معنا و فلسفۀ تعطیلی حوزه در ایام زیارتی اهل بیت
هشدار نسبت به درسخوانی بدون محبت و ولایتمداری
نگاه آیتالله بهجت به پیوند علم و زیارت
تفاوت ایام جمال الهی و جلال الهی در ماههای قمری
توصیه به توسل و دعا برای رفع بلای ماه صفر
نقد غفلت از زیارت در دوران محدودیتهای اجتماعی
نقش شعائر در بیداری دل و تداوم تقوای قلبی
اهمیت نوافل و استمرار ارتباط روزانه با خدا
تبیین فضیلت پیادهروی اربعین در روایات
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ. الْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ الْمُصْطَفَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ وَ لَعْنَهُ اللَّهِ عَلَی الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ مِنَ الْآنَ إِلَی قِیَامِ یَوْمِ الدِّینِ.
ایام تعطیلی حوزه علمیه نجف اشرف منحصر بود به اوقات زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام که در طول سال تحصیلی، هفت روز زیارتی مخصوصه داشت و بعضی یک روز و یک شب و بعضی دو روز و برای بعضی از زیارتها گاهی سه تا چهار روز حوزه تعطیل میشد. غیر از این، فقط ایام فاطمیه اول و دوم به مدت سه روز و ماه مبارک رمضان و دهه اول محرم تا پانزدهم تعطیل بود. البته این برنامه تعطیلی دروس عمومی بود؛ درسهای خصوصی چه بسا دایر بودند.
میخواهم بفهمند که درس خواندن باید در شعاع ولایت و محبت اهل بیت باشد. اگر قرار است که ما درسی بخوانیم که آنجا خودش را نشان بدهد، ثمراتش را نشان بدهد، مفید باشیم برای دستگاه اهل بیت، وابسته به این است که ما این محبت و علاقه در ما جلوه داشته باشد؛ وگرنه چه سربازی؟
حوزهها رسمشان بر این بود که متناسب با زیارت مخصوص تعطیل میکردند که طلبهها بروند زیارت. مرحوم آیتالله مجتهدی تهرانی رحمهالله علیه حوزهشان این شکلی بود که روزهای شهادت تعطیل بود. تعطیل کامل هم نبود؛ ایشان برنامه درسی را در مدرسه کنسل میکردند، تعطیل میکردند؛ همه باید میآمدند عزاداری برای آن امام. مثلاً شهادت امام باقر علیه السلام، ۲۸ صفر یا فلان؛ اینها باید اینجا جمع میشدند توی آن فضای مدرسه برای عزاداری. اگر طلبهای در ساعت عزاداری در کتابخانه یا حجره مشغول مطالعه بود، اول تذکر و توبیخ، بعد اخراج که: «وقت عزاداری و سینهزنی مطالعه نمیکنند.» این شد که اکثر طلبههای حاج آقای مجتهدی طلبههای خوب، استخواندار، مفید، اهلبیتی، با دغدغه و ... «یخ به خود بنده هرسکردنه؛ من باغبونم اینجا یکم علف هرز میبینم، میبینم برگ زرد شده، میاندازم، میکنم، میاندازم بیرون، نمیگذارم کسی بماند.»
طلبههای ایشان قاعدتاً و نوعاً همه تو همین فضا بودند. سالهای دوران بعد از ایشان را من نمیدانم، کار ندارم. تا وقتی ایشان بود این سالیان دراز شاگردانی تربیت کرد یکی از یکی بهتر، یکی از یکی بهتر. این همین است! حوزه سابقاً بر مبنای ایام زیارتی تعطیل میشد؛ یعنی تعطیل میشد که بروند زیارت؛ وگرنه ما تعطیلی درس و اینها نداریم. معنا ندارد روز تعطیل برای درس، برای معرفتافزایی؛ مگر اینکه یک کار مهمتر است و یا قرار است درسهایی که خواندیم یک جایی بروز بدهیم، یک جایی محقق کنیم. برای این اگر بخواهد تعطیل باشد، اشکال ندارد. اینجور تعطیلی.
حالا همین زیارت اربعین که بهش میرسیم -انشاءالله جلوتر در موردش مطالبی فرمودند- بعضی حوزهها تا همین اواخر تعطیل نمیکردند که طلبهها بروند زیارت اربعین؛ خب، اینها دهنکجی به امام حسین! ثمرش هم میشد که خودشان تعطیل شدند. دانشگاهها تعطیل نمیکردند، حوزهها تعطیل نمیکردند. امسال این همه دربهدر شدهاند. دهنکجی به امام حسین بیپاسخ نمیماند. دو روز تعطیل میکردند که درسشان آسیب نبیند؛ یک سال از کل زندگی آسیب دیدند! تا هست، چنین هست.
آقای بهجت این را زیاد میفهمیدند که طلبهای دهه اول محرم مباحثش را تعطیل نکرده بود، درس خواندنش را؛ عقوبتش کردند اهل بیت به نحوی که تا آخر عمر دیگر نتوانست مطالعه کند. دهه اول محرم وقت عزاداری است. نوع علما میفرمودند: «علامه مجموع کارهایشان را تعطیل میکردند، دهه اول محرم منبسط میشدند در عزاداری.» حالا بعضیها فیگور میآیند که «حسین، امام حسین؛ ولی چیکار کرد حضرت؟ مطالعه روز عاشورا! ما میشینیم ظهر عاشورا مینویسیم!» اینها دیگر بازی درآوردن است. بازی درآوردن مثل اینکه سحر آدم باشد، به جای نماز شب مطالعه کند! اینها بازیهای نفس است. نفس و شیطان خیلی بازیهای پیچیدهای دارند. سحر وقت عبادت، روضه جای گریه است، دهه اول محرم وقت عزاداری، ایام زیارتی وقت زیارت. هرچی سر جای خودش.
شیخ انصاری به شاگرداشون گفته بودند: «نماز شب بخوانید.» بعضی از اینها درس نمیآمدند یا دیر میآمدند. شیخ میفرمود: «چرا اینجوری کردین؟» میگفتند: «آقا شما گفتید نماز شب بخوانیم، ما سحر بیدار میشیم.» روز اینجوری میشود! «وقت چپقکشیدنتان را بگذارید برای نماز شب، نه وقت درسخواندنتان!» از آنجا بزن. سحر وقت میکنی قلیونی که میکشی، شبنشینیها، دور هم گپزدنها. الان باید بگوییم: «توی فضای مجازی رفتن، چهار ساعت، پنج ساعت اینجا میگذارد.» تا بحث زیارت و هیئت و روضه و اینها مطرح میشود، میگوید: «نه نه، الان یادم آمد که من درس دارم، نمیرسم.» امام حسین به این راضی است یا به آن راضی؟ امام حسین به این راضی است که تو وقت علافی را کم کنی، به جفت اینها برسیم. اینجوری است.
