ضرورت شناخت دشمنان خدا برای صیانت از فطرت مؤمن
نقش طاغوت در ربودن فطرت و شکلگیری بیتقوایی
تبیین رابطه لعن، سلام و تطهیر روح در زیارت عاشورا
فریب سیاسی، فرافکنی و توجیه اشتباه در حکومتهای اموی
تحلیل تاریخی کشف حجاب و موضع حاج شیخ عبدالکریم حائری
آسیبشناسی برخوردهای نادرست با مسئله حجاب در جامعه امروز
بررسی آلودگیهای مالی بهعنوان شاخص دشمنی با اهل بیت
بازخوانی نگاه اخلاقی آیتالله بهجت به شیطانشناسی و مراقبه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم مصطفی محمد و آل الطیبین الطاهرین من الان الی قیام یوم الدین.
این فصل از کتاب رحمت واسعه در مورد دشمنان اهل بیت است. فصل فوقالعادهای است. همانقدر که شناخت اولیای خدا مهم است، شناخت دشمنان خدا هم مهم است. ما در قرآن در مورد ابلیس مطالب زیادی داریم، در مورد فرعون زیاد داریم، در مورد دشمنان خدای متعال در قرآن مطالب زیادی است و اصرار شده است که ما نسبت به اینها شناخت پیدا کنیم. تا انسان کفر را نشناسد به کفر کافر نمیشود و تا انسان به کفر کافر نشود، مؤمن نمیشود. «فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروه الوثقی». کسی که به طاغوت کفر داشته باشد و ایمان داشته باشد، تمسک کرده است به «عروه الوثقی». از کفر به طاغوت مهم است. ما اگر طاغوت را نشناسیم، نمیتوانیم کفر به طاغوت داشته باشیم. باید کافر و کفر را شناخت.
در اینجا ویژگیهای دشمنان اهل بیت مطرح میشود؛ و کسانی که قاتل امام حسین هستند. در زیارت عاشورا ما هم سلام میدهیم، هم لعن. هم جذب است هم تخلیه. هم اثبات است هم نفی. بدون نفی، اثبات معنا ندارد. بدون اثبات هم نفی معنا ندارد. بیرون کن، همان شعر میگوید: «جاروب کن خانه و پس مهمان دیر». چو بیرون رود فرشته، باید اول این محبتها را بیرون کرد، وابستگی به کفار و به طاغوت و این خصائل بد را، این رذائل را، تا فضائل بیاید. البته فضائل آمدنی نیست. فضائل حجاب پیدا میکند. همینقدر که رذائل نباشد، فضائل در ما هست. لازم نیست ما فضائل را کسب بکنیم. ما در واقع فضائل را داریم. این فضائل حجابی دارد. همانجور که ما ذکر را لازم نیست کسب بکنیم، ما همه ذاکر هستیم. نسیان اگر غفلت، غفلت و نسیان میآید، ذکر ما را از ما میگیرد. ما لازم نیست برویم متذکر و ذکر را ایجاد بکنیم. ما باید نسیان را برطرف بکنیم. نسیان که برطرف بشود. ما لازم نیست سخاوت را ایجاد بکنیم. ما همین که بخل را برطرف بکنیم، سخاوت خودش هست. ما باید سعی کنیم بخیل نشویم.
آدمیزاد وقتی به دنیا میآید، با فطرت که به دنیا میآید، همه کمالات را دارد. خوبیها آرامآرام آلوده میشود. بچهای را دیدید که از گهواره، از روز اول، دروغ بلد باشد؟ مثلاً بچه فریب بدهد مادر را؛ گریه کند بگوید: «من شیر میخواهم.» مادر بیاید شیرش بدهد، بعد مثلاً لبخند بزند بگوید: «سر کارت گذاشتم.» بچه وقتی گریه میکند، گریه از سر گرسنگی است. تا حالا دیدید بچه یکروزه گریه از سر گرسنگی کند و دروغ بگوید؟ بچه کارش عین دروغ بلد نیست. آرامآرام در زندگی دنیا دروغ یاد میگیرد. نفاق بلد نیست. دغل بلد نیست. بخل هم بلد نیست. الان این بچه کوچکی که اینجاست، چند وقتش است؟ این بچه را ببینید. کپسول معنویت، لطافت، صفا و صداقت و بوی ملکوت. این بچه از آغوش خدا آمده. چهار ماه است که این گذشته. آمدنش از پیش خدا چهار ماه است که فاصله [نگرفته است]. این بچه یکرنگ است. اگر جایش خوب باشد، راحت است. ادای این را در نمیآورد که جان [میدهم]. وانمود نمیکند. اگر جایش بد باشد، وانمود نمیکند که من جایم [خوب نیست]. فیلم بازی نمیکند. دورویی که در آدمیزاد هست و فیلم بازی کردن، تعارفهایی که ما داریم، این بچه هیچی تعارف ندارد. و همینطور و همینطور و همینطور. اینها کمالات فطرت است. البته یک سری چیزها هم هست. مثلاً «والله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون». خب، از این طرف بچه جاهل است. علم ندارد. آن یک بحث است. این کمال را ندارد. ولی آن کمال یکرنگی، صداقت، لطافت، اینها همه کمالات فطرت است. این الان لطافت را دارد. بعداً به مرور خدای نکرده بر اثر ارتباط با جامعه و این حرفها گرفته میشود ازش. اگر مراقبت بکند این لطافت از او گرفته نشود تا ابد. گفتند رمز موفقیت آقای بهجت این بود که لطافت روز اول نوزادیاش را تا آخر عمر نگه داشت. الهی بهجت لطافتش با لطافت این بچه فرق نمیکرد، بلکه از این بچه لطیفتر [بود]. عصمت امام حسین بالاتر بود. عصمت حضرت علی اصغر. و برای حضرت علی اصغر گریه بیگناه [بود]. امام حسین که بیگناهتر بود. لطافت امام حسین و حضرت علی اصغر [با هم] بالاتر بود. معدن لطافت امام حسین [بود]. این بچه هم لطیف است؛ چون یک جلوهای از لطافت است. غرض اینکه اینها از آدم گرفته میشود. چه کسانی میگیرند؟ شیاطین. شیاطین جن و انس. ما باید شیطان را بشناسیم. شیاطین، طواغیت، کفار. «جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم». دستور قرآن. «اتق الله و لا تطع الکافرین». میفرماید: «تقوای الهی را داشته باش و مطیع کافرین، مطیع کافرین نباش.» یعنی بخشی از تقوا وابسته به این است که ما اطاعت از کفار نکنیم. یکی از بیتقواییها مطیع کفار بودن است. آدم با تقوا. تقوا چیست؟ از این گنجینه فطرتت محافظت [کن]. تقوا، تقوای الهی، یعنی آدم این گنجینه فطرت آلوده نشود، سرقت نشود. صبح و شب بپا این فطرت را، بپادزد. نزند. این میشود تقوا. میشود آدم با تقوا باشد و با کفار سر ستیز نداشته باشد. کفار کارشان سرقت فطرت است، ربودن فطرت است، آسیب زدن به فطرت است. اگر آدم میخواهد کفار نربایند سرمایه و گنجینه او را، باید چه کار کند؟ باید شیطنت را بشناسد. طغیان را بشناسد. رذائل را بشناسد.
