یگانگی امام در حیات و ممات و حضور تکوینی او در زیارت
ثنا، توبه، صلوات و گریه؛ ارکان حقیقی دعا و استجابت
اشک بهعنوان اذن دخول به حرم و نشانه پذیرش رحمت خدا
قساوت قلب و گناه؛ مانع اتصال انسان به ملکوت و اشک رحمت
تفسیر اشک بهعنوان باران تکوینی رحمت الهی بر دل خشکیده
بقیع؛ مظلومیت چهار امام و بیاعتنایی امت به قبور مطهر
زیارت سیدالشهدا علیهالسلام؛ واجب مؤکد و رزق روح مؤمن
دیدگاه آیتالله بهجت درباره اتحاد واجب و مستحب در بندگی
آثار عشق و حضور قلب در زیارت و دعای فرج برای امام زمان
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
اهم آداب زیارت این است که بدانیم بین حیات و ممات معصومین (علیهمالسلام) هیچ فرقی نیست. این نکته خیلی مهمی است که مهمترین آداب زیارت همین است. ما این موضوع را قبلاً مقداری بحث کردهایم، در جلساتی تحت عنوان «اینگونه حرم برویم» یک یا دو جلسه در مورد این نکته بحث شد که بین امام در وقت حیاتشان و الان هیچ فرقی نیست. الان اگر امام رضا (علیهالسلام) در مشهد باشند، مثلاً مسجدی دارند، نمازی دارند؛ میشود رفت خدمتشان. آدم چه کار میکند؟ چه حسی دارد؟ چه جور میرود؟ همان حس را باید داشت. الان با زیارت در و دیوار گاهی میرویم زیارت امام رضا (علیهالسلام)، نه در و دیوار حرم. زیارت امام رضا (علیهالسلام) میخواهد برود. امام رضا (علیهالسلام) حی و میت ندارد، زنده و مرده ندارد. این بدن عنصری و مادهشان اینجاست. امام وابستگی به بدن عنصری ندارد؛ میخواهم این بدن را داشته باشد یا نداشته باشد. امام، امام است. امام میشنود چه چنین بدنی را داشته باشد چه نداشته باشد. امام مظهر یدالله و قدرت خداست، چه دست داشته باشد چه نداشته باشد. بماند که همین بدن هم، بدن امام هم که زیر خاک است، باز در قبضه قدرت اوست. اگر اراده بکند و بخواهد، همین را هم از تو قبر درمیآورد و فعالش میکند. همه چیز در اختیار و قبضه قدرت اوست. این امام را انسان دارد زیارت میکند، فرقی بین حیات و ممات در او نیست.
جهت دعا، این امور لازم است. میگویند وقتی انسان میخواهد دعا بکند، اینجور دعا کند، این کارها را اول بکند:
۱. ثنا و تعظیم و تمجید ساحت مقدس حضرت حق تبارک و تعالی. اول حضرت حق را تمجید کند. ما طلبکار از خدا نیستیم. اینجا بنگاه ثبت سفارش نیست که بیاییم دستور بدهیم. کدام کارپرداز ما نیست که سفارشمان را آن هم موظف باشد انجام بدهد. آداب دعا اصلاً دعا را قرار داده برای اینکه ما بیاییم ابراز بندگی و نوکری کنیم. اول باید ثنا گفت و اعلام کرد به حضرت حق تعالی که خدایا! اگر بدهی من نوکرم، ندهی نوکرم. من آمدهام اینجا خوبیهای تو را بگویم، همه از تو خوبی است، هرچه هم بدی است از من است. من کارم این است، آمدهام ستایش تو را کنم. بگذار اول در دعا، همه دعاها را اگر نگاه کنید اولش فضایش فضای حمد، ستایش، ثنا است.
۲. بعد اقرار به گناهان و اظهار ندامت که تقریباً بهمنزله توبه یا ملازم آن است. هر دعایی، دعاهای مثلاً چه میدانم یستشیر را این ها که نمیخواهد بخواند، خودش میخواهد دعا کند، با زبان خودش میخواهد دعا کند، اینها را رعایت بکند. دعاهایی که از اهل بیت است همین شکلی است، مرتبهبندی را دارد. آدم بر فرض خودش میخواهد دعا کند، میخواهد دعا کند خانهدار بشود، میخواهد دعا کند مریضش خوب بشود، هر وقت هر دعایی انسان میخواهد بکند اول تمجید کند. ثنا حق تویی. نعمتها را به من دادی. تو به من حیات دادی. تو به من خانواده دادی. چقدر دست منو گرفتی. کجاها دستم را گرفتی؟ من چه کارها کردم؟ بیوفایی کردم، ناشکری کردم، گناه کردم، خراب کردم، عهد شکستم. از بدیهای خودش بگوید، اقرار کند به توبه.
۳. بعدش صلوات بر محمد و آل محمد (علیهمالسلام) که وسیله و واسطه فیض [است]. رحمت حق تعالی با این اسامی مقدس میجوشد و خود صلوات هم دعای مستجاب است. وقتی که صلوات، دعای مستجاب است وقتی قبل و بعد دعای شما صلوات باشد، این یک دعا میافتد بین دو تا دعای مستجاب. حق تعالی کریمتر از این است که از بین سه تا دعا که دوتاش مستجاب است، دوتاش را ببرد و اجابت کند، یکی که آن وسط است را [اجابت نکند]. این جزو قواعد عجیب است. وقتی سه تا دعا قرار گرفته، اولی و آخریش مستجاب است، وسطیاش را [اجابت نکند]؟ خدا کریمتر از آن است که این دو تا را استجابت کند آن وسطی را استجابت نکند. بگذارید اول و آخر دعاتان صلوات قرار. هر دعایی آدم میخواهد بکند، حتی تو قنوت هم خوب است آدم اول یک صلوات بفرستد.