حالا خصوصاً در ماه صفر که هم از جهت عزاداریاش ایام پرماتمی است و باید حق عزاداریهایش ادا شود، هم به قول شیخ عباس در مفاتیح، ماه نحس است. ماه صفر گفته میشود به آن نحسی که مردم میگویند فرق میکند؛ مثل سیزدهبدر و اینها. این نحسی دلایلی دارد. روزها، روزهای خاصی در ماه صفر که از امروز شروع شد. سه ماه، ماه حرام بوده. ماه ذیالقعده، ذیالحجه، محرم؛ اولین ماه بعد از ماههای حرام است، ماه صفر. اولین ماه بعد از ماههای حرام. سابقاً جنگها در این سه ماه تعطیل میشد. بعد از این سه ماه جنگ شروع میکردند؛ لذا خیلی وقتها جنگها در ماه صفر بود. جدای از ماجرای امام حسین علیه السلام که حتی قواعد جاهلیت خودشان را هم خائنین، آدمهای خبیث و کثیف، حتی همانها را هم رعایت نکردند؛ ماه محرم قتال کردند با امام حسین.
ماه صفر در واقع جلوه جلال الهی است. به خلاف این سه ماه؛ ماه حرام، این سه ماه حرام اتفاقاً ماه جمال الهی است. این هم که دیه توش دو برابر است به خاطر جمال است، به خاطر اینکه رأفت الهی در این سه ماه بروز دارد. واسه همین گفتند نجنگید. ذیالقعده و ذیالحجه. حضرت موسی را این چهل روز بردند برای گفتگو. این جمال بود دیگر. جمال بود یا جلال بود؟ جمال وقتی که دعوت میکند، جذب میکند؛ جلال وقتی که دفع میکند. جفتش البته توی این عالم هست؛ هر دوتایش هم لازم است. الان یک نفر بیگانه میخواهد وارد این جلسه بشود، بیرونش میکنیم. یکی از اهل جلسه دو جلسه نیامده باشد، دنبالش میرویم. این هم جلال است، هم جمال.
حالا این سه ماه، جلالش خیلی بالا است. حج را خدا قرار داده در ذیالحجه، این هم اوج جمال است دیگر! خدا مهمان کرده به خانه خودش. همه مهمان او هستند. عید غدیر را قرار داده در ذیالحجه. اعیاد بزرگی را در ذیالحجه وعده قرار داده. البته شهادت امام حسین علیه السلام، این هم به خاطر اینکه در ماه جمال بود و اینها این کار را کردند، غضب شدیدتری بهشون خورد و خود محرم هم باز به نحوی ماه جمال است. همین عزاداریها و اینها قرب به خدا ایجاد میکند. گناهمان را پاک میکند، میبخشد ما را. یکهو فضای عالم، فضای عزادار میشود و تطهیر میشود عالم.
ماه محرم هم ماه جمال است. به صفر که میرسد، دیگر جلوه جلال است؛ لذا ماه پربلایی است، ماه صفر. ذکر هم که گفتند روزی ده بار بخوانید برای همین است، برای دفع نحوست و این بلاهاست. «یَا شَدِیدَ الْقُوَا یَا شَدِیدَ الْمِهَالِ یَا عَزِیزُ یَا عَزِیزُ یَا عَزِیزُ.» همه اسمها، اسمهای جلالی. شدیدالقوا، شدیدالمهال، عزیز؛ یعنی ما چنگ میاندازیم به اسمای جلالی تو. ما خودمان متوجه جلال تو شده باشیم. تو با بلا و گرفتاری ما را متوجه جلالت نکن.
یک بچه اگر کار خرابی کرده باشد، ظرف شکسته، کاری کرده، این الان منتظر این است که از پدر و مادر جلال ببیند. حالا اگر خودش سریع آمد گفتش که «بابا، یک کاری کردم، اگر قول بدهم دیگر این کار را نمیکنم، قول میدهی دعوام نکنی؟» یعنی خودش دارد پیشدستی میکند برای اینکه در برابر جلال اینها خودش را تسلیم کند، کار به بلا نرسد. چون تنبیه میکنند که آدم حواسش را جمع کند. جلال نشان میدهند برای اینکه طرف سر به راه بشود. خب، اگر من خودم خودم را تسلیم کردم، تنبیه کردم. فرض کنید بچه بیاید بگوید: «من زدم فلان چیز را شکستم.» بابا قبل از اینکه شما بخواهی من را دعوا کنی، خودم میگویم پول تو جیب ما هم را نده. او بابا دیگر دعوا میکند بچه را؟
ماه صفر، ماه جلال الهی. اگر ما خودمان رفتیم دست انداختیم به جلال الهی، این بلاها برطرف میشود؛ وگرنه همیشه ماههای صفر، ماههای پربلایی بوده، همیشه همینطور بوده. امسال هم قاعدتاً همینطور خواهد بود. همیشه بلا و گرفتاری در ماه صفر زیاد است؛ هم گرفتاری شخصی، هم گرفتاری نوعی. حالا تو زیارت اربعین بود. به هر حال بخش زیادی از این ابتلاعات با همین رفتنها و برگشتنها برطرف میشود. شما مصائب اهل بیت را توی ماه نگاه کنید. شهادت امام حسن مجتبی، رحلت رسول اعظم که دیگر ما مصیبتی در عالم معادل این فقدان نداریم، چون هیچ شخصیتی معادل پیغمبر نبود. شهادت امام رضا علیه السلام، ایام اول ماه صفر که ورود اهل بیت از امروز به شام. شهادت حضرت رقیه و همینطور این بلاها و اتفاقاتی که در ماه صفر رقم خورده. هر کدام از اینها دریایی از بلاهای سنگینی هم هست و گرفتاریهایی که حالا در طول تاریخ در ماه صفر اتفاق افتاده. اینها را باید با صدقه و قربانی و دعا و تضرع و ناله و چنگ انداختن به اسمای جلالی الهی برطرف کرد.
