تفسیر تاریخی حرمت صدقه بر خاندان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله
تحلیل روایی از نسبت امکلثوم و حضرت زینب سلاماللهعلیها
تفاوت روایات مقاتل درباره خطبههای کوفه و شام
نگاه آیتالله بهجت به مفهوم امیری در اسارت اهل بیت
بازتاب غیرت دینی در مثالهای ابتلای ناموسی و غیرت عربی
نقد سکوت علما و طلاب در برابر انحرافات اعتقادی
هشدار نسبت به نفاق مذهبی و ریاکاری در فضای مجازی
تبیین جایگاه علمای آخرالزمان در کلام آیتالله بهجت
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.
امیریم هرچند اسیریم.
یجوز للحاشمیة أن یتناول المندوبه من هاشمی: بر سادات جایز است صدقات مستحبی را، چه از سادات و چه از غیر سادات، دریافت کند. کأنّه در صدقات مستحبی اتفاق نظر است که لازم نیست دانسته شود این فقیر سید است یا سید نیست؛ اما این برای غیر نبی و ائمه علیهمالسلام است. این مطلبی که نقل عدم خلاف در آن میشود، قطعاً شامل هاشمی است؛ اما نه آن هاشمی که صاحب منصب امامت است.
آیا بگوییم صدقات مندوبه برای اینها حلال است؟ آیا آنها اهل گرفتن صدقاتاند؟ البته عدم حلیت از کراهت و حرمت. خب اینها بحثهایی بوده که مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت در درس خارجشان مطرح میکردند و بخشهای تخصصی راجع به صدقه دادن به سادات.
میفهماند که صدقات واجب حکمش مشخص است. صدقه واجب از سید به سید داده میشود، از غیر سید به غیر سید. صدقه مستحب را میتوان به سادات و غیر سادات، به هر دو داد. اجماع داریم، همه علما گفتهاند که لازم نیست ما در صدقه مستحبی بفهمیم که این طرف که دارد دریافت میکند، سید است یا سید نیست. ولی این که لازم نیست ببینیم سید است یا سید نیست، در مورد همه سادات حتی ائمه میفرمایند؟ نه، به امام که نمیشود صدقه مستحبی داد. درسته امام سید است، درسته میشود به سید صدقه مستحبی داد، ولی به امام نمیشود صدقه مستحبی داد. حالا این که نمیشود صدقه مستحبی داد، حلال نیست، معنایش چیست؟ یعنی حرام است؟ حالا ممکن است حرام باشد، ممکن است مکروه باشد، ولی حلال نیست. این که حلال نیست، دو حالت پیدا میکند: یا حرام است یا مکروه، و لزومی ندارد که حتماً حرام باشد، ولی حلال نیست. «لا یجوز»، جایز نیست.
در روایتی که سندش یادم نیست، نقل شده که امکلثوم علیهاالسلام صدقات اهل کوفه را از بچهها میگرفت و میگفت: «یا اهل الکوفه إن الصدقة علینا حرام»، ای همانا صدقه بر ما خاندان حرام است. ممکن است منظورش شدت کراهت باشد، ممکن هم هست میخواسته بفرماید که ما از همان اهل بیتی هستیم که صدقه واجب بر آنها حرام است. میخواستند بگویند که ما ولو اسرا هستیم، لاکن اُمرا هستیم. ما از آنهایی که اهل صدقه باشند، نیستیم.
چون در جامعه، وقتی کسی صدقهگیر و صدقهخور شد، یک جورهایی زیردست به حساب میآید. انگار دیگران دارند زندگی او را تأمین میکنند، زندگیش وابسته به دیگران است. به یک معنا، همان اسیر به حساب میآید، نانخور دیگری و محتاج دیگری است، وابسته به دیگری است، گرفتار دیگری است. در مورد اهل بیت، خدای متعال نخواسته این ذهنیت ایجاد بشود؛ لذا صدقه بر اهل بیت حرام است.
حضرت سکینه هم... حالا یا سکینه درست است یا سکینه درست است، یا ایشان فرمودند یا حضرت امکلثوم فرمودند. حضرت امکلثوم، آن قدری که تحقیق و بررسی شده، همان حضرت زینب سلاماللهعلیها هستند. ما دو تا شخص نداریم، یک حضرت زینب و یک حضرت امکلثوم. حضرت امکلثوم، لَقب حضرت زینب است. اساساً اصلاً امکلثوم اسم نیست، مثل ابوالحسن. لَقب پدر فلانی، مادر فلانی. بعد در عرب اصلاً مرسوم نیست که کسی اسم بچهاش را این شکلی بگذارد: بگذارد امکلثوم. اصلاً اسم پدر فلانی میگویند. مثلاً این شهید عزیزی که به شهادت رسید، با حاج قاسم، ابومهدی المهندس. ابومهدی که اسم ایشان هم ابومهدی نبوده، اسم دیگری دارد. ایشان لَقبش ابومهدی است. و مثلاً میگویند ابوفاطمه، ابونور. در زبان عرب زیاد است. مثلاً یک دختر به نام نور دارد، به این آقا میگویند ابونور، ابومیم. شهید تقوی در بین عراقیها معروف به شهید ابومیم. در بین مدافعان حرم مثلاً ابوعزرائیل، یکی از رزمندههای عراقی که خیلی قدرتمند است و تکتیرانداز و اینا، معروف به ابوعزرائیل.
در خدمت شما عرض کنم که اُمّ و اَب. اینها که گفته میشود امحسن، امالمصطفی، امالحسین، امزینب، اینها که گفته میشود، اینها همش لَقب است و اسم نیست. امکلثوم هم لَقب است. اصلاً این طور نبوده که مثلاً امیرالمؤمنین و حضرت زهرا یک فرزندی داشتند و اسمش را گذاشتند امکلثوم. این که قطعاً نبوده؛ چون کلثوم اصلاً اسم نیست. امکلثوم لَقب است. حالا از آن طرف، قطعاً آن قدر که از تاریخ اثبات میشود، لَقب حضرت زینب سلاماللهعلیها «امکلثوم» بوده. این هم واضح است در تاریخ.
حالا این میماند که آیا حضرت زهرا و امیرالمؤمنین فرزند دیگری غیر از حضرت زینب، دختر دیگری؟ این چیزی است که اثباتش خیلی سخت است و شواهد تاریخی هم خیلی کمک نمیکند. ممکن است دختر دیگری با همین لَقب امکلثوم بوده باشد که فرزند حضرت زهرا سلاماللهعلیها نیستند. دختران دیگر امیرالمؤمنین، این لَقب ممکن است در آنها بوده باشد و ممکن است آن هم در کربلا حاضر بوده باشد؛ این هیچ بَعدی ندارد. ولی این که حضرت زینب خواهری از حضرت زهرا داشته باشند و اسمش هم امکلثوم بوده باشد، این که ابداً نیست که اسمش امکلثوم بوده باشد. لَقبش امکلثوم بوده باشد، این هم خیلی بعید است؛ چون اُمّ لَقب خود حضرت زینب سلاماللهعلیها است.