۴. مرحله چهارمش بکا و گریه. و اگر نشد تباکی، ولو خیلی مختصر. اشک اگر جاری [شد، آن] رحمت خدا یا راه رحمت است. «من استَعْبَرَ رَحِمتَ یا رَحِمَ اللهُ» [دعای کمیل: مَنِ اسْتَعْبَرَ، رَحِمَكَ الله]. هستش که تو رحمتت نسبت به آنهایی که اشکشان جاری است، رحمتت هم جاری است. آنی که دارد گریه میکند، رحمت حق تعالی شامل حالش [میشود]؛ چون گریه یا اثر درخواست رحمت است یا اثر ابراز رحمت. دو تا حالت [دارد]. بچهها گریه میکنند چون میخواهند رحمت جلب کنند از پدر و مادر؛ پدر و مادر هم گریه میکنند ابراز رحمت میکنند برای این بچه. درست است؟ پس رحمت، یا دارد درخواست رحمت میکند با گریه یا ابراز رحمت میکند با گریه. خب ما در مقام دعا که هستیم، وقتی گریه میکنیم کدامش میشود؟ درخواست رحمت. در ادعیه و روایات هم هستش که وقتی کسی اشکش جاری شد، رحمت هم جاری میشود. اگر خدا به کسی اشک داد، رحمت هم داده. اشکی که از دل باشد. اگر هم نیست سعی کند خودش را به گریه وادار کند تا یک اشک بیاید، خودش اشک را جاری کند به سختی، با تلاش، تباکی کند، به گریه بزند. نه ادا در بیاورد فقط برای ادا درآوردن. ادای در بیاور که قلبش را وادار کند به حرکت. آنقدر خودش را بگیرد تو آن حالت گریه که کمکم قلب متأثر بشود و واکنش نشان بدهد. این گریه کلید اجابت است. گریه، این شعری که برعکسش را میخوانند که عجیب است، برعکسش را میخوانند، میگویند: «خنده بر هر دردی بیدرمان دواست». این شعر دقیقاً برعکس است. از مولوی میگوید: «گریه بر هر درد بیدرمان دواست / چشم گریان، چشمه فیض خداست». گریه بر هر درد بیدرمان دواست. بعد چشمه گریان، چشمه فیض خداست. از اینجا دارد فیض جاری میشود. چشم گریان معلوم میشود که بهش توجه، بهش عنایت شد از اینجا دارد میآید. خدا روزی ما بکند چشم گریان را در سحر، در شب، در روز، در مجلس روضه، در هنگام دعا، در نماز، در زیارت. این چشم گریان یک رزقی است که الحمدلله خانمها معمولاً در این رزق بهرهشان بالاتر است. اگر در جنبههای دیگر آسیب نزنند. «سلاح البکا، ارحم رأس مال الرجاء و صلاح البکا» [درست است: سلاحُ البُکاء، اَرهَمُ رَأسِ مالِ الرَّجاءِ، و سَرُّ الْبُکاءِ]. در دعای کمیل میخوانیم. سلاح ما در جنگ با نفس باز به قول خود ایشان در جنگ سخت با دشمن بیرون سلاحمان آهن است. در جنگ با نفس و شیطان درون، سلاح ما آهن نیست. چیست؟ آنجا سلاح آهن است، اینجا سلاح آه است. اینجا آه میخواهد. اینجا هرکه آه دارد پیروز است. آنجا هرکه آهن دارد و آهنشو استفاده میکند. اینجا هرکه آه دارد و آهش را استفاده میکند. اینجا باید پناه برد به خدا. «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ» [قرآن کریم: ۱۶/۹۸]. اینجا شمشیر کشیدن و اینها نیست، زدن و خوردن نیست. اینجا در رفتن است، اینجا استغاثه است و تضرع، اینجا ناله است، اینجا گدایی است، اینجا خدا خدا گفتن است، به خدا خدا بلند کردن، فریاد زدن، از او خواستن. سلاح اینجا این است. وگرنه کسی حریف نفس نیست، حریف شیطان نیست. اینجا آهن و اینها برنمیدارد. جنگش اینجوری نیست. فقط باید پناه برد با استغاثه با استعاذه. اینجا اشک میخواهد اشک. پس اشک نماد رحمت است. اشک نماد گشایش.
اذن دخول هم اگر انسان میخواهد بگیرد، دم حرم میخواهد برود، از کی و کجا میفهمد که درب روی او باز شده و به حرم راهش دادند؟ وقتی اشک جاری بشود. لذا آدم خوب است وایستد جلوی در تا وقتی اشک [جاری] نشده وارد حرم نشود. هنوز جواب نرسیده. و به قول ایشان، اگر هم در باز نشدید (اشک جاری نمیشود) برگردد. برود چند روز روزه بگیرد، توبه کند، استغفار کند، غسل کند، حسابی تغییر ایجاد کند در خودش. بعد بیاید حرم. این اذن دخول حتی برای هر نمازی میتواند اذن دخول باشد، انسان هنگامی که دارد نیت میکند این حال اشک را در خودش ایجاد کند تا به این حریم، زیارتگاه نماز آدم را راه بدهند. پس این علامت اذن اشک، علامت اذن چی اسم را داده؟ رحمت خدا. رحمت خدا ما را به خودش پذیرفته. رحمت [و رأفت] خدا ما را به خودش پذیرفته. وقتی اشک جاری میشود یعنی رحمت ما را پذیرفت. اگر جاری نشد یعنی رحمت نپذیرفت. یعنی خدای نکرده ما گرفتار لعنتیم، نه رحمت. و کاری کردیم که مبتلا به لعنت شدیم. باید برویم اصلاح کنیم. دلی شکستیم، حقی را ناحق کردیم، کوتاهی داشتیم. برگردیم درست کنیم. این پس میشود علامت اذن.
و بعد از اینها، درخواست حاجت کند که در این صورت برآورده شدن حاجت برو برگرد ندارد. خیلی حرف است ها! آقای بهجت (رحمةالله علیه) شوخی نیست ها! مجلس گرمکن نیست ها! این آدم غرق در توحید است. این اگر یک سر سوزن احتمال بدهد خدا به این حرف راضی نیست، ابداً این حرف را نمیزند. یک سر سوزن احتمال بدهد این حرف درست نیست، ابداً این حرف را نمیزند. میگوید: برو برگرد ندارد، اگر این کارها را کرد آدم، قطعاً حاجتروا شد. حاجتروایی را آدم ذهنیتش را بهش اصلاح بکند. حاجتروایی به این نیست که همینی که من میخواهم به من بدهند، همین الان بدهند، همانجور به من بدهند. نیاز من برآورده میشود اگر امر معنوی حقیقی عالم بالا باشد که آن که حتماً محقق میشود. اگر امر مادی هم باشد، اونی که مصلحتم است و بهترین شرایط را برای من رقم میزند، بهترین تقدیرم است، آن برآورده [میشود]. پس این برو برگرد ندارد. البته اگر این مطالب در سجده باشد مناسبتر است، چون سجده به آن حالت فقر و استکانت و اینها نزدیکتر است و تأثیر بکا در این میان به جایی میرسد که در عمل ام داوود و نیز در قنوت وتر آمده است. در عمل ام داوود که خیلی عمل طولانی هم هست، شاید شش ساعت، هفت ساعت طول بکشد، آنجا آخر آخرش گفتند آن دعای طولانی را که خوانده، آخرش برود سجده. اگر اشک جاری شد، بدان این عمل قبول شده و حاجتروا شده. در مورد قنوت وتر هم آمده که اگر اشکش جاری شد علامت اجابت. خوش به حال آنهایی که سحر اشک دارند در قنوت نماز شب. خدا روزی کند هم سحر را، هم نماز شب را، هم انس با حق تعالی، هم اشک را.