یک وقتی ما در قم جلساتی داشتیم، «سیره ۱۴ معصوم». آن سیره که تمام شد، با رفقا حالا شوخی و جدی میگفتیم که باید یک سری جلسات راه بیندازیم، «سیره ۱۴ ملعون». به جای سیره ۱۴ معصوم، از مثلاً ابوسفیان شروع بکنیم. هر کدام از این معصومین یک شخصیتی در مقابلش [بود]. یزید را، مثلاً معاویه را، مأمون را، هارون الرشید را، متوکل عباسی را بشناسیم. بفهمیم که متوکل چطور متوکل میشود. نگذاریم یک سر سوزن خلق و خوی متوکل بیا تو وجودمان. بفهمیم که خصلت یزید چیست. در جنود عقل و جهل است دیگر. ۷۵ تا سپاه عقل، ۷۵ تا سپاه جهل. این سپاه جهل را هم آدم باید بشناسد. این ویژگیهای دشمنان اهل بیت همان سپاه جهل است. هرزگیهاشان، بد اخلاقیشان.
«یا امین الله» چی میگویید؟ «مستمسک به سنن اولیائک». بقیهاش چیست؟ «مفارقه لخلاق اعدائک». فقط نمیگوید من دوست دارم شبیه اهل بیت بشوم، هم شبیه اهل بیت باشم، هم ضد دشمنان اهل بیت. هیچی از ویژگیهای اینها تو وجود من نباشد. اونی که ما معمولاً محبت به اهل بیت را داریم، ولی چرا خیلی اثر نمیبینیم از محبتمان به اهل بیت؟ چون هنوز آن خصلتها و خلق و خوی یزیدی و شمری و اینها هم تو وجودمان هست. برای همین لعن و مقدم کرده به سلام در زیارت عاشورا. و تعداد لعن در زیارت عاشورا بیشتر است. نگاه کنید. امروز یک دور مجدد بخوانید زیارت عاشورا را با این نگاه. تعداد سلام اولش فقط سلام داده. داخل ولی لعنها همینجور شروع کرده لعن. بعد تک تک آل زیاد، آل مروان، بنی امیه قاطبه، باز از بنی امیه معاویه جدا، یزید جدا، شمر جدا، آل ابوسفیان باز جداگانه میگوید. شیعیان اینها، تابعین اینها، اونایی که «اسرجن الجمل تنقبت تهیئ» برای قتال موحدین، قتالکم. دستهبندی کلی کرده است. اول سلام به تو اباعبدالله، پسر رسول الله، امیرالمومنین، فاطمه زهرا. بعد سلام به تو ارواحی که کنار تو هستند. و سلام بر حسین و علی بن حسین و اولاد حسین و اصحاب حسین. این دسته. ولی تو لعن دوباره بعد از لعن «اللهم خص انت اول ظالم». قبل از اینکه بروم سجده بگذارم، دوباره یک لعن ویژه [میکنم]. «خصه خاص». یک لعن ویژه [میکنم]. بعد بروم سجده.
بحث لعن را ما خیلی جدی نگرفتیم. بعضی از مدرسان تاریخ که میگویند در مورد اهل بیت [بگوییم]، در مورد دشمنان اهل بیت [نگوییم]. برنامههای تلویزیونی وقتی کارشناس میآورند، مخصوصاً برای بچهها از خدا و بهشت و اینها [میگویند]. کاری به آن ور دیگر نداشته باشید. رژیم صهیونیستی و نمیدانم آمریکا و شیطان و فلان اینها را ولش [کنید]. نرمش داشته باشند. شیطان را قبول میکنند. چون برای بچهها جذاب است. حالت بازی دارد. ولی دیگر تو تطبیقش نیاور که این شیاطین کیستند؟ مخفی است دیگر. ۱۴ تا معصوم ما اتفاقاً ۱۴ تا معصوم داریم و هزاران هزار هزار شیطان. همه شیطان هستند مگر تک و توکی. شیاطین را باید شناخت. و خیلی وسیعتر. و هر شیطانی هم یک فرم و یک مدل [دارد]. در آن کتاب «آن سوی مرگ»، یکی از بخشهای قشنگش همین ماجرای شیطانش بود دیگر. که تو شهر وقتی آمده بود، پنج شش تا حادثه را دیده بود. یک کتاب خیلی قشنگ زیر چاپ است. کتاب «شنود». آن هم یک همچین حال و هوایی دارد. مسائل این شکلی. در کتاب حالا یک بخشهایی از این کتاب، منبر امشب یا فردا شب، منبر اول را میخوانم. ماجراها در مورد خصوصاً بحث محرم و نامحرمش. شیاطین جلوههای مختلف، قیافهها و فرمهای مختلف. با یک اسامی، با یک عناوینی، هزار ساعت برام قرآن میخوانند که ما را وادار کنند به یک مسیر دیگری. اینقدر قرآن بلدند. اینقدر آیه و روایت بلدند. کلمات عرفا. شما درس اخلاق که میروی، شیطان شما با شما درس اخلاق میآید. همه این حرفها را یاد میگیرد. روز مبادا که با شما کار کند، همه حرفهای خوب را تو درس اخلاق میگذارد برای یک روز خاصی. ۲۴ ساعته با ماست. در خوابمان هم با [ماست]. در خوابمان تسلط و تصرف دارد. نفوذ میکند. اعمال قدرت میکند. حتی گاهی نسبت به بدن ما قدرت دارد که بخواهد نفوذ کند. در بدن نفوذ میکند. خلاصه نیاز [است] نسبت به شیطان، حیلههای اینها، خصلتهای اینها. یکی از بخشهای خوب این کتاب که باید رویش کار شود و از این قبیل مطالب زیاد شود، همی و این است که دارد معرفی میکند. ما درس اخلاق معمولاً مثلاً ویژگیهای مؤمنین، ویژگیهای متقین [را میخوانیم]. ما در نهج البلاغه یک خطبه متقین [داریم]. قبل خطبه متقین یک خطبه منافقین داریم. تا حالا چند نفرتان شنیدید جلسه شرح خطبه منافقین جایی برگزار شود؟ ولی شرح خطبه متقین چی؟ چقدر کتاب نوشتند برایش. چقدر جلسه، چقدر سیدی هست. شرح خطبه منافقین چی؟ چون ما که الحمدلله خودمان را از منافقین دور میدانیم و تطبیق میدهیم که مثلاً از این ۱۰۰ تا من ۹۵ تا را دارم. الحمدلله میخوانیم نه به خاطر اینکه ارتقا بدهیم خودمان را، به خاطر اینکه خیالمان تخت شود که من الحمدلله ۹۵ درصدش را دارم.