جناب آیتالله قزوینی هم یک مقاله مفصلی دارند، آن جا اثبات میکنند حضرت امکلثوم همان حضرت زینب سلاماللهعلیها است. ریل لَقبش و در کربلا هر جایی که در روایت دارد امکلثوم این جور گفت، امکلثوم این کار را کرد، منظور حضرت زینب سلاماللهعلیها است. اسم زینب را معمولاً به امکلثوم میشناسند، همان جوری که علی را به ابوالحسن میشناسند. لزومی هم ندارد که حتماً فرزندی به این نام داشته باشد. مثلاً امام کاظم علیهالسلام. در دعای توسل میخوانید دیگر. امام کاظم علیهالسلام را، هم امام رضا علیهالسلام را، هم امام هادی علیهالسلام را، و امام کاظم علیهالسلام ابوالحسن (امام رضا علیهالسلام که قطعاً فرزندی به نام حسن یک پسر داشتند امام جواد علیهالسلام) ولی لَقبشان یا کنیهشان به قول معروف ابوالحسنی است. چون در زبان عرب علی را به نام ابوالحسن میشناسند.
حضرت زینب سلاماللهعلیها فرزندی به نام کلثوم نداشتند، قاعدتاً آن قدری که فهمیده میشود. ولی زینب را در زبان عرب امکلثوم لَقب میدهند، چون که خیلی از اسامی کنیههایشان این جوری است که تا مثلاً ما وقتی که بچهدار نشده بودیم، با این رفقای عراقی که صحبت میکردیم، از من پرسیدند اسمت چیست؟ گفتیم مصطفی. گفتند کنیّتت چیست؟ میگفتیم مثلاً هنوز بچه نداریم. ما در زبان عربی در عراق هر مصطفایی را بهش میگوییم ابوعباس تا بچهدار نشده. مصطفی را میگوییم ابوعباس تا اینکه ... این هم این شکلی است. هر علی ابوالحسنی است اگر این بچه دیگری به اسم دیگر.
نکته مهمی که حالا معمولاً بهش توجه نیست، یک وقتی هم ما یک اشارهای کردیم، دیدم برخی نقد کردند که قزوینی میگوید که لااقل این بود که حالا از این حضرت هیچ کس نمیداند بچههایش کی بودند، شوهرش کی بوده و اینها. این که میگوید امکلثوم جدای از زینب، لااقل یک قبری دیگر ازش باید میفهمیدیم. دختر حضرت زهرا و امیرالمؤمنین بوده و هیچ کس حتی در حد قبر چیزی برایش نقل نکردند. حضرت زینب سه تا قبر نقل شده. شوهرش را مردم میشناسند، وقایع تاریخیش را همه. غیر از حضرت زینب هیچ اطلاعاتی ازش نیست. آخه این دختر حضرت زهرا باشد، به هیچ چیزی ازش گفته نشده در بحثهای تاریخی. آدم به این مهمی در جامعه عرب. آن هم بعد از امام حسین زنده بوده، برگشته مدینه و هیچ کس هیچ اطلاعاتی ازش نداشته. محو شده، آب شده، رفته. کل اطلاعات ما از این حضرت امکلثوم در حد ظهر عاشوراست که اسمش نقل شده، بعد دیگر هیچ خبری ازش نیست. امکلثوم همان حضرت زینب است.
اکثر این روایاتی هم که در برخی مقاتل به اسم حضرت زینب گفته شده، در برخی مقاتل دیگر به اسم حضرت امکلثوم گفته شده، همین روایت... این همین روایت، روایتی است که جاهای دیگر به اسم حضرت زینب سلاماللهعلیها گفته: «علینا محرمه» یا «إن الصدقة علینا حرام». عین عبارتی که حضرت زینب فرمودند. خیلی بعید است این دو بار اتفاق افتاده باشد. یک بار حضرت زینب این جمله را گفتند، یک بار حضرت امکلثوم این جمله ... یکی دیگر بودند همین عبارت، همین اتفاق. یا مثلاً خطبه حضرت زینب در شام و خطبه حضرت زینب در کوفه. برخی مقاتل به اسم حضرت زینب نقل کردهاند، برخی مقاتل به اسم امکلثوم.
خیلی بعید است که این خطبه را دو تا زن در کاروان امام حسین خوانده باشند. حالا بر اساس اینی که میگویند اینها دو تا خواهر هستند، یک بار حضرت زینب خواندند، امکلثوم مثلاً گفت: منم دلم آروم نمیشود، بگذار عین عبارتی را یک بار پاشوم بخوانم! خیلی بعید است. اصلاً نمیشود باور کرد. اهل بیتی که خانم خانمهایشان در حد ضرورت صحبت میکردند در جمع نامحرم. خب حضرت زینب فرمودند دیگر. چه کاری است که باز حضرت امکلثوم .... مهم است، خیلیها بهش توجه و در روضهها هم بعضیها برخی مطالب را نمیخوانند، نمیگویند؛ چون خیلی نمیفهمند. امکلثوم وداع امکلثوم با امام حسین. تا حالا مجلس روضهای دیدهاید این را بخواند؟ وداعشان در نقلهای تاریخی گفته شده.
غرض این که این حضرت زینب سلاماللهعلیها هستند، امکلثوم مقامشان هم مقام عصمت است. یعنی اگر کاری کرده باشند، حضرت زینب سلاماللهعلیها، ما این رو باهاش معاملهای کنیم که این روایت از معصوم صادر شده، این کار را معصوم انجام داده. سیره ایشان برای ما حجت است، کلام ایشان برای ما حجت است. ایشان این صدقهها را برگرداندند در کوفه. وقتی که این نکتهای: مردم کوفه صدقه دادند نه مردم شام. مردم کوفه محب اهل بیت بودند. حالا اینها توضیحات مفصل دارد. ما یک وقتی یک دَههای مفصل در مورد این مسائل صحبت کردیم.
مردم شام با مردم متفاوت بودند. مردم شام تار و پودشان را دشمنی با اهل بیت گرفته بود. از ریشه دشمنی داشتند، با عداوت. مردم کوفه اتفاقاً برعکس بود. اینها عمدتاً ارادتمند به اهل بیت بودند، علاقهمند. و درد همین است که مردم کوفه شدند عامل قتل امام. وقتی هم که اهل بیت وارد کوفه شدند، مردم کوفه استقبال کردند، پذیرایی کردند، ناله کردند، عزاداری. بارها بنده عرض کردم این که در برخی روضهها گفته میشود، حالا خوشبینانهاش این است که از کماطلاعی است. حالا اگر نگو جعل و دروغ، برخی مجالس میگویند خوشبین کم اطلاعی است که این گفته میشود که میگویند مردم کوفه سنگباران کردند و ... یک دانه سنگ پرتاب نشده در کوفه به سمت اهل بیت. دقیقاً برعکس بود. به محض این که مردم کوفه وضعیت اسرا را دیدند، شروع کردند عزاداری. گریه کردند، «لطمَن علی الخدود» گفتن، هی با سیلی به سر و صورتشان زدند، گریبان پاره کردند. مردم کوفه «شققن جیوبهن»، گریبانها را پاره کردند. لباسهایشان را جر دادند، صورتهایشان را سیلی زدند. و همینهایی که این جور میکردند و حضرت زینب لعن و نفرین کردند. فرمودند الهی اشکتان خشک نشود، وقتی که دفاع دفاع نکردند. محبت به ظاهر داشتند و فکر میکردند عافیتطلبی و… کار باورشان نمیشد که این کار به اینجا.
و گریه کردن. امام سجاد علیهالسلام فرمودند که شماها بر ما گریه میکنید؟ «فمن» شما گریه میکنید پس کی قاتل ماست؟ حضرت زینب فرمودند الهی اشکتان خشک نشود، صدای گریه تان آرام نشود. به هر حال این مردم کوفه بودند. اینها حتی صدقه آوردند دادند به اهل بیت. که البته این خودش درد است و مصیبتی است. نان خشک و چه میدانم خرما، آرد و فلان و اینها. ارمغان صدقه آوردند به این خانواده دادند. معلوم میشود با چه وضعی خانواده را وارد کوفه کرده بودند. وضع اسارت این خانواده به چه نحوی بوده که مردم کوفه، جدای از عزاداری، صدقه برای آنها آوردند. این البته خودش مصیبت و دردی است.