اینجا گفتند: «فَإنَّ ذلِكَ عَلَامَةُ اَلْإجَابَةِ». این نشانه مستجاب شدن دعاست. در اذن دخول ائمه اطهار نیز وارد شده است. «فَهُوَ عَلَامَةُ اْلإذْنِ». اگر اشک جاری شد علامت اذن امام است. امام چه شکلی به ما اعلام میکند که دارم راهت میدهم به این حرم؟ اذن او به ما جلوش در ما میشود اشک. اشک اسراری دارد از حقایق عجیب این عالم است. یک مقدارش را تو آن جلسات «سه دقیقه در قیامت» شاید یک جلسه در مورد اشک صحبتهایی شد، خواستند میتوانند مراجعه کنند. جز اسرار الهی است، از حقایق پنهان و مکتوم این عالم است اشک. خیلی سر توش است. چقدر اشک زلال است! چقدر لطیف است! اوج لطافت، اوج زلالی. حکایت از لطافت دارد. لطافت میآورد، تطهیر میکند، شستوشو میکند. اینجور اشک، این علامت اذن است. این اشک علامت اذن دخول است. یعنی راه تکوینی است به خدا و ارتباط با غیب است. همانجور که خدا زمینهای تشنه را به داد اینها که میخواهد برسد، تکویناً، یعنی در ساختار عالم که دست میبرد، کار میکند. به زمین تشنه وقتی میخواهد به دادش برسد، چی برایش جاری میکند؟ باران جاری میکند. لذا به باران، یکی از اسامی باران «غَیْث» است. غَیْث از جنس غوث یا «غیاث المستغیثین» است. غوث به داد کسی رسیدن. غَیْث باران. بارانی که به داد این زمین خشکیده میرسد. به داد آن کشاورز بیچاره میرسد. به داد این باغبون میرسد. به داد این درخت میرسد. به داد این گاو و گوسفندان میرسد. باران اگر نباشد همه تلف شدند، همه بیچاره شدند. «غَیْث» بارانی است که یک وقتی میآید که بهش نیاز [است]. بارانی که گرهگشاست. این میشود «غَیْث». خب این تکوین است. این باران گرهگشاست. دارد خدا به داد این زمین میرسد. وقتی هم که اشک جاری میشود، این هم همان باران است. خدا به داد این زمین دل رسیده. زمین دل، زمین دل را از نابودی نجات داده. این مملکت درون را احیا کرده. آب حیاتبخش است دیگر. باران حیاتبخش است. اشک هم باران است. این وقتی جاری میشود، زنده میکند دل را. زنده میکند اشک دل را. اشک حکایت از رحمت دارد. حکایت از این دارد که خدای متعال نظر کرده، توجه دارد. این راه تکوینی است به خدا و ارتباط با غیب است. وقتی کسی را به عالم غیب راه میدهند، به دادش میرسند. اتصال برقرار میشود. الان باران که میآید چه کار میکند؟ بین زمین و آسمان ارتباط برقرار میکند. درست است؟ بین زمین و آسمان ارتباط برقرار میکند. اشک هم که میآید، بین زمین و آسمان ارتباط برقرار [میکند]، بین زمین ما و آسمان ما، بین بدن ما و روح ما، نفس، بین نفس ما و حقیقت عالم ملکوت. البته برای کسی که مطالب را باور کند. کسی که باورش بیاید این حرفها. بدون [باور] ملکوتی از او خبری از او. این میفهمد اثر اشک چیست؟ این میفهمد یک قطره اشک چه غوغایی میکند.
(پاورقی: گفتند در پایان عمل طولانی ام داوود، سجدهای با دعای مخصوص بیان شده. در هنگام این سجده اشک ریختن مورد سفارش قرار گرفته. گفتند: «وَ اجْهَدْ أَنْ تَدْمَعَ عَيْنُك» (تلاش کن که چشمت اشکدار بشود)، «وَلَوْ بِقَدْرِ رَاسِ بَعُوضَةِ» (ولو به اندازه مگس). «فَإِنَّ ذلِكَ عَلَامَةُ الْإِجَابَةِ». یک اشک اینقدی بیاید، این علامت اجابت است). وصل شد، اجابت یعنی اتصال پیدا کرد به ملکوت، به عالم بالا. اتصال که برقرار میشود، نشانه و علامتش جاری شدن اشک است. خدای روزی همه ما بکند. امام باقر (علیهالسلام) فرمود: وقتی بنده گناه میکند، قساوت قلب پیدا میکند. خدا اشک را از او میگیرد. اشک [خشک نمیشود] «ما جَفَّتِ الدُّمُوعُ إِلَّا بِقَسْوَةِ الْقُلُوبِ». چشم خشک نمیشود مگر به خاطر قساوت قلب. «وَمَا قَسَتِ الْقُلُوبُ إِلَّا بِكَثْرَةِ الذُّنُوبِ». دل قساوت پیدا نمیکند مگر به خاطر گناه زیاد. امثال من که حالمان اینجوری است، اشکی نداریم، شوری نداریم، چشم خشکیده است به خاطر بلایی که سر خودمان آوردیم با اعمالمان. [آنچه] دیدیم و با اینها که گفتیم و با اینها که بهش فکر میکنیم، دلمان دنبالش است و اینها نابود کردیم این قلب [را]. آنقدر در حجاب رفته، هیچ اتصالی برقرار نمیشود. بعضی جاها آدم روضه میخواند، بعضیها هم سر گرفتن بالا، دارند زلزده نگاه [میکنند]. خیلی عجیب است. حتی یک حال این شکلی، حتی آنقدر این بدبخت بیتوفیق است بهش توفیق اینکه سرش را پایین بیندازد نمیدهند که کمی توجه اینجوری پیدا کند. گویی نشسته میخواهد اعلام بکند: «ببین من اشک ندارم ها! من اصلاً نمیخواهم گریه کنم». انگار افتخار میکند به این حالت. علامت بدبختی است. اگر بفهمد آدم. آدم اگر خونش بسوزد، بچهاش تکهتکه بشود، قطع نخاع بشود، ده بار ورشکسته بشود، آنقدر مصیبت نیست که این حالت مصیبت است. چون تو آنها اتصال به ملکوت شاید باشد ولی اینجا معلوم است که قطع شد از ملکوت. چشم خشکیده. این بریده از ملکوت است. هیچ حسی، هیچ تکانی، هیچ تلنگری، لرزشی در این دل ایجاد نمیشود. خدا به دادمان برسد.
السلام من الله علیک یا اباعبدالله. سلام خدا بر تو ای اباعبدالله. یعنی چه؟ اینطور تعبیرات زیاد است: «سلام علی آل یاسین». محل و محمل این عبارات چیست؟ یعنی مأذون هستم به اینکه تحیتالله و سلامالله را بدهم به اباعبدالله (علیهالسلام). یعنی میدانم خداوند راضی است که من تحیات او را بدهم به اباعبدالله. ببین چه برداشتی است! نه اینکه تحیت و سلام خدا را بدهم به خودم و بعد از جانب خودم تحیت کنم به اباعبدالله. نخیر. یعنی میدانم خدا دارد خودش سلام میدهد به اباعبدالله. من دارم حکایت میکنم از آن. در این عبارت این است که تحیتالله بهمنزله حبّهالله یعنی هدیه الهی و بهمنزله مواهبالله. من هم مأذون هستم که مواهب الهیه را به مقربین درگاه خدا بدهم. این هدیه خداست به امام حسین (علیهالسلام). ما هم شاهد و ناظریم بر این هدیه. ما که هدیه نمیدهیم به امام حسین (علیهالسلام). خدا دارد [بهصورت] مدل هدیه [خویش، کار خود را] حکایت میکند. آیا «سلام علی آل یاسین» یعنی من تحیت میکنم به آل یاسین؟ یا اینکه سلامالله را به اذنالله و به رضایالله به آل یاسین میدهند؟ معنایش این است که مال او را، تحیت او را و لطف او را میدهم به مقربهای او. چطور مال او را و مواهب او را میدهیم؟ چون میدانیم که راضی است مواهب او را بدهیم به مقربهایش. خدا دارد آن به آن هدیه میدهد به اباعبدالله. آن به آن سلام میدهد به اباعبدالله. ما داریم از این حکایت میکنیم. ما درخواست نمیکنیم به درخواست ما کسی کاری میکند. ما فقط این وسط میآییم با این دعا و درخواستی که میکنیم، نظر رحمت را جلب میکنیم. خدا که آن به آن دارد سلام میدهد، یک گوشهای از این سلامی که به او دارد میدهد را هم بر ما جاری میکند. چون ما هم توجه کردیم سلام دادن، یک گوشهایاش را هم به ما میدهد.