ما وقتی آیات در مورد فرعون و قارون و حضرت موسی [را میخوانیم]، بنده خدا الهی بگردم چقدر اذیت شد با اینها. فرعون خود ماییم. قارون خود ماییم. سامری خود ماییم. یک آن اگر خدای متعال یک آن، یک آن اگر خدای متعال آدم را به خودش واگذار کند، دست فرعون را از پشت میبندد. یک آن. این یک آنش. فکر کنیم یک آن رها کند آدم کاری میکند که فرعون روسفید میشود. یک آن. همه اینهایی که نابود شدند، یک آن واگذار [کردند]. برصیصای عابد یک آن به خودش واگذاشت. دختر جوان آورده بودند. بیماری داشت. این دعا بخواند برایش. یک لحظه طمع کرد. دید زیباست. خانواده او را بیرون کرد. اول با او گناه کرد و بعد آوردند اعدامش [کنند]. پای چوبه دار شیطان بهش گفت: «به من سجده کن. من آزادت میکنم.» شیطان سجده [کرد]. مستجاب الدعوه. یک لحظه. از نقطهای بترسید که شیطانی [است]. پس این ویژگیها را آدم باید بشناسد. دائماً با سو ظن به خودش نگاه کند. یک کتابی را تازگی دارم مطالعه میکنم. حالا آنقدر که وقت بشود. کتاب زندگی شهید مهران بلورچی. اگر توانستید این کتاب را تهیه کنید. یکی از شهدای دفاع مقدس. دفترچه محاسبه اعمالش بعد از [او] به جا مانده است. اول کتاب ۵۰-۶۰ صفحه دفترچه محاسبه اعمالش را بخوانید. ببینید اینها کجا بودند. ماها کجاییم. حال اینها تو مراقبه و محاسبشان. میگوید: «از خواب بیدار شدم. دفترچه محاسبه سجده اینکه من را خدایا تو دوباره مجدد زنده کردی، سجده یادم [رفت].» سحر دارد گریه میکند. و همینجور مسائل عجیبی که توی آن محاسبات و مراقبت دستهبندی کردهاند. ۱۰۱ تقریباً چیزهایی بوده که هیچ کدامشان حرام نیست. بعضیهاشان برای ما مثلاً میگوید: «زیارت جامعه را با توجه نخواندم.» امروز انجام دادم که شبش میگویم: «خدایا من چه کار کرده بودم که امروز توانستم یک زیارت جامعه بدون توجه [بخوانم]. همین که خوندم زیارت جامعه با توجه نخونده.» بین نماز شب و نماز صبحم فاصله نینداختم. باید یک مقدار فاصله بیندازم. تمرکز توجه حق شناس بوده. و به قول میرزا. بعد اینجوری میرزا گفته. باید این کار را. میرزا گفته: «یک آن ول بشوی، خود شیطان.» من اینجا دیدم. اینجوری که شدم، آنجوری محاسبه میخواهد و مراقبه میخواهد. خدا روزی امام حسین علیه السلام عنایت کند. توشه ما از محرم همین [باشد]. حواسمان به خودمان جمع باشد. خصوصاً نسبت به این ویژگیها حساس باشیم. این ویژگی مال یزیدهاست. این ویژگی، آن ویژگی قارون، ویژگی فرعون. من اینجا تو رابطه با بچهام فرعونی رفتار [کردم]. خدا پیغمبرانه رفتار نکردم. حالا اگر مثل پیغمبر رفتار میکردم، خوب بود. پیغمبر رفتار نکردم. خیلی نمیترسیم. بفهمیم که مثل پیغمبر رفتار نکردیم. مثل ابوسفیان رفتار کردیم. اینجا مثل امیرالمومنین رفتار نکردیم. مثل معاویه رفتار [کردیم]. فقط امیرالمومنین وقتی میخوانیم، میخواهیم حالا آدم خوب است [که] سریع باشد. حالا ما که نمیتوانیم دیگر. نشد مثل علی نباشی، شبیه معاویه میشوی. این خیلی خطرناک است.
ببینید، حالا آقای بهجت خیلی یکی از چیزهایی که همیشه نقل کلام ایشان بود همین تذکر دادن نسبت به ویژگیهای [اینها]. در «کتاب در محضر بهجت»، بخش عمدهای از کتاب همینهاست. این کتاب «زمزم عرفان». انگلیسیها چه کار کردند؟ روسها چه کار کردند؟ جاسوسها چه کار میکنند؟ یکی از اساتید ما میفرمود: «آنقدر که آقای بهجت سر درس، درس خارج، این خاطرات مستر همفر را آنقدر ایشان گفته بود به مناسبتهای مختلف، آخر مشتاق شدم بروم کتاب را بخوانم.» من خودم شنیدهام از این استاد. خیلی جالب بود. کتاب را بخوانم. وقتی کتاب را خواندم، دیدم که هیچ مطلب جدیدی برایم نداشت. همه اینها را من از آقای بهجت تو درس شنیده بودم. کل کتابهای وحدت، درس خارج بهجت که حرف لغو نمیزد. حرف غیر ضروری نمیزد. کتاب مستر همفر را تو درس خارج این مرد ولی خدا که تنزل میکرد از آن عالم لاهوت میآمد اینجا. دو کلمه با بشر حرف میزد. برمیگشت. برمیگشت که اینها را به ما بگوید عرض بندر. متوجه میشوید؟ از آن عالم قدس، از آن توحید ذاتش، از آن شهود ذات میآمد پایین. تنزل میکرد که این تذکر را به ما بدهد. برگردیم چه کار میکنن؟ آدم چه شکلی بیدین میشود؟ آدم چه شکلی خراب میشود؟
میفرمایند که در ماجرای کشف حجاب نزد مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری رفتم و در این باره از ایشان [پرسیدم]. فرمود: «باید مردم در راه جلوگیری از آن کشته شوند.» در راه جلوگیری از کشف حجاب. آن قدیم برای کشف حجاب احمقانه رفتار کردند دوران رضا شاه. احساسات مردم را جریحهدار کردند. الان دارند زیرکانه رفتار میکنند. کسی هم صدایش در نمیآید. هی هرچه میشود بین حجاب و اختلاس. اگر راست میگویید برویم جلوی اختلاسها را بگیرید و همه مملکت را بردند و خوردند، گیر دادیم فقط به این روسری ما و شال ما. چهار تا آدم احمق که گاهی یک عمامه به سر احمق که زیر آن عمامه گوش الاغ است. اهلش میبیند. او میآید یک اینستاگرامی هم دارد و یک کوفت و زهرماری هم دارد. با همینها خلق الله را مثل خودش میکند. هم یک جوری فقط اینور حجاب را میزنند، آنور حجاب را میزنند. بله، ما حجاب را جز مسائل درجه یک اسلام و مسلمین نمیدانیم. ولی اصلاً این قیاسها چه ربطی دارد؟ آخه مثلاً الان من در بدنم مغز دارم، کبد دارم، کلیه دارم، دندان دارم. بعد مثلاً من الان دندانم درد بگیرد، بروم پیش دکتر، بعد دکتر به من بگوید که: «دندان را ول کن. قلبت در چه حالی است؟ قلب خیلی مهم است.» حالا چون دندان به اهمیت قلب نیست، یعنی کلاً باید ولش کرد؟ همین را اگر ولش کنی، چرک و عفونتش میزند همان قلب. قلب را هم از کار میاندازد. مسئله حجاب در حکم دندان است. یک سری مسائل دیگر نمیخواهم بگویم اختلاس و اختلاس و اینها. مسائل دیگر هم در حکم قلب است. ولی همین اگر عفونت بکند، میزند قلب را از کار میاندازد. قطعاً و بلا تردید.
کشف حجاب زمان رضا شاه اینجوری بود. مردم احساساتشان جریحهدار شد. الان آمدند این مدلی کار کردند که صدایش در نیاید. تندروی و تحجر و افراط و از ما میشنوی. میگوید: «حاج آقا، من فکر میکردم تو آدم روشنفکری هستی. اصلاً زده شدم ازت با این حرف.» گویی در مورد مسئله بیاهمیت لباس [حرف میزنید]. همین مسئله بیاهمیت لباس. امام حسین علیه السلام ظهر عاشورا [فرمودند:] «همان لباسی را بیاورید که دشمن در آن رغبت نکند که این را زیر بپوشم که من را عریان نکند.» این تیکهاش خیلی جالب است. رفتند یک لباس تنگی بود. این لباس ذلت است. لباس گشاد [بیاورید]. آقا، شما میگویید تنگ؟ این ملکوت دارد. این اثر دارد. این در رابطه من با خدا اثر دارد. من را از چشم خدا میاندازد. رابطه من را با خدا خدشهدار میکند. بعد این آثار وضعی دارد در زندگی من، در نسل من، در ذریه من. همین که یک کمی گشاد باشد یا تنگ باشد، اثر دارد. امام حسین ظهر عاشورا تو آن گیر و دار، گیر دادهاند یک لباس دیگر پیدا کنیم. مسائل بیاهمیت. همهاش شما به نمیدانم فرم چیچیه، نمیدانم لب کی، نمیدانم چشم. به همینها فقط. مسائل کماهمیت. نفهمیدی دستگاه عالم چیست که اصلاً اهمیت سر در نمیآوری. چی چیست؟ به شما بگویم چی تو عالم فقط اهمیت دارد. شکم. اختلاس هم به خاطر همین [است]. خیلی نقطه جوش [است]. خیلی مربوط به امر مقدستر از شکم داریم. بله. اگر بخواهیم حجاب را با چیزی هم مقایسه کنیم، باید با فکر و تعقل و اینها مقایسه کنیم. شکم نه. این حجاب و اختلاس مقایسه کنیم که بعد بگوییم که اختلاس مهمتر است. چه کسی گفته است که اختلاس بدتر از بیحجابی است؟ شکم اهمیت اولویتش رفت بالا. نه، کسی که از جهت فکری مردم را متحجر بار میآورد، اهل تفکر نمیگذارد مردم بشوند، مردم را سطحی بار میآورد، این خیانتی که میکند، قطعاً از خیانت مربوط به حجاب بیشتر است. اگر میخواهی مقایسه کنی، دو [تا را مقایسه کن].