حضرت زینب فرمودند که صدقه بر ما حرام است. شاید منظورش شدت کراهت باشد؛ چون صدقه بر سادات، صدقه مستحبی اشکال ندارد. ولی صدقه به اهل بیت، امام معصوم جایز نیست. عرض کردیم حالا این جایز نبودنش یا مکروه یا حرام. این حرام هم گاهی در روایات گفته میشود منظور مکروه. گاهی آیا منظور همون حرام؟ خلاصه شدت کراهتش را میخواهد برساند. میخواهد بفرماید که ما از همان اهل بیتی هستیم، صدقه به اینها حرام است. ما از این جهت شبیه پیغمبر اکرمی. کسی به کسی، به امیرالمؤمنین نمیتوانست صدقه بدهد. کسی به فاطمه زهرا نمیتواند صدقه بدهد. ما هم بچههای شما. ما را به اسارت ظاهری گرفتید. و به قول آقای بهجت: «ما امراییم، اسرا نیستیم». ما اَمیریم. این اسارت ظاهری که پیدا کردیم و با دست بسته ما را در این شهر آوردید. درخت اسارت آوردید! موقعیت معنوی و ملکوتی ما پیش خدا این نیست. ما اَمیریم، جایگاهمان جایگاهی است که صدقه بهش حرام است. ما از آنهایی که اهل صدقه باشند... خب.
بخش بعدی میفرمایند که در مورد مجلس یزید که حالا اینجا روضههایی هم این بخشها ... این نکته خوبی است. البته همه هست توش. مطالب خیلی مفید. میفرمایند: آیا فرد مسلمان میتواند ابتلائات ناموسی را متحمل شود؟ قتل و کشته شدن از این گونه بلایا اَهوَن است. یعنی سادهتر است. آدم اگه کشته بشود، خیلی سادهتر است تا گرفتار بشود به ابتلای ناموسی. ابتلای ناموسی همینی است که زن و بچه او اسیر بشوند در دست دشمن. همینی که دشمن مسلط بشود بر ناموس انسان. یک وقت بیگانه مسلط میشود، این خیلی درد است. یک وقت دشمن مسلط میشود. یک وقت دشمنی که رحم و مروت ندارد، دشمنی که انسان... او مسلط میشود. این ابتلای ناموسی است.
لذا بعضی وقتی خواهر یا دختر یا زنشان در معرض هتک حرمت قرار میگیرد، حالشان چنان دگرگون میشود تا جایی که آن خواهر یا دختر یا زن خود را همراه با جانی میکشند و به قتل میرسانند. عجیب میفرمایند که وقتی ناموسشان گرفتار بشود در دست دشمن، قبل از این که دشمن تعرض بکند به ناموس اینها، اینها خودشان ... معلمی داشتیم ما اهل نقده بود، ارومیه. ایشان معلم دفاعی ما، در مدرسه راهنمایی که بودیم. ایشان میگفت که ماجراهای مربوط به دوران جنگ که ارومیه و نقده مورد تعرض قرار میگرفت. دشمن مرزهایی در جنگ درگیر بودند. ایشان گفت که با بچه بودم و پدرم یک سلاحی داشت. اهل خانه، پدرم رفته بود میدان جنگ. آن سلاح را به ما داد و اهل خانه را به ما... در آن خانه دخترعموها و پسرعمو اینها همه... بعد این سلاح را به من داده بود. گفت: تو فقط یک کار میکنی. وقتی که دیدی دشمن نزدیک خانه ما شد، سلاح را برمیداری، از دم اهل خانه را... معلم میگفت که اگر احساس کردی دشمن دارد وارد خانه میشود، خودت زودتر اینها را بکش که ناموس دست دشمن به دست... شوخی هم میکرد. «من همسرم، دخترعمویم، الان گاهی با هم جر و بحثمان میشود، شوخی میکنم باهاش. میگویم که من همان موقع باید تو را با تیر میزدم که کار به اینجا نکشد.»
شوخی میکرد. غرض این که مسئله ناموس این شکلی است. در جنگ اصلاً این زندهبهگور کردن دختر که در جاهلیت باب بود، از همین باب بود. از این جهت بود که اینها میکشند که یک وقت در جنگ، بعداً این دختر به اسارت درنیاید. آن قدر این غیرت عربی که جاهلانه، این بخش از اینجا برداری! بکش از بچگی، از وقتی نوزاد است او را، که یک وقت در آینده در جنگ. حتی بزرگ هم بشود، کسی حق ندارد این کار را. ولی این اوج غیرت اینها را نسبت به این مسئله میرساند و اوج ابتلا را میرساند. اینها حاضر بودند کشته بشوند، تکهتکه بشوند در میدان جنگ ولی ناموسشان، دخترشان، همسر دست دشمن.
آقای بهجت میفرمایند که بعضی حالشان آن جور دگرگون میشود، آن جوری که در جنگ اگر همسرشان، ناموس در معرض قرار میگرفت که دست دشمن بیفتد، خودشان این را میکشتند. حالا یا همراه با آن دشمن میکشند یا جداگانه. داستان مادری میگفت: «شوهرم و برادرم را گرفتند و بردند، صبر کردم؛ ولی وقتی دخترم را بردند، صبر و قرار از من ربودند.» آقای بهجت. شوهرم و برادرم را دشمن برد، صبر کردم. دخترم را دشمن برداشت. تازه این مادر است. غیرت مادر در قیاس با غیرت پدر خیلی کمتر است. مصیبتهای اهل.... گوشههایی که خدا میداند! وقتی دختر انسان را مثل اسیر و کنیز ببرند، حال او چگونه میشود؟ کسی اگر دخترش را اسیر گرفتند. کنعان، این بلاها در اثر اعمال خود ما... اشاره میکنند به همین جنگ تحمیلی. دوران جنگ تحمیلی بوده.
جالب است جنگ تحمیلی را هم اثر عمل خود ما میداند. جنگ تحمیلی که دیگر آدم صدام و اینور هم ماییم. اینور یک مشت جوان پاک رفتند روبروی گلوله ایستادند، همانش هم اثر عمل است. چه برسد به این کرونا و بدبختیهایی که الان گرفتارش شدیم. تعطیل شدن زیارت اربعین، غریب شدن مجالس امام حسین. همه اینها اثر اعمال چند وقت.
مناظرهای شد. در مناظره برخی واضحات قرآن و اسلام زیر سؤال برده شد توسط فردی که حالا سابقاً مثلاً روحانی بود و بعداً از این لباس درش آوردند. خیلی بنده منتظر بودم که از جانب علما و بزرگان و مردم و اینها غیرتی نشان داده بشود. غیر عاقلانه حرف زده بشود. بحث بشود، استدلال آورده بشود. بابا، تهمت به خدا زده شده! تهمت به بقال سر کوچه نزدند، تهمت به ماستفروش، ماستبندی نزدند، تهمت به خدا... در سوره مبارکه مریم فرمود: «اینی که برخی میگویند اتخذ الله ولدا» خدا بچه دارد؟ آن قدر این حرف سنگین است! «تکاد السماوات یتفطرن منها» نزدیک است که آسمانها تکه تکه بشوند از این حرف. سنگینترین مسئله در قرآن این است. تهمت به خدا زده شده. بقیه چیزها اصلاً بدیش به این است که تهمت به یک حقی دارد انکار میشود. یک حقی دارد زیر پا گذاشته میشود. کدام حق؟ حق خدا خودشه. عین حق است. کدام حق خدا پایمال شدن! از این که این جور تهمتی به او زده بشود. «من افترا علی الله کذبا». کی ظالمتر از اوست که به خدا تهمت میبندد؟ چشم ما... میگویند که آقا مشرک هم خدا میفرستد بهشت و توبهاش را قبول... تهمت از این بزرگتر به خدا؟ بند...