عبارت: «السلام من الله و السلام من ملائکته المقربین و انبیائه المرسلین و عباده الصالحین و جمیع اهل طاعته من اهل سماوات و الارضین الا ابی عبدالله الحسین بن علی و رحمة الله و برکاته». سلام خدا را داریم میدهیم به امام حسین (علیهالسلام). ما واسطهایم، ما واسطه دادن سلام خدا به امام حسین (علیهالسلام)؟ مگر میشود؟ ما ناظریم. ما مثل اینکه یک پادشاهی میخواهد به وزیرش هدیهای بدهد. آن کلفت باغ میآید به پادشاه میگوید: «که آقا این هدیه را دادی؟» پادشاه به خاطر کلفت مگر به وزیرش چیزی میدهد؟ پادشاه میگوید: «آفرین! که تو هم حواست بود که من باید به وزیر چیزی بدهم. بیا! این هم پس به تو میدهم.» پادشاه که به خاطر حرف کلفت به وزیر چیزی نمیدهد. پادشاه همین [که این] این کلفت را تا حالا نگه داشته، به گل روی وزیر بوده. کلفت میتواند واسطه باشد بین پادشاه و وزیر. این [پادشاه] میگوید: «همین که تو حواست به این بود، دلسوز اینجور خاکسار این درگاه بودی، به وزیر من که معشوق من است، تو هم ابراز عشق کردی. تو هم معشوق من شدی. تو هم محبوب من شدی. خوشم آمد از اینکه تو حواست به این بود. خوشم آمد که تو برای خودت چیزی نخواستی، برای وزیر خواستی. اینجا اونی که میخواستم به تو بدهم را دو برابر بهت میدهم. صد برابر بهت میدهم.» [پادشاه] چه ابراز علاقهای به وزیرش کرد! «تو میگفتی و نمیگفتی من داشتم به وزیر میدادم، من به حرف تو کار ندارم.» این سلام دادن به اباعبدالله (علیهالسلام)، این زیارت عاشورا ماجرایش این است. مگر ما درخواست برای امام حسین (علیهالسلام)، چیزی را [میکنیم]؟ مگر ما میتوانیم از خدا بخواهیم برای امام حسین (علیهالسلام)؟ یا این ذکر صلواتی که میفرستیم، مگر ما چیزی میتوانیم درخواست بکنیم؟ خدا خودش آن به آن دارد صلوات و تحیات و سلام و عنایات و تفضلات جاری میکند بر این خانواده. این نیست که اگر من و شما صلوات نفرستادیم اتفاق نمیافتد، اگر فرستادی میافتد. او دارد کارش را میکند. من و شما میآییم وسط، میگوییم: «خدایا! فرستادی دیگر به اینها.» این توجهی که ما میکنیم، میگوید: «آفرین! پس یک چیزی هم به تو میدهم که تو دغدغهات این بود که این عنایت بر اینها جاری باشد.» و این خودش بسیار کمک میکند به درآمدن از خویش که همه حرکت و معنویت و رشد تو در درآمدن از خود [است]. آدم توجه دیگر به خودش نکند، به خدا توجه کند. عاشق بشود، از خود عبور کند، به بالاتر از خودش حرکت کند. آن یکی از شاهکلیدها تو این مسیر همین توجه به اهل بیت و درخواست برای اینهاست. لذا دعای فرج خیلی اثر دارد. دعا برای امام زمان (عجلالله فرجه الشریف) که آدم وقتی حاجتی دارد، دلشکسته است، حالی برای دعا دارد، برای خودش دعا نمیکند، برای امام زمان دعا [میکند]. نتیجهاش چی میشود؟ نتیجه چی میشود که امام زمان هم وقتی حالی دارند برای آدم دعا میکنند. این کجا و آن کجا؟ من میخواستم خودم برای خودم دعا کنم، حضرت حجت بن الحسن (عجلالله فرجه الشریف) برای آدم سحر دعا کند. امام زمان (عجلالله فرجه الشریف) در زیارت برای کسی دعا کند. او دعا کند. چیست ما دعا کنیم؟ لذا بعضی [اوقات] تو هر شرایطی گیر کنم، فقط برای فرج دعا میکنم. «مگر منم گرفتار؟ آقای ما هم گرفتار است. گرفتاریهای من فدای گرفتاریهای او. گرفتاریهای من کجا، گرفتاریهای او کجا؟ خدایا! گرفتاریهای او را برطرف کن.» آقا میفهمند که گرفتاریهای من همین گرفتاریهای شماست. درد من همین دردهای شماست. تو خواستی درد از من برداشته بشود؟ خیلی خوب! من درد از تو برمیدارم که درد از من هم برداشته بشود. یک شاهکلیدیه تو این مسیر، دعا برای دیگری، دو برابر برای خود آدم مستجاب میکند. آقای بهجت (رحمةالله علیه) [فرمودند]: یک خانوادهای داشتند میآمدند پیش ایشان، تو مسیر در مورد خانهدار شدن داشتند صحبت میکردند. از کجا پول بگیریم، چه کار کنیم؟ ما باید خانهدار بشویم. اینها آمده بودند خدمت آقای بهجت. تا نشسته بودند، بدون اینکه چیزی بگویند، آدم اگر میخواهد خانهدار بشود، خوب است برای آنهایی که خانهدار نیستند دعا کند. خدا خود این را به بهترین وجه خانهدار میکند. یک کلیدیه تو این مسیر، دعا برای دیگران. این از خود درآمدن، حرکت به بالاست. خصوصاً دعا برای اهل بیت، توجه به اینکه خدا به اینها عنایت داشته باشد. از کار شریف این زیارتها، این صلواتها، این دعای فرج. ادعیه این شکلی با توجه به اهل بیت.
میگوید: ما کاسب نیستیم. ما نیامدیم اینجا یک لقمه نان بگیریم برویم. ما آمدیم خانهزاد باشیم تو این درگاه. ما آمدیم ما را به عنوان کلفت قبول [کنید]. یک گوشه این باغ به ما جا بدهید. و آنقدر سر و کله میمالیم به این درگاه تا آخر یکجوری یک گوشهای یکجایی برای ما جور کنید. دم صاحب این باغ را ببینیم، دم وزیر را ببینیم. یکجوری نظر جلب بکنیم. ما بهانه است. اینهایی که مشکلات ما بهانه است. مشکلات بهانه است بیاییم صاحب باغ را ببینیم. رفقا میگفتند ما بیت حضرت امام که بودیم، این مسائل و مشکلاتمان را جمع میکردیم، بهانه میکردیم برویم به بهانه اینکه به امام بگوییم، امام را ببینیم. چند وقت یک بار قند نداریم، نمیدانم چیچی میخواهیم، یا حاج احمد آقا را ببینیم یا امام را ببینیم. نوع بهانه بود. آمپول، تلفن باید بدهیم آنجا، فلان چیز قطع شده، اینجا اینجوری شده. اصلاً به اینها توجه نداشتیم. همینجور دنبال این بودیم که اینها را جمع کنیم برویم به امام بگوییم، حاج احمد آقا بگوییم. عالم عاشقی این شکلی است. آقا مریض شدم، مریضی بهانه است، با تو حرف بزنم. گرفتاری بهانه است، با تو حرف بزنم.
