
جلسه شصت و هفت : زیارت؛ اجازه ورود به محضر محبوب
این جلسات شرحی عمیق، زنده و الهامبخش از کتاب «رحمت واسعه» و سیرهی عرفانی و اخلاقی آیتاللهالعظمی بهجت هستند؛ گفتوگوهایی که ایمان را از سطح دانایی به مرحلهی زیست مؤمنانه میبرند. در این مجموعه، از یقین و توکل تا تربت امام حسین (علیهالسلام)، از حقیقت ذکر و صلوات تا حضور در مجالس روضه و معنای عشق در وادی اهلبیت (علیهمالسلام)، همه با زبانی زلال و دلنشین روایت شده است. این جلسات نه فقط شرح کتابی فقهی یا عرفانی، بلکه تجربهای از دیدار با نور، محبت و حضور خدا در زندگی روزمرهاند؛ جایی که کلمهها تبدیل به ذکر میشوند و معرفت، رنگ حضور میگیرد
تبیین رابطه محتاج و بینیاز در ارتباط عبد و امام
• مفهوم شکر در اجازه ذکر و زیارت از سوی اهلبیت علیهمالسلام
• آثار معنوی روزهای هفته در نسبت با معصومین علیهمالسلام
• معرفت نسبت به تفاوت جلوههای انوار چهارده معصوم
• قرآن بهعنوان تجلی جسمانی امام زمان عجلاللهتعالیفرجه
• نقد غفلت از قرآن و مهجوریت آن در زندگی مؤمنان
• پیوند معرفتی میان امام حسین علیهالسلام و انبیای الهی
• حقیقت زیارت مشاهد مشرفه بهعنوان دیدار با ولیّ خدا
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
فصل هفتم کتاب: اشاراتی در باب آداب و فضائل زیارت سیدالشهدا علیه السلام.
ما خیال میکنیم که معصومین علیهم السلام به زیارت ما محتاجند. در ایام اربعین، کربلا پُر از دستهجات شیعیان عراق از طوایف مختلف عربها و کردها میشد؛ کسی را که پیش از این در ایام سال نمیدیدیم، اکنون میدیدیم. در شعرهایشان از خاندان مرتضی علیه السلام تجلیل و به آنها اظهار محبت و مودت میکردند. اشخاص و جماعت متعدد از سرتاسر عراق -هر دسته از ناحیهای- و در پیشِ هر جمعیت، مرشدِ پیری بود که به دنبال او میرفتند.
امام حسین علیه السلام میخواهد بگوید: «من به شما احتیاج ندارم، شما به ما خاندان محتاجید.» چنانکه خداوند سبحان میفرماید: «و رَبَطنا علی قلوبهم اذ قاموا فقالوا...» یعنی: «ما دلهایشان را قرص کردیم که اینها پا شدند، اینجور گفتند.» همچنین میفرماید: «قل لا تَمُنُّوا علیّ اسلامَکم، بل اللهُ یَمُنّ علیکم اَن هَداکُم للایمان.» یعنی: «اسلامتان را منت نگذارید بر ما، خدا منت میگذارد بر شما که شما را برای ایمان هدایت کرد.» ما باید متشکّر و ممنون باشیم که خداوند منان، نعمت ولایت و مودت آنها را به ما عطا فرموده است.
این همه جمعیت که میآید، امام حسین احتیاج به هیچکدام از این افراد ندارد. در این جلسات، این بخش را زیاد توضیح دادیم و مطلب عرض کردیم. از جانب ما به آنها، فقره مادر به بچّه است. مادر به بچّه نیاز عاطفی دارد، ولی در واقع بینیاز است. بچّه باشد یا نباشد، خللی در وجود و زندگی مادر ایجاد نمیشود. بچّه است که به مادر محتاج است. رحمت در مادر قرار داده شده برای اینکه رسیدگی کند به این بچّه. اینجا هم در مورد زیارت اهل بیت، به زیارت اباعبدالله، اونی که محتاج است ماییم. ما دستمان دراز است به سمت این خاندان، آنها نیازی به ما ندارند. اینکه ما میآییم هم آنها اراده میکنند و تفضل میکنند، عنایت میکنند که ما میرویم، چیزی گیر ما میآید. «اسلامتونو منت نذارید، خدا منت میذاره که هدایتتون کرد.» شما چیزی دارد گیرتان میآید.
بچّه نمیتواند منت بگذارد: «من هر روز سر کلاس اومدم، مدرسه اومدم، آقای معلم به من مثلاً چه میدونم، بابت همینکه اومدم جایزه بده.» بر اونی که راهت دادیم، این خودش جایزه است؛ ما منت داریم که تو را توی مدرسه راه دادیم. این زیارت، توسل کردنها، همه اینها ما منت داریم، ما ممنونیم. به قول، به نظرم سید احمد کربلایی در نامه ملا حسین قلی خطاب به شاگردش میفرماید: «که ما باید شاکر خدا باشیم که اجازه میدهد با این دهان آلودهمان اسم او بر زبان ما جاری شود.» اینکه اجازه میدهد آن اسم در این دهان قرار بگیرد، این مایه شرف و افتخار و منتداری ماست.
«من دعا کردم، جواب نگرفتم. این ذکر رو گفتم، اونو خوندم، این سوره رو خوندم.» خب اینها همهاش افتخار برای شماست بنده خدا. برو خدا را شکر کن. توی این مصیبتت، بهت عنایت کردم، دو تا سوره هم خوندی، دو تا ذکرم گفتی. تو باید منتدار باشی، تو چیزی گیرت آمد. این فکر کرده خدا مثلاً محتاج است. الان قهر بکند، مثلاً خدا چیزی را از دست میدهد؟ واسه اینکه این قهر نکند، خدا کاری نمیکنم. قهر کنی، خودت، خودت را محروم میکنی. بچّه مدرسه قهر کند برود، خودش بیسواد باشد. از مدرسه چیزی کم میشود؟ تازه مدرسه را با خدا بخواهیم ما مقایسه کنیم، اصلاً ربطی به هم وجود ندارد. «غنی صمد، بینیاز مطلق، این ذات بیکران حضرت حق جل جلاله و عظم» به هیچکسی محتاج نیست. حتی اهل بیت، هیچ سرِ سوزنی. فقط رحمت اوست، محبت، رحمت او. چون خودش را از این دریچه دارد نشان میدهد، از این تجلیگاه دارد نشان میدهد. نیاز به همین هم ندارد. یک آینه دیگری بیاورم. آینهها در اختیار اوست، در قبضه قدرت او. این هم که دوست دارد، از این باب دوست دارد، نه از باب نیاز دوست دارد. دوست دارد چون خودش را دارد جلوه میدهد، چون خودش را میبیند در این آینه، آینه روی خودش است. ما منت داریم. این نکته بسیار مهمی است.
در تمام عبادات و توسلات و اینها باید آدم به این مسئله توجه داشته باشد و ما در واقع حاجتروا شدیم. همینکه آمدیم اتصال پیدا کردیم به این منبع، حاجتمان را بدهند و ندهند، ما به یک حاجت بزرگتری رسیدیم، آن هم اتصال به منبع است. همینکه داریم حرف میزنیم با این سلطان، که البته انقدر کریم است که احدی را دست خالی رد نمیکند؛ یا همانی را که میخواهد میدهد، یا عنایتش، یکچیزی بهتر بوده.
خیال میکنم: «انسان اگر هر یک از مشاهد مشرفه را طواف کند، همه مشاهد را در همهجا زیارت کرده است و برای او مفید است.» پس یکی را اگر برود، همه را رفته. هر کدام اثر خاص خودش را دارد. دیگر آثاری در زیارت امام رضا هست، در کاظمین هست. در سامرا آثاری در کربلا هست، در نجف نیست. در نجف هست، در بقیع نیست. در این حال، همه اینها نور واحدند. در این حال، همه اینها نورند و یک سری آثار مشترک در همه اینها هست. مثل نمازها. بسیار آثار مشترک توی همه نمازها هست. همه نمازها دریچه ذکر خداست، توجه به خداست. نماز جعفر یک جور است، نماز استغاثه یک جور است، نماز صبح یک جور است؛ دو رکعت است با جهر. نماز ظهر چهار رکعت است با... نماز مغرب سه رکعت است. بعد توی نماز مغرب اگر شک کنید نمازتان باطل است. در رکعت سوم شک کنید نمازتان باطل است. در رکعت سوم نماز ظهر اگر شک کنید نمازتان باطل نیست. بعد بنا را بر چهار بگذارید بین سه و چهار شک کنید. نمازها در عین حالی که احکام مشترک با هم زیاد دارند، تفاوتهایی هم دارند.