کأنّه ما در این سه ماه کم و کسری و مشکلاتمان، خدا عقوبت نکرد. در ذیالقعده و ذیالحجه و محرم، چون ماه حرام است، انگار خدا هم آتشبس داده. ما آتشبس است دیگر، این سه ماه. ولی بندهها که آتشبس نمیکنند، سه ماه مشغول. بعد این آتشبس، دیگر انگار فرمان آتش میآید. که عرض کردم خدا انتقامش برای تسلی خاطرش و این حرفها نیست. خدا برای سر به راه کردن ماها، روبهراه بشویم، متنبه بشویم از این. به اثر اعمال خودمونه. هرچی هم به ما برمیگردد، اثر اعمالمان است. در این سه ماه با رحمت و مغفرتش سپر ایجاد کرد که خیلی ما آسیب نبینیم. که حالا همین تابستان بود که گذراندیم. مثلاً هم قرار بود که کرونا در این تابستان فروکش کند که بدتر هم شد. اثر گناه ما است دیگر. همش اثر گناه. وقتی چهار روز تعطیل میشود محرم، امام حسین، تاسوعاست، عاشوراست، هیئتها میشود مرکز کرونا، غلغله میشود. دم ساحل! الان امسال عراق تعطیل، همه مرزها بسته است. ترکیه و تایلند و همهجا باز. رفقا دیروز میگفتند: «میخواهیم اگر بشود پرواز بگیریم برویم ترکیه، از ترکیه بیاییم بغداد، بیاییم برای پیادهروی اربعین.» چوب ندارد؟ خیلی چوب دارد!
هم آن خائنین و فاسدینی که یا خودشان بهایی هستند، یا خودشان مزدورند، یا خودشان جاسوسند، یا نوکر جاسوسانند، یا نوکر بزرگتر از جاسوسان، نوکر شیاطین بزرگ عالم؛ اینها که خب ازشان معلوم است، اینها از جهنم آمدهاند موقت اینجا مهمان ما. ماهایی هستیم که ساکتیم. جالبش این است یک نفر حرف میزند، تو سرش که: «برای چی میگویی؟» به کرات تجربه کردهام. افراطی، دلواپس، متحجر، تعابیر مختلف، برچسبهای مختلف. معروف شده منکر، منکر شده معروف. همهجا باز است. شما هر قبرستانی بخواهید این ایام بروید، میتوانید. حرم نمیتوانید بروید. دور ضریح نمیتوانید بروید. کربلا نمیتوانید بروید. هیئت نمیتوانید بروید. هرجا دوست دارید بروید. هیئت نمیدانم سقفش باید اول گفتند باید شش متر باشد. بعد همانها را هم خیلیهایش را تعطیل کردند. «با فاصله باشد، فلان باشد، ال باشد، بل باشد.» همهجا باز است، این ضریحهای اهل بیت است که فقط «لب ساحل غلغله».
سینماها را راه انداختند که فیلمهایشان شکست نخورد؛ در سالن تئاتر، سینما همه کیپ تا کیپ نشستهاند، هیچ مشکلی هم نیست. ضریح امام رضاست که اگر بهش نزدیک بشوی کرونا دارد. بلکه بیشترین مراعات را همین زائران میکنند. کمترین درصد شیوع بیماری هم همین حرمها داشته. در اتوبوس همه کیپ تا کیپ به هم چسبیدهاند. در تاکسی به هم چسبیدهاند. در مترو به هم چسبیدهاند. در پاساژ به هم چسبیدهاند. حرم مردم را زیر آفتاب؛ روزی که آفتاب بود، آفتاب. روزی که باران بود، باران. چند روز پیش باران آمد، مثل موش آبکشیده شده بودند زائران امام رضا. چپیده بودند زیر اینجایی که سقف دارد. چوب ندارد؟ قطعاً دارد. چوبش را گذاشتهام برای ماه صفر. حالا میبینیم چی میشود. سه ماه آتشبس خدا بود. همهچیز را مسخره گرفتیم. به خدا و اهل بیت که میرسیم، دیواری از اینها کوتاهتر نیست. مظلومتر از آنها در عالم سراغ نداریم. از شهوتمان نمیتوانیم دست بکشیم. هرجا میخواهیم چیزی ببخشیم از همینها بدهیم. «النَّاسُ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَ الدِّینِ لَعْقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِ.» این همان است که اباعبدالله فرمود: «دین بازیچه است.» یا آدامس تو دهن این خلایق. تره خورد نمیکنند برای خدا و دین خدا. بعد این شد عقوبتش. گفتند: «آقا تو کرونایی، وضعیت اقتصاد داغون میشود، مردم بیایند بیرون که به اقتصاد برسیم.» تو کرونا بودن، دلار ۱۴ تومان بود. آمدند بیرون شده ۱۶ تومان. خدا میزند دیگر. «که برای پولتان آمدید بیرون، برای حرم نیاین؟»
مساجد را چقدر تعطیل کردیم؟ هیئتها را چقدر تعطیل کردیم؟ هنوز که هنوز است یک تعداد واهمه دارند اسم مسجد و... یکی از اقوام آمده بود سبزوار. هرچی اصرار کردیم: «بیا مشهد، آقا یک زیارتی بکن.» «نه، جو کرونا دارد.» گفتم: «خدا به خیر کند برای بنده خدا هم که حالا میخواهد برگردد تهران مبتلا نشده به چیزی.» اینها قهر خدا را جاری میکند. این ماه صفر، ماه خطرناک است. شعاع زندگی باید بر مدار اهل بیت باشد. میفرماید تعطیلی حوزه ایام زیارتی... الان همهچیز شده پول. همهچیز شده کیف و حال کثیف دنیایی. سرمان هم به سنگ نمیخورد. روز به روز اوضاع بدتر میشود. دریغ از یک بار برگشتن به اینکه: «آقا ما چه غلطی کردیم که؟» گرفت. همش سر این و آن داد زدن، غر زدن. «تقصیر این است، تقصیر او است. او برود این بیاید.» گرفتار که میشویم، باز چهار تا ظلم بیشتر میکنیم. بس که به این و آن تهمت میزنیم و میپریم. برنمیگردیم به خودمان. چیکار کردیم ما؟ چرا یکی یکی داریم محروم میشویم؟ این دستههای عزاداری بود، امسال از ما گرفتند. حرم اهل بیت بود، گرفتند. پیادهروی اربعین بود، گرفتند. از خود عراقیها هم نگرفتند، از ماها گرفتند. وقتی شکر نمیکنیم. پارسال بنده شاید اینجا گفتم برای این جلسه، از پیادهروی اربعین که برگشتم جلسه داشتیم دانشگاه. بیمار بودم ولی حالا آمدم به سختی صحبت کردم، هست فایلش. گفتم این پیادهروی که بنده دیدم، احساس کردم سال بعد دیگر ما نداریم پیادهروی را. بس که ناشکری دیدم. اینجوری عراقیها با جان و دل پذیرایی میکردند. بعد ایرانیها میگفتند: «این عربها فلانند. اینها اینجوریند.» «آنها همش مسخره؛ اینهاشون رو نگاه کنم، اونجاشون رو نگاه کن. اینها جورین، اونها اونجورین.» اینها ناشکری است. اینها قطعاً سیلی دارد. امسال بستند.