جوانی نصرانی میگوید: «داخل حجاج شدم و اعمال آنها را به جا آوردم تا اینکه به بقیع [رفتم].» تعجب میکنم، در بقیع با اینکه به ظاهر جز خاک و خرابه چیز دیگری نبود، به حدی مجذوب شدم که نزدیک بود مسلمان شوم. جوان مسیحی گفته بود: «آمدم بقیع جز خاک و خرابه چیزی نبود ولی آنقدر مجذوب شدم نزدیک بود مسلمان بشوم.» آیا ما که مسلمانیم نباید مجذوب آنها و مشاهد مشرفهشان شویم؟ آدم تعجب میکند. قبرستان بقیع. شیعیان میآیند، وایمیستند نگاه میکنند. چون حرم ندارد، ضریح ندارد. اینها بعضی گوشی درمیآورند. خیلیها که اینجوریاند، گوشی درمیآورند عکس میگیرند، فیلم میگیرد. آقا! این قبر چهار امام [است]. قبر چهار امام. بعدشم این قبر [آن] دی[گری]. قبر اصلی دیگر. این سرداب و اینها که ندارد. زیر همین خاک. حرم امام رضا (علیهالسلام) یک بیست متری سی متر شاید فاصله باشد تا قبر اصلی از بین ضریح تا قبر. از اینجا هیچ فاصلهای نیست. این همان؛ یعنی شما اینجا که وایستادی پشت این میله تا بدن مطهر و نازنین سبط اکبر، حضرت حسن بن علی (ارواحنا فداه) دو قدم فاصله است زیر این خاک. این بدنی که عصاره خلقت، همه این کره زمین را جمع کنی سر ناخن او نمیشود. همه کره زمین بشود طلا، یک تار موی او نمیشود. یک معصوم است. کنار ایشان امام سجاد است. کنار ایشان امام باقر است. کنار ایشان امام صادق است. اصلاً اسامیشان را میگوید قلب آدم به تاپ تاپ میافتد. این اسامی را وقتی، چه حقایقی اینجا زیر این خاک نهفته است. الله اکبر! خدا انشاءالله بهزودی نصیب بکند، باز بشود راهش و اینجور هم نباشد دیگر مظلومانه و غریبانه نباشد. بابش باز بشود. برویم برای زیارت. شکوه قبرستان بقیع برگردد. این آستان یا آستان مجللی باشد. اینجور غریب نباشد. چهار تا کبوترها بیایند، آب باران میخورد، این آب جمع میشود، گل میشود روی این خاکها. جگر آدم میسوزد وقتی قبرستان بقیع را نگاه میکند. این قبور مطهر. عکسهایش را که دیده بودیم فکر میکردیم مثلاً یک جای خاصی است در گوشه قبرستان. وقتی رفتیم بغل دست آن چهار تا قبر، داشتم قبض روح میشدم. باورم نمیشد. این آنقدر عادی این قبر. وسط باغ اگر یک نفر را دفن بکنند، آنقدر قبرش بهش بیاعتنایی نمیشود. چه کسی باورش؟ این قبر است. یک اسمی میگذارند، یک سنگی میگذارند. چهار تا سنگ، این چهار تا سر گذاشتند فقط به علامت اینکه اینها قبر است. فقط. بدون اینکه قبر عباس، عموی پیامبر هم که جلوتر از این حضرات دفن کردند. پای این عباس بالای سر این چهار امام که البته حالا حتماً در قبر برگشته و نحوی باید [چرخیده] باشد. ولی خود همین جلوتر از امام معصوم. یعنی امام معصوم پایین پای یک نفر دیگر دفن کردند. چهار امام معصوم. خدایا! اینها چه غربتی است؟ چقدر بیوفایی؟ چقدر؟ چقدر این خاندان مظلوماند در این عالم؟ چقدر حق اینها ادا نشده؟ این امام صادق، همین امام صادق بس است. این آقا بعد امام حسن، امام سجاد، امام باقر، چهار امام معصوم. ما یک امام معصوم امام رضا (علیهالسلام) داریم اینجا، پروانه دورش میچرخیم. حقش هم ادا نمیشود. چهار امام معصوم. چهار امام رضا! بعد این بیوفاییها و بیمحلیها از ماها. گوشیش را گرفته، از این قبرها عکس میگیرد. قبر پدرت اگر بروی اینجوری عکس نمیگیری. وقتی ببینی قبر را اینجوری خراب کردند، اسفند روی آتش جلز ولز میکند. وقتی ببیند قبر عزیزش را این شکلی کردند، یک اسم برای قبر نگذاشتند، همینجور عادی بیمحل وایستاده نگاه میکند. آتشی در قلب آدم میاندازد.
بعد این امام، این چهار امام همان کاری که امام رضا (علیهالسلام) پشت این پنجرههای فولادی میکند، این چهار امام همان کار را میکنند. بلکه شاید تو به حقیقت اینها متوجه شو. بلکه اینها چون غریبترند و اینجا خلوتتر است، بلکه شاید سریعتر کار را بندازند. چهار امام. عجایب و غرایبی از افراد گرفتار و مبتلا برای ما نقل شده که به حرم رفتهاند، حضرات معصومین (علیهمالسلام) در مشاهد مشرفه متوسل شدهاند و حاجت خود را گرفتهاند. اگر کسی حال و مجال داشت و آنها را جمعآوری مینمود و مینوشت، کتابی از کرامات میشد. خدا میداند هر حرمی که آدم میرود، خود ما هر دفعه که میرود، چه عنایاتی به دیگرانی که آمدهاند، چه قلقلهای از این عنایات این چند صد نفر و چند هزار نفری که الان تو حرماند، کدام یک اتفاقی دارد برایشان میافتد در این حرم. خود آدم هر سری میآید، عنایاتی که بهش میشود، قلقلهای اینجا از کرامات و عنایات و مواهب و تفضلات رفع گرفتاریها و گرههایی از آدمها باز میشود. گره، گاهی انسان در اثر یک ثانیه حضور در حرم امام گرههایی ازش باز میشود که پانصد هزار سال در برزخ گرفتار باشد، این گره باز نمیشود. یک آن توجه به امام رضا (علیهالسلام) این گرفتاری را برطرف میکند. یک آن، یک لحظه. رحمت موصولهاند. رحمت واسعه. فقط خدا میداند اینها کیاند. فقط خدا میداند. «مَوَاليَّ لَا أُحْصِي ثَنَاءَكُمْ وَ لَا أَبْلُغُ كُنْهَ مَعْرِفَتِكُمْ». تعبیر این شکلی که حالا در زیارت جامعه و جاهای دیگر است. «لَا أَبْلُغُ ثَنَاءَكُمْ وَ كُنْهَ مَعْرِفَتِكُمْ». من مگر میتوانم از شما ثنا بگویم؟ تعریف شما را کنم؟ من مگر میتوانم خوبیهای شما را بگویم؟ من کجا مدح خورشید؟ کجا؟ خورشید وایستم نور بگیرم. شمسالشموس امام رضا (علیهالسلام). گاهی کمعنایتی میکنیم. خدا کمکمون [کند]. این چشمه رحمت برای ماها، خصوصاً نزدیک نمیرویم یک تنی به این آب بزنیم، آبی به سر و رو بپاشیم، یک نسیمی از این دریا به ما بخورد.