اهل بیت هم همینطور. اینی که گفته میشود: «روزهای هفته اهل بیتند.» «نحن الایام»، روزهای هفته اهل بیتیم. دیگر هر روزی در عین حالی که این روزها همه مشترکند، ولی هر روزی جلوه دیگری دارد. حالا پیغمبر اکرم ویژگیشان چیست؟ ویژگیهای منحصر به فرد امیرالمؤمنین چطور؟ حضرت زهرا چطور؟ امام حسن؟ امام حسین؟ یک جلوههایی در امام حسین، جلوههایی از رحمت، از عزت، از مظلومیت که در سایر اهل بیت این جلوه نبوده. در این حال، داشتن این حقیقت را، ولی بروزش با امام حسین است. «یوم» یعنی بروز، جلوه روز. روز شود [تا] روشن شود. حالا ما ایام، «نحن الایام». روزهای هفته اهل بیتیم. هر روزی جلوه آن امام است. واسه همین آثاری در سهشنبه است، در دوشنبه نیست. در دوشنبه است، در چهارشنبه نیست. در پنجشنبه هست، در جمعه نیست. این نماز را پنجشنبه بخوانی، این اثر را دارد. جمعه بخوانی اثر دیگر ندارد. نماز جمعه مال جمعه است. شنبه جمع بشویم همه با همدیگر، همچین نماز بخوانیم، باطل است. یک نفر خطبه بخواند و بعد مثلاً... فقط مال جمعه است، فقط هم بعد از اذان، فقط هم نماز ظهرش. مثلاً روز چهارشنبه، روز امام رضا علیه السلام و امام جواد، امام هادی و امام کاظم. خب، روز چهارشنبه روز خیلی مهمی است. در بین چهار امام، درش، جلوه دارد. روز سهشنبه، سه امام جلوه داریم. روز دوشنبه، دو امام جلوه دارد: حسن، امام حسین. روز سهشنبه، امام سجاد، امام باقر، امام صادق. این سه امام، بروزشان در چه بود؟ در تبیین معارف بود. معارف را جلوه دادند. این معارف را بقیه اهل بیت هم داشتند، ولی بروزش با این اهل بیت، با این سه امام روز سهشنبه. پس در جنبه معرفت و علم به روز خاصی است. روز جلوه، روز سه امامیه که این سه امام جلوه معرفت و علمند. روز یکشنبه، روز امیرالمؤمنین و حضرت زهراست. جلوه این دو معصوم، این دو بزرگوار. شنبه روز پیغمبر است.
چهارشنبه روز امام رضاست. مثلاً امام رضا، رأفتشان خاصه در بین اهل بیت. به قول علامه طباطبایی، رأفت حسی. همه احساس میکنند. رأفت امام رضا. باز جلوه زندانی بودن موسی بن جعفر، محصور بودن و در تنگنا بودن، تنگنایی که یکگوشه چون شیعه قرار شد مبتلا به موسی بن جعفر با زندان رفتنشان، ابتلاء را برداشت. [یک] حصر و قبض [کلان] که کلان ایجاد کرد. همه را از گرفتاری [یک] قبض هم پس توی روز چهارشنبه هست که گفتم روز چهارشنبه روز خلقت جهنم هم هست. خلقت جهنم یک جور بود دیگر. یک حصریه، یک تنگنایی است که خدا این را خلق کرده که بقیه از فرار این بیایند سمتش. خودش درد، عذاب سختی است، ولی مایه گشایش. موسی بن امام جواد علیه السلام، جود ایشان و گشایشهای مادی ایشان. بگذار روز چهارشنبه را معمولاً مربوط به یوم شروع [بدانیم]. یک روز شروع خیلی [خوبی است]. چون برکات روز چهارشنبه زیاد است. درس شروع بکنند، چهارشنبهها شروع میکرد. روز شنبه، شنبه پیغمبر، رحمت للعالمین. پیغمبری که لعن نکرد. مثلاً توی روایت دارد: «اگر سفر به روز شنبه... اگر از بالا برگِردد سمت شما، دارد میآید سمت شما، بهخاطر روز شنبه برمیگردد.» روز شنبه روز جلوه پیغمبر است.
مگر همه اینها، هر کدامش یک استثنائاتی دارد که انسان ارتباطش و اتصالش با صاحب آن روز قطع بشود، آن دیگر آثار آنجا نمیبیند. وصل باشد. «کل یوم هو فی شأن». هر روز یک جلوهای است. هر روز یک خدای جدیدی است. «بیزارم از آن کهنه خدایی که تو داری، هر لحظه مرا ناخدای دگر هستی.» هر لحظه خدای جدیدی دارم. خدای جدیدی دارم نه یعنی خدای دیگری. خدای من هر لحظه یک بروز و جلوه جدیدی دارد. یک جلوه جدیدی دارد. هر لحظه همین اسماءالله عالم را، اسماءالله پُر کرده. همهاش جلوه اسماءالله است. این اسماءالله توی شنبه یک بروزی دارد، یکشنبه بروزی دارد. چه جلوههایی در حضرت زهرا سلام الله علیها بود، در امیرالمؤمنین. در امیرالمؤمنین بود در حضرت زهرا نبود. با اینکه هر دو تایشان نورند. چه جلوههایی در امام حسن و امام حسین بود. «نصبَتِ پیغمبر سیدا شباب اهل الجنه». نه امام سجاد سید جوانان بهشت است، نه امام کاظم، نه امام رضا. با اینکه اینها همه در بهشت، حقیقتیاند. توی برخی روایات هم اشاره شده نقش هر امامی در بهشت. روایت خیلی زیبایی هم هست. دور تا دور در ورودی ضریح از سمت پایین پا که وارد میشوید، سمت آقایان، دری که رو به ضریح باز میشود، دور تا دور آن، این روایت را نوشته که در قیامت هر کدام از اهل بیت چه نقشی دارند. مثلاً امام هادی علیه السلام همسران بهشتی را برای بهشتیها خواستگاری میکنند و به ازدواج درمیآورند. بعد مثلاً شراب بهشتی را آن امام میدهد. بهشتیها را این امام حرکت میدهد. بهشتیها را این امام متوقف میکند. خیلی روایت فوقالعادهای است که تمام چهارده معصوم را گفتند که اینها از کدام تو [کارشان در] بهشت [چیست]. یک روایت که روش اگر کار بشود میشود تا حدی فهمید تفاوت این جلوهها.
در امام حسن علیه السلام لؤلؤ و مرجانند دیگر. امام حسن و امام حسین. «یخرج منهم اللؤلؤ و المرجان، فبِأیِّ آلاء ربِّکما تکذبان». از این زبان امروز، روز جمعه خوب است سوره الرحمن خوانده بشود. امام حسن لؤلؤاند، امام حسین مرجان. بعد امیرالمؤمنین و حضرت زهرا. «مرجَ البحرینِ یلتقیانِ، بینهما برزخٌ لا یَبغیان». آن برزخ کیست؟ پیغمبر اکرم. بین این دو دریا که اینها را از هم تفکیک کرده، این دریا شده این دریا، آن دریا شده آن دریا. آن برزخ پیامبر اکرم است. این هم پس باز جلوه. امام زمان روز جمعه. روز جمع امام زمان، عصاره همه کمالات. همه صاحب کمالات از صدر عالم تا ذیل عالم، همه انبیا و اولیاء جمع شدهاند، شده امام زمان. میگویند روز جمعه طاووس بهشتی هم که هست. طاووسِ اهل جهنم. طاووس وقتی پرواز میکند، ببینی همه این زیباییها و همه زیباییهای همه پرندگان در او جمع است. درست است؟ هرچه که جلوهای تو هر پرندهای هست، به نحوی طاووس جمع میشود. روز جمعه، روز جمعه. روز جمعه خوب است.
حالا برای ما روز تعطیلی است. اینها نمیدانم کار شیطان است، چه بوده؟ جمعه روز تعطیل شده بین ما. روز تفریق. جمعه روز جمعه تازه [در قرآن] گفته: «بازارتان مغازهتان هم نه تعطیل باشد.» روز جمعه گفته: «فقط موقع نماز جمعه تعطیل باشد.» بعدش همه جا خرید کنید: «فأنتشروا فی الارض و ابتغوا من فضل الله.» همه پخش بشوند توی زمین، جمع بشوید خرید کنید توی بازار. روز جمعه باید خیابانهای ما غُلغُله باشد، نه اینکه خلوتترین روز هفته است. ارتباط با آن صاحب اسم نداریم. روز جمعه روز عیادت، روز سر زدن به اقوام، روز صله رحم. روز جمعه دو تا کمال شما داری، دو تا کمال آن یکی دارد، اینها باید با هم جمع بشود. روز جمعه همه کمالات، همه باید جمع بشود. ایمانها باید جمع بشود. زیباییها باید جمع بشود. همانجوری که در امام زمان جمع شد. عرض من روشن است. دقت بفرمائید چه میگویم.
روز پنجشنبه روز امام حسن عسکری است. خب، پنجشنبه چه ویژگی دارد؟ تکتک اینها را بنشین، روش فکر کن. یک موضوعی بیست سال جا دارد آدم فکر کند. البته باید درخواست بکنیم از خدا و اهل بیت، به ما حقیقت را بچشانند. ذوقی نباشد، بافتنی نباشد، چشیدنی و رسیدنی باشد. تعدادی که عرض کردم همهاش از روایات، ویژگیهای معصومین بر اساس روایات. امام رضا فرمودند: «چون دوست و دشمن از او راضی بودند.» فلذا در چهارشنبه رضایت جلوه دارد. یعنی روزی که موافقت حاصل میشود. یکجوری راضیت میکنم. روزی است که بنا ندارد با تو سر ناسازگاری داشته باشد. اگر هم توش تلخی باشد، تلخی برای فرار است. دارد میگوید سمت من نیا. مثل جهنم که روز چهارشنبه خلق شد. سختیهای موسی بن جعفر. باز مثلاً ویژگیهای امام هادی علیه السلام، ویژگیهای امام عسکری چیست؟ توی زیارتشان، توی ادعیه، توی روایاتی که معرفی کرد اهل بیت را.