«امد، ما بریم؟» خودشون، مال خودشون. بیدار نمیشوند. یک تعداد خوشحال هم که هستند الان امسال اخبار اینجا را با شوق و ذوق پیگیری میکنند که هر حرمی بسته شود، هر هیئتی تعطیل شود، خیلی خوشحال میشوند. اگر هم رو قواعد بهداشتی است، در مورد همین هم صد تا حرف داریم. بعد آدم خون گریه بکند وقتی که اینجوری میشود. «من که با آرامش یکجا بره تخت تبارک بگیره بخوابه.» الان عین خیالمان نیست که دور ضریح امام رضا بسته است. حرم دیگر آن شور قدیم را ندارد، نه مراسم نه برنامهای، نه نماز جماعتی. هفت ماه نماز جمعه در این مملکت تعطیل است. فقط همین، بیاییم بیرون که دلار گران نشود که آن هم اینجوری میشود. از چوب خدا باید ترسید. از چوب خدا، از سطوات الهی. سیلیهایی که میزند یکهو میآید. یکی، دوتا، سه تا، پنج تا، ده تا را نمیزند. یکی را یکهو میزند که آدم بیدار شود. بزند، بد میزند.
خلاصه، ماه صفر بزرگان میگویند ماه گرفتاری است. با ناله و استغفار و توسل و تضرع و اینها باید سر کرد، باید ازش عبور کرد. آدم زندگی را میخواهد برای زیارت اهل بیت. پول را میخواهد برای زیارت اهل بیت. سلامتی میخواهیم برای چی؟ ما کیف و عشق و حالمان کجاست؟ با چیست؟ بدبختها نباشیم که صبح تا شب مثل چی کار میکنند که آخرش آخر هفته بریز و بپاش را بکنند. بعد همه را بگذارند برای ورثه ببرند. آدم باید بهره ببرد از اینها که دارد. «وَ لَا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الْحَیَاتِ الدُّنْیَا.» اینها که بهت دادم استفاده کن. خودت استفاده. یعنی چی؟ «تعالی بده روح تو، قلب تو با اینها رشد کن، بالا برو.» آدم پول و سلامتی و اینها را میخواهد برای اینکه اینها را یک کانالی کند، نقبی بزند از اینها به محبت اهل بیت، به اتصال به اهل بیت. کار برعکس شده. الان زیارت اهل بیت مانع زندگیمان شده. مانع سلامتی و خوشی مردم شده. هراس دارند از زیارت. از همان اول که شروع کردند گفتند شما از قم این را منتشر کردید. از رفقای ما بهمن کرونا گرفته بودند در گیلان. از اسفند شروع شده در قم. چه قدم هی این را گفتند گفتند. اینها چوب ندارد؟ قطعاً دارد. شهری که مرکز شفا میخواستم به عنوان مرکز بیماری و مرض و بدبختی معرفی کنند. همیشه همین بوده در مورد قم. بعد به لطف خدا دیدید شهری که ناگهان افتاد توی کرونا چقدر سریع مدیریت شد. الان یکی از بهترین وضعیتها را قم دارد در بین کشور. رفقا پزشک ما میگفتند. میگفتند حالت معجزه داشت. ما دیدیم در دو سه هفته بیمارستانها خالی شد در قم. شهر یکهو برگشت به وضعیت عادی. دستی در این شهر از ملکوت حاکم است. آن ایمان مردم، صفای مردم، علاقهشان به اهل بیت، اتصالشان به اهل بیت. هیچکی هیچی نگفت.
بد روزگاری است. زمانه بدی است. اوضاع بدی است. فرمود: «زغال آتش در دست باید داشته باشی در آخرالزمان.» ذغاله میکند دست و بدن آدم را. با این شیاطین و گرگها سر کردن سخت است. خدا به دادمان برسد. هم جزء اینها نشویم. فاصلهای هم نداریم با اینها. البته چک قدم آدم کج بگذارد مثل اینهاست. همینها فریبمان ندهند. ما را نبرند. یادمان نرود کار اصلیمان چیست. از ما چی میخواهند؟ این دیگر اصل حرف از آقای بهجت این بود: ایام زیارت ایام زیارت. ایام درس نیست. درس هم نباید مانع ارتباط ما با اهل بیت بشود؛ چه برسد بقیه چیزها. «مطالعه و کار علمی و پژوهشی و مشغول پایاننامه نوشتن؛ سه ماه شش ماه حرم نرفته. پایاننامه به چه دردی میخورد عزیز دل؟ برای کجا میخواهیم پایاننامه؟ کار پژوهشی فلان...» نباید قاطی کرد مسائل را.
حضرت امام پانزده سال نجف بود. یک شب رفتن ایشان به حرم قطع نمیشد. مگر اینکه حرم بسته میشد. حرم بسته میشد، میرفت پشت بام زیارت میکرد. یک شب زیارتی سر ساعت. سر ساعت نه در حرم بود. یک «امینالله» میخواند، یک «جامعه» میخواند، نماز زیارت میخواند. هر شب. گفتند امام بعد نجف با امام قبل نجف قابل قیاس نبود. شاگردانش گفتند: «این یکی دیگر شده امیرالمؤمنین.» برداشت برد امام را برای تربیت پیش خودش. چهارده سال پانزده سال آنجا نور گرفت از امیرالمؤمنین. شد این امام خمینی که عالم را روشن کرد. روشنایی را از امیرالمؤمنین گرفته. اینها مهم است.
درس. بعد مسخره میکردند امام را. گفتند کسر شأن علما میکند هر روز میآید زیارت. «عالم که نباید هر روز بیاید زیارت! بعد مفاتیح دست میگیرد زیارت میخواند. عالم که نباید مفاتیح دست بگیرد! بعد یک ساعت زیارتش طول میکشد. عالم وقت دارد، وقت شریف محترم است. و ده دقیقه زیارت کند برود.» اینها میشود کلاس. آقای بهجت که خود ایشان که زیارتهاش دیگر از دو ساعت بود تا سه ساعت چهار ساعت. حداقلش دو ساعت بود. این صحن آزادی اتاقک آن جلو بود. الان کفش شاید یک ساعت فقط آنجا مینشست. نماز میخواند. وزن دخول ضریح شاید مثلاً چهل دقیقه یک ساعت ایستاده زیارت میکرد. بعد دیگر باز نمازهای بعدی. کار هر روزش. خیلی خسته میشدم من با این سن کمم. زانوهایم درد میگرفت. کنار آقا یک بار بهشون گفتم که «آقا نمیشود اینجور زیارت کم کنید؟ اینجا طولانیاش نکنید؟ خسته میشوم من. چیکار کنم؟ اینجا خسته میشوم.» پانصد دینار گذاشت کف دستم گفت: «برو عطاری بگو داروی ع.ش.ق بهت بدن. از آنها که بخوری دیگر خسته نمیشوی اینجا.» داروی عشق. خیلی لطیف بودای وحشت. رضوان خدا بر این مرد بزرگ. عشق. عشق این است. اینجا. تو زیارت یک زیارت سرهمی فقط برای اینکه بیاییم و بقیه کارها را... برای چی میخواستی غذا میخوری آدم که حرم برود. سلامتی داشته باشد که حرم برود. درس میخواند که معرفتش بالا برود که حرم برود. گل بخت مال زیارت است. گل زندگی مال زیارت.