بر اساس مصالحی، چون که آن استاد عزیزی بود که مناظره... من در جایی نگفتم، جلسه دارم میگویم. خیلی بنا نداشتم این مسئله منتشر بشود، رسانهای شود. ما دیدیم دارند زمینهسازی میکنند برای مناظره از این واسه این که از سر باز بکنیم. مجبور شدیم یک چند دقیقهای یک صحبتی منتشر بشود. دوگانه درست کردیم. گفتیم ما اگر بودیم این کار را میکردیم. آقا نجابت به آن استاد... واقعاً اخلاق مداری. ما خودمان را انداختیم وسط، گفتیم که آن استاد نجیبانه برخورد میکرد، ما نانجیبیم. ما اگر بودیم... یک بخشش بود. یک بخش دیگرش هم این بود که این مناظره، برنامههایی که میخواهند سوار کنند از سر باز کنیم که الحمدلله موفق شد. بعد از آن ابداً هیچ کسی سمت ما نیامد و بسیاری از مخاطبین را از دست دادیم.
خیلی اتفاق خوب و عرض کنم خدمتتون که بخش عمده و اصلی مسئله، این این مسئلهی حق به این روشنی دارد لگدمال میشود. این هم که ما گفتیم، هجمه وسیعی از جانب همین آدمهای به ظاهر متدین، معتقد و اینها به ما شد. از طلبه و آخوند اینها به ما حمله کردند. بعضی که رسم از همان اول میگفتند که نگو: «این چند میلیون فالوور دارد.» یک عده دیگر هم که خوب با تو نشان دادند، آن وسط منافقانه رفتار کردند. در این مناظره طرف هر دو نفر را گرفتند. خیلی دنبال این بودیم که باطن این افراد لو برود و رو بشود. به لطف خدا، واسه ما که حداقل، رو نفاق را در این آدمها دیدیم که کوفیصفتی کجاها خودش را نشان میدهد. طرف امام حسین بگوید، هم طرف یزید... شخص یزید است یا یک شخص امام حسین؟ این مکتب و مرام مشخص است دیگر.
یک حرف باطل، هر جا حرف باطلی ظهور و بروز... شیطان و ابلیس و یزید. ترجمان حرف حق و مستدل و متکی به قرآن و معارف اهل بیت، اینجا خداست، اینجا امام حسین است، اینجا پیغمبر. وسط دیدم برخی دو نفر را دیدیم هجمهها آمد سمت ما. نه به خاطر شخص خودم، این مسئله و این حق داشت لکهدار میشد. من حسم این شد که پس ما یک بلاهایی واقعاً حقمون است. همهمون. و خیلی بیش از یکمی داشت آن دوران کرونا فروکش... این خیلی حق، خوب خوبهایمان حقمونه، هیئتیهایمان حقمونه، کربلا رفتههایمان حقمونه. در روز روشن جلوی چشممان زیرآب قرآن را میزنند، تیشه به ریشهی دین میزنند، تهمت به خدا میزنند. رگ گردن که نمیجنبد، پریشان که نمیشویم، بیخواب و بیقرار که نمیشویم. یکی هم که میاندازد خودش را وسط که یک حرفی بزند، خودش را میاندازد روی مین. باز میگیریم این را میزنیم. چرا؟ چون آن میلیونی فالوور دارد. تو کی هستی؟ تو اینجا چکارهای؟ فالوور میلیونی دارد. تو چیکار این وسط؟ اینا وقتی اوضاع ماست، حقمونه.
آقای بهجتش میفرماید که همین جنگ تحمیلی اثر اعمال ماست. آن مردم اول انقلاب، آن مردم با حماسه و فداکار، آنها هم انگار جنگ تحمیلی که برایشان رخ داد، کارهایی کرده بودند که باید این جوری میشد. چه برسد به الان ما. با این وضعیت ما که از کشمکش میشود سر اهل بیت تخلیه میکنیم. و هر کی در مشهد کرونا بگیرد از حرم گرفته و هر کی چهار سال اخیر کربلا رفته هر مرضی مشکلی پیدا کند ربطی به کربلا دارد. و همه هیئتها را باید تعطیل کنیم، پولش را بدهیم جهیزیه. و اگر در یک محلی یک دانه فقیر باشد، هیچ کس حق ندارد آنجا یک دانه یا حسین بگوید در آن محل. همه تقصیر همان است که هیئت گرفتند. همه آن هم که حرم میروند ضریح لیس میزنند و هر کی هم که مشهد میرود، میرود برای صیغه. و تهمتهایی که دارند صبح تا شب میزنند. دشمن تولید میکند. آن آدمی هم که به ظاهر مثلاً آدم نیمچه معتقدی است، این هم راحت این را میگوید، به زبان میآورد.
میبینید کثیر اکثرش را اصطلاحاً زیر سیبیلی رد کرده، خدا اکثرش را رد کرده، اکثرش را نگه داشته نزند ما را. خدا رحمت کند جعفری تهران. از صد تا گناه، دو تایش را اجازه میدهد که برگردد سمت ما. از صد تا گناه، دو تا نابودت میکند. «یعفو عن کثیر». صد تا گناه کرده آدم، نود و هشت، نود و هشت تایش را «یعف عن» عفو میکند، نمیگذارد اثرش را ببیند در زندگی. دو تایش دیگر برمیگردد که آن هم آدم چشمش باز بشود، حواسش جمع بشود. همان دو تا نابود میکند آدم را. همان دو تا یکیش میشود همین کرونا. یعنی شک نکنید این بلاهایی که سرمون میآید، برمیگردد به اعمال ما. با این کارها، با این وضعیتی که داریم، خیلی مستحق بیش از اینها... لطف کردند همین قدی که اجازه دادند با همین فضای محدود و اینها که خدا اجازه داده مجالس امام حسین بکلی تعطیل نشود و با همین پروتکلهای بهداشتی و همین شرایط اینها برگزار بشود. این خیلی خدا به ما ارفاق...
به نام مست... خیلی بیش از این. وضعیت اقتصادیمون ایام انتخابات. تا حالا جایی نگفته بودم. شاید یک هفته بعد از انتخابات سال نود و شش بود. خدمت یکی از بزرگان مازندران که ایشان گمنام است. البته اهلش میشنوند. در فضای کلی گمنام. شاید یک ساعت و سی دقیقه، چهل دقیقه ایشان صحبت کرد. سنشان نزدیک نود ساله. بعد خیلی ایشان تعابیر تندی به کار برد که ما که آن قدر در فضای سیاست آزادانه موضع میگیریم، یک کمی همین جا خورد. که رسماً برخی از سیاسیون ما را به اسم معاویه زمان و عمر و عاص زمان و اینهایشان آنجا خطاب فرمود. «ندیدید و ندیدند این سید چطور مظلوم شد!» حالا ما دفاع از شخص هم آنجا نداریم. کاندیدای سیدی که در انتخابات. ایشان فرمودند که این مظلومیت از جنس مظلومیت اهل بیت بود؛ و این ملت باید منتظر یک فجایعی باشد بعد از این اتفاق. دهانها بسته، فکر موقعیت و دَم و دستگاه. اینور نگوییم آن جور نشود، آنور نگوییم. هیچ جا هیچ موضعی آدم نمیشنود. اینها کوچکاش بود که... که یک حرف میلیونی دارد پمپاژ میشود، یک حرفی که دارد زیرآب اعتقادات همه را میزند، هیچ موضعی از هیچ آدم نمیشنود.
