء کیف تخفی ام کیف تقیب و انت الرقیب الهی.» (ادامه دعا)
چطور شکلی مخفی بشویم وقتی تو ظاهری؟ چه شکلی غایب بشویم وقتی تو رقیب حاضری؟ دائماً مراقب منی. حاضری در هر «انک علی کل شیء قدیر و الحمدلله وحده اللهم و ندع باسمک العظیم الاعظم الاعز الاجل الاکرم عظمتک یا الله یا رحمان و یا مقلّب القلوب قلوبنا [به] لا دین لک علی کل شیء الهی یا حمید و به حق محمد یا عالی بقالی یا فاطمه به حق فاطمه یا محسن به حق الحسن یا قدیم الاحسان [به] حق الحسین» (همچنان ادامهی دعا).
**اللهم عجل لولیک الفرج**
خدایا، به حق این روز شهادت آقایمان جوادالائمه، فرج فرزندش امام زمان (عج) را برسان. قلب نازنینش را از ما راضی بفرما. عمرمان را نوکری حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. امواتمان، شهدا، فقها، امام راحل، (و) تمامی سر سفره با برکت امام جواد (ع) مهمان بفرما. شب اول قبر، امام جواد (ع) به فریادمان برسان. آبروی امام جواد (ع) (حرمت) حالاتمان را، حالات توحیدی و بندگی، گلستانه و مراقبه و توجه و توحید قرار بده. بیماران اسلام را شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. شر ظالمین را به خودشان برگردان. دشمنان دین، قرآن، انقلاب و ولایت را، اگر قابل هدایت نیستند، نیست و نابود بفرما. الهی در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت اهل بیت را نصیب ما بفرما. رهبر عزیز انقلاب را حفظ و نصرت (عنایت) بفرما. هرچه گفتیم و صلاح ما میدانی (و) هرچه نگفتیم و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن. «بانبی و آله رحم الله من قرأ الفاتحه مع الصلواه».