مرحوم شیخ عبدالکریم فرموده بود که مردم برای مبارزه با کشف حجاب باید آنقدر ایستادگی کنند حتی کشته بشوند. مهم مشهد. چقدر کشته دادیم برای بحث حجاب. ماجرای گوهرشاد. تعداد زیادی شهید دادیم. همین کوهسنگی که شما میروید، محوطه اول کوهسنگی، زیر آنجا، آنقدری که یادم است ۵۰۰ تا شهید دفن است. هیچکسی نمیداند که اینجا گلزار شهداست. آن تیکه را چال کردند. همه اینها را انداختند رفتند. این فلکه پارک. آنجا. نمیدانم ما ۳۰۰-۴۰۰ تا شهید آنجاست. آن فلکه که آخر سمت راستش میرود شاندیز و اینها. فلکه چی بهش میگویند؟ نمایشگاه میگویند چی میگویند؟ آنجا باز نمیدانم چند ده تا شهید ما داریم. در حد یک تابلو هم ما نداریم. صدها شهید فقط تو ماجرای گوهرشاد برای بحث حجاب. شما وصیتنامه شهدا را که میخوانید، تقریباً ۸۰ درصد شهدا بلکه بیشتر، یعنی بیش از ۹۰ درصد. حالا دیگر با تخفیف دارم عرض میکنم، ۸۰ درصد شهدا تو وصیتنامهشان بحث حجاب مطرح [کردهاند]. یعنی شهدا نمیفهمیدند که این مسئله درجه پنجم است؟ مثلاً ما خیلی مسائل مهمتر از حجاب داریم. شهدا میفهمیدند که ما یک سری چیزها را به عنوان شعائر و نماد داریم. هر ملتی، هر فرهنگی به نمادهایش است که زنده است. نمادها وقتی هویت از بین میرود، بله. نماز آنقدری ارزش ندارد. شما الان پرچم امام حسین از جهت مادی قیمتش چقدر است؟ ۱۰ هزار تومان. از جهت وجوب و استحبابش چیست؟ حتی شاید استحبابی هم نداشته باشد. پرچم جلوی در زدن مستحب است؟ روایت داریم برایش؟ کسی از مراجع گفته پرچم زدن مستحب است؟ شاید مباح. ولی اهمیت این کار چقدر است؟ اثرش چقدر است؟ آن آقا از اندونزی آمده بود عید غدیر ایران. گفتم: «من شیعه شدم.» چراغانیام. گفت: «من از وزارت خارجه اندونزی یا مالزی آمدم ایران. شب عید غدیر بود. فرودگاه وارد خیابان که شدیم، کل خیابان ریسه است.» گفتم: «چه خبر است اینجا؟» گفتم: «بزرگترین جشن ماست.» گفتم: «چه جشنیه؟» جشن عید غدیر. ماجرایی که امیرالمومنین [بود]. گفت: «اون که میگویند که نمیدانم ولی دوست است و فلان و اینها، این جشن این همه اهمیتی که شما به این ماجرا دادید، من را حساس کرد در موردش تحقیق کنم.» یک لامپ میبندی سر چراغ، جلوی در خانهام. خدا میداند چند نفر با دیدن این شیعه میشوند. چقدر قوت قلب میگیرند. همینجوریاش آن ورش.
کتاب «شنود» در مورد حجاب چیزهای فوقالعادهای گفته است. آثار برزخی عجیبی دارد و دامنهدار هم هست تا قیامت آثارش گاهی باقی [میماند]. چون نماز است. الان تو غرب اگر بخواهند بفهمند یک خانواده مسلمان است میدانی از کجا میفهمند؟ یک خانواده مسلمان تو آمریکا از کجا فهمیده میشود مسلماناند؟ میدانستید؟ از روسری خانم. یعنی اگر مرد تنها تو خیابان برود، هیچ کسی نمیفهمد که این مسلمان است مگر تیپ شبیه داعشیها و اینها باشد که آنجوری پی ببرند. خانواده مسلمان از روسری زن فهمیده میشود. پرچم اسلام، حجاب شهدا و لطافتی که پیدا کرده بودند. فرموده بودند: «تو مرزها میجنگیم به خاطر چی؟» نقطه ورود اینجا [است]. مرز اینجا خط مقدم ورود به یک کشور است. وقتی این حریم بهش تجاوز شد، مرز را گرفتند دیگر. آن سقوط کرده [است]. این با این لطافت. چون شهدا میفهمیدند که حجاب هم همین است. حکم مرز را دارد. حالا آدمهای نادان مقایسههای من درآوردی و بیخود. مثل اینکه بنده به شما بگویم: «سر در خانهات پرچم بزن.» بعد یکی بیاید بگوید: «پرچم مهمتر است یا اینکه من صبح که میشود بچهام میخواهد برود مدرسه نون پنیر داشته باشم تو کیف این بگذارم؟» آخه چه ربطی دارد؟ مسئولیت دارد. اگر کسی دارد کم میگذارد در مورد خوراک مردم، زندگی مردم، معیشت مردم، خدا لعنتش بکند. «من الع الی الابد». با معاویه محشور بشود انشاءالله. آن سر جای خودش. ما لعن و نفرینمان هم میکنیم. این هم سر جای مردم ما. البته الحمدلله تایم ماجرای کرونا اینها وظیفه دولت بود رسیدگی مردم کند. بسته معیشتی مردم بدهد. نان بدهد در خانه مردم. اصلش این بود. خانهها باید قرق بشود. کسی بیرون نرود. تک تک خانهها بروند بسته معیشتی بدهند. دولت که زده کلاً مملکت را تعطیل کرده. نابود کرده. فلج کرده. الان که بورس را زده نابود کرده. اوراق نفتی هم میخواهد بدهد و دیگر کلاً کشور بدهد و برود دیگر. مردم فهمیدند این کار دولت. ماجرای دولت سر جای خودش. ما هم باید کمک کنیم. با همه دق دلی که داشتند نسبت به این دولت که الان محبوبیتش برای مردم زیر ۷ درصد است. با همه اینها که داشتند، به هلال احمر کمک کردند. به جاهای دیگر کمک کردند. او را از این جدا کردند. حساب او جداست. حساب این جداست. هر چی سر جای خودش. قاطی نمیکند.