امام عسکری در خفا، در عسکر. آثار نامحسوس امام عسکری. کلاً اثرگذاریهایشان نامحسوس. خلاف پندار، خلاف آنچه که تصور میشود. تولد فرزندشان این شکلی بود. حیات مبارکشان این شکلی. یعنی در کتمان. روز کتمان، یک خفایی دارد روز پنجشنبه. این شکلی. یک اتفاقاتی دارد میافتد به صورت نامحسوس، یک حقایقی. حالا بههرحال اینها باید کار بشود، فهمیده بشود. خدا نصیب کند به هرکدام از اینها آدم متصل بشود، همه اینها را دارد. در آن جنبه مشترکاند. خاص، آثار خاص مال هرکسی جداست. مثل اینکه میوهها خواص مشترکی دارند. همهشان فرض کنیم ویتامین C دارند. مرکبات، شما هرکدام از اینها را که بخوری، ویتامین C تأمین میشود. ولی طعمها دیگر مشترک نیست و آثار خاص. آثاری در نارنگی در پرتقال نیست. در پرتقال در لیمو نیست. این تفاوتهاست.
زیارت اهل قبور این شکلی است. زیارت مؤمنین چه زندهشان، چه مردهشان، این شکلی است. یک آثار مشترکی دارد همهاش با هم. زیارت سادات، زیارت علماء. ولی زیارتی در این، اثری در این شماره مزار هر کدام از بزرگان و سادات، امامزادهها که بروی، زیارت اهل بیت رفتید. ولی تو زیارت این قبر یا آثاری است. این خیلی کنترل چشم داشته. همه اینها تقوا داشتند. چون تقوا داشتند، «اِنَّ اکرمَکم عند اللهِ اتقاکم» دیگر. کریماند پیش خدا، محترماند پیش خدا. ولی تقوای این آقا خیلی چشمی بوده. تقوای آن آقا خیلی زبانی بوده. تقوای آن یکی خیلی گوشی بوده. سمع و بصر. هرکدام یک گرفتاری داشتند. این ابتلایش درگیری با چشم بوده. همانجور که اهل بیت هر کدام یک درگیریهایی داشتند. امام حسن درگیریشان، جنگشان در قالب سکوت و صبر و تحملی بود که باید سعی میکردند که شیعه قیامی انجام ندهد. امام حسین پس یک بالانسی بین امام حسن و امام حسین [است]. این میخواهد کنترل کند این آتشهای جوشان و شعلههای افراشته شده را کنترل کند بیرون نزند. یک موتور وقتی حرکت میکند، این شکلی است دیگر. یک آتشی که دارد توی موتور ایجاد میشود، اول نباید از این موتور بیرون بزند، بعد محفظه باشد این را نگه دارد داخل. باید مدیریت بشود. این آتش برسد به آنجایی که باید برسد. از آنجا این آتش فعالیت بکند.
امام حسن اولین آتش را نگذاشتند از مدار خارج بشود. امام حسین آتش سر جای خودش قرار داده. بعد این روز دوشنبه نظم این شکلی دارد. شعلههای این شکلی دارد که البته در تاریخ ما روز دوشنبه روز تلخی است. روز دوشنبه است که روز سقیفه بوده و مسائل این شکلی در دوشنبه اتفاق افتاده. حساب کتاب دارد. تناسبی با آن روز دارد. اثری در آن روز. عاشورا ببینید حالتان منقلب است، یک حال خاصی دارید در روز تاسوعا؟ این را دارید؟ نه، روز فرداش دارید. نمیدانم چرا. درست است؟ یک حال عجیبی است. روز نیمه شعبان یک بستهای دارید، یک حال خوشی دارد آدم. درست است؟ روز عید غدیر دیدید چقدر آدم، مؤمنین چقدر سبک از درون، یک آرامشی، یک سبکی، نشاطی، یک نسیم خنکی است توی دل آدم. روز عاشورا یک نسیم داغی توی قلب آدم. این اثر آن روز است. روز اثری دارد. به هر حال این زیارتها این شکلی است. «آنها احیاء عند ربهم یرزقون هستند و با دیگران قابل قیاس نیستند.»
هرجا هستیم میتوانیم به هر کدام از آنها متوسل شویم. در زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام بر همه ائمه، بلکه انبیا علیهم السلام سلام داده [شده]. حالا توی زیارت حضرت معصومه همین شکلی به همه اهل بیت سلام [داده شده]. تنها زیارتی که به تکتک معصومین ما سلام دادیم، زیارت حضرت معصومه است. توضیحات امام رضا اینجوری نیست. چون قم حرم همه اهل بیت است. حضرت معصومه سلام الله علیها، شهرشان، حرم کل اهل بیت، زیارتگاه همه اهل بیت است. همه این ویژگیها در تمام معصومین گفتیم توی قم جلوه دارد. قم شهر عجیبی است. شهر منحصر به فردی. همه آثار و برکات آنجا هست. از هر معصوم یک جلوهای توی شهر قم هست. از هر معصوم، از کمالات و فضائل و امتیازات هر معصومی در قم جلوهای هست. در هر معصومه، جلوهای هست. مثلاً به تکتک اینها سلام [بده]. توی زیارت اهل بیت به انبیا سلام میدهیم. چون وارث اینها هستند دیگر. از نوح یک جلوهای هست، از عیسی جلوه هست. امام حسین علیه السلام یک بحث بسیار قشنگی هم هست. اگر یک وقتی فرصت شد زیارت وارث را بشود در موردش گفتگو کرد. خیلی ربط این معصومین با امام حسین، ربط جالبی است.
مثلث عیسی علیه السلام، ربطشان به امام حسین چیست؟ امام حسین وارث. از ایثار یکیاش در حیات بخشیه. مظهر اسم محیی بود. محیی و ممیت و شفابخش. «ابرئ الأکمه و الأبرص». امام حسین هم حیات بخش است. با تربتش هم شفابخش. اسمش هم مظهر حیات. دلها را زنده [میکند]. حضرت عیسی ایستاد. از حواریون درخواست کمک کرد: «من أنصاری إلی الله؟» برای این مسیر کمک خواست. امام حسین هم «هل من ناصر؟» این همان جلوه حضرت عیسی بود. یعنی معصومین دائماً دارند یکچیزی را جلوه میدهند. اینکه دارند جلوه میدهند، دائماً یکی از انبیاست. کمالات این انبیا دائماً دارد در این آینه بروز پیدا میکند. البته کمالات این انبیا را همه را در اوج دارد در خودشان. [در مورد] پیغمبر، حد ضعیفترش است. این چیزها را خدا به ما بفهماند. معرفتمان نسبت به اهل بیت. اینها اثر دارد در معرفت ما نسبت به اهل بیت. معرفت نسبت به امام حسین. حقیقت امام حسین تا حدی برای انسان روشن میشود. وارث ابراهیم، وارث نوح. نوح چه ویژگیهایی داشت؟ ابراهیم چه ویژگیهایی داشت؟ ابراهیم خلیل الله بود. در درگاه عشق الهی، فرزند را برد برای قربانی. اباعبدالله هم همین کار را کرد. علی اکبر، بلکه علی اصغر را هم آورد. ابراهیم کعبه را بالا برد. اباعبدالله کعبه را حفظ کرد. و کعبه را تطهیر کرد. امام حسین هم برای تطهیر کعبه از مکه خارج شد که خون اینجا ریخته نشود. خیلی زیاد است. تکتک اینها را بخواهیم روش کار بکنیم. در آتش انداختن. امام حسین را، خانوادهاش را در آتش انداختند که سختتر است. که آدم خودش توی آتش بیافتد سخت است یا خانوادهاش توی آتش [بیفتند]. او بچّه خردسال و تشنه [را] رها کرد. در مکه آب زمزم جوشید. این بچّه خردسال را تشنه دست گرفت، شربت شهادت نوشید. و همینطور، همینطور با حضرت موسی علیه السلام وارث، با اسماعیل با ادریس، الیاس، چه [با] یعقوب، یوسف، همه اینها جلوه دارند در اهل بیت.
آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد صلوات الله علیهم اجمعین. «اگر کسی بخواهد تشنگی و عطش دیدار آنها را در وجود خود تخفیف دهد، زیارت مشاهد مشرفه به منزله ملاقات آنها و دیدار حضرت غایب است.» چقدر این جمله مهم است! عطش دیدار. اگر کسی نسبت به امیرالمؤمنین دلتنگ است، عطش دیدار اباعبدالله، خصوصاً مایی که در مشهد هستیم که دیگر حجت بر ما تمام است. زبان ما بسته است. این حرم مطهر، این منبع فیض. این منبع فیض را نباید از دست داد. میفرمایند که: «برای امام زمان دلت تنگ میشود؟ برو مشاهد مشرفه.» دیدار امام زمان. از دیدار امام زمان چه اثری میخواهی؟ میخواهی به تو توجهی کنند؟ عنایتی کنند؟ الان شما میگویی: «آقا من آقای بهجتی باشم بروم ببینمش؟ چیزی به ما بگویند؟ یک توجهی کنند؟ عنایتی کنند؟ دعایی کنند برای ما.» درست است؟ یک قند فوت کنند به ما بدهند. خب، بنده خدا ده هزار برابرش، در و دیوار حرم دارد انجام میدهد. «دعا میخواهی؟ حضرت دعایت میکند. توجه میخواهم ازت؟ توجه میکند. چیزی بهت بگویند؟» میگویند: «القا میکنند در قلب زائرین، حقایقی را.» گوش شنوا نیست. فقط همینکه وارد میشوی: «ازت میخواهم فلان کارت را. خوشم نمیآمد. آن کارت را دوست داشتم. این کارت را بیشتر کن. آن یکی خوب بود.»
