نقش امام حسین علیهالسلام در محوریت عشق الهی و احیای دین
محبت حسینی بهعنوان راه معرفت، تربیت و تزکیه نفس
زیارت کربلا؛ مشارکت وجودی در شهادت امام حسین علیهالسلام
اشک و گریه؛ زبان عشق و اذن ورود به حریم ولایت
معرفت اشک؛ پیوند قلبی میان زائر و امام شهید
استمرار عشق و حزن در سیره امام سجاد علیهالسلام پس از عاشورا
معنای حقیقی فقر، نیاز و محبت در نگاه عارفانه به اشک حسینی
نقش زیارت در زدودن تعلقات و افزایش بصیرت مؤمن
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
مدرسه تعالی تقدیم میکند: سلسله جلسات با موضوع «شرح کتاب رحمت واسعه»، جلسه هفتادم.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین، و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آل الطیبین الطاهرین، و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن إلی قیام یوم الدین.
مگر ثواب زیارت سیدالشهدا علیهالسلام از ما مذخور نیست؟ "مذخور" یعنی چیزی که ذخیره شده، در دسترس همه نیست، برای افراد خاص یا یک وقت خاص یا مکان خاصی. اینکه زیارت ثوابش مذخور باشد، به این معنی است که برای وقتی ذخیره شده که به شدت به آن نیاز داشته باشیم، یا اینکه بیان نمیشود اصلاً چقدر است، یا اینکه فقط برای خواص شیعه ذکر میشود. ما میدانیم چه خبر است؛ میدانیم روایاتی را که درباره زیارت سیدالشهدا در نیمه شعبان و در شب عاشورا هست، به کجاها رسیده. هیچ میتوانیم بگوییم "کانّک من زار الله فی عرشه" یعنی چه؟ که دیروز در مورد اینها مقداری گفتوگو کردیم. روایات در مورد زیارت سیدالشهدا محیرالعقول است، انسان عقلش را از دست میدهد در اثر شنیدن این روایات که اصلاً مگر اینها واقعیت دارد؟ باورکردنی نیست!
مگر این فعل کوچکی است؟ خیلی فعل سختی هم نیست، از جهاد و کشته شدن و اینها که سنگینتر و سختتر نیست، خصوصاً الان در زمانه ما که شرایط فراهم است. چرا این فعل این همه ثواب داشته باشد؟ چون اینقدر مطلوب خداست، چون حقایق فراوانی به این متصل و وابسته است. از دریچه این است که جاری میشود در جامعه، زنده میشود. معارف دین از باب زیارت است که زنده میشود، چون هسته مرکزی دین همش برمیگردد به عشق؛ عشق خدای متعال به ما و عشق ما به خدای متعال. «هل الدین الا الحب؟» دین همش حب و بغض است. بغض را به خاطر حُکم میخواهیم. آدم از هر چیزی که او را از عشقش جدا کند، بدش میآید. بغض را به خاطر بغضِ یک چیزی کنار حُب نیست که دو تا باشد. بغض یک مدافعی است از حُب، سربازِ نگهبان است.
حالا اینجا "حب" شد هسته مرکزی دین. چیست در این حُب؟ خدا مسیر را فراهم میکند. حُب اهل بیت. در این حُب اهل بیت، کدام حقیقت است که ظرفیت ایجاد محبت در او بسیار بالاست؟ یکی امیرالمؤمنین علیهالسلام است. سیدالشهدا از باب مظلومیت و موقعیت مظلومانهای که امام حسین علیهالسلام دارد، و این موقعیت به نحوی است که هر کسی ارتباط برقرار میکند، دلش میشکند. محبت امیرالمؤمنین و حضرت زهرا سلاماللهعلیهما، این دو بزرگوار، محبتشان سهلالوصول برای هر کسی نیست که هر کسی با هر میزان از معرفت بتواند بفهمد و ارتباط برقرار کند. ولی محبت امام حسین، مظلومیت امام حسین و ماجرای کربلا و اینها جوری است که چون جنبه حِسیاش خیلی بالاست به نسبت جنبه عقلیاش، ملموس است، هر کسی با کمترین سطح فهم ارتباط برقرار میکند و میفهمد و ارتباط برقرار میکند.
پس هر چیزی که مربوط به امام حسین علیهالسلام است، در این مدار محبت، که اول محبت خدا، بعد محبت اهل بیت، بعد محبت اهل بیت، آن کسی که بیش از همه اهل بیت ظرفیت ایجاد محبت دارد برای مردم، از این جهت که مظلومیت او محسوس، نمایان، عریان، مظلومیت واضحی است؛ امام حسین علیهالسلام. دستگاه امام حسین، در این دستگاه عشق الهی، یکهتاز است. دستگاه امام حسین یکهتاز دستگاه عشق الهی است. حالا هر چیزی که هر کسی را به این دستگاه امام حسین مرتبط کند و تبلیغ کند و دعوت بکند، این میشود در اوج، در قله. شما زیارت امام حسین که میروید، هم خودتان به این دستگاه متصل میشوید و ابراز عشق میکنید، که این عشق خود شما را تقویت میکند. وقتی ابراز علاقه به کسی یا چیزی میکند، علاقهاش تقویت میشود دیگر. هم خود شما علاقهتان تقویت میشود، هم با دیدن شما همسایهها میگویند: "کجا رفت؟" میگویند: "رفت کربلا." خیابانها را نگاه میکنند: "اینجا چرا شلوغ است؟ دارند میروند کربلا." مرز را نگاه میکنم. این مسیر همینجور، این کاروانهایی که دارد میرود کربلا، همینجوری که دارد میرود، دارد دعوت میکند، تبلیغ میکند کربلا. مخصوصاً اگر به ماجرای اربعین برسد که جمعیت ۲۰ میلیون بشود، چقدر ایجاد شوق میکنند در افرادی که نیامدهاند تا حالا کربلا؟ ایجاد حسرت میکند: "یک اتفاق میلیونی را من تجربه نکردم." و شما با همین قدم برداشتن و ساده و رفتنت، تبلیغ عظیمی را داشتی انجام میدادی.