جوان مسیحی میگوید که قبرستان بقیع را دیدم. جذبه آنقدر من را گرفت، نزدیک بود مسلمان بشوم. چرا ما وقتی حرم میرویم جذب ما را نمیگیرد؟ نکند آن جوان مسیحی دلش اتصال بهتری دارد؟ حجابش کمتر است؟ خب این دو بخش دیگر هم از کتاب بخوانیم. میفهمند. تعبیر به واجب در مستحبات الی ماشاءالله در روایات موجود است. یعنی چیزهایی که مستحب است گفتند واجب باشد. خصوصاً در صورتی که چیزهایی باشد که با آن بفهمیم این کار وجود ندارد. معنی قِرینههایی باشد که میفهمیم وجود ندارد ولی تو روایات تأکید شده بر اینکه این واجب است. روایت دارد: «زیارت سیدالشهدا (علیهالسلام) فی کل اربع حسن» [درست است: زیارَةُ الحُسَینِ فی كُلِّ أربَعِ سَنَواتٍ واجِبَةٌ عَلَى الرِّجالِ وَ النِّساءِ]. در هر چهار سال واجب است. یک مرتبه در چهار سال دیگر واجب است. یعنی چهار سالی دیگر آدم باید برود. چهار سال یک بار باید برود. این تعبیر به وجوب برای بیان شدت مطلوبیت و تأکید مطلوبیت است. یعنی خدای متعال دیگر به اشد وجه این را میخواهد. به حد وجوب نرسیده، که اگر نرفتی عقابت کند. چون وجوب یعنی اگر نرفتی عقوبت دارد. این اگر نرفتی عقوبت ندارد ولی شدت مطلوبیت دارد. مثل نماز شب. [مثل] نماز شب شدت مطلوبیت را برای خدا دارد. اگر کسی هم نخواند چوب ندارد، ولی از فیض بزرگی محروم شد که جا دارد بنشیند اشکها بریزد که چرا محروم شدی. زیارت اباعبدالله هم سالی یک بارش که خیلی تأکید شده، چهار سال یک بار دیگر انگار در حد انگار دیگر دارد به حد واجب میرسد. روایاتش را در پاورقی نقل میکند. در کتاب «کامل الزیارات» بابی در این باره آمده است. در این روایات برای تأکید بر زیارت امام حسین (علیهالسلام) از کلماتی که دلالت بر وجوب میکند استفاده شده. از جمله از امام صادق (علیهالسلام) روایت شده که به زنی به نام ام سعید فرمود: «زوریه فان زیارة قبر الحسین واجبة علی الرجال و النساء». برو حسین را زیارت کن. زیارت قبر حسین بر زنان و مردان واجب است. از امام باقر (علیهالسلام) روایت شده که: «مُروا شیعتنا بزیارة قبر الحسین». شیعیان ما را امر کنید بروند زیارت قبر حسین. «فَإِنَّ إِتْيَانَهُ يَزِيدُ فِي الرِّزْقِ» [درست است: فَاِنَّ إتیانه یَزیدُ فِی الرِّزقِ و یُمِدُّ فِی الْعُمرِ و یدْفَعُ مَدَافعَ الْبَلاءِ و یَتّفِعُ مَدَافعَ السُّوءِ و اَتْیَانَهُ مَفْرُوْضٌ عَلى كُلِّ مُؤمِن]. رفتن کنار قبر او رزق آدم را زیاد میکند. رزق هم که ابعاد فراوان [دارد]: رزق مادی، رزق معنوی، قلبی، رزق فکری. و «یُمدُّ فی العُمرِ»، عمر را طولانی میکند. و «یَدفَعُ مدافعَ السوءِ»، بدیها و گرفتاریها را دفع میکند. و «إِتْيَانَهُ مُفْتَرَضٌ عَلَي كُلِّ مُؤْمِنٍ». رفتن به کربلا بر هر مؤمنی فریضه است. این فریضه یعنی همان وجوب. البته ما گفتیم واجب نیست، چرا؟ چون اگر نرویم عقوبت ندارد. از این جهت واجب نیست. یعنی فرقش با واجب فقط این است که عقوبت ندارد. هرچی که یک عمل واجب دارد، این هم دارد. روزه ماه رمضان هرچی از وجوب دارد، رفتن زیارت کربلا هم همان را دارد. فقط روزه ماه رمضان اگر نگیری عقوبت دارد. البته اگر از باب بیمحلی و بیتوجهی و بیارادت و اینها باشد عقوبت هم دارد. این دیگر قشنگ دیگر اینور عقوبت [دارد]. اگر همه شرایط فراهم [است]، انسان از سر اینکه اعتنا برایش ندارد، کربلا رفتن تره خرد نمیکند. اگر از این باب نرود که این قطعاً عقوبت دارد. «الا كل مؤمن يقر للحسين بامام من من الله». هر مؤمنی که اقرار به امامت حسین از جانب خدا دارد، بهش واجب است که برود کربلا.
گذشته از این روایات که در آنها به صورت کلی به زیارت سیدالشهدا (علیهالسلام) تأکید شده، در روایات بسیاری نیز توصیه به تکرار زیارت آن حضرت شده. یعنی یک بار نیست مثل حج نیست که یک بار برویم، همیشه بروی. در برخی از آنها زمانهایی برای تکرار زیارت بیان شده است. از جمله روایت امام صادق (علیهالسلام) «اَنَّهُ یُصَلّى عِنْدَ قَبْرِ الُحسَیْنِ اَرْبَعَةُ آلافِ مَلَكٍ مِنْ طُلُوعِ الْفَجْرِ اِلَى الشَّمْسِ». کنار قبر حسین (علیهالسلام) چهار هزار ملک از طلوع فجر تا غروب خورشید نماز میخوانند. «ثُمَّ یَصْعَدُونَ»، بعد بالا میروند. «وَيَنْزِلُ مِثْلُهُمْ»، دوباره فردا چهار هزار تا دیگر میآید. «فَیُصَلُّونَ إِلَی طُلُوعِ الْفَجْرِ». اینها که میروند بالا دوباره از شب چهار هزار تا میآیند تا طلوع آفتاب نماز میخوانند. حضرت میفرمایند دائماً روز چهار هزار ملک، شب چهار هزار ملک [نماز میخوانند]. یک بار زیارت کربلا نصیبشان میشود دیگر هم تمام میشود. دائم اینجا دارد ملائکه میآیند و میروند، جا نمانی. امام صادق (علیهالسلام) [میفرماید:] جا نمانی. آنجایی که ملائکه دائماً میآیند و میروند، تو جا نمانی از ملائکه، جا نمانیم. «فَلا یَنْبَغِی لِلْمُسْلِمِ أَنْ یَتَخَلَّفَ عَنْ زِیَارَةِ قَبْرِهِ أَکْثَرَ مِنْ أَرْبَعِینَ» [درست است: فلا یَنبَغِی لِلمُسلِمِ أن یَتَخَلّفَ عَن زیارَةِ قَبرِ الحُسَینِ أکثَرَ مِن أربعینَ یَوماً]. دیگر برای مؤمن خوب نیست که چهل روز گذشته باشد کربلا نرفته باشد. امام صادق (علیهالسلام) [فرمود]. الان از اربعین پارسال که یک سال گذشت، امسال هم که [محرومیم] تا باز کی این در باز بشود. خدایی نکرده مثل دوران صدام و بعدش اینها نشود که باز این در بسته بود و زیارت مدتی تعطیل بود و نمیشد رفت. خصوصاً به اینکه میدانیم اهل بیت (علیهمالسلام) میخواستند یک کاری بکنند که مردم هم مستحبات را به جا بیاورند. مستحبات وقتی گفته میشود یعنی مورد حب خداست. کسی هم این را انجام بدهد محبوب خدا میشود. اگر کسی محب خدا باشد به این بیاعتنایی نمیکند. کسی هم به این اعتنا کرد، انجام داد، محبوب خدا میشود. این میشود مستحب.