خدا رحمت کند مرحوم آیتالله عاشق روحالله شهابادی که آقازاده رحمتالله شهابادی بود. فرمود: «دنیا هر مقدارش که در توسل باشد خوب است.» اینهایی که به توسل گذشته ازش. چیز. در نقل شده است که در زمان سابق پنجشنبهها تعطیل نبود بلکه فقط جمعه تعطیل میشد لاکن محقق حلی که اولین مدرس بود پنجشنبه را تعطیل میکرد تا به زیارت کربلا مشرف شود. از آن وقت رسم شد که پنجشنبهها تعطیل گردد. بنابراین تعطیلی پنجشنبهها در حوزه از زمان محقق اول رسم شد و علتش هم این بود که ایشان از حله حرکت میکرده و شب جمعه به زیارت کربلا مشرف میشده است. تعطیلی به خاطر زیارت بوده، به خاطر حرم بوده. خب، این هم بیانیه معروفی از آیتالله بهجت. البته یک وقتی این را به مناسبتی سالهای قبل خواندیم به مناسبت اربعین. دو جلسه گفتیم. حالا اینجا به مناسبت کتاب.
«شَعَائِرَ اللَّهِ» همه علاماتاند. علامت برای چه چیزی؟ برای اینکه دیگران را به یاد خدا بیندازند. «عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ» برای چیست؟ این روایت از امام عسکری است که فرمودند که مؤمن پنج تا علامت دارد: یکیش این است که پنجاه و یک رکعت نماز در روز میخواند. زیارت اربعین میرود. انگشت راستش انگشتر میکند. پیشانی به خاک میگذارد. یعنی رو مهر سجده میکند و بسمالله را بلند میگوید. در نماز اهل سنت بسمالله را آرام میگویند. مثلاً «تَعْفِیرُ الْجَبِین» گذاشتن سر بر خاک برای اینکه آنها به عظمت مسجدالله پی ببرند و به یادش بیفتند. اینها که شعائرند یعنی این حس را در قلب دیگران القا میکند. من خودم یک چیزی را بزرگ میدانم، یک جوری نشان میدهم این بزرگداشتم را که دیگران هم برایش ارزش قائل میشوند، احترامش میکنند. این میشود شعائر الهی. روی خاک که سجده میکنید یک نماد. بقیه لااقل به سؤال میافتند: «برای چی رو خاک سجده میکنه؟» بعد خاک را اگر آن خاک تربت امام حسین باشد چقدر احترام برای این خاک؟ دیگرانی که میبینند چقدر ارزش قائل میشوند؟ در چشم دیگران چقدر بزرگ میشود؟ این پنج تا علامتی که گفتند همش از جنس شعائر الهی است. نماد. همش بروز دارد، ظهور دارد، جلوی چشم میآید، حواسها را جمع میکند، نظرها را جلب میکند. و مثلاً «الْجَهْرُ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم»، بلند گفتن بسمالله الرحمن الرحیم در نماز که دیگران بفهمند بسمالله الرحمن الرحیم اینجاها مثل لازم است. یعنی بسمالله را لازم ببینیم. «إِنَّ اللَّهَ یَمْتَحِنُ شِیعَتَنَا بِتَرْکِ الْجَهْرِ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ.»
همچنین صلات «الْإِحْدَی وَ الْخَمْسِینَ»، پنجاه و یک رکعت نماز. مثل آن آقای زاهد که ما در نجف در کوچه و در بازار دیدیم مشغول نماز نافله ظهر بود. همیشه آدم نمیتواند برود جلوتر در یک مکان مخصوصی نافله را انجام بدهد. گاهی هم در همان راه رفتن رکوع و سجود خودش را به جا میآورد. اصلش این است که آدم قشنگ یک جایی قرار پیدا کند، بایستد، ایستاده این نافلهها را بخواند. اگر نشد دیگر شرایط اضطراری شد، در حال حرکت با چشم، با چشم و سر رکوع میرود، سجده میرود. خصوصاً نافلههای شب را اگر آدم از دستش رفت در روز قضا کند. به هر نحوی شد، ولو شده در حال حرکت با چشم. به تعبیر برخی اساتید، بیست و چهار ساعتی نگذرد که آدم نماز شب نخوانده باشد یا ادا یا قضا. خدا انشاءالله ادایش را نصیب همه بکند با حال، با توجه، با توجه، با اخلاص. انشاءالله به دعای امام زمان. اگر نشد قضایش که انشاءالله خدا نیاورد که کار به قضایش کشیده بشود، از دست برود. «سر برود، سحر نرود.» به تعبیر بزرگان. «سر برود، سحر نرود.» نافلهها خیلی مهم است. نماز اصلی بوده، خدای متعال تخفیف داد. اینها را مستحب کرد. اینها جزء نماز اصلی بوده. یعنی نماز ظهر دوازده رکعت بوده، خداوند متعال تخفیف داد چهار رکعتش کرد. هشت رکعت شد نافله.
آن اثر اصلی مال همان نماز دوازده رکعتی است. اصلش همان دوازده رکعت است. تخفیف داد به این امت؛ میدانست که اینها درگیری دارند و همینش هم خیلیها مراعات نمیکنند، انجام نمیدهند دیگر. تا جایی که میشود تخفیف داده خدای متعال. ولی آنهایی که میخواهند به اصل نماز برسند، به بهره برسند، اینها همان دوازده رکعت را داشته باشند. نافلهها را باید خواند. نافله کسری توجه در نماز اصلی را هم جبران میکند. این هم باز از الطاف خداست. یعنی مثلاً ما باید در نماز اصلی چهار تا رکوع با توجه میرفتیم. یک دانه رکوع با توجه رفتی. حالا میآید در نافله، در نماز ظهر هشت رکعت نافله برای ما گذاشتند. ببین چقدر محبت است! از این زاویه اگر نگاه کنیم گذاشتن. نگاه واقعبینانه اگر آدم نگاه کند، ما چهار تا رکوع با توجه هم میرفتیم؟ یک دانه رفتیم. خدا لطف کرده، نگفته دیگر یکی گفتی تموم شد درش را بستم. میگوید هشت تا رکوع دیگر برات میگذارم. شاید تو آن هشت تا سه تایش را با توجه بروی. آن سه تا با این یکی بشود چهار تا رکوع با توجه. لطف خداست.