لذا هر چه در مورد زیارت سیدالشهدا گفته بشود، کم است. چرا؟ چون در روایت فرمود: که اگر کسی پیام یک "مَن بَلَغَ رِسالَةَ غازیٍ" غازی، غازی با "غین" و "زاء" (زنبور) به معنای جنگجو. از غزوه پیامبر، این تعداد غزوه انجام دادند. کسی که به غزوه میرود، به جنگ میرود، به او میگویند "غازی"، رزمنده. به قول ما در تعبیر فارسی میشود "رزمنده". پیغمبر اکرم فرمود: «کسی پیام یک رزمندهای را اگر برساند» حالا این پیامش یا وصیتش بوده، یک توصیه خاصی داشته، یا آن پیام خون او، هدفی که او داشته در این شهادت، «کسی پیام رزمندهای را اگر برساند، در خون آن رزمنده شریک است، در خون شهید شریک است، ثواب آن شهید را دارد.» خب، حالا شما که میروید زیارت، این چی میشود؟ شما دارید پیام رزمنده را میرسانید دیگر. کدام رزمنده؟ مثل ... فوق این حرفهاست که در مورد زیارت گفته میشود. مسئله این است که شما در خون امام حسین شریکید، در شهادت امام حسین شریکید. کسی که میرود کربلا، کسی به هر نحوی، دارد پیام امام حسین را منتقل میکند. روضه میخواند، سخنرانی میکند، مجلس میگیرد، سیاهی میزند. تا کمترین کارها؛ در فضای مجازی عکس پروفایلش را یک چیزی میکند مربوط به امام حسین. این هم یک پیام است دیگر. چهار نفر بالاخره همین را میبینند. یک تنبهی است، یک تذکری است. لااقلش این است که تذکر به این است که امام حسین هنوز بین این جماعت و بین این مردم یار دارد، طرفدار و خواهان دارد. این اَقَلِّ چیزی است که اگر کسی هم دلش جذب نشود، لااقل اینقدرش را میفهمد. دشمن هم که باشد، میگوید: "پس هنوز اینها هستند! کارم سخت است. باید روی اینها کار کنم." هنوز یک ابراز وجود، ابراز هویت، به همین میزان دارد پیام امام حسین را میرساند. به همین میزان شریک است در شهادت امام حسین. کارش از جنس کار زینب کبری است. کارش از جنس کار زینالعابدین است. رسانه اباعبدالله، این هم شده رسانه اباعبدالله.
شهید باکری است، که گفت: «اگر کسی روز عاشورا کار حسینی نکرد، باید کار زینبی کند وگرنه یزیدی است.» جمله قشنگی است. اگر کسی شرایط و توان این را نداشت که کار حسینی کند، کار زینبی کند. اگر همین هم نیست، دیگر یزیدی است. دیگر سه حالت ما خارج نداریم: یا حسینی است، یا زینبی است، یا یزیدی. حسینی یعنی جان دادن و کف میدان آمدن و آماده هر هزینهای شدن. زینبی یعنی این پیام را منتقل کردن. یزیدی آن که یعنی کسی که هیچ ربطی به این حقیقت و این ماجرا ندارد.
ثواب زیارت هر چه گفتم کم است، ماجرا فوق تصور ماست. فکر نکنیم که چهار نفر میخواستند مثل ماجرای بعضی عوام سادهلوح (بندگان خدا بیمارند) دو تا روایت میخوانی، میگوید: "آره روایت چیز هم داریم در مورد پیاز "عِکّه" در مکه." که در آن سریال امام علی، قسمت اولش همین بود. در روایت ساخته بود که پیازِ عِکّه، فروش! پیغمبر فرمودند: «هر کی پیاز عِکّه در مکه بخورد، بهشت بهش واجب میشود.» علی درست کرد؟ در مورد زیارت امام حسین اینجوری داریم. میگوید: "آره روایت در مورد پیاز عِکّه هم اینجوری داشتیم!" یعنی چهار تا چهار نفر این را درست کردند تا بازار خودشان را شلوغ کنند. دیدید بعضی عوام نادانند. تصورش این است، نمیفهمد، این معرفت ندارد، بیچاره از دستگاه خلقت و عالَم سر درنمیآورد. سرش روی همان نجاسات و کثافات خودش است. در همان صبح تا شب دارد زندگی میکند، نمیفهمد. "خیلی دیگر شلوغش کردید. یکی برود کربلا، این معادل ۱۲۴ هزار پیغمبر است! همه گناههایش پاک میشود. بازار راه انداختیم برای امام حسین و برای مداحی." اینها دیگر نادانند یا خبیثند. کسانی که این حرفها را میزنند، از خباثت وجود، سرقفلی مداحمُدّاحهای بیسواد، روضهخوانهای فلان، میآیند بازار خودشان را میخواستند داغ کنند. اینها را درست کردند برای ما: "یک قطره اشک بریزی، نمیدانم فلان. امام حسین را بشناس، راه امام حسین را!" خب، راه امام حسین زیارت است که بهت گفتند. کاناپه لنگهایش را دراز کرده. "راه امام حسین را ادامه بده." چه غلطی کردی در عمرت؟ تو که میگویی: "نه گریه و نه زیارت و نه این ماجراها، راه حسین، راه حسین یعنی مبارزه کن با یزید زمانت." خب، تو یزید زمانت را اصلاً تشخیص میدهی؟ تو چه غلطی کردی در مبارزه با یزید زمان؟ یزید زمانش تهش میشوند همینهایی که محبین و شیفتگان امام حسین است. اینقدر پرت است! یزید زمانش را هم که نمیشناسد! بعد مبارزه زمانش را هم نمیداند چیست. فکر کرده توام فضای مجازی میرود کامنت فحش میگذارد این یعنی مبارزه با یزید زمان!
زیارت معرفت میآورد برای آدم، نورانیت میآورد. زیارت عقل آدم را زیاد میکند؛ چون تعلقات کثیف را از آدم میگیرد. آدمهایی که زیارت میروند، روی خواستههای سطح پایینشان پا میگذارند. علاقههای آلودهشان. قدرت تشخیصشان بالا میرود، قدرت تحلیلشان بالا میرود، ادراکشان، معرفتشان افزایش پیدا میکند. زیارت، هر چه در موردش گفته بشود، کم است. زیارت آدم میسازد. زیارت معرفت میآورد. زیارت توحید، زیارت ولایت، زیارت عبودیت. جلساتی در مورد زیارت، مباحث سالهای گذشته پخش است برای اینکه چگونه حرم برویم. داشتیم زیارت، داشتیم، عنوانش خاطرم نیست. بله.