بحث حجاب بحث بسیار مهمی است. البته ما در برخورد با کسی که در جرگه محجبهها نیست، چطور باید برخورد بکنیم؟ یک بحث دیگر است. بله، حجاب خیلی مهم است. خیلی [ضرر]. حجاب کامل نداشت. بهش رسیدیم. شروع کنیم داد و بیداد کردن. پرخاش کردن. بسیاری از افراد برایشان مسئله به صورت مسئله جدی و اولویت دار مطرح نشد. شما اگر استدلالی منطقی [داشته باشید]، کاملاً تصدیق میکند. با شما موافق است. کاملاً قبول است. آماری که تو ایران گرفتند، گفتند که تعداد محجبهها در ایران به نظرم ۳۰ یا ۴۰ درصد است. ولی معتقدین به حجاب بالای ۹۰ درصد. آماری که گرفتند تو اینترنت سرچ کنید. خیلی نکته مهمی ها. توجه [کنید]. خیلی از افرادی که پوشششان آن پوششی نیست که یک خانم باید داشته باشد، قلبش پوشش یک خانم محجبه را دوست دارد و تصدیق میکند. تأیید میکند. این خیلی نکته مهمی است. ما میرویم نفرت ایجاد میکنیم. گاهی اینجا اگر فاصله افتاد، آن وقت حالا همین که قلباً قبول داشت، قلب [او] مقصرش من بودم. خودش به حجاب نزدیکتر بود قبل از اینکه من باهاش حرف بزنم. من دورش کردم. خیلی مهم است. باید حواسمان جمع باشد. بخش عمدهای از مسائل مربوط به حجاب، بنده مقصر را افرادی میدانم که با حجاباند. رفتارهای گاهی سرد اینها، برخوردهای خشن و پرخاشگرانه اینها تو دانشگاه. مثلاً حالا ما از طرف زنهای فرهیختهای که با حجاب کامل باشند فراوان داریم. ولی از یک طرف هر چی که جیببر است از این مغازههاست با چادر میآید. هر چی هم که گدای سر چهارراه [است] با چادر. تو دادگاه هم که زنها را پوشش افتضاح از تو خیابان گرفتند، تو دادگاه چادر سرش کردند. آمده آنجا. خیلی از جهت رسانه اثر بدی دارد. تو ذهن چادر میبیند، یاد دادگاه زنان و اعدامیها و اعدام میخواهم بکنم. با چادر میبرند اعدام میکنند. صحنه زشتی است. اینها ما هنر هنرمندی نداشتیم در مورد چادر که این زیبایی این را جا بیندازیم برای مردم. ظرافتهایش.
اگه پس اصل بحث بحث بسیار مهم و ضروری [است]. لذا گفتن: «حجاب جز ضروریات اسلام است.» و اگر کسی منکر بشود، چیزی به اسم حجاب نداریم. این منکر ضروری دین است. منکر ضروری دین هم که میدانیم مرتد به حساب [میآید]. اگر کسی گفت: «اینها خودتان درآوردید. ما تو دین چیزی به اسم حجاب نداریم.» اگر میفهمد چی دارد میگوید، مرتد است. حجاب جز ضروریات دین است. ولی به این معنا نیست که هر کسی در مورد حجاب شبهه داشت، سؤال داشت، یا ضعف در عمل داشت، ما همانجا شمشیر را بکشیم و سفت و سخت بزنیم پرپرش کنیم. با محبت، با صمیمیت، با استدلال، با گفتگو. هنر به شهید چمران داشتیم. ولی خدا این انسان خالص. غاده جابر. یک دختر مسیحی بیحجاب بود. ایشان هم مسلمانش کرد، هم با حجابش [کرد]. بعد مهریهاش تو ازدواج شد تعلیم قرآن به من. اواخر عمرش هم که با مرحوم آیت الله حسینی تهرانی آشنا شده، افتاده تو خط سیر و سلوک و اینها. شهید چمران آن دختر را از آن وضعیت اینجوری کرد. حالا ماها چند تا از اینها؟ ما تو زندگیمان چند تا دختر اینجوری از آنجا به اینور کشاندیم. از اینور به آنور فرستادیم. بچه کوچکمان را ما جرأت نداریم [ببریم] بچه کوچک مسجد. یکی از این حاج خانمها دادی بزنم، این بچه دیگر تا ابد. کما اینکه تو اقوام هستند. این هنر ما. بچه خودش با پای خودش آمده. پرش را وا میکنیم. خودش آمده. با لگد باید پرتش کنیم بیرون. اینها قطعاً عقوبتش از آن عقوبت بدحجابی و بیحجابی و اینها بیشتر است. یعنی اصلاً ابداً شکی نیست. قطعاً عقوبتش بیشتر است. دارد متنفر میکند آدمها را از همه [چیز].
فرهاد این بحث حجاب [است]. روی اینجا اشاره کرده بودند: «باید مردم در راه جلوگیری از آن کشته شوند.» فردا جهت تأکید. رفتم خدمت ایشان که: «تکلیف همان است دیروز فرمودید یا نه؟» فرمود: «نمیدانم.» فهمیدی چی شد؟ از حاج شیخ عبدالکریم پرسیدند: «آقا، در مورد حجاب چه کار کنیم؟» ایشان فرمودند: «مردم باید بایستند، ولو کشته بشوند.» فردا آمدند گفتند: «آقا، هنوز هم همان را میگویی؟» ایشان گفت: «نمیدانم.» یعنی نقض فرمان دیروز. اگر مردم منکر کشف حجاب شوند و در این راه جهت نهی از منکر کشته شوند و در نتیجه کشف حجاب رفع شود، باز مطلبی است. ولی اگر کشته شوند و منکر همچنان رایج باشد، چطور؟ ایشان تردید در اینکه نکند ما مردم را به کشتن بدهیم، آخر هم حجاب همان وضعش بشود، هیچ خاصیتی نداشته باشد؟
در آن زمان رضاپهلوی به یکی از نمایندگان گفت: «هرچند افرادی را نزد حاج شیخ عبدالکریم حائری داریم که از دستور او علیه کشف حجاب مانع شود، ولی تو هم به قم برو. نگذار کسی با حاج شیخ تماس [برقرار کند].» آری. یاری کردن ظلم. خیری در احداث و بقای ظلم و ظالم مدخلیت دارد. همه زور این ظالمین به حمایتهایی است که از اینها میشود. اعوان و انصار اینها. یا یک عده سکوت میکنند. بیتفاوت، اینها قدرت میدهند به ظالم. تو همین ماجرای کشف حجاب اگر همه مردم علیه رضا شاه میریختند بیرون، قیام میکردند. یک تعداد که کمکش بودند. یک تعداد هم ترسیدند. یک تعداد [او را] خریدند. یک تعداد هم ترسیدند. ماجرای کربلا همین بود. ظلم ظالم بند به این کمکهایی است که به او میشود. در روایت است که ائمه علیهم السلام فرمودند: «لولا ان بنی امیه وجدوا اعوانا لما.» اگر بنی امیه یاورانی پیدا نمیکردند، هرگز نمیتوانستند حق ما را قطع کنند. تو روایت خیلی جالبتر هم هست: «اگر بنی امیه پیدا نمیکردند کسانی را که برای اینها بنویسند.» «من یکتب لهم کاتب». همان که میآید کتابت میکند، شراکت ندارد. «من که نه آدم میکشم، نه دزدی میکنم. من حقوقم را میگیرم. اینجا مینشینم منشیام. یادداشت میکنم.» فرمود: «اگر همین [نبود]، حکومت اینها یک روز برقرار نمیماند.» خیلی مسئله، مسئله حساسی است. و «یجبا لهم الفیع». مالیات جمع میکند. و «یقاتل عنهم». کسانی که برای اینها میجنگند. و «یشهدوا جماعتهم». کسانی که تو نماز جماعت اینها حاضر میشوند. اگر اینها نبودند، حکومت اینها یک روز برقرار نبود. «لما سلبوا حقنا». به همان نماز جماعتی که طرف میآید تأیید میکند، ببین چقدر قدرت ایجاد میکند. و چه وظیفهای گردنش میآید. نماز جماعتی که میرود یک مجموعه را دارد ضعیف میکند. یک مجموعه را دارد قوی میکند. نماز جماعت اینها [را] برود، نماز جماعت آنها [را نه]. نماز واجب است دیگر. خدا خواسته است از آدم. نمازش را پشت این بخواند، میرود جهنم. چو این سپاه تقویت. پشت آن بخواند، میرود بهشت. تو این سپاه تقویت. عاقبت بخیر شد. اصلش همین جایش بود. چون موقع نماز که شد حضرت فرمودند که: «وقت اذان شده. برید نمازتان را بخوانید.» حر گفت: «آقا، شما جلو بایستید. ما پشت شما بخوانیم.» نسل ادب. ادب. به حضرت [زهرا]. جدا سپاه امام حسین. یعنی خدا نگاه کرد دید این حر تو این لشکر ایستاده. دارد نماز میخواند. نماز بخواند. خدا جز این لشکر ثبتش کرد. امام حسین را به عنوان امام جماعت پذیرفت. خدا برایش به عنوان امام دنیا و آخرت تثبیت کرد. امام جماعت تا اینجاها مهم است. نماز جماعت تا اینجاها اثر [دارد]. نماز جماعتی که هیچی به حساب نمیآید. به همین اندازه اگر کسی کمک ظالم بکند، در تمام کارهایی که آن ظالم میکند شریک است.