بهجت هم خیلی در مورد علمای آخرالزمان و بدی علمای آخرالزمان مطلب زیاد میفرمود. ما عالم خوب کم داریم. زیاد هم حالا یا گمناماند یا غریبند که همین هم هست. عمدتاً شناخته شده نیستند. بنا هم ندارند خودشان را مطرح کنند. فراری از این حرفها هم هستند. ایشان آن بزرگوار خیلی دلش پر بود و گفت: «منتظر باشید.» خلاصه با این اتفاقاتی که رخ داد، محک بدی بود این انتخابات. این سکوتهایی که شد. واقعاً تشخیص نمیدهند خیلی از این حضرات کجا مظلوم واقع شد؟ این همه تهمت زدند. جلوی چشم این ملت، بچه کوچک میفهمید که بابا وقتی میگویند دیوار میکشند اینها در خیابان. میفهمید. این حضراتی که وجهه داشتند، اعتبار داشتند... هر روز روز مبارزه حق و باطل است. هر روز یک طرف یزید است، یک طرف امام حسین. ما نه یزید را به کسی تطبیق میدهیم نه امام حسین را. ولی مرام که روشن است. مرام روشن است. هر روز جبهه حق با جبهه باطل درگیر.
بنده طلبهای که خرجم را دادند، نانم را دادند، اسم و رسم بهم دادند. سرباز به من میگویند به اسم سرباز امام زمان. سرباز کارکرد و خاصیتش چیست؟ آن روزی که دارد دشمن حمله میکند، یک سال بهش حقوق میدهند که یک روز در یک ساعت وقتی دشمن دارد از مرز میآید اینور، یک گلوله دارد بزند. این دقیقاً همان یک گلوله را نمیزند. این همه نانی که خوردی برای چی بود؟ یک سال حقوق تو را دارند برام... یک گلوله. کارکردت، خاصیتت چیست؟ این است که دارد... که امام زمان بخش عمدهای از درگیریشان بعد از ظهور با همین افراد است. حضرت وقتی ظهور میکنند با همین افراد درگیر میشوند.
من دست تک تک مراجع فعلی را بوسیدم و میبوسم. به همهشان هم احترام میگذارم. نسبت همهشان مفیدند. و سر ناخن این آقایان هم نمیشویم. زحماتی که اینها کشیدند و شاگردانی که تربیت... حرفهای وقتی خدای نکرده باعث سوءبرداشت ما به نحو کلی داریم عرض میکنیم. من نمیدانم آن بزرگوار وقتی مطالب میگفت در مورد کی داشت میگفت. دلش خون بود از حوزهها و از علما. به نحو کلی ما نسبت به تک تک افراد راه به قلب او، نه از همه اعمالش خبر داریم. آن فضای کلی، همان جور که اگر مثلاً دشمن از مرز حمله کرد و مثلاً فرض کن از مرز ما با پاکستان، از پاکستان به ما حمله، ما دادمان را سر ارتشیهایمان میزنیم، سر مرزداران میزنیم. هرچند نسبت به تک تک اینها نمیتوانیم قسم بخوریم این مرزبان خیانت کرده، آن ارتش خیانت کرده. ولی به نحو کلی میتوانیم بگوییم آقا این مرزداری مشکل دارد، این ارتش ضعیف است. قطعاً در بین اینها خائن هست.
الان هم نسبت به حوزهها و اینها امام زمان مظلوم واقع شده، دین مظلوم واقع شده. این حرفها شده خندهدار. مخصوصاً با این فضای مجازی و اینها. بورس و کلاس بهینه: طلبه جوان بیاید هی یک گوشهای را بزند. این خیلی هی خودش را مردمی نشان میدهد. این نفاق ریشه کرده، رخنه کرده. حوزهها وضعیت فکری طلبه را میسازند، وضعیت اخلاقی طلبه را میسازند. مدرسه اخلاق داریم. «علف خودرو». این یکم بهش صرف و نحو و فلان و اینها یاد میدهند. فضای مجازی. این هم اول به اسم خدا و پیغمبر میآید و علیه حجاب. بگویم یکم شروع کنم کل سیستم را فاسد کردن. هی مقایسه سیستم با امیرالمؤمنین. نه تاریخ امیرالمؤمنین را میشناسد، نه سواد دارد، نه تحلیل دارد، نه فلسفهی سیاسی چیزی سر در میآورد، نه تاریخ اسلام را میشناسد، نه قدرت تحلیل دارد، نه منطق بلد است، نه فلسفه بلد است. گودرز و شقایق را به هم پیوند میدهد. برای خودش چهار تا لایک بیشتر شد، بیشتر خوشش میآید. حجاب را زدم، بیشتر طرفدار داشت. سری بعد محکمتر میزند. جهنم نمیفرستد خدا. آن قدر محبت. اصلاً جهنم ندارد. جهنم جهنم خود ماییم.
چقدر همه خوششان آمد، تعریف کردند. ولی من اگر بخواهم بیایم با استدلال و منطق تعریف بکنم جهنم اصلاً چیست؟ خلق کرده. کارکردش چیست؟ دو ساعت با مردم گفتگو کنم که هشتاد درصد حالیشان نمیشود این حرفها. نه استدلال میفهمند نه مطلب علمی میفهمند. آن قدر هم که میفهمند طعم بدن بهش! من آمدم کار کنم، چهار تا مشتری برای خودم جمع کنم. همه از ما زده شدند، ما را ول کردند. این شده وضعيتی که الان ما میبینیم در فضای مجازی.
آخرالزمان از علما فرار کنید. البته گفت که فرار میکنند. آخرالزمان از علما فرار میکنند. علمای آخرالزمان مثل شمع... این جمله وحشتن... خیلی وقت پیش. تازگی دیدم که علمای آخرالزمان مثل شمع که خودشان میسوزند آب میشوند، بقیه از اینها روشنی میگیرند. اینها تلف میشوند. هیچی، خودشان بهرهای ندارند. یک آقایی گفته بودند، آقام گفتش که ما دهه هفتاد با آقای بهجت (خاطرات آقای بهجت چاپ شده) کوچههای قم میرفتیم. داشتند لوله میکردند در این کوچهها. خاک گودبرداری کرده بودند. خاک برداشته بودند، تپهتپه درست کرده بود. یکی از این آقایان که همراه آقای بهجت بود، گفت که من رفتم بالای این تپه بودم. دست آقای بهجت را گرفتم. «خاکها بیاد پایین». گرفتم. تا حالا به چه مناسبت بود، آقای بهجت چی بود آن ماجرا، چی دیده بود، به چه ... چرا این را گفته؟ فرمودند که علمای آخرالزمان مثل شمع، خودشان آب میشوند، بیبهرهاند. بقیه روشن میشوند. بقیه از اینها میروند بهشت، اینها میروند جهنم! خلاصه اگر ما را بعداً در جهنم دیدید تعجب نکنید. آقای وحشت! حالا به چه مناسبت، چرا در آن فضا ایشان این را گفته بود؟
آدم وقتی در این فضای مجازی، وضعیت فعلی را میبیند که برای خوشایند آقا... امام حسین هم اگر میخواست به خوشایند مردم کار بکند و لایک بگیرد و فالوور جمع بکند و... دست یزید ... تو فلان عرق را میخوری؟ زبانم لال، من اصلاً فلان یکی عرق را میخورم که خیلی بدتر هم میگیرد. آدم اینهایی که فحشم میخواستم بدهم اول یک «اللهم عجل لولیک الفرج» اولش میگفتند: «انصار فلان». بعد فحششان را میدادند. الان ببینید کارشان به کجاها رسیده. نوک افتخارشان به این بود که اسم امام زمان را بردند. از سازمان ملل منتشر کردند. وضعشان را ببینید. نفاق شاخ و دُم ندارد. آدم وقتی اینها را میبیند، تنش میلرزد.