خلاصه، زیارت خیلی باب وسیعی از معارف و حقایق است. یا مثلاً اینکه در احادیث درباره زیارت عاشورا آمده: «جاء یوم القیامه ملتخّاً بدمِ اصحاب الحسین»، در روز قیامت آغشته به خون خود، در میان اصحاب حسین محشور میشود. در قیامت هر وقت میگویند در قیامت اینجوری، یعنی در باطن این عالم. قیامت مثل چهارشنبه بعد سهشنبه نیست. یعنی الان سهشنبه تمام میشود، شما بگویید آقا فردا این ساختمان خراب میشود. الان توش نشستهای سالم است، فردا خراب میشود. قیامت یعنی این شکلی. یعنی الان هیچ خبری نیست، فردا این شکلی میشود. نه، قیامت باطن اینجاست. مثل اینکه بگوییم این ساختمان مالکیتش جابجا میشود. مالکیت جابجا میشود. ساختمانی که تو میبینی، یک باطنی دارد. کی مالک است؟ حاج حسن، حاج احمد، حاج اکبر. آن باطن اینجوری میشود. مجوزش لغو میشود، مثلاً لغو پروانه میشود، فلان میشود. این در باطنش رقم میخورد، نه در کنار وضعیت ظاهری او. در این فیزیک ظاهری و مادی او هیچ اتفاقی نمیافتد. الان حسینیه اگر غصبی باشد هم همین است. فیزیکش اگر محل تولد امام زمان هم باشد، همین است. آن فیزیکش از این جهت هیچ فرقی نمیکند. آن غصبی بودن است که میشود آتش، نه محل تولد امام زمان بودن که میشود نور. این همش تو کجاست؟ این ساختمان حسینی است، ملکوت زیارت که بروی، روز قیامت این شکلی محشور میشوی که انگار در دنیا که بودی در خون خودت در میان اصحاب امام حسین غلتیدی. یعنی جزو صحابه امام حسینی و شهید شدی. جوری هم شهید شدی که در خون خودت غلتیدی.
خب یعنی چی؟ یعنی الان این را ندارد، روز قیامت بهش میدهند؟ نه. یعنی از همین الان معلوم میشود که این طرف باطنش این شکلی شده. قیامت بروز پیدا میکند. در قیامت فقط بروز پیدا میکند. ملکوت و باطن جدیدی نمیآید. پس الان که میرود زیارت، همین که رفت زیارت، این در خون خودش غلتید، در رکاب اباعبدالله و شهید شد. مقام شهید، مگر اینکه حالا بعداً کاری بکند که جدا بشود، مقام از او سلب بشود. ولی زیارت که میرود، تو اتصال پیدا میکنی به مقام شهدای کربلا. به خاطر چیست؟ به خاطر اتصال، شدت اتصال وجودیشان به اباعبدالله. اینها دست برنداشتند از حسین، دل نکندند از حسین، جدا نشدند. زیارت یعنی من از حسین دست برنداشتم، از او دل نکندم، از او جدا نشدم.
با سختیها، با مشقتها. این سالهای اخیر زیارت اربعین با همه خوبیها، نعمتها و اینهایی که داشت، آدم در مسیر به هر حال پذیرایی میکردند، جوابش میداد. هزینهها رفته بود بالا، هزینه رفت و آمد، دلار گران شده بود. در عراق پول ما یک دهم آن موقع بود، الان که یک سی ام تقریباً. خدا خائنان و مفسدین را لعن ابدی کند، انشاءالله. یک دهم پول آنها بود. آنجا یک آب معدنی اگر میخواستی بخری، ۱۰ برابر پول ایران، کرایه تاکسی چند برابر. با این حال مردم میرفتند و چقدر متلک، چقدر حرف شنیدند، اذیت و آزار از وحوش باهوش انساننما در فضای مجازی، چقدر توهین و هجمه سنگین. این زائر دستبردار نبود با همه این سختیها. خصوصاً از جاهایی مثل مشهد، از خدا میخواهد کربلا. یک روزی فقط تا مرز راه دارد، باز این خودش مسیر مضاعف و هزینهها باز بیشتر، سختیها و خستگیها بیشتر. این از پاکستان به چه جمعیتی میآید؟ از هند. مسیر سیاهپوست است. از کجا آمدند؟ گفتند: "از هایتی آمدیم." کشور چسبیده به آمریکا. دو سه تا پرواز نکردند که رسیدند به کربلا و نجف. این زیارت مال اینهاست. این را میگویند عشق. این را وقتی ظهر عاشورا امام حسین بهش میفرمود: "بیا کمکم کن"، میآمد. این کلام امام حسین نگفت: "بیا کمکم کن." عشق امام حسین این را اینجور کشیده از هایتی و کجا، جزایر آمریکای جنوبی و آفریقا. جاهایی میآیند، اینجور از آنجا خودش را کشانده، آورده کربلا. این اگر ظهر عاشورا امام حسین بهش میگفت، میآمد دم خیمهاش. مثل عبیدالله ابن حُرجوفی. آدم باورش نمیآید یک زیارت بری اینجوری است. زیارت این است. من مثل منی که اینجا بغل حرم امام رضا هستم، امروز میگویم: "ساعت دوازده بروم، خستهام." حالا زیارت نیست. تفریح برای اینکه وجدان درد نداشته باشم، دلم تنگ میشود. یک وقتهای دیگر فضلشان یک چیزی به آدم میدهند. به هر حال زیارت به میزان آن پا گذاشتن روی نفس و موج مخالف را درنوردیدن، آن میشود زیارت. به همان میزان اثر زیارت میرود بالا. اثر زیارت این است که گناهانت پاک میشود. خب، این برای هر کدام از ما که حرم برویم هست. امام رضا محشور میشود، خیلی فرق میکند. و همینجور مراتب زائرین که: «اَفْضَلَ ما اُنتَهیَ اَحَدٌ مِن اولیائکَ...» در اذن دخول چی میگویی؟ مراتب آنهایی که آمدهاند اینجا اسم گرفتن، متفاوت است. به من یک اذنی بده شبیه بالاترین کسانی که بهشان اذن دادی. بالاترین اذنها. مراتب زائرین فرق میکند. وزیر در و دیوار حرم زیارت میکند. مثل حضرت امام رضا، زیارت در و دیوار حرم امام رضا. سطحمان هم در حد سطح در و دیوار. در و دیوار هم خیلی ارزش دارد. زائر مراتب دارد. این یک مرتبه زیارت امام حسین این است: در خون خودش غلتیده، جزو صحابه اباعبدالله. سید بن طاووس از این هم بالاتر نقل کرده. جلسه اشاره: «مُلتَخَّماً بِدَمِ الحُسَینِ عَلَیهِ السَّلام» نه در خون خودش غلتیده، جزو صحابه بوده، در خون خودش غلتیده، در خون حسین غلتیده.