آیت الله عاملی فرموده بود که تو ماجرای فیضیه که ساواکیها ریخته بودند، طلبهها را از آن بالا پرت میکردند یکی یکی پایین. وضع فجیع. این طلبهها را کشتند. و یکی از اینها با باتوم زده بود رو قلب آیت الله. که ایشان یک لحظه قلبش از کار ایستاده بود. هنوز که هنوز است، حالا خدا بهشان طول عمر و سلامتی بدهد. هنوز که هنوز است ایشان این عارضه را با خودش دارد. این ضربهای که زدند. فرموده بودند که هر کسی میگوید هر کسی، ولو یک کلمه دارد از پهلوی حمایت میکند، تو آن ضربه باتومی که به قلب من زدند شریک است. تو تک تک آن طلاب هم که کشتند [شریک است]. این تازه یک قلم از کارهای پهلوی [است]. تو تمام اینها شریک است. بقیهاش را کار نداریم. خدا بیامرزد. خدا بیامرزتش. همین که میگوید. این رفت تو پرونده. رفت تو امامت پهلوی. به امام. رجال خیاط آمده بود. دیده بود خیابان آسفالت کردند. خدا خیرشان بدهد. اینجا را آسفالت کردند. از ملکوت بهش گفته بودند که: «از چشم خدا افتادی.» چون اینجا رضا شاه آسفالت کرده بود. تو از رضا شاه اینجا قلباً انگار راضی شدی. شدی طرف ظالم. این کارش خوب است. ولی خدا لعنتش بکند. اینجور باشد اشکال ندارد. ولی اینکه قلباً انگار متمایل شده.
بخش بعدی میفرمایند که: «عثمان تمام خمس، یعنی غنائم آفریقا را به مروان بخشید.» نه. عمدتاً مشکلاتشان مشکلات مالی بوده دیگر. اهل مراقبتهای مالی نیستند ها. این ریزهکاریها را دقت ندارند. خصوصاً الان با این وضعیت اقتصادی و اینها خیلی در معرض خطر این جنس کارها. جنس کار دشمنان اهل بیت. اینها آلودگیهای مالی داشتند. اکثرشان عاقبت بدی که پیدا کردند، از این آلودگیهای مالی شروع شد. الان پولهای مشتبه و پولهای بادآورده و سرمایهگذاریهایی که سر و تهش معلوم نیست و دلال بازیها و میگوید: «من دلار میخرم. دلار میفروشم.» حالا یک وقت تعداد کمی است در حد نیاز بازاری را دارد بالا پایین میکند. خون مردم را تو شیشه دارد میکند. مردم را دارد بدبخت میکند. اینها آلودگیهای مالی. این آلودگیهای مالی جنسش جنس دشمنان اهل بیت [است]. «ان شیعه علی لا یاكل الا الحلال». شیعه علی، امام صادق [فرمودند:] «شیعه علی جز حلال نمیخورد.» ولی اونی که به حلال و حرام کار ندارد، آن شیعه علی نیست. شیعه عثمان است. «ولکن شیعه عثمان لا یبالی بالحلال». یک همچین تعبیری. شیعه عثمان اینجوری که برایش مهم نیست این حلال است یا حرام است. شیعه علی فقط پرورش حلال [میدهد]. عثمان جنسش جنس عثمان است. قرائتی مینشیند دو لیتر گریه میکند که باغ فدک حضرت زهرا را غصب کردند. تو خودت خمس نمیدهی. حق اولیای [او را] غصب کردی. تو خودت حق امام آخر را غصب کردی. تو خودت جز آن غاصبین فدکی. تو فدک همین خمس است دیگر. فدک امروز همین خمس است. مثل اینکه بنده مثلاً دست رو بچهام بلند کنم بزنمش، بعد بشوم برای بچههای امام حسین گریه کنم. رگههایی از اینها را داریم. خدا نجاتمان بدهد.
«عثمان تمام خمس، یعنی غنائم آفریقا را به مروان.» همین کارها و همچنین نوشتن اینکه محمد بن ابی بکر را بکش. سبب قتل عثمان شد. مسلمانها نتوانستند همین کارها را طاقت بیاورند. که این دو تا ماجراست. بعد از اینکه عدهای از اهل مصر نسبت به اعمال والی آنجا به سوی عثمان شکایت بردند. [آنها از] مصر آمدند به عثمان گفتند که این والیای که بر ما گذاشتی آدم فاسدی است. عثمان نامهای برای اینها نوشت و در ضمن آن نامه والی مصر را عزل کرد و محمد بن ابی بکر را جانشینش قرار داد. ولی از سوی دیگر دستور داد که محمد بن ابی بکر را بکشند. هم خودش را هم همراه یاران خاص امیرالمومنین بود. فرستاد برای حاکم مصر همراه آقای محمد بن ابی بکر. تو بین راه پیک عثمان را گرفتند. نامهاش را پیدا کردند. دیدند به این مضمون توش نوشته که: «وقتی که محمد بن ابی بکر و فلانی و فلانی نزدت آمدند، آنها را بکش. نامههایشان را باطل کن. بر کار خود باقی بمان تا دستورم به تو برسد.» این مدل سیاست بازی هم سیاست بازی عثمان است. اینجا مردم یک چیزی میگوید، بعد تو آن ابلاغیههای پشت پرده جلسات و اینها یک جور دیگر ابلاغ [میکند]. تو رسانه و جلوی چشم مردم و پشت تریبون و اینها یک چیزی میگوید. اینجا یک جور دیگر تصویب میکند. این همان خصلت عثمان [است].
این ماجرای اول. مسلمانها نتوانستند طاقت بیاورند. توضیحش این است. گفتند در مدت خلافت عثمان اموری رخ داد که موجب خشم مردم [شد]. از این رو عدهای از اصحاب گرد هم آمدند و نامهای برای عثمان نوشتند و این امور را یادآور شدند. ابن قتیبه این ماجرا را چنین نقل کرده که گفته گروهی از اصحاب پیامبر دور هم جمع شدند. نوشته آماده کردند. در آن مخالفتهای عثمان با سنت پیغمبر و سنت دو تا خلیفه قبلی را ذکر کردند. مواردی را شمردند. این سه تا سه تاشه. یک: اهدای خمس آفریقا به مروان که حق خدا و رسول و یتیمان و بینوایان است. و زیادهروی در ساخت کاخها. تا جایی که هفت خانه را نام بردند که در مدینه ساخته است. خانهای برای نائله و خانهای برای عایشه و خانههایی برای دیگر اعضای خانواده و دختران. خیلی همیشه اینها. همیشه شبیه هم بودند عثمانهای طول تاریخ تو دورههای مختلف. همیشه شبیه این ویژهخواریها و زمینهای فلانجا به فلانی و تپههای فلانجا مال فلانی. این ویلاهایی که همینجور هی تک تک این آقازادهها توی جاهای مختلف شمیران و لواسان کرج، الحمدلله خراب کردند. اینها به پشتوانه بابایی و آن مادری و اینها دارند کار میکنند. جنس کار عثمان.