به خدا فداکاریهایی این جور زحماتی صبح تا شب. این خواب نداشت. شبش به روز بند بود، روزش به شب وصل بود. سر و تهشان را زدی. از این استان به آن استان، از این شهر به آن شهر. کاری برای امام زمان و خدمت به اسلام و مسلمین. اوضاع الان به کجاها که نکشیده! چیا که نمیگویند برای این که نظر مردم، مشتری جذب کنند؟ چهار نفر، چهار تا لایک جمع بکنند، چهار تا فالوور جمع بکنند. رقابت سر این است که کی بیدینتر است؟ کی بیاعتقادتر است؟ کی بله. امام حسین اگر بخواهی باشی، مظلوم واقع میشوی. تهش هفتاد تا میمانند کنارت. آن لشکر عمر سعد بود که هزاران نفر آدم. اول از همه آدم در همین فامیل خودش غریب میشود.
البته با کارهای احمقانه، با لودگی و کارهای جاهلانه ما مخالفیم. کسی الکی بیاید شمشیر بکشد روی همه فک و فامیل سر چیزهای بیخود الکی بدون حکمت بدون بصیرت. مخالفیم. خیلی جاها حکیمانه آدم میتواند رفتار بکند. جوری که بقیه هم اصلاح بشود. همهچیز به تنت بمالی. اولیش این است که غریب واقع میشوی، تنها.
غرض کل بحث این بود: اینها همه اثر اعمال ماست. جنگ تحمیلی میفرماید اثر اعمال ماست. این وضعی که ما داریم، این سکوتهایی که ما داریم، مصلحتاندیشیهایی که ما داریم. هی خودمان را خرج نمیکنیم که حالا به اصطلاح روایت میشود ترک نهی از منکر، ترک امر به معروف. اصل منکر هم اینجاست. من در موارد جزئی پرت. وقتی دارند زیرآب دین را میزنند، دارند تهمت به خدا میزنند. معارف قرآن دارند زیر سؤال میبرند. کسانی دارند دایره داریم که اهلیت ندارند. به خاطر خوشایند مردم حق و باطل میکنند، باطل و حق میکنند. عین عبارتهای امام حسین علیهالسلام: «الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهی». نمیبینید کسی به حق عمل نمیکند، کسی از باطل جلوگیری... خروج کردم وقتی اینها جدی گرفته نمیشود. این چوبی است که ما در زندگی میخوریم. که عرض کردم خاطره را از عزیز بزرگوار. ایشان فرمود حالا حالا داریم. این مردم باید منتظر همه چی. بدنامون به نحو خوبی، خوبامون به نحو دیگری. یک عده که خودشان آتش بیار این مصیبت و فجایع را به انحاء مختلف دست دارند در این ماجراها. یک عده هم با سکوتهایشان، با مصلحتاندیشیهایشان، با عقبنشینیهایشان، با روشنگری نکردنهایشان، با اینها در این آتش دمیدند. هر دو طیف حقمونه. هر دو طیف. حالا خدا کند که اصلاح بشویم. حواسمون جمع. چشمامون باز. اوضاع از این هم بدتر خواهد.
این کرونا به جای این که ما را یاد معاد و قبر و قیامت و آمادگی و دل کندن از دنیا بیندازد، واقعاً یک طیفهایی از مردم را بدتر کرده. حالا میگویم همه. یک بخشهایی حریصتر شدند، دریدهتر شدند. برخی تعداد بیاعتقادتر شدند. انگار لجاجتشان برخی با اهل بیت و با این معارف و اینها شدیدتر شده، بدتر شده، بیشتر سر لَج افتادند. میبینید دیگر. ما که میبینیم، نمیدانم شما میبینید؟
میفرمایند که مگر مثل این جریانات در مجلس یزید اتفاق نیفتاد؟ کدام جریان؟ این که خانواده آدم را به اسارت و کنیزی ... که گفت: «هَبی لی هذه الجاریه!». این کنیز را به من... (منظورشان حضرت زینب علیهاالسلام) وضعیت زینب! فرمود: «ما جَعَلَ اللهُ لَکَ ذلِکَ اِلّا اَنْ تَخْرُجُ مِنْ مِلَّتِنا وَ تَدِیْنَ بِغَیْرِها». خداوند این را بر تو حلال نکرده است مگر این که از دین ما خارج شوی و دین دیگری را... اگر تو مسلمان باشی، در جنگ با مسلمان، دختر مسلمان را به کنیزی نمیشود. مگر این که تو بگویی حالا ببینید در این اوج این مصیبتی که آدم وقتی میشنود و میخواند قلبش ریش ریش میشود، حضرت زینب سلاماللهعلیها چقدر منطقی صحبت میکنند. اینها عظمت یک انسان است. چقدر مسلط بر عواطف و احساسات. اینجا نفرین شخصی نمیکنند. داد و بیداد و هیاهو نمیکنند. دختر امام حسین علیهالسلام را طرف با چَشمداشت دارد اشاره میکند، میگوید: این کنیز را به من ببخش. چقدر این مصیبت، مصیبت سنگینی است.
بعد زینب کبری سلاماللهعلیها میفرمایند: تو این اجازه را نداری مگر این که از دین دربیایی! تو اگر مسلمانی نمیتوانی دختر مسلمان را کنیزی. تسلط بر نفس. اینها عظمت مقام اهل بیت.
یزید پاسخ داد: «اِنَّما خَرَجَ مِنَ الدِّینِ اَبُوکَ وَ اَخُوکَ». یزید هم گفتش که این که میگویی مسلمان نمیتواند دختر مسلمان را به کنیزی بگیرد و میگوید اگر میخواهی این را به کنیزی بگیری، باید از اسلام خارج بشوی. «نه نیاز نیست من از اسلام خارج بشوم. پدر تو و برادر تو از دین خارج شدند.» بگذار این دختر، دختر مسلمان نیست از این جهت میشود به کنیزی برد. میبینید مصیبت خیلی سنگین است. یعنی هر کس با ما مخالفت کند، از دین خارج است.
از اینجا در پاورقى کل ماجرا را نقل میکند. گفتن فاطمه دختر حسین علیهالسلام فرمود: وقتی روبروی یزید نشستیم، به حال ما ... مردی سرخرو از شامیان برخاست و به او گفت: «ای امیر مومنان! این دختر را به من». منظورش من بودم و من دختری زیبا بودم. لرزیدم و گمان کردم که این برای آنها جایز است. گفتم الان است که مرا به کنیزی... دختر امام حسین علیه! از ترس به عمهام زینب علیهاالسلام چسبیدم. توجه بهش. آدم زینب سلاماللهعلیها پناه همه اینهاست. در اوج مصیبتها. در این وضعیتی که بیپناهیم، بچهها در مجلس یزید. آمده به عمهاش زینب سلاماللهعلیها. او میدانست که این کار شدنی نیست. پس عمهام به مرد شامی گفت: «به خدا قسم دروغ گفتی! پستی نشان دادی. این کار نه برای تو جایز است نه برای او». یزید خشمگین شد و گفت: «دروغ گفتی! اختیار این امر با من است و اگر بخواهم این عمل را انجام میدهم.» فرمود: «به خدا قسم هرگز خدا آن را برای تو قرار نداده است مگر آن که از دین ما خارج شوی و به دین دیگری بگرایی.» خشم یزید رو گرفت و گفت: «با من این چنین سخن میگویی؟ این پدر و برادرت بودند که از دین خارج شدند». زینب علیهاالسلام فرمود: «تو و جد تو و پدرت به دین خدا [و دین پدرم و دین برادرم] هدایت شدید». حضرت. البته اگر مسلمان باشی.