شاعر تا کجا که نمیتواند برود. این باز یک درجه بالاتر است دیگر. کدام یک از شهدای کربلا در خون حسین علیهالسلام غلتید؟ یادتان است روضهاش را خواندیم اینجا چند روز پیش، حضرت عبدالله، عبدالله بن الحسن، پسر ۱۰ سالهای که لحظات آخر امام حسین دوید سمت بقیه اصحاب. کمک کردند. حضرت اینها هم توان داشتند، توان رزم داشتند، هم سلاح داشتند، هم اول جنگ وارد شدند، در خون خودشان غلتیدند. این پسر ۱۰ ساله نه توان رزم داشت، نه سلاح رزم داشت. این فقط لحظه شهادت امام حسین را که دید، مظلومیت را که دید، دیگر نتوانست تحمل بکند. کارت به استخوان که رسید، به مو که دیگر بند بود، این دیگر نرفت برای اینکه از دشمن بکُشد. چون شهدای کربلا رفتند که بکُشند و کشته شدند. این اصلاً ابزاری نداشت برای اینکه از دشمن بکُشد. این فقط رفت یک چند ثانیه شهادت اباعبدالله را تأخیر بیندازد. اوج معرفت این بچه است. سلاماللهعلیه. نظر کنم ما انشاءالله شهید شهید ۱۰ ساله. پدر نازنینش و اجداد مطهرش.
این بچه رفت فقط خودش را انداخت که تأخیر ایجاد کند در شهادت اباعبدالله. شهدای دیگر بالاتر. این آقازاده در خون امام حسین غلتید. افتاد در سینه امام حسین و لحظات آخر که حضرت کشته شدند، این بچه در بغل امام حسین بود. این هم یک نوع دیگر از زیارت است. پس بعضی زیارت میروند مثل زُهیر و حبیب و حُرّ و اینها، مرتبه بالایی است. نصرت دارند میکنند امام حسین را با زیارتشان. یک عدهای فدا دارند میکنند خودشان را در زیارت. دیگر نصرت نیست، بیش از نصرت، فدا کردن، فانی شدن است. این در زیارت دارد خودش را فانی میکند برای اباعبدالله. این دیگر در خون خودش نغلطیده. این در خون امام حسین غلتیده. روز قیامت میآید در خون امام حسین غلتیده. یک شهید در خون خودش میغلطد، چقدر عظمت! چه افتخاری! «رقص در خون خود مردان کنند»، شعر از مولوی است. حاج قاسم میخواند و گریه میکرد. اولیاء خدا دنبال این بودند که رقص کنند در خون خودشان، در عشق محبوب و معشوق. رقص در خون خودش میکند، او رقص در خون امام حسین میکند. آن چیست؟ چه عرض بکنیم ما اینها را. میفهمیم چیست که ثوابش برای ما مذخور نیست؟ اینها را آنهایی که گفتند، دارک گفتند، ثواب زیارت کربلا به شما نمیگوییم. طاقت ندارید. وقتی که اینهایی که گفتند این است، آنهایی که نگفتند چیست؟ گفتند: "نمیگوییم." ولی حالا یک ذره که گفتند، گفتند: "مثل اینکه در خون حسین غلتیده." آنهایی که نگفتند چی بوده، که این گفتههایش است؟ بعد گفتند: "ما اصلاً نخواستیم بگوییم، نمیشود گفت به شما ثوابش." همین بکاء برای سیدالشهدا علیهالسلام ثوابش چیست؟ میتوانیم برایش حدی که دیگر از آن بالاتر نیست بگوییم؟ حدی نیست که به حدی است. بکاء که در روایت میگوید: «همین که اشک مختصری آمد، اذن دخول سیدالشهداست.» یعنی چشم تر میشود، این به درگاه اباعبدالله وارد شد، در ملکوت عالم و عالم تکوین وارد حرم شد. آنجا هم که: «در بارگاه قدسیان، یک ذرّه ملال نیست، جوجه ملال نیست.» سرهای قدسیان همه بر زانوی دَرند. آن حریم وارد میشود که آنجا محرم آن حریم عباسها و زینبها هستند. همین چشمش یکم تر شد، وارد آن حریم شد. اینکه میگوید جهنم بر او حرام میشود، به خاطر این است که کسی که در حرم و حریم حسین جا گرفته، جهنم بر او حرام است. کسی را از حریم حسین نمیبرند جهنم. یک بار که چشمش تر شد، وصل شد به حریم. ما چه میفهمیم اینها را؟
بعد آن احمق میآید میگوید که: "امام حسین برای گریه کردن کشته نشد!" که او فهم خودش را دارد. میفرماید: «انّی قَتیلُ العَبَرات.» من کشته اشک هستم. استاد! آمدی میگویی راهش؟ راهش همین اشک است. راهش را میخواهی ادامه بدهی؟ بله، یک وقتی اشک صرف احساسات است و صرف هیجان است، برونداد بیرونی ندارد. در بیرون اتفاقی رقم نمیخورد. آن یک بحث دیگری است. ضعف معرفت شخص نباید تو سر اشکیش زد. امام خمینی رحمتاللهعلیه هم گریهکن اباعبدالله بود. ولی آن گریهکنی بود که ریشه ظلم را داشت میکند. ارزش اشک را پایین میآوری، مسخره میکنی! گریهکن احمق! تو میتوانی همانجور که گریهکن حریم متصل میشود، کسی هم که سر سوزنی با گریه و گریهکن خودش را درگیر کند، مغضوب ابدی خدا میشود. سقوط! درگیر میکنی! آستان! چه میفهمیم ما اشک چیست اینجا؟ قیمت گریه چیست؟ بعد میگوید اسمش افسردگی است. چی میفهمند؟ چه میفهمند؟ چه میفهمم افسردگی؟ افسرده تویی بدبخت، که از دنیا بیشتر هیچی نمیفهمی. که پنج میلیون پول در حسابت میریزند یک هفته خوشحالی. افسردگی مال ذات و ماهیت تو است. یک اشکی برای اباعبدالله، عشق ابد، عشق به ازل، عشق بینهایت است. آدمی که عاشق بینهایت است، نمیتواند افسرده باشد. همه افسردگیها مال این است که آدم از ابدیت و بینهایت فاصله گرفته، محدود شده است. این اشک ضد افسردگی است. فرمود: «پیش حسین بروی، غمهایت برطرف میشود.» «جاءَ مَسروراً.» شاد برمیگردد. هر کی زیارت میرود یک پک اشک میریزد. چرا؟ چون وصل به ازل میشود، وصل به ابد میشود، وصل به بینهایت میشود. آدم وقتی وصل به بینهایت شد، از همه دردها فارغ میشود، از همه غصهها فارغ میشود. این اشک، اشک عشق است. این آتش عشق است. نه مثل تو که میفهمی دلار ارزان شده، آن یکی گران شده، مینشینی تو سرت میزنی. فکر کردهای گریه امام حسین از همین جنس است؟ اشک! این هدف خلقت است. این همان چیزی است که خدا به ملائکه فرمود: «من یک چیزهایی میدانم، شما نمیدانید.» هدف خلقت اینجا در این اشک محقق شد. برگ برندهای که خدا در دل تاریخ رو کرد. ملائکه فکر نمیکردند آدمیزاد در این کره زمین حرف از عشق و عاشقی حالیش بشود. «خلیفه خلق کنم؟» اینها گفتند: «اینها میروند فساد میکنند، آدم میکشند!» آن چیزی که خدا میدانسته و نمیدانستند چی بود؟ این عشقی بود که قرار بود در این زمین بروز پیدا کند و ملائکه متحیر شوند. و این عشق منحصراً در یک ظرفیت عظیمی به اسم اباعبدالله و شهادت امام حسین قرار داده. چطور با این دستگاه عظیمی، پیکره بینظیر با شهادت اباعبدالله رقم خورده؟ یک گوشهاش شده حرم حسین، زیارت حسین، اشک بر حسین، عزاداری بر حسین. ملائکه متحیر ماندند از این شدت عشق که این آتش آرام نمیشود. سالهای سال. «الا کُرورَ الاَیّامِ وَ اللَّیالی...» که زینب کبری به امام سجاد: «عزیز برادر، هر چه سالها بگذرد، آتش عشق محبین پدرت آرام نمیشود.» غصه، هر چه جلوتر برود، آتش اینها داغتر میشود. نه مثل مادر بچهمرده برای پدرت گریه میکند، خسته نمیشود. سال به سال محرم و صفرها میآید، اینها عشقشان داغتر میشود، که آرام نمیشود. سال به سال نوجذابترند، بیقرارترند. زیارت، امسال که میآید، نمیگوید: "خب دیگر آمدیم تمام شد دیگر، سال بعد نمیآییم." از همین الان در مسیر برگشت دارد فکر میکند سال بعد چه شکلی بیاید که بهتر از امسال باشد. دیدید هر کی میرود کربلا، خستگی در تنش است، میگوید: "سال بعد یادم باشد اینجوری نیایم، آن کار را نکنم." از الان دارد برنامه میریزد.
آتش عشق حسین، ملائکه متحیر شدند. در این ظرفیت عشق فهمیدند خدا سفره عالَم را برای چه پهن کرد. «دیدید بساط عاشقی را» اینها را خلق کردم برای همین. شما ملائکه نمیتوانستی اینجور ظرفیت عاشقی نشان بدهی. اینها آمدند این کار را کردند. بگذار اشک و زیارت و اینها قله عشق و عاشقی و اتصال به اباعبدالله، گولمان نزنند. یک عده بالاتر از این نیست و چه بسا جاهای دیگر هم بناءً به القای خصوصیت همین باشد که «ادَّمِهِ عَلَامَةُ الْعِلْمِ.» کلاً اشک علامت اذن است. داخل بشود وقتی حریم مقدس. راه بدهند در ملکوت. این اتصال و ارتباطش اشک است. «از چشم من اشک بیاید چه ربطی دارد به اینکه آنها اذن دادهاند؟» هیچ! معلوم است که چه هست، قضایا. او میخواهد راه بدهد، از چشم من اشک میآید. چه ربطی دارد اینها؟ چشم ما چون درخواستمان، خواهشهایمان، تمنایمان و احساساتمان همیشه تبلور در چشممان دارد. یک کسی اگر غضبناک بشود، از چشمش میشود فهمید. یکی سگنگران باشد، از چشمش میشود. مضطرب باشد، ترسیده باشد؛ کسی مهربان باشد، پس از چشمش میشود فهمید. از نوع نگاهش میفهمیم که این بهت محبت، حسادت دارد، تحقیرت میکند، از موضع بالا بهت نگاه میکند. از نوع نگاهش میفهمیم بهت امید دارد، درخواست کمک دارد. این پس چشم، اوج پس اوج تبلور احساسات، اوج تبلور احساسات آدم در چشم. اوج تبلور احساسات چشم در اشک. اوج تبلور احساسات چشم در اشک. این دیگر دوست داشتن تبدیل به این میشود که چشم خیس میشود در اثر دیدنش، میشود اشک شوق. این دیگر اوج محبت است. این درخواست، این احساس فقر، این احساس نیاز. از چشمهایش فقر میبارید، خواستن میبارید، خواهش میبارید. اینقدر این اوج پیدا کرد که دیگر حالا از چشمش اشک هم میبارد. این دیگر اوج خواهشی است که دارد از چشمش میبارد. وقتی به این حد خاندان کرم رحمت جاری میکنند، صاحب این چشم به خدا نیاورند که ما کارهایی بکنیم از این اشک محروم بشویم. قلب آدم محروم کند. روز مرگ آدم، روز مرگ قلب آدم روزی است که آدم نتواند اشک بریزد برای امام حسین علیهالسلام. «هر روز و هر شب برای تو گریه میکنم و خون گریه میکنم.» این عشق اینها، احساسات و هیجانات خالی نیست. اینها عشق است. مواد! این عزیز خدا، این معشوق خدا. آدم میترسد بعضی تعابیر به کار ببرد. اگر سوءاستفاده از این تعبیر نشود و بعضی کجفهمی نکنند، باید بگوییم: «خدا دیوانهوار عاشق اباعبدالله است.» خدا دیوانهوار عاشق اباعبدالله است. «خدا عاشق اباعبدالله.» «اَحَبَّ اللهُ مَن اَحَبَّ حُسَیناً.» نه، عاشق حسین. هر کی یک ذره محبت به حسین نشان بدهد، معشوقش اینجور صدایش بزند: «یا اَیَّتُهَا النَّفسُ المُطمَئِنَّةُ! ارجِعی اِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرضِیَّةً فَاَدخُلی فی عِبادی وَادخُلی جَنَّتی.» بیا تو بغلم. چه عشقی! حق تعالی اباعبدالله چه حقیقتی است. این شکلی اسمش میآید، این دلها اینجور منفجر میشود. این بچههای کوچک را ببینید، تو به سر و کله میزنند، سیاه تن میکنند. این چیست؟ چه کار دارد میکند؟ یک رگههای خیلی کوچک شما در این ایام، در ماههای اخیر، در شهادت حاج قاسم دیدید. دلها را ریخت بهم. هنوز که هنوز است اسم حاج قاسم میآید. خدا شاهد است من هنوز که هنوز است یک صدایی از حاج قاسم گوش میدهم، عکسی ازش میبینم، دلم منقلب میشود. این یک نَمهای، یک قطرهای از اباعبدالله بهش رسیده. اینجور عزیز دلها شده. اینجور دلها را دارد بازی میدهد. این بچهها را ببینید چه عشقی دارند به این حاج قاسم. چه افتخاری است. چه شوری است در دلها. چه غوغایی کرد در آن تشییع جنازه میلیونی. چقدر از این مردمی که یک انقلاب رأی ندادند، راهپیمایی نرفتند، برای شهادت آمدند تو خیابان گریه میکردند. قاسم هر چی دارد از اشک بر اباعبدالله است. خدمت یکی از بزرگان، که قاسم سلیمانی، آن بزرگ به من فرمود: «این گریهکن قهاری است. هر چی هم دارد از اشک است.» اشک این است. آن شهید همدانی رفیقش را خواب دید. گفت: "چرا من شهید نمیشوم؟ چه کار کنم من شهید شوم؟" گفت: "اشک." اشک باید تا راه به اذن دخولهای وحشت. همان اذن دخول با اشک. اینقدر باید اشک بریزی که راهت بدهند. آنهایی که جاماندند، بیشتر اشک میریزند. مثل شهید امروز امام سجاد علیهالسلام. چهل سال اشک ریخت. اشک جامانده. همه رقم اشکی هست. این اشک امام سجاد، اشک عشق است. اشک چراغ، اشک شور، اشک حماسه است. اشک شوق، اشک غربت، اشک درد. همه رقم. «زمانه منو به تأخیر انداخت.» امام... امام زمان فرمود: «زمانه منو به تأخیر انداخت، نتونستم با تو باشم.» زمانه به تأخیر انداخت یعنی در دوران تو اصلاً نبودم. بعد آمدم اینقدر گریه میکنم که به تو مُلحَق بشوم. حالا امام سجاد، زمانه او را به تأخیر نینداخت. بیماری به تقدیر الهی بر این بود که او در خیمه باشد و بعد از حسین بماند. اگر به خود او بود، یک موی تن او راضی نبود که از این میدان بیرون بیاید. «بعد از بابا سالم بیرون بیایم. همه اینها بروند، این عزیزان، برادران و دوستان من. من تک و تنها از میدان برگردم.» عاشق شهادت. همه رفیقهایش، حاج قاسم میگفت: «هر کدام از این رفیقهایم، در آن نامهای که سردار پورجعفری دارد، میگوید تو نمیدانی چه آتشی در دل من است اسم این رفیقهایم. رفتند. من جاماندم.» امام سجاد چی بگویم؟ رفیقها رفتند، من جاماندم. وقتی گفتند آقا چرا اینقدر گریه میکنید؟ سی و خوردهای سال است بیمار شدید، نحیف شدید، ناتوان شدید، همش اشک. صبح تا شب گریه. اطرافیانتان خسته شدند، دیگر دلزده شدند. برای خودتان هم خوب نیست. یکم به خودتان برسید. یکمی حال و هوا عوض کنید. حضرت فرمودند: «وَیْحَکَ!» چی میگویی تو؟ یعقوب نبی ۱۲ تا پسر داشت. یکیش یوسف. یوسف یک چند روزی از او جدا شد. میدانست به علم نبوت که یوسف زنده است. میدانست جایش هم خوب است. آینده درخشانی هم دارد. اصلاً از همان اول خودش، به خوابی که یوسف آمد به بابا تعریف کرد، خودش فهمید آینده یوسف چیست. این خواهد ماند و پادشاهی ظاهری خواهد رسید. فقط بابت فراق که چند روزی از جلوی چشم او دور شد، اینقدر گریه کرد که نابینا شد. یک یوسف بود، ۱۱ تا پسر دیگرش کنارش بودند. من ۱۸ تا از عزیزانم را در چند دقیقه سر بریدند، سر به نیزه. منزل به منزل با دست سر نیزهها کنارم. ۴۰ سال این قلب در کربلا بود. چهل سال امام سجاد یک آن حواسش از کربلا پرت نشد. اینها مثل ما نبودند که در سال گذشته زمان یادشان برود. و عشق اینها به امام حسین و کربلا از این عشقهای ظاهری نبود که بعد دو ماه، سه ماه فراموش کند. چهل سال دارد هنوز در خیمه زندگی میکند. امام سجاد ۴۰ سال برایش ظهر عاشورا است. اینکه میگوید هر وقت میدید کسی آب میخورد، هر وقت آب آوردند برای حضرت گریه. هر وقت تا آخر عمر. «بابا یک روز دو روز یک سال ۱۰ سال هر وقت آب میآورند به من.» «الماء مُناوکٌ، بود دیو و دد همه سیراب و میمُکید خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا.» این آن صدای «با عطش» از گوشش نمیخوابد. امام سجاد غذا میدید، به یاد گرسنگی بچهها ظهر عاشورا، غروب عاشورا میافتاد. اسیر میدید، یتیم میدید. همین که خود امام حسین هم فرمود که: «اگر بعد از من اسیری دیدید، یتیم دیدید، او غریب است.» این سفارش امام حسین به همه شیعیان است. فرمود: «هر وقت هر کدامتان جایی غریب دیدید، برای من روضه بخوانید، گریه کنید.» این سفارش وقتی به همه شیعیان شده، امام سجاد در اوج عمل به این سفارشاند، در اوج معرفتند. یتیم و غریب میبینیم برای حسین گریه کنیم. چه برسد به امام سجاد.