هر زیارتی آدم برود، امام دارد با او حرف میزند. حقایقی را به آدم میگوید. وظایفی را به آدم میگوید. نقائصی را به آدم میگوید. دیدار امام زمان نه آقای بهجت. دیدار امام زمان. «تشنه دیدار امام زمان هستی؟ برو زیارت مشاهد مشرفه.» مشاهد مشرفه پایینتر از حرم اهل بیت منظورم است. حرم همین جناب خواجه ابوالفضل، آن هم اثر زیارت شهدای بهشت رضا. اثر مشاهده مشرفه به حساب میآید در سطح پایینتر. «آنها در هرجا حاضر و ناظرند. هرگاه انسان به یکی از آنها متوجه شود، مانند آن است که به همه متوجه شده است.» اتصال به یکیشان، اتصال به همه است. توجه به یکیشان، توجه به همه است. بعد شما به یکیشان توجه میکنی، همهشان به شما توجه میکنند. از یکیشان درخواست میکنی، همهشان بهت عنایت میکنند. حالا مثال، مثال خوبی هست، ولی انشاءالله که دشوار نباشد. ببینید الان شما خود شما یک نفرید. یک روحید، درست است؟ یک نفس، یک روح. این روح در این دست هست. در تکتک انگشتهای این دست هست. در این چشم هست، در زبان هست. الان شما با هر انگشتتان که کار بکنید، الان وقتی یک نفر به شما میگوید که مثلاً شما با گوشیتان میخواهید یک کلمهای را تایپ بکنید. انگشتان شما با هم فرق میکند. هر کدام را بزنید، انگشت کوچک تایپ کنید، با این بزرگه تایپ کنید. بعد وقتی به شما میگویند: «این را بنویس برام، اساماس کن.» مثلاً میگوید: «اساماس کن.» از کی دارد درخواست میکند؟ از انگشتان دارد درخواست میکند یا از آن روح؟ از روح. بعد روح حالا از قالب انگشتها، از هر انگشتی که بخواهد، خودش بروز [میکند]. توسل به اهل بیت، توسل به آن روح است. آن روح یک حقیقت واحده است. بلا تشبیه این اهل بیت هر کدام یک انگشتاند برای آن روح. مسئله حل شد یا نه؟ از این کانال بیرون میآید یا از این انگشت یا از آن انگشت یا از آن انگشت. بعد انگشتها همهشان یکساناند؟ قدرت برابر دارند؟ درست است؟ ولی ویژگیهایی در انگشتی است که در آن یکی نیست. این همان امتیازاتی است که عرض کردم. این «کلهم نورٌ واحد» پس هست، ولی یک آثاری در هر کدام هست، در آن یکی [نیست]. با انگشت اشاره خیلی کارها میشود کرد. با انگشت شست یک سری کارهای دیگر میشود کرد. انگشت شست با انگشت اشاره کنار هم که بیایند، سبد یادم میخواهد بلند کند. با این انگشت کوچیکه نمیتوانی سبد بلند کنی. دکمه میخواهی ببندی، با این دو تا انگشت باید باشد. قرائتی خیلی مثالهای قشنگی توی این باب میزند. سیب میخواهی برداری، با این سه انگشت باید باشد. میخواهی گاز بزنی مثلاً چهار انگشت باید باشد. انگشتها و کنار هم آمدنش، حالت جمع همه اینها که میشود کل دست. آن چیزی که در امام زمان بروز دارد که همه اینها یکجا به صحنه میآید. همه توان این انگشتها با هم به صحنه میآید. جمع میشود که از ما میخواستند همه توانتان را هر جمعه به صحنه بیاورید در قالب نماز جمعه.
تعطیلیهای ما اصلاً جور در نمیآید. روز تعطیل میخواهیم بنشینیم. یک روز هم با خانواده جور نیست. روز تعطیل به این معنا در طول هفته نداریم. شاید روز شنبه را بشود از جهتی [گفت]. چون کار انبیا بود که تکالیف و دشواریها را برمیداشتند علیه [بندگان]. از آن جهت چون روز پیغمبر است، شاید بشود گفت مثلاً روز سبکتری است. اصلاً خود «ثبت»، «یوم ثبت». شنبه را بهش میگویند «ثبت». «ثبت» به معنی تعطیلی. روز شنبه شاید روز سبُککاری باشد. روز تعطیل هم باز نمیشود گفت. روز سبُککاری اگر بخواهیم بگوییم در طول هفته، باید جمعه روز پُرکار هفته است. مهمترین روز هفته امروز جمعه است. شهر، شهر مردهها میشود روز جمعه. بعد این اطراف شهر و اینها پُر میشود. تفرّق کامل. هر کسی رفته یک گوشه برای خودش نشسته. روزی که همه باید از هر جایی هستند پاشند بیایند جمعه. باید جمع بشوند همه. بههرحال به یکی متوجه بشوی، به همه متوجه شدی. به انگشت متوجه بشوی، به همه انگشتها متوجه شدی. چرا؟ چون به خود این انگشت بهخاطر انگشت بودنش که متوجه نشدی، بهخاطر آن روحی که در این انگشت دارد کار میکند متوجه شدی. درست است؟ آن روح هم توی این انگشت است، هم توی این انگشت است، هم توی این انگشت است. به یکی متوجه بشوی، به همه متوجه شدی. انشاءالله که با این مثال بحث فهمیده شده باشد.
گذشته از اینکه امام عصر در برخی از تشرفات فرمودند: «شما خودتان را اصلاح کنید، مانند آن است که به همه متوجه شده و همه را زیارت و دیدار کرده است.» زیارت امام [علی] زیارت همه ائمه. حضرت فرمودند: «خودتان را اصلاح کنید، ما خودمان به سراغ شما میآییم و لازم نیست شما به دنبال ما باشید.» به دنبال ما باشید یعنی دنبال ما حرکت بکنید، دنبال دیدن ما نباشید. فکر نکن مثلاً باید یک کاری بکنی که از تو ببینی. نه، باید امام جلو چشم باشد. امام از «مغمه» میآید. «مغمه» چیزی که در جلو به مادر میگویند «عمه». چون همهاش محل توجه بچّه است. همهاش پیش روی بچّه است. بچّه را از جلوی چشم مادر کنار نمیتواند بگذارد. همهاش برای مادر توجه. بهش میگویند «عمه». امام را میگویند امام، چون همهاش باید بهش توجه کنی، جلو چشمت باشد. هر کار او میکند بکنی. هرچه او میگوید انجام بدهی. راه درست کنیم. امام را امام بگیر، پیش رو قرار بده، دنبالش حرکت کن. لازم نیست دنبال این باشی که فیزیک امام را ببینی. این اگر باشد، آن دیدن هم اگر مصلحت باشد برایت حاصل میشود. چون فوق آن دیدن نصیبت شده.
آدم میبیند که چه بشود؟ معلم، پزشک را میخواهیم ببینیم که چه بشود؟ ببینیم که مثلاً چشمهایش چه شکلی است؟ «دکتر! بیا من یک نگاهی به چشمهایش کنم. آبی است؟ زرد است؟ سبز است؟ قهوهای است؟ چیست؟» دکتر فکر یک دکتر میخواهم که نسخه بپیچد. درست است؟ حالا آنقدری که ما از دکتر نسخه داریم، وقتی عمل کردیم آن سر وقت و بزنگاهی که نسخه لازم است، خودمان دکتری که حواسش به ما است، دکتری که مرا میشناسد، دردم را میشناسد، آنبهآن حواسش به من است. وقتی میبیند من همه [کار] کردم، الان دارم لنگ میزنم، چهکار میکند؟ آنجا خودش نسخه میرساند. این معنای این عبارت است: «لازم نیست دنبال ما راه بیفتید، خودتان را اصلاح کنید، ما میآییم سمتش.» این معنایش این است. چشم و ابرویی بهتان نشان میدهیم؟ چشم و ابرو به چه دردمان میخورد؟ «ما میآییم» یعنی میآییم گره باز میکنیم، گشایش میکنیم.