دومیش این بود که کاخهایی که مروان در زیر خشب ساخته و بهرهبرداری از اموال خمس که برای خدا و رسولش است، در این راه دستاندازی به بیت المال [کرد]. سه: توزیع مسئولیتها و ولایت شهرها بین خویشان و بستگان اموی خود. که جوان و کم سال فک و فامیلاند. برای بچهها کم سن و سال مسئولیتها به اینها دارد. و هیچ مصاحبتی با پیامبر و هیچ تجربهای در این گونه امور نداشتند. حالا چهارم دارد. چهار: نماز صبحی که ولید بن عقبه والی کوفه در حال مستی چهار رکعت خواند. فیلم امام علی هم نشان دادید اگه یادتان باشد. ولید که عرقخوری میکرد و اینها. ۴ رکعت خواند. گفتند که: «بگو اگر بخواهید بیشتر هم میخوانم.» و خودداری از اجرای حد بر او و تأخیر انداختن او. هیچ کسی هم حدی برایش جاری [نکرد]. که از همانجا دیگر باب عرقخوری دوباره بین مسلمانها باز [شد]. و پنجمی: رویگردانی از مهاجران و انصار و عدم واگذاری امور به آنان. مهاجرین انصار افراطیاند و دلواپسند و اینها. بیچاره کردند ما را. با همه دنیا ما را سر لج و دشمنی انداختند. و [آنها را] منزوی کردند. مشورت با آنها و خود را بینیاز از نظر آنان دانستند. این پنج ویژگی عثمان بود که باعث شد مردم علیهاش شورش کردند. آخر هم کشتنش.
مروان از عثمان قول گرفت که: «لاتقر لهم بالخطیه.» به هیچ اشتباهی نزد مردم اقرار [نکن]. ببین چقدر اینها را آدم بشیند کار کند. خیلی قدرت تحلیل آدم بالا میرود. سیاست عثمانی و سیاست کثیف بنی امیه. همیشه توجیه، فرافکنی. «این تقصیر آنها بود. اگر آنجا اینجوری بشود، اینوریها اینجور [میکنند]. او آن کار را کرده است. آن کلمه را گفت. اینجوری شد.» هیچ اقراری به هیچ اشتباهی نکن. معاویه گفت. مروان به عثمان. معاویه آمد و وضعیت را دید ولی مروان را با خودش نبرد. اگر مروان را میبرد، دیگر عثمان کشته نمیشد. چون عثمان بلاوزیر، کارهای شخص خودش طوری نبود که مردم برای کشتنش حاضر باشند. عثمان را میخواستند بکشند به خاطر همین مروان بود. به خاطر مشکل [او]. خیلی [دردسرساز بود]. فلذا مروان تا این اوضاع را دید، فرار کرد و رفت. ولی شیعیان امام حسین علیه السلام، نمیدانم هفتاد نفر یا بیشتر بودند در روایت زیارت اصحاب در روز عاشورا که در اقبال آمده است که زیارت ناحیه مقدسه است. نام شهدا آنجا یک به یک آمده است. از ۷۲ نفر بیشتر است. همه گفتند: «باید قبل از او کشته شویم.» اول اصحاب، بعد اهل بیت علیهم السلام. این مروان که هرچه عثمان کشید از مروان بود. آخر سر مروان را فرستاد بالای دار. تا دید هوا پس است و مردم آمدند عثمان را بکشند، در رفت. این زندگی سگی این کفار و طواغیت به خاطر همین جهنم میروند تو این کثافتکاریهاشان با همدیگر. ولی هیچ وقت پشت همدیگر نیستند. هر وقت هر کدام احساس خطر کند، در میرود. ولی این هم زندگی اصحاب اهل بیت. همه ایستادند گفتند: «تا وقتی یک دانه از ما زنده است، نمیگذاریم کسی سمت تو بیاید حسین جان.» تفاوت ببینید چقدر.
در شب عاشورا یاران خاص امام علیه السلام با عبارات گوناگونی آمادگی و اشتیاق خود را برای فداکاری در راه حضرت [اعلام کردند]. از جمله مسلم بن عوسجه گفت: «به خدا قسم اگر بدانم که من کشته میشوم، بعد زنده میشوم، بعد سوزانده میشوم، دوباره زنده میشوم، خاک به باد میرود، هفتاد بار با من چنین کنند، هرگز از تو جدا نخواهم شد تا اینکه در رکاب تو به شهادت [برسم].» اهل بیت آن حضرت هم وقتی اذن امام برای جدا شدن از او و شنیدن [این سخنان را داشتند]، چنین گفتند: «چرا چنین نکنیم؟ چرا چنین؟ چرا چنین کنیم تا پس از تو زنده باشیم؟ خدا هیچگاه ما را پس از تو زنده نگذارد.» اول از همه عباس این حرف را زد. و این وفاداری یاران امام حسین علیه السلام بود. میفرمایند اما مروان به مجرد اینکه دید صحبت کشتن است، از دیوارها فرار کرد و از خانه بیرون رفت. که این هم تاریخیش این است که گفتند که حرم مروان و غیره من بنی امیه، مرو بقیه امویها فرار کردند و تحت تعقیب بودند تا کشته بشوند. اما کسی به اینها دست پیدا نکرد. فقط عثمان بود آن وسط. سه روز محاصرهاش کردند. آب بهش ندادند. و بعد با لب تشنه کشتنش. بعد همینهایی که عثمان به خاطر اینها کشته شد، آمدند به خونخواهی قیام کردند. بهرهبرداری. موقع جان دادن ولش کردند. گذاشتند کشته بشود. بعد جنازهاش برای اینها از تو جنازهاش چیزی در بیاورد. این زندگی کثیف این طواغیت. آدم عاقل آن وقت مینشیند فکر میکند من با حسین باشم یا با عثمان باشم. خیلی آدم باید احمق [باشد] که این ور را انتخاب کند آن ور را رها کند. این ور این فداکاریها، این جاننثاریها. کجا آن ور تا لحظه آخر سر این بابا آخر هم در میرود. یک ذره ایثار، از خودگذشتگی، فداکاری. بابا تو جلوتر کشته شو و از امام وقتت و از امام اصلت دفاع بکن. اقلاً یک نفر را که میتوانی بکشی. بالاخره همهاش برای ریاستهای خودشان بود. همه برای اینکه عثمان کشته بشود و نوبت به آنها برسد. به خدا خودش نمیخواست. عثمان نردبان بود اینها به قدرت برسند. تا وقتی مردم زیر پایشان بود خواستندش. هر وقت دیدند که نردبان دارد میشکند، خودشان لگد زدند. این کاری است که با قذافی کردند. با صدام کردند. با مصدق کردند. با رضا شاه. همین رضا شاه کثیف ملعون کردند. تا دیدم دیگر دارد برای اینها ایجاد هزینه میکند، خودشان سرش را کردند زیر آب. خیلی آدم باید احمق باشد به اینها اعتماد کند. به اینها دل ببندد. میبینید دیگر تو روزنامهها از الان برای انتخابات آمریکا دارند بشکن بشکن میکنند که فلانی بیاید. اگر اینها بیایند دوباره گلستان میشود. ما با اینها مذاکره میکنیم. همه چی خوب میشود. همه چی درست. اینها اگر بودند، طرف علی بودند، از طرف عثمان بودند. ذره تردید دارید شما؟ با عثمان بودن. عثمان هم تا جایی که نانی برای اینها داشت. فاسدی که اینها را به آلاف و علوفی رساندند. تا وقتی این سفره پهن بود. تا دیدم دیگر هزینه دارد و خطر دارد، خود اینها شروع کردند لگد زدن. مصدق جوری شد که همین دوروبریهایش ولش کردند. و آن ویلای کجا بوده؟ احمدآباد مستوفی بود کجا بود. تک و تنها تو ویلا بود که آخر مرد. مردن مصدق و دفنش و غربتی که تحمل کرد. سالگردش بود. این کودتای ۲۸ مرداد بود دیگر. چند سالگرد کودتا. تکیه کرد به غربیها. زیر پایش را قشنگ خالی کردند.