ماها خبر به گوشمان رسیده. امام سجاد که خودش بالا سر این یتیم و غریب و اسیر و شهید بوده است. این بدنها چقدر. کار امام سجاد چقدر این کارها سخت است. همزمان باید مدیریت میکرد. این طرف این خاندان در اسارت، این بچههای کوچک حمایت میخواهند، محبت میخواهند، رسیدگی میخواهند. با دشمن درگیر است. از این طرف با طیالارض خودش را بعد سه روز رساند به زمین کربلا برای دفن این شهدا. چه حال عجیبی در امام سجاد وقتی این بدنها را یکییکی دفن میکرد. بدن اصلی که رسیدند، میگوید بنیاسد حیران ماندند. «با این بدن.» خیلی این بدن پارهپاره شده. حضرت فرمود: «یک بوریایی بیاورید.» بوریا یک چیزی شبیه همین زیلو و اینهایی که الان استفاده میشود. یعنی کفن و اینها که نبود. کفن هم جوابگو نبود. یک چیزی باید روی فرش، حالت فرشی چیزی بدن را در آن جمع میکردند. این شد بوریا. این بدن روی این. دیگر نظم منطقی خودش را این بدن از دست داده بود. نمیدانست کدام قطعه را گرفت گذاشت کنار بقیه قطعات. «مُقَطَّعُ الْاَعْضا.» لا اله الا الله. چیها که ندیده این امام سجاد ارواحنا فداه. تا آخر عمر بچه کوچک دید گریه کرد، یتیم دید گریه کرد، اسیر دید گریه کرد. معروف بین روضهخوانها که وقتی میدید حیوانی را میخواهند ذبح بکنند، سؤال میکرد: «آبش دادی؟» بعضی میگفتند آقا مگر میشود ما حیوان را آب نداده ذبح کنیم؟ آره، نمیشود. ولی پسر پیغمبر با لب تشنه بین دو نهرها. «قربان شما، یا امام سجاد.» جان به قربان اشکهای شما. کُلُّ قربان آن سوز دلش و آن سوز دل است که وقتی دعا میکند، میشود صحیفه سجادیه. آتش درون امام سجاد، آتش زدم قلب امام سجاد. معمولاً این بخشها کمتر است. حال امام سجاد را ما کمتر میگوییم. چون امام، ما توقع آن حال امامت را از او داریم. ما مثلاً از یتیمی بچههای امام حسین میگوییم و از بیقراری دخترها میگوییم و از آن هراسی که موقع آتش زدن خیمهها افتاد. و همه اینها در امام سجاد در شدت تعلق او چون امام است. شدت تعلق به اباعبدالله بیش از همه این بچهها بود. ولی به امر خدا صبر میکند. وگرنه این قلب آتشی است. همان درخواستی که رقیه داشت که میخواست بابا را ببیند سلاماللهعلیها که بیقرار شد در خرابه و شروع کرد ناله کردن و اینها، همین درخواست امام سجاد هم داشت.
ببینید اینها را ما فکر نمیکنیم. اینها بخشهای عجیب مقاتل و تاریخ است برای آنها. فکر کرد یزید گفتش که: «سه تا درخواست از من میتوانی داشته باشی، من برات ادا میکنم.» حالا که دیگر الان وضع اینجوری شده، میخواهم من خودم را با شما خوب و موافق نشان بدهم. سه تا کار بگو انجام. حالا امام سجادی که از احدی درخواست ندارد، آن هم از یزید. یزید درخواست کند. چی شد که ازتان سه تا درخواست را داشتم؟ اولش این بود. فرمود: «اگر میخواهی منو بکشی، یک مرد امینی همراه این کاروان بگذار، اینها را به مدینه برگردانم.» درخواست دوم اینکه: «هر چی که از ما به غارت بردی، به ما برگردان.» درخواست سوم اینکه: «بگذار من یک بار دیگر صورت پدرم را ببینم، در آغوشش بگیرم.» صبر در اختیار من قرار. یزید ملعون گفت: «درخواست اولت خودت زنده میمانی با همینها برمیگردی. درخواست دومتم من چند برابر آنهایی که ازتون به غارت بردند بهتون برمیگردانم. دیگر کار به آنها که به غارت رفته نداشته باشد. سخت است بخواهم بروم همه اینها را جمع کنم. درخواست دیگر، پدرت را نخواهی دید. میثَر در اختیار تو قرار نمیدهم.» دو تا روضه است در این بخش. یکی اینکه امام سجاد جواب داد: «ما اگر اینها که به غارت رفته را میخواهیم، به خاطر این نیست که اینها برای ما ارزش مادی دارد. یک چیز یادگاری در آنهاست، آن خیلی برای ما عزیز است. آن هم گردنبند مادرم فاطمه زهراست که در اینهاست.» «لَعْنُ فِیهَا قِلَادَةُ فَاطِمَةَ...» آنجا گردنبند و مِغْضلها، پیراهن مادرم. حالا اینجا از غیرت بوده که این گردنبند دست نامحرم افتاده یا شدت علاقه که یادگاری بوی تَن و دست فاطمه زهرا سلاماللهعلیها را این.