راه دیگر توسل به قرآن است. توسل به قرآن. ببینید، ما قرآن را به نگاه شب قدر، قرآن را سر میگیریم. توسل به قرآن میکنیم. ما نهایتاً قرآن را میبوسیم. خیلی دیگر کاری بکنیم، میخوانیم. توسل به قرآن نمیکنیم. فقط دست بگیرم. کار نداشته باشم که حاجت دارد یا ندارد. چیزی میخواهد یا نمیخواهد. همین فقط مقید کلمات فقط از دهانش بیرون بیاید. دعای توسل، یک کسی اصلاً نفهمد «فِعلنا عند الله» یعنی چی. حاجت داریم. گفتند این کلمات را بخوانی مستحب است، ثواب دارد. چقدر مسخره است کسی دعای توسل بخواند فقط این کلمات یک بار از دهانش بیرون آمده باشد. حسین. اشعاری که بچهها حفظ میکنند، توی مدرسه میآیند سر کلاس میخوانند، فقط این کلمات از دهان ادا کنند که آقا معلم بیرونشان نکند. مدرسه استفاده میکنیم. چقدر مفاهیمش توی ذهنمان است؟ «باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه، یادم آرد از چیچی. مضمونش باز باران با ترانه.» این ترانه منظورش چیست؟ توجه نمیکردیم. این «ترانه» با «ترانه»، منظور آهنگ صدای چکچک آب باران. بعد بیست سال تازه فهمیدیم که آن «باز باران با ترانه»، «ترانه» منظورش این بود. هیچ توجهی به آن مفهومش نداشتی. فقط میخواستیم کلمه را بگوییم. گاهی آدم زیارت عاشورا این شکلی میخواند. گاهی دعای توسل این جوری میخواند. گاهی متأسفانه که عمدتاً در مورد ماهان این شکلیه. قرآن این شکلی میخوانیم. فقط میخواهیم کلمات از دهانمان بیرون آمده باشد. درست است؟
قرآن باید بهش توسل کرد مثل اینکه آدم گوشیاش را برمیدارد. این پیامهایی که آمده. الان یکی از شغلهایی که توی فضای مجازی است این است. بهش میگویند «سینزن». فقط «تو بیا صد تا اکانت، مثلاً این صفحه را بزن که آن پایینش سینش اضافه بشود.» تعداد سین بالا. حالا فرض کن یک نفر شغلش همین است، این سینزن است. اصلاً نمیخواند مطلب چیست. فقط همین پایین میآید که یک دانه اضافه بشود. ما قرآنخواندههایمان انگار شده «سینزنی». سوره الرحمن چیست؟ ده هزار بار هم میخوانیم، یک بار با توسل آدم بخواند: «آقا چی داره میگه؟» آن پست را نمیخوانم برای اینکه آن پایینش یک سین اضافه میشود؟ بخوان ببینم چیچی میخواهد بگوید. ما توی فضای مجازی آنقدر پستهای فضای مجازی را تحقیر نمیکنیم که قرآن را تحقیر میکنیم. خدا به دادمان برسد. خیلی ما تحقیر میکنیم قرآن را. هیچی به حسابش نمیآوریم. خدا خود این کسی که دارد حرف میزند از همه بیشتر مبتلاست. شبانهروزی یک بار بردارد قرائتش که یک دعایی بخوانیم. توسل هم نمیخواهد. تدبر نه. یک قرائتی روزی پنج تا آیه لااقل آدم خوانده باشد. درد است اینها. اگر هم بخوانیم، طوطیوار: «این فلان سوره از ثواب دارد، آن فلان اثر را دارد، این فلان خاصیت را دارد.» توسل به قرآن چیزی از توسل به اهل بیت کم ندارد، بلکه وقتی اهل بیت در دسترس ما نیست، ما باید توسل به قرآن کنیم.
آقای بهجت میفرمودند که [شاید] باشد، میفرمودند که: «کسی بخواهد چهره امام زمان [را] ببیند، بله آخرین همسفر هست. به این صفحه قرآن که نگاه کند، صفحه قرآن همان چهره امام زمان است.» آن چهره امام زمان. «بدن خلقی حضرت آمده توی عالم خلقت، چهره انسانی پیدا کرده. این بدن کتبی حضرت.» یعنی امام زمان را جمع بکنند، بکنند کتاب میشود قرآن. باز بکنند، بکنند انسان، انسان مادی میشود این امام زمان. روشن است؟ بیا، حقیقتی است. هرچیزی که در این نورانیت باطنی حضرت بوده، ریخته یکی به بدن مادی حضرت، یکی به قرآن. حالا ما یکیاش در دسترسمان نیست. کسی تا حالا قرآن با نگاه اینکه «این بدن امام زمانه» نگاه کرده؟ قرآن دست بگیرد آدم. الان من بدن امام زمان را در آغوش گرفتهام. همه آن لطافت، نورانیت، صفا، کمالات، اثر، همهاش توی این است. و این نگاه به این مثل نگاه کردن به چهره امام زمان. عین جمله به بهجت الله. آخرش، «میخواهی؟» این میشود توسل به قرآن. ما قرآن را خیلی خفیف گرفتهایم. خیلی هم عامه مسئولاند، هم خاصه و علماء مسئولاند در اینکه قرآن را بهش بها ندادند بین ما. یادمان ندادند. ما را سوق ندادند. معارف قرآن به ما ندادند. منبرها، آدم میرود، این تکرار، آن تکرار، این تکرار. پارسال، آن تکرار، پیرارسال. همهاش یک مطالب سطح پایین همیشه تکراری. نه مطالعهای، نه کاری، نه عمقی. این حقایق قرآن. هر آیهای را میآیی الان میخوانی، چیزی گیرت میآید.
علامه طباطبایی میفرمودند: «من روزی یک جزء قرآن میخوانم.» ما یک دانه ختم قرآن میکنیم ماه [رمضان]. «احساس میکنم قرآن جدیدی را ختم کردهام.» جمله از علامه طباطبایی. «این قرآن ماه پیش نیست آقا. همان سوره مائده است. آن سوره مائده نیست. یک سوره مائده جدیدی است.» این توسل به قرآن است. همانجور که آن کسی که باطنش به باطن حرم جوش خورده، هر سری که حرم میرود، این یک حرم جدیدی است. درست است؟ کسی احساس تکراری بودن از حرم نمیکند. که همان زیارت دیروز است، همان زیارت هفته پیش است. هر زیارتی یک زیارت جدیدی است. یک اثر جدیدی است. یک غذای جدیدی است. تازه غذای تکراریاش هم همین است. هر قورمه سبزی، قورمه سبزی تکراری میشود؟ بله. شما هفته پیش قورمه سبزی خوردید. این هفته قورمه سبزی میخورید. میگویید: «اَه، اینکه همان قورمه سبزی است!» که طعم جدید است. طعم جدید قورمه سبزی. بله. قورمه سبزی است. طعم جدید با ذائقه من، با گرسنگی من، یک انرژی جدیدی است. قورمه سبزی هیچوقت تکراری نمیشود. قورمه سبزی که ارتقا ندارد. قورمه سبزی، قورمه سبزی است. قورمه سبزی تر که نمیشود. کمالاتی که ارتقا دارد. حقایق قرآن بطن دارد. قورمه سبزی که بطن ندارد. قورمه سبزی قورمه سبزی است. لایههای باطنی دارد که بخواهد هفته بعد یک لایه جدید از بطنش به شما نشان بدهد. قرآنی که بطن دارد، هفتاد تا بطن دارد. هی میشکافی، میکاوی، میروی جلو. میبینی: «اوه، یک چیز جدیدی است. اصلاً یک دنیای جدیدی را دارد بهت نشان میدهد. خودت را اصلاً یک چیز دیگر دارد نشان میدهد. خدا را یک چیز دیگر دارد نشان میدهد. عالم را یک چیز دیگر دارد نشان میدهد.»
توسل به قرآن است. و باید بخواهیم از اهل بیت که ارتباط ما را با قرآن تقویت بکنند. حقیقت قرآن را به ما بچشانند. بفهمانند ما را. پیوند بزنند به قرآن. خودمان هم برنامه جدی داشته باشیم برای اُنس با قرآن در شبانهروز. در قرائت قرآن، در مطالعه تفسیر، تدبر در قرآن. حالا در دوستان ما و بعضی عزیزانی که فعالیتهایی دارند. یکی از خواهران عزیزمان سرکار خانم دکتر حیدری، ایشان اگر بتوانید هماهنگ بکنید تشریف بیاورند اینجا. ایشان از عزیزانی هستند که توی بحثهای تدبر در قرآن خیلی مسلط است. توی بسته تعلیم و تربیت هم تربیت کودک و اینها جز همین گروهی هستند که با جناب آقای اخوت و دوستان اینچنینی فعالیت داشتند. آثار سند تعلیم و تربیت در قرآن و اینها. کار کردن [آثار را]. ایشان الان مشهد [نیستند]. اهل تهران است. البته بعضی روزها در هفته ساعاتی بیایند اینجا. برنامه تدبر در قرآن. مزه قرآن را آدم با این برنامهای که اینها دارند و این مدل تدبری که اینها دارند، یک قرآن جدید. خصوصاً اینها رویکرد تحریم تربیتی دارند. یک چیزهایی از این قرآن به آدم یاد میدهند. «آقا تو ارتباط با بچهات، تو ارتباط با فلانی.» خیلی قابل استفاده است. ایشان، خانم دکتر حیدری، مثلاً استفاده بکنید از ایشان.
سردار روزی امروز بود. میفرمایند که: «راه دیگر توسل به قرآن است. اینها شریک قرآن هستند، بلکه با قرآن عینیت [دارند].» اگرچه اکثر مسلمانان به قرآن اعتقاد دارند، ولی به امامت اهل بیت قائل نیستند. البته جای شگفتی نیست که اکثریت مسلمانان بر خطا هستند. زیرا میدانیم که اکثر متدینین عالم نیز مسیحی هستند که قائلاند قرآن باطل است. نمیشود اکثریت همراه [آدم] باشد که دلیل [حقانیت] نمیشود. اکثریت مسلمانان به اهل بیت پشت کردند. خب، اکثریت مردم کره زمین هم به پیامبر اکرم پشت کردند. اکثریت معمولاً ملاک برای بطلان است. یعنی وقتی اکثریت یکچیزی را دارد میگوید و یکچیزی را میخواهد، این حکایت از این دارد که این به هوای نفس نزدیکتر است. این مادی به مادیات نزدیکتر است. چون اکثریت تابع هوای نفس است. اکثریت از حقیقت و فطرت دور است. مگر چند نفر دنبال اینها میروند؟ مگر چند نفر این را قبول دارند؟ مگر چند نفر این را میگویند؟ این حرفها دودمان آدم را به باد میدهد. که همیشه دنبال شلوغیها میگردیم. «آن جلسه ببین چقدر شلوغ است؟ ببین چقدر [آدم دارند]. آن را میروم.» «آن چقدر فلان طرفدار دارد؟ چقدر فالوور دارد؟ چقدر فلان دارد؟» ملاک اکثریت باشد که اکثریت همیشه حکایت از باطل دارد. به این چیزها نباید توجه کرد. بنابراین، اکثریت میزان برتری نیست. بله.