آقای بهجت (رحمةالله علیه) فرمود: رأس مستحبات چیست؟ نماز شب و اشک اباعبدالله. زیارت اباعبدالله هم شاید از اشک بر اباعبدالله چیزی کم نداشته باشد، شاید هم بیشتر. گفتند: «چرا علمای سلف اهل کرامت بودند اما در ماها خبری نیست؟» در جواب فرمودند: «آنها واجب و مستحب نداشتند و همه یک چیز بود.» خیلی جمله مهمی است. شما چرا علمای قدیم به جاهایی میرسیدند؟ آن همه کرامات از اینها دیده میشد، آنقدر درخشان بودند، این واجبه و مستحبه؟ مستحب را بهش بیاعتنایی نمیکردند. دست کم نمیگرفتند. مستحب را به اندازه واجب میدیدند. نافله ظهر را بخوان، اینکه مستحب است. در قنوت این ذکر را بگو، این هم مستحب است. نماز شب مستحب است. حرم مستحب است. انگشتر فلان به دست [کردن] مستحب است. قرائت قرآن در شبانهروز مستحب است. شنیدیم به ما گفتند مشغول واجبات باش. فکر کردم یعنی باید مستحبات را ول کنیم مشغول واجبات بشویم. اونی که واجبات را جلا میدهد، کمک میکند واجبات را واجبات میکند مستحب است. این نافلهها را خدا کمک کند از دست ندهیم. آرام آرام شروع کنیم. خرده پول، از نافله نماز عشا که دو رکعت نشسته است، شروع کنیم. بعد نافله مغرب که چهار رکعت است. نافله صبح که دو رکعت است. نافله شب را [با] یازده رکعتش، هر چقدرش را میتوانیم. بعد کمکم نافله ظهر، نافله عصر. نافلهها را از دست ندهیم. واجب و مستحب از هم کمکم برایمان واجب [میشود]. دیگر چهار رکعت نماز ظهر نیست. اذان ظهر که میگویند دوازده رکعت نماز به من واجب است. چهار تا دو رکعت با چهار رکعت واجب [پشت سر هم]. [جمعاً] دوازده تا. دوازده رکعت به من واجب است. اینجور قلب آدم. با فشار آدم به خودش فشار نیاورد. کمکم قلب آدم این شکلی میشود. این سرش برود، نمیتواند نافله را [ترک] بزند. سرش برود، زیارت عاشورا آن روزش نمیشود برود. سرش برود، قرائت قرآنش نمیرود. سرش برود، حرم امام رضا امروز ترک نمیشود. این چون مستحب است، این آن حب خداست. جذبه خداست. این محبوب خدا شده. اینکه میبیند این کار را دیگر نمیتواند ول کند. این علامت این است که محبوب شده برای خدا. این اتصال برقرار شده. عرض من روشن است. دقت میکنید؟ پس اینها واجب و مستحب نداشتند. همه یک چیز بود نزد آنها. فقط «مأمورٌ به» و «منهیٌّ عنه» بود. امر واجب است یا مستحب است. وقتی نهی میشود دیگر کار نداشتند. معشوق من گفته این کار را انجام بده. معشوق من گفته این کار را نکن. یک آقایی که مثلاً عاشق همسرش است، وقتی همسرش میگوید داری میآیی خانه مثلاً خمیردندان بخر. این دیگر نمیپرسد این شدت الزام چقدر است؟ یعنی اگر نیاورم راه نمیدهی؟ دعوا میکنی؟ آن شدت تأکید یک جوری است که اگر نیاورم داد و دعوا میکنی؟ یعنی واجب است. عزیز من گفته که این را بگیر. دیگر من برای اینکه این محبوب من راضی بشود، خوشحال بشود، شده از زیر سنگ میروم امشب خمیردندان پیدا میکنم. این علامت عشق است. درست است؟ علامت محبت. وقتی از ما چیزی را خواستند، دیگر نپرسیم واجب است یا مستحب. البته فشار هم به خودمان نیاوریم. آنقدر غرق مستحبات نشویم که باز آخرش از واجبات بیفتیم. ولی روحیهمان، انگیزهمان این باشد. واجب و مستحب را از هم جدا نکنید. حرام و مکروه را از هم جدا نکنید. وقتی گفتند مکروه یعنی خدا خوشش نمیآید. خوشش نمیآید ولی در حدی نیست که ما را بزند. کاسبکارانه نگاه نکنیم به ماجرا. کربلا را گفتند برویم، نگوییم مستحب است. برای خودمان واجب بدانیم. زیارت کربلا واجب، وظیفه بدانیم. سالی یک بار تو برخی روایات دارد که اونی که دارد، از پسش برمیآید، سالی دوبار بهش واجب است. اونی که ندارد، فقیر است، سالی یک بار بهش واجب است. عجیب این است: گفتند اگر ندارد، قرض کند برود. دانلود حجم آدم یاد [قضیه] «دارد یا ندارد». اگر دارد، تو کل عمرش یک بار واجب است. اگر ندارد که هیچ. در مورد کربلا اگر داری همین امسال دوباره باید بروی. اگر نداری امسال یک بار باید بروی، قرض کنی بروی. خیلی مسئله مسئله حیاتی و مهمی است. شوخی نیست. زیارت امام حسین (علیهالسلام)، فرمود عهد امام حسین با شیعیانش است، باید بیایند. «شما واجب و مستحب را دو تا کردید، مکروه و حرام را دو تا کردید، آنها مکروه را ملحق به حرام میکردند و مستحب را ملحق به واجب از این جهت آنها اهل کرامت بودند و شما نیستید.»