با چه صلابتی زینب کبری! همچین فتنههایی را شما تصور کن. اگر در این شرایط قرار میگرفتیم، چیکار میکردیم؟ چطور خودمان را میباختیم؟ چطور شیطان و نفس بر ما مسلط میشد؟ اینها عظمت حضرت زینب است. اینها درس برای ماست که انشاءالله خدا کمک بکند، حال و هوای ما یکمی... این بخش آخر را بخوانیم در این جلسه.
چقدر با شجاعت بوده است حضرت زینب علیهاالسلام جلوی آنچنان کافر جبّار عجیب و غریب در دنیا. میفرماید: «ءَ مِنَ العَدلِ یَا ابْنَ الطُّلَقَاءِ تَدِیرُكَ حِرارُكَ وَ اِمَائُكَ وَ بَنَاتُ رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ اَساری قَدْ هَتَکَتْ سُتُورُهُنَّ». یابن الطلقا! چون ابوسفیان و معاویه اینها جز اسرا بودند. وقتی که پیغمبر مکه را فتح کرد، اینها اسیر جنگی به حساب میآمدند. پیامبر اکرم منت گذاشت سر اینها، اینها را آزاد فرمود: «اذهبوا انتم الطلقاء». بروید، شما را آزاد. طَلّاق به معنای آزاد کردن، طلاق وقتی آزاد میشود، از هم جدا میشوند. «طُلقا» که گفته میشود، یعنی شماها حکمتان اعدام بود یا باید به اسیری میگرفتنتان یا باید اعدامتان میکردند. پیغمبر منت گذاشت، شما را آزاد کرد. اینها معروف شدند به «طُلقا». ابوسفیان، معاویه... حالا یزید بچهی همان است. حضرت زینب در مجلس یزید اینها را صدا زد: «یابْن الطُّلَقَاءِ». تو پسر «طُلقائی». ما تو را آزاد کردیم. تو فکر کردی تو ما را اسیر گرفتی؟ شماها اسیر ما بودید، ما منت گذاشتیم شماها را آزاد.
چه صلابتی است این. چه عظمتی است شخصیت. بعد فرمود: «یابْن الطُّلَقَاءِ، این عدل است که تو برداشتی زنهای دربار تو، چه آنهایی که حره هستند، چه آنهایی که کنیزند، اینها در حجاب و تقدس و... مخدره. بعد دخترهای پیغمبر به عنوان اسیر، تو پوشش را از اینها برداشتی؟ این عدل است؟ زن و بچهی تو در پوشش باشند، در ستر باشند، در حجاب باشند، بچههای پیغمبر از حجاب ممنوعاند؟» اشاره به آن دارد که حضرت رسول به کفار مکه فرموده بود: «اذهبوا فانتم الطلقاء». حضرت رسول برای محاصره داخل مکه شده بود. مقاتله منتهی شد به این که خداوند همه کفار مکه را مرعوب کرد و ترساند. لذا حاضر شدند برای فرمایش رسول خدا و گفتند هرچه میخواهید حکم بفرمایید. فرمود: «اذهبوا فانتم لکم». همانطور هم حضرت زینب علیهاالسلام با کمال شجاعت فرمودند: «ءَ مِنَ العَدلِ یَابْنُ طُلَقاءِ». این عب... با همان صلابت و شجاعتی که جدش رسولالله وقتی بنی امیه را زیر پا گذاشته بود. مکه را وقتی فتح کرده بود، اینها زیر دستش بودند، زیر پایش بودند. با آن لحنی که پیغمبر با بنی امیه زیر دست و زیر پا صحبت کرد، با همان لحن زینب کبری که ظاهراً اسیر بود، با دسته بسته بود، در کاخ یزید با همان لحن با یزید صحبت کرد. این را میگویند عرفان. این را میگویند معنویت.
اگر مثل ما بود که سریع خودش را میباخت و روی میآورد به معامله و مجاملهگری و تصنع، کارهای تصنعی، نفاق. یک جوری بالاخره این شرش را از خودمان دفع کنیم و تقیه کردیم. مثلاً بعضی زینب کبری مثلاً میفرمود که نه من با کارهای برادرم مخالف بودم و من هی بهش توصیه میکردم که علیه امیرالمؤمنین قیام نکن. اگر امثال بنده بودیم که این جوری برخورد میکردیم دیگر. این اتصال به خداست. این معنویت، این قداست، این... اینها درس اخلاق است. این جوری باید پرورش پیدا کنیم. حوزه علمیه باید این شکلی آدم بسازد. مدرسه باید آدم این شکلی بسازد. دانشگاه باید آدم این شکلی بسازد. مادر باید بچه این شکلی تربیت... این جور پایبندی به حق و حقیقت. این جور فداکاری برای حق و حقیقت. این جور نترسیدن از اهل، قاتل باطل. و اهل باطل کف روی آبند، هیچی نیستند. بیسر و صدا و تَمْتَراق و شکوه و هیبت ظاهری نباید بگیرد ما را. جوگیر نشویم، مرعوب نشویم. به جایی بند نیستند. به جایی تکیه ندارند. پشتوانهای ندارند غیر از این عالم ماده. این فانی. رئیس امور فانی پشتشان... بنده به هیچی بند نیستم.
این عظمت و قداستی است که حضرت مسلم علیهالسلام هم داشت. روز اول محرم معمولاً به ایشان متوسل... امام حسین سفیری که فرستاد. عالم ربانی که امام حسین علیهالسلام نیابت او را تأیید کرده. جایگاه مسلم، جایگاه ولایت فقیه، جایگاه مرجعیت تقلید. شاخص و عیار و تراز این است. این ویژگیها باید باشد در کسی که به عنوان مرجع گرفته میشود، به عنوان ولی فقیه گرفته میشود. و همین طور هم هست انشاءالله. دانش ایشان حضرت مسلم علیهالسلام.
این هم شجاعت و صلا... یک تنه وایستاد. وقتی دید مردم کوفه دارند همه برمیگردند. یکهو اوضاع کوفه کامل ورق برگشت در جهت مقابله با حضرت. اصلاً مرعوب نشد، واداده. رو نیاورد به این که با عبیدالله بن زیاد معامله کند. به قول امروزیها مذاکره کند، سازش کند. بانگ! اوضاع خیلی پیچیده بود. خیلی. یکهو همهچیز به هم ریخت. آقای بهجت جای دیگر خواندیم، اگر خاطرتان باشد، از همین کتاب رحمت واسعه. فرمودند که امام حسین علیهالسلام مسلم را تأکید کرده بود که وارد درگیری و جنگ درون شهر. وگرنه حضرت مسلم سپاه داشت که در کوفه میتوانست این سپاه را فعال کند و دارالعماره را از دست عبیدالله در بیاورد. این تقید به امری که مولای او به او کرده، ولو باعث میشود که تک و تنها شهید بشود، همه دور و برش را خالی کنند. ولی مقید بود به آنی که بهش... اینها عظمت آدم. خیلی در اینها. حالا ما هی میگوییم: مالک مالک. به نظر میرسد که حضرت مسلم فراتر از جناب مالک اشتر است. این آن قدر که فهمیده میشود از مقایسه این دو نفر. بانگ! مالک اشتر خیلی جایگاه بالایی دارد. ولی حضرت مسلم یک کس دیگری است. جایگاهی که در قلب امام حسین علیهالسلام دارد، خیلی جایگاه.