اکثریت با قرآن هم کار ندارند. اکثریت صبح تا شب مراجعه به قرآن و اهل بیت [ندارند]. اکثریت به حرم امام رضا هم کار ندارند. اکثریت همین روضه امام حسین را هم مسخره میکند. اکثریت سر در آخور داشته باشید. زندگیش تامین باشد. علفش سر وقت بیاید. کار و کوشش قطع نشود. اکثریت با همینها زندگی میکند. از یک طرف دیگر، ما معمولاً یکچیزی را میخواهیم بگوییم خیلی منحصر به فرد. آن خاص است. همینکه نایاب، نادر، کمیاب است. [بیناش دست میزنیم]. از این فقط یک دانه توی دنیاست. هیچ شعبه دیگری ندارد. فقط مال اینجاست. زیاد نیست. همین یک دانه است. هم یک عطر است، همین یک دانه گوشی، همین یک دانه فلان است. میخواهیم پُزش را بدهیم. همه ماهایی که اکثریتگراییم و همیشه باید دنبال اکثریت باشیم. میخواهیم پُز بدهیم، میگوییم: «از این هیشکی ندارد.» همین معلوم میشود که آدم فطرتاً خوشش میآید از آن چیزهایی که خیلی طرفداری ندارد و خیلی دست همه نیست. پخش و پَلا نیست. نایاب است. اگر این است، خب باید ما در مورد اهل بیت هم یک حقیقت نایاب، گوهریه که تعداد نادری توانستند بفهمند. این آدم را راه میاندازد برای اینکه این هم برود به سمت این حقیقت.
توسل به قرآن هم آرامبخش دلهاست. «النَّظرُ إلی المُصحَف عباده.» نگاه کردن به قرآن عبادت است. آرامبخش دلهاست. توسل به قرآن ها، توسل باشه. یعنی قلباً انسان اتصال پیدا کند با قرآن. همین سلوه یعنی آرامش، شادی و آرامش قلبی برای کسی که به شمایل امام زمان علیه السلام نگاه کند حاصل میشود. نگاه به امام زمان چه آرامشی ایجاد میکند در دل شما. تو اوج گرفتاری باشید، یکهو آدم دمَق، بههمریخته است. یکهو در بزند، آقای بهجت پشت در است. صَبْر، عصبانیت [کجا میرود]. «برو، حوصله ندارم.» خستگیام در رفت. درست است؟ حالا اگر امام زمان تشریف بیاورند، همان ساعت، چه؟ بفرمایید. تو اوج گرفتاری. آدم بچّهاش را از دست داده، خدایی نکرده، با همسرش دعوا کرده یا خیلی مشکلات سنگینتر. یکهو در بزند، امام زمان وارد شود. آدم چهکار میکند؟ یادم رفت. همه مشکلات.
آقای بهجت میفرماید: «اثری که در دیدن امام زمان است در نگاه به قرآن هم هست.» همان اثر. متوسل نمیکنیم. توسل به قرآن نداریم. حضرت امام رحمت الله علیه بهشان گفته بودند: «آقا بمبگذاری شده. حزب جمهوری شهید بهشتی و سایر شهدا کشته شدهاند.» احمد آقا میفرمود که: «ما فکر کردیم امام حالش بد میشود، سکته میکند.» چون قلب ایشان هم امام مشکل داشتند. چندین سالشان با نصف قلبشان زنده بود. گفت: «ما گفتیم هیچی، دیگر آقا حالش بد است.» پیرزن نشسته قرآن میخواند. توسل به قرآن نشسته. امام زمان را نگاه میکند. خستگی در میرود. ببینید چقدر ما چیزهایی در دسترس [داریم]، استفاده نمیکنیم. چه چیزهایی در دسترس ماست، استفاده نمیکنیم. بعد از مرگ آدم حسرت میخورد. همین قرآنی که تو طاقچه بود و الان آنجا توی آن قفسهها پنجاه شصت تا قرآن لااقل که فکر میکنم در سال یک بار هم بنده از اینجا اطلاع دارم، یک بار هم اینها برداشته نمیشود از آن قفسهها. که اینها اثر معنوی بدی هم دارد. توی خانه اگر آدم پنج شش تا یا شش هفت تا قرآن دارد که توی خانه مانده، اینها را گردشی استفاده کند. قرآنی مهجور نماند. چون قرآن روش خاک بنشیند نفرین میکند آن افرادی که باهاش مرتبطاند. در روایت، غبار نباید بنشیند روی قرآن. این غبار بنشیند.
قرآن حقیقت زنده است. امام زمان را توی یک اتاقی حبس کرده باشید، هفته به هفته بهشان سر نزنید، چه آثار بدی دارد؟ امام زمان توی اتاق بغل خانه شما باشند، شما مادر شما آمده خانهتان، ده ساعت توی اتاق نرفتی توی اتاق. چقدر بد است؟ اثر وضعیاش چیست؟ حالا مادر شما یک هفته است توی اتاق نرفتید. یک سال توی اتاق نرفتید. «وقت نکردم.» این قرآن بالاتر است یا مادر شما؟ روشن عرض من است؟ باورمان میآید این حرفها را یا نه؟ قرآن را گذاشتیم آنجا غبار بنشیند. این نفرین میکند. یکی از سه تا چیزی که نفرین میکند که عالم است، که نفرین میکند، یکی مسجد است. یکی مسجدی که کسی نمیرود، خاک نشسته توش. عالمی که کسی بهش کار ندارد. اینها حقیقت ملکوتی اینها نفرین میکند آن اهل آن منطقه. قرآن لایَقرا هست، قرائت نمیشود، غبار روش نشسته.
حالا همین قرآن که توی طاقچه است، شما بردارید به این توجه [کنید]. «این خود امام زمان است.» در قالب کلمات در آمد. بنشینید نگاهش [کنید]. ممنون که اول کاظم، با همین توجه این شکلی بهش آن عنایت شد. میشد فقط قرآن نگاه میکرد. ارتباط وقتی برقرار بشود، این صمیمیت، این رفاقت و حقیقت قرآن، نور قرآن را میگیرد آدم. خیلی بیمعرفتی میکنیم نسبت به قرآن. همهمان. به نحوی همهمان. تعارف هم نداریم. قرآن شده کتاب مسافرت که از زیرش رد شود که سالم بماند. مثل اینکه مادرش را توی اتاق بگذارد، سالبهسال بیاورد، بگوید: «مادر دست بالا بگیر. دستت. رد شوم میخواهم بروم مسافرت.» از این توهین بدتر. «به من کار نداشته باشی بهتر است. که فقط دستت به من بخورد، من سفر میروم، چیزیام نشود.» چقدر تحقیر قرآن است اینها! چه حقیقتی این! همه انبیا و اولیاء و بزرگان تکه تکه شدند این قرآن دست من و شما برسد. به قول حضرت استاد [میرزامحمد] اطلاعات جوادی. حضرت ابوذر قیام کرد چون یک «واو» داشتند از توی قرآن برمیداشتند. «والذین...» یک نمونه «ذهب». معنای آیه عوض میشد. أبوذر قیام کرد. گفت: «من را بکشید.» شورش کرد برای یک «واو» قرآن. قانع شدند. ساکت شدند. این بزرگان ما خون دادند، خون دل خوردند، زحمت کشیدند این قرآن همینجور به ما رسیده. ده هزار تا از آن «واو» ما داریم. عین خیالمان هم نیست. آنقدر هم اینها گرهگشاست. قرآن فقط هم قرائتش نیست. همانش هم گاهی میلنگد. اُنس با این مفاهیم، این حقایق. توی زندگی پیاده کردن. این عزیزانی که اشاره کردم در موردشان. اینها کارشان این است. با این تدبر در قرآن کارهای عجیب غریبی کردهاند. توی تهران با سوره مبارکه «مطففین» و دو سه تا سوره دیگر درمان افسردگی، انواع اقسام افسردگیها را کشف کردهاند. دوازده سیزده مدل افسردگی کشف کردهاند. همهاش هم با آیات قرآن. درمانش را کشف کردهاند. به کلینیکها گفتند: «بیایید برویم مدل ما را پیاده کنیم، مدل شما را هم پیاده کنیم.» افسردگیها را چقدر در مدل آنها ظاهراً شصت و خردهای یا هفتاد درصد درمان بوده. مدل اینها بالای نود درصد درمان داشته. دانشگاه تهران گفته که: «کتاب اینها را بردارید کتاب درسی کنید.» کتاب درسی شده در مورد افسردگی. فقط هم از قرآن. یک اعجوبههایی یعنی دوستان ما. حالا فرصت نیست خیلی در موردشان صحبت بکنیم.