که گفتند ملا صالح بلغانى ازش نقل شده که در خواب رسول اکرم (صلّیالله علیه و آله) را ملاقات میکند. از آن حضرت درباره علت اینکه علمای سابق اهل کرامات و مکاشفه بودند سؤال میکند. آن حضرت جواب او را به نحوی که در کلام حضرت آیت الله بهجت (رحمةالله علیه) گفته شده بیان فرمودند. پیامبر فرمودند که این علمای قدیم که به این مراتب میرسیدند، این کرامات را داشتند، اینها را داشتند چون واجب و مستحب را دو تا نمیدانستند. واجب، واجب بود. مستحب هم واجب بود. حرام، حرام بود. مکروه هم حرام. [یعنی] یا واجب بود یا حرام. اینجوری رفتار میکردند. برای همین آن مراتب [را داشتند]. اینها چون حکایت از این داشت که اتصال اینها [به] ملکوت قوی بود دیگر. این کرامات و مکاشفات مال کیست؟ مال اونی که اتصالش به ملکوت قوی است. [ملکوت] قوی میشود. اونی که شدت اتصال دارد به مستحبات، شدت اتصال دارد به حب خدا. کی اینجوری میشود؟ اونی که مستحب را واجب بداند، مکروه را حرام بداند. پس یک دستورالعمل جدی از آقای بهجت (رحمةالله علیه). خدا انشاءالله توفیق بدهد اهل عمل بشویم، آثارش را ببینیم انشاءالله. اول حرام را، امثال بنده بیچاره خود حرامش را جدی نمیگیریم. مکروه را حرام، صبح تا شب آنقدر معصیت میکند آدم، این همه حرام از دست او در میرود، این همه واجبات از دست او در میرود. بعد مستحب را مثل واجب بدانم. مرحوم اصفهانی فرموده بود که: «نیاد اون روزی که من از دنیا برم و در اون روز زیارت عاشورامو نخونده باشم.» راه وحشت [نبود]. میفرمودند که زیارت عاشورایش را خواند، سجدهاش را هم رفت و بعد از دنیا [رفت.] حاجتروا شد. آن روزش بدون زیارت عاشورا نبود. عشقبازی با اباعبدالله را واجب میدانستند. خود ایشان در تمام عمرشان هر روز زیارت عاشورا با صد لعن و صد سلام میخواندند. آقای بهجت فقط مال این چله عاشورا تا اربعین نبود. همیشه با صد لعن و صد سلام. سر درس که میآمد تسبیحش را علامتگذاری میکرد تا اینجا مثلاً لعن را گفته یا سلام را گفته، بعد درس باز شروع میکرد ادامهاش. اینها تنفسشان به ذکر حسین (علیهالسلام) است. اینها حیاتشان بند به توسل به امام حسین است. اینها اگر زیارت عاشورا نخوانده بودند، دوست نداشتند تو آن روز از دنیا بروند. مستحب را واجب میدانستند. اتصال به اباعبدالله واجب است برای اونی که [عاشق است].
حالا از شما میپرسم وقتی علما و بزرگان ما عشقشان به اباعبدالله این است، اتصالشان این است، بدون حسین نمیتوانند نفس بکشند، یک روز اینها بدون حسین روز نمیشود. شما بگویید زینب باید حس و حالی داشته باشد نسبت به ابی عبدالله. اونی که وقتی خواستگار برایش آمد، فرمود: «شرطم برای ازدواج این است: اگر سه روز حسین ندیده باشم، باید من بروم ببینمش. میتوانی قبول کنی نباید بین من و حسین سه روز فاصله بیفتد؟ شرط دیگرم این است هرجایی حسین رفت من باید باهاش برم.» عبدالله بن جعفر این دو تا شرط، هیچ شرط دیگری هم آنجوری که از تاریخ نقل شده شرط دیگر هم نداشت. حضرت زینب (سلامالله علیها) همین دو تا شرط: سه روز جدایی نیفتد، هرجا هم رفت من برم. با این شرط ازدواج کرد. چقدر برای آدم یک چیز مهم است که شرط ازدواجش میشود؟ یعنی اگر میخواهی با تو باشم، تو باید بپذیری که زینب مال حسین است. تو این زینب را به عنوان همسر بپذیری، زینبی که مال حسین است، زینبی که دنبال حسین است. الان چند روز است این خانم آواره این بیاب[ان]. از این منزل به آن منزل. چند روز حسینش را ندیده است. صدای حسینش را نشنیده است. گرمای دست حسین را احساس نکرده است. قرار بود هرجا او میرود این هم باشد. او کجاها که نرفت. تنور خولی رفت. به نیزهها رفت. [زینب در دل میگوید:] اگر قرار نبود هرجا تو میروی من هم با تو باشم، انگار اباعبدالله دید خیلی دیگر زینب دارد بیقراری میکند. «خواهرم غصه نخور، بالاخره یک جوری من میآیم یک سری بهت میزنم.» یک سری در محمل نشسته، گفتم سر بیرون آورد از محمل، دنبال خورشید میگشت ببیند وقت اذان شده یا نه. عقب قافله را نگاه کرد خورشید را ببیند. یکهو سری به نیزه بلندم در برابر زینب. «خدا کند که نباشد سر برادر زینب.» یکهو دیدیم سر به نیزه است. «قافله!» حسین جان سایت! هنوز بالا سرم است. بالاخره به من هم سر زدی. با سر آمدی اینجا. سر و محمل کوبید. «زینب بیسر و سامان شدم بدون تو. بیابانگرد شدم بدون تو. آواره شدم بدون تو.» طبق نقلی که به نظرم شیخ عباس (قدس سره) در نفس المهموم دارند، آنجوری که تو ذهن من است، سر به محفل کوبید زینب کبری (سلامالله علیها). راوی میگوید که این کاروان که حرکت کرد دیدم از شکم این شتر خون سر زینب دارد میچکد. این خون جاری شده بود بر تن این شتر. [زینب گفت:] «حسین جان ببخش اگر سهم من از خوندادن همینقدر است. من همینقدر دارم خون میدهم.» خون من کجا؟ خون تو کجا؟ خون آن گلو کجا؟ خون آن سر [کجا]؟
«وَ سَیَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ». [قرآن کریم: شعرا/۲۲۷]. خدایا! فرج آقامون امام زمان را برسان. قلب نازنینش را از ما راضی بفرما. عمرمان را نوکری حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. اموات، علما، شهدا، فقها، امام راحل را سر سفره با برکت ابی عبدالله مهمان بفرما. شب اول قبر زینب کبری به فریادمان برسان. خدایا! اخلاص، مراقبه، حضور، توجه، بندگی خالصانه به ما عنایت [فرما]. هرچه به خوبان عنایت فرمودهای تفضلاً به ما عنایت بفرما. هرچه از خوبان دور داشتهای تفضلاً از ما دور بدار. آنی و کمتر از آنی ما را به خودمان وا مگذار. شر ظالمین را به خودشان برگردان. نفس اماره و شیطان، شرشان را از سر ما کوتاه بفرما. دشمنان دین، قرآن، انقلاب، ولایت، اگر قابل هدایت نیستند، نیست و نابود بفرما. مرضای اسلام را شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. رهبر عزیز انقلاب را حفظ و نصرت عنایت بفرما. در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت اهل بیت را نصیب ما بفرما. هرچه گفتیم و صلاح ما بود، هرچه نگفتیم و صلاح ما میدانیم برای ما رقم بزن.
«بِنَبِيِّكَ وَ آلِهِ». رحم الله من قرا الفاتحة مع الصلوات.