وقتی خبر شهادتش را دادند به امام حسین علیهالسلام، آن حضرت شروع کرد به پهنای صورت گریه کردن! امام معصوم اشک بریزد در شهادت و وفات کسی. آن هم این جور گریهای که امام حسین. این امام حسینی بود که وقتی مادر از دست داده بود، خودش را روی بدن مادر انداخت. گریه میکرد. ملائکه به امیرالمؤمنین گفتند: «علی جان! این بچه را بلند کن.» ملائکه طاقت ندارند اشک او را ببینند. در کودکی اشک میری... روایات فراوان است. وقتی امام حسین علیهالسلام بغض میکرد، ملائکه میآمدند به پیغمبر اکرم، به امیرالمؤمنین، به اهل بیت میگفتند: «سریع کار این بچه را راه بیندازید. فقط اشک از چشم او جاری نشود.» ملائک آسمانیها طاقت ندارند اشک حسین را ببینند.
اینجا بعد از شنیدن خبر مسلم گفتند: «بکاء طولانی». امام حسین علیهالسلام. جان به فدای مظلومیت تو آقا! همه عالم فدا بشوند. سر سوزنی بغض در گلوی شما نیاید، اشک به چشم شما نشیند. بعد... بعد از اینها دیگر زندگی خیری ندارد.
یعنی امام حسین علیهالسلام اعلام بیقراری کردند بعد از شهادت مسلم. وقتی دو تا رفیق سالیان سال با هم همرزماند، یکی از اینها به شهادت میرسد، آن رفیق دیگر بیقرار میشود. بیقرار میشود، بیتاب میشود، آرزومند است که سریعتر به او ملحق بشود. در بین شهدای خودمان زیاد بودند این شکلی. یک نمونهاش مثلاً سردار حاج قاسم سلیمانی و شهید احمد کاظمی. اینها این شکلی بودند. خود احمد کاظمی بعد از مهدی باکری این شکلی بود. بیقرار میشوند اینها وقتی رفیقشان را از دست میدهند. این حالی است که امام حسین علیهالسلام بعد از شهادت مسلم داشتند: «لا خیر فی عيشٍ ان بَعدَها». اعلام بیقراری کرد که من دیگر باید زودتر بروم. بعد از مسلم دیگر من باید زودتر ملحق بشوم به مسلم. این عظمت حضرت مسلم. جان به فدای حضرت مسلم که این جور جا خشک کرده در قلب اباعبدالله. خوش به حال او. آدم چیکار میتواند بکند؟ به کجا میتواند برسد؟ این جوری جا کند در قلب؟ میشود ما اگر به شهادت رسیدیم آن وقت امام زمان گریه کنند بگویند بعد از اینها دیگر نمیشود اینجا زنده م... تصورش را بکنیم. بعد از شهادت ما امام زمان بیقرار بشوند. میشود ما به اینجاها برسیم؟ میشود اصلاً تصور کرد آدم به اینجا برسد؟ جایی که مسلم بهش رسیده.
البته اینجا امام حسین علیهالسلام یک کار دیگر هم کردند. فرمودند: «بچههای یتیم مسلم را بیارید». چون مسلم فرزند زیاد داشت. اکثراً هم سنشان کم بود. که دو تا از آنها معروفاند به همین طفلان مسلم. بچههایی دیگری هم داشت. چون خود حضرت مسلم سن و سالی نداشت، فرزند خردسال زیاد داشت. تازه امام حسین علیهالسلام که سنشان نزدیک به شصت سال بود، بچههای خردسال زیاد داشتند. حضرت مسلم که از او کوچکتر بود. این بچههای خردسال را از در کاروان (چون همسر مسلم هم در کاروان بود. این رقیهای که گفته میشود، رقیه نام همسر حضرت مسلم بود). کاری که امام حسین علیهالسلام کرد، فرمود: «بچههای مسلم را بیارید.» بچههای مسلم را آوردند. حضرت این بچهها را روی پا گذاشتند. شروع کردند نوازش کردن. هی دست به سر و روی این بچهها کشیدند. فرمودند: «عزیزان من! یک اظهار دلتنگی نکنید. ها! یک وقت احساس غربت نکنید ها! بچههای من دور شما هستند. اینها برادر خواهرای شما. زینب هم کنار شما است. این هم مادر شما. من خودم هستم. اصلاً فکر کنید من پدر شما.»
این بچهها پریشان شدند. آقا جان! چی شده؟ شما داری با ما این شکلی صحبت میکنی؟ چون پیغمبر اکرم با فرزندان جعفر طیار همین کار را کرد. وقتی جعفر به شهادت رسید، پیغمبر این مدلی به خانواده جعفر خبر دادند. شهادت جعفر. هی این بچهها را نوازش کردند و این بچهها گفتند: «آقا! چرا مثل یتیم ما را نوازش میکنی؟ نکنه چیزی شده؟» بچههای مسلم هم اینجا فهمیدند یتیم شدند. امام حسین شاید میخواهد آموزش هم بدهد. باید یتیم را این شکلی خبردار کرد. حق این است. یتیم نوازی کنید. اگر بچه یتیم شد این شکلی بهش خبر بدهید. با نوازش، با محبت. لا اله الا... لا اله... آقا جان! یا اباعبدالله! ما کار نداریم به این که بعداً بعد از شهادت شما با یتیم شما چه کردند! با یتیمهای شما چه. ما با اینش کار داریم. میگوییم شما آن قدر به این یتیمها میرسی. نکنه یک وقت بچههای شما هم توقع پیدا کنند. بعداً سختشان میشود. به هر حال بچههای شما هم دارند میبینند. مکن! بدن به دلشان بیاید که بابای ما یتیمهای مسلم را چه شکلی نوازش بدید. یتیم حسین را چه کردند در مجلس یزید! به هم نشان میدادند به عنوان کنیز. میخواستند بخرندش. به کنیزی میخواستند ببرند.
«الا لَعنَةُ اللَّهِ عَلَى الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ». «وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ».
خدایا فرج آقامون امام زمان بر قلب نازنینش. از ما راضی و خشنود. عمر ما نوکری حضرتش. قرار نسل ما نوکران حضرت. اموات علما، شهدا، فقها، امام راحل. از سایه سر سفره با برکت حضرت مسلم مهمان شب اول قبر حضرت مسلم به فریاد ما. عمر ما را نوکری اهل بیت قرار بده. نسل ما را نوکران اهل بیت قرار بده. شر ظالمین و خائنین را به خودشان برگردان. دشمنان دین، قرآن، انقلاب، ولایت. اگر قابل هدایت نیستند، نیست و نابود بفرما. رهبر عزیز انقلاب حفظ و نصرت و عنایت. توفیق مراقبه، توجه، حضور، اخلاص، بندگی خالصانه به ما عنایت بفرما. هرچه از اولیا خودت دور داشتهای از ما دور بدار. هرچه به اولیا خودت دادهای به ما عنایت بفرما. حاجات حاجتمندان حاجت روا بفرما. مریضان اسلام شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت اهل بیت را نصیب ما بفرما. بانبی و آله رحم الله من قرأ الفاتحة مع الصلوات.