قرآن، بابا، این حقیقت زنده است. این دارد کار میکند. همهاش هم آن بحث تعبدی و اینها نیست که مثلاً فکر کنیم که حالا کلماتش که توش خبری نیست، نور قرآن. نه. خود این کلمات غوغایی است. همینها را اگر کسی باهاش مرتبط باشد، متصل باشد، این مثل دست و پای امام حسین میماند. دست و پای امام زمان میماند. دست و پای امام زمان که بالاخره چیز خاصی نیست. آن نور باطنی حضرت مهم است. آقا! نور باطنی [در] این دست، این دست یک دست دیگری است. این چشم یک چشم دیگری [است]. چشم امام زمان چشم من و شماست؟ زبان امام زمان من و شماست؟ یک زبان دیگری است. این کلمات قرآن مثل بقیه کلمات است؟ به کربلا کاظم میگذاشتند جلویش یک «واو» مینوشتند به نیت قرآن. یک «واو» مینوشتم به نیت معمولی. قرآن نیست. این نور دارد. این اتصال دارد. تا خدا. این به هیچی بند نیست. قرآن. این «واو» خداست. این دست امام زمان است. این پوست، پوست تن بقیه الله، پوست امام زمان. اگر مثل من و شما بود که الان حضرت دوازده قرن مثل آدمهای معمولی زندگی میکردند، یک چروک روی صورت نمیافتاد. دوازده قرن. این بدن با بدن ما یکی است؟ این پوست، این مو با پوست و مو و گوشت ما یکی است؟ این قرآن یک کتاب بقیه، مثل بقیه کتاب [است]؟ بغل بقیه کتاب. تازه موقعی که مراجعه به بقیه کتابها میکنیم، به این نگاه هم نمیکند. یک وقتی حالا لازم بشود ختمی باشد، چیزی باشد، ختم سوره انعامی بگیریم. مثلاً ختمی باشد، قرآن بخوانیم. دیگر نیست. قدیم بود. الان که خُردش کردند ماشاءالله. یک زمانی جز بود و بعد شده نمیدانم حزب و باز مثل اینکه کمتر دارد میشود. و اینکه ما عذاب نمیآید. خدا همه ما را جمع کند برویم [به جهنم]. جای تعجب است. ما به این قرآن تحقیر و بعد درخواست ظهور امام زمان هم داریم. امام زمان توی خانه هر کدام از ما هست. نشسته.
«امام زمان... بهجت... با این ادل دیگر چه کردهای که به دنبال آن دیگری میگردی؟» این را گفتم شاید آقای بهجت فرمودند که من این صبح جمعههایی که ایشان مجلس روضه داشتند، یکی از اساتید میفرمودند: «ما یک شام جمعهای خدمت آقای بهجت بودیم.» آقای بهجت فرمودند: «امروز مداح داشت در مسجد مداحی میکرد. داشت این را میگفت. میگفت آقا جان یا صاحب الزمان، روز جمعه هم هست دیگر امروز. آقا جان یا صاحب الزمان، کجا هستید شما؟ ما دورت بگردیم، خدمت شما برسیم، دستت را ببوسیم.» این مرد خدا، ببینید آقای بهجت. جملات احساسی خوب است دیگر. ماها را به شور میآورد. آن مردی که متصل به حقیقت است، آقای بهجت فرموده بودند که: «من با خودم گفتم مگر قرآن و عترت عدل همدیگر نیستند؟ معادل همدیگر؟ ما مگر قرآن را نداریم؟ با این عدل دیگر چهکار کردهایم که به دنبال آن ادل دیگری میگردی؟» با این امام زمانی که الان در دسترسمان است چه کردیم که دنبال آن یکی معادلش میگردیم؟ الان این امام زمان بین همه ماست [یعنی قرآن]. قرآن را چهکارش کردیم؟ هفته به هفته آموزشی؟ نه مطالعهای، نه تدبری، نه اُنسی. تهاش فال بگیریم و استخاره. همهاش تحقیر است. تحقیر قرآن است. شده کتاب استخاره. یعنی کار ندارم اصلاً چی میگویی. فقط اینجا من ماشین لباسشویی بخرم یا نخرم؟ خوب است یا بد است؟ آیه مفهومش چیچی میگوید؟ این الان من آخر بخرم یا نخرم؟ اینها تخفیف قرآن، تحقیر قرآن، تحقیر امام زمان.
ما چطور غصه میخوریم سیدالشهدا را تخفیف کردند؟ تحقیر کردند. بابا! امام زمان همین کار را کردیم. با قرآن همین کار را کرد. با تحقیر نکردیم؟ امام زمان اباعبدالله را برای چی میخواستند؟ دو لقمه چرب چرب. فکر میکردند حسین میآید شهر کوفه را دست بگیرد و این بخور بخورهایی که بنی امیه راه انداختهاند یکم کم بشود. دریافت ما از بیت المال بیشتر بشود. حقوقمان را سر وقت بدهند. مردم کوفه امام حسین را میخواستند. عاشق چشم و ابروی امام حسین نبودند. دنبال معارف امام حسین نبودند. اینها گفتند: «حقوق حسین اگر باشد، حقوق ما را سر وقت میریزد. اینها نمیدهند نامردها.» مردم کوفه دنبال این بودند: «بخور بخور زیاد میکنیم، جنگ زیاد میروند، میآورند، پولها را به ما نمیدهند، خودشان تقسیم میکنند. حسین اگر باشد، این جوری [نیست]. اینها بالاخره چشم پاککن بنی هاشمند. دلدزد نیستند.» این حرف مردم کوفه بود. بعد آخر هم دیدند که نه، الان همین لقمهشان هم دارند از دست میدهند بهخاطر حمایت از حسین. رفتند امام حسین را هم کشتند. این وقتی که آدم امام زمانش به خاطر نان و پول و کره ارزانتر و گوشت و مرغ و کره ارزان میشود، امام زمان کرهای، امام زمان مرغی.
این همان است که حضرت، آن بابا ماجرای معروف که در بصره عطاری داشت. روز جمعه است. انشاءالله تنبه حاصل بشود با این داستان برای ما. به نقل مرحوم عراقی در دارالسلام این ماجرا را نقل میکند. یک مردی بود در بصره، انسان مؤمنی بود، عطاری داشت. آنقدر آدم پاکی بود. امام زمان، این خواصی که دورشان هستند، هر کدامشان که از دنیا میرفتند برای سُد و کافور میفرستادند در مغازه این آقا، از این کافور بخرند. از این عطار در بصره. آنقدر آدم مؤمنی بود این عطار در بصره. بینایی که واسطه بودند از جانب حضرت، میگفتش که: «آقا ما را کی میبرید ملاقات امام زمان؟» اینها میگفتند که: «باید به آقا بگوییم پس کی نوبت ما میشود.» گفتند: «هنوز حضرت اِذنی ندادند.» یک بار بهشان گفتند که: «فلان روز آماده باش، میآیم دنبالت.» آمدند و بصره هم که نزدیک آب دریاست. رسیدند لب ساحل. یک لحظه گفت: «میخواهم چهکار بکنم با دریا؟» دیدند دست این را گرفتهام، از روی آب حرکت کردند. یکهو وسط راه، همانجور که از روی آب داشتند حرکت میکردند این بابا دیدش که رعد و برق شد، آسمان باران. این هم صابونساز بود، یادش آمد که پشت بام مغازه صابون قالب گرفته، گذاشته آفتاب بخورد که خشک بشود. الان باران میزند، این صابونها خراب میشود. تا این به ذهنش آمد، پرت شد توی آب. اینها دستش را گرفتند و از آب درش آوردند. رفتند محلی که محل حضور حضرت بقیه الله ارواحنا فداه. رسیدند و دید خیمه آن روبرو. گفتند: «این خیمه حضرت [است].» گفتند: «همینجا بنشین، برویم اذن نهایی را از آقا بگیریم که اگر اجازه دادند وارد بشوی.» اینها رفتند و برگشتند. گفتند: «اذن داده نشد.» گفت: «[برای] برش گردانید. هذا رجلاً صابونی.» این مرد بهفکر صابونهایش است. «برش گردان برو، به صابونهایش برس.» بازار «رجلاً صابونی». او بهفکر صابون بود، مثل من در فکر معصیت و وابستگیهای کثیف دنیا و این عشق به این خودبینیها و اسم و رسم و شهوات و منمن کردن و اینها چهکار میکند با آدم. او تا آنجا رفت، خوش به حالش که از این دریا ردش کردند. خیمه من که از همان خیمه هم دورم. اصلاً آدرس گم کردهام کلاً. خودمم گم کردهام. سربازهای آقا میآمدند از او سر و کافور میخریدند. به ما از کنار ما رد نمیشوند که متعفن نشوند از بوی گند ما. از کافور بخرم. «هذا رجلاً صابونی». این است. ما دور شدیم از آقا و مولایمان با کارهایی که کردیم.
فرمود: «شما خوب باشید، ما میآییم سر وقت شما.» ما میآییم، میبینیم خبری نیست. وضع هر روزمان بدتر از دیروز. هرچه سن آدم میرود بالاتر، این غل و زنجیرها دارد بیشتر میشود. حجابها دارد بیشتر میشود. راه دارد سختتر میشود. برگشتمان دارد سختتر میشود. مسیرمان دارد دورتر. برگشتی هم نیست، مگر اینکه آقا به دادمان برسند. آقا جان یا صاحب الزمان، لااقل بهحرمت این اشکها که برای جد شما ریخته شده. البته ما ممنوندار شماییم. توفیق برای ما بوده. همینش هم منت از جانب شما به ماست. اشکی هم نریختیم. من دو قطرهای هم که ریختیم، ممنونیم که اجازه دادید ما گریه کنیم. مجلسی باشیم که شما صاحب عزایید. ولی بههرحال ما پای موری آوردیم در محضر سلیمان. ما که چیزی نداریم. «جئنا بِبِضاعةٍ مزجاه، فَأوفِ لَنا الکَیل.» ما یک پوست شتری، پوست گوسفندی، یک چیز بیخودی، یک چیز دورریزی، همینقدر داشتیم بیاوریم محضر شما. کریم که اصلاً به این چیزها کار ندارد. کریم دست خالی واسش بیاورند: «و قَد وُفِّتَ الکَریم بِغِیرِ زادٍ.» باید با دست خالی آمد محضر کریم. اصلاً نه، ما اشک هم نداریم. ما یک دست خالی آوردیم محضر شما. یک کاسه گدایی آوردیم محضر شما. محضر عزیز عالم، فرمانروای عالم وجود، شاهنشاه مطلق این عالم، به اذن حق تعالی آمدیم دست به دامن شما بشویم. توی این فتنهها، توی این گرفتاریها، خصوصاً گرفتاریهای با نفسمان. بازیهایی که نفس در میآورد. مشغلهها، غفلتها، بازیهایی که سرمان در میآورد. فریبمان میدهد. دورمان میکند. آب و تاب میدهد. هی برایمان این دنیا را، این شهوات را. هی ما را میکشد آن سمت. ما را از شما دور میکند. ما را از آغوش شما در میآورد. ما را صابونی میکند. [و] از شما محروم میکند. ولی ما میدانیم صد بار اگر ما زمین بخوریم، دور بشویم، پدر و مادر دیدید سقف تعیین کند برای بچّه؟ بگوید: «اگر یک بار دیگر این کار را بکنی، دیگر بچّه من نیست.» صد بار دیگر هم این کار را میکند. او هم تازه عذرخواهی نکند، بابایی یک جوری میخواهد به جور کند بچّه برگردد. میآید یکی دیگر را بهش میسپارد. میگوید: «برو به این بچّهام بگو که حالا امشب بیاید خانه، نرود از اینجا.» یک جوری میخواهد بهانه جور کند.