نوافل. نافله را نباید دست کم گرفت. خیلی نافله مهم است. همه نافلهها. البته آرام آرام، خرد خرد. نافله عشا را اول آدم بخوند؛ دو رکعت نشسته قشنگ مدتها بگذره تثبیت بشه در آدم. نافله مغرب دوتا دو رکعته که یکیش غفیله. آدم میتونه بخونه. نافله صبح دو رکعته. کمان خونی میفرماید: «نافله صبح از نماز شب مهمتره.» دو رکعت از آن یازده رکعت مهمتره. بعد که اینها را راه انداخت، بیاید سراغ نافله ظهر و عصر که چهار تا دو رکعته قبل از نماز هم هست. با وضعیت مساجد الانمان نمیشود. حالا نماز ظهر را میشود سریع نافله نماز عصر را نمیشود. نماز عصر که تموم شد، بعدش نافلهاش را بخواند. نافله از دست نرود انشاءالله.
و «تَخَتُّمٌ فِی الْیَمِینِ.» انگشتر در دست کردن برای آقایان اصلش است ولی خانمها میتونن داشته باشن. جوری که نامحرم نبینه. تو منزل یا زیر دستکش. این انگشتر تو دست راست باشه. خصوصاً انگشتر عقیق. برکات فوقالعادهای است. این هم علامت است. «آیا میشود مخفیانه باشد؟» بعید و نادر است از کسی این را زیر دستکش بگذارد. این زیر دستکش خانم اشکال نداره یا تو جمع زنها وقتی هستند اشکالی نداره. ولی برای آقایون انگشتر در دست راست به نحوی که همه ببینند.
و زیارت «الْأَرْبَعِینَ.» آخر چه کسی میگوید منظور زیارت چهل مؤمن است؟ آخه برخی گفته بودن که این زیارت الاربعین یعنی بره چهل تا مؤمن را ببینه. آخه این چیست؟ زیارت اربعین منظور زیارت روز اربعین است. تا اینکه مثلاً آدم یادش بیاید که خوب است چهل مؤمن را زیارت بکند. آن هم هر روز، روزی چهل تا مؤمن زیارت. این احتمال خیلی بعید است. زیارت الاربعین همان اربعین حسینی است که آدم آنجا عدهای را که آمدهاند میبیند و هم خودش توسط آنها به یاد خدا میافتد و هم آنها توسط او. دل آدم گرم میشود امام حسین چقدر زائر دارد، چقدر عاشق دارد. بعد عشق او را که میبیند، عشق خودش برایش هیچ میشود. پیرزن نود و چند ساله با ویلچر دارند میآورندش. با قد خم دارد میرود. روی تخت دارند میکشند میبرند. بچهای که پا ندارد دیدید اینها بعضی فیلمهاش منتشر شده دارد چهار دست و پا رو زمین خودش را میکشد. پیرمرد اینجوری داریم. از معلول، از ویلچری، با عصا و معلول. آدم خجالت میکشد از اینکه من هم دارم در این جمع خودم را به حساب میآورم. این زیارت اربعین یک چیز عجیبی است. خدا لطف کند به فضل و کرمش و دریغ نکند. اینها را به ما برگرداند. واقعاً این از ته دل باید بخواهیم: «نکند این نعمت بره که بره.» خدا به عظمت سیدالشهدا به ما رحم کند. نعمت را به ما برگرداند. هر بدی که از ما دیده مغفرت خودش بپوشاند. نااهل بودیم. ناشکر بودیم. قدر ندانستیم. محروم شدیم. خوشی زیر دلمان نزنه که «بازیگر انگار نه انگار بشه تعطیل بشه عین خیالمون نباشه مثل بقیه چیزایی که ازمون [از] معنویات میگیرن عین خیالمون نیست.»
علما، اساتید یکی یکی رفتن. همین مشهد یک زمانی درس اخلاقها بود، علمای ربانی بود. یکی یکی رفتن. تهران بود، قم بود. ناشکری میکنیم که اصلاً در را میبندند، کسی را راه نمیدهند. بس که اذیت میکنند. تعدادی مشتری واقعی کم است. اذیت و آزار زیاد است. نااهل زیاد است. کاسبی شیادی زیاد است. نمیشود که این در را میبندد. از اونور هم خبری نمیشود. نسل به نسل میآیند هی اوضاع بدتر، هی اوضاع بدتر، هی اوضاع ناشکری میکنیم. همان یک دانه هم که هست خط نمیدانیم. باز بدتر. هر روز بدتر از دیروز. این مسجد گوهرشاد سحرها میآمدی حالی بود، صفایی بود. تعدادی نماز شب میخواندند، اشک میریختند. خرد خرد میبینی هی میرود جلو. یکی یکی از ما میگیرد. مظاهر گناه هی بیشتر میشود. مظاهر تقوا هی کمتر میشود. دینداری روز به روز سختتر میشود. مسیر خدا روز به روز پرچالشتر میشود. به خاطر ناشکریهای ماست. شکر نمیکنی.
مثل حج که آدم در مکه یا مدینه همشهریهایش را میبیند که عده زیادی از آنها هم آمدهاند. به واسطه آنها به یاد خدا میافتد. هرجا که منصوص نیست داخل میشود در: «وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ.» «هرکس شعائر الهی را بزرگ بدارد، این از پرهیزکاری دلهاست.» منظور از من تقوی القلوب، تقوای قلبی یعنی آدمی که شعائر الهی را عظمت برایش... که در دلش تقوا راه پیدا کرده. تقوایش تقوای توهمی و ذهنی نیست. تقوای قلبی. چون تقوا وقت به قلب برسد، دل باید تکان بخورد و حواسش به خدا جمع باشد. اگر دل متوجه باشد علامتش چیست؟ علامتش این است که هرچیزی که آدم را یاد خدا میاندازد، این در چشمش بزرگ است. اهمیت برایش قائل است. نمیگوید: «حالا از دست رفت که رفت. حالا نشد که نشد. میخواهم چیکارش کنم؟ حالا به چه درد من میخورد؟» اینها. معلوم میشود که تقوا یا اصلاً نیست یا به قلب راه پیدا نکرد. بزرگ میداند آدم. در چشمش بزرگ است، این را که اضافه داده است به تقوای قلوب، معلوم شود که این نه فقط یاد خداست بلکه دیگران را هم به یاد...