ببینید چقدر کارت به استخوان امام سجاد رسیده بود که در این درخواستش میفرماید: «یک بار دیگر بگذار من بابام را ببینم، صورت پدرم را.» شوخی نیست! برخاست از یزید اینجور درخواستی. آن دو تا وجهش معلوم است، این یک دانه اختصاصی امام سجاد بود. یعنی کلا یک جا حضرت زبان گشود که یک کاری برای او بشود. آن هم اینجور دل حضرت را شکستند. گفت: «نمیگذارم سر.» یعنی رقیه سر بابا را ببینید، در آغوش بگیرد. امام سجاد! هیچکس دل به حال این آقا نسوزاند. هیچکس از حال او سر درنیاورد. بچههای کوچک را هی میگوییم آن بچه بودیم، کوچک بودیم. بابا آنها به کام دل رسیدند. این بچه سه سال آخر بابا را بغل گرفت. این آقا این حتی از یک بوسه محروم شد. یک سهم از یک بوسه نداشت. و چون امیر قافله بود، این اشکهایش برای خودش بود. میخواهم عرض بکنم این چند روزی که حالا شاید مثلاً حول و حوش دو ماه شد از عاشورا تا برگردند مدینه، امام سجاد خیلی خودش را نگه داشت اشکی نریزد. چون به هر حال رئیس این قافله بود. بعد روحیه این بچهها را حفظ میکرد. همه چشمها به او بود. بعد خودش را با عظمت نشان میداد، پرافتخار نشان میداد. با عزت نشان میداد. این دو ماه را جمع کرد. این دو ماه ریخت بیرون، شد ۴۰ سال. نه! امام سجاد این دو ماهی که در گلو ریخت، چهل سال امام سجاد دیگر هر چی دید گریه کرد. هر چی اینجا خودش را نگه داشت. بعد میفرمود: «من فقط یادم میآید صورت آن بچهها را که بابا، تنها در قافله بودند، اشک امانم را میبرد. فقط یادم میآید آن صورتهای سوخته را، آن چهرهها را. آنجا خیلی خودم را نگه داشتم. این بچهها را نگاه میکردم، یادم میافتد. بغض از گلویم، یادم نمیرود. من این صحنههایی که دیدهام، هیچ کدام یادم نمیرود.» «اُذَکِّرُوا بَناتَ فاطِمَةٍ.» دخترهای فاطمه، وقتی یادم میآید این زنهای بنیهاشم با چه رخت اسارتی اینها را وارد مجلس کردند.
بابا میرزای شیرازی، میرزا بود، مرجع کل بود، عالم بود، فقیه بود، جوگیر نبود، احساساتی نبود، جوان نبود. روضهخوان شروع کرد روضه خواندن. این را بگویم دیگر حق روضه را با این انشاءالله روز شهادتی ادا بکنیم. البته حق روضه. این بخش اصلی روضه امام سجاد ما در این حسینیه امام سجاد که به اسم ایشان امسال این سفره محرم-صفر ما به دست این آقا است. میهمان امام سجادید امروز. پذیرایی کنند از امام حسین. ویزای شیرازی روضهخوان شروع کرد روضه خواندن: «وَدَخَلَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ عَلَى يَزِيدَ عَلَى اَرْذَلِ الْثِّيابِها.» این تیکه مقتل را فقط که زینب دختر علی را داخل در مجلس یزید کردند با کمارزشترین لباسی که در این عالم بود. «عَلَى اَرْذَلِ الْثِّيابِها.» با یک لباس بیارزش، با یک لباس تحقیرآمیز. میرزا داد غش کرد. دیگر نخواند. «عَلَى اَرْذَلِ الْثِّيابِها.» دیگر با هیچ بخشی از مقتل من کار ندارم. زینب دختر علی را با همچین لباسی وارد مجلس یزید کردند. حالا این یکی از ده تا روضه فقط زینب است. بقیه که به کنار. دیگر کار نداریم دست روی او بلند کردند، بهش توهین کردند، نگاههایی که بهش کردند، فقط با این لباس وارد مجلسش کردند. میرزا طاقت نیاورد. آقا جان شما امام سجاد اگر بودی چه کار میکردی؟ یکی از ده تا بود جلوی چشم امام سجاد. امام زمان فرمود: «خون گریه میکنم.آن وقتیه که دست عموم را بستند.» من امام زمان، ۱۲ قرن است دارد بر آن امام سجاد که صحنه را دیده، ۴۰ سال نباید گریه کند؟
لعنت الله علی القوم الظالمین. خدایا، به سوز دل امام سجاد، منتقم اهل بیت، امام زمان را برسان. قلب نازنینش را از ما راضی بفرما. عمرمان را نوکری حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. به سوز دل امام سجاد به ما سوز بده. به عشق امام سجاد قلب ما را لبریز از عشق خودت، اولیا خودت و دین خودت قرار بده. هر چه به خوبان کرامت فرمودی، تفضلاً به ما کرامت بفرما. هر چه از خوبان دور داشتی، تفضلاً از ما دور بفرما. رهبر عزیزمان را حفظ نصرت کرامت بفرما. اموات علما، شهدا، فقها، امام راحل را از سر سفره با برکت امام سجاد میهمان بفرما. شب اول قبر امام سجاد به فریاد ما برس. شر ظالمین را به خودشان برگردان. دشمنان دین، قرآن، انقلاب، ولایت، اگر قابل هدایت نیستند، نیست و نابود بفرما. در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت اهل بیت را نصیب ما بفرما. هر چه گفتیم صواب، نگفتیم و صواب ما میدانی برای ما رقم بزن. بمحمد و آلِه، رحم الله من قرأ الفاتحه مع الصلوات.