امام زمان هم با ما همینطور است. یک جوری بهانه جور میکند [برای اینکه خودمان را برگردانیم]. برگردانند سمت خودشان. از کرم آغاز. با این حال و روز بد. قلب من، دل من. با این دلی که غبار گرفته، غبار که چه عرض کنم. چرک و کثافت گرفته. حال و روز بد. نه مراقبهای، نه توجهی، نه عبادتی، نه حلاوتی، نه لذتی میبریم از انس با خدا، از ذکر اهل بیت. نه عشقی، نه شوری. روزمرگی افتادیم درگیرم. این زندگیهایمان. این پرده را بخرم، آن لباس را بگیرم. فرش را [روی] کیف بدهم. بش، ظرف جدید چی لازم دارم؟ آن اتاق فلان جایش فلان چیز کم است. آن یکی را زدند، شکستند. حواسم باشد اینها آمدند باز آن را نشکنند. صبح تا شب من دارد به اینها میگذرد. یک بار حواسم نیست به اینکه بابا تو دل شکوندی از امام زمان. آنقدر فکر ظرفهای شکسته. ظرف شکسته کجاست دل شکسته. حجت بن الحسن کجاست؟ دل شکستی از آقا. از تو توقع نداشت. بدش آمد از این کار. آقا بدش آمد از این کار. خوشش نمیآید از این ویژگی، از این برخورد، از این صفت، از این فعل. آخه آقا جان! آبرویی نداریم ما محضر شما. با بیآبرویی ما آلودهایم، ما زشتیم.
جدت سیدالشهدا. همان معاملهای که با حُرّ کرد، شما میخواهید معامله را [انجام دهید]؟ ما بدتر نباشیم لااقل. ما راه به شما نبستیم. دل زن و بچّه شما را خالی [نکردیم]. با شمشیر نیامدیم. با هر وقت هم آمدیم با همه بدیهایمان برای گدایی شما. هم که رفت و کرمت رفت و کرم حلی من. توبه منم راه برگشت دارم. یبن الحسن! زیارت روز جمعه میگوییم: «امروز روز جمعه است، ما مهمان شماییم.» روزی است که «نَتَوَقَّعُ فِیهِ فَرجَک». ما منتظر ظهور شما بودیم. امروز. امروز روز شماست. امروز روز جلوه شماست. امروز مهمان شما بودیم. ما یا صاحب الزمان. صاحب خانه هر چقدر هم دلخور باشد، دلتنگ باشد، ناراحت باشد، وقتی مهمان میآید، صاحبخانه کریم همه دلخوریها را کنار میزند. میگوید: «اینها الان مهمانند، باید بهشان رسیدگی کرد.» ما هم امروز مهمان شماییم. پرونده اینهایی که دیدی وضع ما خیلی خراب است. خیلی خراب. «بخشش از بزرگان است.» ما هم غیر از شما کسی را نداریم. ما بیکس و کاریم. ما بی پناهیم. شما مردانگی کن، آقایی کن، مثل همیشه، دوباره از نو یک فرصت دیگر. یک فرصت دیگر. تا حالا هم همین بوده. همیشه به دعای شما بوده. عذرخواهی هم نمیکنیم. شما پرونده را که میبینید، برای ما استغفار میکنید. همانی که ظاهراً سید بن طاووس میگوید: «شنیدم حضرت در مناجات میگفتند: خدایا! این شیعیان ما گناه زیاد دارند، کم و کسری زیاد دارند. به وجود ما اینها را ببخش. ندید بگیر.» دیدم حضرت در آن احوال خاصی هم که دارند در مناجات، دعاگوی شیعیانند و دارند برای اینها استغفار میکنند. «لا اله الا الله».
شما خاندان کرمید. جد شما زین العابدین علیه السلام چه رحمتی داشت؟ چه عفتي داشت با این مردم کوفه، با این مردم شام؟ گفتند [در] نقل معروف: ناقه امام سجاد علیه السلام در شام. مردم شام، اهل بیتند. یکی از این شامیها آمد کنار ناقه امام سجاد که دست و پای حضرت بسته بود. «در این مشکلی دارم. پول میخواهم!» حالا این وضعی که حضرت دستش بسته است. این استخوانها دارد آسیب [میبیند] از این فشار، این غُل و زنجیر. اینکه نمیگوید: «من چه کاری ازم بر میآید براتون انجام بدهم؟» آمده میگوید: «مشکل دارم.» «اهل بیت پیغمبرم، برطرف [کننده مشکل هستم].» «این دست و پای بسته را نمیبینی؟» گفت: «من کار ندارم.» «ما از اینجا که رد شدیم، زیر پای این شتر را بکن، یک گنج بردار، برو.» او هم همچین افرادی را دست خالی رد نمیکند. اینها، این خانوادهاند اصلاً. به روی نمیآورد که تو کی هستی؟ چی هستی؟ چهکارهای؟ چهکارها کردی؟ خدا اینها را خلق کرده برای کرم. «سَجِیتُکُمُ الکَرَم». سجیه اینها کرم، عنایت، رأفت، محبت.
آقامان به ما توجهی کند در این روز جمعه، خصوصاً اگر امروز کربلایی میروند. در این اوضاعی که ما دستمان کوتاه است از حرم، اربعین امسال هم محرومیم. یا صاحب الزمان! شما آنقدر کریم [هستید]. راهپیمایی امسال میروید. ما از شما اینها را بعید [نمیدانیم]. اگر هر قدمی برمیداریم به نیابت از یکی از ما بردارید. بگویید: «امسال بیاید نشد.» یک قدم به نیت فلانی، یک قدم به نیت فلانی. کربلا رفتی. سلام ما را برسانی. بدانید ما دلتنگ بودیم. الا لعنت الله علی القوم الظالمین و سیعلمُ الذین ظلموا اَیّ مُنقلَبٍ یَنقَلِبون.
خدایا! در فرج آقامان امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنینش از ما راضی بفرما. عمرمان نوکری حضرتش قرار ده. نسل ما نوکران حضرتش قرار ده. اموات، علماء، شهدا، فقها، امام راحل، الساعه سر سفره بابرکت بقیه الله الاعظم مهمان بفرما. شب اول قبر بقیه الله الاعظم به فریادمان برسان. در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت اهل بیت نصیب ما بفرما. آنی و کمتر از آنی ما را به خودمان وا مگذار. اخلاص، توجه، مراقبه، بندگی خالصانه به ما عنایت بفرما. قلب ما را از محبت خودت و اولیایت و دین خودت لبریز بفرما. شر ظالم را به خودشان برگردان. هرچه به خوبان عنایت فرمودهای، به ما تفضلاً عنایت بفرما. هرچه از خوبان دور است، از ما تفضلاً دور بدار. رهبر عزیزمان را حفظ و نصرت عنایت بفرما. دشمنان دین، قرآن، انقلاب، ولایت، اگر قابل هدایت نیستند نیست و نابود بفرما. هرچه گفتی و صلاح ما بود، هرچه نگفتیم و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن.
یا نبی و [آله]، رحم الله من قرأ الفاتحة مع الصلوات.
جلسات مرتبط

جلسه شصت و دو : داروی تلخ خودشناسی در سیر الیالله
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه شصت و سه : دنیاطلبی؛ امتحانی که بیشتر ما در آن میافتیم
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه شصت و چهار : اهلیت و عدالت در گستره شفاعت حسینی
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه شصت و پنج : تربت امام حسین علیهالسلام
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه شصت و شش : زیارت عاشورا؛ سپر بلای شیعیان
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه شصت و هشت : حقیقت زیارت؛ دیدار امام زنده
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه شصت و نه : ذلت در مسیر عشق، عزت نزد خدا
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه هفتاد : عشق، هسته مرکزی دین در نگاه اهل بیت
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه هفتاد و یک : زیارت سیدالشهدا علیهالسلام؛ مسیر شهود احدیت
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه هفتاد و دو : تربت حسینی؛ رمز اتصال زمین به آسمان و حقیقت سجده
شرح کتاب «رحمت واسعه»
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه دو : کودکی آیت الله بهجت و شوق زیارت
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه یک : راز «رحمت واسعه» در نگاه بزرگان
شرح کتاب «رحمت واسعه»