فقط هم این نیست که من حواسم به خدا باشه. شعائرالله باعث میشود که دیگران هم یاد خدا بیفتند. فقط من نباید بگویم: «من که الحمدلله حواسم هست و من هر روز خودم زیارت میکنم، میروم پشت بام زیارت میکنم.» بله شما کربلا بسته باشد میروی پشت بام زیارت میکنی ثواب زیارت را بردی. آدم بابت خودش غصه ندارد ولی بابت اینکه چه جماعتی میآمدند تو این کربلا، تو این مسیر عوض میشدند! رفیقش دارد میرود، همسایهاش دارد میرود، بچهمحلش دارد میرود، همکارش دارد میرود، یک تکانی میخورد، شغل پیدا میکرد، سال بعد هرجور شده خودش را میبرد کربلا میرساند. این تعطیل شد. جماعتی از این فیض محروم شدند. آن که دیگر نمیرود پشت بام خانه سلام بدهد. اینها غصه دارد. آدم باید برایش خون گریه کند. باب وسیعی از رحمت الهی بسته شده. چقدر و نجات پیدا میکردند با همین. میدیدید تلویزیون نشان میدهد این کاروانها دارند میروند کربلای مردم تو راه پیادهروی گریه میکرد. همین باعث نجاتش میشد. الان همه اینها بسته شد. بالاخره احتمال غیر زیارت اربعین... اربعین سیدالشهدا ظاهراً با اینجا مناسبت ندارد. خب، این دو صفحه دیگرش هم بخوانیم.
«و در اتومبیلی بودیم بین کربلا و نجف یک جوانی هم همراه ما بود. دید عدهای برای زیارت کربلا پیاده... کودک بود و نمیدانست که اصل پیادهروی خودش فضیلت دارد. گفت: إِذَا مَا عِنْدَکَ [لَا کِرَیُّ وَ لَا مَالٌ] لِتَذْهَبَ إِلَی الْحَرَمِ فَلِمَاذَا تَرْجِعُ رُوحَهُ [تُرُجِحُ رُوحَهُ]» «اگه کرایه نداری چرا روح خودت را اذیت میکنی؟» به خیالش نمیدانست که اصل پیاده رفتن خودش فضیلت دارد. «أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ أَحْمَدُ.» بهترین اعمال سختترین آنهاست. این مال اینجاست. یا روایت دارد که هر وقت کار سختر باشه فضیلتش بیشتر. امام مجتبی با اینکه تَساقَ الْمَحَامِلُ بَیْنَ یَدَی مَحْمِلِهَا در برابرشان رانده پیاده میرفتند. «وَ کَانَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ یَحْجُّ مَاشِیًا وَ تُسَاقُ مَعَهُ الْمَحَامِلُ وَ الرِّحَالُ.» «امام حسن پیاده حج میرفتند در حالی که محملها و توشهها کنارشان.» بچه میگفتش که «آقا اینها پول ندارن سوار ماشین بشن، دارن زور میزنن پیاده بیان. اون موقع مثل الان فرهنگ نشده زیارت اربعین پیادهروی. جون خودشون دارن در میارن. پول ندارن، نیاین. چرا پیاده میان؟» ایشان میفرماید که اصلاً فضیلت و آن پیاده رفتن است. امام حسن مجتبی که پنج شش روز دیگر روز شهادتشان است به نقل درستتر. هفت سفر شهادت امام. علما همیشه هفت سفر به شهادت امام حسن میگیرند. حالا تو ایران متأسفانه از زمان قاجار هم ظاهراً این باب شده بود که ۲۸ صفر کردن روز شهادت امام حسن. اینجا امام حسن وقتی که حج میرفتند بیست و خوردهای بار شاید رفته بودند پیاده میرفتند. با اینکه شتر کنارشون بود، مرکب، وسایل همه چی بود، سوار نمیشدن. که مرحوم شیخ عاملی هم برایش سوال شده و خواب دیده بود حضرت را که حضرت توضیح داده بودند برایش. امام حسن مجتبی آن صحنه را خواب دیده بود که حضرت داشتن پیاده میرفتن به سمت مکه. سوالاتش همان جا با دیدن آن صحنه پاسخ گرفته بود. خلاصه میخواستن کار سختتر را انجام بدهند. حالا حج بالاتر است یا کربلا؟ کربلا بالاتر است. در عین حالی که وسایل بوده، ماشین بوده. خب، فقط هم سختیاش اینجا نیست دیگر. تو خورد و خوراکش هم آدم بیشتر باید دقت بکند. توی آن موکبی هم که میخواهد استراحت بکند. یک جای خوشخواب با غذای مثلاً مرغ کنتاکی و پپسی. بعضی خیلی خوشخوراکی میکنند تو مسیر پیادهروی کربلا در حالی که آن غذاهایی که معمولاً روی دست اینها میماند... یک وقتی بنده نشستم تو یکی از این سفرها. خیلی دلم به خانوادهای که خیلی وضع اقتصادی خوب نداشتن. یک غذای معمولی درست کرده بودیم، بچه مصرف کف دستش، دستش هم داشت میسوخت. هرچی وایساد کنار جاده، هیچکی از این نگرفت. چون جلوتر... خودم گفتم: «اگه امام زمان تو این مسیر باشن، اون کباب میگیرن یا از این بچه میگیرن؟» خیلی دلم به حال این بچه سوخت. مدت طولانی دو تا غذا دستش بود، هیچکی ازش نگرفت.
اینجا آدم وایسا با خدا حرف بزنه. بگه من هم همین ظرف بیارزش این غذا، تو این مسیری که این عشاق دارن میان، من این غذای کمارزش رو برمیدارم. تو همین کمارزش رو بخر. تو این مسیر خوبهای مسیرهای بهجت و این بزرگان بودن. ما اضافههای مسیری. ما اصلاً جامون نیست اینجا بین این خوبها. آدم توی مسیر حرف بزنه با اباعبدالله. ما جنس بنجل این مسیرو، ما دورریزهای این مسیرو. هرجا آدم میرسه این دورریزها رو برداری، این کمارزشها رو برداری. با خدا حرف بزنه، با امام حسین حرف بزنه. ما جامون تو این مسیر نبود. تو عنایت کردی. جایگاه واقعی اون همون مجالس گناهآلودگی اونجاست. عنایت تو تو این خط اومدیم، با این مسیر آشنا شدیم. تو لطف کردی پاهای ما را هم تو این مسیر حرکت دادی. این مسیر مسیریه که زینب اومده. این مسیر را سختیها رو او کشید. برای زیارت اربعین تو. ما چه جور رومون بشه بگیم ما زائر پیاده توییم؟ زیارت اربعین اونی بود که زینب انجام داد. چهل روز سیلی خورده، دشنام شنیده، منزل به منزل بردن، تحقیرش کردن، با انگشت اشاره کردن. رخت اسارت پوشیده بین نامحرما رفته. امان از این روز. اول ماه صفر چه روز نحسی بود امروز. چه روز پر بلایی بود امروز. امام سجاد امروز فرمودند: «یَا لَیْتَنِی لَمْ تَلِدْنِی أُمِّی.» «ای کاش مادر منو به دنیا نیاورده بود.» اینها رو نمیدیدم. چه اوضاعی بود در شام. اصلاً خاطره کربلا رو از اینها برد. چیزهایی که اینجا دیدن. اشیاء اشیاء اشیا. خدایا چه وضعیه در این شام. میزنند و میکوبند و شادی میکنند. نه برای خدا ارزشی قائلند، نه برای اولیا خدا ارزشی قائلند، نه برای دین خدا ارزشی قائلند. این سر ولی خدا اباعبدالله الحسین به نیزه است. حیا نمیکنند اینجور جسارت میکنند. اینها دختران رسولاللهند. با این سر و وضع وارد این شهر کردن. این از آن شادی و این از این سنگ انداختنشان از این خاکستر انداختنشان. شکمبه انداختنشان. لا اله الا الله. این روایت رو زیاد گفتیم و خوندیم. هر چقدر بگه آدم این روضه، داغش فروکش نمیکنه.