خلاصه این به اینها دل بستن و از اینها توقع کمک داشتن و اینها. اوج بدبختی و خسارت دنیا و آخرت. تا قیامت. روز قیامت هم باید با همین محشور بشوید. این اوج درد است ها. اوج درد یعنی همین. مروان قیامت با عثمان محشور میشود. امامش عثمان. خیانت کرده. آن امامش مولایش و روز قیامت هم ذیل ولایت او. این دیگر درد مضاعف است. این کجا؟ آن کجا؟ که آدم مولایی مثل ابی عبدالله داشته باشد که با افتخار بیاید تو میدان سینه سپر کند. سر بالا بگیرد. بگوید: «امیر من حسین است.» خب، امیری. این امیر یگانه است. این امیر دلسوز. امام حسین برای این اصحاب ببینید شب عاشورا کدوم مولایی پیدا میشود. تو اینجور وقتها معمولاً سعی میکنند یک جوری خودشان. همان کاری که محمدرضا پهلوی کرد. دولت اینجا گذاشت. خودش در رفت. این بدبختها اینجا ماندند و بعد رئیس ساواکش را گرفتند کشتند و همینجور از این سران تک تک اینها را توانستند. خیلیهایشان را دستگیر کنند و اعدام کنند. هویدا و کی و کی. و اول کسی که در رفت محمدرضا پهلوی بود. بعد امام حسین علیه السلام شب عاشورا فرمود که: «انهم لا یریدون غری». اینها با غیر من کار ندارند. پاشید برید. بیعت را از همه شما برداشتم. این را میگویند مولای کریم. این را میگویند ارباب. این را میگویند آقا. این اونی است که جا دارد آدم برایش جان بدهد. برایش بمیرد. تو اینجور وقتها معمولاً باید اینها را جلو بیندازد. خودش در برود. شما اینجا سپر انسانی درست [کردید]. من از این بیابانها استفاده کنم فرار کنم. بعد دستم به جایی بند شد. سعی میکنم شماها را هم بیاورم. قاعدهاش این است دیگر. بین طاغوت و کفار اینجوری است دیگر. امام حسین فرمود که: «شما همهتان برید. به سلامت هم برید. من اینجا میمانم تا من را قطعه قطعه نکنند دست بردار نیستند با من.» اینها هم پا شدند گفتند: «اگر ۷۰ بار ما سوزانده بشویم، تیکه تیکه بشیم، ما ترک ناک یبن فاطمه.» پسر فاطمه. تو را ول نمیکنیم. مولای کریم هم فرمود: «انی لا اعلم اصحاب اوفی و من.» تو عالم یارانی بهتر از شما سراغ ندارم. با وفاتر از شما سراغ [ندارم]. همین بس بود برای شهدای کربلا که اینجور لبخند رضایت آقاشان را گرفتند. به آوای اینها از اینها راضی بود. اینها رقص خون کردند در میدان. عاشقانه آمدند تو میدان. رو پا بند نبودند که امام حسین اجازه داده. اینها پیشرو و پیشاپیش آقا و اربابشان رو زمین بیفتند. خون اینها با خون اباعبدالله قاطی بشود. چه افتخاری بالاتر از این. چه افتخاری بالاتر از این آدم خونش با امام زمانش عجین بشود. افتخار برای اینها بود. فخر اینها بود که دارند اینجا. چه یاران باوفایی بودند. چقدر مرد بودند اینها. لا اله الا الله. اینها التماس میکردند. همین فرزندان حضرت زینب که معمولاً شب چهارم و روز چهارم به ایشان متوسل میشوند، این دو عزیز، این دو آقازاده. اینها با اصرار، با التماس. هر کدام از بنی هاشم که رفت میدان، با اصرار و التماس. غیر از علی اکبر که خود زره به تنش کرد و به قد و بالای او رسید. خودش به میدان فرستاد. همه را با التماس و اصرار فرستاد. راهی میدان. این را میگویند آقای کریم. راضی نبود خار به پای کسی برود. راضی نبود سر سوزنی زخم به تن یکی از این از خواب بیفتد. معدن لطافت. معدن رحمت. معدن رحمت. وقتی آمد مثل همین ایام بود. شاید روز سوم. روز چهارم بود. هنوز آب را نبسته بودند. لشکر دشمن را که دیدند اسبها تشنهاند. جان به قربان تو آقا. جان به قربان کرمت. فرمود: «ذخیره آب چقدر داریم؟» گفتند: «هست آقا.» فرمود: «بیاورید. این اسبها دارند له له میزنند. تشنهاند.» یا اباعبدالله. آب را آوردند. دادند یکی از این [لشکر]. درست آب نمیخورد. حالا خود این صاحبان اسبها و شترها از این آب برداشتم. این سر مشک را گرفت. همینجور که آب میخورد، آب با فشار میریخت از بغل دهان این شخص. این آقا همه میری [گفت]: «انهرابیه.» این مشک را درست است [بگیری]. داری اسراف میکنی. این عرب بادیه بود. لهجه امام حسین که لهجه حجازی بود و فصیح بود. نمیفهمید. گفت: «نمیفهمم چی میگویی.» اینجا دارد که حضرت از اسب این بابا ایستاده بود. پیاده شده. مشک را از او گرفتم. زانو زد. امام حسین علیه السلام. به او هم اشاره کرد بنشین. سر مشک را با دست نازنین، با آن یکی دست مبارکش دهانه مشک را گذاشت رو دهن این. دشمن شروع کرد قطره قطره [آب بخورد]. منظورم این بود که اینجوری آب بخور. دشمنش را سیراب کرد. اباعبدالله بودند. دیو و دد همه سیراب و میمکند خاتم. قطع آب سلیمان. کربلا. روضهای که جبرئیل برای حضرت آدم خواند این بود. گفت: «آدم، همینقدر بهت بگویم. تو گفتی این چه اسمی دل من را ریش ریش کرد، اشک من را جاری کرد.» و خدا توبه من را قبول کرد. این از نسل تو است که میآید حسین بن علی. روضه عطش خواند برای آدم. چه سری در این عطش اباعبدالله؟ خدا میداند این پسر تو را بین دو نهر آب با لب تشنه میکشد. جبرئیل اینجوری گفت. گفت: «آدم، در آن لحظه همه سگهای بیابان سیراب.» الا لعنت الله علی القوم الظالمین. یعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.
خدایا فرج آقامون امام زمان برسان. قلب نازنینش را از ما راضی بفرما. عمرمان را نوکری حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار [بدهد]. اموات علما، شهدا، فقها، امام راحل، حقوق از ساعه سر سفره شهدای کربلا مهمان بفرما. شب اول قبر شهدای کربلا به فریادمان برسان. در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت اهل بیت نصیب ما [بگردان]. حاجات حاجتمندان را حاجت روا بفرما. شر ظالمین را به خودشان برگردان. رهبر عزیز انقلاب حفظ و نصرت [عنایت بفرمای]. توفیق مراقبه، توجه، حضور، اخلاص، بندگی خالصانه، تقوا، طهارت به ما عنایت بفرما. آنی و کمتر از آنی ما را به خودمان وا مگذار. هرچه گفتیم و صلاح ما بود، هرچه نگفتیم و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن. بانبی و آله. رحم الله من قرأ الفاتحه مع.