سهل بن سعد ساعدی میگه که من روز اول ماه صفر به فراخور کاری که داشتم اومده بودم شام. شام محل تجارت بود. دیدم شهر شام خیلی اوضاع خاصی دارد. حالا بلاتشبیه، فرض کنید مثلاً ایام نیمه شعبان چطور همهجا شلوغ میشه، مردم ریسه میکشند، شربت پخش میکنند، مولودی دارند. کسی از بیرون میآد میفهمه جای مناسبت خاصی است. وارد شهر شام شدم دیدم اوضاع خاصی دارد. همه شادند، خوشحالند. در این شهر همهجا روشنایی، چراغ، آذین. گفتم: «خبری؟ امروز اینجا جشن است؟» من در ذهنم نیست روز اول صفر جشنی برای مسلمین ما داشته باشیم. چند تا جوان بودن، گفتن: «ظاهراً غریبه.» پیرمرد سهل بن سعد جزء صحابی رسولالله بود. گفتم: «بله، از مدینه اومدم.» گفت: «همون دیگه، خبر نداری؟ امروز قراره خارجیها رو وارد شهر جنگ ما مسلمین.» اینها ایستاده بودن، سادگی کردند. «ما اینها را اسیر کردیم. امروز میخوان وارد کاخ امیرالمومنین یزید به شهر.» مردم همه جمع شدن. این مراسم باشکوه. من گفتم: «لابد از خزر و دیلم و اینور اونور در جنگ با گبر و جهود اینها اسیر گرفتن، میخوان وارد کنن.» حساس شدم. گفتم: «برم ببینم کین این خارجیهایی که اینها میگن؟» گفتم: «اینها رو از کجا وارد میکنن؟» گفت: «از دروازه قراره که وارد بشه.» گفت: «حرکت کردم. دیدم مردم قلقلهای از جمعیت دور تا دور خیابان ایستادن، شربت و شیرینی پخش میکنن، میزنن، میرقصن.» خیلی. گفت: «ایستادم به تماشا. یهو دیدم در باز شد، چهار تا زن و بچه وارد شدن.» گفتم: «اینها مسیری جنگی بچههای کوچیک؟ اینها خارجین؟» میگه: «مات و مبهوت ایستادم نگاه کردن که اینها کین؟ این چهرهها آنقدر معصومه؟ به اینها دشمن نمیخوره.» این تیکه از روایت تا عمق جان آدم را میسوزونه. میگه: «اون جلو ایستاده بودم، یک خانم نسبتاً جوانی رو بهش نگاه میکردم.» نشان میده که اینها روبند و روپوش نداشتند. این خانواده، اینکه گفته شده بدون چادر و بدون حجاب منظور همین بوده، نهایتاً یک روسری چیزی. چهرهها مشخص بوده. میگه: «ایستادم نگاه کردن. اینها با دست بسته بودن.» این دختر جوان به من رو کرد، گفت: «پیرمرد، حیا نمیکنی دختر رسولالله رو دید میزنی؟» این خیلی توش حرفه. اینجا یعنی انگار اون جوانها و عیاششون رو که اینها نمیتونستند حرف بزنن. این دختر حیا میکرده به اونها چیزی بگه. این پیرمرد رو دیگه انگار توقع یک صلاحیتی شاید در این دیده که به این گفته. از بقیه که دیگه ناامید بودم. سهل میگه گفتم: «مگه شما از چه خانوادهای هستین؟» گفت: «ما خاندان رسولالله.» این هم علی بن حسینه. با دست اشاره کرد. من گفتم: «من صحابی رسولاللهم.» دوید سمت امام سجاد علیه السلام. گفتم: «آقا جان، من سهلم. صحابی جد شما.» ازت نگاهی کردم. اول فرمودند: «سهل! دستمالی همراه داری؟» عرض کردم: «بله آقا جان.» حضرت فرمودند: «این آهنگهایی که به دست و پای منه، استخوان منو داره ساییده. یک کمی دستمال رو اینجا بگذار.» بعد فرمودند: «بگو ببینم پولی همراه داری یا نه؟» گفتم: «بله آقا جان.» به من اشاره کرد، فرمود: «اونو میبینی؟ اون مسئول این نیزههاست. به امر او نیزهها جابجا میشن. برو یک پولی بهش بده بگو این سرها رو که رو نیزههاست از عقب قافله بفرسته جلوی قافله. مردم مشغول دیدن این سرها بشن. آنقدر به این زنها نگاه نکنن.»
إِلَى لَعْنَهُ اللَّهِ عَلَی الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ.
خدایا در فرج آقامون امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنینش را از ما راضی بفرما. عمر ما را نوکر حضرتش قرار بده. از نسل نوکران حضرتش قرار بده. اموات، علما، شهدا، فقها، امام راحل از ساحت سر سفره حرکت امام سجاد مهمان بفرما. شب اول قبر اسرای کربلا به فریاد ما برسان. به آبروی اسرای کربلا ما را از اسارت نفس و اسارت شیطان خبیث نجات و عنایت بفرما. شر ظالمین را به خودشان برگردان. خدایا هرچه به خوبان عنایت فرمودهای تفضلاً به ما عنایت بفرما. هرچه از خوبان درگاهت دور داشتهای تفضلاً از ما دور بدار. توفیق اخلاص، مراقبه، توجه، بندگی خالصانه به ما عنایت بفرما. رهبر عزیز انقلاب حفظ و نصرت عنایت بفرما. دشمنان دین، قرآن و انقلابیت اگر قابل هدایت نیستند نیست و نابود بفرما. در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت اهل بیت نصیب ما بفرما. حاجات حاجتمندان و مرزهای اسلام شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. سایه این مشکلات و اطلاعات مادی و معنوی از سر این ملت، از سر محبین امیرالمومنین دور بفرما. هرچه گفتی و صلاح ما بود، هرچه نگفتیم و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن. نبیه و آله رحمالله من قرأ الفاتحه مع الصلوات.